|
|
|
|
|
|
امام ، در فقه چه در مبانى و چه در فروع ، صاحب يك اختيارات تام است . حديث لا ضرر ولا ضرار، كه در فقه روى آن خيلى استدلال و بحث شده ، يكى از قواعدى است كه اساسبراى استنباط بسيارى از فروع فقهى است . شيخ در مكاسب و همه علماء روى اين حديثتمسك كرده اند براى اثبات خيار غبن . به دليل البيعان بالخيار ما لم يفترقا فاذا افترقا وجب البيع بيع لازم مى شودحالا اگر روشن شد كه اين شخص مغبون است . اگر بگوييم اين بيع لازم است و حق فسخندارد، لا ضرر و لا ضرار، او را ور مى دارد فقها به اين حديث تمسك كرده اند براىاثبات خيار. حالا من از شما سؤ ال مى كنم : اين حكم خيار، حكم اولى است يا حكم ثانوى ؟اين حكم اولى است اثبات خيار براى معامله غبنى از احكام اوليه است امام آمدند و گفتند:حديث لا ضرر از احكام سلطانيه است . احكام سلطانيه جزو مدارك احكام ثانويه است .مثل تقيه ، حكم ثانوى است . شيخ در مكاسب مى فرمايند: حكمى از احكام اوليه اگر تصادم كرد با نظام ، محكوم است .عبارتش اين است : حفظ النظم و حفظ النظام من الاحكام الثانوية الحاكمة ومن الاحكام المطلقة الحاكمة و علىجميع الاحكام الاولية . هر حكمى از احكام ، وقتى كه تصادم كرد با مساءله نظام ، محكوم است و نظام حاكم است .اين را شيخ مى فرمايد و همه علماى محقق اين را قائلند. لا ضرر و لا ضرار را امام مىفرمايند كه مربوط به احكام سلطانيه است . احكام سلطانيه يعنى چه ؟ يعنى اگر سلطان وقت ، ولىّ امر در امرى مصلحت ديد، حكم اوليه را نقض مى كند پس لاضرر وسيله نقض احكام اوليه است . نه اين كه خودش حكم اولى را ثابت كند. مثلا: الناس مسلطون على اموالهم از احكام اوليه است . آقاى صاحبنخل به حكم اولى ، حق داشت كه رسيدگى به ملك خودش بكند. حضرترسول با چه مدركى اين حكم را نقض كرد؟ به حكم حديث لا ضرر. پس حديث لاضرر، حكمثانوى است كه حاكم بر دليل اولى است . فقها با اين حديث كه مدرك است براى اجراىاحكام سلطانيه در مراحلى كه مى خواهند نقض كنند احكام اوليه را، آمدند به اين حديث تمسككردند و خيار غبن ، كه حكم اولى است ، ثابت كرده اند. لذا ايشان از راه شرط ضمنى آن رااثبات مى كنند. خلاصه ، مى خواهم بگويم كه ايشان يك همچنين كارهايى در فقه ، يكهمچنين فرموده هاى علمى دقيق در سطح عميق و بالا خيلى وسيع پياده كرد و لذا ايشان بهفقه جهش داد. حوزه :حضرت عالى علاوه بر اين كه از بحث ولايت فقيه از محضرامام استفاده كرده ايد، اين كتاب شريف را هم تعريب كرده ايد لطف كنيد ويژگى اين بحث رابيان فرماييد. استاد: مساءله ولايت فقيه را بنده از اول در درس ايشان بودم . وقتى كه پياده مىكردند از روى نوار، آقاى شيخ حسن كروبى مى آوردندمنزل ما و بنده تعريبش مى كردم . بيش تر حكومت اسلامى ايشان تعريبش به دست بنده انجام گرفته است . در اين مساءلهبنده خوب آميخته شدم ، زيرا هم در درس ايشان بودم و هم در تعريبش دست داشتم . من يكعشق خاصى به درس ايشان داشتم . شب مى نشستم درس را مى نوشتم و احيانا فردايشنوشته هايم را نشان امام مى دادم . بعضى اوقات آن جايى كهاشكال داشتم پاورقى مى زدم . يك شب نشسته بودم و درس را مى نوشتم ، ديدم بلند گو بنا كرد صدا زدن ، من ناراحتشدم و با خود گفتم : چقدر مردم بى تربيت اند، اين وقت شب چرا بلند گو روشن كردهاند؟ يك وقت متوجه شدم اذان صبح است . يعنى به خاطر علاقه اى كه به نوشتن اين درسداشتم ، اصلا متوجه وقت نبودم . ولايتى كه ايشان پياده كردند، همان طورى كه صاحبجواهر دارد، كه من عبارتش را در همين ولايت فقيهنقل كردم ، اگر كسى منكرش بشودلم يذق من طعم الفقه شيئا پس با اين بيان چطورشيخ مى فرمايد:دون اثباته خرط القتاد آخر اين معنى ندارد. مرحوم صاحبجواهر مى گويد: اگر كسى منكر ولايت براى فقيه بشود، اين اصلا طعم فقه را نچشيده ؛يعنى بويى از عالم فقاهت نبرده است . خيلى خوب پس چطور شيخ مى فرمايد:دون اثباته خرط القتاد؟ اين حلّشبراى ما روشن است . شيخ نمى خواهد منكر ولايت فقيه بشود. شيخ مى خواهد اين روايتهايى كه مرحوم نراقى به آنها تمسك كرده ، بگويد كه نمى شود از اينها استفاده كرددون اثباته من هذه الروايات خطر القتاد لذا اگر كسى بخواهد علم كند كه ايشانمنكر ولايت فقيه است ، اين واقعا ظلم به شيخ و به فقاهت است . اما كارى كه حضرت امام مى كردند، همان طورى كه آقاى جوادى آملى ، اخيرا در سخنرانىفرمودند اين است كه رابطه بين فقيه و مردم را ممزوج كردند، با مساءله ولايت فقيه .فقيه نه تنها يك متخصصى است كه شما به عنوان اين كه به متخصص رجوع مى كنيد بهفقيه هم رجوع مى كنيد. فقيه مثل طبيب نمى ماند. من مريض رجوع مى كنم به طبيب ؛ اما بر من واجب نيست اطاعت طبيب . سرسپردگى لازم ندارد، خواستم حرفش را عمل مى كنم نخواستمعمل نمى كنم ، به ضرر خودم است . ايشان مساءله را آوردند بالا. فرمودند: فقاهت رجوع به متخصص نيست فقط، بلكه رجوع به يك متخصصى است كه برتو هم ولايت دارد. اين ربط مساءله ولايت به فقاهت يكى از جاهايى است كه حضرت امام بهفقه جهش داده است . حوزه :از حضرت عالى مى خواهيم كه از خاطراتشان از دورانتحصيل در محضر امام براى ما و خوانندگان عزيز بفرماييد؟ استاد: خاطراتى كه ما را ساخته است عرض مى كنم . ايشان عادتشان اين بود كهشبها عبد از نماز مغرب و عشاء در منزلشان در بيرونى جلوس مى فرمودند. آزاد بود، هركس مى توانست خدمتشان برسد. بعد از اين جلوس به حرم مشرف مى شدند. جلوس ، تاساعت 3 بعد از غروب بود و بعد ايشان به حرم مشرف مى شدند. اين كار منظم بود كهاگر كسى مى خواست ساعتى تنظيم كند، ايشان را در خيابان شارعالرسول ، كه منزل امام در آن خيابان بود، مى ديد رو به حرم است ، مى دانست الان ساعتسه است . وقتى كه ايشان از حرم مى آمد بيرون ، مى دانست ساعت 5/3 است . اين كارها عملاآموزنده است براى ما. وقتى كه مى نشست ، آقايان فضلا و علماء، چه عرب و چه عجم ، مىآمدند و به آنان مجال بحث مى داد. بعضيها مى گفتند كه اين شيوه را ايشان در قم نداشتهاند. اين شيوه را در نجف ايشان افتتاح كردند كه در جلسه عمومى اجازه مى داد بحث كنند. گاهىايشان خودشان هم وارد بحث مى شدند و اجازه مى داد بهامثال بنده و اينها كه با ايشان مثلا بحث بكنند. در همين بحثها وقتى كه بين رفقا بحثبود، ايشان سكوت مى كردند و گوش مى دادند. ايشان وارد بحث نمى شدند، مگر اين كهبگوييم : آقا، شما چه مى فرماييد. آن وقت ايشان وارد بحث مى شدند. وقتى وارد بحث مىشدند، جدى وارد بحث مى شدند. نه اين كه بخواهد ما را اقناع كند، يا مثلا از بحث دربرود. اين روشهايى كه ايشان داشت براى ما كاملا افتخارآميز و حياتبخش و آموزنده بود.ما در همين جلسات يك چيزهايى گاهى ديديم از ايشان كه خيلى آموزنده بود ؛ مثلا يك دفعهما نشسته بوديم يك عده اى از ايران آمده بودند و براى ايشان سهم امام آورده بودند، يكپول زيادى بود، در همان جلسه ميخواستند پول را خدمت ايشان بدهند. خوب ، مانعى نداشت . اين افراد به امام گفتند: درمحل ، يك مسجد بسازيم ، يا مى خواهند بسازند، اجازه بدهيد مقدارى از اينپول را آن جا صرف كنيم . ايشان با كمال صلابت و سختى گفتند: ابدا، اجازه نمى دهم .آنها التماس مى كردند. نوعا انسان راجع به كسى كه مى خواهدپول بدهد، تند نمى شود؛ ولى امام تند شد. بعد ايشان فرمودند: جزء شوون اسلامىمسلمانان هر منطقه است كه براى خودشان مسجد بنا كنند. اين از شوون زندگى مسلمان است . مسلمانان كه در مكانى زندگى مى كنند، نبايد مسجدداشته باشند؟ آيا مهرى كه مى خواهى داخل جيب بگذارى و با آن نماز بخوانى ، بايد منبخرم ؟ تو مى خواهى نماز بخوانى ، بايد مهرش را هم خودت بخرى . در يك منطقه اىكه عده اى مسلمان هستند نياز به مسجد دارد. من نمى توانم از سهم امام پول بدهم و مسجد بسازم . من از سهم امام چطور اجازه بدهم كهشما در شؤ ون زندگى خودتان مصرف بكنيد. بالاخره ، امام به افرادپول نداد. آن وقت اين را فرمودند: آرى ، اگر يك منطقه اى فرض كنيد بهايى نشينباشد كه مسجد ساختن در آن جا براى دعوت به دين است ، تبليغ دين است ، آن حسابش جدامى شود، مثل راه امام زمان مى شود. اين مطالب براى ما در عين تازگى آموزنده بود.اينجور برخوردها وا ين جور تحقيقها واقعا براى ما آموزنده بود. خاطره اى ديگر نقل مى كنيم كه مربوط به شود به كربلا؛ من در كربلا، حرم امام حسين(ع ) بودم كه ايشان تشريف آوردند. كربلا هفت زيارت مخصوصه درسال دارد. نجف سه زيارت مخصوصه دارد علاوه بر شبهاى جمعه ، ايشان هفت زيارت رامقيد بودند مشرف بشوند كربلا. شبهاى جمعه نمى رسيدند تشريف بياورند. ايشان در حرم متعبد بودند، مثل ساير متعبدين ، دعا و نماز بخوانند. ساير آقايان علما اينجور نبودند، حرمشان ده دقيقه و فوقش يك ربع ساعتطول مى كشيد و دعا را هم از حفظ مى خواندند و يك دو ركعت نماز مى خواندند و مى رفتند ؛اما ايشان مثل ساير مردم مى نشستند و مفاتيح مى خواندند. من ديدم كه در بالا سر امام حسيننشستند و مشغول نماز شدند. رسم مردم بغداد اين است كه مى آيند و شيرينى يا شكلاتىيا خرمايى ، از اين چيزها، تقسيم مى كنند. امام آن جا نشسته بودند. بنده در نزديكى ايشان نشسته بودم . بنده زاده هم با من بود.بنده زاده ، خيلى كوچك بود. آقايى شيرينى آورد و جلوى من و امام و ديگران گذاشت . امامشيرينى را برداشت و با كمال مهربانى داد به بنده زاده ، زيرا به بنده زاده شيرينىنداده بودند و ايشان در چنين جايى به اين مساءله توجه فرمودند. در همين جا مطلب ديگرى جالب نظرم بود اينكه ايرانيان آمده بودند. براى زيارت ، يكىاز آنان مهرى كه خريده بود و داخل جيبش بود، در آورد و به امام داد كه امام روى آن نمازبخواند، تا تبرك شود. امام هم با كمال خضوع پا شدند و دو ركعت نماز خواندند و مهربا به ايرانى برگرداندند. من از اين منظره بسيار لذت بردم . اين منظره هم عقيده مردم رابه ايشان ، كه به عنوان يك فردى كه داراى قداست است ، مى رساند و هم اعتقاد ايشان رابه اين مسائل . چون تصور انسان اين است كه ايشان كه مرد مبارزه هستند، بايد اين جورچيزها را مثلا خرافات بدانند، ولى معلوم شد كه خير، به رواياتى كه در اين زمينه هست ،كاملا توجه دارند و عمل مى كنند. پيغمبر اكرم كه وضو مى گرفت آب وضويش را روى زمين نمى ريخت ، زيرا صحابهپيامبر دستهايشان را زير دست پيامبر بزرگوار مى گرفتند واز آب وضو به عنوانتبرك استفاده مى كردند. پيغمبر هم تقرير كرد. اين كار را در شرححال ائمه داريم كه پيراهن هاى زيرشان را به افراد براى تبرك مى دادند. هم چنين درتاريخ داريم كه شخصى مى آيد خدمت حضرت و ميگويد: اين بساطى كه روش نمازخواندى به من بده ، مى خواهم براى تبرك . اينها بوده ، پس اينها خرافات نيست . امام خمينى (ره ) با كمال خوش رويى استقبال مى كرد. من اين منظره را ديدم يك حالت مسرتبرايم رخ داد. خاطره اى ديگر: يكى از رفقا به من گفت كه من در حرماباالفضل ايشان را به افراد معرفى مى كردم . امام من را طلبيد و در گوشم گفت كه چهداعى براى اين كار دارى ؟ براى خودت مى گويم . گفتم : اتفاقا همين حادثه براى مناتفاق افتاده بود. وقتى كه آقاى كروبى ، آقا شيخ حسن ، ولايت فقيه را مى آورد تا منتعريب كنم ، ميگفت امام مى فرمايند كه كسى نفهمد. امام اين را اضافه كردند كه اين رابراى خودش مى گويم وگرنه ما از كسى باك نداريم . خلاصه اين جور عنايتهاى خاص، از افراد بزرگ ارزشمند است . افرادى كه بزرگند، براى اين كه اهداف بزرگ دارند،نوعا، از چيزهايى جزئى غافلند ؛ ولى اين خصوصيت توجه بهمسائل جزئى ، كه در معصومين بوده است ما در ايشان مى ديديم . ايشان در عين اين كهافكارش در يك آفاق سير مى كرد، ولى عنايتش از اين پايين و از اين جزئيات منصرفنبود و اين خيلى اهميت دارد. حوزه :از حضرت عالى در خواست مى كنيم كه اگر خاطره اى دربارهتربيت شاگرد، به ياد داريد بفرماييد. استاد: مهم ترش اين است كه ايشان در درس ،مجال مى داد كه اشكال كنند. شما مى دانيد كه در درسهاى عمومى آن هم در سطح خيلى وسيع، علمى و دقيق كه مدرس روى هر موضوعى فكر كرده و خيلى وقت صرف كرده ، يعنى اينمساءله اى نيست كه ديشب فكرش را كرده باشند، لذا طبقروال عادى ، اين جور افراد نوعا به شاگردمجال نمى دهند كه در سر درس حتى حرف بزنند؛ اما حضرت امام ، خوب با اين وضعى كهعرض كردم . مجال مى داد كه اشكال كننند در سر درس . خلاصه اين مجال دادن به شاگرد و در بحث خيلى مهم است . ابتدا كه به درس خارج مىرفتم يكى از دوستان به من گفت كه اگر مى خواهى ملا و چيز فهم بشوى ، در سر درسحرف بزن و اشكال كن . به حرف آوردن شاگرد سر درس ، يك نوع سازندگى و پرورش شاگرد است كهايشان اين خصوصيت را داشتند. اين هم از امتيازات ايشان بود. حوزه :لطفا درباره تاءليفات حضرت امام (ره ) مطالبى را بيانبفرماييد. استاد: مؤ لفين يا محققين آثار نوشته زياد دارند؛ ولى ما مى بينيم كه ايننوشته ها ما دو گروه است : بعضى ها راه خلود را در پيش مى گيرند و بعضى نوشته هازود راه نسيان و فراموشى را پيش مى گيرند. اين مساءله سرّى دارد. مؤ لف وقتى كهكتاب را مى نويسد: يعنى متاعى را عرضه كرده است ، اگر اين متاع ارزش داشته باشد،جامعه مى پذيرد چرا؟ چون طبق قانون عرضه و تقاضا صورت گرفته است . اين درصورتى است كه اين مؤ لف يا محقق ، زحمت كشيده باشد و وقت صرف كرده باشد و بهآن چه كه نوشته ، خود ايمان داشته باشد. اگر ما روى اين سبك بخواهيم بحث بكنيم وبررسى بكنيم ، نوشته هاى امام را كه راه خلود را در پيش گرفته و براى هميشه جزءآثار باقى ايشانند، به عقيده من دو كتاب است : (البته كتابهاى ديگر شان نه اين كه كمارزش است ، آنها هم پر ارزش است ). يكى همين بيعشان است كه به قلم خودشان است . درسى كه مى فرمودند خودشان هم مىنوشتند كه خيلى محققانه و خيلى وسيع است . در اين كتاب مناقشه با آراء بزرگان و فقها و تحقيقات فراوان است . گنجينه اى ازتحقيقات است . درس هم بايد همين جور باشد. شما يك مكاسب شيخ را اگر تحقيقىبخوانيد، مجتهديد، در همه ابواب فقه . اين بيعى كه ايشان نوشتند در همين سطح بالا ووسيع است . اين يك از كتب خالد است . كتاب ديگر كه از ايشان خالد خواهد بود، تحرير وسيله مرحوم آقاى سيد ابو الحسناصفهانى است . فرق وسيله مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى ، با عروة الوثقى در اين استكه عروة الوثقى ، يك كتاب درسى است كه فقهاى بزرگ حاشيه مى زنند و آن حاشيهنمودار مقام علمى آنان است و بعد هم در درسهاى خارج مطرح مى شود ؛ ولى غالب مسائلش، مسائل مورد ابتلاء نيست ؛ يعنى فرمولى و فقط يك نظريه است . مرحوم آقاى سيدابوالحسن كارى كرد كه مسائل مورد ابتلاء مطرح بشود، ولى در اين كار به طوركامل موفق نشد. امام آمد زحمت كشيد اين كتاب را مهذب و تكميلش كرد. يعنى يك كتابى است كه در دو تاملاّى درجه يك رويش زحمت كشيدند: اول مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى ، دوم حضرتامام (ره ) اين كتاب نتيجه زحمت دو تا از اعلام فقاهت است . اين كتاب به عنوان نمونه دورهفقه جامعه و كامل ، براى هميشه ان شاء اللّه خالد است .
|
|
|
|
|
|
|
|