درس سى و يكم : يكى از شرائط ولايت فقيه ، ذكوريّت است
أعُوذُ بِاللَهِ مِنَ الشّيْطَانِ الرّجِيمِ
بِسْمِ اللَهِ الرّحْمَنِ الرّحِيمِ
وَ صَلّى اللَهُ عَلَى سَيّدِنَا مُحَمّدٍ وَ ءَالِهِ الطّيّبِينَ الطّاهِرِينَ
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَى أعْدَآئِهِمْ أجْمَعِينَ مِنَ الْأنَ إلَى قِيَامِ يَوْمِ الدّينِ
وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إلّا بِاللَهِ الْعَلِىّ الْعَظِيمِ
يكى از شرائط ولايت فقيه ذكوريّت است . ولىّ فقيه بايد مرد باشد تا بتواند حاكم بوده و ولايت داشته باشد .
ما در اين باره از دو آيه قرآن و از دو روايت استفاده مىكنيم . البتّه اين أدلّه غير از أدلّهاى مانند إجماع و سيره و روايات متواتره و متظافره و مستفيضه است كه مفصّلاً در «رساله بديعه» ذيل تفسير آيه : الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَى النِّسَآء بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَ لِهِم (1) آمده است . اينك مُلخّصاً و فقط بجهت استفاده اين شرط براى حاكم فقيه إسلام ، به اين دو آيه و دو روايت اكتفا مىكنيم .
الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَى النّسَآء بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَ لِهِم .
طُرَيحى در «مجمع البحرين» گويد : معنى و مُفاد آيه مباركه اينست كه : براى مردان بر زنان قيام وَلاء و سياست است . مردان نسبت به زنان از جهت ولاء و سياست قيمومت دارند ؛ و از اين جهت قيّم زنها هستند .
در اين آيه به دو أمر تعليل شده است ، كه يكى موهبتى است از خداوند تبارك و تعالى و ديگرى اكتسابى است .
أمّا موهبتى آن اينست كه : خداوند مردان را بر زنان در جهات كثيرهاى از كمال عقل و حسن تدبير و زيادى قوّه در أعمال و طاعات فضيلت داده ؛ و بدين جهت نبوّت و إمامت و ولايت هم اختصاص به مردان داشته ، و إقامه شعائر دينى و جهاد و قبول شهادت در هر أمرى مختصّ به مردان است ؛ و زيادى نصيب در إرث و غير ذلك از آنِ مردان مىباشد . اين از جهت موهبتى .
أمّا جهت اكتسابى اينست كه : مردها بر زنها از أموال خود إنفاق مىكنند و نفقات آنها را مىدهند و مهريّه به آنها مىپردازند ؛ با اينكه فائده نكاح أمرى مشترك بين هر دو است . و «باء» در قوله : بِمَا فَضّلَ اللَهُ و در قوله : بِمَآ أَنفَقُوا ، براى سببيّت است و «ما» مصدريّه است . أىْ بِسَبَبِ تَفْضيلِ اللَهِ وَ بِسَبَبِ إنْفاقِهِم . بنابراين در اين آيه ، حكم مُعلّل به علّت است .
چرا خداوند رجال را قيّوم و قيّام زن قرار داده است ؟ به جهت اين دو علّت موهبتى و كسبى ، كه در مردان هست و در زنان نيست .
ابن أثير در «نهايه» آورده است كه : در دعا وارد است : لَكَ الْحَمْدُ أَنْتَ قَيّامُ السّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ؛ و در روايتى : أَنْتَ قَيّمُ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ؛ و در روايت ديگرى است : أَنْتَ قَيّومُ السّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ . تمام اينها از أبنيه صيغه مبالغه است و خطاب به خداوند تبارك و تعالى است ؛ و معنيش اينست كه : پروردگارا توئى تنها قائم به اُمور خلق و مدبّر عالم در جميع أحوال .
أصل اين مادّه ، واوى است نه يائى : قَيْوام و قَيْوِم و قَيْوُوم بر وزن : فَيْعال و فَيْعِل و فَيْعول آمده ؛ و معنيش اينست كه : بستگى و قوام (مَابِهِ الْقيام) در اُمور آسمان و زمين اختصاص به پروردگار دارد .
ابن أثير مطلب را مىرساند به اينجا كه مىگويد : وَ مِنْهُ الْحَديثُ : مَا أَفْلَحَ قَوْمٌ قَيّمُهُمُ امْرَأَةٌ (2) . ايشان به اين لفظ روايت كرده است ، كما اينكه بعداً روايتى از پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم خواهد آمد كه فرمود : قومى كه تدبير اُمور و ولايتشان به دست زن باشد ، هيچگاه رستگار نخواهند شد .
در تفسير «مجمع البيان» گفته است : «يُقالُ : رَجُلٌ قَيّمٌ وَ قَيّامٌ وَ قَوّامٌ ؛ و اين بناء براى مبالغه و تكثير است . وَ أصْلُ الْقُنوتِ دَوامُ الطّاعَةِ ؛ وَ مِنْهُ الْقُنوتُ فى الْوَتْرِ لِطولِ الْقِيامِ فيه» . خداوند مىفرمايد : فَالصّلِحَتُ قَنِتَتٌ حَفِظَتٌ لّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَهُ . «زنهاى صالحه و نيكوكار آن زنهائى هستند كه نسبت به شوهرهاى خود دوام إطاعت داشته باشند . يعنى دائماً مطيع شوهر خود باشند. هم در حضور و هم در غيبت ؛ ناموس و أموال او را طبق دستورات شرع حفظ كنند . اينها زنهاى صالحهاى هستند كه خدا آنها را به اين صفت نام برده است.»
صاحب «مجمع البيان» سپس مىفرمايد : مُقاتل گويد : اين آيه درباره سَعدُ بن رَبيع بن عَمرو كه او از نُقَباء بود ، و درباره زنش حَبيبَه : دختر زيد بن أبى زُهَير نازل شده است . و اين دو مرد هر دو از أنصار بودند . حبيبه زن سَعدبن رَبيع نَشَزَتْ عَلَيْهِ فَلَطَمَها . نسبت به شوهر خود سركشى و نشوز كرد .
نشوز به معنى تَرفّع و بلندمنشى است . نَشَزَ الأرْضُ ، يعنى زمين بالا آمد . نَشَزَتِ الْمَرْأَة يعنى زن نسبت به حقّ شوهر تمكين نكرد و بلند منشى كرد ؛ و از محلّ و مقام خودش تعالى طلبيد و به حقّ شوهر متمكّن نشد .
چون حبيبه بر شوهرش سعد نشوز كرد ، شوهرش او را سيلى زد . پدر حبيبه خدمت پيغمبر آمد در حاليكه دختر را با خود همراه داشت و عرض كرد : أَفْرَشْتُهُ كَرِيمَتِى فَلَطَمَهَا . «من كريمه خودم را ، نور چشم خودم را فراش او قرار دادم ، او آمده و به صورت دخترم سيلى زده است.»
رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمودند : لِتَقْتَصّ مِنْ زَوْجِهَا . «اين زن بايد از زوج خودش قصاص بگيرد.» او حقّ قصاص دارد ، چون سيلى خورده بايد برود سيلى بزند . فَانْصَرَفَتْ مَعَ أَبِيهَا لِتَقْتَصّ مِنْهُ . «اين زوجه با پدرش بلند شدند كه بروند و دختر از شوهرش قصاص بستاند و به او سيلى بزند.»
فَقَالَ النّبِىّ : ارْجِعُوا ! فَهَذَا جَبْرَآئِيلُ أَتَانِى ، وَ أَنْزَلَ اللَهُ هَذِهِ الْأيَة . فَقَالَ النّبِىّ صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلّمَ : أَرَدْنَا أَمْرًا وَ أَرَادَ اللَهُ أَمْرًا ؛ وَالّذِى أَرَادَ اللَهُ خَيْرٌ وَ رَفَعَ الْقِصَاصَ (3) . همينكه برخاستند و حركت كردند ، پيغمبر فرمود : برگرديد ! اينك جبرئيل آمده است ، و اين آيه را آورده است :
الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَى النِّسَآء بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَ لِهِم فَالصّلِحَتُ قَنِتَتٌ حَفِظَتٌ لّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَهُ وَ الّتِى تَخَافُونَ نُشُوزَهُنّ فَعِظُوهُنّ وَ اهْجُرُوهُنّ فِى الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَاتَبْغُوا عَلَيْهِنّ سَبِيلًا إِنّ اللَه كَانَ عَلِيّا كَبِيرًا . (4)
مردان قيمومت بر زنها دارند بواسطه فضيلتى كه پروردگار براى مردها نسبت به زنها قرار داده است ، و به واسطه إنفاقى كه از أموالشان بر زنها مىكنند . بنابراين ، زنان صالحه و شايسته ، زنانى هستند كه نسبت به شوهرانشان دوام إطاعت داشته باشند ؛ و در غياب شوهر ، حافظ ناموس و فراش و أموال و شرف و آبروى او باشند . أمّا آن زنهائى را كه بيم داريد از اينكه سركشى كنند ، و به حقوق خود حاضر نشوند و از شوهر در حقوق واجبه تمكين نداشته باشند ، در وهله أوّل آنها را پند بدهيد و موعظه كنيد ؛ و اگر فائده نكرد ، در رختخواب از آنها عُزلت بگزينيد و كنارهگيرى بنمائيد ؛ و اگر هم فائده نكرد آنها را بزنيد !
يعنى زنى كه از دادن حقّ شوهر و همخوابگى با وى امتناع ميكند ، و بيم سركشى و خودرأيى در او ديده ميشود ، در وهله أوّل مرد او را نصيحت ميكند ، و در وهله دوّم از همبستر شدن با او خوددارى ميكند ، و در وهله سوّم او را ميزند . پس بعد از پند و اندرز ، و پس از كنارهگيرى از بستر ، شوهر حقّ دارد او را بزند .
و رسول خدا فرمودند : اين آيه را الآن جبرئيل آورد ، و ما أمرى را إراده كرديم (و آن اين بود كه : دختر بايد برود و يك سيلى به عنوان قصاص به شوهرش بزند.) ولى خداوند أمر ديگرى را إراده فرمود ؛ و آنچه خداوند إراده فرموده خير است . و بدين جهت قصاص برداشته شد ؛ و اين زن حقّ قصاص نسبت به شوهر ندارد .
حال بايد ديد كه واقعاً آن كلام أوّل پيغمبر كه فرمودند : او حقّ قصاص دارد ، چه موقعيّتى داشته است ؟ و چگونه پيغمبر حكم كردند كه اين زن بايد برود و از شوهرش قصاص كند ، و بعد آيه بر خلاف آن آمد ؟
در اينجا ، هم حكم پيغمبر و هم حكم خداوند هر دو بجا و بموقع و درست بوده است ؛ و پيغمبر كه حكم كردند بايد قصاص كند ، بجهت إطلاقاتى است كه درباره قصاص داريم ، مانند :
وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَأُولِى الْأَلْبَبِ لَعَلّكُمْ تَتّقُونَ (5) . و همچنين آيات ديگرى كه درباره قصاص است ، مثل : وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَآ أَنّ النّفْسَ بِالنّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ (6) ؛ و أمثال اينها .
زن مىتواند از شوهرش قصاص كند . در جراحاتى كه هر مردى بر زنى وارد كند ـ البتّه تا ثلث ديه ـ ديه زن به اندازه ديه مرد است و بين مرد و زن تفاوتى نيست . ولى از ثلث ديه كه بگذرد و بالاتر برود ، ديه زن نصف ديه مرد است . اينك كه اين مرد به عيالش سيلى زده است ، اگر بناى ديه باشد ، مادون ثلث است . و علاوه ، او مىخواهد قصاص كند و حقّ قصاص هم دارد ، و مىتواند برود يك سيلى بزند .
أمّا تا آن وقت هنوز حكم نشوز نيامده بود كه : اگر زنى بر شوهرش سركشى كند و از شوهرش تمكين ننمايد ، براى او گناه محسوب مىشود ، و شوهر حقّ ضرب او را دارد .
بنابراين ، به إطلاق آيه : وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ (كه خصوص نشوز هم موضوعيّتى براى تقييد حكم نداشته است) پيغمبر حكم به قصاص كردند . بعد جبرئيل مىآيد و تخصيص مىدهد و مىگويد : حكم قصاص در مواردى است كه از طرف زن نشوز نباشد ؛ و أمّا آنجائى كه نشوز باشد ، حكم اينست كه زن مستحقّ مضروبيّت است .
و چون لطمهاى كه مرد به زن زده ، در صورت نشوز زن بوده است ، بنابراين ، موضوع تغيير پيدا كرده است . يعنى موضوع به قيد خاصّى و خصوصيّت خاصّى مخصّص شده است .
لذا در اينجا دو موضوع تحقّق پيدا مىكند ؛ أوّل : جنايتى كه بر زن وارد ميشود بدون زمينه نشوز ؛ كه در اين صورت ، بر همان عمومات قصاص باقى است و حكم ، قصاص است . دوّم : جنايتى كه در خصوص ضرب بر زن وارد ميشود ، آن هم در صورتى كه نشوز باشد ؛ كه بواسطه اين قيد ، موضوع ديگرى پيدا شده ، حكمش هم عوض ميشود .
عليهذا ، آنچه پيغمبر إراده كرده بود ، بر أساس همان حكم كلّى ، حكم حقّ بود ؛ زيرا كه هنوز حكم ثانوى نيامده بود . وقتى هم كه حكم ثانوى آمد ، إراده پروردگار اينطور اقتضا نمود و آن هم البتّه خير است .
حال ، آيا در اينجا حكم دوّم حكم أوّلى را نسخ نموده ، يا اينكه تخصيص زده است ؟!
در حقيقت أمر ، هر تخصيصى نسخ است در أفراد ؛ و هر نسخى تخصيص است در أزمان . حكم قصاص جعل شده است به عنوان كلّى . ولى اين قيد كه داراى حكم خاصّى است ، تا اين زمان بيان نشده است ؛ و اينك كه موقع بيانش رسيده است ، جبرئيل آمد و بيان كرد . و وقتى حكم روشن شد ، مطلب دو قسم ميشود : يك قسم اينكه : حكم ميرود روى موضوعى كه عبارتست از ضربى كه واقع شده است بدون نشوز . قسم ديگر : موضوعى كه عبارتست از ضربى كه وارد شده است مَع النّشوز ؛ و هر كدام از اين دو موضوع ، حكم مختلفى دارد .
صاحب «مجمع البيان» به دنبال گفتارش مىفرمايد : معنى آيه اينست كه : الرّجالُ قَيّمونَ عَلَى النّسآء ، مُسَلّطونَ عَلَيْهِنّ فى التّدْبيرِ وَالتّأْديبِ وَ الرّياضَةِ وَ التّعْليمِ «بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» .
مردها قيّم زنها و مسلّط بر آنها هستند ؛ هم در تدبير ، هم در تعليم ، هم در رياضت(يعنى أدب كردن و در راه وارد كردن) . چرا ؟ بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ . براى اينكه خداوند بعضى را بر بعضى (مردها را بر زنها) فضيلت بخشيده است .
اينگونه تعبير (همانطور كه علّامه در تفسير فرمودهاند) از أدب قرآن است كه سببش را بيان كرده است ؛ لذا صاحب «مجمع البيان» مىفرمايد :
هَذا بَيانُ سَبَبِ تَوْليَةِ الرّجالِ عَلَيْهِنّ . أىْ إنّما وَلّاهُمُ اللَهُ أمْرَهُنّ لِما لَهُمْ مِنْ زيادَةِ الْفَضْلِ عَلَيْهِنّ بِالْعِلْمِ وَ الْعَقْلِ وَ حُسْنِ الرّأْىِ وَ الْعَزْمِ . (7)
چون أساس خانواده بايد بر تدبير عقلى استوار باشد ؛ و قوّه عاقله مردها بدون شكّ از زنها بيشتر است ، بنابراين ، آن فضيلت طبيعى كه مردها نسبت به زنها دارند ، إيجاب مىكند كه : سياست و تدبير و اُمور خانه به دست مرد باشد نه به دست زن .
آمر در خانه بايد مرد باشد نه زن ، اگر زن أمر خانه و بيت را در دست بگيرد ، به فساد مىكشد .
محقّق كاشانى در «تفسير صافى» فرموده است : «الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَى النِّسآء » يَقومونَ عَلَيْهِنّ قِيامَ الْوُلاةِ عَلَى الرّعيّةِ «بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» بِسَبَبِ تَفْضيلِهِ [ أىْ تَفْضيلِ اللَهِ ] الرّجالَ عَلَى النّسآء بِكَمالِ الْعَقْلِ وَ حُسْنِ التّدْبيرِ وَ مَزيدِ الْقُوّةِ فى الْأعْمالِ وَالطّاعات . «يعنى مردان ، قيام و ولايت زمامداران نسبت به ملّت و مردم را بر زنان دارند ؛ به سبب اينكه خداوند مردان را به كمال عقل و حسن تدبير و توانائى بيشتر در أعمال و طاعات بر زنان برترى داده است.»
تا اينكه مىگويد :
فى «الْعِلَلِ» عَنِ النّبِىّ صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ : سُئِلَ ما فَضْلُ الرّجَالِ عَلَى النّسَآء ؟ فَقَالَ : كَفَضْلِ الْمَآء عَلَى الْأَرْضِ ؛ فَبِالْمَآء تَحْيَى الْأَرْضُ وَ بِالرّجَالِ تَحْيَى النّسَآءُ . وَ لَوْلَا الرّجَالُ مَا خُلِقَتِ النّسَآءُ ! ثُمّ تَلاءهَذِهِ الْأيَةَ . ثُمّ قَالَ : أَلَا تَرَى إلَى النّسَآء كَيْفَ يَحِضْنَ ، وَ لَا يُمْكِنُهُنّ الْعِبَادَةُ مِنَ الْقَذَارَةِ ؛ وَ الرّجَالُ لَا يُصِيبُهُمْ شَىْءٌ مِنَ الطّمْثِ ؟ (8)
«از حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلّم در «علل الشّرآئع» روايت مىكند كه از وى پرسيدند : فضيلت و برترى مردها بر زنها چيست ؟
حضرت فرمودند : مثل فضيلت آب بر زمين است . زيرا بواسطه آب است كه زمين زنده مىماند ؛ و بواسطه مردان است كه زنها زنده هستند (يعنى حيات و زندگى و سعادت مادّى و معنويشان در دائره قيمومت مردان است) . و اگر مردها نبودند ، زنها آفريده نمىشدند . سپس رسول خدا اين آيه را تلاوت فرمودند : الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَى النِّسَآء ... و پس از آن فرمودند : آيا نمىبينيد كه زنها چگونه در هر ماه حائض مىشوند و عبادت براى آنان به سبب قذارت إمكان ندارد ؛ و أمّا براى مردها ، طَمث (ديدن خون) و عادات ماهيانه پيدا نمىشود؟»
زمخشرى در «كشّاف» گفته است : «قَوّ مُونَ عَلَى النِّسَآء » : يَقومونَ عَلَيْهِنّ ءَامِرينَ ناهينَ ، كَما يَقومُ الْوُلاةُ عَلَى الرّعايا ؛ وَ سُمّوا قُوّمًا لِذَلِكَ . وَ الضّميرُ فى «بَعْضَهِمْ» لِلرّجالِ وَ النّسآء جَميعًا . يَعْنى : إنّما كانوا مُسَيْطِرينَعَلَيْهِنّ بِسَبَبِ تَفْضيلِ اللَهِ بَعْضَهُمْ (وَ هُمُ الرّجالُ) عَلَى بَعْضٍ (وَ هُمُ النّسآءُ) . وَ فيهِ دَليلٌ عَلَى أنّ الْوَلايَةَ إنّما تُسْتَحَقّ بِالْفَضْلِ لا بِالتّغَلّبِ وَ الْاِسْتِطالَةِ وَ الْقَهْرِ .
«قَوّ مُونَ عَلَى النِّسَآء يعنى يَقومونَ عَلَيْهِنّ . آنها قيام بر زنها دارند ؛ أمر مىكنند ، نهى مىكنند ، همچنانكه حكّام و وُلات بر رعايا أمر و نهى مىكنند . و بدين جهت وُلات را كه بر رعايا أمر مىكنند ، قُوّم گويند . (قُوّم جمع قَوّام است ؛ مردها را هم قُوّم گويند . الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَى النِّسآء ، أىْ قُوّمٌ عَلَى النّسآء .) و ضمير در «بَعْضَهُمْ» به رجال و نساء مجموعاً بر مىگردد . يعنى مردها مسيطِر و مسلّطند بر زنها بسبب تفضيلى كه خدا بعضى را بر بعضى داده است . در اينجا مراد از «بَعْضَهُمْ» رجال است ، و مراد از «عَلَى بَعْضٍ» زنانند .
و اين دليل است بر اينكه ولايت بواسطه فضيلت به مردها داده شده است ، نه بواسطه أمر من درآوردى و تَغَلّب . اينطور نيست كه مردها بواسطه قدرت و سيطره و قوّت خارجى ، تغلّب پيدا كرده و بلند منشى كنند و با قهر و قهّاريّت بر زنها قيمومت پيدا نمايند ؛ بلكه آنها بر زنها قيّوم هستند بِمَا فَضّلَ اللَهُ . آيه قرآن سبب تفضيل را بيان مىكند ، و اين از أحكامى است كه از روى شاهد و دليل است.»
در اينجا زمخشرى مطلب را ميرساند به آنجا كه مىگويد : «قَنِتَتٌ» يعنى مُطيعاتٌ قآئِماتٌ بِما عَلَيْهِنّ لِلْأزْواج . «قَنِتَتٌ» يعنى مطيع شوهرند ؛ در مقابل شوهر چون و چرا نمىكنند ، و وسائل آرامش مردها را در خانه فراهم مىكنند . چنانكه مرد در خارج زحمت مىكشد و مىآيد در خانه پيش زن ، زن هم در خانه وسائل راحتى و عيش و سكونت او را فراهم مىكند .
«حَفِظَتٌ لِّلْغَيْبُ» الْغَيْبُ خِلافُ الشّهادَةِ ؛ أىْ حافِظاتٌ لِمَواجِبِ الْغَيْبِ . غيب در مقابل شهادت است ؛ شهادت يعنى حضور، غيب يعنى پنهانى . إذا كانَ الْأزْواجُ غَيْرَ شاهِدينَ لَهُنّ ؛ حَفِظْنَ ما يَجِبُ عَلَيْهِنّ حِفْظُهُ فى حالِ الْغَيْبَةِ مِنَ الْفُروجِ وَ البُيوتِ وَ الْأمْوال . يعنى آنچه در پنهانى و نبودن شوهر بر آنها واجب شده و إيجاب كرده است ، به آن قيام مىكنند ؛ وقتى هم كه مردها در مسافرتند يا در خانه نيستند ، آنها خودشان ناموس مرد را ، و خانه و أموال او را حفظ مىكنند تا هنگامى كه مرد بر گردد و اين خانه و خانواده با سلامتى و سكونت و طول عمر و أولاد شايسته و أخلاف صالحه ، دوام پيدا كند .
روايت در اين باره زياد وارد است كه مىآمدند از پيغمبر صلّى الله عليه و آله سؤال مىكردند : خداوند كه در اين آيه مردها را بر زنها قيّم قرار داده است ، به چه علّت است ؟! اُصولاً چرا خداوند مردها را براى جمعه و جماعت و جهاد و حجّ و مرابطه و كارهاى سنگين معيّن كرده است ، وليكن براى زنها معيّن نكرده است ؟! آيا زنها هم در أجر و پاداش مردها شريكاند يا نه ؟! روايات ، بسيار زياد است وليكن روايتى را ما در اينجا مىآوريم ، و آن أتمّ روايات است مُفاداً .
سيوطىّ در ذيل همين آيه مباركه ، و اُستادنا العلّامة قدّس اللَه سرّه در تفسير شريف خود بيان كردهاند ، از بيهقى از أسماء أنصاريّه دختر يزيد كه از أنصار بوده است ، كه أسماء آمد حضور پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم وقتى كه رسول خدا در ميان أصحاب نشسته بودند .
فَقَالَتْ : بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمّى ! إنّى وَافِدَةُ النّسَآء إلَيْكَ ؛ وَاعْلَمْ نَفْسِى لَكَ الْفِدآءُ أَنّهُ مَا مِنِ امْرَأَةٍ كَآئِنَةٍ فِى شَرْقٍ وَ لَا غَرْبٍ سَمِعَتْ بِمَخْرَجِى هَذَا إلّا وَ هِىَ عَلَىمِثْلِ رَأْيِى .
«أسماء گفت : پدر و مادرم فداى تو باشند اى رسول خدا ! من از طرف زنها به عنوان پيك و نمايندگى به سوى شما آمدهام (آنها مرا نماينده خود قرار دادهاند كه اين پيغام را به شما برسانم) . اى پيغمبر خدا كه نفس من فداى تو باشد ! بدان كه هيچ زنى نيست در شرق عالم ، و نه در غرب عالم كه بشنود اين پيغامى را كه براى تو آوردهام ، مگر اينكه مىدانم او هم رأيش مثل رأى من است ؛ و در اين سؤالى كه از شما مىكنم ، تمام زنهاى دنيا با من شريكند.»
إنّ اللَه بَعَثَكَ بِالْحَقّ إلَى الرّجَالِ وَ النّسَآء ؛ فََامَنّا بِكَ وَ بِإلَهِكَ الّذِى أَرْسَلَكَ ! وَ إنّا مَعْشَرَ النّسَآء مَحْصُورَاتٌ مَقْصُورَاتٌ ؛ قَوَاعِدُ بُيُوتِكُمْ وَمَقْضَى شَهَوَاتِكُمْ وَ حَامِلاَتُ أَوْلَادِكُمْ . وَ إنّكُمْ مَعَاشِرَ الرّجَالِ فُضّلْتُمْ عَلَيْنَابِالْجُمُعَةِ وَ الْجَمَاعَاتِ وَ عِيَادَةِ الْمَرْضَى وَ شُهُودِ الْجَنَآئِزِ وَ الْحَجّ بَعْدَ الْحَجّ ؛ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ الْجِهَادُ فِى سَبِيلِ اللَهِ . وَ إنّ الرّجُلَ مِنْكُمْ إذَا خَرَجَ حَآجّا أَوْ مُعْتَمِرًا أَوْ مُرَابِطًا حَفَظْنَا لَكُمْ أَمْوَالَكُمْ وَ غَزَلْنَا لَكُمْ أَثْوَابَكُمْ وَ رَبّيْنَا لَكُمْ أَوْلَادَكُمْ ! فَمَا نُشَارِكُكُمْ فِى الْأَجْرِ يَا رَسُولَ اللَهِ ؟!
خيلى عجيب مسأله را تمام كرده و حقّ مطلب را با اين سؤال أدا نموده است ! ميرود سراغ پيغمبر ، و آن حضرت را با اين كلماتش به محاكمه و قضاوت مىطلبد كه بيا و براى ما شرح بده كه قضيّه چيست ؟!
«حقّاً و حقيقةً ميدانيم كه خداوند تو را به حقّ به سوى همه مردها و زنها مبعوث كرده است ؛ ما هم به تو و به آن خدائى كه تو را مبعوث كرده است إيمان آورديم . و ما جماعت زنها محصور هستيم و مقيّد به قيود و محدود به حدود ، در تحت فرمان شوهر ، در خانههاى شما نشستهايم ! و براى برآورده شدن خواستهها و ميلهاى نفسانى شما آمادهايم ! و أولاد شما را در دل خود حمل مىكنيم !
و أمّا شما جماعت مردان بر ما فضيلت داده شديد به اينكه در صحنههاى نماز جمعه حاضر ميشويد ؛ در جماعتها حضور پيدا مىكنيد ؛ عيادت مرضى و تشييع جنازه مىكنيد ؛ حجّ بعد از حجّ بجا مىآوريد ؛ و از تمام اينها بالاتر ، در راه خدا جهاد مىكنيد ؛ و هر كدام از مردان شما كه به سوى حجّ يا عُمره ، يا براى مرزدارى و سرحددارى خارج بشود ، ما أموال شما را حفظ مىكنيم ؛ و لباسهاى شما را مىبافيم و غزل مىكنيم ؛ و أولاد شما را تربيت مىكنيم . اينك اى رسول خدا براى ما بيان كن آن چيزى كه ما را با شما در أجر شريك مىنمايد چيست؟!»
فَالْتَفَتَ النّبِىّ صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلّم إلَى أَصْحَابِهِ بِوَجْهِهِ كُلّهِ ، ثُمّ قَال : هَلْ سَمِعْتُمْ مَقَالَةَ امْرَأَةٍ قَطّ أَحْسَنَ مِنْ مَسْأَلَتِهَا فِى أَمْرِ دِينِهَا مِنْ هَذِهِ ؟!
«حضرت چهره مبارك خود را تماماً به سوى أصحاب برگرداندند و گفتند : آيا شما تا به حال شنيدهايد گفتارى از زنى كه در أمر دينش ، و در مسألهاى از مسائل مذهبش ، پاكيزهتر و طيّبتر و منطقىتر و نيكوتر از گفتار اين زن باشد ؟!»
فَقَالُوا : يَا رَسُولَ اللَه ! مَا ظَنَنّا أَنّ امْرَأَةً تَهْتَدِى إلَى مِثْلِ هَذَا ! «عرض كردند : يا رسول الله ! أصلاً ما كه نشنيدهايم بجاى خود ، گمان هم نمىكرديم اين دقائق به فكر زنى برسد ، و زنى بتواند به اين خصوصيّات پى ببرد!!»
فَالْتَفَتَ النّبِىّ صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلّمَ إلَيْهَا ، ثُمّ قَالَ لَهَا : انصَرِفِى أَيّتُهَا الْمَرْأَةُ ، وَ أَعْلِمِى مَنْ خَلّفَكِ مِنَ النّسَآء : أَنّ حُسْنَ تَبَعّلِ إحْدَاكُنّ لِزَوْجِهَا وَ طَلَبَهَا مَرضَاتَهُ وَ اتّبَاعَهَا مُوَافَقَتَهُ يَعْدِلُ ذَلِكَ كُلّهُ . فَأَدْبَرَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِىَ تُهَلّلُ وَ تُكَبّرُ اسْتِبْشَارًا. (9)
«رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم متوجّه آن زن شده و فرمودند : اينك برو (اى زنى كه آمدهاى و چنين پيغامى را آوردهاى!) و به آن زنانى كه تو را به عنوان نماينده و پيك و قاصد فرستادهاند و پشت سر تو در انتظار پاسخ به سر ميبرند ، به همه آنها خبر بده كه : بهتر شوهردارى كردن شما ، و دنبال رضا و طلب خواستههاى شوهر بودن ، و در اُمور ، متابعت و موافقت او را نمودن ، ثوابى به شما مىدهد كه معادل با تمام أجرهائى است كه خداوند براى مردان قرار داده است .
(يعنى آن مرد كه در مرز ، مرابط است و شب تا به صبح نمىخوابد و مرز را نگه مىدارد ، و زن او در خانه خوابيده است و بچّهها را نگهدارى مىكند ، عين همان ثواب را براى او محسوب خواهند نمود . شوهر در ميدان جنگ است ، پيكار مىكند ، گرسنگى تحمّل مىكند ، عرق مىريزد ، دست و پايش مىشكند ، در حالى كه عيال او در خانه زندگى را مىگرداند و هيچ يك از اين كارها را نمىكند ، تمام اين ثوابها براى او نوشته خواهد شد . شوهر او حجّ انجام مىدهد بعد از حجّ ، عمره بجا مىآورد ، تشييع جنازه مىنمايد ، عيادت مرضى مىكند ، تمام اين كارها براى زن او هم خواهد بود بدون هيچ كم و زياد ! از اين بهتر هم چيزى متصوّر است ؟!)
آن زن كه اين حرفها را از پيغمبر شنيد ، به راه افتاد و در حالى كه از شدّت خوشحالى صدا ميزد : لا إلَه إلّا اللَه ، لا إلَه إلّا اللَه ، اللَهُ أكْبَرُ ، اللَهُ أكْبَرُ ، از خدمت پيامبر مرخّص شد.»
از عظمت و بزرگى مقامى كه اين زنها در أثر إطاعت دارند ، و به اين وظيفهاى كه مشغولند (در خانه مىنشينند ، آبستن مىشوند ، بچّه مىزايند ، بچّه شير مىدهند ، بچّهها را تربيت و بزرگ مىكنند و مجاهد فى سبيل الله بار مىآورند ، خانه را در آرامش قرار مىدهند تا شوهر از سفر برگردد و نظام اين خانه پاشيده نشود و ضايع نگردد) خداوند هم أجر آنان را محفوظ خواهد داشت ؛ و به قدر مزد و پاداش شوهران به ايشان پاداش عنايت مىكند . عجب فرمايشى رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود ، كه عين حقيقت و واقعيّت است !
اين بادبزنى كه روى سر ما مشغول حركت است ، اگر يك پيچ آن نباشد از كار مىافتد . آن مردى هم كه در صفّ أوّل مشغول نبرد است ، به آن پيرهزن كه در صفّ آخر مثلاً سبزى پاك مىكند تا به آن مرد مجاهد غذا برساند محتاج است ؛ و اگر به او غذا نرسد نمىتواند جهاد كند . مجاهد بايد شمشير بزند ؛ پاسبان بايد پاسبانى كند ؛ دربان بايد دربانى كند ؛ آشپز بايد آشپزى كند ؛ و خلاصه اگر هركس براى رضاى خدا به وظيفه خودش مشغول باشد ، آنوقت إسلام پيشرفت مىكند و آن مجاهد و مرابط به منظور خود مىرسند ، و أجر و ثواب هم به همه قسمت مىشود .
خداوند ظالم نيست . وقتى وظيفه إنسان را بر أساس مصلحت طورى قرار داده است كه به جنگ نرود ، يا در اُمور سياسى دخالت نكند ، آنوقت آيا ميشود كه إنسان به إطاعت خدا در آيد و براى تقرّب به خدا أوامر او را گردن نهد ، ولى خداوند به او أجر ندهد ؟! چرا ندهد ، خدا كه ظالم نيست ؟!
رسول خدا صلّى الله عليه و آله مىفرمايد : تمام آن أجرها مال شماست ؛ چون اين زن سؤال مىكند : مَا نُشَارِكُكُمْ فِى الْأَجْرِ يَا رَسُولَ اللَهِ ؟! ما مىخواهيم شريك أجر شما باشيم . به چه علّت و به چه جهتى ما شريك أجر شما خواهيم بود ؟! حضرت مىفرمايد : شما زنهاى صالح باشيد ، تا خداوند شما را در أجر شريك مردان قرار دهد .
پيغمبر أكرم سه چيز مىشمارند :
أوّل : أَنّ حُسْنَ تَبَعّلِ إحْدَاكُنّ لِزَوْجِهَا ؛ خوب شوهردارى كردن . بعضى از زنها هستند كه داخل خانه ، خوب شوهردارى نمىكنند . هميشه شوهرها از آنها ناراحت و عصبانى هستند ؛ هميشه أوقاتشان تلخ است . اين صحيح نيست . زندگى هميشه بايد بر أساس مسرّت و شادى بگذرد . چرا زن ، خوب شوهردارى نكند كه شوهر از او رنجيده باشد ؟!
دوّم : وَ طَلَبَهَا مَرْضَاتَهُ ؛ ببيند شوهر از او چه مىخواهد ؟ مثلاً اگر بگويد راضى نيستم به فلان مجلس بروى ، ديگر إصرار نداشته باشد كه من حتماً مىخواهم بروم! وقتى خداوند مرد را قيّم زن قرار داده است ، او نمىتواند بدون إجازه شوهر از منزل خارج شود . چرا زن بايد إصرار داشته باشد كه حتماً به او إجازه خروج دهد ؟ و آنقدر إصرار و پافشارى كند كه عاقبت شوهر با هزار غم و غصّه و ناراحتى ، در خانه بنشيند تا او برود در فلان عروسى شركت كند ! اين خلاف راه خداست .
سوّم : وَ اتّبَاعَهَا مُوَافَقَتَهُ ؛ و متابعت كردن زن طبق وفق مراد مرد ، و دنبال خواهشهاى مشروع او بودن .
ببينيد پيامبر أكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم چه قسم اين دستورات عالى را براى ما بيان فرمودهاند ! البتّه آن زن هم خيلى فهميده بود ، كه وقتى رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود : يَعْدِلُ ذَلِكَ كُلّهُ (يعنى اگر شما برويد در منزل بنشينيد و به تكاليف خود عمل كنيد ، و علوم خود را به قرآن و كتاب توسعه دهيد ، و به أعمال عبادى خود بپردازيد ، و به آبستن شدن و شير دادن و زائيدن كه جهاد در راه خداست ـ بطوريكه هر زائيدن ، يك جهاد در راه خداست ـ إدامه بدهيد ، تمام آن أجرهائى كه در أثر آن أعمال براى مردان نوشته شده است ، براى شما هم نوشته خواهد شد.) آن زن بسيار خوشحال شد و به حكم رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم رضا داده و پذيرفت .
اين يك آيه از آيات قرآن ، كه از آن شرط ذكوريّت براى ولايت فقيه استفاده مىشود .
آيه ديگر : وَ لَهُنّ مِثْلُ الّذِى عَلَيْهِنّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنّ دَرَجَةٌ وَ اللَهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ . (10)
يعنى تمام حقوقى كه مردان بر زنان دارند ، عيناً همان حقوق را زنان بر مردان دارند ؛ كه به طريق شناخته شده و معروف و پسنديده و به طور نيكى و پاكيزگى ، آن حقوق را بايد به زن بدهند .
در اينجا مطلبى قابل ذكر است ، و آن اينست كه : وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنّ دَرَجَةٌ . «براى مردها بر زنان ، يك درجه فزونى است.» اگر زنان به تمام وظائف خود عمل كنند و حقوقى را كه خداوند بر عهده آنها قرار داده است انجام دهند ؛ و مردان هم تمام حقوقى را كه خداوند بر آنها مقرّر نموده بدون كم و زياد انجام دهند ؛ باز سنخ خلقت ، استخوان بندى ، فكر ، تعقّل (فى الْعِلم و الْجِسم) و خلاصه تمام غرائزى كه در مرد است ، إيجاب مىكند كه آنها در تكوين ، يك درجه بر زنان برترى و تفوّق داشته باشند .
عليهذا اين آيه هم از نظر مفاد ، مانند آيه : الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَى النِّسَآ مىباشد .
و أمّا روايات :
روايت أوّل : روايتى است كه شيعه و سنّى نقل كردهاند و در تمام كتب ديده مىشود ؛ و آن ، فرمايش حضرت رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم است كه فرمودهاند :
لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً . «رستگار نمىشوند قومى كه ولايت أمر خود را به زن بسپارند.» قومى كه حاكم ، رئيس ، ولىّ ، سلطان ، رئيسُ الوزراء ، وزير ، مدير كلّ و أمثال اينها را زن قرار بدهد ، أصلاً رستگار نخواهد شد . «لَنْ» هم كه نفى أبد مىكند ؛ يعنى أبداً رستگار نمىشوند .
اين روايت را بخارى در دو موضع از «صحيح» خود (أوّل در كتاب مغازى و دوّم در كتاب فتن) از عثمان بن هيثم ، از عوف ، از حسن ، از أبى بَكرَة نقل كرده است .
قَالَ : لَقَدْ نَفَعَنِىَ اللَهُ بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَهِ صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ [وَ ءَالِهِ ] وَ سَلّمَ أَيّامَ جَمَلٍ بَعْدَ مَا كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ . «أبى بَكرَه مىگويد : يك كلمهاى كه از رسول خدا شنيدم ، چنان از آن منتفع و بهرهمند شدم كه موجب شد در أيّام جمل ، هنگامى كه نزديك بود من هم به أصحاب جمل ملحق شوم ، دست به جنگ نزدم و عليه أميرالمؤمنين جنگ نكردم.» و إلّا اگر اين كلمه را نشنيده بودم ، با تمام أهل بصره حركت مىكردم (أبوبكره أهل بصره بود) و در ركاب عائشه و مساعدت وى با أميرالمؤمنين عليه السّلام مىجنگيدم . آن كلمه اينست :
قَالَ : لَمّا بَلَغَ رَسُولَ اللَه صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ [وَءَالِهِ ] وَ سَلّمَ ، أَنّ أَهْلَ فَارِسٍ قَدْ مَلّكُوا عَلَيْهِمْ بِنْتَ كِسْرَى ، قَالَ : لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً . (11)
«مىگويد : چون به رسول خدا خبر رسيد كه أهل فارس (ايران) دختر كسرى را پادشاه خود قرار دادهاند ، حضرت فرمود : قومى كه ولايت آنها و حكومت آنها را زن بدست بگيرد ، آن قوم رستگار نمىگردند.» و لذا ديديم كه سلطنت و حكومتشان زود از هم پاشيد .
اين حديث ، در جميع نُسخ «صحيح بخارى» قديم و جديد ، و در جميع شروح آن ، مثل : «إرشادُ السّارى» و «عُمدةُ القارى» موجود است .
نسائى در «سنن» به سند ديگر در كتاب قضاء از أبى بكره با اين عبارت نقل مىكند : قَالَ : عَصَمَنِىَ اللَهُ بِشَىْءٍ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَهِ صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ [وَ ءَالِهِ ] وَ سَلّمَ لَمّا هَلَكَ كَسْرَى ؛ قَالَ : مَنِ اسْتَخْلَفُوا ؟ قَالُوا : بِنْتَهُ . پيغمبر پرسيدند : حال كه پادشاه ايران (كسرى) هلاك شده است ، كه را خليفه او قرار دادهاند ؟ گفتند : دخترش را ؛ قَالَ : لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً . (12)
همچنين اين روايت را تِرمذِى به عين روايت نسائى نقل مىكند ، وليكن در ذيلش أبوبكره مىگويد : چون عائشه حركت كرد و قصد آمدن به سوى بصره را داشت ، من بخاطر آوردم قول رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم را ، فَعَصَمَنِىَ اللَهُ بِهِ . خداوند به همان كلمهاى كه از پيغمبر شنيدم مرا حفظ كرد ؛ و من خود را آلوده به جنگ با أميرالمؤمنين عليه السّلام نكردم .
قالَ أبوعيسَى : هَذا حَديثٌ حَسَنٌ صَحيحٌ (13) . ترمذى مىگويد : اين حديث ، حديث حسن و صحيحى است .
اين كلام حقّى كه از پيغمبر أكرم صلّى الله عليه و آله روايت شده است ، به عبارات مختلف آمده است .
در «تحف العقول» آمده است : وَ قَدْ وَرَدَ أيْضًا : وَ قَالَ صَلّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ : لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ أَسْنَدُوا أَمْرَهُمْ إلَى امْرَأَةٍ . (14) وليكن در «بحار» از «تحف العقول» لفظ أسْنَدُوا را به أَسْدَوْا آورده است : لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ أَسْدَوْا أَمْرَهُمْ إلَى امْرَأَةٍ (15) . «هرگز رستگار نمىگردند قومى كه اُمور خود را به زن سپردند.»
ابن أثير در «نهايه» در مادّه قَيَمَ گويد : مَا أَفْلَحَ قَوْمٌ قَيّمُهُمُ امْرَأَةٌ . (16)
حاج ملّاأحمد نراقى با اينعبارت آورده است : لَايَصْلَحُ قَوْمٌ وَلّتْهُمُ امْرَأَةٌ . (17)
شيخ محمّد حسن صاحب جواهر ، در «جواهر» به اين عبارت آورده است : لَا يُفْلِحُ قَوْمٌ وَلِيَتْهُمُ امْرَأَةٌ . (18)
ابن أثير در تعليقه «نهايه» از هروى و «لسان العرب» به اين عبارت آورده است : مَا أَفْلَحَ قَوْمٌ قَيّمَتُهُمُ امْرَأَةٌ . (19)
على أىّ تقدير ، اين حديث ، هم مشهور است و هم مستفيض ، كه علماء ، چه شيعه و چه سنّى ، در كتب خود (از تفسير و تاريخ و سيره) اين عبارت را از پيغمبر نقل كردهاند ؛ و بزرگان از فقهاء در كتب فقهيّه خود آوردهاند ؛ و در بسيارى از مواضع بدان استشهاد مىكنند . و در هرجا بحث از رياست و ولايت به ميان مىآيد ، اين روايت ، أوّلين روايتى است كه به چشم مىخورد . و به اين روايت همه استشهاد مىكنند كه : زن نمىتواند زمامدار أمرى نسبت به جماعتى بشود ، بدليل اينكه پيغمبر چنين فرمود .
بنابراين ، شهرت عظيم مُحقّق كه بالغ است به حدّ إجماع ، إيجاب مىكند كه اين روايت را جزو روايات مقبوله قرار بدهيم و طبق آن عمل كنيم .
اللَهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ ءَالِ مُحَمّد
پىنوشتها:
1) آيه 34 ، از سوره 4 : النّسآء
2) النّهاية» ج 4 ، ص 135 ، مادّه قَيَمَ ، كلمه قَيّمْ
3) مجمع البيان» طبع صيدا ، ج 3 ، ص 43
4) آيه 34 ، از سوره 4 : النّسآء
5) آيه 179 ، از سوره 2 : البقرة
6) قسمتى از آيه 45 ، از سوره 5 : المآئدة
7) مجمع البيان» طبع صيدا ، ج 3 ، ص 43
8) تفسير صافى» ج 1 ، طبع إسلاميّه ، سنه 1384 ، ص 353
9) الدّرّ المنثور» ج 2 ، ص 153 ؛ و «الميزان» ج 4 ، ص 372
10) ذيل آيه 228 ، از سوره 2 : البقرة
11) صحيح بخارى» ج 3 ، كتاب المغازى ، ص 60 ؛ و أيضاً در ج 4 ، كتاب الفتن ، ص 154 ، طبع مطبعه عثمانيّه مصريّه ، سنه 1351 هجرى قمرى
12) سنن نسآئى» ج 8 ، كتاب آداب القضاة ، ص 227 ، مطبعه مصريّه أزْهر
13) سنن ترمذى» ج 4 ، باب 75 از كتاب فتن ، ص 527 و 528 ، مطبعه مصطفى البابى الحلبى
14) تحف العقول» مطبعه حيدرى ، ص 35
15) بحار الأنوار» طبع حروفى حيدرى ، ج 77 ، ص 138
16) النّهاية» ج 4 ، ص 135
17) مستند الشّيعة» ج 2 ، كتاب القضآء ، ص 519
18) جواهر الكلام» كتاب القضآء ، ص 2 ، طبع حاج موسى ملفّق
19) النّهاية» ج 4 ، ص 135