راستى حيات
اين راستى ، از شما و بر شما پيمانى است .
زيرا آن ، روح حقيقت و زيبائى است و خواستهى حيات نيرومند پيروز ميباشد شايد در جهان جماد و حيات و بطور كلى در تمام آنچه وابسته به طبيعت وجود و خصوصيات موجودات است ، راستى خالص و كامل ،
آشكارترين مظاهر عدالت جهانى محسوب شود . بنابراين ، راستى ،
محور شب و روز و زمين و فلك مىباشد . تنها در اثر راستى است كه فصول چهارگانه بدنبال يكديگر پديد مىآيند و باران مىبارد و خورشيد مىدرخشد . بواسطه راستى است كه زمين بوعده خود وفا مىكند و بدون تقديم و تأخير زمانى ، نباتات را بموقع مىروياند .
[ 114 ]
ايستادگى قوانين طبيعت و حيات به راستى ميباشد . وزش باد ، جريان خون در رگها و توليد نسل موجودات زنده همه بحكم قانون صحيح راستى است .
اين راستى خالص و كامل كه محور قانون بقاء است نخستين و بزرگترين چشمهاى است كه عدالت جهانى از آنجا سرچشمه گرفته و بسوى آن باز ميگردد .
از آنجا كه على « ع » در زمينهى راستى وجود ، بررسى كامل و واكنش شديدى دارد ، اصلاح مردم را بحكم عقل و احساس و ديد خود ،
نخستين هدف خويش قرار داده است . مفهوم صحيح اصلاح ، جز درك عميق ارزش حيات و شخصيت وجود ، چيزى نيست . از آنجا كه اين مفهوم ، تنها مفهوم اصلاح بشمار ميرود ، راستى در هر موجود مادى و معنوى ، تنها محور اصلاح خواهد بود و چنانكه ديديم محور عدالت جهانى نيز بشمار ميرود .
اينجاست كه بسيارى از قوانينى كه بشر بدون توجه به قوانين عظيم وجود ، بر آن اتفاق نموده و به خيال خودش قوانين اصلاحى است ، از دايره اصلاح صحيح خارج مىشود . چنانكه هر چيزى كه با روح حقيقت و زيبائى مخالف است از اصلاح صحيح ساقط ميگردد .
زيرا اصلاح اگر بر اصول صحيح مبتنى نباشد چيزى جز توافق سطحى بر دروغ نخواهد بود . اصلاح صحيح از آنجا كه بر اصول بعيدى استوار است از يك راستى زيبا حكايت مىكند كه آن را با انقلاب حيات
[ 115 ]
پيروز ، متحد مىگرداند . بدين جهت محور اصلاح از نظر على « ع » نگهدارى انسان از دروغ يا بگوئيد نگاهدارى انسان زنده ، از سردى مرگ بود نگهدارى انسان از دروغ باعث آن مىشود كه آدمى در هر حال راستى را بزرگ بشمارد و آن را به عنوان يك ضرورت حياتى تلقى كند و ديگران را چه تنها باشند و چه در اجتماع بسوى آن سوق دهد . اينجا على « ع » غولى كه به چشم مردم نمىآيد نشان ميدهد و بسوى آنچه كه مردم نمىدانند اشاره ميكند و كارى كه هم اكنون از عهده آنان ساخته نيست و مىخواهد قدرت آن را پيدا كنند ، انجام مىدهد . مىگويد : « از شكستن و دگرگون ساختن اخلاق بپرهيزيد و زبان خود را يكى كنيد » . على « ع » با اين جمله انسان راستگو را به خطرى كه از ناحيه دروغگوئى و لو يك مرتبه به او متوجه مىشود آگاه مىسازد . بنابراين راستگو اگر يك بار دروغ گفت ، راستى او درهم مىشكند چنانكه هر چيزى كه روى زمين افتاد خواه ناخواه شكسته خواهد شد .
دوروئى و زبان بازى نيز دو رنگ از رنگهاى دروغ محسوب ميشوند . على « ع » در اين مورد مىگويد : « مردمى راستگو باشيد .
در كارهاى خود تظاهر مكنيد . راستگوى درستكار را عزيز بدانيد و دروغگوى بدكردار را خوار بشماريد . سخن راست بگوئيد و امانت را رد كنيد و به پيمان وفا نمائيد . آنكس كه بسبب باطل در جستجوى
[ 116 ]
عزت باشد خداوند او را بوسيلهى حق به ذلت مىكشاند . اگر راستگو باشى بتو پاداش ميدهيم و اگر دروغگو باشى ترا به كيفر مىرسانيم .
كسيكه در سخن گفتن راستى را از دست بدهد مصيبت گرامىترين اخلاقش را ديده است . هيچ شمشير برندهاى در دست شجاع ، ارزندهتر از راستى نيست » .
نمونههاى مزبور در زمينه راستى ، از ميان صدها نمونهى ديگر كه على « ع » دستور عظيم اخلاقى خود را بر آنها مبتنى مىكند ، انتخاب شده است .
و اينك به اين نشانهى بزرگ كه عقل مؤثر و آگاه در آن نصيب فراوانى دارد توجه كنيد . مىگويد : « دروغ انسان را بسوى گناه رهبرى مىكند » . ما در اينجا در زمينهى آشكار ساختن حقيقتى كه در اين كلمه پنهان است و بدنبال آن حقايق پايان ناپذيرى وجود دارد ،
احتياج به تفصيل نداريم . چنانكه در زمينهى مجسم نمودن حقيقت اخلاقى راسخى كه اين كلمه حاكى از آن است ، نيازى به اطاله سخن نيست . نمونهى زير نيز از اين قبيل است : « دروغ جدى و شوخى روا نيست و براى هيچيك از شما شايسته نيست به كودك خود وعدهاى بدهد و به وعدهى خود وفا نكند » .
قسمت اول اين سخن ميان فلاسفه اخلاق بويژه فلاسفه اروپا مورد بحث قرار گرفته است . حقيقت اين است كه فلاسفهى اخلاق همه بطور اتفاق معتقدند كه راستى حيات است ، و دروغ مرگ . لكن
[ 117 ]
در اين مسئله كه آيا دروغ در صورت ناچارى رواست يا نه ؟ با يكديگر اختلاف دارند . بعضى موافق و برخى مخالفند و هر كدام از اين دو گروه دلايلى دارند .
اما على « ع » در برابر اين موضوع ، در يك موقعيت قطعى كه با عقيده عظيم او در اخلاق هماهنگى دارد ، قرار مىگيرد . عقيدهاى كه مجددا باز مىگرديم و براى خوانندهى محترم يادآورى مىكنيم كه عقيدهى مزبور از عدالت عمومى جهانى كه على « ع » آن را درك كرده بود سرچشمه مىگيرد . او بدون ترديد مىگويد : « نشانهى ايمان آن است كه راستى را جائى كه بتو زيان مىرساند بر دروغ ، جائى كه براى تو سودمند است برترى دهى و اينكه سخن تو زيادتر از عملت نباشد » روشن است پسر ابو طالب در دروغ سودى نمىبيند و راستى را مايه زيان نمىداند ، لكن بمنظور آنكه مردم سخن وى را بخوبى درك كنند از ديدگاه آنان سخن مىگويد . از اين رو در تأكيد اين مطلب مىگويد : « بر تو باد كه در تمام كارهاى خود راست بگوئى » و نيز مىگويد : « از دروغ دورى كنيد ، زيرا راستگو مشرف به نجات و عزت است و دروغگو بر پرتگاه هلاكت قرار دارد » اما در قسمت دوم سخن كه على « ع » مىگويد : براى هيچيك از شما شايسته نيست به كودك خود وعدهاى بدهد و به وعدهاش وفا نكند . » توجه عميقى به يك حقيقت تربيتى شده است . حقيقت مزبور را مسئلهى حيات و اصول اخلاقىيى كه پيشرفت انسان بر آن مبتنى
[ 118 ]
است تأييد مىكند . اين اشاره كافى است براى اينكه بدانيم تربيت كودك تنها به اندرز نيست بلكه بوسيلهى عمل نيز كودك را ميتوان تربيت كرد ، و همين نظريه محور فلسفهى تربيتى ژانژاك روسو مىباشد حيات اگر توأم با راستى باشد از هرگونه پيچيدگى دور است و همراه با سادگى خواهد بود . زيرا هر حقيقتى به همان اندازه كه خورشيد ، درخشان و شب قيرگون است ، ساده و بسيط مىباشد . ما اينجا بمنظور نشان دادن اين بساطت گرم از آنجا كه بساطت مزبور بطور زنده خودبخود از راستى صادر مىگردد مىگوئيم : اگر على « ع » از غرور بيزارى مىجويد بخاطر آن است كه غرور با طبع راست تطبيق نمىكند ، زيرا عظمت و بزرگى راست است نه غرور بنابراين مغرور از نظر على « ع » شخصى است كه بر طبيعت خود برترى مىجويد . على « ع » مىگويد : « مانند كسى نباشيد كه بر پسر مادرش بزرگى ميكند » . او در عين حال از فروتنى در صورتيكه مقصود انسان باشد بدش مىآيد . زيرا در اين صورت فروتنى يك سرشت راست نيست ، بلكه احساس اينكه انسان در عظمت و بزرگى با هر انسان ديگرى مساوى است راست مىباشد . بدين جهت على « ع » كسى را كه فروتنى او باعث شده خودش را پست بشمارد . مخاطب قرار داده و مىگويد : « از فروتنى در برابر مردم بپرهيز » آنگاه اين سخن را با جمله زيباترى تعقيب ميكند : « هرگز با كسيكه آنچنانكه تو او را بر خودت
[ 119 ]
برترى ميدهى او ترا بر خودش ترجيح نمىدهد مسافرت مكن » من در ميان اصولى كه حمايتگران عظمت انسان راستين به آن معتقدند ، سخنى كه بر اين سخن برترى داشته باشد يا از نظر ارزش با آن برابر باشد نيافتهام : « انسان آئينهى انسان است » از جمله سخنان على « ع » كه لزوم سادگى حيات را مىرساند سخنان زير است : « چقدر زشت است فروتنى در وقت احتياج و خشونت بهنگام بىنيازى ستودن بيشتر از استحقاق ، چاپلوسى و كمتر از استحقاق ، ناتوانى يا حسد است . آنچه نمىدانى مگو .
كار نيك را براى تظاهر انجام مده و آن را از روى شرم ترك مكن . اى پسر آدم ، تو در آنچه زياده از روزى خود بدست آوردى براى ديگرى خزانهدار هستى . كسى به سخن نيكو گوش ندهد كه بوسيلهى آن افتخار كند ، و نه سخن بگويد تا بر ديگران بزرگى نمايد . كسيكه آنچه طاقت فرسا است بر خود تحميل كند در مىماند . در پشتيبان پست خيرى نيست » .
بدين ترتيب على « ع » هيچ جنبهاى از امور انسان و حيات را كه بوسيلهى انديشه و احساس خود به آنها پى برده متعرض نمىشود مگر آنكه خلاصه يك دستور العمل كامل را در ضمن آن بيان مىكند .
او اين كار را درست در آن لحظه كه مردم را بسوى حيات ساده و راستين توجه ميدهد انجام داده و اين سخن گرم را ابراز داشته است :
« هرگاه برادرانت شبانه بر تو وارد شدند ، آنچه در خانه دارى از آنان
[ 120 ]
ذخيره مكن و خود را در بيرون خانه براى آنان بزحمت ميانداز » .
على « ع » پس از آنكه از سخن سيار خود در پيرامون ضرورت مستقيم راستى براى حيات ، فارغ مىشود و درباره بساطتى كه توأم با راستى است سخن مىگويد ، مسير خود را در مفاهيم اصلاح كه در عقيده وى متمركز شده و گويا صورتى از موجودات جهان بشمار ميرود تعقيب ميكند . مفاهيم مزبور هر چند عموم جهات اخلاقى را در بر دارد ليكن راستى ، نخستين مدار آن محسوب مىشود .
اينجاست كه على « ع » توصيه مىكند كه انسان از لغزشهاى ديگران صرفنظر كند . زيرا در اين چشمپوشى ، عطوفت انسان و اصلاح بدكار بوسيله رفتار وى ، بمرحلهى بروز ميرسد و بطور مسلم رفتار انسان در اصلاح ديگران از اندرز دادن يا دشمنى نمودن مؤثرتر است .
على « ع » مىگويد : « بهترين كارهاى بزرگوار اين است كه از آنچه ميداند چشم بپوشد » . على « ع » از آنجا كه بردبارى و تأنى را نتيجهى بلند همتى و بزرگوارى ميداند بدو خصلت مزبور توصيه مىكند « بردبارى و تأنى دو همزادند كه بلند همتى آن دو را ميزايد » . او از غيبت چون بخشى از نفاق و بدرفتارى محسوب مىشود بيزارى مىجويد : « از غيبت دورى كن زيرا بدگوئى مردم نان خورش سگهاى دوزخ است » ، نيرنگ نيز مانند غيبت است و هر دو از خبث باطن محسوب مىشوند ، « از نيرنگ بپرهيز ، زيرا آن از اخلاق فرومايگان
[ 121 ]
است » .
على « ع » چنانكه يك دروغ را روا نمىداند و آن را شكننده راستى تلقى مىكند ، همچنين هر گناهى را هر چند از نظر مرتكب آن كوچك و كم اهميت باشد سخت ميداند ، بلكه گناه كوچك را در برابر عظمت انسان خطرناكتر از گناه بزرگى ميداند كه مرتكب آن فورا در صدد توبه بر مىآيد : « سختترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را كوچك بشمارد » . على « ع » انسان را از شتاب در كار و سخن نهى ميكند ، زيرا اين شتابزدگى انگيزهى سقوط انسان است و انسان پاك نبايد خود را در معرض سقوط قرار دهد : « من ترا از شتاب در كار و سخن نهى ميكنم » . او بمنظور اصلاح اخلاق مىخواهد انسان از گناهى كه مرتكب شده پوزش طلبد ، ولى با يك بررسى و بيان فوق العاده توجه ميدهد كه انسان هرگز از كار نيك پوزش نمىطلبد ،
بنابراين نبايد كارى كند كه به عذرخواهى ناچار گردد : « از آنچه ترا به عذرخواهى مىكشاند بپرهيز ، زيرا از كار نيك عذرخواهى نمىشود » .
على « ع » در زمينهى عيبجوئى انسان از ديگران و غفلت از عيوب خود ، از آنجا كه اين عمل را از نظر سلبى و ايجابى باعث سوء اخلاق و سوء روش ميداند ، مىگويد : « بزرگترين عيبها آن است كه چيزى را كه در خودت هست بر ديگران عيب بگيرى » . « كسيكه به عيب خودش توجه كند از عيب ديگران باز ميماند » . و اگر با كار زشتى روبرو شدى نخست بايد آن را رد كرده و نپذيرى و در غير اينصورت بر شما لازم
[ 122 ]
است آن عمل را زشت بدانى وگرنه در آن كار شريك خواهى بود :
« كسيكه كار زشت را نيكو بداند در آن كار شريك است » .
از آنجا كه محبت بيكديگر بحكم ضرورت وجودى ، يك ضرورت اخلاقى محسوب مىشود ، منطق عقل و قلب انسان را وادار مىكند كه محبت او نسبت به كسيكه او را گويا ساخته و به او نيكى نموده ، زيادتر و وسيعتر باشد . على « ع » در اين زمينه مىگويد : « تيزى زبانت را به كسيكه ترا گويا ساخته ، و رسائى سخنت را به كسى كه ترا براه راست رهبرى كرده مگردان » . آنگاه مىگويد : « كسى كه مقام ترا بزرگ شمرده پاداشش آن نيست كه ارزش او را كم كنى ، و كسيكه ترا شاد كرده مزدش آن نيست كه با وى بدرفتارى نمائى » .
على « ع » حرص و غرور و حسد را كه موجب انحراف اخلاقى است شديدا مورد حمله قرار مىدهد : « حرص و غرور و حسد باعث سقوط در گناهان هستند » . اگر اخلاقيون قديم ، از بخل بخاطر آنكه ذاتا صفت ناپسندى است مذمت مىكردند ، على « ع » كه با دقت بيشتر و انديشهى عميقترى اخلاق را مورد توجه قرار داده ، بخل را از اين نظر كه جامع تمام عيوب است و انسان را به هر گونه انحراف اخلاقى و عملى مىكشاند ، مذمت كرده است . زيرا بخيل از دوروئى ،
تجاوز ، غيبت ، حسد ، پستى ، تقلب ، حرص ، نارضايتى و ستمگرى برخوردار است . على « ع » مىگويد : « بخل ، جامع هر خصلت ناپسندى است » .
[ 123 ]
اينجا اگر من بخواهم جزئيات عقيده پسر ابو طالب را در زمينه اخلاق و تهذيب نفس بررسى كنم سخن به درازا مىكشد ، ليكن بايد بگويم : على « ع » هيچ حركتى از حركات انسان را ترك نكرده مگر آنكه آن را به شكلى در آورده و بطور كامل توضيح داده است . اگر شما بگوئيد چنين كارى وسيع و طولانى و طاقت فرسا است ، منظور من نيز همين است . براى شما كافى است به زيبائىهايى كه ما از ادبيات على « ع » در اين كتاب جمعآورى كردهايم سركشى كنيد تا ببينيد بررسى عقيدهى على « ع » در زمينهى اخلاق و تهذيب نفس ، و توضيحاتى كه در خور اين برگزيدهها است ، ممكن است از چندين جلد تجاوز كند ، ولى كافى است بگويم : اين زيبائىها بهترين و گستردهترين و عميقترين ميراث انسانيت محسوب مىشود .
علاوه بر اين ما اينك ناچاريم نشانهى اصلاح عظيم را بطور خلاصه بررسى كنيم و آن را به عنوان درك عميق ارزش حيات و عظمت روح و كمال وجود ، مورد بحث قرار دهيم . البته عدهى قليلى از اساتيد فن از قبيل مسيح ، بودا ، بتهوون و امثال آنان معتقدند كه در درجهى اول ، نشانهى اصلاح ميان انسان و روح خودش مىباشد ، اما اصلاح ميان انسان و ديگران ، ناشى از حالت اوليه است كه بطور طبيعى از آن صادر ميگردد . على « ع » اين حقيقت را بوسيلهى درك روشن و نيرومندى ، خالى از هر گونه ابهام و پيچيدگى درك كرده و از آن تعبير جامعى نموده است . او در زمينهى لزوم احترام انسان نسبت به
[ 124 ]
خودش و كارهايش بدون آنكه نگهبانى بر او گماشته شود ، مىگويد :
« در پنهانىها از گناهان بپرهيزيد » و نيز در همين زمينه مىگويد : « از هر كارى كه پنهانى انجام مىگيرد و آشكارا شرم آور است بپرهيز ، و از هر كارى كه اگر از كنندهى آن بپرسند آن را انكار مىكند بر حذر باش » . و اينك به آنچه على « ع » در رابطهى ميان پنهان و آشكار مىگويد و ما آن را نشانهى اصلاح و صدور طبيعى نام گذاشتيم توجه كنيد : « هر كه باطن خود را درست كند خداوند ظاهر او را اصلاح خواهد كرد » .
جملهى زير دربارهى تهذيب نفس ، از سخنان زيباى « كنفوسيوس » حكيم چينى مىباشد : « آنطور كه بر سر سفرهى پادشاه غذا مىخورى بر سر سفرهى خودت غذا بخور » . روشن است منظور حكيم اين است كه هميشه براى خودت احترام قائل باش و احترام خود را مرهون موقعيت خاصى مپندار تا رفتار تو بهنگام تنهايى مانند رفتارت در برابر پادشاه باشد .
على « ع » مثل همين معنى را به شكل تازهاى بيان مىكند :
« هر يك از شما بايد براى برادرش طورى زينت كند كه براى بيگانه زينت مىكند و دوست دارد بيگانه او را در بهترين قيافه ببيند » منظور على « ع » اين است كه انسان بايد در هر حال برادرش را پند دهد و او را در بهتر ساختن اخلاق و رفتار و سليقهاش كمك كند . البته اصلاح صحيح اين نيست كه بطور آشكار او را اندرز دهد و بدين سبب به او
[ 125 ]
آزار يا اهانت كند ، بلكه روح اصلاح اصيل بر انسان واجب ميداند كه ملايم و مهربان باشد و ديگران را در پنهانى نصيحت كند . على « ع » مىگويد : « كسيكه برادرش را در پنهانى موعظه كند او را زينت داده و اگر آشكارا به او پند دهد او را رسوا كرده است » .
در هر صورت شما بايد با خودتان و با مردم و حيات راست باشيد .
زيرا بوسيلهى اين راستى مىتوانيد زندگى كنيد و در غير اينصورت نابودى بر شما حكمفرما است . بوسيلهى همين راستى است كه سلامت جسم و روح و قلب شما محفوظ ميماند و در غير اينصورت همه چيز را از دست خواهيد داد . در اثر راستى است كه به ديگران محبت مىورزيد و ديگران با شما مهربانى مىكنند و به شما اطمينان دارند ، وگرنه تنفر و بيزارى و بطور كلى همهى بديها را بطرف خود جلب خواهيد كرد و مردم با نظر حقارت به شما خواهند نگريست . اين راستى از شما و بر شما پيمانى است ، زيرا آن خواستهى حيات نيرومند پيروز مىباشد . خواستهاى است كه بر شما حتم مىكند هر روز به پيمان خود نظر بيافكنيد . على « ع » مىگويد : « بر هر كسى لازم است هر روز به پيمان خودش نظر كند » .
[ 126 ]