بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اصلاحات از منظر نهج البلاغه, حسین ایرانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     86991500 -
     86991501 -
     86991502 -
     86991503 -
 

 

 
 


fehrest page back page


امام على عليه‏السلام در نهج البلاغه ضمن كوتاهى به سه ويژگى برجسته مصلحان و اصلاح طلبان واقعى اشاره مى‏فرمايد:
((امر و فرمان خداى سبحان (حاكميت دينى و اصلاحات واقعى) را برپا ندارد جز آنكه:
1. اهل ملاحظه كارى و سازش و سياسى كارى (در اجراى حق) نباشد.
2. همرنگ مردم ناصالح و مشابه مفسدان و در جهت خواست آنها حركت و موضعگيرى نكند.
3. پيرو آرزوها (تمايلات نفسانى، طمع مال و مقام و مفاسد حزبى و جناحى) نگردد.)) - لا يقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطاعليها السلام/ حكمت 110. ?
و اين همه ريشه در زهد و دورى از دنيا گرايى دارد. زهد حالتى است كه زاهد به خاطر دلبستگى‏هاى معنوى و اخروى نسبت به مظاهر مادى زندگى (در انديشه و عمل) بى اعتنايى مى‏كند و در نتيجه نه تنها ساده زيستى و قناعت دارد كه از رفاه‏طلبى، طمع، تحمل و لذت گرايى گريزان مى‏شود و اصلاحات او همراه با عدالت اجتماعى و دورى از ظلم و گناه مى‏گردد. و لذا انبياء كه سر آمد مصلحان راستين اند، هم زاهد بودند و به فرموده على عليه‏السلام پيامبر صلى الله عليه و آله برترين زاهدان و حضرتش در دورى از دنيا به او تاسى نموده، مى‏فرمايد:
((به خدا سوگند كه اين دنيا شما در ديده من از استخوان خوكى در دست شخص مبتلا به جذام پست‏تر است.)) - و الله لدنيا كم هذه اهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجزوم / حكمت 236 ?
و در مورد ترغيب به زهد مى‏فرمايد:
((خوشا به حال آنان كه از دنيا (مظاهر مادى و لذتهاى زودگذر و فريبنده) دل بريدند و به آخرت رغبت و دلبستگى پيدا كردند.)) - طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الاخرة/ حكمت 104. ?
و در تبيين معنا و آثار زهد مى‏فرمايد:
((اى مردم زهد عبارت است از كوتاه كردن آرزو، سپاس گزارى در برابر نعمت و پارسايى نسبت به محرمات و نبايستنى‏ها)) - ايها الناس الزهادة قصر الامل و الشكر عند النعم و التورع عند المحارم. / خطبه 81. ?
((و كسى كه در دنيا زاهد باشد، مصيبت‏ها را ناچيز شمرد و گرفتاريها بر او سبك نمايد.)) - و من زهد فى الدنيا استهان بالمصيبات / حكمت 30. ?
متاسفانه اصلاح طلبان دروغين نه تنها در صدر اسلام ( همانند بنى اميه و بنى عباس) حتى امامان معصوم و مصلحان راستنى امت را با تبليغات گسترده، منزوى كردند، بلكه در مشروطيت و عصر حاضر نيز همان نوع اصلاحات وارداتى و اصلاح طلبان مورد حمايت دشمنان و رسانه‏هاى خبرى استكبار جهانى به چشم مى‏خورند، آنه كه نفى ارزشهاى اسلامى و انقلابى و محورهاى وحدت و اصيل نظام (قانون اساسى، ولايت فقيه و مديريت دينى و...) را هدف قرار داده‏اند و با نقاب شعارهاى فريبنده، جامعه و جوانان را به سوى ليبراليسم، سكولاريزم و نظام لائيك سوق مى‏دهند. با آنكه اصلاح طلبان واقعى پيش از همه و بيش از ديكران، خود اهل عمل صالح اند، امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((هر آن كسى كه مردم را (به هر كار و حركت اصلاحى) دعوت كند و فراخواند ولى خود عمل ننمايد، همانند تير اندرز بدون كمان است)) - الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر./ حكمت 337. ?
و در ضمن خطابه‏اى مى‏فرمايد:
((كجايند خوبان و صالحان شما، كجايند آزاد مردان و سخاوتمندان شما... مفاسد (فردى و اجتماعى) آشكار و فراگير شده، نه انكار كننده و تغير دهنده‏اى ديده مى‏شود و نه بازدارنده‏اى، عمل كننده پيدا مى‏شود... نفرين خدا بر آنان خدا بر آنان باد كه امر به معروف (و خوبيها و اصلاحات) مى‏كنند و خود آنرا ترك مى‏نمايد، نهى از منكر و فساد مى‏كنند و خود مرتكب مى‏شوند.)) - اين خياركم و صلحائكم اين احراركم و سمحاء كم... ظهر الفساد فلامنكر مغير و لازاجر مزد جر... لعن الله الامرين بالمعروف، التاركين له و الناهين عن المنكر العالمين به. / خطبه 129. ?
الگو خواهى و الگوپذيرى انسان و نقش آن در رشد و تكامل فرد و جامعه، غير قابل ترديد است و در امر اصلاح‏طلبى و طرح و تحقق اصلاحات وجود مدل و اسوه صالحان، يك ضرورت به شمار مى‏رود، تا كار با آگاهى آغاز و راه نزديكتر شود و همچنين در مواجهه با مشكلات، حركت متوقف نگردد و يا الگوهاى وارداتى، امت را به انحراف نكشاند. بر اين اساس است كه حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((به راستى كه پيروى از روش پيامبر و اسوه قرار دادن او براى شما كافى است... پسى از پيامبر نيكوتر و برتر پيروى كن زيرا راه و رسم او اسوه مى‏باشد (در همه زمينه‏هاى زندگى) براى آنكه به او تاسى كند. و محبوبترين بندگان خدا كسى است كه از پيامبرش تبعيت نمايد.)) - و لقد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله كاف لك فى الاسوة... فتاس بنبيك الطيب الاطهر فان فيه اسوة لمن تاسى و عزا لمن تعزى... و احب العباد الى الله المتاسى بنيه./ خطبه 160. ?
و در جاى ديگر مى‏فرمايد:
((به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله (امامان معصوم و مصلحان واقعى انسانها) بنگريد و پيوسته ملازم آنان باشيد از جهتى كه مى‏روند منحرف نشويد و قدم جاى قدمشان بگذاريد، چرا كه آنان هرگز شما را از راه هدايت و تكامل منحرف نمى‏كنند و بيرون نمى‏برند.)) - انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثر هم فلن يخرجوكم من هدى./ خطبه 97. ?
و در بيانى اتمام حجت نموده، مى‏فرمايد:
((خدايا هر يك از بندگانت كه سخن و برنامه عادلانه و اصلاح طالبانه دور از فساد ما را نسبت به دين و دنيا بشنود و از يارى آيين تو و دين تو سرباز زند ما تو را بر ضد او به شهادت مى‏طلبيم... و او را به كيفر گناهانش خواهى گرفت.)) - اللهم ايما عبد من عبادك سمع مقالتنا العادله... و المصلحة غير المفسده فى الدين و الدنيا فابى بعد ما سمعه... / خطبه 212 ?
در خاتمه با اطمينان هر چه بيشتر بايد گفت كدامين اصلاح طلب و كدامين طرح اصلاحى جامع‏تر و موفق‏تر در اجراى عدالت، امنيت و معنويت و رفع محروميتها، از الگوى حكومتى امام على عليه‏السلام بوده و هست؟!
او كه بر بخش وسيعى از كره خاكى نظام اصلاحى اسلام را پياده كرد و به نمايشگاه تاريخ آورد، در نامه‏اى به يكى از كار گزاران بزرگ حكومتى اش مى‏نويسد:
((آگاه باش! هر ماموم و رهروى را پيشوا و رهبرى است كه بايد به او اقتدا كند و از زانو نور دانش او (گفتار و رفتار و سيره‏اش) بهره گيرد، بدان، امام شما از دنيايش به اين دو جامعه و از غذاها به اين دو قرص نان اكتفا كرده.
آگاه باش! شما توانايى اين گونه زيستن را نداريد و ليكن مرا با ورع و خدا پرستى، * در همه زمينه‏هاى زندگى و برنامه‏هاى علمى و جامع) و پاكى و پيمودن راه صحيح و درستكارى يارى دهيد... آيا به همين اكتفا و قناعت كنم كه گفته شود، من امير مومنانم اما با آنان در سختى‏هاى روزگار شركت نكنم و پيشوا و اسوه شان در تلخى‏هاى زندگى نباشم؟...)) - الا و ان لكل ماموم اماما يقتدى به ويستضى‏ء بنور علمه الا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقصريه الا و انكم لا تقدرون على ذلك و لكن اعنونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد... ءاقنع من نفسى بلت يقال هذا امير المومنين و لا اشاركهم فى مكاره الدهر او اكون اسوة لهم فى جشوبة العيش. نامه 45 ?
كجاى تاريخ بشر مى‏توان اسوه مقتداى صالح و عدل محور همچون حضرت على عليه‏السلام يافت كه بگويد:
((بر شهرهاى شما وارد شدم (رياست و حكومت را در دست گرفتم) با اين پوشاك و لباس اثاث و مركب و شتر سواريم پس اگر با غير اينها و بيش از آنچه با آنها وارد شدم، بيرون روم (در پايان حكومت و عمرم) به حق از خائنان باشم؟؟)). - دخلت بلادكم باشمالى هذه و رحلتى هاهى فان انا خرجت من بلادكم بغير ما دخلت فاننى من الخائنين./ بحار الانوار، ج 840، ص 325. ?
و نيز در باره وحدت حرف و عمل كه عامل جلب اعتماد مردم و تحقق اصلاحات است مى‏فرمايد:
((اى مردم به خدا سوگند شما را به اطاعت و انجام كارى تشويق و وادار نمى‏كنم مگر آنكه خود در انجام آن بر شما سبقت مى‏گيرم و از انجام گناهى باز نمى‏دارم جز آنكه قبل از شما خودم آن را ترك مى‏كنم.)) - ايها الناس انى و الله ما احثكم على طاعة الا و اسبقكم اليها و لا انها كم عن معصية ال و اتناهى قبلكم عنها. / خطبه 175. ?
حال با تمسك به كلام على عليه‏السلام در بيان شيوه اصلاحات مصلح كل (آخرين اسوه معصوم امام زمان حضرت مهدى (عج)) سخن را به پايان مى‏رسانيم:
((او (حضرت مهدى (عج)) خواسته‏ها و هواهاى نفسانى را تابع هوس‏هاى خود قرار دهند و هنگامى كه قرآن را به راى و نظريه‏هاى مختلف خود تفسير كنند آن حضرت آراء و نظريه‏ها را تابع قرآن مى‏سازد.)) يعنى به جاى كثرت گرايى و قرائت‏هاى متعدد و آزادى و ولنگارى فكرى و رفتارى، بدعت‏ها و تحريف‏ها كه در طول تاريخ، دشمنان و نا- يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى و يعطف الراى على القرآن اذا عطفوا القران على الراى. / خطبه 138. ? آگاهان وارد اسلام و نظام نمودند، مى‏آيد و بر خلاف نظر اصلاح طلبان غربى و ليبراليست‏ها، كه بر اساس اومانيسم (اصالت انسان) و سكولاريزم (اصالت دنيا و جدايى دين از سياست) عمل نمودند. او مقررات خداى حكيم را پياده مى‏كند، خدايى كه سراسر هستى را بر اساس حكت و مصلحت آفريده است. و از اين رهگذر در نهج البلاغه مى‏خوانيم:
((آسمان و زمين، بالا و پستى مامور رساندن منافع شما بوده، اوامر خدا را اطاعت كردند و به آنها دستور داده شده كه براى مصالح شما قيام كنند و چنين كردند.)) - و لكن امر تابمنا فعكم فاطاعتا واقيمتا على حدود مصالحكم فقامتا. / خطبه 143. ?
صلاح و فساد از مفاهيم ارزشى محسوب مى‏شود و نمى‏توان با حس تجربه كرد (همانند خوبى و بدى، معروف و منكر) بلكه تابع نظام ارزشى است كه رد يا گروه و جوامع براى‏- مفاهيمى كه به كار مى‏بريم گاه در باره چيزهايى است كه هست و موجود مى‏باشد و با تجربه عينى مى‏توان حس كرد و نشان داد، مانند هوا گرم است يا آنجا روشن است و گاه درباره چيزهايى است كه مى‏گوييم بايد چنين شود يا نبايد چنان شود يعنى در بطن معناى آنها بايد و نبايد مى‏باشد. اينها را مفاهيم ارزشى مى‏گويند مانند صلاح و فساد، خير و شر، معروف و منكر و... (از كتاب آذرخشى ديگر از آسمان كربلا). ? خود پذيرفته‏اند (لذا گاه يك نوع احترام در نظامى ارزشى، خوب و زيباست ولى در نظام ديگر زشت و ناپسند مى‏باشد) حال اين سئوال پيش مى‏آيد كه اصلاحات طبق كدام نظام ارزشى و فرهنگى و بر اساس كدام معيار، اسلامى يا الحادى (شرقى يا غربى)؟
اگر گفتمى صالحات بر اساس معيار اسلامى خوب است، پس بايد آنچه اسلام مى‏گويد، انجام دهيم و با هر چه مى‏گويد بد است مبارزه كنيم، بر عكس اگر اصلاحات غربى و كنوانسيون‏هاى كذايى بين المللى و غيره را پذيرفتيم، خوبى و بدى كارها تابع همان نظام ارزشى مى‏شود، هر چند مخالف اسلام باشد! مانند آزادى‏هاى جنسى و... و شايد يكى از علل توصيه مقام معظم رهبرى (حضرت آية الله خامنه‏اى مدظله العالى) بر ضرورت هدايت اصلاحات از مركزى مقتدر، مساله تطبيق آن با معيارهاى مكتبى و قانونى بوده است (يعنى علاوه بر كارشناسى و تحقيق و اولويت بندى و نظارت بر حسن اجراى تدريجى آن) نه تنها در نهج البلاغه شاهد الگو و اسوه بوديم (سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمومنان عليه‏السلام حكومتش) بلكه در زيارت مطلقه آن حضرت مى‏خوانيم (السلام على ميزان الاعمال) يعنى معيار سنجش اعمال و رفتار فردى و اجتماعى همگان در- بحار الانوار، ج 100 ص 330. ? همه زمان‏ها و زمينه‏ها، حضرت على عليه‏السلام مى‏باشد. و در كلامى ديگر از آن حضرت معيار اصلاحات، اين گونه نقل شده است:
((آگاه باشيد من نه پيامبرم و نه به من وحى مى‏شود بلكه تا آنجا كه مى‏توانم طبق دستورات قرآن عمل مى‏كنم، پس آنچه از اوامر الهى را دستور مى‏دهم بر شما كه اطاعت كنيد چه بپسنديد و چه نپسنديد و اگر اوامر من يا هر كس (در هر موقعيت و زمان) بر نافرمانى و معصيت خدا باشد، پس بدانيد اطاعت از حاكم و غيره، شامل معصيت الهى نمى‏شود. اطاعت فقط در موارد اعمال صالح و فرمانبردارى از خداست و سه بار اين جمله را تكرار فرمود.)) - الا و انى لست نبيا و لا يوحى الى ولكنى اعمل بكتاب ما استطعت. فما امرتكم به من طاعة الله فحق عليكم اطاعتى فيما اجبتم و فيما كرهتم و ما امرتكم به او غيرى من معصية الله فلاطاعة فى المعصية، الطاعة فى المعروف، ثلاثا.)) بحار الانوار، ج 34، ص 362. ?
در اينجا به خوبى مى‏رساند كه معيار نه پسند و خواست مردم و اكثريت است و نه فرمان حاكم و نه سياستهاى بين المللى، بلكه ملاك الهى بودن كار و راه، اطاعت از دستورات خداوند مى‏باشد.
يعنى در حكومت اسلامى و سيره سياسى علوى با آنكه مردم در انتخاب و شكل‏گيرى حكومت، اصلاحات و تداوم آن، نقش اساسى دارند و امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((به خدا سوگند... اگر اين جمعيت عظيم دورم را نگرفته بود و به ياريم قيام نكرده بودند و از اين جهت حجت تمام نشده بود و اگر نبود پيمان و مسئوليتى كه خداوند از عالمان گرفته كه در برابر شكمخوارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مى‏كردم و از آن صرف نظر مى‏نمودم)) - اما و الذى فلق الحبه و برء النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر...،/ خطبه 3. ?
ليكن در صورت تزاحم رضايت و خواست مردم با احكام خدا قطعا دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اكثريت (مثلا آزادى جنسى، نوشيدن مشروبات الكلى و...) زيرا در همان حكم خدا خير و صلاح واقعى است همانگونه كه در صورت تضاد بين خواست مردم با اصول بهداشتى و پزشكى يا مقررات راهنمايى رانندگى و غيره شما حكم به تقدم و اولويت اجراء آنها بر خواست مردم مى‏كنيد! و در اينجا همه پرسى يا راى مردم بى رنگ و معنا مى‏شود.
و از همين رهگذر، در سيره امام على عليه‏السلام غير از نظارت خود بر كارگزاران مناطق، مردم را به عناوين ناظر بر عملكرد حاكمان نموده، به آنان معيار و ملاك (اجراء دستورات خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله) مى‏داد تا تخلف حاكمان را گزارش دهند و اطاعت آنها را نكنند، و اين نه فقط اهتمام به امور ملت و كشور و احترام به انسانهاست بلكه قانون گرايى و نگهبانى از ارزشهاى والاى الهى و انسانى را مى‏رساند. و لذا مى‏بينيم بعد از جنگ جمل، وقتى ((ابن عباس)) را حاكم بصره نمود، مى‏فرمايد:
((اى گروه مردمان! من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشين خودم قرار دادم، سخن او را بشنويد و فرمان او را تا هنگامى كه از دستورات خدا و رسول اطاعت مى‏كند، پيروى كنيد و اگر در ميان شما بدعتى پديد آورد از راه حق منحرف شد (بخاطر تمايلات نفسانى، شخصى يا حزبى و جناحى) مرا مطلع سازيد، او را عزل خواهم كرد...)) - يا معاشر الناس قد استخلفت عليكم عبدالله بن عباس فاسمعوا له و اطيعوا امره ما اطاع الله و رسوله فان احدث فيكم او زاغ عن الحق فاعلمونى اعزله عنكم. جمل، شيخ مفيد،/ ص 420. ?
و نيز در خطبه قاصعه صريحا از اطاعت روسا و بزرگانى كه دچار غرور حكومت و خود خواهى گشته و ملاك‏هاى ارزشى را فراموش كرده‏اند، نهى نموده، مى‏فرمايد:
((زنهار، زنهار، از پيروى و اطاعت بزرگترها و روسايتان (همانند طلحه و زبيرها) بر خذر باشيد، همانها كه بخاطر موقعيت خود تكبر مى‏ورزند و به نسب و نژاد خود مى‏نازد و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى‏دهند (به اسم قرائت‏هاى مختلف از دين و در جهت خواست شياطين يا خوشايند جمعى هوسران و...) آنها كه پايه‏هاى عصبيت جاهلى و ستون‏هاى فته و فساد و نفاق هستند... آنها پايه‏هاى گناهانند و ابليس (شيطان بزرگ) آنها را مركب‏هاى راهوار گمراهى قرار داده و سپاهى كه بوسيله آنها بر مردم غلبه يابد و...)) - الا فالحذر الحذر من طاعة ساداتكم و كبرائكم الذين تكبروا عن حبسهم و ترفعوا فوق نسبهم.. خطبه 192. ?
و بعد مى‏فرمايد از ملت‏هاى گذشته عبرت بگيريد!
و همچنين در پايان منشور حكومتى خود به ((مالك اشتر)) مى‏نويسد:
((بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومت‏هاى عادلانه قبل از خود باشى. همچنين توجه خود را به روش‏هاى خوب يا اثر و سيره‏اى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده يا فرضيه‏اى كه در كتاب خداست معطوف دار، و به خطوط حكومت در روش من مشاهده كرده‏اى اقتدا كن...)) - و الواجب عليك ان تتذكر ما مضى لمن تقدمك من حكومة عادله او سنة فاضلة او اثر عن نبينا صلى الله عليه و آله... / نامه 53. ?
بنا بر آنچه گذشت، ميدان مانور برنامه‏هاى اصلاحى محدود به حفظ اصول و ارزشهاى اسلامى مى‏گردد، و اما بحث ضرورتها و عناوين ثانويه و صدور احكام موقت توسط مرجع و ولى فقيه واجد شرائط خود از احكام و معارف دينى در رفع بن بست‏ها مى‏باشد كه در مقام مناسب بايد برسى شود
اما در شرائطى كه ابرهاى شبهه و ترديد و تحريف فراگير است و از افراد (شخصيتها با سابقه) و الفاظ (آزادى، حقوق بشر، عدالت اجتماعى، اصلاحات و...) سوء استفاده مى‏شود، و افق حقايق در توطئه و تزويرها تيره شده، حق و باطل مشتبه، و زمان فتنه و نفاق است بگونه‏اى كه جمعى از خوبان هم به فرموده امام على عليه‏السلام ((عبادت كنندگان بى صلاحيت و حاضران غايب از صحنه و ناظران نابينا)) گشته‏اند، آرى در چنين زمان، بايد سراغ ولى امر و رهبرى امت رفت و حرفها و حركت‏ها را با تدابير او تنظيم‏- مالى اراكم ناساكا بلا صلاح و شهودا غيبا و ناظره عمياء و.... خطبه 108. ? كرد (كه امرى است منطقى، اطمينان بخش و براى فردا حجت). در اين رابطه على بن ابى طالب عليه‏السلام مى‏فرمايد:
((مبادا امام و رهبر خود را تنها گذاريد كه در آينده خود را سرزنش مى‏كنيد... و از راهى كه به سوى فتنه‏ها كشيده مى‏شويد دورى كنيد... - فلا تصدعوا على سلطانكم فتذمواعب فعالكم... و خلوا قصد السبيل لها، / خطبه 187 . ?
و در جاى ديگر از كتاب نهج البلاغه مى‏فرمايد:
((پس به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و در جهاد و پيكار (مبارزه فرهنگى، نظامى و...) با دشمن سبقت بگيريد.)) - فاسر عوا الى اميركم و بادروا جهاد عدوكم، نامه 1. ?
و در بيانى ديگر با صراحت مى‏فرمايد:
((هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور مى‏شد (مبارزه شدت مى‏يافت) به پيامبر صلى الله عليه و آله (رهبرى و فرمانده كل) پناهنده مى‏شديم) ))- كنا اذا احمر الباس اتقينا برسول الله صلى الله عليه و آله. غريب كلامه صلى الله عليه و آله /، 9 ?
و شايد كنايه باشد از اينكه در شدايد زمان بايد به رهبر صالح جامعه پناه برد. و نيز در نامه خود به عثمان بن حنيف (كارگزار و حاكم بصره) مى‏نويسد: ((آگاه باش هر مامومى را امام و پيشوايى است و هر رهروى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او بهره گيرد.... )) - الا و ان لكل ماموم امام يقتدى به و يستضيى‏ء بنور علمه.... / نامه 45. ? اميد آنكه همگان رهرو راهش و مشمول شفاعتش باشيم.

fehrest page back page