|
|
|
|
|
|
مصاحبه با آيت اللّه سيد مصطفى خوانسارى (109) حضرت آيت اللّه حاج سيد مصطفى خوانسارى ، بهسال 1321 هجرى قمرى ، در خوانسار متولّد شد. مقدمات علوم حوزوى و دروس سطح وسطوح عاليه و نيز فلسفه و حكمت را از اساتيد آن ديار فرا گرفت . آن گاه بهسال 1340، به قم مشرف شد و به بهره ورى از مباحث خارجاصول و فقه مرحوم آيت اللّه حائرى پرداخت . در همين جا از محضر آيت اللّه سيد ابوالحسنقزوينى ، اسفار اسفار را و از محضر آيت اللّه شاه آبادى ،مصباح الاءنس وشرح فصوص قيصرى را در فلسفه و عرفان استفاده كرد. از اساتيدبزرگ ديگرى كه وى به سود جستن از محفل درس آنان توفيق يافته است مى توان ، ازمرحوم ميرزا محمد خراسانى ، معروف به آقا زاده ، حاج شيخ مرتضىآشتيانى ، حاج شيخ محمد رضا مسجد شاهى ، ميرزا محمد صادق احمد آبادى اصفهانى و...نام برد. آقاى خوانسارى بيش از بيست تن از مشايخ اجازه ، مانند: آيت اللّه حائرى ، آيتاللّه حاج آقا ضياء عراقى ، علّامه سيّد عبدالحسين سيد شرف الدين ، آيت اللّه بروجردىو... اجازه روايتى دارد. آيت اللّه خوانسارى در علوم مختلف ، تاءليفاتى دارد و بهتكميل و تنقيح كتابهايى نيز همّت گماشته است كه به توفيق خداوند در موقعيت مناسبىاز آنها سخن خواهيم گفت . حوزه حوزه :براى آشنايى هر چه بيش تر ما و خوانندگان محترم مجلّه ، ازدوران تحصيل و بعد علمى حضرت امام ، لطفا مطالبى را بيان بفرماييد. استاد: حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، مقدمات را در شهر زادگاهش ،خمين ، فرا گرفته است و براى ادامه تحصيل ، درسال 1339 هجرى قمرى ، به اراك تشريف برده اند. در اراك در محضر مرحوم آيت اللّهحاج سيد محمّد تقى خوانسارى ، مقدارى از سطح را خوانده اند. پس از مهاجرت حضرت آيتاللّه شيخ عبد الكريم حائرى به قم ، ايشان هم با ساير آقايان فضلاء به قممنتقل شدند. در سال 1342 يا 1343 هجرى بود كه در درس مرحوم آيت اللّه حاج شيخعبدالكريم حائرى شركت مى كردند و جزء افاضل آن درس به شمار مى رفتند. در درس مرحوم آيت اللّه حاج مير سيّد على يثربى كاشانى هم شركت مى كردند و همچنينچند ماهى كه آقايان اصفهانى ، قم مشرف بودند، در درس مرحوم حاج ميرزا محمّد صادقاحمد آبادى هم شركت مى كردند. حضرت امام ،رضوان اللّه تعالى عليه ، از مرحوم مسجدشاهى ، اجازه روايت داشتند و مشايخ مرحوم ابوالمجد مسجد شاهى ، آيات عظام : آقاىشريعت اصفهانى و آقا سيد حسن صدر كاظمينى و آقاى حاجى نورى بودند. حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، در همان زمان كه از محضر اين بزرگان بهرهمى بردند، در مدرسه داراشفاء، شرح منظومه را تدريس مى كردند. بعد از مرحوم آيت اللّهحاج شيخ عبدالكريم ، ايشان با مرحوم سيّد محمّد داماد و با جناب آقاى بهاءالدينى ومرحوم آقاى زنجانى ، يك بحث جمعى داشتند. زمانى كه مرحوم آقا شيخ محمّد رضا مسجد شاهى به قم تشريف آوردند، كه قريب هشت ماهاقامتشان طول كشيد، همگى در درس ايشان شركت مى كرديم . آقايان اصفهان هم كه قم مشرف شده بودند، در درس ايشان شركت مى كردند. امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، هم در اين درس شركت مى كردند. آقاى گلپايگانى وساير بزرگان حوزه هم در درس شركت داشتند. روزهاى تعطيلى هم ، درس در منزل ايشان منعقد مى شد. مرحوم مسجد شاهى ، درس رااختصاص داده بودند به نقد و رد فلسفه داروين كه تاءليف خود ايشان بود. در اين بحثهم ، حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، شركت مى كردند. مرحوم رفيعى قزوينى ،معقول تدريس مى كردند و در اين درس هم حضرت امام ، يكى از شركت كنندگان بودند. مرحوم حاج ميرزا جواد ملكى ، بحث خصوصى داشت كه امام جزء شركت كنندگان در آن درسبودند. در اين درس ، حدود ده دوازده نفر شركت مى كردند و عصر جمعه ها هم ، به مدرسهمى آمدند و درس اخلاق مى گفتند و بعضى از بازاريها هم شركت مى كردند. حضرت امام ،رضوان اللّه تعالى عليه ، بعد از رحلت مرحوم ملكى ، اين درس اخلاق عصر روزهاىجمعه را به تربيت شرح منازل السائرين خواجه عبداللّه انصارى ، براى جمعى ازاهل علم و جمعى از مقدسين بازار ادامه دادند. اين درس در مَدرس مدرسه فيضيّه بود؛ امّاعمّال رضا خان ملعون خبيث ، از اين درس جلوگيرى كردند لذا اين درس به مدرسه مرحومحاج ملا صادق منتقل شد. مرحوم آقاى شاه آبادى ، شرح مصباح الانس و شرح فصوص قيصرى را تدريس مىفرمودند، كه حضرت امام شركت مى كردند. مرحوم آقا ميرزا على اكبر حكيم يزدى ، از شاگردان آخوند ملااسماعيل واحد العين اصفهانى ، و ميرزا ابوالحسن جلوه بود. ايشان [مرحوم حكيم يزدى ] همبه عرفان و هم به فلسفه مسلط بودند. يادم هست كه بر شرح فصوص قيصرى ،حاشيه مفصلى نوشته بودند و خط خيلى خوبى هم داشتند. حالا آن نسخه چه شد؟ نمى دانم. حضرت امام در درس ايشان [مرحوم حكيم يزدى ] هم شركت مى كردند. البته مرحوم حكيميزدى ، بر اسفار و شوارق حاشيه داشتند. در درس مرحوم حكيم يزدى ، آيت اللّه آقاى حاجسيد احمد خوانسارى و مرحوم آقا محمّد كبير و مرحوم اشراقى هم شركت مى كردند. بالاخره، در اين درس ، پيرمردها هم شركت مى كردند؛ زيرا مرحوم حكيم ، از قدما و بهمعقول و عرفان مسلط بودند. به طب هم مسلط بودند وقبل از تاءسيس حوزه علميه قم ، در قم طبابت مى كردند. حوزه :حضرت عالى ، با امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، ارتباطزيادى داشته ايد، لطفا از بعد عبادى ايشان براى ما و خوانندگان صحبت بفرماييد. استاد: امّا بُعد عبادى ايشان : من با ايشان زياد ارتباط داشتم . اصلا هرگاه ازايشان صحبت به ميان بيايد متاءثر مى شوم . واقع مطلب اين است كه منقلب مى شوم .شايد باور نكنيد اگر بگويم : كم تر كسى را سراغ دارم كه مانند ايشان ،اهل عبادت و تهجد باشد. در اين جا صحنه اى از عبادت ايشان را كه مشهود خودم بوده استنقل مى كنم :(البته آقاى بهاءالدينى هم در مدرسه بودند و شايد به ياد داشته باشند.) يم سالى در قم خيلى برف آمده بود، كه سيل آمد و نصف قم را برداشت . در همان موقع ودر همان وضعيت ، ايشان در نصف شب ، از دارالشفاء مى آمد مدرسه فيضيه و به هر زحمتىبود يخ حوض را مى شكست و وضو مى گرفت و مى رفت زير مَدْرس مدرسه در تاريكى ومشغول تهجدش مى شد. حالا چه حالى داشت ؟ نمى توانم بازگو كنم . با حالت خوشىمشغول تهجدش مى شد، تا اوّل اذان و اوّل اذان مى آمد مسجد بالا سر و پشت سر آقاى حاجميرزا جواد ملكى به نماز مى ايستاد و بعد بر مى گشت ومشغول مباحثاتش مى شد. مى توانم بگويم كه ايشان در بين همنوعانشان در امر عبادت و تهجد، اگر بى نظيرنبود، يقينا، كم نظير بود. مساءله ديگرى كه مناسب است اين جا مطرح كنم ، مساءله غيبت است ؛ همان چيزى كه اكنون مادچارش هستيم . ايشان هيچ گاه غيبت نمى كرد. سيره اش اين بود كه : اگر حس مى كردكسى مى خواهد اسم شخصى را ببرد، يا پا مى شد مى رفت و يا جلوگيرى مى كرد. حوزه :لطفا از خدمات علمى حضرت امام ، به اسلام و حوزه هاى علميه، قبل از انقلاب اسلامى ، مطالبى را بيان بفرماييد. استاد: خدمات علمى ايشان به حوزه هاى علميه و اسلام زياد است . فردى به نامعلى اكبر حكمى زاده كتابى عليه السلام و معتقدات مسلمانان ، به نام اسرار هزارساله نوشت . تنها كسى كه عليه اين طرهات باطله ، كتابى نوشت و در اين امرجدّيت كرد، حضرت ايشان بودند. از كارهاى مهمى كه ايشان ، پس از فوت مرحوم آيت اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى ،انجام داد، تصحيح و چاپ و انتشارعبقات بود. ابتدا، جلدى را كه مربوطبه غدير است ، چاپ و منتشر كردند. ايشان التفات كردند و نسخه اى از آن كتاب راتوسط مرحوم مطهرى ، براى من فرستادند. در نجف و بورساى تركيه ، تحرير الوسيلهرا نوشت . شيعه رساله اى به اين خوبى و جامعى نداشت . اين رساله ، كه دورهكامل فقه است ، بهترين يادگار است از حضرت ايشان ، براى عالم تشيّع . من خودم ، با اين كه حافظه ام بد نيست ؛ امّا وقتى كه مردم مساءله اى از من مى پرسيدند،به تحرير مراجعه مى كردم . حوزه :نظر حضرت عالى ، درباره بقاء بر تقليد از ايشان چيست ؟آيا مقلدين آن مرحوم ، بر تقليد از ايشان باقى بمانند و يا به ديگرى مراجعه كنند؟ استاد: فقه ايشان ، فقه قوّى بود. من عرض مى كنم كه : مقلدين حضرت امام ، بهتقليد از ايشان باقى بمانند. تاكنون هر كس از من مساءله پرسيده است همين جواب راگفته ام . من رفتنى هستم و لحظات آخر زندگى را مى گذرانم و وقتى كه من مى گويم بر تقليداز ايشان باقى بمانند، كافى است و لازم نيست به غير رجوع كنند. آن شخصيت بزرگ داراى ابعاد گوناگونى بود.فضائل علمى و عملى داشت كه منحصر در خودش بود و با خودش هم برد و به هيچ كسنداد. تهجدات ، گريه ها و حالت فوق العاده اى كه داشت منحصر به فرد بود. ايشان ،استعداد ذاتى منحصر به خودش داشت . يك وقتى ، يكى از آقايان ، از من پرسيد: اساتيد خواجه نصير الدين طوسى و شيخ مفيدكى بوده است ؟ من گفتم اين فوق العادگى كه در اين دو بزرگوار مى بينى ، ناشى ازاستاد نمى شود، بلكه خودشان ذاتا فوق العاده بوده اند. امام هم ، همين طور بود. مرحوم امام ، يك صفحه را كه از استاد مى شنيد، صد صفحه را خودش مىفهميد. ايشان ذاتا داراى استعداد فوق العاده اى بودند. روى همين جهت است كه مى گويم بهتقليد از ايشان ، مقلدين باقى بمانند. مرحوم آيت اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى ، به مقلدين استادش ، آقا سيّد محمّد كاظم ،صاحب عروة الوثقى ، مى فرمودند: به من رجوع نكنيد، به تقليد از ايشان باقى بمانيد./ من مى گويم : مقلدين حضرت امام ، به تقليد از ايشان باقى بمانند. حوزه :جناب عالى كه در حوزه ، از نزديك شاهد حركات و كارهاىحضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، بوده ايد، از چه زمانى حضرت امام ، عملا بادستگاه ستم شاهى به مقابله برخاست . استاد: درگيرى ايشان ، با نظام و شاه ، عملا بعد از مرحوم آيت اللّه بروجردىشروع شد؛ زيرا محمد رضاى خبيث ، بعد از مرگ مرحوم بروجردى ، جرى شد و كارهاىخلاف را بيش تر كرد. حوزه :گويا حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، در آوردن وترويج مرحوم آيت اللّه بروجردى ، نقش داشته اند. استاد: بله ، حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، نقش اصلى را در آوردن آيتاللّه بروجردى ، به قم داشتند. مرحوم آيت اللّه بروجردى هم به حضرت امام ، علاقهداشتند و در كارهاى سياسى ، بدون نظر حضرت امام ، كار نمى كردند. حوزه :از اين بيش تر مزاحم نمى شويم و وقت شريف حضرت عالىرا نمى گيريم و آخرين سؤ ال را مطرح مى كنيم و از محضرتان مرخص مى شويم ؛ لطفاجايگاه علمى سياسى ايشان را بيان بفرماييد. استاد: سرمايه اى كه روحانيت داشت از دستش رفت ؛ سرمايه اى كه هشتاد و نودسال خداوند براى روحانيت فراهم كرده بود. ايشان ، علاوه بر قوّت در فقه ، در ديگرعلوم اسلام متبحّر و متخصص بودند: در فلسفه ، حكمت و عرفان . ايشان در عرفان رسالههايى نوشته بودند و من ديده بودم . آقا، ايشان مجمع الفضائل بودند. ذخيره الهى بودند براى اسلام و مسلمانان . افسوسكه از دست رفت . ايشان ، نعمت بى بديلى بودند. من گاهى تعبير كرده ام كه كفران نعمتشد و خداوند ايشان را از ما گرفت . آن بزرگوار، تشيّع را زنده كرد، اسلام را زندهكرد. يكى از آرزوهاى آقاى بروجردى اين بود كه چند كتاب فقهى از كتابهاى قدما، از جمله :كافى ابى الصلاح ، الجامع للشرايع ، كشف الرموز آبى و المهذب ابن برّاج نشرشود. اين انقلاب كه با رهبرى حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، به وجود آمد اينآرزو برآورده شد و آثار بسيارى از شيعه نشر يافت . مصاحبه با استاد آيت اللّه حسينى همدانى (نجفى )(110) حضرت آيت اللّه سيد محمد حسينى همدانى در سال 1322 ه ق . در نجف اشرف متولد شد ودر سال 1330 به همراه پدر بزرگوار خود( مرحوم آيت اللّه آقا سيد على عرب ) بهايران تشريف آورد، مدت سيزده سال در ايران تشريف داشت و در اين مدت بهتحصيل علوم نزد پدر گرامى خود مشغول بود. در سال 1343 براى ادامه تحصيل به نجف اشرف بازگشت ، باقى مانده از دروس سطحرا خدمت مرحوم آيت اللّه ميلانى و مرحوم آقا عماد رشتى به پايان رساند و بعد به آخريندوره درس اصول مرحوم آيت اللّه ميرزا حسن نائينى حاضر شد مدت هشتسال خدمت مرحوم نائينى در اين درس حضور داشت . در اين ميان از درس فقه واصول مرحوم آيت اللّه شيخ محمد حسين كمپانى نيز، به طور مرتب بهره مند مى شد. از جمله توفيقات الهى كه نصيب ايشان شده است درك محضر آيت اللّه ميرزا على آقاىقاضى است . ايامى چند ايشان توانست از محضر مرحوم قاضى كه به راستى از مفاخر علما و عرفاىاسلامى است ، بهره مند شود. آيت اللّه سيد محمد حسينى همدانى از ابتدا شركت در درس مرحوم آيت اللّه نائينى ، بنا بهسفارش مؤ كد آن مرحوم به اهميّت قلم و نگارش آشنا شد. از اوّلين روزهاى درس تماممطالب درس را به صورت دقيق و منظم مى نگاشت و براى اظهار نظر خدمت استاد ارائه مىدادند. بعد از تشريف فرمايى به ايران همراه باقبول خدمات دينى وظائف ارشادى به تاءليف و نگارش خود ادامه داد كهمحصول آن يك دوره تفسير قرآن كريم به زبان فارسى و يك دوره شرح كتاب شريفاصول كافى است كه تاكنون چهار جلد آن چاپ شده است . حوزه : ضمن عرض تسليت به مناسبت فاجعه عظمى رحلت حضرت امام خمينى ، رضواناللّه تعالى عليه ، از حضور شما درخواست مى كنيم در زمينه شخصيت حضرت امامبياناتى داشته باشيد. استاد: بسم اللّه الرحمن الرحيم ، الحمداللّه ربّ العالمين ، وصل على محمد و آله الطاهرين و صل على جميع الا نبياء والمرسلين وصل على الحجة المنتظر. آقايان از من خواستند كه راجع به امام فقيد امام عظيم الشاءن ، حضرت امام خمينى ،رضوان اللّه تعالى عليه ، صحبت كنم ، چند مرتبه ديگر هم از من چنين درخواستى شدهبوده كه من به لحاظ اين كه خودم را كوچك تر از آن مى دانم كه درباره به آنبزرگوار صحبت كنم ، نپذيرفتم .اما اكنون به لحاظ موقعيت حساسى كه هست ،قبول كردم درباره فقيد اسلام ، نابغه اسلام ، حضرت امام خمينى ، رضوان اللّه تعالىعليه ، سخن بگويم . اوّل بايد مقدماتى را عرض كنم . برحسب آيات الهى وقت توجه مىكنيم به كيفيّت بعثت و نحوه دعوت به حق مى بينم كه از جمله مردمان برجسته اى كهدعوت به حق داشتند حضرت لقمان است . لقمان حكيم نه پيامبر بوده است ، نهرسول و نه نبى ، بلكه يك حكيم الهى بوده است . ايشان معاصر با حضرت داوود بوده واز پيروان مكتب تورات است . خداى متعال از اونقل مى كنند كه : واذ قالَ لُقمانُ لابنهِ وهو يعظه يا بُنّىَ لا تُشرِك باللّه اِنَّ الشرك لظلمُ عظيم نفرموده : اذ قالللنّاسِ لا تشركوا باللّه كه بگوييم جنبه نبوت دارد، به فرزندش خطابموعظه اى داشته و مشخص است كه يك تربيت خانوادگى بوده است . در نه آيه قرآندوازده نصيحت ايشان ، خداوند متعال نقل فرموده است . با وجود اين كه حضرت لقمان ، نه پيامبر و نهرسول و نه نبى بوده است ، خداوند متعال از او بسيارتجليل مى كند، گر چه انبياء الهى بيش از اين مطالب حرف و پيام داشتند و مردم راراهنمايى كردند، اما خداوند متعال از ابراهيم خليل يا موسى كليم ، اين دوازده مطلب را يكجا نقل نفرموده است . لقمان يك شخص عالم عادى ، كه در نتيجه سعى و كوشش و استفاده ازمكتب انبياء به مرتبه اى مى رسد كه خداوند متعال از كلام اونقل مى كند پس مشخص مى شود، همان گونه كه خداوند از پيامبراننقل قول مى كند و از آنها تقدير به عمل مى آورد،رجال عادى هم كه در سايه استفاده از مكتب انبياى الهى تربيت شده باشند و به مردانالهى تبديل گشته باشند، مورد تقدير خداوندمتعال قرار ميگيرند و از بيانات آنها نيز نقلقول مى شود و در جهت تربيت مردمان استفاده مى شود. بنابراين ، تقدير و تعظيم ما ازمقام حضرت امام خمينى ، شبيه تقدير و تعظيم خداوند از مردان الهى است كه پيامبر، يانبى و رسول هم نبودند، مثل حضرت لقمان . چطور فرموده هاى لقمان حكيم براى تربيتمردمان نقل مى گردد، فرموده هاى ايشان هم بايد اين گونه در راه تربيت جامعه موردتوجه باشد. خداوند متعال ، نسبت به رسول اكرم و پيامبر گرامى اسلام دارد كه : فاستقم كما امرت و من تابَ معك . اين بيان در مقام ترغيب و تشويق رسول اكرم است و خداوند به هيچ يك از انبياء اين گونهنفرموده است . خداوند متعال به حضرت موسى مى فرمايد: و لا تخف إ نك من الا منين . مترس تو در امان هستى . چرا مى ترسى برو نزد فرعون ، هيجده يا بيستسال در كنار او زندگى كرده اى ؛ لا تخف . لا تخف انّى لا يخاف لدّى المرسلون به رسول اكرم نمى فرمايد لا تخف مقام پيامبر بالاتر از اين حرفهاست .به او دستور عملى مى دهد. لا تخف ، نبايد بترسى ، يك دستور نظرى است .در مرامت و در دعوت از مرام خود، استقامت داشته باش . خيلى فرق است بين خطاب : لاتخف انّك من الا منين و خطاب استقم كما امرتَ خيلى ؛ يك دنيا فرقوجود دارد. استقامت دستور عملى است ، نه دستور نظرى . قريب هيجده مرتبه خداوندمتعال حضرت موسى را ترغيب فرموده كه نترس . قال لا تخافا انّنى معكما اسمع و ارى . خداوند متعال دو مرتبه به رسول اكرم دستور استقامت مى دهد كه اين يك دستور عملى است ،نه نظرى ، علمى و عقيدتى . بايد استقامت كنى و اطرافيانت ،رجال توحيد را نيز وادار به استقامت كردن . از اين جا دو مطلب را به خوبى مى توان استفاده كرد: يك اساس دعوت اسلام بر استقامتاست كه رسول اكرم استقامت داشت و ديگر اين كه يك دستور عملى است و ارشاد است براىايجاد استقامت در جامعه و در مردم . عمده ايجاد استقامت در جامعه است . جامعه را يك جامعه توحيدى ، الهى و استقامت دار كردن ،بسيار مشكل است . اينجا پيامبر مى فرمايد: شيبّتنى سوره هود و الا خودپيامبر كه اين استقامت را داشت . استفاده مى شود كه در توحيد، ركن دو چيز است : يك شخصخود استقامت داشته باشد و ديگر به مردم و جامعه استقامت ببخشد. ما بر حسب تاريخ ، ديديم و اين هيچ قابل انكار نيست ، كه درطول اين ساليان بعد از غيبت كبرى ، ما چندين مليون علما، فقهاء، عبّاد، زهّاد، وعّاظ ونويسندگان داشتيم ، هيچ يك نه اين چنين استقامتى داشتند و نه توانستند به جامعه اينچنين استقامتى ببخشند. تنها و تنها حضرت امام خمينى ، رضوان اللّه تعالى عليه ، بودكه هم خود اين گونه استقامت داشت و سالها، مرارت و رنج بسيار و دورى از وطن را بدونهيچ گله و شكايتى تحمّل كرد و آن گاه هم كه به مملكت خود بازگشت در مدت بسيار كمىچنان بر روح مردم مسلط شد كه توانست آن استقامت لازم را به آنها ببخشد: استقم كما امرت و من تاب معك . پيامبر استقامت كن و بعد مكتب توحيد را مكتب سلمان و ابوذر بكن جامعه را استقامت ببخش . امام خمينى ، به راستى لقمان علما است . اين فرد عادى ، كه نهرسول بود نه نبى و نه وصى به گونه اى استقامت ورزيد و استقامت بخشيد كه هيچ كسنمى تواند آن را منكر شود، مگر كسى بخواهد منكر بديهيات بشود. ما در گذشته ،عرفا، فقهاء و علماء بزرگى داشتيم . اما تاريخ هيچ نشان نمى دهد كه آن بزرگان بهجز در رشته خودشان در زمينه ديگرى كار فوق العاده اى داشته باشند البته آنها زمينهرا آماده كردند كه اين چنين شخصى بيايد و اين گونه به جامعه استقامت ببخشد. در دوران دورى از وطن هيچ گاه هدف را فراموش نكرد و ارتباط خود را و ارشاد خود را ازمردمش جدا نساخت . يادم هست در مسافرتى وارد اراك شدم ، جهت اداى فريضه به مسجدىرفتم در وضوخانه مسجد تعداد بسيار زيادى اعلاميه هاى ايشان را ديدم كه از نجف اشرفتوسط اشخاص فرستاده بود. شما ببينيد اراك تقريبا يك شهر درجه دو، درجه سهايران به حساب مى آيد. همه جا اين گونه بود. ايشان توسط طلبه ، دانشجو، يا زوارعادى ، سعى داشتند مطالب و ارشادات خود را براى مردم به وسيله اعلاميه هاى مختلفبفرستند. آنان هم مى آمدند اعلاميه را تكثير مى كردند و تقريبا همه جا از اعلاميه هاىايشان پر بود. اين ، نشانگر يك استقامت الهى است . وقتى هم كه ايشان به ايران تشريف آوردند، در مدت كمى واقعا تمام مردم را به صورتيك عده فدايى اسلام در آوردند، اين امر فوق العاده نيست ؟ من نمى دانم چگونه كسانى مىتوانند منكر اين حقايق و واقعيات بشوند. اگر كسى به مظهر كفر و استعمار، يعنى آمريكا، بد مى گفت ، سرب مذاب به دهانش مىريختند، چطور شد كه سرتاسر ايران ، بلكه جهان اسلام شد مرگ بر آمريكا. حجاجديگر كشورهاى اسلامى ، اعتراف دارند كه شعار مرگ بر آمريكا را از ايرانيان آموختند. حضرت امام ، كه ايران تشريف آوردند، و قبل از آن هم ، شعار خود را غلبه خون برشمشير قرار داده بودند. اين شعار، يعنى هر كس مى خواهد با من باشد، بايد استقامتبورزد. ملت ايران را با خود هماهنگ كردند، به آنان استقامت دادند و به پشتوانه آنان درمقابل جهانخواران ايستادند و مبارزه كردند. در تمام گوشه و كنار ايران ، بلكه جهان اسلام ، آثار اين استقامت هست . در هر جا شماصدها جوان حزب اللهى بسيجى مى بينيد كه حاضر است در راه عقيده خود، كه همان اسلاماست ، از همه چيز خود، حتى جان عزيزش بگذرد. اين تفاوتى كه در ملت ايران مى بينيد،و اين تغيير حالتى كه از آنان مشاهده مى كنيد، همان استقامتى است كه در طريق توحيد، امامبه ملت بخشيده است . شما حال جامعه را در قبل از انقلاب مطالعه كنيد، ببينيد كه آن وقتدر نتيجه تلاش جهانخواران و نوكران آنان ، در جامعه ما چه مى گذشت . در همين محلّه ما دركوچه خودمان ، يك خانه مشروب سازى بود كه روزى سه كاميون از آن شراب ، جهتتوزيع فروش ، بيرون مى آمد. در نتيجه ريختن مشروب روى زمين ، آسفالت كوچه خرابشده بود. در نتيجه مساعى و استقامت اين مرد الهى و بزرگ ، جامعه اين گونهمتحول شد. در تاريخ ما هيچ نمونه ندارد. ما مشابه ايشان نداريم . دستگاه هاى تبليغىكشور، نبايد هيچ گاه زحمات اين بزرگمرد را فراموش كنند. ايشان نسبت به جامعه ما حقبسيار عظيمى دارد. ايشان بود كه توانست در سايه تلاش و زحمت توان فرسا، مرامحضرت حجت ، سلام اللّه عليه ، را در اين كشور و بلكه بلاد اسلامى پياده و معرفى كند. زحمات ايشان را نبايد هيچ گاه از ياد برد و همواره ما بايد قدر دان آن باشيم . البته مناطمينان دارم كه تاريخ اين مساءله را الى الا بد نشان خواهد داد و نمايان خواهد بود، منتهىما بايد مواظب باشيم كه وظيفه خودمان را انجام دهيم و از قافله عقب نمانيم . روحيه اين بزرگ مرد، همواره در تاريخ ، به عنوان عظيم ترين روحيه ها، و بزرگترين استقامتها در راه بهترين آرمانها، به عنوان الگو براى تمام ملتها باقى خواهد ماندو جاودان خواهد بود ان شاء اللّه و ما بايد از ايشان به گونه اى كه خداوندمتعال از حضرت لقمان تجليل مى كند، تجليل كنيم و رهنمودهاى ايشان را دستورالعملهاىزندگى ساز و استقامت بخش لقمان الحكماء بدانيم . والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته . مصاحبه با آيت اللّه سيد رضا بهاءالدينى آيت اللّه حاج سيد رضا بهاالدينى ، حدود سال 1287 هجرى شمسى ، در قم متولد شد.مقدمات علوم حوزوى را از اساتيد وقت فرا گرفتند و در ادامهتحصيل مورد توجه مرحوم آيت اللّه حاج شيخ ابوالقاسم قمى ، قرار گرفته و از محضرايشان و ديگر عالمان بهره ها بردند. ايشان دوره عالى خارج فقه واصول را از محضر مرحوم آيت اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى و آيت اللّه حجت بهره مندگرديدند. در فلسفه و عرفان ، از محضر پر فيض مرحوم آيت اللّه شاه آبادى استفادهكردند. آيت اللّه بهاءالدينى با مرحوم آيت اللّه سيد احمد زنجانى و مرحوم زاهدى مباحثه وتبادل علمى داشتند. حضرت ايشان با حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، بسيارماءنوس بودند و شيفته آن بزرگوار. آقاى بهاءالدينى ، سالهاىسال به تدريس سطوح عالى دروس حوزه و نيز بحثهاى خارج فقه واصول اشتغال داشتند. حضرت آيت اللّه بهاءالدينى ، به صرف آگاهى از رحلت جانگداز حضرت امام ، رضواناللّه تعالى عليه ، با دلى آكنده از غم و اندوه سطورى در عظمت امام ، به عربى نگاشتهاند، كه ترجمه آن را به گونه اى آزاد در اين جا مى آوريم . حضرت آيت اللّه العظمى خمينى ، كه بيكران رحمت خداوند بر او باد، حدود شصتسال در احياء اسلام و ارائه چهره ناب معارف و علوم آن : از عرفان ، فقه و سياست دينىبا تمام توان كوشيد و در مقابل سختيها و رنجهاى حوادث ، در مسير مبارزه با كفر و شركو الحاد، نستوه ايستاد. مقاومت استوار امام ، در راه هدف و در مقابل ظلم و ستم و فراخوانى امت اسلامى به خدا ورسول ، جبهه كفر و شرك را به واكنش واداشت و بدين سان با تمام قدرت و توان مادّى وفكرى ، عليه آن بزرگوار به توطئه برخاست . خداوند آن بزرگوار را پاداش خير دهاد و با ائمه اطهار(ع ) كه مصابيح هدايت ، كشتىنجات و مشعلهاى فروزان راهند، محشور فرمايد. بارى [حضرت امام ] در مقابل كفر و نفاق و شرك و ظلم شرق و غرب ايستاد و رسالتبزرگ الاهيش را بدون سستى و درنگ ادا نمود. و بر حوادث شكننده و ناگوارى كه ازجباران شرق و غرب و واپس گرايان خارجى و داخلى در راه ديد، شكيبايى ورزيد. رضوان خداى بر او باد كه در اين راه به اجداد بزرگوارانش اقتدا نمود؛ چرا كه او ازفرزندان گرانقدر آن بزرگواران و نور چشم حضرت زهرا(س ) ورسول اكرم (ص ) و امتداد وجود آن عزيزان بود. با وجود حضرت امام ، در دوران غيبت حضرت ولى عصر(عج ) و در هنگامه جولان كفر وقدرت مآبى و طغيان شرك ، با تمام تجهيزات و نيرو، تشيّع و اسلام زنده شد. بدين سان امام ، با احياء دين و سنّت الاهى ، احياگر شريعت اسلام و تجديدكننده حياتروحانى مسلمانان در تمام ابعاد آن است : در اصول و فروع اخلاق و عرفان و سياست دينى. گزيده سخن آن كه : امام ذخيره اى از گنجينه اهل بيت عصمت (ع ) بود. خداوند او را پاداش خير دهاد و با اجداد بزرگوارش ، محشور گرداند. حوزه حوزه :حضرت عالى از دوستان و افراد مورد علاقه حضرت امام ،رضوان اللّه تعالى عليه بوده ايد، لطفا از ويژگيهاى آن بزرگوار، براى ما وخوانندگان مجله مطالبى را بفرماييد. استاد: بله ، من به امام شديدا علاقه مند بودم و ايشان را دوست مى داشتم . مندرس زياد مى گفتم و گاهى به خاطر درس زياد، بعضى از آقايان كه مراجعه مى كردندكه درس بگويم ، قبول نمى كردم . اين افراد، چون مى دانستند من به امام علاقه دارم ،ايشان را واسطه مى كردند. امام كه واسطه مى شد و مى فرمود: اين درس راقبول كن ؛ من هم قبول مى كردم . البته در جلسات زيادى با ايشان بوده ام .بالاخره ، روابط نزديكى با يكديگر داشتيم . اماممنزل ما مى آمدند. امّا خصوصيّات ايشان : 1. خدمت گزار روحانيت : امام از همان ابتداء، تا وقتى كه آمد جماران ، خدمت گزار روحانيتبود. شما حالا را خبر داريد. ما شصت سال پيش را خبر داريم . احترام وتجليل از روحانيت از طرف ايشان سابقه اى طولانى دارد. كسى قادر نبود اهانتى بهروحانيت بكند. شصت سال پيش كه امام حدود 25، 26سال سن داشت ، يك هم چنين وضعى داشت . من خودم شاهد بودم كه كسى را كه به روحانيت اهانت كرد، از فيضيه بيرون كرد. اينفيضيه مربوط مى شود به شصت سال پيش . در گرفتاريهاى طلاب ، امام به آنان كمك مى كرد. از اجاره خانه اش و ملكى كه در خمينداشت ، به طلاب كمك مى كرد. من خودم خبر دارم كه در يك ماه رمضانى بود (در شصتسال پيش ) به طلاب كمك كرد. 2. اخلاق و فضل : در اين بعد، نظير امام را در حوزه نجف و قم نديدم . جهات معنوى واخلاقى امام روى تبليغات نبود روى واقعيت بود.مثل خود اجدادش كه روى جهات واقعى هست . 3. احترام به شاگردان : از خصوصيات امام اين بود كه با شاگردانش ، جلسه مىگرفت و مساءله شاگرد و استاد در برنامه امام ، منها بود. اين كه در برنامه اش باشدكه بله ، ما استاديم و اينها شاگرد و من با اينها بنشينم ! خير، اين چنين برنامه و مرامىنداشت . با شاگردان مى نشست ، جلسه مى گذاشت . گاهى رياست جلسه ، با يكى ازشاگردان خودش بود. مى خواهم بگويم بزرگى روحى امام تا اين حد بود. 4. احترام به دوستان : در جلساتى كه با دوستانش شركت مى كرد، هميشه دوستانش راجلو مى انداخت و خودش از عقب مى آمد. با اين حركت از دوستانشتجليل مى كرد. اين كار، كار يك دفعه و دو دفعه نبود، بلكه كار بيستسال بود كه خود من شاهد اين مساءله بودم . عجب عظمت روحى داشت . حوزه :در جلسات و گفت و گوهايى كه با امام داشتيد، چهموضوعاتى مطرح مى شد؟! استاد: يك نمونه از آن گفت و گوها رانقل مى كنم : حدود 56، 57 سال بود كه از طرف حكومت پهلوى ، جشن كشف حجاب برگزارشده بود و ما در فيضيه بوديم و عده اى از رفقا هم آن جا بودند. در آن شب جشن ، همهناراحت بودند ؛ چون باصطلاح ، رجال دعوت شده بودند كه با بانوانشان مكشفه بروندفرماندارى . فيضيه خلوت شد. امام ، تنها در صحن فيضيه بود. وقتى كه خلوت شد، امامبه ما گفت : اگر فرماندارى از ما دعوت كرد، چه بايد كرد؟ تا وقتى كه ما خواستيم فكر كنيم و يك چيزى بگوييم كه امام به ما فرصت نداد وفرمود: ما قبول نخواهيم كرد. اين حرف را امام در جمع نزد ؛ چون اطمينان به نفوس نبود وفقط به ما گفت . ما هم ذخيره كرديم و جايى بروز نداديم . البته رضاخان ، آخوندها را رها كرد و گفته بود: نمى شود سر به سر اينها گذاشت .از روحانيت دعوتى براى آن كار به عمل نيامد؛ زيرا عده اى مخالفت كرده بودند و گفتهبودند: اگر سرمان هم برود، تن به چنين كارى نمى دهيم . اين حرف را نسبت به روحانيتتهران مى دهند. حوزه :حضرت امام ، درس فصوص مرحوم شاه آبادى مى رفتند اگردر اين باره مطلبى داريد بفرماييد. استاد: بله ، ما وقتى كه به درس اسفار مرحوم شاه آبادى مى رفتيم ، امام را مىديديم كه از اتاق عقبى مى آيد بيرون . مرحوم شاه آبادى ، به ايشان فصوص درس مىداد. مباحثه ما اسفار بود. البته من خيلى نرفتم . نمى دانم چطور بود كه خيلى علاقه بهفلسفه نداشتم . ما خيلى در فقه و اصول ، اهتمام داشتيم . حوزه :حوزه هاى علميه بايد چه ديدى نسبت به حضرت امام داشتهباشند؟ استاد: اين مساءله تابع فكر و نظر خودشان است ، طبق تشخيص خودشان است .در دستگاه خدا و ائمه ، هر كس تابع نظريه خودش است . انسان واقعيات را آن جورى كههست درك نمى كند؛ بلكه مطابق درك خودش مى فهمد؛ مطابق افق ديد خودش ، ادراك مى كند. امام را هم همين طور، خدا را همين طور و... مثلا قرآن ، نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را آن جورى كه خدا مى خواست ، على (ع ) مىخواست و يا امام سجاد(ع ) مى خواست ، معلوم نيست انسانها بتوانند بفهمند. مفسرين طبق افقديد خودشان ، قرآن را مى فهمند، نه آن طور كه در واقع هست . يك نامه معمولى را يك آدمساده و عامى يك جور مى فهمد و يك انسان عميق جورى ديگر. بالاخره ، افق ديد اشخاص در فهم مطالب خيلى دخالت دارد. مى بينيد كه تفاسير عامهخيلى اش ادبى و ان قلت و قلتهاى نحوى و صرفى است ، بعضى ها هم علمى است .مجموع اينها به حسب افق ديد مفسر است . مفسر اگر حكيم بوده . بيانات حكيمانه دارد، اديببوده بيانات ادبى دارد، مورخ بوده ، بيانات تاريخى دارد و...حضرت فرموده :الموعظه اذا صدرت من اهله وقعت فى محله . بايد هم محل قابليت داشته باشد و هم گوينده . امام دلش مى خواست ، روحانيت در يك سطح عالى حركت كنند؛ ولى آن جورى كه ايشان مىخواست نشد. مصاحبه با آيت اللّه سيد عزالدين زنجانى (111) آيت اللّه آقاى حاج سيد عزالدين زنجانى ، بهسال 1300 در زنجان متولد شد. مقدمات علوم حوزوى و سطح را در زادگاه خود، در محضراساتيد آن ديار به پايان برد، آن گاه براىتحصيل ، وارد قم شد و در درس خارج فقه مرحوم آيت اللّه حجت و درساصول مرحوم صدر، شركت كرد. ايشان در فلسفه ، از محضر پر فيض حضرت امام ،رضوان اللّه تعالى عليه ، مرحوم حاج شيخ مهدى مازندرانى و علامه طباطبائى بهره مندشد و در ادامه تحصيل در قم در بحث هاى اصولى مرحوم حاج سيد احمد خوانسارى و فقه واصول مرحوم بروجردى شركت كرد. آيت اللّه زنجانى سالهاست كه در مشهد مقدسرحل اقامت افكنده و به تدريس ، تفسير فلسفه و دروس خارج فقهاشتغال دارد. ايشان نوشته هاى فراوانى دارد كه منتشر نشده اند. از آثار منتشر شده ايشانمى توان از شرح خطبه حضرت زهرا نام برد. حوزه حوزه :حضرت استاد، لطفا از خاطرات آموزنده ، از دورانتحصيل در محضر حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، براى ما و خوانندگان مجلّه ،مطالبى را بيان بفرماييد. استاد:بسم اللّه الرحمن الرحيم . اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم و صلّ علىمحمّد و آله الطاهرين واللعنة على اعدائهم اجمعين . با عرض تعزيت و تسليت به مقام معظم حضرت ولى عصر (عج ) در اين سوك مهم و مصيبتبزرگ و عرض تسليت به امت شهيد پرور و به مسؤ ولين محترم ، اميدوارم خداوند تباركو تعالى با حسن نيت و خلوص مسؤ ولين محترم به آنان توفيق ادامه راه آن بزرگوار وتعقيب مرام آن حضرت را بدهد، تا از اين طريق مقدارى اين فاجعه بزرگ و مصيبت عظمىتدارك گردد؛ ان شاءاللّه . من در زمان حيات حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، در مصاحبه با مجله شما،مطالبى را به عنوان خاطره ، از آن بزرگوارنقل كرده ام . اكنون برايم خيلى مشكل است كه بعد از رحلت آن بزرگوار، از خاطرات دورانى كه خدمتايشان بودم ، سخن بگويم ، دوران زيادى كه خدمت ايشان بودم ، تمام آكنده از خاطراتخوب و به ياد ماندنى است . تمام آن لحظات مانند يك دستورالعمل اخلاقى و عرفانى ، انسان پرور و زندگى ساز است . بازگو كردن بخش كوچكىاز آن نيز، به درازا خواهد كشيد واز حوصله اينمقال خارج ميگردد؛ ناچار به ذكر چند نمونه كلى اكتفا مى كنم . آن چه من در دوران تحصيل در خدمت ايشان يافتم و مى توانم در پيش گاه ذات احديت شهادتبدهم ، اين است كه : احراز كرده ام و به وجدان يافته ام كه آن مرحوم به راستى غم خوارو دلسوز براى اسلام بود. البته طبيعى است كه تمام مسلمانان و مراجع به اسلام علاقهدارند. و براى آن دل مى سوزانند و غم خوار هستند؛ اما غم خوارى حضرت امام (ره ) چيزديگرى بود و كيفيت ديگرى داشت . يك وقت شما عيادت مريضى مى رويد از باب اين كه عيادت مريض ثواب دارد، به طورطبيعى هم براى مريض دل مى سوزانيد و از بيمارى او ناراحت هستيد. در اين جا مادر مريض هم ناراحت است و دل مى سوزاند، آيا مى شود ميان ناراحتى شما، باناراحتى و دل سوزاندن مادر مريض مقايسه كرد؟ غم خوارگى حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، براى اسلام ، اين گونه بود. غيرقابل مقايسه با غم خوارى ديگران بود. اين امر در تمام زواياى زندگى ايشان بهوضوح مشخص است . اين خاطره ، هيچ گاه يادم نمى رود كه حدود چهلسال پيش ، يكى از نوچه هاى كسروى كتابى نوشت به نام : اسرار هزارساله و در آن كتاب همه چيز را به مسخره گرفته بود و به تمام مقدسات اهانتكرده بود. آن زمان به لحاظ قدرت طاغوت ، اوضاع به گونه اى بود كه مى توانستاين حرفها، طرفدارانى پيدا كند. در حوزه هاى علميه ، نسبت به پاسخ گويى به اين گونه شبهات ، احساس خلا مى شد.هنوز سيدنا الاستاد، مرحوم علامه طباطبائى ، به قم تشريف نياورده بودند. من به اقتضاى شور و حال جوانى و به لحاظ احساس خطرى كه از نشر اين كتاب پيداكرده بودم ، به همراه تعدادى از طلاب جوان ، با يك دنيا اميد، خدمت يكى از آقايان مراجعرفتيم و عرض كرديم : چنين كتابى نوشته شده است و به سرعت دارد نشر مى يابد.ترس از اين مى رود كه اين شبهات بدون جواب در اذهان مردم ، بويژه طبقه جوان وتحصيل كرده باقى بماند. بايد براى آن فكرى بشود و آقايان مراجع نسبت به تهيهجواب براى اين كتاب ، مسؤ وليت بيش ترى دارند. آن آقاى مرجع ، با ناراحتى زياد به ما فرمودند: شما به اين كارها، كارى نداشتهباشيد. شما سرتان را پايين بيندازيد و مشغول درس و بحث خودتان باشيد و اين عبارترا خواندند الباطل يهجر بترك ذكره ما كه با يك دنيا اميد رفته بوديم ،هيچ گاه انتظار چنين پاسخى را نداشتيم و بسيار افسرده خاطر و ناراحت شديم . اين غمخوارى مرجعيت ، بسيار حساس بود، مخصوصا كه ايشان در اطراف آذربايجان نفوذبسيارى داشتند. مرحوم حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، آن زمان يك مدرس عادىاسفار بودند و هنوز حتّى تدريس فقه و اصول را شروع نكرده بودند. حضرت امام ، درسرا تعطيل كردند و بعد معلوم شد، به تهيّه جوابى براى اين كتابمشغول شده اند. بر اثر كار زياد، روى اين جواب ، چشم شريف ايشان ناراحتى پيدا كرد،به گونه اى كه در آن ايام مجبور شدند از يك عينك دودى رنگ استفاده كنندحاصل زحمت ايشان ، كتاب كشف الاسرار است كه در پاسخ به كتاب اسرار هزار ساله ،به خط زيباى خودشان ، تاءليف كرده اند. از راه تواضع زياد و روحيه شاگرد پرورى ،قبل از چاپ ، آن نوشته را به حقير دادند و فرمودند: اگر نظرى داريد بيان كنيد. بنده از مطالعه آن دريافتم كه جاى هيچ گونه حرفى نيست و آن چه گفتنى بوده است ،ايشان فرموده اند و مطلب باقى مانده اى ندارد. در چاپهاى اوليّه ، حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، راضى نشدند كه نام مؤ لفبيايد و در توجيه عدم رضايت خود مى فرمودند: من اين كتاب را براى رضاى خدا نوشتهام ، نه براى نام آورى خودم . اين كتاب را بعدا، ساواك با دقت و وسواس از كتابفروشى ها جمع مى كرد و نگهداشتن آن جرم مى شمرد كه مجازات سختى داشت . در اين جا تذكر اين نكته را ضرورى مى دانم كه از ابتداى آشنايى ام با حضرت امام ،رضوان اللّه تعالى عليه ، يك خلوص نيت عجيبى را در ايشان مشاهده كردم ؛ خلوص نيتىكه تاكنون يادم نمى آيد مشابه آن را در ديگرى ديده باشم . هر كس با ايشان اندك تماسى داشت ، اين مساءله را به خوبى درك مى كرد. از باب نمونه : در حوزه هاى علوم دينى ، معمول بود كه بعد از فوت مرجعى ، اطرافيانديگر مراجع ، تلاش فراوانى مى كردند كه مجلس ختم بر پا كنند و رساله توزيعكنند. تاءييد و تمجيدهايى فراوانى مى كردند و خلاصه ، پولهاى زيادى در ترويج ازمرجع مورد نظرشان صرف مى كردند ؛ اما امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، به طوركلى از اين مسائل به كنار بودند و هيچ گاه اجازه ندادند، حركتى در ترويج از ايشانصورت بگيرد. هر چه از مقام و منزلت و محبوبيت براى ايشان آمده است ، خودش آمده است ،نه اين كه ايشان به سراغش رفته باشد. اگر مقام و منزلت مشروع به سراغ شخصبيايد، يك موهبت الهى است و لزومى ندارد كه انسان از خودش براند ؛ چنان كه بعد از آنجلسه تاريخى كه حضرت على بن موسى الرضا(ع )، جهتنزول باران دعا فرمودند و به گونه اى خداوند تبارك و تعالى ، اين بركت آسمانى رانازل كرد كه همه متوجه شدند، اين باران زياد، بر اثر دعاى آن بزرگوار است ؛ از اينروى ، مردم از ايشان تعريف مى كردند و عبارت هنيئا لابنرسول اللّه كرامت اللّه بر سر زبانها افتاده بود، يك شخصى به حضرت گفت : شماچرا مردم را منع نمى كنيد، چرا نمى گوييد كه از شما تعريف نكنند. حضرت فرمود: من داعى ندارم كه موهبتى را كه خداوند به من روزى كرده است ، ممنوع كنم .من كه به مردم نگفته بودم از من تعريف كنند. دعا كردم مستجاب شده است . در زمينه خلوصنيت حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، مواردى زيادى است و نشانه هاى بسيارى از تمام زندگى ايشان را پوشانده است فقط مىخواستم تذكرى باشد. آن چه هيچ گاه از خاطر هيچ كدام از شاگردان حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ،بلكه معاشرين با ايشان نخواهد رفت ، تواضع بسيار و روحيه شاگرد پرورى ايشاناست . من ، علاوه بر اين كه شاگرد ايشان بودم ، مجذوب شخصيت ايشان نيز بودم و بهايشان علاقه كامل داشتم . در تمام مدتى كه در خدمت ايشان بودم ، به لحاظ اين كه همواره ايشان ، در گفتن سلامسبقت مى جستند، نتوانستم يك بار من به ايشان سلام بگويم و در گفتن سلام سبقت بجويم. حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، اگر احراز مى كردند طلبه اى زحمت كش است ودرس مى خواند، خيلى احترام قائل بودند. در ايّام طلبگى ، در قم ، به بيمارى سختىدچار شدم . آن مقدار كه حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، در مدت بيمارى به منمهربانى كردند و از من مراقبت فرمودند به جدّ اطهرم سوگند، اگر پدرم در قم بود، اينمقدار از من مراقبت نمى كرد. اين تنها به لحاظ اين بود كه من طلبهاى بودم و غريب در قمدرس مى خواندم . روحيه شاگرد پرورى و غريب نوازى ايشان ، موجب شده بود كه از منمراقبت كنند. حوزه :لطفا درباره مبانى فقهى حضرت امام ، رضوان اللّه تعالىعليه ، و تحولى كه آن بزرگوار به وجود آورده است ، صحبت بفرماييد. استاد: البته من موفق نشدم از درس فقه واصول ايشان استفاده كنم ؛ امّا به مجرّد اين كه ايشان در حوزه ، تدريس فقه واصول را شروع كردند، آن چنان اين درس جذّاب و گيرا بود كه تمام فضلا حوزه جذب آنشدند و بقيه درسها، تقريبا، تحت الشعاع آن قرار گرفت . افراد زيادى بودند كه با وجود شركت در درس مرحوم آيت اللّه بروجردى و مرحوم آيتاللّه حجت ، در درس مرحوم حضرت امام ، نيز شركت مى جستند ؛ از جمله مرحوم استاد شهيدآيت اللّه مرتضى مطهرى . جلوه هاى فقاهت حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، از آثار باقى مانده ايشان بهخوبى پيدا و مشخص است . كتاب مكاسب شيخ انصارى ، ميدان فقاهت فقيه است . اگر فرد بتواند مكاسب را خوب بخواند و درك كند و حرفى بالاتر از آن داشته باشد،فقيه خوبى است .
|
|
|
|
|
|
|
|