بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

دروغ گناه كبيره است

گناه و فطرت

گناه رفتارى است كه بشر به حسب فطرت از آن بيزار است و مرتكب آن را پليد وبدكار مى‏شمارد. قضاوت‏هاىفطرى بشر، تنها با توجه به موضوع است، يعنى همين‏اندازه كه موضوع، مورد توجه قرار گرفت، فطرت حكممى‏كند و احتياج به مطالعه‏چيزهاى ديگر ندارد.

احكام فطرت به جز احكام عقل است، زيرا قضاوت‏هاى فطرى در كودك و درديوانه موجود است، در صورتى كهتشخيص عقلى صحيح كامل در اين دو موجودنمى‏باشد.

كودك و ديوانه هر دو ظلم را زشت مى‏شمارند و از آن تنفر دارند. كودك وقتى‏ببيند كودك ديگر را كتكمى‏زنند مى‏گريد و از زننده بيزارى مى‏جويد.

هماهنگى عقل با فطرت

عقل نيز مانند فطرت، گناه را زشت و ناروا مى‏شمارد و گناه كار را سزاوار كيفرمى‏داند. تفاوتى كه ميان عقل وفطرت موجود است، آن است كه عقل، گاهى به علل‏خارجى، گناه كار را مستحق عقاب نمى‏داند، چنان كه درهنگام اضطرار، بسيارى ازنارواها را روا مى‏شمارد.

به طور كلى، عقل براى قضاوت‏هاى فطرت، حدودى قائل مى‏شود و آن‏ها راهمان طور كه هست نمى‏پذيرد وافرادى را از تحت موضوعات حكم فطرت، خارج‏مى‏كند و افرادى را داخل مى‏كند.

دين

دين هم با فطرت و عقل موافق است، يعنى گناه را ناروا و گنه كار را مستحق عقاب‏مى‏داند. چون بر جامعهانسانيت، شهوت و غضب حكومت مى‏كند و اين دو مانعى‏بسيار بزرگ براى جلوگيرى از قضاوت‏هاى فطرت وعقل به شمار مى‏آيند، زيراتسلط هر يك از شهوت و غضب بر مغز، پرده‏اى پيش تشخيص صحيح فطرت وعقلمى‏كشد، خداى بزرگ، دين را براى سعادت جامعه بشرى فرستاد كه آن را به‏سوى فطرت اصلى و تشخيصعقلى صحيح رهنمايى كند. تسلط شهوت و غضب،هر چه بر جامعه بيش‏تر شود، نياز جامعه به دين بيش‏ترخواهد بود، به ويژه اگربيمارى‏هاى روحى و نفسانى در آن فراوان باشد.

دروغ گناه است

فطرت بشرى از دروغ بيزار است و دروغ گو را پست و نابكار مى‏داند. عقل پاك ونيالوده، دروغ را زشتمى‏شمارد و دروغ گو را سزاوار تنبيه و كيفر مى‏داند. همه‏دين‏ها دروغ را حرام و ناروا گفته‏اند. چنان كه شيخانصارى در كتاب مكاسب تصريح‏مى‏كند، دين مقدس اسلام، دروغ گو را فاسق و پرده‏در ناميده.

و پيشوايان بزرگ اين دين جهانى، جهانيان را از دروغ بر حذر داشته‏اند.

گناه كبيره

در نظر اسلام، گناهان با هم تفاوت دارند. پاره‏اى از گناهان، زشت‏تر و پليدتر ونارواتر هستند; اسلام اين‏ها راكبيره ناميده است.

اسلام كسى را شايسته پيشوايى مى‏داند كه عادل و درست كار باشد. عادل كسى‏است كه مرتكب گناه كبيرهنشود كه شماره آن‏ها را 25 گفته‏اند.

گناهانى كه شومى آن‏ها به اندازه گناهان كبيره نباشد، صغيره ناميده شده‏اند.

دروغ، گناه كبيره است

پيغمبر اسلام فرمود:

«الا اخبركم باكبر الكبائر: الاشراك بالله، و عقوق الوالدين، و قول الزور; (1) .

بزرگ‏ترين گناهان كبيره را به شما اعلام مى‏دارم: شرك به خدا، نامهربانى به پدر و مادر،سخن دروغ.»

شرك به خدا يعنى در پرستش براى خدا شريك قرار دادن و خداى يگانه رادوگانه خواندن و موجودى ديگر رامانند خداى عبادت كردن و آفريننده‏اى ديگر به‏جز ذات پاك خداوند يكتا براى جهان دانستن.

نامهربانى به پدر و مادر، يعنى حقوق آن‏ها را مراعات نكردن و مراسم اطاعت وادب را نسبت‏به آن‏ها به جاىنياوردن و نافرمان بودن.

سخن دروغ سومين گناه از بزرگ‏ترين گناهان بزرگ مى‏باشد.

قرآن اين دروغ‏گو را رسوا كرد

گفته شد: دين مقدس اسلام، دروغ گو را فاسق و پرده در ناميده; اينك گواه:

رسول خداصلى الله عليه وآله در سال نهم هجرت، وليد را به سوى عشيره مصطلق بفرستاد تامقدار بدهى دينىآن‏ها را تعيين كند و زكات آن‏ها را بگيرد و بياورد. مصطلقيان كه‏آگاه شدند، همگى سوار بر اسب شدند و بهاستقبال وليد شتافتند. وليد كه از آنان‏كينه‏اى در دل داشت، وقت را غنيمت‏شمرد و با شتاب به سوى رسولخداصلى الله عليه وآله بازگشت و گزارشى دروغين داد كه عشيره بنى مصطلق از دين برگشته‏اند، از اين روازدادن زكات امتناع ورزيدند و آهنگ كشتن مرا كردند.

مقصود وليد اين بود كه رسول خدا را برانگيزد، تا سپاهى براى سركوبى‏بنى‏مصطلق گسيل دارد، در نتيجهانتقام خود را از آن‏ها كشيده باشد.

پيغمبر اسلام گزارش دروغ وليد پليد را تصديق نفرمود، ولى دسته‏هايى ازمسلمانان كه ايمانى محكم نداشتند وچندان مطيع پيغمبر نبودند، گزارش وليد را باوركردند.

اينان به رسول خداصلى الله عليه وآله فشار مى‏آوردند كه براى كوبيدن عشيره مصطلق اقدام‏كند. در اينهنگام، قرآن نازل شد و وليد را فاسق و پرده‏در ناميد و او را مفتضح‏گردانيد:

«يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنبا فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهالة فتصبحواعلى ما فعلتم نادمين× واعلمواان فيكم رسول الله لو يطيعكم فى كثير من الامرلعنتم; (2) .

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر پرده درى به شما خبرى داد، تحقيق كنيد! مبادا از روى‏نادانى به مردمى زيانبرسانيد! و بدانيد كه رسول خدا در ميان شما مى‏باشد. اگر شما را دربسيارى از كارها اطاعت كند به بدبختىخواهيد افتاد.» (3) .

قرآن، مسلمانان را از باور كردن گزارش وليد باز داشت و وى را فاسق و پرده درلقب داد و از بى گدار به آب زدن وبدون تحقيق اقدام كردن، بر حذر داشت.

دستور كلى كه از قرآن استفاده مى‏شود، آن است كه وظيفه مسلمانان در برابرخبرى كه صحتش مورد ترديداست، تحقيق و جست و جوست; نه بايستى آن رابه زودى رد كرد و نه بايستى به زودى پذيرفتش.

قرآن به مسلمانان غافل و خود خواه اعلام داشت كه نبايد نظريات خود را بررسول خدا تحميل كنند. مسلمانبايستى مطيع و منقاد پيغمبر اسلام باشد.

دروغ در دروغ

تاريخ نويسانى كه دوستى وليد را به دل مى‏پرورانيده‏اند، نتوانسته‏اند اين نقطه‏سياه را براى وليد تحمل كنند،از اين رو آنان داستان را دگر گونه كرده و چنين‏آورده‏اند:

چون وليد از عشيره بنى مصطلق، كينه‏اى داشت، از استقبال آن‏ها بهراسيد و گمان‏برد كه آن‏ها قصد قتلش رادارند، لذا به زودى برگشت و چنان گزارشى داد.

اگر داستان اين گونه باشد، پس وليد دروغ گو نبوده، بلكه اشتباهى كرده، ولى‏قرآن مى‏گويد: وليد، فاسق، يعنىدروغ گو بوده است. قرآن دروغ دوستان وليد را درتاريخ نيز روشن مى‏كند. چه بسيار داستان‏هايى كه در تاريخدگر گونه نقل شده،و چقدر مجعولات تاريخ فراوان است.

بوى گند دروغ

رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:

«ان المؤمن اذا كذب بغير عذر لعنه سبعون الف ملك و خرج من قلبه نتن حتى يبلغ‏العرش; (4) .

مؤمن هرگاه بدون عذر دروغ بگويد، هفتاد هزار ملك، لعنتش مى‏كنند (يعنى ازخدا مى‏خواهند كه ازحمت‏خود دورش سازد، مورد لطفش قرار ندهد) و نيز بر اثردروغ، بوى گندى از قلبش بيرون مى‏آيد كه جهانرا پر مى‏كند و مى‏رود تا به عرش خداى‏برسد.»

توضيح اين سخن آن كه، هر گناهى صورتى در پرده دارد كه در عالم بصيرت وحقايق، بدان نمايان مى‏شود;كسى كه شايستگى پس زدن اين پرده و ديدن حقايق راداشته باشد، شايد بتواند چهره كريه پنهانى گناه راببيند; چنان كه نيكو كارى‏ها نيز هركدام صورتى بسيار زيبا در عالم مثال دارند، كه اگر چشم دل به آن عالمگشوده شود،آن چهره‏هاى زيبا را خواهد ديد.

دروغ گو نيز در آن عالم، چهره‏اى زشت و قيافه‏اى منفور دارد كه يكى ازخصوصيات آن، بوى گندى است كه ازقلبش خارج مى‏شود كه آسمانيان و ملكوتيان‏را از او بيزار و متنفر مى‏سازد.

دروغ گو را مادامى كه دروغ مى‏گويد در آن عالم قدس راهى نيست. عالم قدس،جهان آسايش و خوشبختىاست. چگونه مى‏شود كسى را در آن جهان، بار باشد،در صورتى كه قدسيان از وجودش در عذاب باشند.

دروغ گو، در اين جهان، رسوا و سخنانش نزد همه كس بى ارزش مى‏باشد.

مى‏گويند: دروغ كه از دور مى‏آيد، يك پايش مى‏لنگد، يعنى همه كس دروغ راتشخيص مى‏دهد.

ممكن است كسانى شتر مآبى كنند (اين صفت در ايران خيلى رواج دارد) و دروغ‏دروغ گو را به رخش نكشند،ولى در دل از او بيزار مى‏باشند و براى سخنش اعتبارى‏قائل نيستند; در پشت‏سر، دروغ گويى او را به دگرانمى‏گويند و گند رسوايى او راپراكنده‏تر مى‏سازند.

دروغ به زن و فرزند

مرد اگر در خانه به زن و فرزند خود دروغ بگويد، اعتبار و حيثيتش نزد آن‏هامى‏رود و براى سخنانش قيمتىقائل نخواهند شد. كسى كه در خانه خود احترامى‏ندارد، بسيار بدبخت مى‏باشد.

هر كس كه در بيرون احترام نداشته باشد، خود را دلخوش مى‏دارد كه در خانه نزدزن و فرزند احترام دارد.بيچاره دروغ گو، چقدر بدبخت است، نه پيش بيگانگان‏احترامى دارد و نه پيش زن و فرزندانش.

مرد كه به زن و فرزندش دروغ گفت، آن‏ها نيز از او ياد مى‏گيرند و دروغ گومى‏شوند و بدو دروغ مى‏گويند، درنتيجه اعتماد در خانواده از ميان مى‏رود و اين‏كانون آسايش، تبديل به كانون ناراحتى و شكنجه مى‏گردد. آيازندگى از اين تلخ‏ترمى‏شود كه مرد به زنش اعتماد نداشته باشد و زن سخن شوهرش را باور نكند، پدرازفرزندش دروغ بشنود و فرزند از پدر؟ فرزندان و نونهالان اين خانواده چگونه‏خواهند شد؟ فرزندى كه بايستىبه راستى و درستى تربيت‏شود، به جاى آن در كانون‏دروغ و ناراستى پرورش مى‏يابد. شما خود قضاوت كنيد كهاين بچه‏هاى خردسال كه‏در آينده مرد مى‏شوند، چگونه فردى از جامعه خواهند بود.

دوست عزيز

اگر دروغ نگفته‏اى خوشا به حالت، ولى اگر گاهى دروغى مى‏گويى، بيا ازهمين‏جا باهم تصميمى بگيريم وست‏به دست‏يكدگر بدهيم و پيمانى ببنديم كه‏ديگر دروغ نگوييم و اين بى ارجى در اين جهان و بوى گند درعالم حقايق را از خوددور كنيم تا خدا و رسول او را از خود راضى كنيم، تا سماواتيان و قدسيان، ما را به‏جايگاهخود راه دهند، تا در نظر مردم، ارجمند گرديم، تا رسوايى و بى آبرويى تبديل‏به عزت گردد، تبديل به شرفگردد، تبديل به آبرو شود، تا در دنيا و آخرت عزيز ومحترم باشيم، تا نزد خدا و خلق سر بلند باشيم، تا در آتشجهنم نسوزيم، تا در بهشت‏جاويد، جاى داشته باشيم.

دوست عزيز از دروغ بپرهيز و از دروغ، نزد فرزندان و پيروان خود، بيش‏تربپرهيز، زيرا در اين صورت، دروغ توتصاعد عددى و هندسى پيدا مى‏كند و يك‏دروغ تو مساوى با چندين دروغ مى‏شود. هنگامى كه خاموش هستى، دروغى كه آنان‏مى‏گويند، در آن شركت دارى و همچنين در هنگام خواب و پس از مرگ.

چقدر بدبخت است، مرده‏اى كه در گور باشد و پيوسته در نامه عملش گناهى‏بنويسند!

دروغ پدر و مادر

دروغ پدر و مادر، از دروغ‏هاى ديگر، زشت‏تر و ناپسندتر است. دروغ آنان از دونظر زشت است:

يكى از نظر زشتى خود دروغ، ديگر از نظر تعليم دروغ گويى به فرزند و پرورش‏فردى نادرست و تقديم آن بهجامعه.

پدر و مادر نبايستى مؤسس مكتب دروغ گويى در دودمان خود باشند و هر چند گاه‏فردى دروغ گو پرورشدهند، تا هم خود را گناه كار كرده و هم نور ديده خود را بدبخت‏سازند و هم دريچه فساد را به روى جامعهگشوده و فسادى بر فساد آن بيفزايند.

پدر و مادر دروغ گو، دوست فرزند خود نيستند و بر خلاف فطرت مهر به فرزند،قدم برمى دارند; آنان دشمنفرزند خود هستند، زيرا نه تنها راه سعادت را بر اومى‏بندند، بلكه كودك بى گناه خويش را در سراشيبى ذلت وخوارى سرازير مى‏كنند ودر منجلاب گناه كارى‏اش غوطه ور مى‏سازند.

از همين نظر است كه معلمان بايستى شديدا از دروغ احتراز كنند تا براى شاگردان،راهنماى سعادت وخوشبختى باشند، نه سرازير كننده آن‏ها در چاه شقاوت و بدبختى.

و به طور كلى هر فردى كه داراى موقعيتى است كه رفتارش سرمشق يك يا دو ياچند تن مى‏باشد، نبايد بادروغ سر و كار داشته باشد تا مبادا رهبر بدبختى و معلم‏مكتب دروغ گويى گردد. تربيت‏يافتگان مكتب او، هرچه دروغ بگويند و به وسيله‏دروغ به سوى هر گناهى قدم بردارند، بلكه هر چه زيان و بيچارگى از اين راهنصيب‏آن‏ها بشود، گناه كار و جنايت كار اصلى او خواهد بود و زيان از ناحيه او به آن‏هارسيده و عامل بيچارگى وبدبختى آن‏ها در دنيا و آخرت او مى‏باشد و بس.

پى‏نوشتها:

1) المحجة البيضاء، ج 5، ص 242.

2) حجرات (49) آيه 6.

3) مجمع البيان، ج 9، ص 132، ذيل همين آيه.

4) محمد بن محمد سبزوارى، جامع الاخبار، ص 417، فصل في الكذب و الصدق، ح 1158.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation