|
|
|
|
|
|
امام على عليهالسلام در نهج البلاغه ضمن كوتاهى به سه ويژگى برجسته مصلحان و اصلاح طلبان واقعى اشاره مىفرمايد: ((امر و فرمان خداى سبحان (حاكميت دينى و اصلاحات واقعى) را برپا ندارد جز آنكه: 1. اهل ملاحظه كارى و سازش و سياسى كارى (در اجراى حق) نباشد. 2. همرنگ مردم ناصالح و مشابه مفسدان و در جهت خواست آنها حركت و موضعگيرى نكند. 3. پيرو آرزوها (تمايلات نفسانى، طمع مال و مقام و مفاسد حزبى و جناحى) نگردد.)) و اين همه ريشه در زهد و دورى از دنيا گرايى دارد. زهد حالتى است كه زاهد به خاطر دلبستگىهاى معنوى و اخروى نسبت به مظاهر مادى زندگى (در انديشه و عمل) بى اعتنايى مىكند و در نتيجه نه تنها ساده زيستى و قناعت دارد كه از رفاهطلبى، طمع، تحمل و لذت گرايى گريزان مىشود و اصلاحات او همراه با عدالت اجتماعى و دورى از ظلم و گناه مىگردد. و لذا انبياء كه سر آمد مصلحان راستين اند، هم زاهد بودند و به فرموده على عليهالسلام پيامبر صلى الله عليه و آله برترين زاهدان و حضرتش در دورى از دنيا به او تاسى نموده، مىفرمايد: ((به خدا سوگند كه اين دنيا شما در ديده من از استخوان خوكى در دست شخص مبتلا به جذام پستتر است.)) و در مورد ترغيب به زهد مىفرمايد: ((خوشا به حال آنان كه از دنيا (مظاهر مادى و لذتهاى زودگذر و فريبنده) دل بريدند و به آخرت رغبت و دلبستگى پيدا كردند.)) و در تبيين معنا و آثار زهد مىفرمايد: ((اى مردم زهد عبارت است از كوتاه كردن آرزو، سپاس گزارى در برابر نعمت و پارسايى نسبت به محرمات و نبايستنىها)) ((و كسى كه در دنيا زاهد باشد، مصيبتها را ناچيز شمرد و گرفتاريها بر او سبك نمايد.)) متاسفانه اصلاح طلبان دروغين نه تنها در صدر اسلام ( همانند بنى اميه و بنى عباس) حتى امامان معصوم و مصلحان راستنى امت را با تبليغات گسترده، منزوى كردند، بلكه در مشروطيت و عصر حاضر نيز همان نوع اصلاحات وارداتى و اصلاح طلبان مورد حمايت دشمنان و رسانههاى خبرى استكبار جهانى به چشم مىخورند، آنه كه نفى ارزشهاى اسلامى و انقلابى و محورهاى وحدت و اصيل نظام (قانون اساسى، ولايت فقيه و مديريت دينى و...) را هدف قرار دادهاند و با نقاب شعارهاى فريبنده، جامعه و جوانان را به سوى ليبراليسم، سكولاريزم و نظام لائيك سوق مىدهند. با آنكه اصلاح طلبان واقعى پيش از همه و بيش از ديكران، خود اهل عمل صالح اند، امام على عليهالسلام مىفرمايد: ((هر آن كسى كه مردم را (به هر كار و حركت اصلاحى) دعوت كند و فراخواند ولى خود عمل ننمايد، همانند تير اندرز بدون كمان است)) و در ضمن خطابهاى مىفرمايد: ((كجايند خوبان و صالحان شما، كجايند آزاد مردان و سخاوتمندان شما... مفاسد (فردى و اجتماعى) آشكار و فراگير شده، نه انكار كننده و تغير دهندهاى ديده مىشود و نه بازدارندهاى، عمل كننده پيدا مىشود... نفرين خدا بر آنان خدا بر آنان باد كه امر به معروف (و خوبيها و اصلاحات) مىكنند و خود آنرا ترك مىنمايد، نهى از منكر و فساد مىكنند و خود مرتكب مىشوند.)) الگو خواهى و الگوپذيرى انسان و نقش آن در رشد و تكامل فرد و جامعه، غير قابل ترديد است و در امر اصلاحطلبى و طرح و تحقق اصلاحات وجود مدل و اسوه صالحان، يك ضرورت به شمار مىرود، تا كار با آگاهى آغاز و راه نزديكتر شود و همچنين در مواجهه با مشكلات، حركت متوقف نگردد و يا الگوهاى وارداتى، امت را به انحراف نكشاند. بر اين اساس است كه حضرت على عليهالسلام مىفرمايد: ((به راستى كه پيروى از روش پيامبر و اسوه قرار دادن او براى شما كافى است... پسى از پيامبر نيكوتر و برتر پيروى كن زيرا راه و رسم او اسوه مىباشد (در همه زمينههاى زندگى) براى آنكه به او تاسى كند. و محبوبترين بندگان خدا كسى است كه از پيامبرش تبعيت نمايد.)) و در جاى ديگر مىفرمايد: ((به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله (امامان معصوم و مصلحان واقعى انسانها) بنگريد و پيوسته ملازم آنان باشيد از جهتى كه مىروند منحرف نشويد و قدم جاى قدمشان بگذاريد، چرا كه آنان هرگز شما را از راه هدايت و تكامل منحرف نمىكنند و بيرون نمىبرند.)) و در بيانى اتمام حجت نموده، مىفرمايد: ((خدايا هر يك از بندگانت كه سخن و برنامه عادلانه و اصلاح طالبانه دور از فساد ما را نسبت به دين و دنيا بشنود و از يارى آيين تو و دين تو سرباز زند ما تو را بر ضد او به شهادت مىطلبيم... و او را به كيفر گناهانش خواهى گرفت.)) در خاتمه با اطمينان هر چه بيشتر بايد گفت كدامين اصلاح طلب و كدامين طرح اصلاحى جامعتر و موفقتر در اجراى عدالت، امنيت و معنويت و رفع محروميتها، از الگوى حكومتى امام على عليهالسلام بوده و هست؟! او كه بر بخش وسيعى از كره خاكى نظام اصلاحى اسلام را پياده كرد و به نمايشگاه تاريخ آورد، در نامهاى به يكى از كار گزاران بزرگ حكومتى اش مىنويسد: ((آگاه باش! هر ماموم و رهروى را پيشوا و رهبرى است كه بايد به او اقتدا كند و از زانو نور دانش او (گفتار و رفتار و سيرهاش) بهره گيرد، بدان، امام شما از دنيايش به اين دو جامعه و از غذاها به اين دو قرص نان اكتفا كرده. آگاه باش! شما توانايى اين گونه زيستن را نداريد و ليكن مرا با ورع و خدا پرستى، * در همه زمينههاى زندگى و برنامههاى علمى و جامع) و پاكى و پيمودن راه صحيح و درستكارى يارى دهيد... آيا به همين اكتفا و قناعت كنم كه گفته شود، من امير مومنانم اما با آنان در سختىهاى روزگار شركت نكنم و پيشوا و اسوه شان در تلخىهاى زندگى نباشم؟...)) كجاى تاريخ بشر مىتوان اسوه مقتداى صالح و عدل محور همچون حضرت على عليهالسلام يافت كه بگويد: ((بر شهرهاى شما وارد شدم (رياست و حكومت را در دست گرفتم) با اين پوشاك و لباس اثاث و مركب و شتر سواريم پس اگر با غير اينها و بيش از آنچه با آنها وارد شدم، بيرون روم (در پايان حكومت و عمرم) به حق از خائنان باشم؟؟)). و نيز در باره وحدت حرف و عمل كه عامل جلب اعتماد مردم و تحقق اصلاحات است مىفرمايد: ((اى مردم به خدا سوگند شما را به اطاعت و انجام كارى تشويق و وادار نمىكنم مگر آنكه خود در انجام آن بر شما سبقت مىگيرم و از انجام گناهى باز نمىدارم جز آنكه قبل از شما خودم آن را ترك مىكنم.)) حال با تمسك به كلام على عليهالسلام در بيان شيوه اصلاحات مصلح كل (آخرين اسوه معصوم امام زمان حضرت مهدى (عج)) سخن را به پايان مىرسانيم: ((او (حضرت مهدى (عج)) خواستهها و هواهاى نفسانى را تابع هوسهاى خود قرار دهند و هنگامى كه قرآن را به راى و نظريههاى مختلف خود تفسير كنند آن حضرت آراء و نظريهها را تابع قرآن مىسازد.)) يعنى به جاى كثرت گرايى و قرائتهاى متعدد و آزادى و ولنگارى فكرى و رفتارى، بدعتها و تحريفها كه در طول تاريخ، دشمنان و نا آگاهان وارد اسلام و نظام نمودند، مىآيد و بر خلاف نظر اصلاح طلبان غربى و ليبراليستها، كه بر اساس اومانيسم (اصالت انسان) و سكولاريزم (اصالت دنيا و جدايى دين از سياست) عمل نمودند. او مقررات خداى حكيم را پياده مىكند، خدايى كه سراسر هستى را بر اساس حكت و مصلحت آفريده است. و از اين رهگذر در نهج البلاغه مىخوانيم: ((آسمان و زمين، بالا و پستى مامور رساندن منافع شما بوده، اوامر خدا را اطاعت كردند و به آنها دستور داده شده كه براى مصالح شما قيام كنند و چنين كردند.)) صلاح و فساد از مفاهيم ارزشى محسوب مىشود و نمىتوان با حس تجربه كرد (همانند خوبى و بدى، معروف و منكر) بلكه تابع نظام ارزشى است كه رد يا گروه و جوامع براى خود پذيرفتهاند (لذا گاه يك نوع احترام در نظامى ارزشى، خوب و زيباست ولى در نظام ديگر زشت و ناپسند مىباشد) حال اين سئوال پيش مىآيد كه اصلاحات طبق كدام نظام ارزشى و فرهنگى و بر اساس كدام معيار، اسلامى يا الحادى (شرقى يا غربى)؟ اگر گفتمى صالحات بر اساس معيار اسلامى خوب است، پس بايد آنچه اسلام مىگويد، انجام دهيم و با هر چه مىگويد بد است مبارزه كنيم، بر عكس اگر اصلاحات غربى و كنوانسيونهاى كذايى بين المللى و غيره را پذيرفتيم، خوبى و بدى كارها تابع همان نظام ارزشى مىشود، هر چند مخالف اسلام باشد! مانند آزادىهاى جنسى و... و شايد يكى از علل توصيه مقام معظم رهبرى (حضرت آية الله خامنهاى مدظله العالى) بر ضرورت هدايت اصلاحات از مركزى مقتدر، مساله تطبيق آن با معيارهاى مكتبى و قانونى بوده است (يعنى علاوه بر كارشناسى و تحقيق و اولويت بندى و نظارت بر حسن اجراى تدريجى آن) نه تنها در نهج البلاغه شاهد الگو و اسوه بوديم (سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمومنان عليهالسلام حكومتش) بلكه در زيارت مطلقه آن حضرت مىخوانيم (السلام على ميزان الاعمال) يعنى معيار سنجش اعمال و رفتار فردى و اجتماعى همگان در همه زمانها و زمينهها، حضرت على عليهالسلام مىباشد. و در كلامى ديگر از آن حضرت معيار اصلاحات، اين گونه نقل شده است: ((آگاه باشيد من نه پيامبرم و نه به من وحى مىشود بلكه تا آنجا كه مىتوانم طبق دستورات قرآن عمل مىكنم، پس آنچه از اوامر الهى را دستور مىدهم بر شما كه اطاعت كنيد چه بپسنديد و چه نپسنديد و اگر اوامر من يا هر كس (در هر موقعيت و زمان) بر نافرمانى و معصيت خدا باشد، پس بدانيد اطاعت از حاكم و غيره، شامل معصيت الهى نمىشود. اطاعت فقط در موارد اعمال صالح و فرمانبردارى از خداست و سه بار اين جمله را تكرار فرمود.)) در اينجا به خوبى مىرساند كه معيار نه پسند و خواست مردم و اكثريت است و نه فرمان حاكم و نه سياستهاى بين المللى، بلكه ملاك الهى بودن كار و راه، اطاعت از دستورات خداوند مىباشد. يعنى در حكومت اسلامى و سيره سياسى علوى با آنكه مردم در انتخاب و شكلگيرى حكومت، اصلاحات و تداوم آن، نقش اساسى دارند و امام على عليهالسلام مىفرمايد: ((به خدا سوگند... اگر اين جمعيت عظيم دورم را نگرفته بود و به ياريم قيام نكرده بودند و از اين جهت حجت تمام نشده بود و اگر نبود پيمان و مسئوليتى كه خداوند از عالمان گرفته كه در برابر شكمخوارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مىكردم و از آن صرف نظر مىنمودم)) ليكن در صورت تزاحم رضايت و خواست مردم با احكام خدا قطعا دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اكثريت (مثلا آزادى جنسى، نوشيدن مشروبات الكلى و...) زيرا در همان حكم خدا خير و صلاح واقعى است همانگونه كه در صورت تضاد بين خواست مردم با اصول بهداشتى و پزشكى يا مقررات راهنمايى رانندگى و غيره شما حكم به تقدم و اولويت اجراء آنها بر خواست مردم مىكنيد! و در اينجا همه پرسى يا راى مردم بى رنگ و معنا مىشود. و از همين رهگذر، در سيره امام على عليهالسلام غير از نظارت خود بر كارگزاران مناطق، مردم را به عناوين ناظر بر عملكرد حاكمان نموده، به آنان معيار و ملاك (اجراء دستورات خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله) مىداد تا تخلف حاكمان را گزارش دهند و اطاعت آنها را نكنند، و اين نه فقط اهتمام به امور ملت و كشور و احترام به انسانهاست بلكه قانون گرايى و نگهبانى از ارزشهاى والاى الهى و انسانى را مىرساند. و لذا مىبينيم بعد از جنگ جمل، وقتى ((ابن عباس)) را حاكم بصره نمود، مىفرمايد: ((اى گروه مردمان! من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشين خودم قرار دادم، سخن او را بشنويد و فرمان او را تا هنگامى كه از دستورات خدا و رسول اطاعت مىكند، پيروى كنيد و اگر در ميان شما بدعتى پديد آورد از راه حق منحرف شد (بخاطر تمايلات نفسانى، شخصى يا حزبى و جناحى) مرا مطلع سازيد، او را عزل خواهم كرد...)) و نيز در خطبه قاصعه صريحا از اطاعت روسا و بزرگانى كه دچار غرور حكومت و خود خواهى گشته و ملاكهاى ارزشى را فراموش كردهاند، نهى نموده، مىفرمايد: ((زنهار، زنهار، از پيروى و اطاعت بزرگترها و روسايتان (همانند طلحه و زبيرها) بر خذر باشيد، همانها كه بخاطر موقعيت خود تكبر مىورزند و به نسب و نژاد خود مىنازد و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مىدهند (به اسم قرائتهاى مختلف از دين و در جهت خواست شياطين يا خوشايند جمعى هوسران و...) آنها كه پايههاى عصبيت جاهلى و ستونهاى فته و فساد و نفاق هستند... آنها پايههاى گناهانند و ابليس (شيطان بزرگ) آنها را مركبهاى راهوار گمراهى قرار داده و سپاهى كه بوسيله آنها بر مردم غلبه يابد و...)) و بعد مىفرمايد از ملتهاى گذشته عبرت بگيريد! و همچنين در پايان منشور حكومتى خود به ((مالك اشتر)) مىنويسد: ((بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومتهاى عادلانه قبل از خود باشى. همچنين توجه خود را به روشهاى خوب يا اثر و سيرهاى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده يا فرضيهاى كه در كتاب خداست معطوف دار، و به خطوط حكومت در روش من مشاهده كردهاى اقتدا كن...)) بنا بر آنچه گذشت، ميدان مانور برنامههاى اصلاحى محدود به حفظ اصول و ارزشهاى اسلامى مىگردد، و اما بحث ضرورتها و عناوين ثانويه و صدور احكام موقت توسط مرجع و ولى فقيه واجد شرائط خود از احكام و معارف دينى در رفع بن بستها مىباشد كه در مقام مناسب بايد برسى شود اما در شرائطى كه ابرهاى شبهه و ترديد و تحريف فراگير است و از افراد (شخصيتها با سابقه) و الفاظ (آزادى، حقوق بشر، عدالت اجتماعى، اصلاحات و...) سوء استفاده مىشود، و افق حقايق در توطئه و تزويرها تيره شده، حق و باطل مشتبه، و زمان فتنه و نفاق است بگونهاى كه جمعى از خوبان هم به فرموده امام على عليهالسلام ((عبادت كنندگان بى صلاحيت و حاضران غايب از صحنه و ناظران نابينا)) گشتهاند، آرى در چنين زمان، بايد سراغ ولى امر و رهبرى امت رفت و حرفها و حركتها را با تدابير او تنظيم كرد (كه امرى است منطقى، اطمينان بخش و براى فردا حجت). در اين رابطه على بن ابى طالب عليهالسلام مىفرمايد: ((مبادا امام و رهبر خود را تنها گذاريد كه در آينده خود را سرزنش مىكنيد... و از راهى كه به سوى فتنهها كشيده مىشويد دورى كنيد... و در جاى ديگر از كتاب نهج البلاغه مىفرمايد: ((پس به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و در جهاد و پيكار (مبارزه فرهنگى، نظامى و...) با دشمن سبقت بگيريد.)) و در بيانى ديگر با صراحت مىفرمايد: ((هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور مىشد (مبارزه شدت مىيافت) به پيامبر صلى الله عليه و آله (رهبرى و فرمانده كل) پناهنده مىشديم) )) و شايد كنايه باشد از اينكه در شدايد زمان بايد به رهبر صالح جامعه پناه برد. و نيز در نامه خود به عثمان بن حنيف (كارگزار و حاكم بصره) مىنويسد: ((آگاه باش هر مامومى را امام و پيشوايى است و هر رهروى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او بهره گيرد.... )) اميد آنكه همگان رهرو راهش و مشمول شفاعتش باشيم.
|
|
|
|
|
|
|