بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نابغه فقه و حدیث سید نعمت اللّه جزائری, سید محمد جزائرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe01 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe05 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe08 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe11 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe12 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe14 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe15 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
 

 

 
 
  next page

نابغه فقه و حديث سيد نعمت اللّه جزائرى

مؤلف : سيد محمد جزائرى

بسم اللّه الرحمن الرحيم

مقدمه مجمع

مـحقق جليل القدر, محدث فقيه , اديب و متكلم والا مقام , مرحوم سيد نعمت اللّه جزائرى (ره ), از مفاخر شيعه و حوزه هاى علوم دينيه بود .
صاحب كتاب شريف روضات الجنات در فضل وى چنين مى نگارد: السيد السند المعتمد الجليل الاواه نعمة اللّه .
. .
كان من اعاظم علمائنا المتاخرين وافاخم فـضـلائنـا الـمتبحرين , واحدعصره في العربية والادب والفقه والحديث , واخذ حظه من المعارف الـربـانـيـة بـحـثه الاكيد وكده الحثيث , لم يعهد مثله في كثرة القراءة على اساتيد الفنون ولا في كسبه الفضائل من اطراف الحزون باصناف الشجون .
كتاب شناس خبير و متبحر معاصر, جناب حجت الاسلام آقاى حاج سيد محمدجزائرى حفظه اللّه در كـتـاب نـفـيس خود نابغه فقه و حديث به روش جالبى به معرفى اين محدث و فقيه وارسته پرداخته و جنبه هاى گوناگون حيات فكرى واجتماعى او را متذكر شده و كليه اساتيد و مشايخ و همچنين شاگردان وى را نيزمعرفى نموده است .
از آنـجـا كه كتاب نابغه فقه و حديث در حد خود بى نظير و داراى نكات برجسته ودقيق تاريخى اسـت .
و در شـنـاسـانـدن رجال علم و ادب معاصر مرحوم سيد نعمت اللّه جزائرى به سبك جالبى تـدويـن يـافـته , مورد توجه خاص نويسندگان و محققان معاصر, مانند مرحوم سيد مصلح الدين مـهدوى و شيخ محمد هادى امينى و سيداحمد حسينى و شيخ على دوانى و ايرج افشار و غيرهم قرار گرفته بگونه اى كه درمواردى از تحقيقات خود از كتاب نابغه فقه و حديث استفاده كرده و در تاليفات خود بدان ارجاع داده اند.
اهـميت اين كتاب بيشتر از آن جهت است كه نه تنها تحقيق جامع و عالمانه اى راجع به زندگى و شـخـصـيـت مرحوم سيد نعمت اللّه جزائرى است , بلكه به مناسبتهاى مختلف مانند ذكر اساتيد و شاگردان و اولاد و احفاد و.. .
فوائد دقيق علمى وتاريخى را بيان مى كند.
لـذا بـا تـوجـه به اهميت كتاب و ناياب شدن چاپ اول آن و درخواست متقاضيان ,مؤلف محترم با تجديد نظر و اضافات , كتاب را براى چاپ دوم آماده ساختند.
اكـنون مجمع الفكر الاسلامى اين افتخار را دارد كه در راستاى معرفى انديشمندان تفكر شيعى و آثار آنان به تجديد چاپ اين كتاب ارزنده اقدام نموده و آن را با تفاوتهاو امتيازات قابل ملاحظه اى نسبت به چاپ اول در اختيار پژوهندگان علم و ادب قرار دهد, اميد آنكه اين خدمت به جهان علم و فرهنگ اسلامى مورد عنايت وقبول حق تعالى قرار گيرد.
قم - مجمع الفكر الاسلامى 3 / 3 / 1376

مقدمه چاپ دوم

بـعـد از حمد و ثناى خداوند, اين كتاب نابغه فقه و حديث , سيد نعمت اللّه جزائرى كه باروشى كم سـابـقـه تاليف گرديده و شامل شرح حال بسيارى از علماء بزرگوار شيعه قدس اللّه اسرارهم و تـحـقيقات و فوائد و نكات تاريخى تازه ايست , در بيست و دوسال قبل (1394 ه ق مطابق با 1353 شـمـسـى ) تـوسـط انـتـشـارات حسينيه عماد زاده اصفهان به چاپ رسيد, و با استقبال شايان و كم نظيرى از طرف اهل فن روبرو گرديدبه طورى كه بسيارى از نويسندگان , آن را جزء مصادر خود قرار داده اند.
اكـنـون پس از گذشت سالهاى طولانى و ناياب شدن چاپ اول آن , مؤسسه تحقيقى مجمع الفكر الاسـلامى اقدام به چاپ دوم آن با اضافه استدراكات و اصلاحات ومطالب تازه اى كه در اين مدت به نظر نگارنده رسيده , نموده , و از اينرو نگارنده وظيفه خود مى داند از مجمع نامبرده كه در شهر مـقـدس قـم در جهت خدمت به مذهب حق و نشر آثار اسلامى همت گمارده و تا كنون كتابهاى بـسـيـار ارزنـده اى ازجـمـلـه 13 جـلد از آثار علمى شيخ اعظم انصارى (ره ) را تحقيق و منتشر ساخته است , به ويژه از عالم فاضل جليل , آقاى شيخ محسن اراكى سلمه اللّه , نجل مرحوم فقيه اواه , شـيـخ حـبـيـب اللّه اراكـى طاب ثراه , كه تاكيد فراوانى در نشر اين تاليف داشته اند و همچنين از روحـانـى فـاضـل و پـر تـلاش حـجت الاسلام آقاى سيدرضا موسوى شالى وفقه اللّه تعالى كه در بـازنگرى و ويراستارى آن زحمت بسياركشيده اند سپاسگزارى نموده و توفيق و سلامت و سعادت همه را از خداى بزرگ مسالت , و از خطاها ولغزشهاى خود طلب مغفرت نمايد, والسلام .
تهران سيد محمد جزائرى 22 شوال المكرم 1416 22 / 12 / 1374 شمسى

بعضى از تقاريظ كتاب

1 - تـقريظى از علا مة الفقهاء و المحققين , مرحوم آيت اللّه حاج شيخ محمد تقى (شيخ شوشترى ) طيب اللّه ثراه صاحب تاليفات ارزنده بى نظير, همچون شرح نهج البلاغة و قاموس الرجال و...
2 - تقريظى از عالم اديب جليل , مرحوم حجت الاسلام شيخ سلمان خاقانى (ره ):
3 - تـقـريـظى از عالم جامع كم نظير, مدرس بزرگ و شهير, جامع معقول و منقول ,استاد اساتيد مرحوم آيت اللّه شيخ مجتبى لنكرانى (ره ) متوفى در شنبه دوم شعبان 1406 در اصفهان و مدفون در يكى از حجرات صحن مطهر حضرت معصومه (س ) در قم كه به نظم مرقوم فرموده اند:
بسمه تعالى برم ستايش بى حد به واهب منان ----- كه آفريد بشر را و علم القرآن چه نكته آنكه مصدر به خلق شد تعليم ----- ز نص ايزد بى چون به سوره رحمن نه جائز است وجود صفت بلا موصوف ----- نه ممكن است ثبوت مكين بدون مكان اگر تو صدق مقالم نمى كنى باور ----- خرد حواله نمايد به حاكم وجدان و گر ز فن بلاغت ترا نصيبى هست ----- يقين كه حل معما برت شود آسان ترا بعلم معانيست پاسخ پرسش ----- در اهتمام سخن گفته شيخ تفتازان از آنكه علم و هنر راست رتبه والا ----- تو آن سرود طفيلى است خلقت انسان حبيب حق بصفى سبق بالشرف دارد ----- اگر چه بوالبشر آدم وراست سبق زمان به آيه شهد اللّه والملائكه بين ----- چسان غنوده اولى العلم در صف آنان بويژه علم الهى اصول دين و فروع ----- كزو تكامل ايمان و اكتساب جنان نه علم قرن اتم فن شيمى و فيزيك ----- كه كرده شام سيه روز گار خرد و كلان تمدنى كه بجز ظلم و جور و سفك دما ----- نديده ديده گردون پس ازهلاكوخان مكن گلايه ز تيمورلنگ گرگانى ----- منه توبار ستم دوش ابن سعد و سنان سران غرب بكين توزيند چون ضحاك ----- ز خوى گرگ درنده ولى بنام شبان حديث آمده دانش طلب و گر چه بچين ----- ز مهد تا بلحد كنجكاويت برسان ولى نه علم كه از حق ترا نمايد دور ----- چو درس دانس و پيانو نواى موزيكان سلوك راه طريقت مجو ز غزالى ----- كه درج كرده در احياء وساوس شيطان ز فخر راز مشكك حقيقتى مطلب -----يخال لجة ماء سرابه الظمن چه نغز گفته بشير و شكر بهاء الدين ----- كه فلسفه ندهد عايدى بجز خسران به علم عاشقى آور رخ , اى سعادت جوى ----- نشسته چند بر چرك سفره يونان نه بر بشر ز عقول عشر بيابى سود ----- نه درد را ز هيولى و صورتش درمان ستان معالم شرع از سلاله نبوى ----- ز خاتم الرسل و ز على عاليشان بحق كه باقر علم است معدن اسرار ----- چنانچه صادق آل است منبع عرفان صراط مستوى امتند و فلك نجات ----- بسان كشتى نوح و خداى كشتيبان مداد عالم افضل بود ز خون شهيد ----- چنانچه در خبر آمد ز سيد اكوان خصوص نشر مثر ز عترت هادى ----- نخست بهره برش مجلسى شادروان مؤلفات وى از حد فزون ز روح قدس ----- مؤيد آمد و پا سود تارك كيوان مدار شرع كه اطلاق آيت عظمى ----- بر او حقيقت باشد مجاز ازدگران جزائرى ز جنابش مشاور اعلى ----- قمر شمارى اگر انجمند شاگردان يگانه معتمد صاحب بحار هم اوست ----- سزد وزارت هرون ز موسى عمران نگر هشام حكم نزد حضرت صادق ----- نبود بادگر اصحاب در شرف يكسان ز صلب پاك مهين پيشواى مذهب و دين ----- بسى نوابغ فضل و هنر شدندعيان مبرهن آمد ازين دودمان با رفعت ----- كه فخر ز آل نزار است بر بنى قحطان به ويژه مير محمد كه بر بسى احفاد ----- تطاول است ورا چون حطيم براركان بنو نهالى و سن جوانى آن ذوالمجد ----- ربود قدح معلى ز سائر اقران بسان ابن مطهر به اجتهاد رسيد ----- و يا چو فاضل هندى محقق دوران ذخائرش نگر و دعويم نما تصديق ----- ضرورتش كندت بى نياز از برهان سمات غر و صفات حميده اش شاهد ----- كه نحله برده ز كرار و خيرة النسوان رسد نسب بجزائر شگفت زين قلزم ----- چنين نژاد كجا زاد مادر كيهان اگر نه قلزم علم است زاده نعمت ----- چرا تراود ازين بحر لؤلؤ و مرجان توان گرفتن بوى عبير را ز گلاب ----- خزان چه شد گل احمر به فصل تابستان ببلده نجف و قم ورا نظيرى نيست ----- كجا رسد كه در اهواز و شهر آبادان گمان مراست كه اهواز سبزه بلواريست ----- در او سليل گرامى شقايق نعمان يگانه جوهر فرداست قطب فضل و كمال ----- بطلعت مه رويش و ان يكادبخوان دلم بساحت اهواز مى كند پرواز ----- چو روزه دار به افطار ليله رمضان ز من دعاى صميمى ز مؤمنان آمين ----- خداى حق كندش سر فراز در دوجهان ثناى بارى پروردگار از آغاز ----- سلام حاتمى جان نثار در پايان

مقدمه چاپ اول

ستايش فراوان و سپاس بى پايان سزاوار ايزد منانى را است كه براى هدايت بشرپيامبران را فرستاد, و علماى ربانى و دانشمندان روحانى را ورثه آنان قرار داد.
درود بـى كـران بـر همه مقربان خداوند سبحان به ويژه پيشواى معظم اسلام و فاطمه والا مقام و دوازده امام (ع ).
اين كتاب كه نابغه فقه و حديث ناميده شده در شرح احوال سعادت اشتمال نياى والا, و جد اعلاى نـگـارنـده , عـلا مـه مـشهور, فقيه محدث , حاج سيد نعمت اللّه جزائرى شوشترى و متضمن تاريخ ولادت و وفـات و مـصـنفات و مؤلفات و آثار وخدمات و استادان و شاگردان و برادر و پسران آن جناب است .
و به منزله مقدمه واصل (شجره مباركه ) بوده كه كتابى است جامع در تراجم اعقاب و احـفـاد آن عـالـم بـزرگـوار كـه بـه سـادات جـزائرى و سـادات نـوريـه مـعـروف و در شهرستان هاى مختلف ايران و خارج ساكنند.
قبل از شروع در مقصود توجه خوانندگان را به نكات ذيل جلب مى نمايد:
1 - چـون هدف ما بيان واقع و حقيقت است , نه تقليد و پيروى از نويسندگان , دراغراق و مبالغه يا اجـحـاف و مسامحه در حق ديگران , لذا از دادن القاب زائد به بزرگانى كه در اين كتاب مذكورند خوددارى شده و كلماتى مانند علامه و حجت الاسلام و آيت اللّه ((1)) و نظاير آنها را كمتر آورده و اميدواريم كه از اين حيث موردايراد احدى قرار نگيريم .
2 - مـقصود از جد اعلى و سيد كه بى قيد و نشان ذكر شده , حضرت سيد نعمت اللّه است كه كتاب در ترجمه او است .
3 - تـاريـخ ‌هـاى مـذكـور در ايـن كـتاب كه مطلق باشند سال هجرى قمرى را نشان داده وسال خورشيدى يا ميلادى اگر بيان شود, با علامت مشخص خواهد شد.
4 - در نامهاى مركب از صفت و موصوف اگر موصوف معرف نباشد, صفت هم بايد بدون ال تعريف بـاشد, مانند شيخ رئيس و انوار نعمانيه اما در فارسى اين قاعده رعايت نشده و شيخ الرئيس و انوار النعمانيه گفته مى شود.
5 - هـا در آخـر كـلـمـه علامت جمع فارسى بوده و در جاندار, الف و نون نيز علامت جمع است مـانـنـد: دبستانها .
كتابها .
مردها, اسبها, كه در دو مثال اخير مردان و اسبان نيز درست است و در كـلمات عربى الاصل كه در زبان فارسى وارد شده اند, مانندمورخ و معاصر و امثال آنها, بهتر است كـه بـا عـلامـت فارسى جمع بسته شوند, به صورت مورخان و معاصران , نه با ياء و نون كه علامت جمع عربى در حالت نصب و جر است , اگر چه آنهم مستعمل و معمول است .
6 - از آنجائى كه سهو و نسيان و عيب و نقصان لازمه هر انسانى است , از لغزشها واشتباهات پوزش طلبيده و از اهل فضل و مطالعه كنندگان مستدعى است كه با عين الرضا به كتاب نگريسته و در مـقـام اصلاح معايب آن باشند و نگارنده را با انتقادصحيح و راهنمائى درست سپاسگزار و ممنون خود قرار دهند.
اهواز سيد محمد جزائرى بيستم جمادى الاخرة 1394 موافق 20 / 4 / 1353 شمسى

گفته هاى دانشمندان در ستايش آنحضرت

الـسيد الايد الحسيب الحبيب , اللبيب الاديب الاريب الفاضل الكامل المحقق المدقق , جامع فنون الـعـلم واصناف السعادات , حائز قصبات السبق في مضاميرالكمالات , الاخ الوفي والصاحب الرضي السيد نعمة اللّه الحسيني الجزائري ((2)) .
فاضل عالم محقق جليل القدر, مد, من المعاصرين ((3)) .
لنا عليه يد تربية وهو عالم جليل القدر, مد, له كتب ((4)) .
فـقـيـه مـحـدث , اديـب متكلم , معاصر, ظريف مد, والان هو شيخ الاسلام من قبل السلطان بتستر ((5)) .
المتبحر الجليل النبيل , المشهور ذكره في الافاق , المشهود بفضله على الاطلاق ((6)) .
كـان هـذا الـسـيـد فاضلا محدثا مدققا, واسع الدائرة في الاطلاع على اخبار الامامية وتتبع الاثار المعصومية , وكان كثير الصحبة للاكابر والسلاطين وعزيزا عندهم ((7)) .
السيد الجليل والمجتهد النبيل , سيد المحدثين ابو الفضائل , العارف باللّه ((8)) .
الـسـيـد الـسند العلا مة , المحدث الفهامة , نعمة اللّه .
. .
تلميذ العلا مة المحدث المجلسي والعارف الـمـحـدث الـكـاشي .
. .
وكان هذا السيد فاضلا محققا محدثا, واسع الدائرة في الاطلاع على مذهب الامامية وتتبع الاثار المعصومية ((9)) .
العالم , الفاضل , المحقق والحبر النحرير, المدقق والسيد المحدث ((10)) .
سـيـد نعمت اللّه بن سيد عبد اللّه جزائرى فاضل و عالم و اديب اريب لبيب حسيب نسيب , وحدت ادراك او را نـصـيـب و پـسرش سيد ولى اللّه از افاضل علماء بوده ونواده اش سيد عبد اللّه از اكامل فـضلا, و اعقاب و اخلاف اشراف آن عالم عيلم همه ارباب كمال , اكنون مدار بزرگى از آن زمان تا ايـن اوان در خـانـواده ايـشان درلرستان , و آن جناب صاحب عربيت و لغت و داراى علم حديث و مسلكش مسلك اخبارى .
.. ((11)) .
نگارنده گويد: در اين عبارت سه اشتباه موجود است :
1 - نـام فرزند سيد نعمت اللّه سيد نور الدين بوده نه سيد ولى اللّه وسيد ولى اللّه بن سيد نعمت اللّه كه از دانشمندان بوده شخص ديگرى است .
2 - در زمـان تنكابنى (گوينده اين عبارت ) كسى از اعقاب سيد نعمت اللّه در لرستان نبوده , بلكه جمعى از عموزادگان او بوده اند و نوادگان سيد كه اكنون در خرم آبادسكونت دارند, پس از زمان تنكابنى به آن شهر رفته اند.
3 - مسلك سيد, اخبارى نبوده بلكه متوسط بين اخبارى و اصولى است چنانكه مذكور خواهد شد.
الـسيد السند, المعتمد الجليل الاواه نعمة اللّه .
. .
كان من اعاظم علمائنا المتاخرين وافاخم فضلائنا الـمتبحرين واحد عصره في العربية والادب والفقه والحديث واخذحظه من المعارف الربانية بحثه الاكـيد وكده الحثيث , لم يعهد مثله في كثرة القراءة على اساتيد الفنون ولا في كسبه الفضائل من اطراف الحزون باصناف الشجون .
كان مع مشرب الاخبارية , كثير الاعتناء والاعتداد بارباب الاجتهاد ونـاصـر مـذهـبـهـم فـي مـقـام المقابلة منهم باصحاب العناد واعوان الفساد, صاحب قلب سليم ووجه وسيم ((12)) .
الـحـبـر الـنـبيل والمحدث الجليل , السيد نعمة اللّه , صاحب التصانيف الرائقة الدائرة , المتولد في 1112 ((13)) .
نـگـارنـده گويد: كلمه المتولد در اينجا غلط چاپى و المتوفى صحيح است و درتجليات 1: 70 به همين صورت مغلوط, منقول است .
واما عيسى بن موسى بن عبد اللّه بن الامام الكاظم (ع ) فله ذيل منتشر, منهم السيدالجليل , العالم الفقيه النبيه , المحدث نعمة اللّه .
. .
كان جليل القدر, عظيم المنزلة وكان له عدة اولاد, منهم السيد الجليل الفقيه المحدث نور الدين .
. .
ولهم ذيل منتشرفي خوزستان ((14)) .
الـسـيـد الجليل والمحدث النبيل واحد عصره في العربية والادب والفقه والحديث والتفسير, كان عالما فاضلا محققا مدققا, جليل القدر, صاحب التصانيف الكثيرة الشائعة ((15)) .
الـسـيـد السند, العلا مة , المحدث الجليل , الفهامة , العالم الفاضل الجامع الماهرالمحقق المتبحر, سلالة الاطهار, والد الاماجد الاعاظم , الاكابر الاخيار, المنتشرين نسلا بعد نسل في الاقطار, التقي السري الرضي العالم الرباني .
.. ((16)) .
سـيـد نـعـمت اللّه بن عبد اللّه بن محمد موسوى , جزائرى الاصل شوشترى المنشا ((17)) از اكابر مـتـاخـريـن عـلماى اماميه , كه محدثى است جليل القدر و محققى است عظيم الشان و در فقه و حديث و تفسير و فنون ادبيه و علوم عربيه متبحر وكثير الاطلاع و وحيد عصر ((18)) .
الـجـزائري الـسيد نعمة اللّه .
. .
من جزائر البصرة يعرف بالشوشتري , من علماء الشيعة الامامية , ولد 1050 سكن اصفهان ومات بها 1112 ((19)) .
نـگـارنـده گويد: اينكه گفته وفات سيد در اصفهان بوده درست نيست و صحيح آن رادر عنوان وفات خواهيم نگاشت .
اديب مد, من فقهاء الامامية , نسبته الى جزائر البصرة , ولد في قرية الصباغية من قراها, وقرا بها ثم بشيراز فاصفهان وعاد الى الجزائر وتوفي بقرية جايدر ((20)) .
ايـن عـبـارت هم خالى از خلل نيست , چه آنكه به توطن او در شوشتر اشاره نكرده وظاهر عاد الى الجزائر آن است كه ساكن آنجا بوده است .
نـعـمة اللّه بن عبد اللّه بن محمد بن حسين الحسيني الجزائري الشوشتري الشيعي الامامي , عالم اديـب , مـن اهـل جزائر البصرة , ولد في القرية الصباغية وقرا بها ثم بشيراز فاصفهان وعاد الى قرية جايدر ((21)) .
جـمـلـه عـاد الـى قـريـة جـايـدر غلط است , زيرا كه معنايش آن است كه سابقا آنجا بوده وبعد از تـحصيلات به آنجا بر گشته است , در صورتى كه چنين نبوده و سيد هيچ گاه در جايدر نبوده به جز موقع مراجعت از مشهد مقدس كه در آنجا بيمار شده ودرگذشته و به خاك سپرده شده است .
در كتب ديگرى نيز از جد اعلى ياد شده كه نقل عبارات آنها ملال آور خواهدبود ((22)) .

ولادت و نشو و نماى سيد نعمت اللّه

ولادت بـا سـعادت آن حضرت در قريه صباغيه جزائر در سال هزار و پنجاهم ازهجرت [1050 ه ق ] مطابق با هزار و ششصد و چهل ميلادى [1640 م ] اتفاق افتاد ((23)) .
در آخر مفتاح اللبيب كه در 1064 تاليف شده تصريح نموده كه پانزده ساله بوده ,چون سال تولد را كه 1050 بوده در حساب منظور داشته است .
بـه سـن پـنج سالگى كه رسيد والد ماجدش سيد عبد اللّه بن سيد محمد او را به مكتب سپرد و در نتيجه استعداد فطرى و شوق فراوان , خواندن و نوشتن را درمدت شش ماه فرا گرفت , در ضمن مقدارى از قرآن شريف و اشعار عرب را حفظكرد, آنگاه شروع به خواندن صرف و نحو نمود.
مـدت دو سـال در جـزائر و دو سـال ديـگـر در حـويزه كه مجاور جزائر است به تحصيل مقدمات پرداخت , سپس همراه برادرش سيد نجم الدين و عمو زاده اش سيد عزيزاللّه به طرف شيراز كه در آن ايام از مراكز علم محسوب مى شد, عزيمت نمود, و ازراه بصره و خليج فارس وارد آنجا شد و در مدرسه منصوريه ((24)) ساكن شد.
مـدت نـه سال در شيراز به تكميل ادبيات و تحصيل عقليات و نقليات مشغول بود وشب و روز به خواندن و نوشتن و درس و تدريس اشتغال داشت .
در شـبـهـاى تـابستان كه طلاب بر پشت بام خوابيده بودند, آن عالى جناب تا اواخرشب در ميان حـجـره بـه تحرير دروس و حواشى و تصحيح كتب خويش مشغول بودو غالبا آن جناب به واسطه نـداشـتن چراغ , در نور ماهتاب مطالعه مى كرد و در اين مدت از حيث گذران بسيار در زحمت و فشار بود و بيشتر اوقات به نان خالى , كه ازمزد نويسندگى تهيه مى نمود قناعت مى فرمود, و گاه مـى شد كه نان كافى به دست نياورده و به مختصر سبزى يا پوست خربزه سد رمق مى كرد و قوت قـنـاعـت ومناعت ذاتى را در مقابل هجوم مرارت حيات , سپر نموده , متوجه كسب معارف الهيه و فضائل انسانيه گشته بود.
پـدر و مادر آن جناب مكرر او را به وسيله نامه به برگشت به جزائر تكليف مى نمودند, ناچار رجوع به وطن را اختيار و به جزائر مراجعت كرد, چون به جزائررسيد عموم مردم جزائر از تحصيلات آن حضرت خوشحال شدند و به قصدنگهدارى وى زنى از خويشاوندان را به وى تزويج نمودند, پس از مـدت بـيـسـت روزاز ازدواج , آن حـضـرت بـه ديـدن يـكـى از فضلاء جزائر تشريف برد و در اثناء مـبـاحـثـه ,فـاضـل مـزبـور كـه سـيـد را در عـقليات كامل و در نقليات ماهر يافت , خطاب به او نموده گفت : ذبح العلم في فروج النساء.
اين تعريض عرق غيرت آن با غيرت را به حركت آورده و از همانجا كه برخاست دركشتى نشست و به عزم شيراز به قرنه آمد, حسين پاشا والى بصره چند روزى سيدمعظم را به عنوان تفرج و تفريح در قـرنـه و بـصـره نـگـه داشت , تا اينكه آن حضرت بااصرار زياد خود را رها كرده به شيراز رفت و برادرش نيز به وى ملحق گرديد.
در همان روزها خبر درگذشت پدرش سيد عبد اللّه به او رسيد, و در مدرسه منصوريه آتشى افتاد و حريقى روى داد كه بسيارى از حجرات خراب و كتابها ورساله هائى كه به زحمت تهيه كرده بود, تـلـف شد .
در اثر اين سوء اتفاق , سيد نعمت اللّه و برادرش به اتفاق عده اى از طلاب , روانه اصفهان , كه پايتخت دولت صفويه بود, شدند .
اتفاقا زمستان بود, سرماى شديد بين راه خيلى ايشان را اذيت كـرد درهنگام ورود به اصفهان به تنگدستى شديد دچار شدند به طورى كه لباسها و اثاثيه خود را فـروخـتـه , صرف معاش مى كردند .
در اين اثنا سيد محترم با علا مه مجلسى معروف , صاحب بحار الانـوار آشـنـائى پـيـدا كرد .
مجلسى اخلاق و اطوار او راپسنديده او را در خانه خويش جا داد و به مـعـرفـى وى براى هر يك از طلاب شيرازكه همراهش به اصفهان آمده بودند, معاش كافى مقرر داشت .
سـيد بزرگوار چهار سال متوالى در خانه مجلسى اقامت كرد و از صحبت معظم له استفاده فضل نمود.
در اوائل پـنـجـمـين سال ورود به اصفهان , ميرزا تقى دولت آبادى مدرسه اى در جوارحمام شيخ بهائى بنا نمود و تدريس مدرسه را به سيد نعمت اللّه تفويض كرد.
سيد چهار سال ديگر در اصفهان ماند و در مدرسه مزبور تدريس كرد .
و در تاليف بحار الانوار و مرآة العقول كه شرح كتاب كافى است , به علامه مجلسى كمك كرد.
بـالاخـره از كثرت كار به ضعف بصر مبتلا شده , ناچار بنا را بر مسافرت و طفره از كارگذاشته به قصد زيارت اعتاب ((25)) مقدسه ائمه عراق (ع ) از راه كرمانشاه به سامره آمد و از آنجا به كاظمين و كربلا و نجف مشرف شد و از بركت زيارت ائمه طاهرين (ع ) روشنائى چشمش بازگشت .
پـس از ادراك زيـارت امـامان (ع ) و علماء عراق , از راه فرات به جزائر برگشت و ارحام و اقوام را به لقاى خويش مسرور ساخت , مردم جزائر كه نوعا مقدس و متدين بودند, حلقه ارادتش را به گوش جان كشيدند و به توقفش اصرار ورزيدند.
در اين بين فتنه طغيان حسين پاشا روى داد و سكنه جزائر را به گرفتاريها وناراحتى هائى مبتلى ساخت كه منجر به خرابى جزائر و تفرق اهالى گرديد.
تفصيل قضيه آنكه : حسين پاشا پسر على پاشا پسر افراسياب پاشا ديرى ((26)) در آن سال كه 1078 بود ((27)) علم طغيان بر ضد سلطنت آل عثمان بلند كرده و اعتنائى به دستورات دربار اسلامبول نمى نمود, در بار خلافت مدار, لشكر بغداد را مامورسركوبى وى نمود, حسين پاشا قواى خود را به قـصـد مـقابله جمع آورى نمود و قلعه قرنه را مركز حركات نظامى خويش قرار داد, سكنه بصره و جـزائر بـه قصد محفوظماندن از لشكر عثمانى غالبا آنجا را تخليه كرده و در منزل سحاب كه بين جزيره وقرنه است , تجمع اختيار كردند, سادات جزائرى , عموما به امر حسين پاشا به سحاب آمدند, خود حسين پاشا نيز به سحاب آمده و همه روزه از سيد ديدن مى نمود و بر احترامات وى مى افزود.
در اين ايام كه توپهاى سنگين عثمانى به آتشفشانى مشغول بودند و زمين در زير پاى سكنه سحاب مى لرزيد, آن عالم جليل به تاليف شرح كبير تهذيب اشتغال داشت .
سـيد عيالات را به همراه برادر و ارحام به حويزه اعزام داشت , اما حسين پاشا چون رفتن خود سيد را بـاعـث تـزلـزل لشكر خود مى دانست , مانع رفتن او شد .
آن بزرگواربه ناچار چهار ماه در لشكر حسين پاشا در محاصره بود.
در مـاه رمـضان همان سال با اصرار بسيار, پاشا را راضى نمود, خود نيز به حويزه تشريف برد و پاشا پس از حركت سيد, با فاصله كمى شكست خورده به طرف دورق فرار كرد.
خـلاصه اينكه مردم جزائر كه در سحاب بودند از خوف هجوم لشكر عثمانى متوجه حويزه شدند و اكثر كودكان و زنان آنها در بين راه , كه سه منزل بيابان بى آب و علف است , از گرسنگى و تشنگى تلف شدند.
چون اين خبر تالم بار به سيد عليخان مشعشعى , والى حويزه رسيد, ملازمان خودرا با استر و دواب و بـارهـاى طعام و آب , براى استخلاص ايشان از آن صحراى قيامت نما فرستاد .
سيد معظم دو ماه در حويزه ميهمان والى والا مقام بود, و سيدعليخان كه خود حاكمى عادل و عالمى عامل بود, در تـعـظـيـم و تـكـريم وى به اقصى الغايه كوشيد و به توطن حويزه اش تكليف نمود .
اما آن حضرت نپذيرفته به شوشترآمد و سه ماه در دولت سراى ميرزا عبد اللّه خان مرعشى , كه از اسخياى اعيان آن زمان بود, توقف نمود و از آنجا به عزم اصفهان رهسپار كهكيلويه گرديد.
چـون بـه دهـدشـت رسيد, علماى آنجا كه غالبا در شيراز و اصفهان از محضر مبارك ايشان كسب فضائل نموده بودند, حضرتش را از حركت منع كردند.
محمد زمان , حاكم آن سامان , كه مردى فاضل بود, طوق ارادت آن حضرت را به گردن انداخته با اصرار بسيار سه ماه او را در دهدشت كه حكومت نشين كهكيلويه است نگه داشت .
چـون سـيـد به اصفهان رسيد برادرش سيد نجم الدين كه همراهش بود مريض شد, ودر غره ماه شعبان 1079 وفات نمود و باعث دلسردى وى از توقف در اصفهان گرديد.
لـذا مـحض تسلى قلب , سفرى به ارض اقدس رضوى نمود و به زيارت آن عتبه مقدسه موفق , و از راه اصفهان به حويزه برگشت .
سـيد عليخان والى , مجددا حضرتش را تكليف به توطن در حويزه نمود, اما چون حويزه در سر حد عـراق و مـحل وقوع فتنه ها و انقلابها بود, سيد راضى نمى شد, ودر آن ايام فتحعليخان , كه حاكم خـوزسـتان , و مردى خير خواه و كمال دوست بود,مكتوبى مبنى بر تكليف مهاجرت به شوشتر به مـحضر مباركش ارسال داشت وجمعى از اعيان شوشتر كه سابقه معرفت و ارادتش را داشتند نيز همين درخواست را از خدمتش نمودند.

توطن در شوشتر

حـضـرت سيد نعمت اللّه بنا را در اختيار وطن بر استخاره از قرآن مجيد گذاشت ,تفال به توطن شـوشـتـر انسب آمد لهذا در اواخر سال 1079 رهسپار شوشترگرديد,فتحعليخان و اسلمس بيك بـرادرش , كه نائب الاياله خوزستان بود, و ميرزا عبد اللّه مرعشى و ساير اعيان و اشراف ورود وى را بـه حسن قبول تلقى كرده به استقبال شتافتند و منزلى در نزديكى مسجد جامع براى آن حضرت تهيه نمودند.
حـاج مـحـمـد تقى كلانتر كه مردى نيك فطرت و علم دوست بود, و در نزديكى خانه آن حضرت مـشـغـول بناى كاروانسرائى بود, آن را به سيد تقديم نمود, سيد نعمت اللّه تغييراتى در آن داده و تبديل به مدرسه كرد, كه به نام مدرسه علميه و مدرسه جزائريه معروف است ((28)) .
آنـگـاه سـيـد كمر نشر علم و ترويج شرع را محكم بر ميان بسته , از هر محله چند نفر رابه مدرسه دعوت نموده و حوزه درس مفصل تشكيل فرمود.
در اثـر تـشويقها و مساعدتهاى گوناگون وى , طلاب بسيار در مدرسه جمع شده , درمدتى قليل هـر يـك مـعـلـومـاتى كثير آموختند و معالم علم و عمل , كه بعد از شيخ عبداللطيف جامعى در خـوزسـتـان متروك و مندرس شده بود, از نو رونق گرفت و ساحت اين استان كه از علم و فضل خالى گشته بود مملو از فضلا و علماى متبحر گرديد.
بـه سـبـب حـسن اخلاق و سجاياى كريمه آن حضرت , كه مشهور آفاق بود, عموم اهالى خوزستان حـلـقـه ارادتـش را به گوش كشيدند و اقارب و ذوى الارحام وى و غيرايشان از جزائر مثل سيد صـالـح فـرزنـد سـيد عطاء اللّه و سيد على جزائرى و شيخ ‌محمد جزائرى به او پيوسته و از بركات تربيت وى به مقامات عاليه نائل آمدند .
وچون در آن اوقات بيشتر مردم خوزستان از مذهب شيعه بـى اطلاع بودند, و آداب شرع شريف چندان رونقى نداشت , سيد والا مقام در ترويج شرع به غايت كـوشيد واندكى در اين باب فروگذارى نكرد, حتى بعضى احكام و موضوع ها را, عملا به مردم ياد مـى داد, مـثـل ايـنـكـه مـكرر به مسلخ مى رفت و كيفيت ذبح شرعى را به نفس نفيس به قصابها مـى آمـوخت .
و چون هنوز در نواحى شوشتر و اطراف خوزستان بقايائى از اهل سنت مانده بود, آن حضرت با ادله و براهين كافى و موعظه هاى شافى آنان را به مذهب تشيع ارشاد و هدايت نمود.
چـون ايـن خـبر به قاضى بصره رسيد, خط ملامت آميزى به سيد مرقوم داشت .
سيدنعمت اللّه در جـواب او نـوشـت : ايـهـا الـقـاضى در حوزه قضاى شما شيعه بسيار است اگر از تشيع سنى هاى خوزستان خيلى متالم شده ايد, مى توانيد شيعيان بصره راسنى كنيد تا معامله به مثل شده باشد.
قاضى پس از خواندن جواب گفته بود, من در تمام عمر يك نفر از شيعه نيافتم كه به دليل , سنى شده باشد .
موعظه ها و ارشادهاى آن حضرت در سكنه خوزستان مؤثرافتاد, به طورى كه مردم به امـور خـيريه رغبت نموده و شهرهاى خوزستان پر ازمساجد و مدارس گرديد و مساجد شوشتر و اطـراف , به هفتاد باب رسيد, و درشوشتر فقط, قريب سى مدرسه احداث شد كه آثار بعضى از آنها هنوز بر جااست ((29)) .
آن حـضـرت در هـر يـك از محلات شوشتر از اعاظم طلبه و مستفيدين و تربيت شدگان محضر مـبـارك خـود را, مـثـل مـلا محمد نجار, و ملا محمد باقر سيدمحمدشاهى , و حاج عبد الحسين گرگرى , و قاضى نعمت اللّه شوشترى , به امامت و ارشاد مردم منصوب كرده بود.
چـون آوازه فـضـائل و مـقامات و مساعى و خدمات حضرتش به مسامع شاه سليمان صفوى رسيد, فرمان تمام مناصب شرعيه خوزستان را, از شيخ ‌الاسلامى , و نيابت صدر, امامت جمعه و جماعت , و تـدريـس مدرس امامزاده عبد اللّه ((30)) , و امر به معروف و نهى از منكر, را به نام نامى آن حضرت صادر فرمود و تمامى را تا آخر عمرشريف به خوبى از عهده بر آمد ((31)) .

آثار علمى سيد نعمت اللّه

آثار علمى آن جناب را مى توان به دو قسم تقسيم نمود:
1 - مستنسخات .
2 - تاليفات .
1 - مستنسخات چـون آن حـضـرت بسيار علم دوست و دانش پژوه بوده و به پر كارى و سرعت دركتابت موصوف است .
كتاب هاى بسيارى را به خط خود نوشته , كه مقدارى از آنهادر اثر حوادث گوناگون و مرور زمـان از بـيـن رفـتـه و احـدى از آنـها اطلاعى ندارد, مانندكتابهائى را كه از او دزديده و در چاه انداخته اند ((32)) .
و آنچه را كه سالم مانده , چون عادت مورخان بر ذكر اينگونه آثار نيست , بنابر اين استقصاء همه آنها كـارى اسـت مـحـال و خارج از امكان , اما همين قدر مى دانيم كه آن جناب بر اكثر كتب حديث و عـربـيت و اصول , حواشى متفرقه نوشته و اكثر كتبى كه در ايام اشتغال به درس , خوانده (متون و حواشى ) همه به خط شريف آن حضرت است ((33)) .
و بـيـشـتـر صـفـحات كتب مطوله , مانند قاموس اللغه و كتب اربعه حديث (كافى , فقيه ,تهذيب , اسـتبصار) و تفسير بيضاوى و غيره را در بدايت تحصيل به خط خود كتابت فرموده و به قدر چهار الى پنج هزار جلد كتاب علمى كه در كتابخانه جمع داشتند,كتابى نيست كه حواشى و تعليقات به خط مبارك ايشان نداشته يا به تصحيح اونرسيده باشد ((34)) .
كـتـاب شـرح تـصـريف مورخ 1061 و منهاج الوصول علامه حلى مورخ 1066 به خطآن جناب در كتابخانه رضويه مشهد موجود است ((35)) .
نـگارنده اين كتابها را به خط وى ديده است : تفسير غريب القرآن , و مثلثات , والافصاح , اين سه در يك مجموعه مورخ 1062, و اثنا عشريه شيخ بهائى , درطهارت و صلاة و صوم مورخ 1063, و شرح تجريد مورخ 1063, قسمتى از فائق زمخشرى , و مطول , و نافع محقق , و زبدة الاصول مورخ 1064, طب الائمه بى تاريخ , و ارشاد الطالبين فاضل مقداد مورخ 1068, و مفتاح الفلاح شيخ بهائى ,ناقص الاخر, نزد آقاى معين .
تـالـيـفات آن جناب همه به خط خود او بوده اند و برخى از آنها را كه ديگران در حيات وى از روى خط مؤلف نوشته اند, خود آنها را تصحيح نموده و جمله مر عليه نظرالمؤلف را به خط خود بر آنها نـگاشته و از آن جمله است : رياض الابرار و شرح استبصار و شرح تهذيب و شرح روضه كافى و شرح صحيفه صغير و كبير و شرح عيون الاخبار و مقامات النجاة كه به نظر نگارنده رسيده است .
و آن حـضـرت در مقابله و تصحيح كتب علمى اهتمام تمام , و علاقه شديد داشته واز كتابهائى كه تـصـحيح نموده : اكمال الدين صدوق و طرايف ابن طاووس و فلاح السائل و كشف العوار و مصائب النواصب قاضى نور اللّه شهيد است .

كتابخانه سيد نعمت اللّه

در اينجا مناسب مى دانيم به كتابخانه وى اشاره اى نماييم .
به طورى كه مذكور شد كتابخانه آن جناب مشتمل بر چهار تا پنج هزار جلد كتاب بوده , و همه آنها مورد استفاده و مطالعه وى قرار گرفته , و با خط مبارك خود درپشت هر نسخه نام كتاب و مؤلف و تملك خود را نوشته , و بر بسيارى از آنهاحواشى و تعليقات سودمند نگاشته است .
متاسفانه قسمت عمده اين كتابخانه نفيس از بين رفته و در حدود يك دهم از از آن كه باقى است , در جاهاى مختلف پراكنده و متفرق شده و آنچه به نظر نگارنده رسيده : احقاق الحق قاضى نور اللّه و تـذكـرة الـفقهاء علا مه و تلخيص الاقوال استرآبادى و جوامع الكلم سيد ميرزا جزائرى ((36)) و حاشيه مطول از چلبى وسمرقندى و شرح تجريد قوشچى و شرح صغير شيخ ميثم بر نهج البلاغه و تـفـسـيـرشـيـخ حـسـين ابن مطر جزائرى و شرح دعاى صنمى قريش موسوم به الحجة و كتاب الالفين علا مه و منظومه شاطبيه و كشف الايات نصيرى و مجمع البيان طبرسى ومنتقى الجمان صـاحـب معالم و بعضى از اصول اربعمائه كه اخيرا به چاپ رسيده است , و غيره مى باشد .
برخى از كـتـابهاى مزبور به خط عبد اللّه بن مساعد بن بديع ((37)) و محمد محسن بن محمد قاسم نقاش شـوشـتـرى و مـحـمد بن اسد اللّه هستند و به طورى كه از قرائن مستفاد شده جد اعلى در زمان ريـاست و شهرت كه متوطن در شوشتر بوده و فرصت استنساخ و نوشتن را نداشته , اين سه نفر را براى نويسندگى استخدام نموده است .
نـفـر دوم در بـيـشـتر از مستنسخات نام خود را ننوشته ولى در آخر مجمع البيان مورخ29 ج 1 - 1091, و آخر جلد دوم شرح استبصار, نام خود را ذكر كرده است .
كتاب هاى ديگرى به خط افراد ديگرى ديده ام كه براى جد اعلى نوشته اند مانندتهذيب الاصول علا مه مورخ 1064, به خط عبد على بن محمد كربلائى كه سيد درآخر آن اين عبارت را نوشته كتبه الـكـاتـب , الـفـقـير الى اللّه , الغريب في البلدان ,المبعد عن الاوطان , نعمة اللّه بن السيد عبد اللّه .
..
الجزائري مولدا ومسكنا وقد وقع التملك في شيراز في شهر شوال 1064.
و جلد هشتم تذكرة الفقهاء به خط حسين بن شهاب الدين بن محمد جزيرى مورخ1090 , كه كاتب در آخـرش نوشته لخزانة العلا مة , الفهامة , السيد السند, السيد نعمة اللّه الجزائري متعه اللّه بانعمه وامده بالعمر والذرية الصالحة , في تاريخ يوم السبت 23 - شعبان - 1090 ((38)) .
  next page