|
|
|
|
|
|
مطلب سوم : تاءثير خاص زيارت حسين عليه السلام به نسبت حج و عمره بايد گفت كه حسين عليه السلام در فعل حج دخالت خاصى دارد، زيرا آن حضرت بيتالله است و براى خدا حج هاى خاصى به جا آورده است كه نه در گذشته كسى چنين كارىرا انجام داده است و نه بعد از ايشان ، كسى اين كار را انجام داد و يا مى دهد؛ و هر يك ازحج هاى حسين عليه السلام داراى تركيب ، مواقف و مناسك مخصوصى است . و اين بيت حقيقىداراى حجاج مخصوصى با مناسك خاصى نيز مى باشد و آنها چند دسته هستند: گروهاول پيامبران و ملائكه مى باشند. گروه دوم ، شهداء و گروه سوم ، اهل بيت آن حضرت ، و گروه چهارم ، شيعيان ايشان مىباشند. همچنين در اين خصوص مقاصد پنجگانه اى وجود دارد كه شرح آن اين گونه است : * مقصد اول درباره حج حسين است . امام عليه السلام براى خدا هشت نوع حج به جا آورد: 1 - آن حضرت 25 مرتبه پاى پياده به زيارت خانه خدا رفت ، كه تعدادى از آنها بابرادرش حسن عليه السلام انجام گرفت و تعدادى نيز پس از وفات آن حضرت بود. دريكى از اين حج ها، اميرالحاج سعد ابى وقاص بود. وقتى كاروان او در راه به حسن و حسينعليهماالسلام رسيد، چون آن دو بزرگوار پياده راه را طى مى كردند، سعد و همه حجاج ازمركب هاى خود پياده شدند و به همراه آن دو پياده به راه افتادند. سپس سعد آمد. و گفت : پياده روى مردم را خسته و به زحمت انداخته است و از سوى ديگر درحالى كه شما پياده مى رويد، سوار شدن بر مركب ها براى ما دشوار است و از آن دوبزرگوار تقاضا كرد كه سوار بر مركب شوند. حسنين عليهماالسلام نپذيرفتند وفرمودند ما عهد كرده ايم به زيارت خانه خدا برويم و سوار بر مركب نمى شويم . 2 - حج قلبى ، باطنى و روحانى ، يعنى حقايق حجى كه ايناعمال ، علامت ، نشان و قشر و پوسته آن است ؛ چرا كه احترام داراى معناى قلبى است و هريك از اعمال از جمله ، بيرون آوردن لباس ، لبيك گفتن ، طواف ، سعى ، وقوف ،قربانى كردن ، سر تراشيدن ، رمى جمرات و بيتوته كردن ، روح ، باطن و حقيقتىدارند كه اين صورت ها به خاطر آنها وضع شده وتفصيل آنها در اسرار حج بيان گرديده است . حسين عليه السلام باطن همه اعمال حج و حقيقت مناسك آن و بواطن ظواهر آن و روح اشباح ايناعمال و حقايق صورت هاى آن را در عبادتى فراهم آورد كه در طى آن به خطابى كه براو وارد شد، گردن نهاد، كه اين مطلب براى انسان عارف بصير متدبر آشكار مى شود؛زيرا روح اراده حج و مناسك آن ، به طور كلى ، نهى كردن قلب و وداع با دنيا، راحتى خلقو تسليم قضاى الهى و ترك علايق ، حتى آنچه كه مربوط به جسم است ، ودل كندن از هر نوع وابستگى از طريق احرام و وقوف در بابى بعد از باب ديگر و اجازهگرفتن و سعى در خدمت مولى و شتاب كردن (هروله ) در انجام خدمات او و دفع دشمنان خداو به او و به درگاهش پناه بردن و وسائلى از اينقبيل است . در حالى كه همه اين حقايق از حسين عليه السلام سر زد، پس حسين عليه السلامهمان شخصيتى است كه واقعيت حج حقيقى را صراحتا نه تلويحا محقق فرمود. 3 - حج تمتعى كه براى آن محرم شد، زمانى كه در مكه بود؛ ولى چون دانست كه اگر حجرا به اتمام برساند، او را در حرم ترور مى كنند، به حج عمره مفردهعدول فرمود و مناسك آن را به جا آورد و از احرام خارج شد، سپس براى انجام حج ديگرىمحرم شد. اين محرم شدن و بار ديگر محرم شدن و بعد از احرام بيرون آمدن ، از ويژگىهاى آن حضرت است كه در اين باره مى توان گفت : حسين عليه السلام از احرام بيرون آمد كه ابراهيمخليل خطاب به بندگان خدا ندا داد كه به سوى حج بشتابيد و كسانى كه در صلب هاى(پدران خود) بودند و حج برايشان مقدر شده بود، به اين دعوت لبيك گفتند؛ اما محرمبه حجى شد كه خداوند تعالى قبل از خلق آسمان ها و زمين او را مخاطب قرار داد: يا حسين !جان خود را به خدا بفروش . حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه ميقات آن مسجدشجره است ، اما محرم به حجى شد كه ميقات آن درختى است كه (از كنار آن ) اين صدا شنيدهشد كه همانا من خداى يكتا هستم و جز من خدايى نيست . حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه ميقات آن بيرون آوردن لباس دوخته شده از تنو پوشيدن دو تكه پارچه سفيد است ؛ اما محرم به حجى شد كه احرام آن بيرون آوردنتمام لباس ها و پوشيدن دو تكه لباس خاكى و سرخ رنگ است . حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه از جمله مواردى كه بايد آن را ترك نمود، ترككردن خضاب چهره ، دست ها و پاها با حنا است ، اما محرم به حجى شد كه از جملهاعمال آن ، خضاب چهره ، محاسن و سر، با خون است . حسين عليه السلام از احرامى خارج شد كه به هنگام حركت بايد سايه را ترك نمود، امامحرم به حجى شد كه در طى آن بايد در حال حركت ، خواب و بيدارى ، سايه را تركنمود. حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه احرام آن سر را برهنه كردن است ، اما محرمبه حجى شد كه از احرام بيرون آمدن آن ، جدا شدن سر از پيكر است . حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه از جملهاعمال آن اطعام پرندگان حرم با دانه هاى گندم يا جو است ، اما محرم به حجى شد كه ازجمله اعمال آن ، اطعام پرنده حرم آن حضرت به حبه قلب است . حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه در طى آن ازاستعمال كافور براى ميت اجتناب مى شود، اما محرم به حجى شد كه در آن ازاستعمال سدر و كافور و آب خالص خوددارى مى گردد. حسين عليه السلام از احرام حجتمتع بيرون آمد و محرم به حجى شد كه همان عمره و تمتع و افراد و حج تمتع و قرآن وافراد مى باشد. حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه اكثر بندگان خداوند، 30 هزارسال قبل از آدم آن حج را به جا آوردند، اما محرم به حجى شد كه مخصوص او بود، حجىكه هيچ كس غير از آن حضرت ، چنان حجى به جا نياورد. حسين عليه السلام از احرام حج اصغر بيرون آمد و محرم به حج اكبر شد. حسين عليه السلام از احرام حج ظاهرى بيرون آمد، اما محرم به حج ظاهرى و باطنىگرديد. حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه اكثر مردم توانايى انجام دادن آن را دارند،اما محرم به حجى در راه خدا شد كه جز او كسى توانايى انجام دادن آن را ندارد. حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه خداوند در قرآننازل شده به پيامبر صلى الله عليه و آله ، تمام جن و انس را امر به اداى آن كرده است ،اما محرم به حجى شد كه خداوند تعالى در نامه مخصوصى خطاب به حسين عليه السلامبه او دستور انجام آن را نداد؛ همان صحيفه ممهور به مهر طلايى كه آتش به او آسيبنرساند و همان نامه اى كه يكى از دوازده نامه اى است كهجبرئيل آنها را براى پيامبر صلى الله عليه وآله آورد و در نامه مخصوص به حسيننوشته شده بود كه اى حسين ! تو جان خود را به خدا بفروش و با گروهى كهشهادت فقط در ركاب تو نصيبشان مى شود، قيام كن و بجنگ تا به شهادت برسى. حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه ابراهيمخليل عليه السلام مؤ ذن آن بود و خداوند به او فرمود كه اذن فى الناسبالحج ياءتوك رجالا و على كل ضامر (102)، اما محرم به حجى شد كه مؤذن آن پيامبر خدا صلى الله عليه وآله بود و آن زمانى بود كه امام حسين عليه السلام بهكنار قبر مطهر پيامبر آمد تا با او وداع كند و از حالتى كه برايش پيش آمده شكوه وشكايت نمايد كه خواب بر آن حضرت چيره شد و سرش را بر روى قبر گذاشت و بهخواب سبكى رفت و در خواب ، پيامبر صلى الله عليه وآله را ديد كه او را در آغوش كشيدهو ميان دو چشمش را مى بوسد و براى شهادت دستور خروج به او داد و او را به آنچهبرايش اتفاق مى افتد باخبر نمود. يك بار ديگر نيز در حالت بيدارى بود و آن وقتىكه جابر به امام گفت : من مايلم كه شما چون برادرت با بنى اميه صلح نمايى ؛ زيراآن حضرت موفق بود. امام حسين عليه السلام به او فرمود: نگاه كن ، نگاه كرد و پيامبرصلى الله عليه وآله و على و حسن را ديد و سخنانى فرمودند به اين مضمون كه حسينكارى را انجام مى دهد كه ماءمور به آن است و در كار شك نكن . حسين عليه السلام از احرام حجى بيرون آمد كه داراى يك قسم است و با فراغت از مناسك آن، انسان از احرام خارج مى شود، اما محرم به حجى شد كه مركب از پنج حج است و هر گاهاز مناسك يكى از آن حج ها فارغ مى شد و از احرام آن بيرون مى آمد، براى انجام حجديگرى محرم مى شد؛ كه بيان آن به طور مجمل چنين است : حسين عليه السلام از ميقات مدينه محرم شده بود و لبيك به حج (موسى ) كليم گفت ،همان حجى كه وقتى فرعون و قومش را ترك كرد، با اين گفته عسى ربى انيهدينى سواء السبيل (103) قصد انجام آن را نمود. و لذا هنگام خروج ازمدينه گفت : فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين (104) و از شهر با حال ترس و نگرانى از دشمن بيرون رفت و گفت بارالها! مرا ازشر قوم ستمكار نجات بده . و به هنگام ورود به مكه گفت : لما توجه تلقاءمدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل . و چون رو به جانب شهر مدينآورد با خود گفت اميد است كه خدا مرا به راه مستقيم هدايت فرمايد. و هنگامى كه از احرامبيرون آمد و از انجام مناسك آن حج فارغ شد، از مكه به حج ابراهيمخليل عليه السلام كه با اين گفته نيت آن را نمود، محرم شد: انى ذاهب الى ربىسيهدين (105) من به سوى پروردگارم مى روم ، او مرا هدايت مى كند. و چون از احرام بيرون آمد و از مناسك آن حج نيز فارغ شد، لبيك گفت و از خيام محرم شد وبه حجى لبيك گفت كه مخصوص آن حضرت واهل بيتش بود. و چون از احرام بيرون آمد و از مناسك آن حج هم فراغت يافت ، لبيك (ديگرى ) گفت و ازمحلى محرم شد كه مركز آن حضرت در ميدان جنگ بود؛ و چون از انجام اين حج نيز فارغشد، لبيك گفت و از همان مقتلى محرم شد كه محل افتادن آن حضرت بر زمين بود. آنگاه پساز جدا شدن روح مطهر از پيكر پاكشان لبيك به حج خاص ديگرى گفت . هر يك از اين حج هاى پنج گانه داراى مؤ ذن خاصى است كه اين حج را براى آن حضرتاعلام نمود. و همه آنها اعلامى است كه آن حضرت را دعوت بهامتثال امر خاصى از او امر صحيفه مخصوص به ايشان نمود. شرح مطلب چنين است : حسين عليه السلام نداى پيامبر خدا را در حجى كه ميقات آن ، قبر آن حضرت بود شنيد وبه آن لبيك گفت و از مدينه خارج شد و چون از مناسك آن فارغ گرديد، در مكه دعوتديگرى را شنيد و به آن لبيك گفت و محرم شد و چون به كربلا رسيد، در عصر تاسوعااز مناسك آن فارغ شد؛ آنگاه در خيام دعوت سوم را به منظور حج سوم كه دشوارتر بود،شنيد كه به آن هم لبيك گفت و چون بعدازظهر عاشورا از انجام مناسك آن فراغت يافت ،دعوت چهارم را به منظور انجام حج اكبر براىامتثال (امر پروردگار) و جنگيدن تا به شهادت شنيد؛ كه نداء دهنده فرزندش ، از زبانجدش بود كه به آن هم لبيك گفت و از موقف محرم شد. و هنگامى كه از مناسك آن ، زمانىكه بر زمين افتاد و سر مباركشان از بدنشان جدا گرديد، فراغت يافت ، براى انجام حجاعظم مخاطب واقع شد كه منادى او، بدون واسطه ، همان خداوند بلند مرتبه بود. آنگاه درآن نشاءت به آن ندا نيز لبيك گفت و حجى را به جا آورد كه تنها مختص به ايشان بودو آن حضرت در اين حج هيچ همتايى ندارند و منحصر به فرد مى باشند. شرح اين مطالب به طور مفصل چنين است : وقتى از حسين عليه السلام خواستند كه با فرعون امت ، يعنى يزيد بن معاويه بيعت كنداز مدينه خارج شد، وطن و آرامش را رها كرد و با حالت ترس و نگرانى ديار خود را تركنمود و به امر پروردگارش در عدم بيعت و اظهار مخالفت با آنان لبيك گفت ، ضمن اينكههيچ يار و ياورى نداشت و مى دانست كه مردم او را يارى نمى كنند و تنهايش مى گذارند.پس براى مخالفت و جنگيدن با آنها احرام بست و تقيه را رها نمود و به مكه آمد و مردم رابه حق دعوت كرد و اعلام نمود كه بنى اميه بر باطلند و جنگيدن با آنها واجب مى باشد.وقتى اعمال اين حج را به جا آورد، براى انجام مناسك حج ابراهيمخليل عليه السلام لبيك گفت و براى انجام آن از ميقاتش ، مكه در روز عرفه محروم شد وحج او، حج قرآن بود كه هدى او (قربانى اش ) مسلم بنعقيل و اشعار او قتل او در همان روز بود، چرا كه مصائب حسين عليه السلام و شهداى درركاب آن حضرت را درك نمود. و دعوت كننده به اين حج پيامبر خدا صلى الله عليه وآلهبود كه در عالم رؤ يا حسين عليه السلام فرمود: اى حسين ! (به كربلا) برو كه خداوندخواسته است تو را شهيد ببيند و با خود زنانت را ببر، چرا كه خداوند خواسته آنها را دراسارت ببيند. آنگاه حضرت در پاسخ به اين دعوت چنين لبيك گفت : لبيك لبيك ! خدايا! خودم ،فرزندانم ، برادرانم ، عموزادگانم و اصحاب خاصم براى شهادت در راه تو خارجشديم و زنانم ، خواهرانم و دخترانم را براى اسارت در راه تو با خود آورده ام . خدايا! به امر تو كه فرمودى با گروهى خارج شو كه شهادت فقط در ركاب تونصيبشان مى شود لبيك مى گويم . آنگاه از محل امن محرم شد، چرا كه ماءمن مردم براى اومحل امن نبود، حتى ماءمن درختان ، گياهان ، كفار و مشركان ، پرندگان و حيوانات وحشى ،ديگر براى او محل امن نبود، در نتيجه از اين ماءمن احرام بست . پس از آن ، درحال بيدارى هر كس در ميان راه آن حضرت را مى ديد، او را مى ترساند و به او مى گفتبه سوى شمشيرها مى روى . همچنين مناديان در هر منزلى كه آن حضرت فرود مى آمد، نداىشهادت آن حضرت را مى دادند، كما اينكه زينب عليهاالسلام درمنزل الخزيمية در نصف شب شنيد كه هاتفى در بيابان با بيان اشعارى مى گويد: براىآن قومى گريه كن كه مرگ در پى آنهاست ، به مقدارى كه به وعده وفا كرده باشى .آنگاه اين ماجرا را براى برادرش حكايت كرد و امام به او گفت : اى خواهر! هر چهخداوند مقدر كرده باشد، همان مى شود. همچنين هر گاه حسين عليه السلام به خواب مى رفت ، براى ايشان حالت خوف ايجاد مىشد تا اينكه يك روز با گريه از خواب بيدار شد. آنگاه فرزندش على به او گفت : اىپدر چرا گريه مى كنى ؟ امام فرمود: در خواب شنيدم كه كسى مى گفت اين قوم مى روندو مرگ در پى آنان است . پرسيد: پدر! آيا ما بر حق نيستيم ؟ فرمود: چرا، سوگند بهآن خدايى كه بازگشت بندگان به سوى اوست ما برحقيم . آنگاه على گفت : پس چه باكاز مرگ . سپس امام از اميدوارى به نصرت و يارى مردم از او، احرام بست ، هر چند كه گاهى بهخاطر اتمام حجت ، يارى مى طلبيد. و بعد، از اميد به ادامه حيات احرام بست و به عمربنيوذان - آنگاه كه امام را از جنگيدن با بنى اميه بر حذر داشت - فرمود: اين ماجرا بر منپوشيده نيست . به خدا سوگند آنها تا زمانى كه اين علقمه را از قلبم بيرون نياورند،رهايم نمى كنند. سپس شروع به انجام مناسك اين حج نمود. آنگاه از اتمام اماكن و بلاد احرام بست و از آنجا سعى به طرف صفاى كربلا برايشحاصل گرديد و در آنجا براى وقوف فرود آمد؛ سپس در كربلا از هر طعامى محرم شد وبعد نزديك عاشورا از نوشيدن آب محروم شد و شروع به انجام مناسك نمود و با گروهىخروج فرمود كه ماءموريت داشت آنها را با خود بياورد و از آنها ميثاق بگيرد. و چون مناسكاين حج پايان يافت ، صداى دعوت سوم براى انجام حج سوم توسط آن حضرت ،اصحاب و اهل بيتش بلند شد. در اين مرحله ، ميقات او خيمه ها در كربلا و منادى او پيامبرخدا، على ، فاطمه و حسن عليهم السلام بودند و به همراه آنها فرشته اى از جانب خداحضور داشت كه در دستش شيشه اى از زمرد سبز رنگ بود؛ و هنگام آن پنجشنبه و شبعاشورا بود كه حسين عليه السلام سر بر زانو زده و به شمشير تكيه كرده بود وپيامبر او را مخاطب قرار داد و گفت : اى فرزندم ! تو شهيدآل محمد هستى و اهل آسمان ها و اهل صفيح اعلى به تو بشارت مى دهند، پس بشتاب ؛ افطارتو امشب نزد من است و اين يك فرشته است كه از آسماننازل شده تا خون تو را در اين شيشه سبز رنگ بگيرد، پس مژده باد بر تو. حسين عليه السلام به اين دعوت و به اين حج لبيك گفت ، اما وقتى زينب نسبت به آن پياماطلاع يافت و صداى لبيك و تسليم برادرش را در شب عاشورا شنيد، سر و پا برهنه درحالى كه به سر و صورت مى زد و فرياد مى كشيد، گفت : اى برادر! اين كاش منمرده بودم ؛ اين سخن كسى است كه به كشته شدن يقين پيدا كرده و تسليم آن شدهباشد. امام به خواهرش گفت : بله ، خواهر! يعنى من تسليم آن شده ام و چارهاى نيست و راه هاى رهايى از آن بسته شده است . زينب گفت : اين كه تو چاره اى ندارى ،بيشتر قلب مرا جريحه دار مى كند. آنگاه گريبان چاك كرد و فريادى كشيد و ازهوش رفت . امام حسين عليه السلام در كنار او نشست و آب بر صورتش ريخت ، تا اينكهبه هوش آمد و آنگاه امام شروع كرد او را به نصيحت كردن تذكر دادن و به صبر دعوتكردن . سپس امام مشغول به انجام مناسك حج مرسوم شد. در اين حج با عبادت و نماز وتلاوت قرآن ، بر گرد بيت عشق به رب ، طواف وداع نمود، سپس هدايا و قربانى هايىرا تقديم كرد، البته نه از بدن كه از شعائرالله است و نه از گوسفند كه فدايىاسماعيل عليه السلام مى باشد، بلكه قربانيان او برگزيدگان خدا و دوستان اوبودند، از كسانى كه از نظر خلق ، خلق و منطق برتر ازاسماعيل بودند، همچنين قربانى او نور ديدگان و قدرت و توانش برد. پس آنها راقربانى و به پروردگار اهداء نمود و در آن حالت شروع به سعى ، بيش از هفتاد قدمنمود، كه در مواردى به حالت هروله مى رفت و در مواردى با تاءنى قدم بر مى داشت .سپس پس از فارغ شدن از اين حج و اتمام مناسك آن ، نداى چهارم خطاب به او بلند شد. منادى اين حج (على اكبر) شبيه مصطفى و به زبان مصطفى بود. او پدر خود را به حجىدعوت كرد كه آمر به آن همان خدا در گفته او بود و آنگاه جنگيد تا به شهادت رسيد واين حج همان حج اكبر بود و منادى آن على بن الحسين عليهماالسلام در آن هنگام بود كه درميدان جنگ بر زمين افتاد و در حال شهادت خطاب به پدر گفت : اى پدر! اين جدم پيامبرخداست كه خطاب به شما مى گويد: بشتاب ، بشتاب ؛ و زمان اين حج ظهرعاشورا بود. حسين عليه السلام در ميقاتش به اين حج لبيك گفت و در حالى كه در موقفشدر ميدان قرار داشت ، فرمود: اللهم لبيك ، خدايا! فرزندانم ، برادرانم و عموزادگانم راتقديم كردم و ديگر كسى برايم باقى نمانده است . سپس با زنان ، دختران و خواهرانشوداع كرد و گفت : لبيك ، اللهم لبيك ؛ خدايا! زنان و دخترانم را تشنه و سرگشته وحيران برجاى گذاشتم . آنگاه امام حسين عليه السلام كهنه پيراهنى را براى احرام به تن كرد و آن را در مواضعزيادى پاره نمود و سوار بر اسبش شد و در موقف عجيبى ايستاد كه كسى غير از او در خدمتبه پروردگارش در عرفه ، منى و مشعر نايستاد و كسى مانند آن حضرت در ميدان قرارنگرفت و كسى جز او چنان مبارزه اى نكرد، در حالى كه سوى تو آمده ام ، قلبم را بهخاطر تو از هرگونه علاقه اى به غير از تو محروم كردم ؛ پس غريبى ام موجب غم واندوه نمى شود و تنهايى ام باعث وحشت نمى گردد و كشته شدن فرزندانم كبدم را ضعيفنمى كند و پريشانى اهل و عيالم حالم را دگرگون نمى سازد و كشته شدن مردانمتغييرى در حالم ايجاد نمى كند و نور چشمم از تشنگى از بين نمى رود و از كثرت دشمناندچار ترس و وحشت نمى شوم و به خاطر شدت مصيبت هاى وارده مضطرب نمى گردم . لذاجوارح و نفس آن حضرت آرام و قرار گرفت و نيرو و توانش بازگشت و سيماى مباركش گلگون شد، تا جايى كه كسى متوجه آن لبيك شد، از اين حالت متعجب گرديد. (اماملبيك گويان مى گفت :) خدايا! من به خاطر تو امتناع كردم كه سرم بر روى بدنم قرارگيرد و بدنم بر روى پاهايم بايستد و دستم چيزى را بگيرد. لبيك ، اللهم لبيك ،خدايا! به خاطر تو جگرم را از آب ، پوستم را، حتى به اندازه روييدن مويى ، از سلامتماندن ، مويم را از خضاب زينت و از باقى ماندن به رنگ خودش ، قطعات بدنم را ازاتصال به هم ، و گوشم را از پيوستن به استخوان ها و استخوان ها را از پيوستن به همو قلبم را از آرام و قرار داشتن و باقى ماندن به صورت خودش و رگ هاى گردنم را ازتعلق به سرم و سرخرگم را از وصل به گردنم ، محروم نمودم . سپس بيت (حقيقى ) بر گرد خانه خدا طواف كرد و سعى به جا آورد؛ سپس در مواقفىايستاد كه همان مركز وقوفى بود كه احدى از بندگان خدا وقوف نكرد. پس حقيقت عرفهو مشعر حق ، براى او مى باشد. آنگاه با حملات سه گانه ، جمرات سه گانه (را رمىنمود) كه تفصيل آن در باب شهادت آن حضرت خواهد آمد. سپس امام حسين عليه السلام براى سر تراشيدن و ذبح قربانى ، بلكه براى سر دادنو جان خود را فدا كردن به منى رفت و در آنجا بيتوته را تا سيزدهم از ايام تشريقكامل كرد و بعد از انجام اين مناسك و بيرون آمدن از احرام اين حج ، از معدن عظمت كبريادرباره حج اعظم اخص كه همان قسم پنجم از حج آن حضرت باشد، نداء محقق گرديد. اينهمان حجى است كه كسى قبل از آن حضرت به جا نياورد و براى احدى هم بعد از ايشانحاصل نشد، تنها آن حضرت توانست چنين حجى را به جا آورد. و اعلام اين حج از جانب خدا وبدون واسطه بود، كه فرمود: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضيةمرضية و آن طور كه در روايت آمده ، مخاطب اين پيام حسين عليه السلام مىباشد، و اوست كه نفس مطمئنه است ؛ و هنگام احرام آن حضرت ، عصر عاشورا، بعد ازمفارقت روح از بدن ، و ميقاتش مقتل بود. اعمال اين حج نيز لبيك گفتن به دعوت كننده بود، البته نه آنچنان كه هر كسى قهرا بهاين دعوت كننده لبيك مى گويد، بلكه لبيك گفتن مخصوصى كه خداوند از آن بهراضية مرضيه تعبير فرمود و نه تنها به صابرة ؛ بلكه خداوند نهايترضايتش را ابراز فرمود و حتى خداوند تعالى صفت رضايت او را از پروردگارش - تحتاين عنوان كه او از پرورگارش راضى است - مقدم داشت . پس تو در اين نكته دقيق خوبتاءمل كن ، تا برايت ، امور عجيبى آشكار گردد. بعد از آن ، امام عليه السلام سلاح را افكند، سپس همه لباس ها را حتى احرامى را كه درحج قبلى بر تن كرده بود، بيرون آورد. بله ، البته دو نوع لباس ديگر بر تن كردكه تار و پود آن باد و گرد و غبار خونين رنگ بود. سپس زينت را، نه تنها انگشتر رابلكه جاى انگشتر را نيز ترك كرد. سپس سر را برهنه نمود و همچنان تا زمانى كه بهشهادت رسيد، سر برهنه باقى ماند، كما اينكه اگر كسى محرم از اين دنيا برود، چنينحكمى دارد؛ بعد آن را از بدن جدا نمود. سپس زنان وعيال و فرزندانش و انس و الفت به همه آنها را ترك كرد، بعد طوافى كرد كه كسىمانند آن را انجام نداد، بعد طواف اول در بيت المعمور، آن هنگام كه به آسمان صعود كرد،انجام داد. سپس بدن مبارك سه روز در موقع تشريق بيتوته نمود. بعد با سر از صفاىكربلا به كوفه و سپس از كوفه به شام و از شام به مدينه و سپس به آسمان و بعدبه صفا در كربلا، سعى نمود. بعد از آن با تلاوت قرآن در مكان هاى چندى ذكر خدا راگفت . سپس سر خود را نه تنها از سايه قرار گرفتن ، بلكه از اينكه روى زمين قرارگيرد، محروم نمود؛ لذا گاهى سر آن حضرت بر روى نيزه ها بود، زمانى بر روى درختو يك بار بر دروازه دمشق و بار ديگر بر در خانه يزيد قرار گرفت . بله ، در اين حجنه تنها خضاب كردن ممنوع نبود، بلكه احرام اين حج با خضاب كردن بدن ، محاسن ،چهره و سر با خضاب (خون ) بود، و در اين حج از احرام خارج شدن وجود نداشت ، چرا كهآن حضرت اين چنين گفت : تا خداوند تعالى در حالى كه به خون خود خضاب شده ام ،ملاقات كنم . و مقصود آن حضرت روز قيامت است ، زيرا حسين عليه السلام در حالىمحشور مى شود كه از رگ هايش خون مى جهد و آغشته به خون است . همچنين در اين حج اجتناب از صيد حيوانات وحشى و پرندگان وجود نداشت ، لذا حيواناتآمدند و گردن بر روى جسد مطهر حسين خم نمودند و شب را تا صبح براى او گريهكردند. پرندگان نيز بر روى پيكر مطهر افتادند وبال هاى خود را به خون آن حضرت آغشته نمودند و هر كدام نوحه خوان به طرفى پروازكردند. خاتمه اين بحث : از آنجا كه چنين حجى ، بويژه حج هشتم به آن حضرت اختصاص داده شده است ، - حجى كههيچ بنده اى ، مانند، او خدا را عبادت نكرد - پس تعجبى ندارد كه خداوند عمده اجر زيارتآن حضرت را معادل حج و عمره قرار دهد؛ زيرا اين ثواب ، اجر زيارت شونده است ، بهخاطر آن حجى كه به جا آورد. و نبايد از چند برابر شدن آن ، به حسب خصوصيات آنزيارت ، تعجب كرد، تا آنجا كه به صدهزار و هزاران هزار برسد و همچنين جاى تعجبنيست كه اجر زيارت حضرت تا به آنجا برسد كه براى هر قدمى كه زائر بر مى دارد،چنان پاداشى به او بدهند و نيز جاى شگفتى نيست كه به زائر حسين عليه السلام ، اجرحج با پيامبر صلى الله عليه وآله با حضرت قائم -عجل الله تعالى فرجه - داده شود و حتى از چند برابر شدن آن نيز نبايد تعجب كرد.سپس از اينكه به زائر حسين عليه السلام اجر نود حج از حج هاى پيامبر داده مى شود،تعجب نكن ، زيرا اين پاداش (در اصل ) اجر حج حسين عليه السلام است . مقصد دوم ، در بيان حجاج آن حضرت اين مقصد درباره حجاج مخصوص آن حضرت از ملائكه گرفته تا انبياء و انسان ها است ؛كه اولين آنها پيامبر صلى الله عليه وآله مى باشد. آن حضرت داراى حج و مناسكخاصى در اين باره است كه به خواست خدا آن را تبيين خواهيم كرد. بعد از پيامبر كسانىكه در ركاب امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند؛ چرا كه آنها براى آن حضرتحقيقتا حج به جا آوردند. اين شهدا به خاطر او از هرگونه عادتى امتناع كردند و زنان وكودكان و اموال و حيات را به امام بازگرداندند و سه شب در مناى او بيتوته كردند ولباس هاى دوخته شده را از تن بيرون آوردند و لباس هاى غيردوخته را هم به اوبازگرداندند، از اين رو بدون كفن به خاك سپرده شدند. نحوه حج اين شهدا نيز بااختلاف در مناسكشان با هم تفاوت داشت ، و چون امام بيت حقيقى است ، لذا آنها بر گرد اوطواف كردند، البته طواف آنها تنها چرخيدن و دور زدن نبود؛ آنها داراى سعى هم بودند،البته نه سعيى كه تنها راه رفتن باشد، همچنين آنها با آن حضرت وقوفى داشتند كهتنها حضور در موقف مطرح نبود، و آنها در كنار آن حضرت داراى نمازى بودند كه تنهانماز طواف نبود. نيت آنها هم در اين مناسك مانند نيت ساير حجاج و يا ساير شهداى ديگر نبود، بلكه نيتخالصى بود كه خصوصيات ويژه اى داشت و با اين نيت حالتى بر آنها عارض گرديدكه امكان بيان آن نيست . آنها وقتى آن حالت حسين عليه السلام و نحوه تنهايى و اضطراراو و خانواده و كودكان آن حضرت و حالت آنها را مشاهده كردند، براى جان دادن شتابورزيدند. البته اعمال و مناسك آنها با هم تفاوت دارد. برخى از آنها محرم شدند، البتهنتوانستند باقى مناسك را به جا آورند، مانند كسانى كه دراول روز عاشورا به شهادت رسيدند. برخى هم مانند حربن يزيد رياحى ، به خاطراضطراب از نيت حجش ، به بوسيدن آستانه بيت اكتفا كرد. تعداد ديگرى مانند سعيدبنعبدالله حنفى ، پس از احرام ، به طواف بر گرد بيت حقيقى اكتفا كرد و به شهادت رسيد.تعداد ديگرى ، طواف وقوف و سعى را به جا آوردند. برخى ديگر نيز نماز طواف را با بيت (حقيقى ) و در كنار او، به سوى بيت به جاآوردند. برخى از اين شهدا در بوسيدن اركان بيت به هنگام طواف ، ويژگى هايى دارند.برخى از آنها نيز مانند غلام ترك ، بيت را استلام و اركان آن را بعد از شهادت اوبوسيدند. ما براى همه اين شهدا بيتوته ايام تشريق در منا ميسر شد. اما زنانى كه به عنوان حاجيان آن حضرت مى باشند. دستهاول كسانى هستند كه به همراه حسين عليه السلام در كربلا حج خاصى از آنها محقق شد.اولين آنها مادر وهب همان زن نصرانى بود كه به تازگى اسلام آورده بود. بعد ازاستطاعت ، براى حج بيت ، احرام بست و در مشعر با شعور خاصى وقوف كرد و دريافتكه واجب است حسين عليه السلام را يارى نمود و امر به نصرت و يارى او مقرر است و آنحضرت بيتى است كه مى بايست براى او قربانى تقديم كرد؛ از اين رو قربانى وهديه خود را تقديم نمود. او نزد فرزندش آمد و به او گفت : پسرم ! برخيز و فرزنددختر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را يارى كن . پسر گفت : اى مادر! چنين خواهم كرد وكوتاهى نمى كنم . آنگاه در حالى كه رجز مى خواند به ميدان رفت و هفده نفر سواره ودوازده نفر پياده را كشت و بازگشت و در مقابل مادر و همسرش ايستاد و گفت : اى مادر! آيااز من راضى شدى ؟ مادر گفت : نه ، تا اينكه در پيشگاه فرزند دختررسول خدا صلى الله عليه وآله به شهادت برسى و او در روز قيامت شفيع تو بشودپس اى پسرم ! به ميدان جنگ بازگرد؛ سپس خود آن زن نيز چنان دشمنان را با سنگ رمىمى كرد كه نظيرى نداشت . دومين زن ، همسر وهب بود. اين زن ، ابتدا اين بيت را نمى شناخت و براى حج آن محرم نشدهبود، بلكه مانع همسرش شد و گفت مرا آزرده نكن . اما مادر وهب گفت : به حرف او گوشنكن . بعد، حالتى بر او عارض شد و براى اين حج احرام بست و خطاب به همسرش گفت: در راه پاكان قتال كن . اين زن خود نيز گرد خانه طواف كرد و براى جنگيدن هرولهكنان رفت ، تا اينكه غلام شمر او را به شهادت رساند و او كشته بر زمين افتاد. اين زنهمراه با ديگر شهدا اين ويژگى را يافت كه سه شبانه روز در مناى (حسين ) بيتوتهكند، اما معلوم نيست كه آيا سر او را هم به همراه سر شهدا با خود بردند يا نه . زن سوم ، اين زن داراى همسر و فرزندى بود كه به سن بلوغ نرسيده بود. همسرش به شهادت رسيد و حسين عليه السلام ملاحظه فرمود كه پسرش نيز عازم ميداناست . امام فرمود: اين نوجوان ، پدرش به شهادت رسيده و شايد مادرش راضى بهجنگيدن او نباشد. آن نوجوان گفت : اى پسر رسول خدا! مادرم به من دستور اين كار را دادهاست . او به من گفت : پسرم ! برخيز و در پيشگاه فرزند پيامبر خدا صلى الله عليهوآله بجنگ . بنابراين آن زن ، فرزند خود را هديه و قربانى حسين كرد و هنگامى كه سرپسرش را به طرفش پرتاب كردند، آن را در بر گرفت و بوسيد و سپس به طرفآنها پرتاب نمود. اما حقيقت حج حسين عليه السلام در حاجيه خانمى تحقق پيدا كرد كه احدىقبل و پس از او، مناسك آن حج را به جا نياورد. اين شخص ، همان زينب دختر علىعليهماالسلام است . اما كسى چه مى داند كه حج او چيست و كيفيت مناسك و احرام بستن اوچگونه بود و همچنين كسى نمى داند كه كعبه او، ركن او و مستجار او كيست . شرح اين مطلبدر عنوان مخصوص به آن حضرت در عناوين جلد دوم - به خواست خدا - خواهد آمد. عنوان دهم : خصوصيات مربوط به ملائكه اين عنوان درباره خصوصيات مربوط به ملائكه است و در آن چند مقصد وجود دارد: مقصد اول ؛ درباره موارد مربوط به فرشتگانى است كه خداوند به حسين عليه السلامعطا فرمود. مقصد دوم ؛ درباره صفات ملائكه است كه به آن حضرت داده است . مقصد سوم ؛ درباره مواردى است كه آن حضرت به ملائكه عطا كرد. مقصد اول خداوند سه دسته از ملائكه را به حسين عليه السلام عطا فرموده است . دستهاول فرشتگانى كه در ايام حيات آن حضرت خادم ايشان بودند. در روايت ها آمده است كهاسرافيل بر جبرئيل افتخار كرد كه او صاحب و همراه حاملان عرش و صورت هاست و مقربترين ملائكه از نظر مكان است . جبرئيل نيز افتخار كرد كه امين وحى و فرستاده خدا بهسوى پيامبران مى باشد و صاحب قذوف و خسوف و صيحه و زلزله ها مى باشد. آنگاهداورى به نزد خدا بردند. خطاب به آنها وحى آمد كه ساكت شويد. قسم به عزت وجلالم كسى را آفريده ام كه از شما بهتر است . پرسيدند: چگونه ، در حالى كه ما را از نور عظمت خود خلق كرده اى ؟ آنگاه به ساقعرش نگاه كردند، ديدند كه بر آن نوشته شده است لا اله الا الله ، محمد و على وفاطمة و الحسن و الحسين آنگاه شرمنده شدند وجبرئيل گفت : پروردگارا! به حق آنها بر تو، از درگاهت مى خواهم كه مرا خادم آنها قراربدهى . خداوند درخواستش را پذيرفت و جبرئيل خادم آنها شد. ولى حسين عليه السلام (دراين باره ) ويژگى خاصى دارد، زيرا جبرئيل عليه السلام گهواره او را تكان مى داد وبرايش لالايى مى خواند و مى گفت : در بهشت نهرى از شير جارى است كه متعلق به على ،حسن و حسين عليهم السلام است . هر كس محب آنها باشد، بى دردسر وارد بهشت مى شود. همچنين جبرئيل عليه السلام بارها از بهشت براى امام حسين عليه السلام ميوه و زيور آورد ولباسش را رنگ زد و در عزاى او نازل شد و تربتش را با خود برد و با اينكه پس ازوفات پيامبر خدا نازل نشد، اما آن طور كه در روايت امام سجاد عليه السلام آمده است ،وقتى حسين عليه السلام به شهادت رسيد، جبرئيل بر زميننازل شد. امام سجاد عليه السلام فرموده است : وقتى حسين عليه السلام به شهادترسيد، در حالى كه آنها در اردوگاه بودند، كسى نزد آنها آمد و فرياد سر داد. به اوگفته شد چرا فرياد مى زنى ؟ گفت چرا فرياد نكنم ، در حالى كه پيامبر خدا ايستاده ويك بار به زمين مى نگرد و بار ديگر به حزب و گروه شما، و من خوف آن دارم كه براهل زمين نفرين كند و زمين و هر آنچه در آن است هلاك شود. در اين هنگام بسيارى از آنها متنبهشدند. امام سجاد فرمود: آن كسى كه فرياد مى زد،جبرئيل بود. و در صورتى كه اجازه داشت آنچنان صيحه اى مى كشيد كه جانشان ازبدنشان جدا مى شد، اما خداوند به آنها مهلت داد. آنچه بيان شد، درباره افضل ملائكه بود؛ غير او نيز، خداوند فرشتگان زيادى راماءموريت داد كه خادم آن حضرت باشند؛ از جمله فرشتگانى كهحامل تربت او براى جدش صلى الله عليه وآله بودند؛ همچنين فرشتگانى كه براىتهنيت نازل شدند و غير از اينها فرشتگان خادم ديگرى نيز وجود دارند كه وضع آنها درضمن روايات و حكايت معلوم مى گردد. * دسته دوم ، ملائكه انصار امام . ملائكه در چند جا براى نصرت و يارى امام آمدند: يكجا، خارج مدينه بود. وقتى امام حركت كرد، چندين فوج ملائكه نشان دار كه در دست نيزههايى داشتند و سوار بر اسب هاى بهشتى بودند، آمدند و بر امام سلام كردند و گفتند: اىحجت خدا بر خلق پس زا جد و پدر و برادرت ! خداوند سبحان جدت را در مواقع زيادى بهواسطه ما يارى كرد و خداوند تو را به واسطه ما كمك و يارى مى كند. امام به آنها گفت :وعده ما در بارگاه و محل دفنم و آنجا كه شهيد مى شوم ، كه آن مكان كربلا است ؛ چون بهآنجا وارد شدم ، نزد من آييد. آنها گفتند: اى حجت خدا! شما دستور دهيد، ما اطاعت مى كنيم .آيا از دشمنى كه با تو رو به رو مى شود، خوف دارى در حالى كه ما با تو هستيم . امامفرمود: براى آنان راهى بر من نيست و از آنها ناپسندى به من نمى رسد تا اينكه من بهبقعه ام برسم . * محل ديگر در مكه بود. واقدى و زرارة بن صالح گفته اند كه ما حسين بن علىعليهماالسلام را سه روز قبل از رفتن به عراق ديديم و به آن حضرت اوضاع مردمكوفه را و اينكه قلب هاى آنها با حضرت است ، اما شمشيرهايشان عليه او مى باشدت ،اطلاع داديم . اما با دست به طرف آسمان اشاره كرد، درهاى آسمان گشوده شد و ملائكهبه تعداد بى شمارى نازل شدند. بعد امام فرمود: اگر نه اينكه مى بايد كارها بهصورت عادى جريان يابد و از بين رفتن اجر شهادت مطرح نبود، با اين ملائكه با آنهامى جنگيدم ، اما به طور يقين بدان كه من و اصحابم كشته مى شويم و كسى جز فرزندمعلى نجات پيدا نمى كند. * محل سوم در كربلا بود. وقتى كار بر او سخت شد، ملائكه آمدند و پرچم نصر وپيروزى را بر فراز امام به اهتزاز درآوردند و آن حضرت ميان پيروزى و ديدار خداوندمخير شد، اما لقاى پروردگارش را برگزيد. فرشتگان در خدمت : دسته سوم فرشتگانى هستند كه به خدمت رسانى به آن حضرت و امور مربوط بهايشان در كنار قبر شريفش مشغول مى باشند. اين فرشتگان داراىاعمال و مشاغل مختلفى هستند و چندين گروه و دسته مى باشند: گروه اول ؛ فرشتگانى كه در كنار قبر آن حضرت هستند و در حالى كه غبارآلودند،كارشان شبانه روز گريه بر حسين عليه السلام است ؛ تعداد آنها به چهار هزار مىرسد. گروه دوم : فرشتگانى هستند كه ماءموريتشان هستنداستقبال از زائران حسين عليه السلام و مشايعت آنها و عيادت از بيمارانشان و حضور يافتندر مراسم اموات آنها است . گروه سوم : ملائكه اى كه در هر صبحگاه در كنار قبر آن حضرت ندا مى دهند: اى آنكه خيررا اختيار كردى ! بشتاب به سوى كه براى خدا خالص شده و با كرامت بار سفر ببند واز ندامت ايمن باش . گروه چهارم : فرشتگانى كه خطاب به زائرانى كه از كنار قبر آن حضرت مراجعت مىكنند، مى گويند: خوشا به حالت اى بنده خدا! غنيمت بردى و سالم ماندى و خداوند تو راآمرزيد، پس دوباره اين كار را از نو آغاز كن . گروه پنجم : فرشتگانى كه به عنوان زائر و گريه كننده بر آن حضرتنازل مى شوند و در كنار قبر ايشان مى مانند و سپس عروج مى كنند. تعداد اين فرشتگاننيز در هر روز چهار هزار مى باشد. گروه ششم : تعداد صدهزار فرشته از هر آسمان در هر روز كه بر او درود و صلوات مىفرستند. گروه هفتم : فرشتگانى كه ماءموريت آنها استغفار براى زائران آن حضرت است . گروه هشتم : فرشتگان شب و روز كه از فرشتگان حافظ مى باشند، آنها بر ملائكهحرم وارد مى شوند، و با آنها مصافحه مى كنند و سپس عروج مى نمايند. گروه نهم : فرشتگانى كه بر زائران آن حضرت صلوات مى فرستند. گروه دهم : فرشته اى كه ماءمور ابلاغ سلام از راه دور به آن حضرت است كه همانفطرس مى باشد. خداوند اين فرشته را از روزى كه به گهواره حسين عليه السلامپناهنده شد، به اين كار اختصاص داده است . گروه يازدهم : فرشتگانى كه زائران آن حضرت را ممهور به نور خدا مى كنند، با اينعنوان كه اين شخص زائر قبر بهترين شهداء است و آن زائران با اين نور درقيامت شناسايى مى شوند و پيامبر صلى الله عليه وآله وجبرئيل عليه السلام بازوى آنها را مى گيرند. گروه دوازدهم : فرشتگانى كه اشك هاى گريه كنندگان بر آن حضرت را مى گيرند. در حديث آمده است كه ملائكه آن اشك هاى جارى شده را مى گيرند و آن را با آب حيوانممزوج مى كنند و گوارايى آن بيشتر مى شود. گروه سيزدهم : ملائكه اى كه ايستاده و مفاصل آنها از ترس و وحشت ، از هنگامى كه روححسين عليه السلام (از آسمان ها) عبور كرد تا روز قيامت ، مرتعش است و آن طور كه درحديث ابوذر غفارى رضوان الله عليه آمده ، تعداد آنها در هر آسمان هفتاد هزار است . گروه چهاردهم : فرشتگان ياور آن حضرت به هنگام رجعت ايشان . اين فرشتگانهمانهايى هستند كه وقتى كار بر امام سخت شد، از خداوند اجازه نصرت و يارى او راخواستند و خداوند اين اجازه را به آنها داد و طولى نكشيد كه آماده شدند و چوننازل شدند، ملاحظه كردند، امام به شهادت رسيده است . آنگاه ملائكه گفتند: خدايا! توبه ما اجازه فرود آمدن و يارى حسين را دادى ، آنگاه ما را معذور داشتى و جان او را گرفتى. خطاب به آنها وحى شد، ملازم قبه او باشيد تا اينكه ببينيد او را كه خروج مى كند؛آنگاه او را يارى كنيد و براى او و به خاطر اينكه نصرت و يارى او را از دست داديد،گريه كنيد. فرشتگان در آنجا مانده اند و مشغول گريه اند و چون امام خروج نمايد، آنهااز ياران و انصار آن حضرت خواهند بود. در اينجا بايد گفت هر گاه يكى از شيعيان آنحضرت گريه كند، او را يارى كرده و اميد آن مى رود كه يكى از اين ملائكه باشد. گروه پانزدهم : فرشتگانى كه از جانب پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به زائر حسينعليه السلام سلام مى رسانند. چنانچه اين مطلب در روايت آمده است . گروه شانزدهم : در روايت عقبه از امام صادق عليه السلام آمده است كه شنيدم آن حضرتفرمودند: خداوند تعالى هفتاد هزار فرشته را ماءمور كرده است در كنار قبر حسين عليهالسلام او را عبادت كنند و نماز هر يك از آنها معادل صدهزار نماز آدميان است و ثواب ايننماز به زائران حسين عليه السلام تعلق دارد. گروه هفدهم : پروردگرا! اين بنده توست كه به خانه اش رسيده است . آنگاه به آنهادستور داده مى شود كه بر در خانه آن شخص زائر بمانند و به نيابت از او خدا را عبادتكنند. فرشتگان همين كار را انجام مى دهند تا زمانى كه آن زائر از دنيا برود سپس مىگويند: اى خدا! بنده تو از دنيا رفت ؛ خطاب به آنها وحى مى شود كه به نيابت از او،تا روز قيامت حسين عليه السلام را زيارت كنيد. گروه هيجدهم : فرشتگانى كه پس از وفات زائر حسين عليه السلام در كنار قبر اوباقى مى مانند و تا روز قيامت براى او طلب آمرزش مى كنند. گروه نوزدهم : ملائكه اى كه در گرد و اطراف حرم آن حضرت قرار دارند. تعداد آنها درهر روز تا روز قيامت ، هزار فرشته است . گروه بيستم : فرشتگانى كه درباره امر امام به درگاه الهى ضجه مى كشند كه همهفرشتگان را شامل مى شود و همه آنها وقتى حسين عليه السلام بر زمين افتاد و بعد سرمباركش را از تن جدا كردند، به يكباره ضجه مى زدند. از امام باقر عليه السلامنقل است كه تمام ملائكه به يك باره با گريه و نهيب ضجه زدند و گفتند: خدايا! سرورو مولاى ما! با حسين صفى تو و فرزند پيامبرت و بهترين خلقت اين گونه رفتار مىكنند. خداوند خطاب به آنها وحى فرمود: اى ملائكه من آرام بگيريد، به عزت و جلالم ازآنها انتقام مى گيرم ؛ و لو بعد از گذشت زمانى باشد. آنگاه خداوند امامان را كه ازنسل حسين عليه السلام هستند، ظاهر فرمود و سايه حضرت قائمعجل الله تعالى فرجه را در حالى كه ايستاده بود و نماز مى خواند، براى آنها برپانمود و خداوند به آنها فرمود: توسط اين قائم از آنها انتقام مى گيرم . گروه بيست و يكم : فرشتگانى كه تربت حسين عليه السلام را بعد از شهادت آنحضرت به آسمان ها بردند؛ از جمله ، فرشته اى از فرشتگان فردوس بر دريانازل شد و بال هايش را بر همه درياها گسترد. سپس فرياد زد: اىاهل درياها! لباس حزن و اندوه بر تن كنيد، چرا كه فرزندرسول خدا را سر بريدند، سپس از تربت آن حضرت بربال هاى خود به آسمان ها برد و هيچ فرشته اى باقى نماند مگر اينكه آن را استشمامكرد و از آن تاءثير پذيرفت . گروه بيست و دوم : فرشتگانى كه براى تجهيز،غسل و حنوط و تكفين امام حسين عليه السلام نازل شدند. ما اين مطلب را در عنوان مربوطبه اقامه تجهيز حسين عليه السلام توضيح خواهيم داد.
|
|
|
|
|
|
|
|