بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نابغه فقه و حدیث سید نعمت اللّه جزائری, سید محمد جزائرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe01 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe05 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe08 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe11 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe12 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe14 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe15 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
 

 

 
 

از جاى ديگر اين كتاب , مطلبى راجع به جن , نظير آنچه گذشت آورده ((223)) صـاحب روضات ولى بعضى با نظر ترديد بلكه انكار به آن نگريسته اند, با اينكه وجودجن يكى از مسلمات مسلمانان اسـت كـه قـرآن مجيد در آيات متعدد و سوره اى جداگانه به آن ناطق است , و امروزه با پيشرفت علوم غريبه , چون اسپيريتيسم وارتباط با ارواح و نظائر آن , وجود جن مورد قبول همه دانشمندان بـا انـصـاف جـهـان , واخـتلاف در حقيقت , نه اصل خلقت آن است .
و علا مه شعرانى متوفى 973 كتابى دارد است به نام كشف الحجاب و الران عن وجه اسئلة الجان ((224)) .
در ديباچه آن گفته :
پـرسـشهائى از مؤمنان جن به وسيله يكى از آنها كه به صورت سگى زرد بود, در16 رجب 955 به دستم رسيد, نوشته بودند اين مسائل را از مشايخ خودمان (جن )پرسيديم , گفتند پاسخ و تحقيق آنـها نزد علماء انس است , و طبع ما به نظم مايل تراست .
سئوال 77 كه آخرين سؤال است : سالونى كـيـف صح منا ومنكم تعقل الوحدة ونحن لا نتعقل انفسنا الا اثنين روح و جسم و من يشهد اثنين كـيف توحيده ؟ پس ازجواب گفته : انتهت الاجوبة عن سؤالكم ايها الاخوان من الجان فتاملوا فيها وامعنواالنظر وان توقفتم في شي ء فراجعوني او راجعوا غيري من العارفين .
فراغ از تاليف 7- شعبان - 955.
نور البراهين : فى اخبار السادة الطاهرين (ع ) رجوع شود به انيس الوحيد.
47 - النور المبين : فى قصص الانبياء والمرسلين .
در حالات و داستانهاى پيامبران قبل از پيغمبر اسلام عليه وآله و عليهم السلام .
بعد از رياض الابرار كه در حالات چهارده معصوم (ع ) است , به عنوان تكميل آن كتاب اين كتاب را نـوشته و تاليفى آموزنده و پند دهنده است , در حاشيه امل الامل نام آن را برده , اما در مصادر ديگر به عنوان قصص الانبياء مذكور است ((225)) .
آغاز الحمد للّه الذي ارسل انبياءه حجة على العالمين .
در آخر كتاب نام خود را نعمت اللّه الموسوى الحسينى , و تاريخ تاليف را شعبان1110 ياد كرده است .
چون اين كتاب در يكى از بهترين موضوعات است و طالبان فراوانى داشته نسخه هاى خطى متعدد دارد .
چهار بار در نجف اشرف از 1355 تا 1384 و يك باربى تاريخ , در بيروت چاپ شده است .
فـرزنـد دانـشمند مؤلف , سيد نور الدين اين كتاب را به فارسى ترجمه و آن را تحفة الاولياء ناميده است .
48 - نهج الصواب : فى علم الاعراب .
از كـتـب نحوى است كه قبل از پانزده سالگى آن را تاليف نموده و در مفتاح اللبيب مكرر نام آن را بـرده اسـت , از آنـجمله : در مبحث اسم و خواص آن , كه يكى خبر دادن از او است گفته در اينجا سـخـن و اشـكـالـى است كه در كتاب موسوم به نهج الصواب فى علم الاعراب بيان شده , هر كس بخواهد بر حقيقت حال واقف شود به آن كتاب مراجعه نمايد.
در بـحث خواص فعل هم گفته فعل را خواص زيادى است كه نزديك به هفتاد تا رادر كتاب نهج الصواب شمرده ايم , هر كه بخواهد مطلع شود به آن كتاب مراجعه نمايد.
نـگارنده گويد: از اين دو مطلب كه به آن كتاب ارجاع شده معلوم مى شود, كتابى مفيد و مبسوط بوده , اما متاسفانه اثرى از آن بدست نيامده و مورخان نام آن راننوشته اند.
49 - نـهـج الـيـقين : آن هم در كتب تراجم قديم مذكور نيست و مؤلف در مفتاح اللبيب در بحث مـفعول مطلق , به آن اشاره كرده و فرموده يكى از مشايخ من در اين مقام چندين دليل و پاسخ و مـنـاظـره دارد كه به طور تفصيل در نهج اليقين بيان نموده ايم .
و همچنين در باره اينكه مصدر اصل است يا فعل , در اين كتاب شرحى آورده .
50 - هـديـة الـمـؤمـنين وتحفة الراغبين : رساله عمليه ايست در طهارت و صلوة وقسمتى از آن استدلالى نوشته شده و حواشى زيادى بر آن دارد.
مـؤلـف نـام ايـن كتاب را به جهت تخفيف الهدية في فقه الامامية ((226)) و كتاب الهدية في علم الفقه ((227)) گفته .
در اجازه كبيره , به نام رسالة الهدية في فقه الطهارة والصلاة مذكور است .
مـحـدث بـحـريـنـى نـام آن را از جزء دوم اقتباس كرده و رسالة التحفة گفته و موضوع آن را كه طهارت و صلوة است , صلوة تنها نوشته ((228)) , و اين نا درست است .
صـاحـب روضـات يك جا به نام كتاب و يك جا به عنوان فقه الصلوة كه از موضوع مذكور در اجازه كبيره اخذ شده , آن را ياد كرده ((229)) و توهم تعدد آن دو را داشته است .
استاد بزرگ تهرانى هم به پيروى از او به دو عنوان آن را ياد كرده است ((230)) .
بـغـدادى هـم دو بار نام آن را برده به عنوان الهدية في فقه الشيعة العلية وهدية المؤمنين كه نام كتاب است ((231)) .
كلمه (العلية ) را كه وصف الشيعة قرار داده حقى است , كه بدون قصد بر قلم اوجارى شده و گر نه در نامگذارى مؤلف منظور نشده است .
كـنـتـورى و عـلا مـه امـيـن بـه جـاى هـديـة بـا تـشـديـد يـاء, هـدايـة المؤمنين با الف قبل از ياءنوشته اند ((232)) و آن اشتباه است .
آغاز الحمد للّه الذي فقهنا في امور الدين .
در نسخه هائى كه به نظر نگارنده رسيده تاريخ مذكور نيست , اما از ترجمه اين كتاب كه به قلم نوه دانشمند او سيد عبد اللّه بن سيد نور الدين بن سيد نعمت اللّه است ,معلوم مى شود كه : تاريخ تاليف چهار شنبه 3 - ع 1 - 1083 بوده است .
يـك نـسـخه به خط نگارنده كه در 1371 از روى نسخه مرحوم سيد آقا نوشته ام ونسخه اى ضمن مجموعه اى از مؤلفات شيخ عبد اللّه بن صالح بحرينى معروف به سماهيجى , نزد فاضل محترم حاج سيد محمد تقى حكيم , و نسخه اى ديگر دركتابخانه مجلس ((233)) , و جاهاى ديگر موجود است .
الهدية في فقه الشيعة العلية : رجوع شود به هدية المؤمنين قريب الذكر.
اين بود نام و مشخصات مؤلفات جد اعلى , كه نام برخى از آنها بر ترجمه نويسان پوشيده بوده و آنها را ننوشته اند.
صاحب شجره طيبه كه از نوادگان سيد نعمت اللّه و مردى متتبع بوده , تنها 26 كتاب را شناخته و نـام برده .
بعضى از بزرگان 35 شماره را ياد كرده , اما از اين عدد كمترنوشته اند, زيرا كه بعضى از آن شماره ها تكرارى بوده و يك كتاب را به دو عنوان نوشته و هر كدام را شماره اى داده اند.

دفع توهم

صـاحب رياض العلماء در ترجمه سيد عليخان گفته , گمان مى كنم بيشتر فوائد كتب سيد نعمت اللّه شوشترى معاصر, از تصنيفات اين سيد بزرگوار اخذ شده است ((234)) .
نگارنده گويد (ان الظن لا يغني من الحق شيئا) ((235)) .
توضيح آنكه : سيد عليخان مايل به تصوف و متخصص در ادب و شعر بوده , گر چه از علوم ديگر بى بـهـره نـبـوده است و محتملا مؤلفات او ستايش صوفيه را دارد و برعكس جد اعلى , كه بيشتر در احـاديث و اخبار و متضمن هجو صوفيه است , وفوائد و تحقيقات را بعد از كلمه (اقول ) و نظير آن بيان نموده كه دليل آشكار بر اطلاع شخصى او مى باشد و هر مطلبى را به صاحبش نسبت داده و از اين رو است كه نام معاصران او در مؤلفاتش مكرر برده شده است .
بـهـر حـال اين سيد عليخان غير از سيد عليخان مدنى صاحب سلافة العصر و شرح صحيفه است , بـلـكه او فرزند سيد خلف , و نوه سيد فلاح مشعشعى و از بزرگان علماء است , كه از 1060 تا هنگام مرگ حاكم حويزه بوده , و به سيد نعمت اللّه مودتى شديد و علاقه اى زياد داشته و همه ساله سيد را بـه وسـيـله نامه دعوت به رفتن به حويزه و ترغيب به ماندن در آن شهر مى نموده , سيد هم گويا همه ساله دعوت او را اجابت مى كرده و چند روزى به ديدن او مى رفته و در يكى از سالها كه نرفته بود, سيد عليخان اين اشعار را براى او فرستاد.
يا اخا بشرنا قد تاخرت عنا-----قد اسانا ببعد عهدك ظنا تا اينكه گفته :
كن جوابي لكي ترد شبابي ----- لا تقل للرسول كان وكنا در مجلس او هميشه از علوم تفسير و حديث و ادبيات و اشعار, مذاكره و گفتگومى شده و در اين عـلوم ماهر بوده و اشعار بسيارى از بر داشته و در امور سلطنت كمتر دخالت مى نموده و آنها را به فرزندان خود واگذار كرده بود ((236)) .
تاليفات او عبارتند از: خير المقال و ديوان شعر و منتخب التفاسير و نكت البيان وغيره .
جـد اعلى در مسكن الشجون فرموده منتخب التفاسير آخرين تاليف او است ,هنگامى كه خواست شـروع در تاليف آن كند, در روستاى منافيه همراه او بودم , پس ,از من خواست تا براى او استخاره كـنـم , وقتى قرآن مجيد را گشودم اين آيه شريفه آمد (وان له عندنا لزلفى وحسن مب ) ((237)) چـون ايـن آيه را براى او خواندم , شروع به تاليف نمود, اما سر خود را تكان داد و گفت , اين آخرين تـالـيف من است و از آيه شريفه نزديك شدن مرگ خود را استفاده كرد و همين طور هم شد, و آن سال خضاب را ترك كرد و گفت خدا را ملاقات مى كنم , با ريش سفيد اگر روى سفيدنباشد.
وفات سيد عليخان در 1088 واقع شد, و اين دو شعر ماده تاريخ فوت او است :
از فوت على والى والا آفاق -----دور عربان گرفته پر شور و نفاق چون رفت على ماده تاريخ بگو ----- ان الاعراب اشد كفرا ونفاق ((238)) 1088 - 110 - 1198 از مـصـرع اخـير كه مقتبس از قرآن مجيد ((239)) است بايد 110 كه مطابق على است كم شود تا 1088 به دست آيد و رفت على , اشاره به اين مطلب است .
در انوار النعمانية هم تاريخ درگذشت او چنين است انتقل الى جوار اللّه سنة الثامنة والثمانين بعد الالف ((240)) .
اما در چاپ اشتباهى رخ داده , به جاى الثمانين الخمسين و بالاى الثامنة الثانية نسخه بدل نوشته شده , كه 1058 يا 1052 باشد .
روى اين اشتباه محدث نورى ,وفات سيد عليخان را از قول جد اعلى در 1058 نـقـل كرده , سپس گفته اين تاريخ ‌اشتباه است , زيرا كه سيد عليخان در 1084 از تاليف نكت البيان فارغ شده , ومنتخب التفاسير را در 1087 نوشته و در تاريخ مزبور 1052 صاحب انوار دو ساله بوده است ((241)) .
محدث قمى هم 1052 يا 1058 به طور ترديد نوشته و به جد اعلى نسبت داده است ((242)) .
آقاى شبر نجفى معاصر هم , پس از آنكه تاريخ 1052 را به سيد نسبت داده , ايرادمحدث نورى را بى آنكه به او نسبت دهد ذكر كرده ((243)) .
نگارنده گويد: نسبت دو تاريخ مذكور (1058 و1052) به سيد نعمت اللّه غلطاست , زيرا كه تولد او در 1050 بـوده و بـه طـورى كـه از او نقل كرديم همه ساله با سيدعليخان مكاتبه داشته و چگونه مـمكن است طفل دو ساله يا هشت ساله طرف مراسله واقع شود؟ پس همين دليل آن است كه آن دو تاريخ را ننوشته و غلط چاپى است .
شرح حال سيد عليخان در كتب تراجم موجود است ((244)) .
پدرش سيد خلف نيز ازبزرگان بوده و در كتب تراجم مذكور است .
در نجوم السماء ((245)) او را سيد خليفه ناميده , كه اشتباه است .

استادان و مشايخ سيد نعمت اللّه

اسـتـادانـى كـه سـيد نزد آنان د خوانده بسيارند, به طورى كه در شرح حال اونوشته اند: در كـثرت استفاده از اساتيد فنون و كسب فضائل از هر گوشه و كنار كسى مانند آن بزرگوار معهود اذهان نيست ((246)) .
خـود آن بـزرگوار در جلد دوم غاية المرام فرموده , تنها در شيراز بيست نفر, و دراصفهان دوازده نـفر, استاد داشته است .
همه آنان جزء بزرگان دانشمندان و مشاهيرعلماء اسلام بوده و محمدين ثلاثه اواخر ((247)) (شيخ حر عاملى و فيض كاشانى وعلامه مجلسى ) از آن جمله بوده اند.
مـقـصود از مشايخ كسانى هستند, كه اجازه روايت و نقل حديث كه در گذشته ميان دانشمندان معمول بوده , به وى داده اند و نسبت بين استاد و شيخ عموم و خصوص من وجه است , يعنى بعضى هر دو سمت را داشته و بعضى استاد بوده نه شيخ وبعضى بالعكس , به تفصيلى كه بيايد.
نا گفته نماند كه نام عده اى از آن بزرگواران بر ما مجهول مانده و در اينجا فقط آن عده را ترجمه مى كنيم كه نامشان در اثناء مؤلفات جد اعلى ذكر شده است .
1 - ميرزا ابراهيم فرزند ملا صدراى شيرازى (000 - حدود 1070) مانند پدر دانشمند خود از فلاسفه بوده , و سيد, منطق و فلسفه و كلام را در شيراز ازاو فرا گرفته و از وى اجـازه داشـتـه ((248)) و او را بـه مـحـقق مدقق توصيف نموده , وچنين فرموده است هـنگامى كه وارد شيراز شدم نرسيدم مگر به فرزند ملا صدرا, واو جامع معقول و منقول بود پس فـرا گـرفـتـم از او مقدار وافى از حكمت و كلام را وخواندم نزد او حاشيه اش را بر حاشيه شمس الدين خفرى بر شرح تجريد.
و اعـتقاد او در اصول , بهتر از اعتقاد پدرش بود و خود را مى ستود و مى گفت اعتقادمن در اصول دين مثل اعتقاد عوام است و تشبيه درستى كرده و نام او ميرزا ابراهيم بود ((249)) .
صاحب اجازه كبيره او را چنين توصيف نموده الفاضل الفيلسوف الجليل الثقة الصدوق ابراهيم بن صدر الدين بن ابراهيم الشيرازي در بيشتر كتب تراجم مذكور,و محدث بحرينى درگذشت او را حدود 1070 نوشته است ((250)) .
تاليفات وى عبارت است از:
1 - تفسير آية الكرسي .
2 - حاشية اثبات الواجب , محقق دوانى .
3 - حاشيه الهيات شفا.
4 - حاشيه بر حاشيه خفرى بر شرح تجريد.
5 - حاشيه بر شرح لمعه تا كتاب زكاة , يك نسخه آن را ديده ام .
6 - عـروة الـوثـقـى در تـفـسـيـر ((251)) كـه بـعـضـى اشـتـبـاهـا بـه عـنـوان حـاشـيه عروة الوثقى نوشته اند ((252)) .
شاه ابو الولى شيرازى در حرف شين بيايد.
2 - امير اسماعيل فرزند امير محمد باقر خاتون آبادى (1031 - 1116) در اجـازه كـبـيره در شرح حال نوه او امير اسماعيل دوم گفته پدرم از شاگردان پدرش و جدم سيد نعمت اللّه از شاگردان جدش بوده اند.
نـگارنده گويد: پدر او امير محمد باقر فرزند امير اسماعيل فرزند امير عماد الدين محمد حسينى خاتون آبادى اصفهانى از اولاد حسن افطس بوده و ما بقى نسب او رادر شرح حال مير محمد صالح خاتون آبادى استاد سيد نور الدين فرزند سيد نعمت اللّه مى آوريم .
صاحب ترجمه تولدش در 1031 و وفاتش در 1116 و مدفنش در تخت فولاد,مدرس جامع سلطانى اصفهان بوده و تفسيرى در چهارده جلد دارد ((253)) .
و مـجـمـوعـه اى از مـؤلـفـات او در كـتـابـخـانه مجلس موجود است , از آن جمله صلاة جمعه و نوروزيه ((254)) .
گويا جد اعلى در ايام توقف در اصفهان در محل مزبور به درس او حاضر شده است .
در الـكـواكـب الـمنتثرة فرمايد شيخ عبد النبى قزوينى شرح اصول كافى را به وى نسبت داده و حـاشـيـه بر شرح الهيات شفا دارد و از سيد ميرزا جزائرى كه از مشايخ ‌علامه مجلسى است , اجازه روايت داشته ((255)) .
3 - ملا محمد باقر فرزند محمد تقى اصفهانى (علامه مجلسى ) (1037 - 1110) آن جـنـاب يكى از محمدين ثلاثه اواخر است , زيرا كه همچون ميرداماد نامش محمدو لقبش باقر بـوده ((256)) اگـر چه در مؤلفات فارسى محمد باقر نوشته ولى (محمد باقرالعلوم ) نقش مهر او اسـت .
و واضـح است كه محمد با ضم ميم است , ولى در اعلام زركلى چاپ ششم در 6: 37 ستون سوم محمد بن اسماعيل را با فتح ميم ضبطكرده !! و در همه نامها كه به تركيب مزجى مركب از محمد و جزء ديگرند, مى توان گفت ,محمد نام و جزء دوم جهت امتياز و به جاى لقبى است , كه به اين منظور با آن نام مى آيد, چون رضى الدين و جمال الـديـن و امـثـال آنها, زيرا استحباب تسميه به اين نام شريف وارد است .
و از اينجاست كه بعضى از پـسـران و پـدران بـلـكـه و نـيـاكان تاهفت پشت موسوم به اين نام بوده اند .
رجوع شود به معجم الـمؤلفين , كه در اين كتاب عنوان اينگونه اسامى مركبه را محمد قرار داده از آن جمله جد معظم نـگـارنـده حـاج سيد محمد جعفر جزائرى را محمد الجزائرى نوشته ((257)) .
و كتاب الاسلام بين الـسـنة والشيعة و مقدمة الصواعق المحرقة چاپ دار الطباعة المحمدية مصر ((258)) نام آيت اللّه شـيخ محمد حسين كاشف الغطاء ((259)) را محمد كاشف الغطاء نوشته اند , و خود آن مرحوم هم در مـقـدمـه الـعبقات العنبرية بنا به نقل فهرست كتابخانه مجلس ((260)) تصريح كرده كه نام او محمد و معروف به حسين است .
و نام مؤلف خلاصة الاثر كه محمد امين محبى است در چهار جلد آن كتاب محمد است .
نكته قابل ذكر آنكه , در اينگونه نام هاى مركب اگر جزء دوم جامد مانند ابراهيم يادور از وصفيت و غـالب در علميت چون على و حسين باشد, جزء دوم مانند جزءاول قابل (ال ) تعريف نبوده و اينكه علامه مشار اليه (محمد الحسين ) امضاء كرده ,وجه آن غير واضح است .
در هـر حـال عـلامه مجلسى با نوشتن كتاب شريف بحار الانوار حقى عظيم بردانشمندان مذهب حـق دارد, و آن جـنـاب يـكى از مفاخر مسلمانان , و از نوادر زمان بوده .
ترجمه اش در كتب تراجم موجود و كتاب الفيض القدسى ((261)) مختص شرح حال او است .
جـد اعـلـى در بـاره او مى نويسد استاد ما علامه مجلسى خدا او را سلامت دهد مرا به خانه اش در اصـفهان برد و چهار سال تمام نزد او ماندم و طلبه اى را كه همراهم به اصفهان آمده بودند به وى معرفى كردم پس براى آنان حقوق ماهانه قرار داد و من علم حديث را پيش او خواندم ((262)) .
و در اجازه شيخ حسين بن محيى الدين او را اولين نفر از مشايخ خود قرار داده است ((263)) .
و در مـقـدمـه شـرح استبصار در جوهره نهم نام بحار را برده و فرموده وقدكنا في وقت تاليفه له , في خدمته ليلا ونهارا وكنا نتراود معه سلمه اللّه في حل بعض الاحاديث المشكلة التي يريد شرحها, بل ربـمـا اكـون نـائما في بعض الاحيان فينبهني ويراجعني في حل بعض الاخبار ولقد عاشرته اعواما كـثـيرة ليلا ونهارا, فما رايت منه فعل مباح فضلا من المكروهات لانه كان ممتثلا قول النبي (ص ) لـيـكـن فـي كل شي ءنية حتى في النوم والاكل , بل كانت افعاله كلها طاعات وكان مع شباب سنه الـشـريف قد تتبع العلوم تتبعا لم يقاربه احد من فضلاء عصره سيما علم الحديث وما كنت اساله في حـل حـديث الا وقد اجابني بحديث مفصل يشتمل على حل ذلك الحديث المجمل , وقد كان يعظ الـناس في المسجد الجامع في اصفهان فما رايت افصح منه ولا احلى منه منطقا وقد كانت الاخبار الـتـي نـطـالـعـها في الليل اذا سمعناهامنه في النهار نكون كان لم نسمعها فيه من حسن تقريره وعـذوبـة مـنـطـقه وفي وقت كتابة هذه الكلمات كان زائرا لمولانا الرضا (ع ) متعنا اللّه بطول بقاه وحشره في الاخرة مع من كان يتولا ه ((264)) .
در انوار النعمانية در نور آداب عالم با متعلم در فائده هفتم هم فرموده هنگامى كه در اصفهان نزد اسـتـادم صـاحـب بحار درس مى خواندم , مرا از ميان شاگردان خود كه از هزار نفر بيشتر بودند, اخـتصاص داده بود به اينكه در منزل خود جاى داده بود وشب و روز با او معاشرت داشتم و وقتى كـه مـشـغـول تاليف آن كتاب بود, شبها نزد اومى خوابيدم به جهت كمك كردن در امر تصنيف و بسيار شوخ بود و ظرافت به من نشان مى داد كه خسته نشوم و با وجود همه اين احوال هر وقت كه مـى خـواسـتـم نـزداو بـروم مـدتى دم در مى ايستادم , تا خود را مهياى ملاقات با او كنم و دلم از شدت طپيدن كه ناشى از هيبت و عظمت او بود, بحال عادى بر گردد ((265)) .
در زهر الربيع فصلى جداگانه براى بيان مؤلفات مجلسى اختصاص داده , كه ازنسخه چاپى افتاده , ولـى در نـسـخه خط مؤلف و ترجمه آن كتاب 367 چاپ بمبئى موجود است .
و در مقامات النجاة است كه در 1090 شاه سليمان صفوى امورمسلمين و احكام شرع مبين را به مجلسى وا گذاشت و او به خوبى از عهده آنها برآمد.
و صـاحـب اجازه كبيره كه استادان جد اعلى را شمرده چنين گفته ثم اختص به منهم , المولى , الـثـقـة الاوحـد, الـعديم النظير, البارع في التحرير والتقرير, افضل المتاخرين واكمل المتبحرين , محيي آثار الائمة الطاهرين , محمد باقر بن محمد تقي المجلسي رحمة اللّه وبركاته عليه واحله منه مـحـل الولد البار من الوالد المشفق الرؤوف والتزمه بضع سنين , لا يفارقه ليلا ولا نهارا وكان ممن يـسـتـعين بهم في تاليف جامعه المسمى ببحار الانوار وشرحه على الكافي الموسوم بمرآة العقول ويـخصه من سائر الاصحاب والاتراب بمزيد اللطف والاكرام ويثني عليه في المحافل ويوقره ويرفع منزلته على اقرانه ويحسن الظن فيه جدا ويصوب تحقيقاته ويميل الى ترجيحاته , احسن اللّه جزاءه .
عـبـد العزيز ناصبى گفته است اگر دين شيعه را دين مجلسى نامند بجا و به موقع است , زيرا كه رونق آن دين از مجلسى است .
نـگـارنـده گويد: اين كلام مصداق (كلمة حق يراد بها الباطل ) است , چه آنكه رونق دين شيعه به واسـطه مبانى محكم و براهين روشن و ادله متقن و خلاصه , حقانيت آن است , و از هزار سال پيش از مـجلسى رونق داشته , نهايت اينكه اين علامه يكى ازخدمتگزاران آن مذهب بوده , چنانكه قرنها پـيـش از او شيخ مفيد و سيد مرتضى وعلامه حلى و امثال آن بزرگواران رحمة اللّه عليهم به آن مذهب حق , خدمت هاكرده اند.
مـحـدث نـورى از مـرآة الاحـوال ((266)) آقـا احمد كرمانشاهى نقل كرده كه : به توسطبعضى از مـوثـقـين مورد اعتماد از پدرش ملا محمد تقى مجلسى اول نقل شده , كه دريكى از شبها بعد از فراغ از تهجد, عارض شد براى من حالتى كه دانستم اگر در آن حال دعائى كنم , مستجاب خواهد شـد, و فكر مى كردم كه چه چيز را از خدابخواهم آيا از امور دنيا يا از امور آخرت , كه نا گاه صداى گريه محمد باقر از گهواره بلند شد .
من گفتم الهى به حق محمد و آل محمد صلوات اللّه عليهم اجـمـعـيـن قـراربـده ايـن طـفـل را مروج دين و ناشر احكام سيد المرسلين و موفق كن او را به توفيقات بى نهايت خود .
آقا احمد فرموده كه خوارق عاداتى كه از علامه مجلسى ظاهر شده ,شكى نـيـسـت كـه از آثـار ايـن دعا است , چه آنكه او شيخ الاسلام بود از طرف سلاطين در شهرى مثل اصـفـهـان , و جـمـيـع مرافعات و دعاوى مردم را به نفس نفيس خودرسيدگى مى كرد, و فوت نمى شد از او نماز بر اموات و جماعات و ضيافات وعبادات .
و از براى آن جناب شوق شديدى بود به تـدريـس و از مـجلسش جماعات بسيارى از علما بيرون آمدند .
و در رياض است كه عدد ايشان به هزار رسيد ((267)) وزيارت كرد بيت اللّه الحرام و ائمه عراق ((268)) (ع ) را مكرر, و توجه مى كرد امـر مـعـاش خود را, و حوائج دنياى او در نهايت انضباط بود, با اين حال رسيد تحريرات او به آنچه رسيد ((269)) .
صاحب رياض العلماء از علامه مجلسى به استاد استناد تعبير نموده است .
آثـار ارزنده و مؤلفات بزرگ و كوچك اين علامه عظيم الشان بسيار است , مبسوطترو معروف تر از همه كتاب شريف بحار الانوار است , كه اخبار و احاديث مذهب را كه در غير از كتب اربعه از كتاب ها پـراكنده بوده اند جمع آورى كرده , و با بيانات سودمند, مشكلات آنها را حل نموده و به طورى كه در جـوهره نهم مقدمه شرح استبصار جد اعلى مذكور است , براى اصول اربعمائه با سلاطين عالم مـكـاتـبـه كـرده وبـه ايـن وسـيـلـه بـه چـهل اصل از آنها دست يافته و آنها را در ابواب متفرقه بحارگنجانيده است .
جلد آخر بحار مخصوص اجازات است .
دوره بـحـار را مـرحـوم حـاج مـحـمـد حـسن اصفهانى امين الضرب .
معروف به كمپانى به طبع رسانيده ((270)) و يك دوره به جد امجد نگارنده حاج سيد عبد الصمد اهداءنموده است .
مـجلدات بحار در آن چاپ بيست و پنج جلد بزرگ و فهرست آنها در الذريعة مذكوراست ((271)) شروع به چاپ در 1303 و پايان آن 1315 بوده , و تقريبا چهل هزارتومان مخارج چاپ آن شده , و به تعبير شباب شوشترى تمام آنها را وقف كرده , وشباب قصيده اى در مدح او گفته كه در ديوان وى مذكور است ((272)) .
همچنين بحار چاپ حروفى به قطع وزيرى به زيور طبع آراسته شده است .
جـلـد شـشم كمپانى نادر و گرانبها است , چون بسيارى از نسخه هاى آن به وسيله موريانه از بين رفته , اما چاپ ديگر شده و شنيده ام كه جلد ششم چاپ كمپانى راگراور نموده اند.
لازم به تذكر است كه علامه مجلسى فرصت پاكنويس بحار را نداشته , و پس از اوشاگردش ميرزا عبد اللّه افندى صاحب رياض العلماء آن را پاكنويس نموده , و از اين رو است كه مجلدات خطى آن مـتـفاوت بوده و بعضى از مجلدات چاپ كمپانى بعدها تكمله آنها يافت شده است .
دانشمند اديب مـيـرزا مـحـمد فائض نائينى صاحب ديوان شعر و كتاب رجال و ارجوزه كلاميه موسوم به اللؤلؤة الـبـهـيـة در 924بـيـت , كه در آخر آن گفته وانا راجي العلم والرشاد من ربه محمد بن الهادي ومنشئي في البلد الامين ماوى الصفا مدينة النائين ((273)) بين سال هاى 63 - 1265 پنج جلداول بحار الانوار را در اصفهان و تهران انتخاب نموده , و انوار البحار ناميده .
آغـاز الـحـمـد للّه الـذي نور شرائع العلوم والاحكام بافاضة بحار الانوار وانوار البحار...فيقول .
. .
ابن مـحـمـد الـمدعو بالهادي النائيني محمد الملقب بالفائض .
. .
اني بعد مااستوفيت العلوم .
. .
وطالعت الكتب .
. .
اذا انا بكتاب بحار الانوار لمولانا وامامنا...فاحببت ان اغوص فيه .
. .
وان استخرج منه .
. .
وكتابنا هذا مرتب على ترتيب اصله .
..موسوم بانوار البحار.
ديباچه اين كتاب مسجع و مقفى و مشتمل بر براعت استهلال است .
عـالـم مـتـتبع معمر ميرزا محمد تهرانى ((274)) مقيم سامرا متوفى 1371 مستدركى براى بحار نوشت اما نا تمام است .
محدث جليل حاج شيخ عباس قمى متوفى 1359, فهرستى در دو جلد ((275)) براى بحار با روش مـطلوبى نوشته و اضافات سودمندى بر آن افزوده , كه خود كتابى مستقل شده و سفينة البحار نام دارد و دو بار چاپ شده .
بعضى از مجلدات بحار به فارسى ترجمه شده و بعضى ترجمه هاى متعدد دارد.
مـؤلـفـات عـلامـه مـجـلسى , به ويژه رساله هاى مختصر و اجازات او را هيچ يك ازمورخان يكجا جمع آورى نكرده اند, حتى در فيض القدسى و مقدمه چاپ حروفى بحار.
نـگارنده در تابستان 1388 كه به نجف مشرف شده و به ملاقات استاد فقيد مرحوم شيخ آقا بزرگ تـهـرانـى طاب ثراه رفتم , آن مرحوم يك جلد كتاب بزرگ فارسى درترجمه اخبار را به من نشان داده و فـرمود, اين كتاب يكى از مؤلفات علامه مجلسى است كه در هيچ مصدرى مذكور نيست , و هيچ كس از آن اطلاعى نداشته و تازه به دست من رسيده و هنوز نام آن را نشناخته ام .
عـالـم مـشـهور سيد عبد اللّه شبر متوفى به سال 1242, برخى از كتب فارسى علامه مجلسى را به عربى بر گردانده است .
اجـازاتـى كـه بـراى شـاگـردان خـود نوشته و بعضى مفصل هستند, در مستدرك بحار ومجمع الاجازات شيخ محمد باقر الفت اصفهانى فرزند آقا نجفى , و جاهاى ديگرمذكورند.
جواباتى كه به سئوالات مختلف داده آن هم بسيار است از آن جمله , سيدمحمد بن احمد حسينى لاهـيـجانى كه از تلامذه آن مرحوم است , پرسشهائى از اونموده و پاسخهائى را كه علامه مجلسى داده , بـه تـرتيب كتب فقهيه تدوين نموده , ونظم اللالى ناميده و بعضى از رسائل آن جناب را در جـاى مـنـاسـب مـلحق فرموده و درآخر كتاب مصنفات استاد خود را, و عدد ابيات آنها را نوشته است ((276)) .
مـلا مـحـمـد جعفر ((277)) بن محمد طاهر خراسانى متولد 1080 كه تا 1151 زنده بوده , صاحب اكـلـيـل الـمنهج و تباشير و رضاع و گوهر مراد .
كتابى از جوابات سئوالاتى كه به قول او جماعت ثـقـات چـون مـولانا الحاج محمد شريف بيرجندى ومولانا مجد الدين شوشترى ((278)) و مولانا مـيـرزا مـحـمـد بـن فـيـاض اصـفـهـانـى و مولاناالحاج محمود ميمندى و مولانا الحاج حسين بـقمشى ((279)) و جز آنان از علامه مجلسى پرسيده اند, و او پاسخ داده , به خواهش اهالى سبزوار, آنـهـا را به ترتيب كتب فقه , ازطهارت تا آخر تدوين نموده و مسائل ايادى سبا ((280)) ناميده و به نظر علامه مجلسى رسانيده است .
يك نسخه از اين كتاب , كه وجه تسميه اش بر اهل فضل پوشيده نيست , نزد نگارنده موجود است .
غـير از مؤلفات مستقلى كه علامه مجلسى داشته , حواشى و تعليقات بر بسيارى ازكتب احاديث و اخبار و منشت و فتاوى دارد, كه اگر مجموع آنها حساب شوند به عدد بزرگى مى رسند.
ولادت علامه مجلسى در 1037 بوده (جامع بحار الانوار) ((281)) مطابق ولادت اواست .
درگذشت وى در 27 ماه رمضان (1110) بوده به طورى كه ميرزا ابراهيم بن زين العابدين نصيرى واقـعـه نـويس عصر شاه سلطان حسين صفوى در دستور شهرياران صفحه 4 نوشته و مير محمد صـالـح خـاتون آبادى داماد وى در حدايق المقربين گفته بنا به نقل روضات الجنات : 122 و بنا به آنچه در حاشيه اجازه كبيره آمده است .
ماده تاريخهائى به نظم ونثر در وفات او گفته شده كه از همه بهتر اين بيت است , كه شامل روز و ماه و سال فوت او است :
ما رمضان كه بيست و هفتش كم شد ----- تاريخ وفات باقر اعلم شد و اثر لارى كه شفيعا نام داشته و معاصر وى بوده و قصيده اى در مدح علامه مجلسى گفته كه در ديـوان خـطى وى موجود است , پس از وفات وى اشعارى درمرثيه اش گفته كه اين ماده تاريخ با 1110 مطابق است :
از اثر تاريخ جستم عقل گفت ----- قدوه اهل يقين رفت از ميان ايـن مـاده تـاريـخ ضمن شرح حال شاعر, در دانشمندان و سخن سرايان فارس 1: 183نقل شده .
و سامى شاعر گفته :
حيف كز اقتضاى حكم قضا ----- از جهان رفت مرشد عالم شيخ اسلام و پيشواى زمان ----- افتخار انام و فخر امم عالم و باقر علوم كه بود ----- فاضلى همچو او بعالم كم تا نشد جامع اصول و فروع ----- كفر و ايمان جدا نشد از هم علم تفسير از او گرفت رواج ----- منتشر شد حديث در عالم دم وعظش براى مرده دلان ----- داشت اعجاز عيسى مريم بهر لب تشنگان راه نجات ----- بود (عين الحيات ) او زمزم در حقيقت (بحار الانوارش ) ----- شد (جلاء العيون ) جمله امم (حلية المتقين ) او پوشيد ----- پرده بر روى رقت ((282)) عالم مى كند (اقتباس مقباسش ) ----- سالكان را بسر حق ملهم هست (زاد المعاد) او كافى ----- توشه راه سالكان عدم چون بناى وجود او كامل ----- كند سيل اجل كه عمرش كم زين عزا چرخ خامه نيلى بود ----- شد سيه پوش كعبه هم بحرم گوهر شرع و فضل گشت يتيم ----- علم بى كس بماند در عالم گشت مسجد ز غصه خاك نشين ----- پشت محراب زين عزا شد خم زين مصيبت بناى خلق جهان ----- ناله پيچيد همچونان قلم سابع عشر ثالث رمضان ----- شد چو مايل وجود او بعدم بهر تاريخ خامه سامى ----- اين دو مصرع نوشت از پى هم مقتداى جهان ز پا افتاد ----- باقر علم رفت از عالم بـعـضـى وفـات مجلسى را چهار الف مطابق 1111 گفته اند و(حزن و غم ) هم مطابق همين سال است .
يـكى از معاصران وفات او را در 1030 نوشته و به نظر مى رسد كه غلط چاپى است و يا با وفات شيخ بهائى مشتبه شده است ((283)) .
يكى ديگر از معاصران كه چاپ حروفى امل الامل را در نجف اشرف تصحيح كرده ,از اعيان الشيعه ولادت مجلسى را در 1027 و وفاتش را در 1110 نقل كرده , آنگاه گفته معروف آن است كه وفاتش در 1111 بوده است ((284)) .
نـگـارنـده گـويد: تاريخ ولادت مذكور غلط چاپى و صحيح آن 1037 و تاريخ فوت همان است كه صـاحـب اعـيـان الشيعه گفته و معروف بودن 1111 دليل بر صحت آن نيست , بلكه مصداق (رب مـشـهور لا اصل له ) است .
و فرهاد ميرزا در زنبيل : 13عمر مجلسى را هفتاد سال و ولادتش را در 1041 و وفاتش را 1111 نوشته و هرسه غلط است .
قـبر شريف علامه مجلسى در اصفهان متصل به مسجد جامع , زيارتگاه مردم است ,و بيشتر زائران , كراماتى از او مشاهده مى كنند.
دو تـن از اروپـائيان به نام سر جان ملكم و ادوارد برون در تاريخهاى خود,گستاخيهائى به علامه مجلسى نموده و نسبت به مقام مقدس آن دانشمند بزرگ ,جسارتهائى را روا داشته , و شاه سلطان حسين صفوى را, چون از مريدان آن عالم بزرگوار بوده است مذمت كرده , اما نسبت به شاه عباس دوم پدر شاه سليمان كه به اروپائيها و مسيحيان آزادى كامل داده بود, كمال تجليل را نموده اند.
واعـظ فـاضـل مـعـاصـر آقـاى شيخ على دوانى كلام آنها را نقل كرده و پاسخ درست به آنان داده است ((285)) .
نگارنده در جواب آنان و پيروانشان كه مصداق (...قد بدت البغضاء من افواههم وماتخفي صدورهم اكبر...) ((286)) هستند, اين بيت را مى گويد:
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد ----- رونق بازار آفتاب نكاهد در تـذكـرة الـمـلـوك : 1 مـيـر مـحمد باقر نامى را ذكر كرده و او را در فضيلت كمتر از آقاجمال خـوانـسـارى دانسته و گفته در اواخر سلطنت شاه سلطان حسين به رتبه ملاباشيگرى سر افراز شده .
مستشرق شهير مينورسكى كه ناشر كتاب مذكور بوده اين شخص را با علامه مجلسى تطبيق كرده و گـفته : مير محمد باقر مجلسى مجدد اعتقاد صحيح مذهب تشيع در 1110 ه .
ق مطابق با 1699 ميلادى درگذشت , بر طبق ماده تاريخ (حزنون و غمون ) .
ولى اين تطبيق غلط بوده و مجلسى را شيخ يا ميرزا محمد باقر گفته اند نه مير محمد باقر, كه ظاهرا سيادت او را مى رساند, و ماده تاريخ مـذكور مطابق 1223بوده .
و صحيح آن (حزن و غم ) مطابق 1111 كه به نظر بعضى فوت مجلسى اسـت ,مـى بـاشد .
كه آن هم درست نيست به طورى كه نوشتيم .
وملا باشى مذكور مير محمدباقر خاتون آبادى است كه در صفحه 367 بيايد.
عـلامـه مجلسى سه اجازه به جد اعلى داده , كه مبسوطتر از همه اجازه اى است كه به خط شريف خود در آخر نهج البلاغة نوشته , و آن اجازه روايت و اجتهاد است كه صورت آن چنين است :