خرم آن روز كه ،ما عاكف ميخانه شويم |
از كف برون جسته و ديوانه شويم |
بشكنيم آينه فلسفه و عرفان را |
از صنمخانه اين قافله بيگانه شويم |
فارغ از خانقه و مدرسه و دير شده |
پشت پايى زده برهستى و فرزانه شويم |
هجرت از خويش نموده سوى دلدار رويم |
واله شمع رخش گشته و پروانه شويم |
از همه قيد بريده ز همه دانه رها |
تا مگر بسته به دام بت يكدانه شويم |
مستى عقل ز سر برده آييم به خويش |
تا بهوش از قدح باده مستانه شويم (257) |
سفر
از هستى خويشتن گذر بايد كرد |
زين ديولعين ، صرف نظر بايد كرد |
از منزل بيگانه سفر بايد كرد (258) |
درياى فنا
چون به عشق آمدم از حوزه عرفان ديدم |
آنچه خوانديم و شنيديم همه باطل بود (259) |
خلوت عشاق
فرخ آن روز كه از اين قفس آزاد شوم |
از غم دورى دلدارى رهم شاد شوم (260) |
قبله عشق
كنون كه دست به دامان بوستان نرسد |
نظر به سرو قدى سرفراز بايد كرد (261) |
راه معرفت
آن كس كه ره معرفت الله پويد |
پيوسته زهر ذره خدا مى جويد |
تا هستى خويشتن فراموش نكند |
خواهد كه زشرك ،عطر وحدت بويد (262) |
افسوس !
افسوس كه عمر در بطالت بگذشت |
با بار گنه بدون طاعت بگذشت |
فردا كه به صحنه مجازات روم |
گويند كه هنگام ندامت بگذشت (263) |
عشق
آن دل كه به ياد تو نباشد دل نيست |
قلبى كه به عشقت نتپد جز گل نيست |
آن كه ندارد به سر كوى تو راه |
از زندگى بى ثمرش حاصل نيست (264) |
طفل طريق
طفليم در اين طريق پيرى فرما |
فرسوده شديم و ره به جائى نرسيد |
يارا! تو در اين راه اميرى فرما (265) |
سايه سرو
قدسيان را نرسد تا كه به ما فخر كنند |
قصه علم الاسما به زبان است هنوز(266) |
درياى فنا
در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب |
از حجاب آنكه برون رفت بحق جاهل بود (267) |
حجاب اكبر
فاطى كه به علم فلسفه مى نازد |
بر علم دگر به آشكارا تازد |
ترسم كه در اين حجاب اكبر آخر |
غافل شود و هستى خود را بازد (268) |
خلوت مستان
در حلقه درويش نديديم صفائى |
در صومعه از او نشنيديم ندائى |
در مدرسه از دوست نخوانديم كتابى |
در ماءذنه از يار نديديم صدائى |
در جمع كتب هيچ حجابى ندريديم |
در درس صحف راه نبرديم به جائى |
در بتكده عمرى به بطالت گذرانديم |
در جمع حريفان نه دوائى و نه دائى |
در جرگه عشاق روم بلكه بيابم |
از گلشن دلدار نسيمى رد پائى |
اين ماومنى جمله زعقل است و عقال است |
در خلوت مستان منى هست و نه مائى |
مستى عاشق
علم و عرفان به خرابات ندارد راهى |
كه به منزلگه عشاق ره باطل نيست (269) |
بى راهه
علمى كه جز اصطلاح و الفاظ نبود |
جز تيرگى و حجاب چيزى نفزود |
هر چند تو حكمت الهى خوانيش |
راهى به سوى كعبه عاشق ننمود (270) |
بت
با چشم منى جمال او نتوان ديد |
با گوش توئى نغمه او كس نشنيد |
اين ما و توئى مايه كورى و كرى است |
اين بت بشكن تا شودت دوست پديد (271) |
مدعى
از صوفى ها صفا نديدم هرگز |
زين طايفه من وفا نديدم هرگز |
زين مدعيان كه فاش (انا لحق ) گويند |
با خود بينى ، فنا نديدم هرگز (272) |
دريا و سراب
اين جاهلان كه دعوى ارشاد مى كنند |
در خرقه شان به غير (منم )تحفه اى مياب |
ما عيب و نقص خويش و كمال و جمال غير |
پنهان نموده ايم چو پيرى پس خضاب |
دم در نيار و دفتر بيهوده پاره كن |
تا كى كلام بيهوده گفتار ناصواب (273) |
دعوى اخلاص
اين عبادتها كه ما كرديم خوبش كاسبى است |
دعوى اخلاص با اين خود پرستى ها چه شد |
مرشد از دعوت به سوى خويشتن بردار دست |
لا الهت را شنيدستم ولى (الا )چه شد؟ (274) |
سلطان عشق
بلقيس وارگر در عشقش نمى زديم |
ما را به بارگاه سليمان گذر نبود |
گر مرغ باغ قدس به وصلش رسيد بود |
در جمع عاشقان تو بى بال و پر نبود (275) |
معجزعشق
معجز عشق ندانى تو زليخا داند |
كه برش يوسف محبوب چنان زيبا شد (276) |
فصل ششم : انديشه ها و آراى تربيتى امام خمينى (س )
الف : اهميت تربيت از ديدگاه امام (س )
امام خمينى - سلام الله عليه - همواره از آموزش و پرورش اسلامى و تعليم و تربيت برمبناى اسلام سخن به ميان مى آورد او مى فرمود:انسان موجودى است كه با تعليم و تربيترشد مى كند البته آدمى چند گونه رشد دارد؛ رشد نباتى كه با همه گياهان ،هم دركاروان است . رشد حيوانى كه به همه حيوانات در خوردن ، خوابيدن و توليدمثل ،هم قافله است و رشد انسانى كه از راه تعليم و تربيت صورت مى پذيرد و در اينمقطع ، آدمى از كاروان نباتات و نيز از قافله حيوانات ، جدا و متمايز مى گردد ترديدىنيست كه تعليم ،منهاى تربيت بى نتيجه و گاهى مضر است ، چنانكه تربيت بدونتعليم نيز سودمند نخواهد بود (277)
مسائل اساسى
مساءله اساسى در باب تربيت ، مساله روح و قلب آدمى است زيرا اگر قلب الهى شود،همه كردار،رفتار و نيات او نيز الهى خواهد شد وبه طور كلى ،سعادت انسان به روحيعنى قلب او بستگى دارد (278)
مساءله اساسى ديگر، مساءله ارجحيت است بدين معنى كه اهميت تربيت از تعلميم بيشتربوده (279) و تزكيه و تربيت ، مقدم بر تعليم مى باشد. (280)
زيرا خطر دانشمند به دور از تزكيه و تربيت ، ازمغول بيشتر است (281) در تمام قرون ،تربيت انسان بود،(282)و ترديدى نيست كهبا اصلاح تربيت انسان ، جهان اصلاح مى شود (283)
تربيت كامل از اهم مسائل است (284) البته هر گونه تربيتى را نمى توان تربيتكامل دانست و بايد توجه داشت كه تربيت كامل مفيد دانست و بايد توجه داشت كه تربيتكامل و مفيد در پرتو ايمان به خدا و تعاليم انبيا صورت مى پذيرد (285)؛ زيرا غيراز انبيا كسى از تربيت مفيد و كامل ،اطلاعى ندارند؛ چون به غير از انبيا به صراط مستقيمو ماوراى طبيعت اعتقادى ندارند (286) و غير از پروردگارمتعال ،كسى از همه ابعاد وجودى و زواياى آن آگاه نيست بنابراين ،كسى كه به امورماورايى و وجود خدا و مكتب انبيا معتقد نيست ، انسان را به گونه اى جامع نمى شناسد و درنتيجه ديدگاه تربيت او نيز ديدگاهى كامل و مفيد نخواهد بود و سعادت انسان را تاءميننخواهد كرد و ترديدى نيست كه تربيت غربى ،آدمى را از انسانيت ،خلع مى كند. (287)
تربيت كامل انسان هنگامى ميسر است كه بر اساس مكتب اسلام و با توجه بهمسائل روز ضرورت پذيرد (288) و مى دانيم كه انسان در بدو تولد،حيوان ضعيفىاست كه تنها با دارا بودن قابليت انسانى از ساير حيوانات متمايز مى گردد و فقط درپرتو مكتب تربيتى انبيا بويژه مكتب اسلام ،ولايت ثانوى او تحقق مى يابد. (289) دراين باره شكى نيست كه برترين مكتب تربيتى ،مكتب اسلام است . (290) (و همچنينفرهنگ صحيح و دستور العملهاى تربيتى صحيح را باى از حوزه هاى علوم دينى جوياشد؛ زيرا) اينان وارث مكتب انبيا بويژه اسلام اند. (291)
(و) (اسلام بدون روحانيت مثل كشور بدون طبيب است )(292)
قابل توجه است كه اسلام براى تربيت انسان ،از پيش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ ،قانون تربيت دارد (293) كه بايد از راه حوزه هاى علميه آنها را شناخت و بهعمل پرداخت .
ب : اصول تربيت
انسان در آغاز،حيوان بالفعل است و با توجه به نيروى غضب و شهوت اگر تاءثيرعوامل تربيت قرار نگيرد،از همه حيوانات فروتر و همه انوار فطرى وى خاموش مىگردد، ولى اگر تحت تاءثير تربيت قرار گيرد، حالت حيوانيت و قواى سه گانه ،وى تعديل گشته و انسانيت وى كه به صورت استعداد در او نهفته بود،رشد يافته،تقويت گشته و رو به تكامل مى نهد. (294) و از راه رعايت و روش صحيح تربيت،حتى روحيات و خلق و خوى آدمى را مى توان بكلى دگرگون ساخت (295) و ضد آنهارا جايگزين آنها نمود (296).
پس نقش اساسى تربيت عبارت است :
1- تجلى و شكوفايى فطرت .
2- دگرگونى در اخلاق (در صورت ضرورت ).
برخى از اصول مؤ ثر در تسريع فعليت و تاءثير تربيت
در تسريع تاءثير تربيت ،اصولى را مى توان از ديدگاه حضرت امام (س ) مورد توجهخويش قرار داد از جمله آنها عبارت است از:
1- اراده
خواستن و اراده كردن ، در موفقيت تربيت ،نقش تعيين كننده اى دارد (297) و ترديدىنيست كه اگر آدمى خواهان و طالب چيزى باشد، زودتر تحت تاءثير آن قرار مى گيرد.
اراده همراه با موفقيت لازم ،بهتر در دستيابى به مقصود،دست بشر را مى گيرد؛زيرا اينعمل نيز در رشد فردا و اجتماع نقش به سزايى دارد (298)،چنانكه تفكر و محاسبهالنفس در انگيزش اراده مؤ ثر است . (299)
2- تذكر
ياد آورى و تذكر الطاف الهى و توجه به نعمتهاى پروردگار در راستاى پيشرفت ودستيابى به موفقيت در باب تربيت و خود سازى لازم است البته در اين مرحله مى تواناز روش مشارطه ،مراقبه و محاسبه استفاده كرد يعنى متربى در قدماول با خود شرط كند تا طبق دستورها عمل كند و از آن تخطى ننماييد و سپس به مراقبت ازخود بپردازد و پس از آن به حسابرسى بنشيند و كم و كيف موفقيت خود را بسنجد.(300)
3- تلقين
تلقين يك روش قرآنى است . (301)و در تربيت انسان مؤ ثر است . (302)اين مسالهحتى در صحت و بيمارى آدمى نيز نقش دارد. لذا پرستاران و پزشكان بايد در درمان ،بيماران از راه تقويت روانى نيز استفاده كنند،زيرا هنگامى كه بيمار معتقد شد كه درمانمى شود،شفا مى يابد و يا بر عكس ،اگر معتقد شد كه درمان نمى شود اين روحيه وى رازودتر به هلاكت مى كشاند. (303)
4- تكرار و عادت
تكرار و عمل (حصول عادت ) يكى از روش مؤ ثر قرآنى است (304) و از راه تكرار وايجاد عادت مطلوب مى توان ،اخلاقى را بكلىزايل نمود و اخلاق ضد آن را جانشين آن ساخت . (305)
5- مجالست و معاشرت
قلب كودك ،نوجوان و جوان است ،زيرا لطيفتر،ساده تر و باصفاتر است و در نتيجه،(كثير الانفعال )تر خواهد بود بر اين اساس ،عبادت در جوانى ،در قلب جوان تاءثيربيشترى دارد
همچنين مجالست با افراد شايسته و تربيت يافته و نيز نشست و برخاست با افرادنااهل و تربيت نايافته و كجرو و... هر كدام ،در قلب جوان ،تاءثير بيشترى دارند.(306)
6- پرورش جسم (بدنسازى و تربيت بدنى )
عيش و خوشگذرانى موجب افسردگى روحى است و تحرك و ورزش همراه با توجه به امورمعنوى سبب نشاط انسان مى شود.
ورزشكاران روحى سالم دارند به خاطر عدم توجه به شهوات و پرداختن صحيح بهفعاليتهاى جسمى كه عقل سالم در بدن سالم است من خودم ورزشكار نيستم ولىورزشكاران را دوست دارم . (307)
شما به على (عليه السلام ) در تهذيب نفس و زهد و تقوا و ورزش ،اقتدا كنيد.(308)
7- آموزش تربيتى - تعليم و تعلم - آموزش و پرورش
اسلام براى تمام زندگى انسان از روزى كه متولد مى شود تا موقعى كه وارد در قبرمى شود،دستور و حكم دارد (309) اسلام براى انسان حتى پيش از آنكه نطفه اش منعقدگردد تا پس از مرگ وى ، قانون تربيتى وضع كرده است . (310) اين قانون رابايد آموخت تا از صراط تربيتى آن ،طى طريق كرد و بهره مند شد.