فصل سوم:
تفسير معقول و مقبول
عدم مخالفت روايات با قرآن
فصل سوم:
تفسير معقول و مقبول
عدم مخالفت روايات با قرآن
بعضى مدعىاند كه انحصار آيه تطهير در على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام بانص قرآن مخالف است. (1) اسماعيل حقى درباره حديث كساء مىگويد:«اگر فرض شود كه اين آيه بر نبودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيت دلالت دارد،باز هم بدان اعتنا نخواهد شد; زيرا در مقابل نص قرآن قرار دارد.» (2) .
ما در پاسخ وى مىگوييم.
1. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح كرده كه اين آيه منحصر دراصحاب كساء [على، فاطمه،حسن و حسينعليهم السلام] است. اگر اين مطلبمخالفتبا نص قرآن شمرده شود، پس پيامبرصلى الله عليهوآله اولين كسى است كه با ايننص مخالفت كرده است. ما از اين گفته به خدا پناه مىبريم.
2. ما برخلاف اينان و به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله معتقديم كه اين مطلبنهتنها با نص قرآن كه باظاهر آن نيز مخالفت ندارد، بلكه كاملا با آنهماهنگ است. مقتضاى دلالتسياقى همين است.
اما اين كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله اراده شده باشند، هيچ گونه توجيهى ندارد،نه به نحو خصوص، آنگونه كه عكرمه و همفكرانش ادعا كردهاند و نه به نحودخول در اطلاق خطاب، اگرچه از باب مجاز باشد. ايننكته با تامل درمطالب زير روشن مىشود:
نظر دانشمندان لغت
با مراجعه به اهل لغت روشن مىگردد كه اطلاق عبارت «اهلالبيت» برهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله و اينكه آنان مشمول اين آيه كريمهاند، اگر نگوييم كهمىتوان برخلاف آن جزم داشت، دست كم مورد شك بزرگىاست.
زبيدى گفته: از موارد مجازى اهل، به كار بردن آن براى همسر مرد است.فرزندان هم تحت همين لفظ داخلمىشوند. (3) .
ابنمنظور معتقد است: از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيده شد كه آل محمد در اللهم صل علىمحمد و آلمحمد، كيست؟ گويندهاى پاسخ داد: اهل وى و همسرانش. گويا نظر وىاين بوده كه وقتى از مردم مىپرسيد:الك اهل و او پاسخ مىدهد: نه،منظورش اين است كه زن ندارد. گويد: اين معنايى است كه لغت آن رامحتملمىداند، اما اين معنا كلامى است ناشناخته، مگر اين كه قرينهاى داشته باشد.بدين گونه كه به مرد گفتهشود: تزوجت و او پاسخ دهد: ما تاهلت. در اينجااز اول كلام دانسته مىشود كه منظورش اين است كه هنوزازدواج نكردهام. يااينكه مرد مىگويد: اجنبت من اهلى. در اين جا هم معلوم مىشود كه جنابتوى از طريق زناست. اما آن جا كه مرد مىگويد: اهلى ببلد كذا، ... (4) .
راغب اصفهانى نيز اشاره كرده كه اراده زوجه از لفظ اهل، از باب اطلاقو استعمال است كه اعم از حقيقتمىباشد. وى مىگويد: «با لفظ اهل الرجل،از همسر وى تعبير شده است.» (5) .
ديگرى گفته است: آيا همسرانش هم اهل بيت اويند؟ در اين جا دو نظروجود دارد كه دو روايت از احمد است.يكى از آن دو مىگويد: آنان ازاهل بيت نيستند. اين نظر از زيد بن ارقم روايت مىشود. (6) .
ظاهر سخن زيد اين است كه وى صدق عنوان اهل البيتبر زنان رابرحسب لغت و عرف انكار مىكند. ما دربحث از سخنى كه مىگويد: مراد ازاهل البيت همه بنى هاشمند، سخن زيد را با منابع فراوان آن خواهيم آورد.
سياق هماهنگ
بعضى را نظر بر اين است كه ورود آيه تطهير در ضمن آياتى كه زنانپيامبرصلى الله عليه وآله را مورد خطابخود دارد، توجيهگر اين ادعاست كه آيه تطهير بهزنان پيامبرصلى الله عليه وآله اختصاص دارد و يا دست كمشامل آنان هم مىشود. اين مدعادر مباحث آتى خواهد آمد. (7) .
ما بحث پيرامون دلالتسياقى را به جايى ديگر به تاخير مىاندازيم.در اين جا به اين نكته بسنده مىكنيم كهسياق قرآن، هيچ ابايى از اراده خاصاهل كساء ندارد و بلكه سياق به همان حال باقى مىماند، بىهيچ انقطاعوگسستگى و بدون هيچ گونه ناهماهنگى و تغاير; زيرا: مخاطب پيامبرصلى الله عليه وآلهاست نه زنانپيامبرصلى الله عليه وآله.
خداوند متعال مىفرمايد:
يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها، فتعالينامتعكن اسرحكن سراحا جميلا. و انكنتن تردن الله ورسوله والدارالآخرة، فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما يا نساء النبى، منيات منكنبفاحشة مبينة، يضاعف لها العذاب ضعفين وكان ذالك علىالله يسيرا ومن يقنت منكن لله ورسوله، وتعملصالحا، نؤتها اجرهامرتين، واعتدنا لها رزقا كريما يا نساء النبى، لستن كاحد من النساء،ان اتقيتن، فلا تخضعنبالقول، فيطمع الذى فى قلبه مرض، وقلن قولامعروفا وقرن فى بيوتكن، ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى،واقمنالصلاة، وآتين الزكاة، واطعن الله ورسوله، انما يريد الله ليذهبعنكم الرجس اهل البيت، ويطهركمتطهيرا واذكرن ما يتلى فىبيوتكن من آيات الله والحكمة، ان الله كان لطيفا خبيرا... واذ تقولللذى انعم الله عليهوانعمت عليه امسك عليك زوجك; (8) .
اى پيامبر! به زنان خود بگواگر طالب زندگانى و زيب و زيور دنياييد، بياييد تامهرتان را بپردازم و همه را بهخوبى و خرسندى طلاق دهم و اگر طالب خداو رسول و مشتاق آخرتيد، همانا خدا به نيكوكاران از شما اجرعظيمى عطاخواهد كرد. اى زنان پيامبر! هر كس از شما كه به كار ناروايى دانسته اقدامكند، او را دو برابرديگران عذاب كنند و اين كار بر خدا سهل و آسان است وهر كه از شما مطيع فرمان خدا و رسول باشد و كارنيكو كند او را دوبار پاداشعطا كنيم و روزى نيكو برايش مهيا سازيم. اى زنان پيامبر! شما مانند زنانديگرنيستيد، اگر خدا ترس و پرهيزكار باشيد. پس زنهار كه با مردان، نازك ونرم سخن مگوييد، مبادا آن كه دلىبيمار دارد به طمع افتد و درست و متينسخن گوييد. در خانههاىتان بنشينيد و مانند دوران جاهليت پيشين،آرايش وخودآرايى ننماييد. نماز بپاداريد و زكات دهيد و از امر خدا و رسولش اطاعتكنيد. خدا چنينمىخواهد كه هر پليدى و آلودگى را از شما خانواده نبوت ببرد وشما را از هر عيبى پاك و منزه گرداند. از آنهمه حكمت و آيات الهى كه درخانههاى شما تلاوت مىشود پند گيريد كه خدا لطيف و خبير است. مردان وزنانمسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان و زنانراستگو، مردان و زنانصابر، مردان و زنان خاشع، مردان و زنان مسكيننواز،مردان و زنان روزهدار، مردان و زنان خوددار، و مردان وزنانى كه بسيارياد خداكنند. خداوند براى همه آنها مغفرت و پاداشى بزرگ آماده ساخته است.بر هيچ مرد و زنبا ايمان در كارى كه خدا و رسول حكم كنند، اختيارى نيست- كه مخالفت نمايند - و هر كس نافرمانى خدا ورسول كند دانسته به گمراهىسختى افتاده و چون تو با آن كس كه خدايش نعمت اسلام بخشيد و تواشنعمتآزادى - يعنى زيد بن حارثه - به نصيحت گفتى كه همسرت را نگهدار.
ادامه آيات به سخن از پيامبرصلى الله عليه وآله و با آن حضرت و مؤمنان درباره شئوناتپيامبرصلى الله عليهوآله مىپردازد. بدان مراجعه كنيد. درباره اين آيات شريفه نكاتى رابيان مىكنيم:
الف) ظاهر صريح به دست آمده از اين آيات اين است كه خداوند سبحان:
1. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را فرمان داده كه زنان خود را بين دو چيز مخير سازد:خداوند و رسول، وزندگانى دنيا و زيب و زينت آن.
2. او را فرمان داده كه به آنان بگويد: اى زنان پيامبر! شما همچون سايرزنان نيستيد.
3. باز او را فرمان داده كه به آنان بگويد:
لا تخضعن بالقول; با نرمى سخن نگوييد.
وقلن قولا معروفا; درست و سنگين سخن گوييد.
وقرن فى بيوتكن; در خانههاىتان بنشينيد.
ولا تبرجن تبرج الجاهلية; مانند دوره جاهليت آرايش و خودآرايى نكنيد.
واقمن الصلاة وآتين الزكاة; نماز بپاى داريد و زكات دهيد.
واطعن الله ورسوله; خدا و رسولش را فرمان بريد.
4. پس از آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله خواسته خداوند را اجرا و اين فرمانهاى الهىرا به زنان خود ابلاغنمود، خداوند سبحان خطاب خويش را با مقام نبوت وبيت رسالت پى مىگيرد تا به او خبر دهد كه: اين اوامر ونواهى - كه او رامامور كرده تا به زنان خود برساند - به جهتحفظ قداستخاندان نبوت ومنزلگاه وحى و قرآن ومحل رفت و آمد فرشتگان است.
همه اينها در صورتى است كه اين فرموده خدا: «يا نساء النبى لستن...»استمرار فرمان خداوند متعال بهپيامبرش باشد كه فرمود: «يا ايها النبى قللازواجك...» بنابراين، علاوه بر آنچه كه در تخيير آنان بين دنيا وآخرتگذشت، اين نيز مقول قول مىشود.
ب) اگر به سبب اين اصرار كه فرموده خداوند متعال: «يا نساء النبى لستنكاحد...» خطاب مستقيم خداوند بازنان پيامبرصلى الله عليه وآله است، از تمام آنچه بيانكرديم صرفنظر كنيم باز مىگوييم: اين هم به مقصود مازيانى وارد نمىكند;زيرا بر سبيل التفات به زنان آمده است. نتيجه اين خواهد بود كه:
1. خداوند متعال، پيامبرش را فرمان داده كه زنان خود را بين خدا ورسول و بين زندگانى دنيا و زيب و زينت آنمخير سازد.
2. آن گاه خداوند سبحان به زنان التفات كرده و آنها را مستقيما موردخطاب قرار داده است، اما به عنوان اينكه به پيامبرصلى الله عليه وآله منسوبند و نه تنهابه عنوان اين كه زن هستند. و لذا آنان را فرمان داده و بازداشتهاست و مقررفرموده كه هر كدام از آنان مرتكب كار ناروايى شود، عذاب او را دو برابرنمايد و هر يك از آنان را كه ازخداوند و رسول اطاعت نمايد دو بار پاداشدهد و نيز بيان نموده كه اگر جانب تقوا و پرهيزگارى را نگه دارند،مانندهيچ يك از زنان ديگر نيستند.
3. سپس خداوند سبحان به مخاطب ساختن مقام نبوت و بيت رسالتبازگشته تا بفهماند كه سبب التفات بهزنان پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز علت صدور اين اوامرو نواهى، از بين بردن هرگونه پليدى و نيز پاكيزهساختن اين خانه است; چه حفظقداستخانه نبوت و مركز رسالت و منزلگاه وحى و محل رفت و آمدفرشتگانبراى حفظ اصل رسالت ضرورتى اجتنابناپذير است. پس مخاطب - همانگونهكه از خلال آيات شريفهبه دست مىآيد - خود پيامبرصلى الله عليه وآله مىباشد. از اين جهت كهاو پيامبر و صاحب رسالت است، نه بهاين عنوان كه يك شخص است و روشناست كه حفظ خانه نبوت و رسالت چيزى جز حفظ اصل رسالت نيست.
بنابراين، سخن با زنان هم از باب التفات به آنان آمده است، همچونالتفات سوره فاتحة الكتاب، آنجا كهمىفرمايد:
مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين اهدنا الصراط المستقيم.
ملاحظه مىكنيد كه در ابتدا سخن از خداوند به نحو سخن گفتن از غايباست. سپس التفات كرده خداوندمتعال را به طور مستقيم به نحو حضور،مخاطب ساخته مىفرمايد: اياك نعبد.
متعلق اراده
از سخنان دانشمندان نيكوكاررحمه الله به دست مىآيد كه اراده الهى كه از آناين گونه تعبير شده: انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس...، اولا بالذات بهزدودن پليدى و تطهير تعلق گرفته است. (9) .
اما ظاهر آيه مىرساند كه اولا و بالذات به چيزى ديگر تعلق گرفته است;يعنى به اوامر و نواهىيى كه متوجهزنان پيامبرصلى الله عليه وآله است. بيان مطلب اين كه:خداوند متعال فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكمالرجس، نه: انما يريد اللهاذهاب الرجس.
كلمه «انما» مفيد حصر معناى مورد نظر بوده، هدف از امر و نهى زنانپيامبرصلى الله عليه وآله، حفظ اهل بيتو پاكيزگى آنان است.
لام در «ليذهب»، لام كى و مفيد تعليل است; يعنى آنچه پس از آن آمدهعلت ما قبل است. مثل اين كه مىگويى:جئت لاكرمك، آمدم تا تو را گرامىبدارم. مدخول لام، يعنى گرامىداشت (اكرام) علت ما قبل، يعنى آمدن است.
بنابراين، گفته بعضى مبنى بر اين كه متعلق اراده همان زدودن پليدى(اذهاب الرجس) است، نابهجا بوده متعلقاراده چيز ديگرى مىباشد. زدودنپليدى (اذهاب الرجس) علت استبراى تعلق گرفتن اراده به چيزى كهدراينجا تكاليف و اوامر و نواهىيى است كه براى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صادر شده است.بنابراينخداوند سبحان آن چيزها را به منظور زدودن پليدى (اذهابالرجس) از آنان خواسته است. به تعبير ديگر:زدودن پليدى از اهل بيت،علت استبراى اراده خداوند سبحان از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله، آن هم بهارادهتشريعى كه فلان كار را بكنند و از انجام آن كار ديگر دستبردارند.
اين مطلب آن گاه روشنتر مىشود كه مواردى كه در قرآن و جاهاى ديگر،لام كى به جاى «ان» استعمال شدهملاحظه گردد. از اين قبيل است فرمودهخداوند متعال ذيل آيه وضو و تيمم:
ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمتهعليكم (10) .
معناى آن اين است كه فرمان خداوند متعال كه به شما فرموده به جاىوضو تيمم سازيد، براى آن است كه شمارا پاكيزه گرداند. بنابراين تطهير، علتاستبراى ارداه تيمم به نحو اراده تشريعى.
در جاى ديگر خداوند متعال پس از بيان بعضى از تشريعات و احكام فرموده:
يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم (11) .
در جاى ديگر فرموده:
بل يريد الانسان ليفجر امامه; (12) .
در جاى ديگر مىفرمايد:
فلا تعجبك اموالهم ولا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فىالحياة الدنيا; (13) .
آنچه بر وضوح مساله مىافزايد اين است كه مىبينيم: هر دو آيه مباركهمتعرض يك امر شدهاند، اما در يكى«ان» و در ديگرى «لام»كى آمده كه پساز آن لفظ «ان» در تقدير است. بنابراين پس از آن كه خداوند سبحانگفتاريهود و نصارا درباره عزير و مسيح را بيان كرده، مىفرمايد:
اتخذوا احبارهم ورهبانهم اربابا من دون الله والمسيح ابن مريم وماامروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هوسبحانه عما يشركون يريدونان يطفئوا نور الله بافواههم ويابى الله الا ان يتم نوره، ولوكرهالكافرون; (14) .
عالمان و راهبان خود را به مقام ربوبيتشناختند و خدا را نشناختند و نيزمسيح پسر مريم را به الوهيتگرفتند. در صورتى كه مامور نبودند، جز آن كهخداى يكتا را پرستش كنند كه منزه و برتر از آن است كه كسى رابا او شريكقرار دهند. كافران مىخواهند كه نور خدا را به نفس تيره و گفتار جاهلانهخود خاموش كنند و خدانگذارد تا آنكه نور خود را در منتهاى ظهور و حداعلاى كمال برساند، هرچند كافران ناراضى و مخالف باشند.
در جاى ديگر مىفرمايد:
ومن اظلم ممن افترى على الله الكذب وهو يدعى الى الاسلام واللهلايهدى القوم الظالمين يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم والله متمنوره ولوكره الكافرون (15) ;
آيا از آن كسى كه او را به راه اسلام و سعادت مىخوانند و او [از فرطشقاوت] همان دم بر خدا افترا و دروغمىبندد، در جهان كسى ستمكارترهست؟! [هرگز نيست] و خدا هم هيچ قوم ستمكارى را هدايت نخواهد كرد.كافران مىخواهند كه نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموشكنند، البته خدا نور خود را درمنتهاى ظهور و حد اعلاى كمال برساند،هر چند كافران ناراضى و مخالف باشند.
در مورد اول اراده آنان مستقيما به خاموش كردن نور خدا تعلق گرفتهاست، لذا واژه «ان» به كار برده و فرمودهاست: «يريدون ان يطفئوا نور الله»;اما در مورد دوم اراده آنان به افترا بر خداوند، به منظور خاموش كردننورخداوند تعلق گرفته است. بنابراين خاموش كردن نور خدا، انگيزه و علت وسبب تعلق اراده آنها به افترا ودروغ است و لذا «لام» به كار برده وفرموه است: «يريدون ليطفئوا نور الله».
در اين باره به كتاب مفردات راغب اصفهانى هم كه مراجعه كردم، ديدماو نيز به اين نكته اشاره كرده است. اومىگويد: «يريدون ان يطفئوا نور الله،يريدون ليطفئوا نور الله، فرق بين اين دو، اين است كه در «يريدون انيطفئوا»قصد دارند نور خدا را خاموش كنند و در «ليطفئوا» قصد كارى دارند كهبه وسيله آن به خاموش كردننور خدا برسند.» (16) .
در آيه تطهير نيز، همان گونه كه توضيح داديم، وضع بدين گونه است.
اولويت قطعى و مفهوم موافقت
همگان مىدانند كه اولويت قطعى، يك ظهور لفظى است كه در قرآن هممانند اهل لسان كه در محاورات وبيان مقاصد خويش بر اساس آن عملمىكنند به كار رفته است.
اولويت قطعى و مفهوم موافقت در اينجا هم هست و به شكل قاطع و نهايى برعصمت اهل بيتعليهم السلامدلالت دارد. مطلب را با بيان مثالى توضيح مىدهيم:
هرگاه براى مردى عزت و احترام قائل باشيد و نسبتبه مقام او رعايتادب كنيد و درجهت تثبيت احترام وىگام برداريد، اگر ببينيد كه فرزند ياهر كس ديگرى از بستگان او مرتكب كارهاى ناشايستى مىشود كه بهشهرتو آوازه وى لطمه مىزند و باعث مىگردد تا مردمان از او انتقاد كنند، اين كارشما را بسيار ناراحت و ملولمىكند و به منظور حفظ كرامت و پدر و آوازهو شهرتش، فرزند را از آن كار باز مىداريد. در حالى كه اين فرزنداصلا دردايره اهتمام شما قرار ندارد. چنان كه اگر پسر آن پدر نبود، هرگز متعرض اونمىشديد و هيچ گونهانگيزه قوىيى در خود براى امرو نهى وى نمىيافتيد.
وضع در اين آيات شريفه هم چنين است. خداوند زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را امر ونهى مىكند; زيراكارهاى خلاف آنان، آثار منفى در اهل بيت رسالتبر جاىخواهد گذاشت. آنچه مهم است اهل بيت هستند وخداوند نمىخواهد كهكوچكترين پليدى به آنان برسد، اگرچه اين پليدى از كسانى سرزند كه با آنخانواده يكنسبت مجازى دارند مجازى بودن اين نسبت را از زباندانشمندان لغت و ديگران دانستيد.
اين نهايت اهتمام به اهل بيت است كه در سياق شمول عنايات و الطاف الهىو توفيقات ربانى قرار مىگيرد.همان طور كه گفتيم: معناى آن اين است كهدلالتبر اهتمام خداوندگارى نسبتبه پاكيزگى اهل بيت ونرسيدن هرگونهپليدى به آنان، اولا و بالذات، شديدتر، بزرگتر، اكيدتر و كاملتر خواهد بود.
اگر خداوند متعال اراده كرده كه پليدى را از كسى كه به اهلبيت منسوب است،هرچند ثانيا و بالعرض بزدايد،به طريق اولى اراده كرده كه هر آنچه را كه اولا وبالذات به خود آنان مىرسد، از بين ببرد. بنابراين بر اساسمفهوم موافقت واولويت قطعى استفاده مىكنيم كه خداوند سبحان اهل بيت را پاكيزه گردانده و ازهرگونهپليدى منزه ساخته است; خصوصا كه مقام، مقام تعظيم و گرامىداشتخانه نبوت است و در چارچوب يكحركت الهى در جهت زدودن و دور ساختنهرگونه پليدى، حتى مواردى هم كه اينان را در آن اختيارى نيست،مثل اينكه از افراد ديگرى همچون زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سرزند داخل مىشود.
اين كه خداوند سبحان در جهت منع از حصول اين پليدى مبادرت كردهتا آنجا كه براى همسران پيامبرصلىالله عليه وآله كيفر و پاداش دو برابر مقرر فرموده،از يك تصميم و خواست قطعى خداوندگارى مبنى بر نرسيدنهيچگونه پليدىبه خود اهل بيت، به نحو اولا و بالذات و نيز ثانيا و بالعرض پرده برمىدارد.
آنچه اشاره دارد كه اين اهميتخاص اهل بيت نبوت است و نه زنانپيامبرصلى الله عليه وآله و بلكه آنان همچونساير افراد بشرند، مطالبى است كه در آياتپيش از آيات مورد بحثبدان اشاره كرده است; زيرا مىبينيم كهخداوندمتعال پيامبرش را فرمان داده كه زنان خويش را بين دو چيز مخير سازد:زندگانى دنيا و زينت آن - كهدر اين صورت پيامبرصلى الله عليه وآله مهريه آنان را پرداختهو همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهد - و ديگرخداوند و رسول وزندگانى آخرت كه در اين صورت خداوند براى نيكوكاران آنان پاداش بزرگىفراهم كرده است- اين مخير ساختن مىرساند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نه اهميتىمتمايز دارند و نه آنان را ترجيحخاصى است. در همين آيه اشاره دارد كه آنعده از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه خداوند و رسول رابرمىگزينند، خود دو قسمهستند: نيكوكاران (محسنات) و غير نيكوكاران.
اين مطلب را نيز اضافه كنيد كه همين سوره سپس بيان كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآلهمختار است تا نوبتهر كدام از ايشان را كه بخواهد عقب اندازد و ديگرى رانزد خود بخواند.
آنچه بيان شد با وضوح تمام مىرساند كه آن اهميتى كه موجب گشته دراينجا چنين موضعى اتخاذ شود براىخود پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت اوست، از آنجهت كه او پيامبر و فرستاده خداست و نيز امر و نهى زنانپيامبرصلى الله عليه وآلهبه خاطر خصوصيت و امتياز ذاتى آنان نيست، چرا كه از اين آياتبه دست آمد كهپيامبرصلى الله عليه وآله با آنان رفتارى بسيار عادى داشت.
هم چنين روشن گشت كه خصوصيت پيامبرصلى الله عليه وآله از آن جهت كه پيامبر ورسول خداست، موجبمىشود كه حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله حفظ رسالتباشد. براىهمين است كه خداوند سبحان مقرر فرمودهكه كيفر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله درصورت مخالفت دو برابر كيفر ديگران و پاداش آنان در صورت موافقتدوبرابر اجر ديگران باشد، به طورى كه اگر آنان از همسرى رسول خداصلى الله عليه وآله، ازآن جهت كه پيامبراستبيرون روند، همانگونه كه آيه تخيير دلالت داشت،همچون ساير زنان خواهند گشت. به همين دليلخداوند متعال آن دو تن راكه نشان دادند كه مىخواهند از رسول خدا طلاق بگيرند تهديد كرد و آنگاهبراى آندو، زن نوح و زن لوط و سرگذشت آنان را مثال آورد.
از سوى ديگر، قرآن در موارد فراوانى به شيوهاى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سخنگفته كه كاملا آشكارمىشود كه آنان از ارتكاب گناه به دور نبودهاند. دراينباره سورههاى احزاب، طلاق و تحريم را ملاحظه كنيد.خداوند سبحانمخالفتهاى بزرگى را حكايت فرموده كه از بعضى از آنان سرزده و در عينحال سر زدن گناهانبيشترى را در آينده از آنان رد نكرده است. هم چنانكهيكى از آنان بدون دليل معقول و مقبول در معركهجنگهايى فرورفت كهدر نتيجه آن خون هزاران نفر از مسلمانان، بىگناه بر زمين ريخت. ليكنخداوند متعالدر اين آيه و از زبان پيامبرش در دهها جاى ديگر به شيوهاىكاملا متباين از اهل بيتسخن گفته است. خداوندسبحان روشن فرموده كهآنان را از هر گناهى معصوم و از هر پليدىيى پاكيزه گردانده است. چنان كهپيامبراكرمصلى الله عليه وآله هم به فرمان خداوند آنان را همتاى قرآن، كشتى نجات وريسمان محكم الهى خواندهاست. اين قبيل موارد، فراوان و بيش از حدشمارش بوده با مراجعه به متون متواتر و مشهور به دست مىآيد.
اراده تشريعى
روشن است كه اراده دو گونه است:
1. اراده تكوينى و آن ارادهاى است كه به فعل خود مريد، يعنى به تكوين،تحقق و ايجاد آن تعلق مىگيرد.
2. اراده تشريعى و آن ارادهاى است كه به فعل ديگرى تعلق مىگيرد بديناعتبار كه وى آن را به اختيار خودانجام دهد.
از آنچه گذشت روشن شد كه اراده مورد نظر در اين آيات اولا و بالذات،اراده تشريعى است و متعلق به اوامر ونواهىيى كه متوجه همسرانرسول خداصلى الله عليه وآله گرديده است، اما اين اراده نشات گرفته از ارادهديگرى استكه بهزدودن پليدى از اهل بيت و پاكيزه گرداندن آنان تا حد عصمت تعلقگرفته است. اين اراده دوم،مدلول اولويت قطعى و مفهوم موافقت است. بدونشك اين اراده از اراده اول شديدتر، اكيدتر، راسختر و جدىتراست.
خبر راست و شهادت الهى
به تعبير آشكارتر و صريحتر، اين آيه متضمن اين مطلب است كه خداوندسبحان اهل بيتعليهم السلام را تحترعايتخويش دارد و در جهت پاكيزگى آنان ودور ساختن هرگونه پليدى از آنان، حتى اگر ثانيا و بالعرض باشدعمل مىكندو اگر اهل بيتبه طهارت كامل نرسيده بودند، هرگز خداوند آنان را اينگونهمورد ستايش قرارنمىداد و اين چنين گرامى نمىداشت.
بنابراين، اين مدح و گرامىداشت اهل بيتعليهم السلام و اختصاص آنان به عنايتپروردگارى و اين خبر راست وشهادت الهى (17) متضمن اين مطلب است كه ازميان همگان، فقط اينان به مزيت پاكيزگى و عدم پليدى تا درجهعصمترسيدهاند، عصمتى كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله با استشهاد به همين آيه تطهير بدانتصريح فرمود،آنجا كه گفت:
فاناو اهل بيتى مطهرون من الذنوب; (18) .
من و اهل بيت من از همه گناهان پاكيزه هستيم.
امام زين العابدينعليه السلام در دعاى عرفه مىفرمايد:
«... و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهيرا بارادتك و جعلتهمالوسيلة... (19) ;
... و ايشان را با خواستخويش از هر پليدى و زشتى پاك گردانيدى و آنان راوسيله ساختى...
سخنان امامانعليهم السلام در اين كه خداوند هرگونه پليدى را از اهل بيتدور كرده و آنان را كاملا پاكيزهگردانده بسيار زياد است. ما در اين مجالاندك فرصتبرشمردن تمام آن را نداريم. در اين باره به دعاها،مجادلات وديگر سخنان آنان مراجعه كنيد. (20) .
مطلب ديگر اين كه آيه تطهير جز اهل كساء بر احدى تطبيق نمىكند; زيرابر عصمت اهل بيتعليهم السلام ازهرگونه گناه دلالت دارد. در حالى كه بخشهاىمربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله امكان صدور گناه ازآنان را بيان كرده است. بيانمطلب اين كه كلمه «انما» از نظر زجاج و ديگران، آنچه را كه «ليس» نفىكرده اثباتمىنمايد. مانند اين فرموده خداوند متعال: «انما الصدقاتللفقراء» و نيز متعلق تطهير، يعنى رجس، مطلقمىباشد و محلى به «ال»جنس است. بنابراين، آيه مباركه مفيد نفى ماهيت جنس پليدى از اهل بيتاست، بهنحو عام مجموعى استيعابى.
هم چنان كه مقام، مقام تكريم و بزرگداشتبوده تاكيد كامل مقصوداست. براى همين است كه خداوند متعالپس از بيان زدودن پليدى كه آن رابا ادات حصر آغاز نمود، بر تطهير تاكيد فرموده آن را با مصدرىكهمفعولمطلق است; يعنى كلمه «تطهيرا» با تنوين تعظيم يا تنكير مورد تاكيدقرار مىدهد تا ذهن مخاطب بهدنبال هر تطهيرى كه مىخواهد برود.
بنا به تعبير سمهودى تمام اين مطالب مىرساند كه اراده خداوند متعالمنحصر درتطهير اهل بيتعليهمالسلام است. سپس آن را با چيزى تاكيد كرده كه برطهارت و پاكيزگى كامل و تمام عيار آنان و در بالاترينمراتب پاكيزگىدلالت دارد. (21) .
آنچه بيان كرديم با اين گفتار تناسب ندارد كه اراده موجود درآيه مباركه،ارادهتشريعى براى زدودن آلودگى وپليدى است، زيرا خداوند سبحان براىتمام افراد بشر مىخواهد كه به تكاليف و احكام عمل نمايند و حتى يكموردخلاف را هم از آنان نمىپسندد و اين نه منحصر در زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و نهمنحصر دراهلبيتعليهم السلام; بنابراين با وجود آن تاكيد و تكريم و گرامىداشت وافاده امتياز اهل بيت از همگان، اينانحصار هيچ گونه توجيهى ندارد.
براى همين است كه شمارى ازدانشمندان گفتهاند: «همانا كه اراده مورد نظردر آيه تطهير، اراده تكوينى است وتفكيك آن از تحقق مراد محال است. بنابراينرسيدن هر گونه پليدى به اهل بيتعليهم السلام و انفكاك طهارتاز آنان محال است.» (22) .
اختيارى بودن عصمت
روشن گشت كه اراده مورد نظر در آيه تطهير اولا و بالذات، اراده تشريعىاست، اما نشات گرفته از اراده ديگرىكه متعلق استبه تطهير اهل بيتعليهم السلام و اينحقيقت از آن نتيجهگيرى مىشود كه اهل بيتعليهمالسلام از تمام گناهان معصوم هستند،اما پرسشى كه نياز به پاسخ دارد اين است كه آيا اين عصمت اختيارىاستيااين كه به صورت جبرى در آنان آفريده شده است؟ چنان كه نه مىتوانند ازانجام خوبىها دستبردارند ونه مىتوانند مرتكب كارهاى بد شوند؟
پاسخ اين است كه بدون ترديد، عصمت از گناه، اشتباه و فراموشى،اختيارى است و هيچگونه اكراه و اجبارى درآن وجود ندارد. (23) توضيح مطلباين كه بدون شك خداوند متعال است كه وجود را به مردمان و هر موجودديگرافاضه مىكند. بنابراين، افعال بندگان بدون افاضه مستمر وجود، توسطخداوند بر بندگان و كارهاى آنان، امكانصدور ندارد، اما اين خود بندگانهستند كه آن را اختيار كرده به سويش مىروند و خداوند هيچگونهبخلىنسبتبه افاضه وجود ندارد. بر اين اساس آيه تطهير مىرساند كه خداوندمتعال مىدانسته كه امامان جزآنچه كه او تشريع فرموده و بدان رضايت داردچيزى بر نمىگزينند. اين به سبب استعدادهاى ذاتى، ملكاتنفسانى، توفيقاتالهى و امدادهاى غيبى است كه خداوند به آنان عنايت فرموده و نيز شناختآنان به حق وباطل، حسن و قبيح و نيز معرفت اينان به جلال و عظمت وقدرت و ديگر صفات خداوند است. بنابراين، درجهت نيل به كمالات ورسيدن به بالاترين مراتب تلاش مىكنند. خداوند هم به واسطه پيراستگىساحتقدسش از بخل، به آنان بخل نمىورزد و بر اساس قاعده:
الذين اهتدوا زادهم هدى وآتاهم تقواهم; (24) .
آنان كه [به گفتارت] هدايتيافتند [لطف] خدا بر هدايت و ايمانشانبيفزود و پاداش تقواى آنها را عطا فرمود.
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنن; (25) .
و آنان كه در راه ما به جان و مال كوشش كردند، محققا آنها را به راه خويشهدايت كنيم و هميشه خداوند بانيكوكاران است.
نعمتهاى خود را بر اينها افاضه و آنان را در فيض و كرم خويشغوطهور مىگرداند.
بنابراين، خداوند سبحان كه مىداند آنان جز خوبى و زيبايى، حق و صلاح وفلاح را برنمىگزينند، به اينخواسته آنان پاسخ خواهد داد و هرگز وجود بر اساساراده تكوينى، جز بر اين نوع از افعال پسنديده و محبوبخداوند متعالافاضه نمىشود; آرى با توجه به اين نكات درستخواهد بود كه به ما خبردهد كه با اراده تكوينى،جز زدودن پليدىها و پاكيزه گردانيدن آنان چيزىاراده نخواهد كرد. همچنان كه در مورد پيامبران هم كهمعصوم هستند وضعكاملا چنين است. چه خداوند با اراده تكوينى خود جز آنچه آنان برمىگزيننداراده نكرده وآنان هم جز صلاح، فلاح و رستگارى را در پيش نمىگيرند.
راز اين انتخاب زمانى روشن مىشود كه بدانيم اگر انسان در آن مرتبه ازاخلاص و صفا باشد كه جاهليتبا تمامپليدىهايش او را آلوده نكند و نيز ازنياكان خود جز خصال پسنديده و مزاياى نادر به ارث نبرد و زمينهتربيتوى به بهترين وجه آماده باشد و به بالاترين مزاياى اخلاقى و انسانى نايلآمده از نظر تعقل و شعور ومعرفت نسبتبه خداوند و شرايع و احكام او دردرجهاى عالى قرار داشته باشد و نيز داراى ارادهاى قوى بوده وتسلط برخويشتن داشته باشد، چنان كه ذرهاى به فكر انجام كار زشت نباشد، بلكهبرعكس از آن گريزان بوده، دررنج و اذيت قرار گيرد، در حالى كه اختياركامل و آزادى تمام داشته قادر است كه انجام دهد يا انجام ندهد، اماچون آنرا منافى انسانيتخويش و موجب نقص و از هم پاشيدن كمالات و خصايصشخصيتخويش مىبيند،امكان ندارد كه در هر شرايطى و در هر اوضاع واحوالى در جهت ارتكاب آن كار زشت اقدام كند چنان كهخداوند متعال با قدرتبر انجام ستم، بر احدى ظلم (26) روا نمىدارد; زيرا ظلم و ستم بر بندگان با مقامذاتاقدس الهى و كمال و عدل و الوهيتحضرت سبحان منافات دارد.
همچنان كه انسان عاقل و متعادل، هرگز سم نمىخورد و نوزاد دستش را درآتش فرونمىبرد و مادر فرزندانشرا سرنمىبرد و نيز هيچ يك از چيزهاى فراوانىرا كه انسان انجام آن را مخل به كرامت و شخصيتخويشمىداند انجام نمىدهد.ما درباره اختيارى بودن عصمت در اواخر جلد سوم كتاب خود الصحيح منسيرة النبىالاعظمصلى الله عليه وآله بحث كردهايم. طالبان بدانجا مراجعه كنند.
از آنچه گذشت روشن مىشود كه مراد دانشمندان كه گفتهاند: اراده موردنظر در آيه تطهير، اراده تكوينى استو نه اراده تشريعى، همين است كه بيانكرديم و نه اين كه عصمت در آنان به صورت اجبارى آفريده شده باشد،چنانكه قدرت مخالفت و موافقت نداشته باشند.
يك نكته
ما صحت و درستى منظور عالمان آزاد خود را رد نمىكنيم، اما معتقديمكه اين آيه شريفه كه فعلا مورد بحثماست، زمينه ديگرى هم دارد كه لازماست آن را بيان داريم تا روشن شود كه اين آيه با دلالت لفظى خود اصلابامحذور جبر سازگار نيست و به هيچ وجه نه با آن برخورد و تلاقى دارد و نهناظر به آن است; زيرا اراده در اينآيه اصلا به فعل انسان تعلق نگرفته است.توضيح مطلب اين كه:
از اسناد زدودن پليدى و تطهير به خداوند سبحان در آيه (يذهب، و يطهركم)و آنگاه از عدول از تعبير «يريد انيذهب» به تعبير «يريد ليذهب عنكم الرجس»استفاده مىكنيم كه اراده خداوند متعال اولا وبالذات بهزدودنپليدى ودورساختنآن تعلق گرفته است نه به اجبار اهل بيت و مقهور ساختن اراده آنان و بازداشتنآن ازحركتبه سوى پليدى. پس خداوند متعال مىخواهد كه پليدى را طردكند و از آنان دور نمايد، چرا كه نزديكىپليدى به آنان و نزديكى آنان بهپليدى در پيشگاه خداوند مبغوض است. چنان كه خود مىفرمايد:
ولا تقربوا الفواحش ما ظهرمنها وما بطن (27) ;
به كارهاى زشت آشكار و نهان نزديك نشويد.
ولا تقربوا الزنا انه كان فاحشة وساء سبيلا (28) ;
هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كارى بسيار زشت و راهى بسيار ناپسند است.
و آيات ديگرى كه به اين مطلب اشاره مىفرمايد.
اين دورى و آن موانع مىتواند درجه حفظ در مقابل امر مبغوض را فزونىبخشد و به ميزان زيادى از ميزاناحتمالات آلوده شدن به آن بكاهد، برخلافزمانى كه انسان به پليدى آميخته باشد و در فضاى آن غوطهور. اينمساله آنقدرروشن است كه نيازى به توضيح ندارد. خداوند سبحان اراده فرموده كه پليدىرا از اهل بيت دورسازد، همان گونه كه اراده كرده هرگونه عيبى را از آناندور نمايد، اگرچه ثانيا و بالعرض باشد. مانند آن كه اززنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه درحقيقت از اهل بيت نيستند سرزند. اين علاوه بر فزونى و زيادت،ميزانحصانت آنان است از طريق زيادت معرفت آنها نسبتبه خداوند سبحان وتقويت ملكات نفسانى و شناختآنان از كارهاى بد و آثار آن. تمام اينهاموجب دورى پليد از آنان است. لذا هرگز خود را بدان آلوده نمىكنند وابدادربارهاش نمىانديشند و به فكرشان هم خطور نمىكند، بلكه از آن در رنج واذيتبوده متنفرند. با اين حالاراده آنان آزاد بوده و كسى كوچكترين فشاريا اكراهى بر آن وارد نمىسازد. ما اين مطلب را پيش از اين توضيحداديم.
خلاصه سخن اين كه
در اين آيه يك اراده تشريعى است كه به اوامر و نواهىيى تعلق گرفته كهمتوجه زنان رسول خداصلى الله عليهوآله است و آن متعلق «انما يريد الله» است، اما ايناراده تشريعى نشات گرفته از يك اراده تكوينى است كه بهدورى پليدى ازاهل بيت و تطهير آنان تعلق گرفته است. ما اين اراده دوم را از نسبت دادنزدودن پليدى و پاكيزهگردانيدن در آيه «يذهب عنكم» و «يطهركم» بهخداوند سبحان استفاده مىكنيم; زيرا فاعل هر دو فعل ضميرىاست كه بهلفظ جلاله الله در «انما يريد الله» برمىگردد، ليكن اين اراده تكوينى خداوندبه زدودن پليدى و پاكيزهگردانيدن تعلق گرفته است نه به خود فعل صادر ازاهل بيت; زيرا خداوند مثلا نفرمود: «يريد الله ان يجعلكمتفعلون هذا وتجتنبون ذاك» (خداوند اراده كرده كه شما را چنان قرار دهد كه اين كار رابكنيد و از آن ديگردورى ورزيد.) تا اين كه اراده آنان، مقهور اراده تكوينىخداوند باشد، بلكه اراده خداوند، صرفنظر از اراده اهلبيت، به دور ساختنپليدى از آنان و ايجاد موانع بين آنان و پليدى تعلق گرفته است. در عين حال،اراده آنان رابدون كوچكترين تعرضى، رها و آزاد گذاشته است و همانگونهكه پيش از اين آورديم به طور كلى از آنصرفنظر كرده است.
آخرين چيزى كه در اين جا بدان اشاره مىكنيم اين است كه ملاحظه مىشودخداوند متعال طهارت زنان را بهاراده خود آنان معلق كرده مىفرمايد:
ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها...;
اگر زندگى دنيايى و زيور آن را بخواهيد... .
و مىفرمايد:
ان كنتن تردن الله ورسوله...;
اگر خدا و رسولش را بخواهيد... .
اما آن گاه كه خداوند از طهارت اهل بيتسخن مىگويد، آن را متعلقاراده خود قرار مىدهد; خواه ارادهتشريعى و از طريق اوامرى باشد كهمتوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و خواه اراده تكوينى متعلق بهپاكيزه گردانيدن ودور ساختن پليدى از اهل بيتعليهم السلام.
امامت در آيه تطهير
لازم مىدانيم كه در اين جا به بيان يك تذكر بپردازيم و آن اين كه شايد راز اينكه بعضى اصرار دارند كه علىرغم وجود روايات صحيح و متواترى كه اختصاصاين آيه شريفه به پنج تن آل عبا را تاكيد مىكند، در مدلول آنتصرف نمايند،ترس و هراس آنان باشد از اين كه مبادا يك گام در جهت ربط اين آيه بهموضوع امامتبردارند واين كار، آنان را كه مىخواهند - به رغم متون بسيارفراوان و متواتر در موارد متعدد و مناسبتهاى زياد - اهلبيت نبوتعليهم السلام رااز امامت دور سازند تا بتوانندمشروعيتخلافت و امامت آنانى را اثباتكنند كه آن رابه نفع خود از ديگران ربودند - دچار تنگناهاى بزرگى سازد.
زيرا اين مطلب روشن است كه اهل بيتعليهم السلام همواره اصرار داشتند كهامامت، تنها حق آنان است واحدى غير از آنان را در آن حقى نيست و ايناقدام و اصرار امامان اهل بيتعليهم السلام چنان شايع و پراكندهاست كه احدىنمىتواند در آن ايجاد شك و ترديد كند.
از آن جا كه بنابر نص اين آيه شريفه اينان پاكيزگانند، بايد كه اين گفتهآنان را پذيرفت و در برابر آنان تسليم شدو بدان اقرار داشت. اين به معناىقرار دادن علامتسؤال بزرگى است در برابر مشروعيتخلافت ديگران.اينچيزى است كه تصورش براى ايشان در هيچ شرايطى امكانپذير نمىنمايد.
به همين دليل هيچ مانعى در سر راه خود نمىبينند كه با اين آيه قرآنىبازى كنند و در دلالت آن تشكيك وتصرف نمايند. همچنان كه از نظر آنانرد روايات متواتر و صحيح و صريح و يا تمسك به رواياتى كه از تارعنكبوتهم سستتر است مانعى ندارد. اين مطلب را در مباحثبعدى خواهيم آورد.از سوى ديگر بعضى ازعالمان را مىبينيم كه مىگويند: اگر به تفسير آيه: انهلقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (29) ;مراجعه كنيم در مىيابيم كه:معنايى كه نزد دانشمندان، قوىترين و مناسبترينمعنا با سياق و نظم آياتاست،اين معناست كه مراد از مس قرآن، رسيدن به معانى آن و آگاهى و وقوف برآن استو اين امكان ندارد مگربراى كسانى كه خداوند سبحان آنان را پاكيزه گردانيدهاست و آنان فقط اهل بيت و اصحاب كساء هستند. اينبدان معناست وقتى كهرسول خداصلى الله عليه وآله آنان را همتاى قرآن قرار داد و فرمود: انى تارك فيكمالثقلينما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا: كتاب الله و عترتى اهل بيتى; منظورشاين بوده كه اينانكسانى هستند كه بايد قرآن را براى مردمان تفسير كنند، دينخدا را به پاى دارند احكام و تعاليم آن را پياده ومنتشر سازند. اين همانچيزى است كه از امامت و خلافت پس از رسول خداصلى الله عليه وآله اراده شدهوخداوند سبحان آن را در اهل بيتعليهم السلام منحصر كرده است.
1) تهذيب تاريخ دمشق، ج4، ص208; روح البيان، ج7، ص171.
2) روح البيان، ج1، ص171.
3) تاج العروس، ج1، ص217، ذيل كلمهاهل.
4) لسان العرب، ج1، ص38.
5) مفردات، ص29.
6) منهاج السنه، ج4، ص21.
7) منابع اين سخن به هنگام بحث پيرامون استدلال به سياق قرآن خواهد آمد.
8) احزاب (33) آيات 27 - 37.
9) منابع اين سخن به هنگام بحث از انحصار آيه در اهل كساء خواهد آمد.
10) مائده (5) آيه 6.
11) نساء (4) آيه 26.
12) قيامت (75) آيه 5.
13) توبه (9) آيه 55.
14) همان، آيات 31 - 32.
15) صف (61) آيات 7 - 8.
16) مفردات، ص305.
17) امير المؤمنينعليه السلام در مساله فدك خطاب به ابوبكر تاكيد فرمود كه اين آيه متضمنشهادتخداوندگارى بر طهارت و پاكيزگى است. ر.ك: علل الشرايع، ج1، ص191; الاحتجاج طبرسى،ج1،ص124; تفسير قمى، ج2، ص156 - 157.
18) منابع اين حديث در مباحث پايانى كتاب خواهد آمد.
19) صحيفه سجاديه، دعاى47.
20) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج1 و 2.
21) ينابيع الموده، ص109.
22) ر.ك: متشابه القرآن و مختلفه، ج2، ص52; التبيان، ج8، ص308; مجمع البيان، ج8، ص357;بحارالانوار،ج35، ص233; تاويل الآيات الظاهره، ج2، ص456; الاصول العامة للفقه المقارن،ص149 - 150.
23) در اينباره در كتاب خود «الصحيح من سيرة النبى الاعظمصلى الله عليه وآله»، اواخر جلد سوم توضيحدادهايمكه عصمت از سهو، اشتباه و نسيان نيز اختيارى است، تا چه رسد به عصمت از گناهان و زشتىها.
24) محمد (47) آيه 17.
25) عنكبوت (29) آيه 69.
26) كهف (18) آيه 49.
27) انعام6) آيه 151.
28) اسراء (17) آيه 32.
29) واقعه (56) آيات 77 - 79.