|
|
|
|
|
|
يكى از شعرا به زبان محلى در مدح سيد و اولادش و اين داستان عجيب چنين گفته . سادة حسينين الثور يا ساده اهل التقى والدين السبع ما رواه اولادشمس الدين والناس شهاده جاب السبع ثوره عيان وحضوره يعنى ساداتى حسينى اهل تقوى ودين فرزندان شمس الدين هستند كه شـيـر را بـه جاى گاو خود قرار داد . اى آقايان ,شير گاو او را نخورد و همه مردم از غائب و حاضر گواهند. سيد عبد اللّه پدر سيد نعمت اللّه بزرگوارى عالى مقدار بوده كه بزرگانى او را با اوصاف و القابى چون : الفاضل المنتجب الاصيل و السيد الاجل الارفع ستوده اند. در امـر تـحـصيل فرزندان كوشا بوده و جد اعلى در چهار سالگى به امر والد بزرگوارش شروع به تعلم نموده است . نـسـخـه اى از قواعد علامه كه نسبتا خوش خط است مورخ 1065 موجود است ,كاتب آن (عبد اللّه الحسينى الجزائرى ) محتملا او خواهد بود. در فهرست فهرست كتابخانه مجلس 6: 311, نام سيد عبد اللّه بن محمد را به صفحه 20 حواله داده اما در آن صفحه نام فرزند او سيد نعمت اللّه بن عبد اللّه بن محمد را نوشته , پس ذكر او در فهرست فهرست موردى نداشته و شماره 20 مربوطبه سيد نعمت اللّه است . سيد نجم الدين جزائرى برادر سيد نعمت اللّه دانشمندى عالى قدر, از پارسايان روزگار و شريك درس سيد نعمت اللّه و برادرمهين ((705)) او بوده است . در امـل الامل خطى در باره او نوشته فاضل عالم محقق ورع زاهد, ثقة واي ثقة , له تعليقات على تهذيب الحديث وله حواش على كتب النحو ((706)) . اما اين ترجمه , از نسخه هاى چاپى مختلف كتاب مذكور, افتاده است . جـد اعلى كه ترجمه اش بعد از ترجمه او در آن كتاب ذكر شده در حاشيه آن كتاب فرموده آنكس را كـه قـبل از نام ما در امل الامل نقل كرده برادر حقيقى ما بوده كه درتحصيل علم با هم شريك بوديم و او سنا از من بزرگتر بود خدا آرامگاه او را پاكيزه كند . در يكجا درس مى خوانديم , در شهر خودمان جزائر و در حويزه و بصره و شيرازو اصفهان . پس خدا عاقبت كار او را نيك گردانيد . و من اين كلمات را پس از مرگ اوبه سى سال نوشته ام , در تاريخ سال هزار و صد و يازده . در جاى ديگر تاريخ وفات و بيمارى او را چنين بيان نموده . بـرادر مرحومم را تبى عارض گرديد و امتداد نمود تا منجر به اسهال گشت , پس به رحمت خدا رفت , در شب جمعه اول ماه شعبان و آن درد در دلم جايگزين گرديده تا امروز و تا هنگام مرگ , و تسلى نمى يابم تا وقتى كه در زير خاك پنهان شوم . درگـذشـت او در 1079 بـود و امـسـال 1089 اسـت و شـبى نمى گذرد مگر اينكه او رادر خواب مـى بـينم با بهترين هيات و اما در روز, كتابهاى او روبروى من است كه مطالعه مى كنم و هر وقت كتاب او را مى بينم مصائب من تازه مى گردد ((707)) . از آثـار ايـن عـالـم جليل نسخه اى از مطول تفتازانى است كه در مدرسه منصوريه شيرازكه محل تحصيل او و برادرش سيد نعمت اللّه بوده آن را نوشته و تاريخ فراغ از آن1068 مى باشد. در هـمـان تاريخ , اربعين حديث شيخ بهائى را نزد شيخ صالح بحرانى ((708)) خوانده واستاد, اين اجازه را براى او نوشته انهاه سلمه اللّه تعالى ووفقه لرضائه سماعا بقراءة غيره علي من اوله الى هنا, الـسـيـد الـسـند الكامل نجم الدنيا والدين سلمه اللّه تعالى سماع تدبر وتامل وكان الفراغ من ذلك حـادي عـشـر شـوال 1068 وكـتب اقل خلق اللّه تعالى صالح بن عبد الكريم البحراني عفي عنهما, مـجـيزا له روايته بطريقي الى مؤلفه رضي اللّه تعالى عنه , مشرطا عليه الاحتياط وسائلا منه الدعاء اوقات الخلوات سيما عقيب الصلوات والحمد وحده وصلى اللّه على محمد وآله الطاهرين ((709)) . اصول كافى و دو جلد از تهذيب هم به خط او موجود است كه جلد اول را در 1075به پايان رسانده و با نسخه مجلسى اول , مقابله و تصحيح كرده . و بـر جلد دوم كه آن را قبلا در 1073 تصحيح نموده , حواشى از خود و ديگران نوشته و نسخه اى از شرح كافيه رضى را به تملك خود در آورده و برادرش سيدنعمت اللّه در اول آن نسخه مالكيت او را گـواهـى فـرمـوده , بـر اوائل آن هـم حواشى ازسيد نجم الدين ديده مى شود . و محتمل است كه مقصود صاحب امل الامل ازحاشيه تهذيب و حواشى كتب نحو همين دو نسخه باشد. دو مـهـر داشـتـه بـر يكى (نجم الدين الحسينى ) و بر ديگرى كه شش گوشه بوده آيه (وعلامات وبالنجم هم يهتدون ) ((710)) منقوش است . اولاد سيد نعمت اللّه جد اعلى چهار پسر داشته : سيد نور الدين , سيد حبيب اللّه , سيد شفيع , سيد جمال الدين ((711)) . سـيـد نـور الـدين كه عموم سادات جزائرى به او مى رسند, و از اين رو آنان را نوريه مى نامند, بعدا ترجمه خواهد شد. سيد حبيب اللّه بن سيد نعمت اللّه در صغر سن ((712)) , به تمييز نا رسيده ((713)) وفات نمود. در شـجره نوريه زير نام او نوشته توفى شابا كه درست نيست زيرا در كودكى قبل ازجوانى , بلكه قبل از تمييز, چنانكه دانستى درگذشته . و سيد شفيع قاضى ((714)) كه در تحفة العالم : 97 و98 او را سيد محمد شفيع نوشته ,و در شجره نـوريـه شـفيع الدين ناميده كه هر دو مسامحه است . سيدى فاضل و قاضى حويزه بوده ((715)) و عقب او از اناث , و اولاد ذكورى نداشته است ((716)) . در شـجـره نـوريـه يـك دختر براى او ثبت كرده . اما ظاهر تذكره كه به اناث به صورت جمع تعبير كرده , دختران متعدد را مى رساند. و سيد جمال الدين كه ظاهرا كوچكترين فرزند سيد نعمت اللّه بوده , يك پسر از اومخلف شد به نام (سيد مجد الدين ) كه هنگام تاليف تذكره شوشتر حدود 1167 درهندوستان بوده . و بعد از آن تاريخ مفقود الاثر شده چنانكه ذيلا مى نگاريم . در شـجـره طـيبه فرموده سيد جمال الدين به هندوستان رفت . از او بعمل آمد سيدمجد الدين , سيد محمد زكى , سيد محمد باقر ((717)) . نـگـارنـده گويد: اين كلام از دو نظر اشتباه است يكى اينكه سيد جمال الدين به هندنرفته , بلكه چنانكه گذشت فرزندش سيد مجد الدين بوده كه به هند رفته . ديـگـر آنـكـه سـيـد جمال الدين به طورى كه از تذكره شوشتر و تحفة العالم بر آيد فقطيك پسر نـامبرده را داشته و چون در وقت تاليف تحفه (1216) زنده نبوده احتمال تولد دو نفر ديگر پس از (1216) منتفى است . و مدرك شجره طيبه در ثبت اين دو نام , شجره نوريه است كه ما اين را از اغلاط اومى دانيم . همانطور كه در توضيحى كه در باره سيد مجد الدين داده و او را بلا عقب معرفى كرده تامل داريم , زيرا كه مفقود الاثر غير از بلا عقب بودن است . امـا در شـجـره طـيـبـه و تـتمة الشجرة , بدون دقت با استناد به آن شجره , اين دو رانوشته اند, و گـفته اند از اعقاب آنان اطلاعى نيست , كه بايد گفت اين دو نفر (سيدمحمد زكى و سيد محمد باقر) وجود خارجى نداشته اند, چه رسد كه اعقابى براى آنان تصور شود. اما سيد مجد الدين فرزند سيد جمال الدين فرزند سيد نعمت اللّه چنانكه گذشت مفقود الاثر بوده و صاحب تحفة العالم كه به هند رفته در وقت تاليف آن كتاب (1216) خبرى از او نداشته ((718)) . امـا از قـرار مـعـلـوم مردى دانشمند بوده و به زبان انگليسى آشنائى كامل داشته وكتابى در لغت نوشته . عـلامـه تهرانى فرموده كتاب فرهنگ فارسى به فارسى . در كتابخانه دهخدا به شماره21 موجود اسـت كـه مـخـصـوص كـلمات شوشترى و تاليف برادر زاده سيد نور الدين فرزند سيد نعمت اللّه جـزائرى است , كه به هند رفته و زبان انگليسى را ياد گرفته و ازشرح نخبه عمويش در آن كتاب نـام بـرده , و اهل قرن دوازدهم بوده و شايد مترجم فروق اللغات باشد, و توضيح بيشتر در باره اين كتاب در جلد سوم (در باره نسخه هاى خطى ) مذكور است ((719)) . نـگـارنـده گـويد: متاسفانه جلد سوم كتاب مذكور اكنون حاضر نيست كه مشخصات واطلاعات بيشترى در باره فرهنگ نامبرده بدست آوريم . امـا هـمـيـن قـدر مى دانيم كه مؤلف اين كتاب با مشخصات مذكور, كسى غير از سيدمجد الدين جزائرى نخواهد بود. و در كـتـاب فـرهنگنامه هاى عربى بفارسى صفحه 240 ترجمه فارسى براى فروق اللغات سيد نور الـديـن نـوشـتـه , كـه مترجم را نشناخته و احتمال داده كه از صاحب فرهنگ فارسى , موجود در كتابخانه دهخدا, باشد. اينك ما مى گوئيم كه اين احتمال بسيار نزديك و آن ترجمه هم از همين سيد مجدالدين است . سيد نور الدين جزائرى (1088 - 1158) بزرگترين فرزند سيد نعمت اللّه و جانشين وى در جميع مناصب و مناقب بوده . شـرح حال او در كتب تراجم , ذيل ترجمه والد ماجدش يا جداگانه و در مقدمه فروق اللغات چاپ نـجـف اشرف و تجليات 1: 2 ((720)) و شجره طيبه موجود است . كه ازتذكره شوشتر: 59 و اجازه كـبـيـره و تحفة العالم : 98 تاليف فرزند و نوه نزديك اوگرفته اند, و ما قبل از آنكه به نقل عبارات آنان بپردازيم , اين نكته را خاطر نشان مى سازيم , كه نام او را كه در مؤلفات و متملكات او ديده ايم و همچنين در كتب نامبرده كه از نزديكترين خاندان او هستند, نور الدين است . ولـى در شـجـره نوريه و تجليات 1: 2 و بعضى از اعقاب سيد نور الدين كه نسب خودرا به او پيوند داده اند او را (نور الدين محمد) ناميده و گوئى اجتهاد در مقابل نص نموده اند. و اما نور الدين على كه در الذريعه 22: 371 و مكارم الاثار در صفحات متعدد از آن جمله 1 و 2 جلد اول و فرهنگ نامه هاى عربى به فارسى 240 و تذكرة القبور: 370و غيره ديده مى شود غلط است . و مـدرك آنـان روضـات الجنات : 365 بوده كه او را باسيد نور الدين على عاملى -مذكور در صفحه 264- اشـتباه نموده است . و در اثرهمين اشتباه صاحب معجم المؤلفين در شرح حال سيد محمد شـفـيـع جـزائرى كـه ازنـواده هـاى سيد نور الدين است در 13: 392 نسب او را به سيد نور الدين كـه رسـانـيده , او را على ناميده و كلمه نور الدين را لقب پنداشته و نياورده است و درالمستدرك عـلـى مـعـجم المؤلفين : 822 اشتباهى ديگر كرده و نام او را نور اللّه نوشته . و همچنين زركلى در الاعـلام چـاپ 8 جلدى 4: 107 در ترجمه فرزندش سيد عبداللّه او را على ناميده , بنقل از معارف الرجال 2: 8. در اجـازه كـبيره فرموده والدي العلا مة الامام , مقبول الخاص والعام , نور الدنياوالدين تغمده اللّه بـالـرحمة والرضوان , وروح روحه بالروح والريحان , قد اشتغلت عليه من اول زمن التحصيل الى ان انتقل الى الدار الاخرة , ومما قرات عليه الفية الشهيد وصحيفة الرضا المنسوب الى الشيخ الطبرسي والاثنا عشرية الصلاتية والاربعين حديثا والمختصر النافع وبضعة وافية من المغني وشرح العضدي مـن مبادي ء اللغة وارشاد العلا مة واحقاق الحق وتفسير القاضي واكثر الشرائع ونهج البلاغة وجملة مـن الـمـفـاتيح والاستبصار واصول الكافي من اوله الى باب الدعاءوبضعة من فروعه واكثر تفسير الصافي , وقرات عليه الصحيفة الكاملة مرارا متعددة ,واجازني اجازة عامة , وكان (رض ) حافظا ذكيا دقـيق الفهم . متوقد الذهن مستقيم السليقة حسن اللهجة فصيح الكلام حلو المنطق جيد التعبير فـطـنـا لـلـنـكات والدقائق عارفا باساليب الكلام شاعرا منشئا اديبا خطيبا مجيدا مهذب الاخلاق مـحمودالسيرة كثير المروة متواضعا هينا لينا سهل العريكة مع ما هو عليه من الوقار, وكانت اوقاته مـضبوطة موزعة على مشاغله الدينية والدنيوية لا يدخل شغلا على شغل ,ومن ثم كان فائزا ببركة الاوقـات , وكـان اذا تـوجـه لـمـطالعة درس او التامل في عبارة مشكلة , يقبل عليه بجميع حواسه وهمته , لا يقطعه عنه قاطع حتى ينهيه على وجهه , ويستخرج من مكنونه ما لا يطيقه غيره , وربما كـان يـدرس دروسـا متعددة فكان يراجع شروحها وحواشيها ومتعلقاتها اجمع ويلقي جميع ذلك وقـت الـتـدريـس مـع الـرد والقبول . لا يعزب عنه حرف واحد . وكان بعض الطلبة يضع عبارات لا مـعـاني لها ويسالها الاذكياء امتحانا لهم فربما كان يعرض عليه شي ء منها فينظر فيهاويستخرج لها مـعـاني معقولة مقبولة , وكان مع غاية حدة ذهنه وقوة مادته , كثيرايتثبت , لا ينطق الا بعد التروي ومـلاحظة الاطراف , له من المصنفات ((721)) . . . وكان موفقا سعيدا من اول عمره الى آخره , عاش فـي سـعة رزق ونعمة موفورة مستمرة وسافر الى بلاد العجم مرارا, مقبولا معظما عند ارباب الدنيا والدين واجتمع في حجته وزيارته بفضلاء الحجاز والعراق وخراسان فعرفوا فضله واذعنوا له . انتقل من هذه الدار الى دار القرار وجوار اجداده الاطهار, الليلة السادسة من شهر ذي الحجة الحرام سنة ثمان وخمسين بعد المائة والالف ودفن عند المسجد الجامع بوصية منه وقبته معروفة يتبرك بها ويزار ويخفف عن حامليها الاوزار. وكـان فـي حـالة احتضاره في غاية ما يكون من سكون النفس والاطراف وسلامة الحواس الظاهرة والـبـاطـنـة وقـوة القلب وجودة الادراك يقرا دعاء العديلة ويامرنابتلاوة القرآن وينهانا عن الجزع ويتبسم في وجوهنا الى ان قضى نحبه ووصل ربه . ..وذكرت جملة من مناقبه في تذليل السلامة ولا بـاس بـايراد فقرات منها . نور الحق المتشعشع كنار على علم , المهتدي بسناه الحائرون في غياهب الـظـلـم , ونـوره الـذي يـزهـو على شقائقه في حدائقه . ويعطر الارواح بنشر حقائقه , ومحتد العلم الـمـؤسس على التقوى بنيانه , المشيد بالمجد جدرانه , المتوقدة للوفود نيرانه . الممتنعة في حماه جيرانه , المرصوصة بالعز حيطانه , السامكة الى السماك مقاصيره وايوانه ,ومربع الفضل الزاهرة نجوم سـمـائه , الـماطرة مواقيت انوائه , ومرتع البذل المتدفقة عيونه , المتدلية بالثمرات غصونه . وعصام الـشـرع ومـوئلـه . وسـنـاده الـذي عليه معوله ,الى محاسن تخضع لها الرقاب . ومكارم تخفق اليها الاعـقـاب , ومـحـامـد هتفت بهاالعواتق في الخدور, وهوت اليه افئدة العظماء والصدور, من نسب شـاهـقه الى الملكوت راياته . متلوة في الملا الاعلى آياته , وشرف در عليه في سر غلالته , وورثه عن عـصبته وكلالته , وحسب فرق بين التالد والطريف , وانبسط في ذل عريشه الوريف , ولهج معترفا به كـل وضيع وشريف . . . وها هو مد اللّه في سعادته , وادام ايام افادته , قد ذرف على السبعين ويعين ولا يـسـتعين , ويقوم بنفسه بالاعباء من حفظالنظام , وفصل الخصام وتنفيذ الاحكام , والامر بالمعروف والنهي عن المنكر, واقامة الجماعات وامامة الجمعات , وقضاء الحقوق والتدريس , والخطابة والنقابة , والـنـظرفي مصالح كثيرة للحق لا تنتظم بغيره ومراقبته الوفود, واصدارهم بالصلات والرفود.واما الادب فهو نادرة عصره , ورواق قصره , ونطاق حصره , وامير مصره بل سنادظهره ووحيد دهره , تنشا الـمـعـانـي على ذهنه وتنهار, وتتوارد الاسجاع على لفظه توارد الفراش الى النار, ان خطب انقطع خطيب خوارزم , وبان الفشل على وجه ابي الحزم , او كتب ماد الميداني , والبديع الهمداني , وطرب صـاحـب الاغـانـي , ومـسلم صريع الغواني , او املى التقط الجوهري جواهر كلماته , وحصر الحريري في مقاماته . .. ((722)) . و در شجره طيبه فرموده العلا مة الامام السيد نور الدين نخستين فرزند سيد جزائرى است , كه در سـال هزار و هشتاد و هشت در شوشتر متولد گرديده است . پس از اتمام چهار سالگى به حكم والد بـزرگـوار شـروع بـتـعـلم نمود و والد ماجدش از فرط محبتى كه به وى داشت خود به تعليمش پـرداخـت , در صـغـر سن به زيارت ارض اقدس رضوى (ع ) موفق و بفيض ملاقات شيخ محمد حر عاملى كه از معاريف ((723)) علماءشيعه است نائل آمده , شيخ بزرگوار چون آثار رشد و كمال در نـاصـيـه اش آشكار ديداجازه عامه به خط خويش به وى داد . آقا سيد نور الدين پس از تقبيل سده سـنـيه رضويه (ع ) به شوشتر بازگشت و در خدمت والد ماجد بتكميل مشغول شد دراندك مدتى چـنـان بـه معارف عصر خويش احاطه پيدا كرد كه كمتر كسى را ازمحصلين اتفاق مى افتد, و آن حضرت به زيارت ائمه عراق و حج بيت اللّه الحرام مسافرت نمود و در مراجعت رهسپار اصفهان كه پايتخت دولت و مهبط علم ومعرفت بود گرديد . در اين اسفار از اكثر علماى عصر خويش استفاده بسيار نمود-در ورود اصفهان مورد احترام و توقير شاه سلطان حسين صفوى واقع گرديد وعموم عـلـمـاى آن شـهر مقامات علم و فضلش را تصديق نمودند- چون به شوشترمراجعت نمود پس از انـدك مـهـلـتى والدش سيد جزائرى وفات كرد ((724)) و كليه وظائف شرعى خوزستان از شيخ الاسـلامـى و نـيـابـت صدر و امامت جمعه وجماعت و غيرها به آن حضرت مفوض و مرجع انام و مـقـتـداى خاص و عام گرديد.سيد بزرگوار در خوشى رفتار و نيكى كردار يگانه روزگار بود . و اخـلاق متين و گفتار ورفتار شيرينش وى را از ديگران ممتاز مى نمود, در نتيجه شهامت ذاتى و قـوت قـلـب آن حضرت , سكنه خوزستان در آن اوان از تعديات خودى و بيگانگان آسوده بودند . در ورود قهرمان زمان (نادر شاه افشار) به شوشتر بواسطه خرابيهائى كه در اثرلشگر كشى و خشونت سلوك نادرى بظهور رسيده بود, سيد جليل با كمال جلادت روبرو, ويرا بر مظالمش نكوهش كرد و بدون پاس حشمت سلطنت , آن پادشاه راملامت و نصيحت بسيار فرمود, و به طورى با درشتى با او مـكـالـمـه كرد كه احدى رادر آن زمان جرات اين اقدام نبود و تا به حال حكايت اين ملاقات در الـسـنه خوزستانيان دائر است . علو همت . صفاى نيت , فراست و ذكاوت , تواضع واستقامت , جود و سـخاوت , شجاعت وعظمت را از اجداد كرام به ميراث داشت ودر تمام عمر شريفش كه بخوشى و عظمت مى گذشت , بجمع مال با آن كه كاملابرايش ميسر بود همت نگماشت , در اواخر عمر انزوا بـر مـزاجـش غـلبه كرده ازصحبت مردم دامن در كشيد . اوقات خود را بر مشاغل دينى و دنيوى تـقـسـيـم كـرده بـود و كـارى را در كـار ديگر داخل نمى فرمود, و از اين باب به نعمت بركت در اوقـات مـوفـق بـود, در هنگام مطالعه و تامل و تعمق در معضلات و مشكلات علمى تمام حواس و هـمت خود را صرف احاطه بمطلب مى كرد و هيچ مانعى او را از دقت دركار منصرف نمى نمود, و هـنـگامى كه شروع بتدريس مى فرمود هر مبحثى را از كتاب با شروح و حواشى , تعليقات بضميمه رد يـا قـبـول خويش بيان مى فرمود بدون آنكه اندكى از اطراف موضوع فرو گذارى شده باشد, و بـاين ترتيب همه روزه چند درس در علوم مختلفه بر طلاب القاء مى فرمود, بعضى از اذكياء طلبه گـاهـى مـحـض امـتـحـان سايرين , عباراتى خالى از معنى درست نموده در حوزه درس منتشر مـى كـردنـد, بـسـاچـيـزى از آنـها بنظر كيميا اثر سيد مى رسيد و معانى معقوله مقبوله اى براى آن اسـتـخـراج مـى فرمود -با اين حدت ذهن و قوت فكر بدون تروى و تثبت زياد درمسائل علميه اظـهـار راى نـمـى نـمود و تا اطراف هر موضوعى را بدقت ملاحظه نمى كرد اظهاراتى در آن باب مـشـق بلغاى آن زمان مى بود.اگر چه منشت و خطب بليغه در جمعات و مناكحاتش غالبا از بين9 پ ج نـسـخ و شكسته را خيلى شيرين مى نوشت و اشعار عربى ((725)) را نيكو و رفته , اما تاليفات شيرينش بر قدرت بيان و بنان وى بينه باقى است . اساتيد و مشايخ سيد نور الدين چـنـانـكـه مـذكور شد عمده تحصيلات وى , نزد پدر بزرگوارش بوده و در سفر اصفهان مدتى از محضر علماى آن سامان استفاده كرده , اما جز دو تن از آنان كه نامشان را دراجازه كبيره ديده ايم , باقى نا شناخته و مجهولند. يـكـى از آن دو, مير محمد باقر خاتون آبادى و ديگرى مير محمد صالح خاتون آبادى است , كه ذيلا ترجمه شان را مى نگاريم . مشايخ وى هم دو نفر اند. اول , مـحـدث بزرگوار شيخ محمد حر عاملى ((726)) كه در 1098 كه حدود ده سال ازعمر سيد نـور الـدين گذشته و طبق نذر پدر و مادر باتفاق دايى مفضال خود, سيدصالح بن سيد عطاء اللّه جزائرى به زيارت مشهد مقدس رضوى (ع ) رفته بود, شيخ مذكور به وى اجازه داد ((727)) . دوم , پـدر فـرخـنـده آثارش كه بنفس نفيس , همت به پرورش و آموزش او گماشت و به تربيت و تـعـلـيـم او پرداخت و در 1099 كه سيد نور الدين يازده ساله بود و از خواندن اربعين حديث شيخ بـهـائى ((728)) فـارغ گـشت . اين اجازه را براى او نگاشت بسم اللّه الرحمن الرحيم انهاه سماعا ولـدي الـعزيز الموفق المسدد السيد نور الدين الجزائري وفقه اللّه تعالى لجمع مراتب الكمال بحق مـحـمـد صـلـى اللّه عليه وآله , فاجزته حرسه اللّه تعالى رواية هذا الكتاب وسائر مؤلفاتي ومروياتي ومسموعاتي وما صح روايته عن اكابر المحدثين والعلماء المجتهدين وكتب الاحرف بيمناه الجانية والـده نـعـمـة اللّه الـحـسـيـنـي الـجـزائري عـفـا اللّه تـعـالى عنه اواخر شهر شوال سنة التاسعة والتسعين والالف الهجرية حامدا مصليا مسلما. و نسخه اى از المختصر النافع ((729)) مورخ 1104 به خط سيد نور الدين موجوداست كه در آخرش اين عبارت است . قد تم قراءة وكتابة ومباحثة عند مجتهد الزمان والدي السيد نعمة اللّه سلمه اللّه تعالى بمحمد وآله وكتب هذه الاحرف المذنب الجاني تراب اقدام اهل العلم , نورالدين بن نعمة اللّه الحسيني وفقه اللّه سـبـحانه لمراضيه وجعل مستقبله خيرا من ماضيه في شهر رمضان المبارك سنة مائة واربع والف من الهجرة النبوية المصطفوية صلى اللّه عليه وآله وسلم حامدا مصليا مسلما. مير محمد باقر خاتون آبادى فرزند امير اسماعيل فرزند امير محمد باقر خاتون آبادى كه ترجمه پدرش را دراستادان سيد نعمت اللّه نگاشتيم . در اجـازه كـبيره , ضمن شرح حال سيد احمد علوى خاتون آبادى فرموده , كه با سيدنور الدين نزد مـيـر مـحـمد باقر و مير محمد صالح خاتون آبادى درس خوانده وهمدرس بوده اند و نزد عموها و دايى هاى ديگرش هم تلمذ نموده اند. و در ترجمه امير اسماعيل فرزند امير محمد باقر فرموده پدرم سيد نور الدين ازشاگردان پدرش بوده است . مـلا مـحمد زمان تبريزى معاصر امير محمد باقر, در فرائد الفوائد او را علا مه رئيس فضلاء زمان خـوانـده و گـفـتـه اكـنـون مـنـزل مـن در حـجـره امير محمد باقر در مدرسه شيخ لطف اللّه است ((730)) . در مـكارم الاثار فرموده مير محمد باقر در زمان شاه سلطان حسين ملاباشى , و ازعلماء معقول و منقول و فاضلى مقدم بر همه فحول بوده و اول كسى است كه درمدرسه چهار باغ اصفهان پس از اتـمـام ساختمان به سمت مدرسى آن مدرسه برقرار, و چندين كتاب تاليف نموده از آنجمله شرح كتاب عيون الحساب ملا محمدباقر يزدى (ره ) . وفاتش ع 1 سنه 1127 قبرش در اطاق دويم شرقى خاتون آباديهااست ((731)) . علامه تهرانى شرح عيون الحساب را ننوشته , و درگذشت مير محمد باقر را 1137نوشته ((732)) كه تصحيف است و از مشجره خاتون آباديها نقل كرده كه او مدرس شاه سلطان حسين صفوى بوده است ((733)) . در شهداء الفضيلة : 223 ترجمه اش را آورده و فرموده در 1127 مسموما درگذشته و از تاليفات او ترجمه مكارم الاخلاق است . و فـرزنـدش كه در بعضى از مواضع , محمد اسماعيل ناميده شده در اجازه كبيره معاصرش چنين مذكور است . الامـيـر اسـماعيل بن الامير محمد باقر بن الامير اسماعيل الخاتون آبادي كان عالماذكيا محمود الـسـيـرة صالحا ورعا رايته باصبهان وكان والدي من تلامذة ابيه وجدي من تلامذة جده استفدت منه كثيرا توفي عشر الستين (حدود 1160) هو واخوه السيد محمد رحمة اللّه عليهما. و در مـكارم الاثار در باره او گويد مير محمد اسماعيل مد در فقه و حديث وتفسير بى نظير بوده و در مسجد شاه , امامت و در مدرسه چهار باغ تدريس مى نموده و در عشر 1160 وفات كرده و در نـزد پـدرش دفن شده . و حديث امام رضا(ع ) به عمران صبايى را شرح كرده و التحفة الرضوية نـامـيـده . نـسـخه اصل را كه درآخرش شرح حديث سليمان مروزى را به امر شيخ حسن , خطيب خـراسـان بـه آن مـلـحق كرده و تملك فرزندش سيد ابو القاسم را دارد رؤيت كردم و اين شرح را درالـذريـعـة ((734)) نوشته اما نام آن را كه التحفة الرضوية است ندانسته و محل آن جلدسوم آن كـتاب است . و او پدر ميرزا ابو القاسم اصفهانى مذكور در الكرام البررة 1: 50بوده كه آنجا در نسب او اشتباهى چاپى رخ داده بدين صورت السيد الميرزاابوالقاسم بن محمد اسماعيل بن محمد بن باقر..., كلمه ابن بين محمد و باقر زائداست و در غلطنامه آن كتاب تذكر داده نشده . و خاتون آباد نـام قـريـه ايـسـت در بـلـوك جـى اصفهان كه در فتنه افغان خراب شده است ((735)) . خاندان خـاتـون آبـادى يـكـى ازخـانـواده هـاى علمى و روحانى اصفهان مى باشد, كه مدت چهار قرن در اصـفـهـان رياست علمى و روحانى داشته و عده اى كثير عالم و اديب و شاعر و مجتهد در بين آنها بوده است ((736)) . مير محمد صالح خاتون آبادى (حدود 1058 - 1126) فـرزند مير عبد الواسع بن محمد صالح بن اسماعيل معروف به شاه مراد بن عمادالدين محمد بن حـسن بن جلال الدين بن مرتضى بن حسن بن حسين بن شرف الدين على بن مجد الدين محمد بـن تـاج الـديـن حـسن بن شرف الدين حسين ابن عماد الشرف بن عباد بن محمد بن حسين بن محمد بن ابى عبد اللّه حسين بن ابى الحسن على بن عمر الاكبر بن ابى محمد حسن الافطس بن ابى الحسن على الاصغرابن امام زين العابدين (ع ) ((737)) . از بزرگان دانشمندان و اعاظم شاگردان علامه مجلسى و خواهر زاده و داماد او بوده است . شرح حال او را بعضى از كتب تراجم و فهارس , جداگانه يا ذيل ترجمه فرزندش ميرمحمد حسين نوشته اند. امـا هـيـچكدام حق او را ادا نكرده و تاريخ تولد و نام همه تاليفات او را كه از سى كتاب بيشتر است ننوشته اند. ولادت وى در حدود 1058 بوده , به طورى كه از بيانات آينده ما معلوم خواهدشد. وفاتش در ماه صفر 1126 و مدفنش در نجف اشرف مى باشد ((738)) و از كتاب آداب سنيه , در ماه رمضان 1120 فارغ گشته ((739)) . صـاحـب اجـازه كبيره در حاشيه اجازه فرموده توفي عشر الثلاثين بعد المائة والالف كه با تاريخ مذكور سازگار است . برخى از تاليفات فارسى وى از اين قرار است : 1 - آداب سنيه . مشار اليه كه تنها در فهرست سابق الذكر مذكور است . 2 و3 - دو رسـالـه در اسـباب حدوث باران و برف و تگرگ به نظر فلاسفه و برق وصاعقه , هر كدام يازده صفحه , ضمن مجموعه اى به خط مؤلف به نظر نگارنده رسيده و در هيچيك از كتب تراجم و فهارس به نظر نرسيده . 4 - تقويم شرعى . در تعيين اوقات سعد و نحس (خوب و بد) مانند جنات الخلوددر جدولها نوشته و از تقويم المؤمنين خود انتخاب كرده است . 5 - حـدائق الـمـقـربين . كه محدث نورى در حاشيه مستدرك الوسائل 3: 386 فرموده در كتاب الـفيض القدسى آن را به فرزندش مير محمد حسين نسبت داديم و پس ازچاپ به اشتباه خود پى برديم . نسخه اى نزد صاحب روضات بوده و اكنون هم نزد احفادش در اصفهان مى باشد. تـاريـخ ولادت مـيـر محمد صالح , از اين كتاب معلوم مى شود در حدود 1058بوده ,زيرا بنا بر نقل صاحب روضات ((740)) در آنجا گفته كه علامه مجلسى در1085 براى من اجازه نوشت و من در آن تاريخ حدود بيست و هفت سال داشتم . و در شـرح حـال علامه مجلسى در آن كتاب وفات او را همانطور كه ما ترجيح داديم ,در 27 - ماه رمـضـان - 1110 نـوشـتـه ((741)) و بـا چـنين مصدرى معتبر, غلط بودن (1111) روشن و آشكار مى گردد. 6 - حديقه سليمانى ((742)) در فضائل و آداب ازدواج بنام شاه سليمان صفوى نوشته . يك نسخه مورخ 1237 در 230 صفحه موجود است . آغـاز عـقـود لالـى فاخره آيينه يى بى انتها چهره آرائى . . . دست جواهر معانى محمدصالح حسينى اصـفـهـانـى بموقف عرض گوهر شناسان . . . آنرا بنام نامى و اسم سامى آن سليمان زمان و سلطان سـلاطـيـن جـهان منسوب و بحديقه سليمانى موسوم ساخت و مانند حدائق جنان و رياض خلد و رضوان اين حديقه رائقه و روضه بهيه را به هشت باب مبوب گردانيد. 7 - ذريعة النجاح . در اعمال سال , يك نسخه مورخ 1089 به خط زيباى عبدالكريم بن محمد صادق جـى اصـفـهانى ديده ام , كه از تاريخ آن معلوم مى شود,حدود بيست سال قبل از زاد المعاد علامه مجلسى آن را نوشته , زيرا كه تاليف زادالمعاد در 1107 بوده . و در مـوضـوع فـوق , كـتـب ديگرى در آن زمان نوشته شده , از آنجمله منهاج الفلاح على بن شاه مـحـمـود بافقى , مذكور در امل الامل 2: 189 كه در 1040 تاليف شده ويك نسخه مجدول به خط زيـبـاى نـوروز على عصار اصفهانى مورخ 1054 را ديده ام . و اين شخص صحيفه سجاديه را هم در 1066 نوشته . و ديـگـر اعـمال السنة ملا محمد حسين بن حيدر على شوشترى است كه از علامه مجلسى و ملا مـحـمد صالح مازندرانى و ملا محمد صادق شريف اصفهانى اجازه داشته , و محتمل است پدر ملا محمد باقر سيد محمد شاهى مذكور در صفحه 255بوده باشد. امـا كـتـاب او بـه عربى است و چنين آغاز شده الحمد للّه الذي حثنا على المسالة والدعاء در آخر كتاب دعاء صباح و ترجمه آن را ملحق كرده و در آنجا تاريخ 1072ديده مى شود. 8 - رساله اى در اختلاجات ((743)) . براى اختلاج صد و شش عضو بدن , دعاهائى ازامام صادق (ع ) آورده . 9 - زينة المتقين . منتخب حلية المتقين مجلسى , ضمن مجموعه سابقه به خطمؤلف موجود است و در هيچيك از كتب تراجم و فهارس به نظر نرسيد. 10 - شـرح و تـرجـمه ادعيه سر . به نام شاه سليمان صفوى نوشته , در اوائل آن فرموده اين ادعيه شريفه در بعضى از نسخ حديث و دعا, سى و دو دعا و در بعضى سى و سه دعا است . .. . نسخه با خط زيـبا و طلا كارى كه گويا نسخه ايست كه براى شاه سليمان نوشته شده و منحصر به فرد است به نـظـر نـگـارنـده رسـيـده . در الذريعه13 : 67 دو كتاب در اين موضوع ياد كرده , اما نامى از كتاب خاتون آبادى نبرده , زيرااز آن اطلاعى نداشته است . در دانشمندان و بزرگان اصفهان : 386 ترجمه مير محمد صالح با بيست وشش عدداز مؤلفات او مـذكـور اسـت , اما برخى از آنها مكرر و اشتباه است , از آن جمله , الانوارالمشرقة را به صورت انوار المشرقه نوشته و آن را عدد 6 قرار داده با اينكه عدد 5(ايمان و كفر) را نامبرده . و شماره 21 (رساله در اختلافات ), كه صحيح آن اختلاجات است چنانكه گذشت . و مير محمد صالح را داماد مجلسى اول دانسته , با اينكه داماد مجلسى دوم بوده وبه نظر مى رسد كه به ملا محمد صالح مازندرانى داماد مجلسى اول اشتباه شده باشد. تاريخ وفات او را در 1116 و قبرش را در ايوان العلماء نوشته , و چنانكه گفتيم وفاتش در 1126 بوده و قـبـر نـوه او مـير عبد الباقى بن مير محمد حسين بن مير محمدصالح در ايوان العلماء بوده , به طورى كه در ماضى النجف و حاضرها 1: 63 چاپ صيدا نوشته , اما قبر او در نجف اشرف بوده ولى معلوم نيست در آن ايوان بوده باشد. و ايـوان مذكور كه در جهت شمال حرم مطهر امير المؤمنين (ع ) در نجف اشرف واقع است , چون جـمعى كثير از علماء در آن مدفونند, كه هر كدام سنگ قبر داشته اند,بدين نام معروف شده . و در 1375 كـه در آن مـكـان مقدس , تعميراتى شد تمام آن سنگها را برداشته و به جاى آن سنگ مرمر سفيد گذاشته اند, و اكنون نشانه و اثرى براى هيچيك از آن قبور نمانده است . نـا گـفـتـه نماند كه صاحب ترجمه دو پسر دانشمند به نام مير محمد و مير محمدحسين , و پسر سـومـى بـه نـام مـير زين العابدين داشته , كه اولى را صاحب اجازه كبيره به فاضل محقق متكلم عـظـيم الشان صاحب تاليفات توصيف نموده و فرموده حاشيه اى بر شرح لمعه نوشته و متعرض حـواشـى ديـگـر شده و با استاد خود آقاجمال خوانسارى مناظره نموده , در نيشابور او را ملاقات كـردم و بـا وى بـه مـبـاحثه پرداختم و او را مردى محقق , با انصاف يافتم , در 1148 در آذربايجان شهيدگرديد. و در حـاشـيـه اجازه فرموده سيد قوام الدين قزوينى ماده تاريخ شهادت او را (كان ثالثهما) يعنى سـوم شـهـيـديـن فرموده , خدا رحمت كند و بيامرزد ماتن لمعه و شارح آن و محشى را كه فاضل مذكور است . نـفر دوم , مير محمد حسين در 1151 وفات نموده و از مشايخ اجازه صاحب اجازه كبيره بوده و در اجازه با القاب و اوصاف خوبى او را ياد كرده و فرموده از پدرش ميرمحمد صالح و جد مادريش ملا مـحـمـد بـاقـر مجلسى اجازه روايت داشته , و به سبب روايت از مجلسى , عالى ترين طريق را از او داشته و در حاشيه فرموده از آقا جمال خوانسارى هم روايت مى كند. نـگارنده گويد: وى صاحب خزائن جواهر سلطانى در اعمال ماهها است , مشتمل برفوائد بسيار, و صـاحـب مـنـاقب الفضلاء نيز مى باشد كه اجازه اى مفصل است در1138 و براى شيخ زين الدين خوانسارى نوشته , و در 1373 شمسى بضميمه نفحات الروضات چاپ شده . و از اجـازات كـبـار اسـت , اجازه كبيره عالم نابغه , سيد عبد اللّه جزائرى كه تعريفش ضمن مصادر كتاب بيايد . و الدر الفريد في نبذ من الاسانيد كه عالم نسابه نجفى مرعشى در 1375 براى اينجانب نوشته . و در الذريعة 12: 115 ضمن السلسلات ,اشتباها ذكر شده و بايد در ميم (المسلسلات ) باشد. ولؤلؤة البحرين محدث بحرانى و الروضة البهية سيد شفيع جابلقى كه از فقهاء بزرگ بوده و هر دو چاپ شده اند. و اجـازه عـلامه مشهور سيد حسن صدر متوفى 1354 صاحب تاسيس الشيعة كه براى شاگردش استاد ما علامه تهرانى صاحب الذريعة در 1330 نوشته . و اجـازه اى كه براى عالم فقيه بزرگوار سيد صدر الدين صدر و اديب شاعر شيخ محمد باقر الفت اصـفهانى مشتركا نگاشته , و دوست فاضل معاصر ما كه نفحات الروضات را در 1373 شمسى چاپ كرده , آن را طبقات الاجازات بالروايات ناميده و به آن ملحق نموده است . و اقـرب الـمـجازات الى مشايخ الاجازات كه سيد علينقى بن سيد ابى الحسن نقوى هندى متولد 1323 بـراى سـيد محمد صادق بن سيد حسن بحر العلوم متولد 1315در 1347 نوشته و آن نظير لـؤلـؤة الـبـحـريـن و مـشـتـمـل بـر شرح حال علماء متاخرين است و اين دو نفر از دانشمندان و نويسندگان با سابقه و اعاظم ادباء هستند ((744)) . مقالات متنوعه آنان در مجلات مشهور مانند العرفان و المرشد و الرضوان وغيره منتشر شده . و مـجـيـز مذكور كه استاد دانشگاه عليگره بوده , يكى از مراجع ادب و تاريخ و لغت عرب در هند, بلكه اعظم علماء آن ديار بوده است كه در شوال 1408 درگذشته است . مرحوم آيت اللّه سيد عبد الحسين شرف الدين (ره ) در مقدمه تاسيس الشيعه : 25نام او را برده و به الشريف العلا مة المتتبع الثبت الحجة السيد علي النقي النقوي توصيف نموده . در احسن الوديعه و الذريعه و ماضى النجف و حاضرها 1: 26 چاپ صيدا و غيره ,مطالبى از وى نقل كرده اند . قصائد عربى او كه به اعتراف ادباء عرب در نهايت فصاحت هستند, برخى چاپ شده از آن جمله در الغدير 6: 33 - 35. و كشف النقاب را كه در رد وهابيه نوشته در 1348 چاپ شده است . امـا در 1361 كـتـابى بنام شهيد انسانيت نوشت كه موجب شد وجهه خود را از دست بدهد و براى جـبران آن در 1369, جزوه اى در 31 صفحه بنام حجج و معاذير منتشرنمود كه بزبان عربى و اردو است و تهمتهائى را كه به وى زده اند پاسخ داده و درمقام عذر خواهى بر آمده است . و اما مجاز, مرحوم سيد محمد صادق بحر العلوم كه مدتها قاضى عماره و بصره بوده و كتابى به نام دليل القضاء الشرعى در سه جلد نوشته كه به چاپ رسيده . در مـجـلـه الـعـرفان 42: 735 عكس او و در نقباء البشر: 865 ترجمه اش موجود است . بر كتابهاى بسيارى كه در نجف اشرف چاپ شده اند تعليقات و پاورقيها دارد.مجموعه هائى در تاريخ و شعر و اخـلاق نـوشته كه صاحبان اعيان الشيعه و الذريعه وشهداء الفضيله از آنها نقل كرده اند . و در سال 1399 درگذشت ((745)) . شاگردان سيد نور الدين
|
|
|
|
|
|
|