|
|
|
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحيم سوره قصص مكى است و هشتاد و هشت آيه دارد سوره قصص آيات 14-1
بسم الله الرحمن الرحيم . طسم (1) تلك آيات الكتاب المبين (2) نتلوا عليك من نباموسى و فرعون بالحق لقوم يؤ منون (3) ان فرعون علا فى الارض وجعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم يذبح ابنائهم و يستحيى نسائهم انه كان من المفسدين(4) و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين(5) و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون (6) واوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لاتحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين (7) فالتقطهآل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطئين (8) و قالتامراة فرعون قرة عين لى و لك لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا و هم لا يشعرون (9) واصبح فؤ اد ام موسى فرغا ان كادت لتبدى به لولا ان ربطنا على قلبها لتكون من المؤمنين (.1) و قالت لاخته قصيه فبصرت به عن جنب و هم لا يشعرون (11) و حرمنا عليهالمراضع من قبل فقالت هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون (12) فرددناهالى امه كى تقر عينها و لا تحزن و لتعلم ان وعد الله حق و لكن اكثرهم لا يعلمون (13) ولما بلغ اشده و استوى آتيناه حكما و علما و كذلك نجزى المحسنين (14)
|
. ترجمه آيات به نام خداوند بخشنده مهربان طسم (1). اين قرآن آيات كتاب مبين است (2). ما از داستان موسى و فرعون آنچه حق است بر تو براى مردمى كه ايمان مى آورند مىخوانيم (3). به درستى كه فرعون در زمين بلند پروازى كرد و مردمش را گروه گروه ساخت ، طايفهاى از ايشان را بيچاره و ضعيف كرد، تا آنجا كه پسرانشان را مى كشت و زنانشان را زندهمى گذاشت ، راستى كه او از مفسدان بود (4). ما در برابر او خواستيم بر آنان كه در زمين ضعيف شمرده شدند منت نهاده ايشان راپيشوايان خلق كنيم و وارث ديگران قرار دهيم (5). و در زمين مكنتشان داده و از همين ضعفا به فرعون و هامان و لشكريان آن دو آن سرنوشتىرا نشان دهيم كه از آن مى گريختند(6). و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير بده ، همين كه بر جان او بيمناك شدى او رابه دريا بينداز، و مترس و غمگين مباش كه ما وى را به تو برگردانيده و از پيامبرانشمى كنيم (7). پس آل فرعون موسى را از دريا گرفتند تا دشمن و مايه اندوه شان شود آرى فرعون وهامان و لشكريانشان خطا كردند (و اگر از آينده اين كودك خبر مى داشتند هرگز او را ازدريا نمى گرفتند) (8). و همسر فرعون گفت اين كودك نور چشم من و تو است (و رو به جلادان كرد و گفت ) او رامكشيد، شايد ما را سود بخشد، و يا اصلا او را فرزند خود بگيريم . اين را مى گفتند، ونمى دانستند (كه چرا مى گويند و اين خداست كه اين پيشنهاد را به دلشان انداخته ) (9). در نتيجه قلب مادر موسى مطمئن و فارغ از اندوه گشت كه اگر فارغ نمى شد نزديك بودموسى را لو دهد، اين ما بوديم كه قلبش را به جايى محكم بستيم تا از مؤ منين باشد(.1). وى به خواهر موسى گفت : از دور دنبال موسى باش ، تا از او خبرى بيابى ، خواهرموسى او را از دور ديد اما به طورى كه درباريان ملتفت نشدند (11). ما قبلا پستان همه زنان شيرده را بر او حرام كرده بوديم ، در نتيجه پستان احدى رانگرفت ، خواهرش گفت : آيا مى خواهيد شما را به خاندانى راهنمايى كنم كه براى شماسرپرستى اين كودك را به عهده بگيرند خانواده اى كه خيرخواه اين كودك باشند (12). با اين نقشه او را به مادرش برگردانديم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد و تا آنكهبداند وعده خدا حق است ، و ليكن بيشتر مردم نمى دانند (13). و چون به حد رشدش رسيد و جوانى تمام عيار شد او را حكمت و علم داديم ، و اين چنين بهنيكوكاران پاداش مى دهيم (14). بيان آيات غرض و مفاد سوره قصص : وعده جميل به مؤ منين با ذكر داستان موسى (عليه السلام)و فرعون غرض اين سوره وعده جميل به مؤ منين است ، مؤ منينى كه در مكهقبل از هجرت به مدينه عده اندكى بودند كه مشركين و فراعنه قريش ايشان را ضعيف وناچيز مى شمردند، و اقليتى كه در مكه در بين اين طاغيان در سخت ترين شرايط به سرمى بردند و فتنه ها و شدايد سختى را پشت سر مى گذاشتند، خداى تعالى در اين سورهبه ايشان وعده مى دهد كه به زودى بر آنان منت نهاده و پيشوايان مردم قرارشان مى دهد،و آنان را وارث همين فراعنه مى كند، و در زمين مكنتشان مى دهد، و به طاغيان قومشان آنچهرا كه از آن بيم داشتند نشان مى دهد. به همين منظور براى اين مؤ منين اين قسمت از داستان موسى و فرعون را خاطرنشان مىسازد كه موسى را در شرايطى خلق كرد كه فرعون در اوج قدرت بود و بنىاسرائيل را خوار و زيردست كرده بود كه پسر بچه هايشان را مى كشت و زنانشان را زندهمى گذاشت ، آرى خداوند در چنين شرايطى موسى را آفريد و مهم تر آنكه او را در دامندشمنش يعنى خود فرعون پرورش داد، تا وقتى كه به حد رشد رسيد، آنگاه او را از شرفرعون نجات داد و از بين فرعونيان به سوى مدين روانه اش نمود، و پس از مدتى بهعنوان رسالت دوباره به سوى ايشان بر گردانيد، با معجزاتى آشكار تا آنكه فرعونو لشكريانش تا آخرين نفر را غرق كرده و بنىاسرائيل را وارث آنان نمود، و تورات را بر موسىنازل فرمود، تا هدايت و بصيرت براى مؤ منين باشد. و عين همين سنت را در ميان مؤ منين به اسلام جارى خواهد كرد، و ايشان را به ملك و عزت وسلطنت خواهد رسانيد، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دوباره به وطن بازخواهد گردانيد. آنگاه از اين داستان منتقل مى شود به بيان اين كه در حكمت خدا لازم است كه از جانب خودشكتابى نازل كند، تا دعوت حق آن جناب نيز كتاب داشته باشد، سپس سخنان طعن آميزمشركين را كه درباره دعوت قرآن زده اند كه : چرا به وى آنچه به موسى داده شدندادند؟ نقل فرموده و از آن پاسخ مى دهد، و نيز علت ايمان نياوردن آنان رانقل نموده به اين كه اگر به تو ايمان بياوريم و هدايت تو را پيروى كنيم قدرت ما ازما سلب مى شود، و از آن پاسخ مى دهد، و به اين منظور داستان قارون و فرو رفتنش درزمين را برايشان مجسم مى سازد. و اين سوره به طورى كه سياق آياتش شهادت مى دهد مكى است ، و چهارده آيه اى كه ما ازاول در اينجا آورديم يك فصل است ، كه داستان موسى را از روز ولادت تا روز بلوغ بيانمى كند.
طسم تلك آيات الكتاب المبين
|
تفسير و بحث اين آيه در آياتى نظير اين آيه گذشت . از داستان موسى (ع ) و فرعون مؤ منين بايد درس بگيرند
نتلوا عليك من نباء موسى و فرعون بالحق لقوم يؤ منون
|
كلمه (من ) تبعيض را مى رساند، و كلمه (بالحق ) متعلق است به كلمه (نتلوا) ومعنايش اين است كه : ما بعضى از اخبار موسى را برايت تلاوت مى كنيم تلاوتى كهمتلبس به لباس حق باشد. پس هر چه تلاوت مى شود از ناحيه ما و به وحى ما است ،بدون اينكه شيطان در القاى آن ذره اى مداخله داشته باشد، ممكن هم هست كه متعلق به كلمه(نبا) باشد كه در اين صورت معنى چنين مى شود: ما پاره اى از اخبار موسى و فرعونرا بر تو مى خوانيم ، در حالى كه آن اخبار متلبس به حق است و هيچ شكى در آن نيست . حرف (لام ) در جمله (لقوم يؤ منون ) لامتعليل و متعلق است به جمله (نتلوا) و معنايش اين است كه : ما قسمتى از خبر موسى وفرعون را براى خاطر قومى كه به آيات ما ايمان مى آورند بر تو مى خوانيم تا در آنتدبر كنند. و حاصل معناى آيه اين مى شود كه : ما بعضى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مىخوانيم ، خواندنى به حق ، براى اينكه اين قوم كه به آيات ما ايمان آورده اند در آنتدبر كنند، قومى كه تو را پيروى كردند، و در دست فراعنه قريش گرفتار سختى وشكنجه گشته اند، تا برايشان محقق و مسلم شود كه : خدايى كه آنان به او و بهفرستاده او ايمان آورده اند، و در راه او اين همه آزار و شكنجه از دشمنانتحمل كرده اند، همان خدايى است كه به منظور احياى حق ، و نجات بنىاسرائيل ، و عزت دادن به آنان بعد از ذلتشان ، موسى را آفريد، تا ايشان را از آن ذلتنجات دهد، چه ذلتى ؟ كه فرزندانشان را مى كشتند و زنانشان را باقى مى گذاشتند، وفرعون بر آنان بلند پروازى و قدرت نمايى كرده وچنگال قهر خود را در آنان فرو كرده ، و جور و ستمش را بر آنان احاطه داده بود. خدا موسى را در چنين جوى تاريك خلق كرد، در محيطى كه احدىاحتمال آن را نمى داد، سپس او را در دامن دشمنش پرورانيد. آنگاه از مصر بيرونش برد، ودوباره او را برگردانيد، در حالى كه داراى معجره و قدرت آشكار بود، و به وسيله اوبنى اسرائيل را نجات داد و فرعون و لشكريانش را نابود كرد، و آنان را براى نسلهاىبعد، سرگذشت و داستانى قرار داد. پس او خداى - جل شاءنه - است ، كه داستان ايشان را بر پيامبرشنقل مى كند، و با جمله (لقوم يؤ منون ) اشاره مى فرمايد: به اينكه به زودى همانرفتار را با دشمنان اينان عملى خواهد كرد، و بر اين مؤ منين مستضعف منت نهاده وارثدشمنانشان مى سازد، و دقيقا آنچه با بنى اسرائيل و دشمن ايشان كرد، با مؤ منين ودشمنانشان نيز همان را خواهد كرد. وصف كارهاى فرعون و محيطى كه موسى (عليه السلام ) در آن زاده شد
ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم
|
(علو) در زمين كنايه از ستمگرى و بلند پروازى است . و كلمه (شيع ) جمع (شيعه) و به معناى فرقه است ، در مجمع البيان گفته : (كلمه (شيع ) به معناى فرقهها است ، و هر فرقه يك شيعه است ، و اگر شيعه ناميدند، بدين جهت است كه بعضىبعض ديگر را پيروى مى كنند)). و گويا مراد از اينكه فرمود: (فرعوناهل زمين را شيعه شيعه كرد)، اين باشد كهاهل زمين را- كه گويا منظور از آنان اهل مصر باشد، و الف و لام در (الارض ) براىعهد بوده باشد - از راه القاى اختلاف و تفرقه افكنى دسته دسته كرد، تا كلمه آنانمتفق نشود، و يك دل و يك جهت نباشند، تا نتوانند بر او بشورند، و عليه او قيام نمودهوامور را بر او دگرگون سازند، آن طور كه عادت همه ملوك است ، كه چون مى خواهندقدرت خود را گسترش داده و سلطنت خود را تقويت كنند، اين نقشه را به كار مى برند. وكلمه (يستحيى ) از (استحياء) است ، كه به معناى زنده نگاه داشتن است . و حاصل معناى آيه اين است كه : فرعون در زمين علو كرد، و با گستردن دامنه سلطنت خودبر مردم ، و انفاذ قدرت خويش در آنان بر مردم تفوق جست ، و از راه تفرقه افكنى در ميانآنان ، مردم را دسته دسته كرد، تا يك دل و يك جهت نشوند، و نيروى دسته جمعى آنانضعيف گشته ، نتوانند در مقابل قدرت او مقاومت كنند، و از نفوذ اراده او جلوگيرى نمايند. و منظور از يك طايفه در جمله (يستضعف طائفة منهم ) بنىاسرائيل است ، و بنى اسرائيل فرزندان يعقوب (عليه السلام ) مى باشند كه از زمانيوسف (عليه السلام ) كه پدر و برادران خود را به مصر خواند، و در آنجامنزل داد، در مصر ماندند، و پس از سالها زاد و ولد عده شان به هزاران نفر رسيد. و فرعون معاصر موسى (عليه السلام ) با بنىاسرائيل معامله بردگان را مى كرد، و در تضعيف آنان بسيار مى كوشيد، و اين كار را تابدانجا ادامه داد كه دستور داد هر چه فرزند پسر براى اين دودمان به دنيا مى آيد سرببرند، و دختران آنان را باقى بگذارند، كه معلوم است سرانجام اين نقشه شوم چه بود،او مى خواست به كلى مردان بنى اسرائيل را نابود كند، كه در نتيجهنسل آنان به كلى منقرض مى شد. علت اينكه فرعون چنين نقشه اى را طرح كرد، اين بود كه وى جزو مفسدين در زمين بود،براى اينكه خلقت عمومى كه انسانها را ايجاد كرده بود و مى كند در ميان تيره اى با تيرهاى ديگر در بسط وجود فرق نگذاشته ، و تمامىقبايل و دودمانها را به طور مساوى از هستى بهره داده ، آنگاه همه را به جهازى كه بهسوى حيات اجتماعى با تمتع از امتعه حيات زمين ، هدايت كند، مجهز ساخته تا هر يك بهقدر ارزش وجودى و وزن اجتماعى خود بهره مند شود. اين همان اصلاحى است كه صنع ايجاد از آن خبر مى دهد، و تجاوز از اين سنت و آزاد ساختنقومى و برده كردن قومى ديگر، و بهره مندى قومى از چيزهايى كه استحقاق آن راندارند، و محروم كردن قومى ديگر از آنچه استحقاق آن را دارند، افساد در زمين است ، كهانسانيت را به سوى هلاكت و نابودى مى كشاند. و در اين آيه آن جو و محيطى كه موسى (عليه السلام ) در آن متولد شد، تصوير شده ،كه تمامى آن اسباب و شرايطى كه بنى اسرائيل را محكوم به فنا مى كرد بر او نيزاحاطه داشت ، و خدا او را از ميان همه آن اسباب سالم بيرون آورد. معناى آيه : (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ...)
و نريد ان نمن على الدين استضعفوا فى الارض ... ما كانوا يحذرون
|
كلمه (من ) - به طورى كه از كلام راغب استفاده مى شود - دراصل به معناى ثقل و سنگينى بوده ، و از همين جهت واحد وزن را هم در سابق (من ) مىگفتند، و منت به معناى نعمت سنگين است ، و فلانى بر فلانى منت نهاد معنايش اين است كه :او را از نعمت ، گرانبار كرد، و نيز همو گفته : و اين كلمه به دو نحواستعمال مى شود، يكى منت عملى مانند آيه (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا) يعنىمى خواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شدند نعمتى بدهيم كه از سنگينى آنگرانبار شوند، و دوم منت زبانى ، مانند آيه (يمنون عليك ان اسلموا بر تو منت مى نهندكه مسلمان شده اند) و اين از جمله كارهاى زشت است ، مگر در صورت كفران نعمت ، اينبود خلاصه كلام راغب . و تمكين ضعفا در زمين به اين است كه مكانى و جايى به ايشان دهد كه مالك آنجا شوند، ودر آن استقرار يابند، و از خليل نقل شده كه گفته : كلمه (مكان ) صيغهمفعل از ماده (كون ) است ، كه به خاطر اينكه بسيار در زبانها جارى مى شود، آن رامصدرى بر وزن (فعال ) گرفته ، و فعل (تمكن و تمسكن ) را از آن مشتق نمودهاند، همچنان كه از كلمه (منزل ) با اينكه مصدر نيست ،فعل (تمنزل ) را مشتق نموده اند. مناسب تر آن است كه : جمله (و نريد ان نمن ...) راحال از كلمه (طائفة ) گرفته و تقدير كلام را (يستضعف طائفة منهم و نحن نريد اننمن فرعون طايفه اى از اهل زمين را ضعيف شمرد در حالى كه ما بر همانها كه ضعيف شمردهشدند منت مى نهيم ...) بدانيم بعضى ديگراز مفسرين گفته اند: جمله مورد بحث عطف استبر جمله (ان فرعون علا فى الارض ). و ليكنقول اول ظاهرتر از آيه است . و كلمه (نريد) چه بهاحتمال اول و چه دوم حكايت حال گذشته است ، يعنى با اينكه مضارع است و معناى (مىخواهيم ) را مى دهد، و ليكن چون در حكايت حال گذشتهاستعمال شده معناى (خواستيم ) را افاده مى كند. و جمله (و نجعلهم ائمة ) عطف تفسير است براى (نمن ) و همچنين جملات ديگرى كهبعد از آن پى درپى آمده ، همه منت مذكور را تفسير مى كنند. و معنايش اين است كه : جوى كه ما موسى (عليه السلام ) را در آن پروريديم جو علوفرعون در زمين و تفرقه افكنى وى در ميان مردم و استضعاف بنىاسرائيل بود، استضعافى كه به كلى نابودشان مى كرد، در حالى كه ما خواستيم برهمان ضعيف شدگان از هر جهت ، نعمتى ارزانى بداريم كه از سنگينى آن گرانبار شوند،به اين كه خواستيم آنان را پيشوا كنيم ، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجهپيشرو ديگران باشند، در حالى كه سالها تابع ديگران بودند، و نيز خواستيم آنان راوارث ديگران در زمين كنيم ، بعد از آنكه زمين در دست ديگران بود، و خواستيم تا در زمينمكنتشان دهيم ، به اينكه قسمتى از زمين را ملك آنان كنيم ، تا در آن استقرار يابند، و مالكآن باشند، بعد از آنكه در زمين هيچ جايى نداشتند، جز همان جايى كه فرعون مى خواستآنان را در آنجا مستقر كند و خواستيم تا به فرعون پادشاه مصر و هامان وزيرش ولشكريان آن دو از همين مستضعفين ، آن سرنوشت را نشان دهيم كه از آن بيمناك بودند، و آناين بود كه روزى بنى اسرائيل بر ايشان چيره شوند، و ملك و سلطنت ومال و ثروت و رسم و سنت آنان را از دستشان بگيرند، همچنانكه خودشان درباره موسى وبرادرش (عليه السلام ) روزى كه به سوى ايشانگسيل شدند، گفتند كه : (يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكمالمثلى ). اين آيه شريفه نقشه اى را كه فرعون براى بنىاسرائيل در سر مى پروراند تصوير نموده است ، و آن نقشه اين بود كه از بنىاسرائيل حتى يك نفر نفس كش در روى زمين باقى نگذارد، و اين نقشه را تا آنجا به كاربرده بود كه قدرتش به تمامى شؤ ون هستى آنان احاطه يافته و ترسش همه جوانبوجود آنان را پر كرده بود و آن قدر آن بيچارگان را خوار ساخته بود كه حكم نابودىآنان را مى داد، البته اين ظاهر امر بود، و اما در باطن امر اراده الهى به اين تعلقگرفته بود كه آنان را از زير يوغ وى نجات دهد، وثقل نعمتى را كه آل فرعون و آن ياغيان گردن كش را گمراه ساخته بود، از آنانگرفته و به بنى اسرائيل منتقل كند، آرى اراده الهى چنين بود كه تمامى آن اسباب ونقشه هايى را كه عليه بنى اسرائيل جريان مى يافت ، همه را به نفع آنان گرداند وآنچه به نفع آل فرعون جريان مى يافت به ضرر آنان تمامش كند، آرى خدا حكم مى كندو كسى هم نيست كه حكمش را به تاءخير اندازد. الهام به مادر موسى (عليه السلام ): موسى را شير بده و چون بر او ترسيدىودريايش بيانداز
و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ...
|
كلمه (اوحينا) صيغه متكلم مع الغير از فعل ماضى باب (ايحاء) است كه به معناىگفتگوى پنهانى است ، و در قرآن كريم در سخن گفتن خداى تعالى با بعضى ازمخلوقاتش استعمال مى شود كه : يا به طور الهام و افكندن مطلبى بهدل كسى صورت مى گيرد، همچنان كه در آيه : (بان ربك اوحى لها) و آيه (و اوحىربك الى النحل )، و آيه (و اوحينا الى ام موسى ) به اين معنا آمده ، و يا به طورديگر، نظير وحى به انبياء و فرستادگان خدا و وحى در غير خداى تعالى ازقبيل شيطان نيز استعمال مى شود، كه به دوستان خود وحى مى كند و قرآن در آن باره مىفرمايد: (ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ). كلمه (القاء) به معناى طرح و افكندن است ، كلمه (يم ) به معناى دريا و نهربزرگ است . و در اين جمله كه فرمود: (و اوحينا الى ام موسى ) با حذف قسمتى از كلمات ، ايجاز (ومختصر گويى ) به كار رفته ، و تقدير كلام چنين است : (حبلت ام موسى به و وضعتهو اوحينا اليها...) يعنى در حالى كه شدت و بيچارگى بنىاسرائيل به اين حد رسيده بود، مادر موسى به وى حامله شد، (و كسى نفهميد)، و او رازاييد (باز كسى نفهميد) و ما به مادر او وحى كرديم كه ... و معناى آيه چنين است كه : ما با نوعى الهام به مادر موسى بعد از آنكه او را زاييد گفتيم: به موسى شير بده ، و مادامى كه از جانب فرعوناحتمال خطرى نمى دهى به شير دادن ادامه بده ، و چون ترسيدى بر او - كه لشكريانفرعون خبردار شوند، و او را گرفته مانند هزاران كودك كه همه را كشتند بهقتل برسانند - او را به دريا بينداز - كه به طورى كه از روايات بر مى آيد درياىمذكور همان نيل بوده - و ديگر از كشته شدن او مترس ، و از جدايى او غمگين مشو، كه مادوباره او را به تو بر مى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم ، تا رسولى بهسوى آل فرعون و بنى اسرائيل بوده باشد. پس جمله (انا رادوه اليك ) تعليل نهى در (لا تحزنى ) است ، همچنان كه جمله(فرددناه الى امه كى تقر عينها و لا تحزن ) نيز شاهد بر اينتعليل است . و فرق بين (خوف ) و (حزن ) از نظر مورد اين است كه : خوف درجايى است كه احتمال وقوع مكروهى در بين باشد، ولى حزن در جايى است كه وقوع آنقطعى باشد، نه احتمالى .
فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ان فرعون و هامان و جنودهما كانواخاطئين
|
كلمه (التقاط) به معناى برخوردن به چيزى و برداشتن آن است ، بدون اينكه انساندر جستجوى آن باشد، و از همين باب است كه به چيزى كه كسى پيدا مى كند (لقطه )مى گويند. و حرف (لام ) در جمله (ليكون لهم عدوا و حزنا) - به طورى كه گفتهاند - لام عاقبت است . و كلمه (حزن ) - با دو فتحه و (حزن ) - با ضمه وسكون - به يك معنا است ، مانند (سقم ) و (سقم ) و مراد از حزن علت حزن است ،پس اگر اطلاق حزن بر موسى كرده به خاطر مبالغه در سببيت وى براى اندوه ايشان است. معناى (خاطى ء) و (مخطى ) و مقصود از اينكه فرعون و فرعونيان را درگرفتناز نيل (خاطئين ) لقب داد و كلمه (خاطئين ) جمع و اسم فاعل از خطى يخطا خطا (بر وزن علم يعلم علما) است ،همچنان كه مخطى ء اسم فاعل از باب اف عال ، از اخطا يخطى ء اخطاء مى باشد. و فرقبين (خاطى ء) و (مخطى ء) - به طورى كه راغب گفته - اين است كه : خاطى ءبه كسى اطلاق مى شود كه بخواهد كارى را بكند كه آن را كار خوبى نمى داند همچنانكه در قرآن فرموده : (ان قتلهم كان خطا كبيرا) و فرموده : (و ان كنا لخاطئين ) بهخلاف مخطى ء، كه در مورد كسى استعمال مى شود كه بخواهد كارى را انجام دهد كه آن راكار خوبى مى داند، ولى صحيح از آب در نمى آيد، و اسم مصدر آن خطا - به دو فتحه- است ، و در قرآن آمده : (و من قتل مؤ منا خطا) و معناى جامع بين اين دو لفظعدول از جهت است . اين بود خلاصه گفتار راغب . پس اينكه فرمود: (ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطئين ) معنايش اين است كه :فرعون و هامان در آن رفتارى كه با بنى اسرائيل و موسى كردند از ترس سرنگونىملك و از بين رفتن سلطنتشان به دست ايشان تا بهخيال خود مقدرات الهى را تغيير دهند، راه خطا پيمودند، براى اينكه جمع بسيارى ازكودكان را كه هيچ اثرى در انهدام سلطنت نداشتند، كشتند، و آن كودكى كه نابودى سلطنتفرعونيان به دست او بود او را از بين همه اطفال استثناء كرده ، و از دريا گرفتند، و دردامن خود تربيت كردند. و معناى آيه اين است كه : آل فرعون موسى را در دريا يافتند، و از آب گرفتند، و نتيجهاين كار آن شد كه همين موسى دشمن و وسيله اندوه آنان شد، آرى فرعون و هامان ولشكريانشان در كشتن فرزندان مردم و زنده نگهداشتن موسى خطا كار بودند، آنانخواستند كسى را كه به زودى آنان را نابود مى كند، نابود كنند، ولى بازگشتند و او رابا كمال جد و جهد حفظ نموده و در تربيتش مجدانه كوشيدند. با اين بيان روشن مى شود اينكه : بعضى خاطى بودن فرعونيان را تفسير كرده اند بهاينكه فرعونيان گنه كار بودند، پس خداى تعالى عقابشان كرد به اين كه دشمن ايشانرا در دامن خود ايشان پرورانيد، ضعيف است .
و قالت امراة فرعون قره عين لى و لك لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا و هم لايشعرون
|
. اين آيه شريفه شفاعت و ميانجيگرى همسر فرعون را حكايت مى كند كه - در هنگام گرفتنموسى از آب و آوردنش نزد فرعون آنجا بوده - خطاب به فرعون مى كند و مى گويد:(قرة عين لى و لك ) يعنى اين كودك نور چشم من و تو است . (لا تقتلوه - او رانكشيد) در اين جمله خطاب به عموم مى كند، چون افرادى كه در كشتناطفال به عنوان سبب ، مباشر، آمر و ماءمور شركت داشته اند، بسيار بوده اند. و همانا همسر فرعون كلام مزبور را، به خاطر اين كه خداوند محبت موسى را در قلب وىافكنده بود، گفت . و لذا ديگر اختيارى در كف او نماند، و چاره اى نيافت جز اينكه نخستبلا و كشتن را از او بگرداند، و سپس پيشنهاد فرزندى او را بكند، كه خداى تعالى درجاى ديگر اين جريان را يكى از منت هايى دانسته كه به موسى كرده است ، فرموده : (والقيت عليك محبه منى و لتصنع على عينى ). (عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا) - اين جمله را وقتى گفت كه آثار جلالت و سيماىجذبه الهى را در او بديد، و از اين جمله كه گفت : (او نتخذه ولدا) معلوم مى شودفرعون و همسرش پسرى نداشتند. (و هم لا يشعرون ) - اين جمله حاليه است ، و معنايش اين است كه : همسر فرعون اينسخن را گفت ، و اين ميانجيگرى را كرد، و بلاى كشتن را از موسى (عليه السلام )برگردانيد، در حالى كه او و مخاطبينش نمى دانستند چه مى كنند و حقيقتحال و سرانجام كار چه مى شود.
و اصبح فؤ اد ام موسى فارغا ان كادت لتبدى به لولا ان ربطنا على قلبها لتكونمن المؤ منين
|
معناى اينكه فرمود: (واصبح فؤ اد موسى فادغا...) كلمه (تبدى ) از مصدر (ابداء) به معناى اظهار است . و كلمه (ربطنا) از ماده(ربط) است ، و ربط بر هر چيز، بستن آن است ، و در آيه شريفه كنايه از اطميناندادن به قلب مادر موسى (عليه السلام ) است . و مراد از فراغت قلب مادر موسى اين استكه : دلش از ترس و اندوه خالى شد، و لازمه اين فراغت قلب اين است كه ديگر خيالهاىپريشان و خاطرات وحشت زا در دلش خطور نكند، و دلش را مضطرب نكند و دچار جزعنگردد، و در نتيجه اسرار فرزندش موسى را كه مى بايست مخفى كند، اظهار نكند ودشمنان پى به راز وى نبرند. ما اين معنا را از اين راه استفاده كرده ايم كه : از ظاهر سياق برمى آيد كه سبب اظهار نكردنمادر موسى همانا فراغت خاطر او بوده ، و علت فراغت خاطرش ربط بر قلبش بوده كهخدا سبب آن شده است ؛ چون به او وحى فرستاد كه : (لا تخافى و لا تحزنى انا رادوهاليك مترس و غم مخور كه ما او را به تو برمى گردانيم ...). در جمله (ان كادت لتبدى به لو لا...) كلمه (ان ) مخففه از مثقله است ، يعنى همانانزديك بود كه وى پرده از راز برداشته و سر موسى را فاش سازد. و معناى اينكهفرمود: (لتكون من المؤ منين ) اين است كه : ما قلب او را تقويت كرديم تا از كسانىباشد كه وثوق و اطمينان به خداى تعالى دارند، وثوق به اينكه خدا فرزندش را حفظمى كند، و در نتيجه صبر كند و براى او جزع نكند و در نتيجه سر او فاش نگردد. و مجموع اين جملات يعنى (ان كادت لتبدى به ) تا آخر آيه ، در مقام بيان جمله (واصبح فؤ اد ام موسى فارغا) مى باشد، وحاصل معناى آيه چنين است كه : قلب مادر موسى به سبب وحى ، از ترس و اندوهى كهباعث مى شد سر فرزندش فاش گردد خالى شد، آرى ، اگر ما قلب او را به وسيلهوحى تثبيت نمى كرديم و وثوق به محافظت خداوند از موسى پيدا نمى كرد، نزديك بودكه سرگذشت فرزندش را با جزع و فزع اظهار نمايد. و از آنچه گذشت روشن مى گردد اينكه : بعضى از مفسرين در تفسير جمله هاى آيهمطالبى غير اين را آورده اند، همه ضعيف است ،مثل آن مفسرى كه در جمله : (و اصبح فؤ اد ام موسى فارغ ) گفته : (يعنى قلب مادرموسى وقتى كه شنيد پسرش به دام فرعون افتاده ، از شدت ترس و حيرت ، خالى ازعقل شد). يا آن مفسر ديگر كه گفته : (قلب مادر موسى از آن وحيى كه بدو شد فارغگشت و از ياد آن خالى شد و آن را فراموش كرد). و يا آن مفسر ديگر كه گفته :(يعنى قلب مادر موسى از هر چيزى غير از ياد موسى خالى گشت ، و خلاصه دلش براىموسى فارغ شد)، زيرا هيچ يك از اين نظرات از سياق آيه استفاده نمى شود. نظير اين اقوال در ضعف ، قول ديگر آنان است كه گفته اند: جواب كلمه (لولا) حذفشده ، و تقدير كلام اين است كه : (لولا ان ربطنا على قلبها لابدته و اظهرته )، ووجه اين تقدير - آن طور كه گفته شده - اين است كه : كلمه (لولا) شبيه به ادواتشرط است كه به همين جهت بايد صدر جمله قرار گيرد، يعنى جوابش از خودش جلوترنيفتد، اين نكته ، مفسرين نامبرده را وادار كرده كه جواب اين كلمه را در تقدير بگيرند، تاجلوتر از آن نباشد. و ما در اين مطلب در ذيل آيه (و لقد همت به وهم بها لولا ان رابرهان ربه ) مناقشه كرديم - به آنجا مراجعه كنيد. تعقيب و مراقبت خواهر موسى (ع ) او را بدرخواست مادرش
و قالت لاخته قصيه ، فبصرت به عن جنب و هم لا يشعرون
|
در مجمع البيان گفته : (كلمه (قص ) به معناى دنباله جاى پا و اثر كسى راگرفتن و رفتن است ، و قصه را هم كه به معناى داستانهاى گذشته است ، به همين جهتقصه مى گويند، كه دومى در نقل آن از اولى پيروى مى كند. و نيز در معناى جمله(فبصرت به عن جنب ) گفته : يعنى وى او را از دور بديد). و معناى آيه اين است كه : مادر موسى به خواهر موسى - كه دخترش باشد - گفت :دنبال موسى را بگير، ببين چه بر سرش آمد، و آب ، صندوق او را به كجا برد؟، خواهرموسى همچنان دنبال او را گرفت ، تا آنكه موسى را از دور ديد كه خدام فرعون او راگرفته اند، در حالى كه فرعونيان متوجه مراقبتش نشدند.
و حرمنا عليه المراضع من قبل ، فقالت هل ادلكم علىاهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون
|
كلمه (حرمنا) از تحريم است ، كه در اين آيه به معناى حرام شرعى نيست ، بلكه بهمعناى تحريم تكوينى است ، و معنايش اين است كه : ما او را طورى كرديم كه از احدىپستان قبول نكرد، و از مكيدن پستان زنان امتناع ورزيد. و اينكه فرمود: (من قبل ) معنايش اين است كه موسىقبل از آنكه خواهرش نزديك شود از مكيدن پستان زنان امتناع ورزيده بود، و كلمه(مراضع ) - به طورى كه گفته اند - جمع (مرضعه است ) يعنى زن شيرده . (فقالت هلادلكم على اهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون ) - اين جمله تفريع بر مطالبقبل است ، چيزى كه هست از سياق برمى آيد كه در اينجا چيزى حذف شده ، گويا فرموده :(و حرمنا عليه المراضع غير امه من قبل ان تجى ء اخته فكلّما اتواله بمرضع لترضعهلم يقبل ثديها فلما جاءت اخته وراءت الحال قالت عند ذلكلال فرعون هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لنفعكم و هم له ناصحون يعنى ماقبل از آنكه خواهر موسى برسد زنان شيرده را بر او حرام كرديم ، و طورى كرديم كهپستان غير مادرش را نگيرد، در نتيجه هر چه زن شيرده آوردند پستانشراقبول نكرد، همين كه خواهرش آمد، و وضع را بديد، بهآل فرعون گفت : آيا مى خواهيد شما را به خاندانى راهنمايى كنم كه آنانتكفل و سرپرستى اين كودك را به نفع شما به عهده بگيرند؟ خاندانى كه خيرخواه وىباشند.) بازگردانيده شدن موسى (ع ) به دامان مادر به لطف الهى
فرددناه الى امّه كى تقرّ عينها و لا تحزن و لتعلم انّ وعد اللّه حقّ و لكنّ اكثرهم لايعلمون
|
اين آيه با حرف فايى كه بر سرش آمده تفريع بر مطالبقبل شده ، البته با مطالبى كه در آيه نيامده ، ولى سياق بر آن دلالت دارد، وحاصل معنايش اين است كه : خواهر موسى گفت : آيا شما را راهنمايى كنم براهل بيتى چنين و چنان ؟ پس فرعونيان پيشنهادش را پذيرفتند، و او ايشان را راهنمايى بهمادر موسى كرد، پس موسى را تسليم مادرش كردند، در نتيجه او را با اين نقشه ها بهمادرش برگردانيديم . (كى تقر عينها و لا تحزن و لتعلم ...) - اين جملهتعليل و بيان علت اين است كه چرا او را به مادرش برگردانديم . و مراد از كلمه(لتعلم تا بداند) اين است كه با مشاهده فرزندش يقين پيدا كند، و تحقق وعده خدا رابه چشم ببيند، چون مادر موسى قبل از اين جريان وعده خدا را شنيده بود، و مى دانست كهوعده او حق است ، و ايمان به آن نيز داشت ، ولى ما موسى را به او برگردانديم تا باديدن او يقين به حقانيت وعده خدا كند. و مراد از (وعده خدا) تنها وعده برگرداندن موسى نيست ، بلكه مطلق وعده الهى است ،به دليل اينكه فرموده (و لكن اكثر الناس لا يعلمون ولى بيشتر مردم نمى دانند)يعنى يقين پيدا نمى كنند، و غالبا در وعده هاى خدا گرفتار شك و ريبند، و دلهايشانمطمئن به آن نيست و حاصل معناى آيه اين است كه : مادر موسى با مشاهده حقانيت اين وعده اىكه خدا به او داد، يقين پيدا كرد، به اينكه مطلق وعده هاى خدا حق است . و چه بسا بعضى از مفسرين گفته اند كه : مراد از وعده خدا، مطلق وعده هاى او نيست ،بلكه همان وعده برگرداندن موسى است به مادرش ، كه در آيه قبلى آمده بود. ولى اينتفسير با جمله (ولكن ...)، به بيانى كه گذشت نمى سازد.
و لما بلغ اشده و استوى اتيناه حكما و علما و كذلك نجزى المحسنين
|
(بلوغ اشد) به معناى اين است كه : انسان آن قدر زنده بماند و عمر كند تا نيروهاىبدنش به حد قوت و شدت برسد، و اين غالبا در سن هجده سالگى صورت مى گيرد.و كلمه (استوى ) از (استواء) است ، كه به معناىاعتدال و استقرار مى باشد، پس استواء در حيات ، به معناى اين است كه : آدمى در كارزندگى اش استقرار يابد و اين در افراد، مختلف است ، بيشتر بعد از بلوغ اشد يعنىبعد از هجده سالگى حاصل مى شود. و ما در سابق درباره بقيه الفاظ آيه يعنى داده شدن حكم و علم و نيز درباره احسان درچند جا از اين كتاب بحث كرديم . بحث روايتى بحث روايتى چند روايت در ذيل آيه : (و نريد ان نمن على الذين الستضعفوا...) و جرى تطبيقآنبر ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از على بن ابىطالب (عليه السلام )، روايت كرده اند كه درذيل آيه (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض )، فرموده : (مستضعفين فىالارض ) عبارتند از: يوسف و فرزندانش . مؤ لف : شايد مراد همان بنى اسرائيل باشند وگرنه ظهور آيه در خلاف معناى مزبورروشن است . و در معانى الاخبار به سند خود از محمد بن سنان ، ازمفضل بن عمر، روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم ، مى فرمود:رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) نگاهى به على و حسن و حسين (عليهماالسلام )كرد و گريست و فرمود: شما بعد از من مستضعف خواهيد شد،مفضل مى گويد عرضه داشتم معناى اين كلامرسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) چيست ؟ فرمود: معنايش اين است كه : بعد از منشما اماميد، چون خداوند عزوجل مى فرمايد: (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ). پس اين آيه تا روز قيامت درباره ما جرياندارد و اين پيشوايى تا روز قيامت در ما جارى است . مؤ لف : در اين كه آيه مذكور درباره ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) است ، روايات بسيارىاز طريق شيعه رسيده است ، و از اين روايت بر مى آيد كه همه روايات اين باب ازقبيل جرى و تطبيق مصداق بر كلى است . و در نهج البلاغه فرموده : دنيا بعد از همه سركشى هايش سرانجام زير بار ما خواهدرفت و رو به ما خواهد نمود همانند شترى كه در آغاز بچه خود را شير نمى دهد ولگدپرانى مى كند و سرانجام به وى ميل و عطوفت مى كند آنگاه اين آيه را تلاوتفرمود: (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهمالوارثين ). روايتى متضمن داستان توليد موسى (عليه السلام ) و به رود انداخته شدن اوو... و در تفسير قمى در ذيل آيه (و اوحينا الى ام موسى ...) گفته ، پدرم ازحسن بن محبوب، از علاء بن رزين ، از محمد بن مسلم ، از ابى جعفر امام باقر (عليه السلام )، برايمحديث كرد كه فرمود: وقتى مادرش به او حامله شد، اثر حملش ظاهر نگشت تا هنگامزاييدنش ، و فرعون زنانى از قبط را ماءمور كرده بود بر زنان بنىاسرائيل ، تا آنان را زير نظر بگيرند كه كداميك حامله است تا گزارش دهند، و اين بدانجهت بود كه به او خبر رسيد كه بنى اسرائيل گفته اند: فرزندى در ميان ما به وجود مىآيد به نام موسى بن عمران ، كه طومار زندگى و حكومت فرعون و يارانش به دست اودرهم مى پيچد در آن هنگام فرعون سوگند خورد كه از اين به بعد هر فرزند پسر كهبراى آنان به دنيا آيد او را مى كشم ، تاآنچه آنان مى خواهند نشود، و به همين منظور درميان مردان و زنان ايشان جدايى انداخت و مردان را زندانى كرد. و بعد از آنكه مادر موسى او را زاييد، نگاهى پر از غم و اندوه به وى كرد و گريست وگفت : حيف از اين پسر كه هم اكنون كشته مى شود، و او را ذبح مى كنند، ولى خداى تعالىدل آن زن را كه موكل بر او بود به سوى موسى معطوف ساخت و او را نسبت به او عطوفو مهربان كرد. پس به مادر موسى گفت : چرا رنگت زرد شد؟ گفت : براى اينكه مىترسم بچه ام را ذبح كنند، آن زن گفت مترس ، از سوى ديگر موسى به حكم خداىتعالى چنان بود كه احدى او را نمى ديد مگر آنكه علاقمند و دوستدارش مى شد همچنان كهخداى تعالى فرموده : (و القيت عليك محبة منى محبتى از خودم بر تو افكندم ). به همين سبب زن قبطى كه موكل بر مادر موسى بود دوستدار و علاقه مند به وى شد، وخداوند تابوت را بر مادر موسى نازل كرده ، ندايش داد كه كودك را در آن تابوت(صندوق ) بگذار، و به دريا بيفكن ، (و لا تخافى و لا تحزنى ) مترس و غمناك مباشكه ما او را به تو باز مى گردانيم و از مرسلين قرارش خواهيم داد، پس مادر موسى او رادر تابوت نهاده و درب آن را محكم بست ، و به رودنيل افكند. از سوى ديگر فرعون در ساحل رود نيل قصرى داشت ، كه براى تفريح بدانجا مى رفتو آن روز در آن قصر بود، و همسرش آسيه نيز با او بود، كه در ضمن تماشا ناگهانچشمش به يك سياهى افتاد كه بر روى آب بود و امواج دريا و باد با آن بازى مى كرد،و پايين و بالايش مى برد، سياهى همچنان نزديك شد، تا به درب قصر رسيد. فرعوندستور داد آن صندوق را از آب گرفته و نزدش بردند، همين كه درب آن را باز كرد ديدكه كودكى در ميان آن است بى درنگ گفت : اين يكى از كودكان اسرائيلى است ، ولى تاخواست اقدام به قتل او بكند خداى تعالى محبت او را در دلش افكند، محبتى بسيار شديد، وهمچنين قلب آسيه را نيز مجذوب او ساخت . فرعون خواست او را به قتل برساند، آسيه گفت : او را نكشيد شايد ما را سود ببخشد، ويا اصلا او را پسر خود بگيريم ، و هيچ خبر نداشتند كه اين كودك موسى است . در مجمع البيان در ذيل جمله : (قرة عين لى و لك لا تقتلوه ) ازرسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: به آن كس كه بهحرمتش سوگند مى خورند سوگند، اگر آن طور كه آسيه موسى را قرة العين خود دانستفرعون نيز مى دانست خدا او را هم مانند همسرش هدايت مى كرد، و ليكن او به خاطر آنشقاوتى كه خدا برايش نوشته بود امتناع ورزيد. و در معانى به سند خود از محمد بن نعمان احول ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كردهكه در ذيل جمله (فلما بلغ اشده و استوى ) فرمود: بلوغ اشدش هجده سالگى بود، واستوايش روييدن محاسنش . سوره قصص ، آيات 15 - 21
و دخل المدينه على حين غفلة من اهلها فوجد فيها رجلين يقتتلان هذا من شيعته و هذا من عدوهفاستغاثه الذى من شيعته على الذى من عدوه فوكزه موسى فقضى عليهقال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين (15)قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى فغفرله انه هو الغفور الرحيم (16)قال رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين (17) فاصبح فى المدينة خائفا يترقبفاذا الذى استنصره بالامس يستصرخه قال له موسى انك لغوى مبين (18) فلما ان اءراد انيبطش بالذى هو عدو لهما قال يا موسى اتريد ان تقتلنى كما قتلت نفسا بالامس ان تريدالا ان تكون جبارا فى الارض و ما تريد ان تكون من المصلحين (19) و جاءرجل من اقصى المدينه يسعى قال يا موسى ان الملاء ياءتمرون بك ليقتلوك فاخرج انىلك من الناصحين (20) فخرج منها خائفا يترقبقال رب نجنى من القوم الظالمين
|
(21) ترجمه آيات روزى در هنگامى كه مردم سرگرم بودند از كاخ فرعون كه دور از شهر بود بيرون آمدهداخل شهر شد، در شهر به دو نفر برخورد كرد كه يكديگر را كتك كارى مى كردند يكىاز بنى اسرائيل بود و يكى ديگر از قبطيان ، آنكه از پيروان موسى بود موسى را بهكمك طلبيد تا شر قبطى را از او بگرداند، موسى مرد قبطى را بزد اما زدن همان و افتادنو مردن قبطى همان . موسى با خود گفت : اين ازعمل شيطان بود كه او دشمنى است گمراه كننده و آشكار (15). گفت پروردگارا من به خود ستم كردم اثر اين جرم را محو كن و خدا هم اثر آن را محو كردآرى خدا آمرزنده مهربان است (16). موسى گفت پروردگارا به خاطر اين نعمت كه به من ارزانى داشتى تا آخر عمرم هرگزپشتيبان مجرمين نمى شوم (17). فرداى آن روز در شهر نگران مى گشت كه ناگهان همان شخص ديروزى را ديد كه داشتاو را به يارى مى طلبيد و از دور صدايش مى زد موسى به او گفت : تو گمراهىآشكارى (18). همين كه خواست دست به دشمن او و دشمن خودش بيازد مرد گفت : اى موسى مى خواهى مرا همبكشى آن چنان كه ديروز كسى را كشتى ، معلوم مى شود تو جز اين بنايى ندارى كه درزمين جبارى كنى و نمى خواهى از صلح جويان باشى (19). و از آخر شهر (كه قصر فرعون در آنجا بود) مردى دوان دوان بيامد و گفت : اى موسىدرباريان مشورت مى كردند كه تو را بكشند بيرون شو كه من از خيرخواهان توام (20). موسى نگران از شهر خارج شد و گفت : پروردگارا مرا از شر مردم ستمگر نجات ده(21). بيان آيات فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام ): حوادث بعد از بلوغ و بيرون رفتن ازمصربه سوى مدين و... اين آيات فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام ) را بيان مى كند، و در آن ، قسمتى ازحوادث را كه بعد از رسيدنش به حد بلوغ پيش آمده ، و به بيرون شدنش از مصر ورفتنش به سوى مدين انجاميد، ذكر مى فرمايد.
و دخل المدينة على حين غفلة من اهلها...
|
ترديدى نيست در اينكه آن شهرى كه موسى بى خبراهل آن وارد آن شد همان شهر مصر بوده ، و تا آن روزداخل مصر نشده بود؛ چون نزد فرعون زندگى مى كرده ، و از آن استفاده مى شود كهقصر فرعون در خارج شهر مصر بوده ، و موسى از آن قصر بيرون شده ، و بدون اطلاعمردم شهر به شهر وارد شده ، مؤ يد اين احتمال جمله (و جاء من اقصى المدينةرجل يسعى ) است ، كه در چند آيه بعد است ، ومى رساند آن كسى كه به شهر آمد و بهموسى (عليه السلام ) اعلام خطر كرد كه درباريان دارند براى كشتنت مشورت مى كنند، ازبيرون شهر آمد. و منظور از هنگام غفلت مردم شهر، وقتى است كه مردم دكان ها و بازارها راتعطيل مى كردند، و به خانه ها مى رفتند، و خيابانها و كوچه ها خلوت مى شد، مانند هنگامظهر و وسطهاى شب . (فوجد فيها رجلين يقتتلان ) - يعنى در شهر دو مرد را ديد كه با يكديگر مخاصمهمى كردند و يكديگر را كتك مى زدند و خلاصه كلمه(اقتتال ) در اينجا به معناى كشتن يكديگر نيست ، بلكه به معناى زدن يكديگر است(هذا من شيعته و هذا من عدوه ) اين جمله حكايتحال است ، كه واقعه را مجسم مى سازد، و بيان مى كند كه يك ى از آن دو نفر اسرائيلى ، واز پيروان دين موسى ، و يكى ديگر قبطى و دشمنش بود، اما اينكه گفتيم يكى از آن دوپيرو دين موسى بوده جهتش اين است كه : آن روز بنىاسرائيل در دين منتسب به آباى خود ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهماالسلام ) بودند، هرچند كه از دين آن بزرگواران در آن روز جز اسم چيزى نمانده بود، و بنىاسرائيل رسما تظاهر به پرستش فرعون مى كردند، و اما اينكه گفتيم دومى قبطى ودشمن موسى بود، جهتش اين است كه آن روز قبطيان با بنىاسرائيل دشمنى مى كردند، و شاهد اينكه اين مرد دشمن ، قبطى بوده اين است كه : قرآنكريم از موسى حكايت مى كند كه گفت : (و لهم على ذنب فاخاف ان يقتلون ). (فاستغاثة الذى من شيعته على الذى من عدوه ). كلمه (استغاثه ) به معناى(استنصار) است ، چون (غوث ) به معناى نصرت است ، و معناى جمله اين است كه :مرد اسرائيلى از موسى خواست تا او را عليه دشمنش كمك كند. (فوكزه موسى فقضى عليه ) - ضمير در (وكزه ) و (عليه ) به آن مردقبطى و دشمن بر مى گردد. و كلمه (وكز) - به طورى كه راغب و ديگران گفته اند- به معناى طعن و دفع و زدن با تمامى كف دست مى باشد. و كلمه (قضاء) به معناىحكم است ، و اگر با حرف (على ) متعدى شود، و گفته شود (قضى عليه ) كنايهاز اين است كه با مردنش از كارش فارغ شد و معناى جمله اين است كه : موسى (عليهالسلام ) آن دشمن را با تمام كف دست و مشت زد و يا دفع كرد و او هم مرد. از همين تعبيراستفاده مى شود كه : قتل مزبور عمدى نبوده ، زيرا اگر عمدى بود به جاى (وكزه )مى فرمود: (فقتله ). مراد از اينكه موسى (عليه السلام ) بعدازقتل (خطاءى ) مرد قبطى گفت : (هذا منعمل الشيطان انه عدومضل مبين ) و استغفار كرد (قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين ) - لفظ (هذا) اشاره به آن كتك كارىاست ، كه در ميان آن دو مخاصم واقع شده ، و منجر به مرگ آن قبطى شده بود، و اينكه آنرا به نوعى نسبت به عمل شيطان نسبت داد، 16 ص : 23 (اين ازعمل شيطانست )، و با در نظر گرفتن اينكه كلمه من ابتدايى است ، و معناى جنس و يامنشاء بودن را مى رساند، اين معنا را افاده مى كند كه : اين كتك كارى كه در ميان آن دواتفاق افتاده بود، از جنس عملى است كه به شيطان نسبت داده مى شود، و يا ازعمل شيطان ناشى مى گردد، چون شيطان است كه در ميان آن دو عداوت و دشمنى افكنده وبه كتك كارى يكديگر وادارشان كرده است و كار بدانجا منجر شد كه موسى مداخله كرد. ومرد قبطى به دست او كشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گرديد. آرىموسى مى دانست كه اين جريان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطيان عليه او مى شورند. واشراف و درباريان و فرعون از او و از هر كسى كه در جريان مزبور مداخله داشته ،شديدترين انتقام را خواهند گرفت . اينجا بود كه متوجه شد در آن مشتى كه به آن مرد قبطى زد كه اين كار او را در معرضهلاك ت قرار داد، اشتباه كرده و اين وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد، براى اينكهخداى تعالى جز به سوى حق و صواب راهنمايى نمى كند لذا حكم كرد به اينكه اينعمل منسوب به شيطان است . و اين عمل (كشتن قبطى ) هر چند نافرمانى موسى نسبت به خداى تعالى نبود، براى اينكهاولا خطاءى بود نه عمدى ، و ثانيا جنبه دفاع از مرد اسرائيلى داشت ، و مرد كافر وظالمى را از او دفع كرد، و ليكن در عين حال اين طور هم نبوده كه شيطان در آن هيچ مداخلهاى نداشته باشد، چون شيطان همان طور كه از راه وسوسه آدمى را به گناه و نافرمانىخدا وا مى دارد، همچنين او را به هر كار مخالف صواب نيز وادار مى كند، كارى كه گناهنيست ، ليكن انجامش مايه گرفتارى و مشقت است ، همچنان كه آدم و همسرش را از راه خوردنآن درخت ممنوع ، گرفتارنمود، و كار آنان را به آنجا كشانيد كه از بهشت بيرون شوند.
|
|
|
|
|
|
|
|