بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب خاطرات, حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     KHAT0001 -
     KHAT0002 -
     KHAT0003 -
     KHAT0004 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

حفظ آبرو
اسناد محرمانه شخصى دست من بود كه اگر افشا مى شد آبرويش مى ريخت ، در ضمن هيچكس غير از من اطلاعى از آنها نداشت .
شبى فكر كردم كه اگر من بميرم ، اين اوراق دست افرادى خواهد افتاد و آبروى مؤ منىخواهد ريخت . لذا اسناد را محو كردم . امّا متاسفانه بعضىدنبال جمع آورى اسناد هستند، براى روز مبادا.
دعاى عيد قربان
روز عيد قربان يكى از دوستان زنگ زد كه دعاى عيد قربان چيست ؟
گفتم : دعاى عيد قربان اين است كه وقتى گوسفند قربانى مى كنى ، كبابى هايش رابراى خودت كنار نگذارى !! گفت : دعاى عيد قربان را مى خواستم . گفتم : همين است .
شايعه
اواخر ماه رمضان بود كه شايع شده بود ماه ديده شده و فردا عيد است . پرسيدند: كىديده ؟ گفتند: از كرمانشاه زنگ زده اند. پرسيدند در كرمانشاه كى ديده ؟ گفتند: فلان محلّه، قاصدى فرستادند تا از نزديك تحقيق كند گفتند: فلان مسجد، به آن مسجد رفتند،گفتند از خادم شنيده ايم ، خادم را پيدا كردند ديدند كور است .
مصاحبه
در زمان رياست جمهورى بنى صدر، به يكى از شهرستان ها مسافرتى داشتم ،خبرنگاران جمع شدند و گفتند: آقاى قرائتى ! آقاى بهشتى چه گفت ؟ بنى صدر چهگفته ؟ گفتم : بنا نداشتم مصاحبه كنم ، امّا چند كلمه اى مى گويم . آنگاه شروع كردمبه كلّى گويى ، يك مرتبه يكى از خبرنگاران به ديگرى گفت : پاشو برويم اينبراى ما نان ندارد! من گفتم : مگر شما دنبال نان هستيد؟ گفتند: اگر ما بتوانيم مطلبى ازشما عليه بهشتى يا بنى صدر تهيه كنيم ، تيراژ روزنامه بالا مى رود و پورسانتى همبه ما مى رسد.
از آن روز تصميم گرفتم با هيچ روزنامه اى مصاحبه نكنم .
كارت عروسى
در محل كارم نشسته بودم كه كارت دعوت عروسى بدستم رسيد كه روى آن نوشته شدهبود: آقاى ..... با دوشيزه فلانى ازدواج كردند بنا بود براى مراسم تالارى كرايهكنيم و جشن باشكوهى براه انداخته و شما مجلس ما را روشن بفرمائيد، امّا توافق كرديمپول تشريفات را به يك دختر و پسر فقير هديه كنيم تا آنها هم به سادگى واردزندگى شوند. كارت را جهت اطلاع فرستاديم .
موزه سنگ
در سفرى كه سال 1370 به كشور اتريش داشتم از موزه سنگ كه بيش از 20000 نوعسنگ را به نمايش گذاشته بودند بازديد كردم . غصه خوردم كه بسيارى از اين سنگ هادر ايران وجود دارد، امّا يك سازماندهى لازم دارد كه به صورتى زيبا به نمايشگذاشته شود تا هم از اوقات فراغت دانش آموزان خوب بهره بردارى شود و هم بنيانعلوم مختلفى گذاشته شود و هم بودجه اى جذب و باعث رشد مردم گردد.
منيّت
به نماينده اى خيلى علاقه داشتم و در نوبت اوّل به او راءى دادم ، امّا ديگر به او راءىنمى دهم ، چون پس از اينكه در نوبت دوّم راءى نياورد، باكمال بى حيايى گفت : انتخابات آزاد نبود!
يعنى حاضر شد براى آبروى خودش ، ميليون ها راءى را بى اعتبار كند!
عالمى در اروميه
به اتّفاق دوستان به منزل حجة الاسلام والمسلمين قُرشى (نماينده خبرگان ، نويسندهواستاد دانشگاه ) در شهر اروميه رفتيم گفتند: به مزرعه رفته . رفتيم مزرعه ديديمايشان دست و پايش در گل و مشغول كشاورزى است و با عشق تمام علم را با كار درهم آميختهاست .
وقف كتابخانه
مردى در هندوستان صاحب كتابخانه بسيار ارزشمندى بود، با كتاب هاى استثنايى و بىنظير بطورى كه علامه امينى قدّس سرّه كتابى مى خواست و در كتابخانه هاى تركيه ،مصر، عراق و ايران نيافت امّا در اين كتابخانه بود، به هميندليل به هند سفر كرد.
بعد از انقلاب در سفرى كه به هندوستان داشتم خدمت اين مرد بزرگ رسيدم . دوستان مىگفتند چه خوب مى شد كه اين كتابخانه وقف مى شد. خوشبختانه پس از سفرى كه بهايران و مشهد مقدس داشت كتابخانه اش را وقف آستان قدس رضوى كرد.
مسئوليّت خمس
سرمايه دارى مبلغ قابل توجهّى پول را به عنوان خمس و سهم امام خدمت حضرت امام خمينىقدّس سرّه آورد و از امام خواست كه خمس ماشينش را نگيرد!
امام فرمود: شما بر ما منّت ندارى بلكه ما بر شما منّت داريم ، چونكه شما با دادن خمسنجات پيدا مى كنيد و مسئوليّت به گردن ما مى افتد كه چگونه مصرف كنيم . يا همهپول را ببر و يا همه خمس را بده .
تشكّر غوغا مى كند
يكى از استانداران كار زيبايى كرده بود. روز معلّم ، تمام معلمان دوران تحصليش را جمعكرده و به آنان گفته بود: اگر كارى داشته باشيد، من در خدمت شما هستم .
يكى از معلمان برخاسته و گفته بود: بدليل مشكلات زياد درخواست بازنشستگى دادهبودم ، امّا حالا با اين برخورد شما تقاضايم را پس ‍ مى گيرم .
همّت بلند
تلويزيون تماشا مى كردم كه خبرنگار از جوان بسيجى پرسيد آرزوى شما چيست ؟ گفت: آرزويم اين است كه پرچم اسلام در دنيا به اهتزاز در آيد.
كفش و لباس او ممكن بود هزار تومان هم نيارزد، ولى همّتش چقدر بلند بود. كسانى همهستند ميليونها سرمايه دارند، امّا همّتشان كم است .
شجاعت امام
پس از حمله دژخيمان رژيم شاه ، حضرت امام در سخنرانى خود فرمود: كارى نكنيد كهبگويم گوشتان را ببرّند!
پس از چندى رئيس ساواك به امام رسيد و با كنايه پرسيد: تازگى ها دستور نداده ايدگوش كسى را ببرند؟ امام فرمود: دستور خواهم داد، دير نشده است !
وقتى كه هوس نباشد
مدرسه اى است در تهران كه موقوفات ميليونى و سنگين دارد. در وقف نامه نوشته شدهكه موقوفات اين موقوفه بايد زير نظر مجتهد اعلم تهران هزينه شود.
اين موقوفه نزد حضرت آية اللّه العظمى خوانسارى بود تا اينكه حضرت امام بهتهران تشريف آوردند. آقا فرمودند: اگر تا حالا من مجتهد اعلم تهران بوده ام ، امّا از اينبه بعد بدهيد آيت اللّه خمينى ، چون ايشان اعلم است . خدمت حضرت امام رسيدند، امامفرمودند: اگر هم من اعلم باشم ، مجتهد تهران نيستم . من به صورت موقّتى در تهرانمستقر شده ام برگردانيد به خود آيت اللّه خوانسارى .
توهين به بچه ها
در ايام محرم منبر رفته بودم ، يك مرتبه ديدم مردى آمد و بچه ها را بلند كرد و بعدگروهى از شخصيّت هاى مملكتى وارد شدند. به محض اينكه اين صحنه را ديدم گفتم :كسى حق ندارد بچه ها را بلند كند مگر اينكه خودشان بخاطر احترام بلند شوند!
متاءسفانه در مجالس ما به بچه ها زياد بى اعتنايى مى شود.
وصيّت ارزشمند
وقتى پيكر پاك يكى از بسيجيان وارد شهر شد، وصيتنامه او را خواندند نوشته بود:
اگر جنازه مرا به شهر آوردند مرا دفن نكنيد مگر اينكه دو گروه سياسى شهر با همآشتى كنند. صحنه عجيبى پيش آمده بود، طرفهاى دعوا در حالى كه براى شهيد اشك مىريختند، همديگر را در آغوش كشيدند
اين گونه يك جوان بسيجى از خون خودش براى آشتى بين مسلمين استفاده كرد.
زمان مناسب
يكى از دوستان مى گفت : در مراسم سينه زنى جوانى را ديدم كه زنجير طلا به گردنآويخته و حسين ، حسين ! مى گويد. به او گفتم : آقا! اين دستى كه براى حسين به سينهمى زند، چقدر خوب است دل حسين را خوش كند و اين زنجير طلا را از گردن در آورد.
گفت : چشم آقا و زنجير را در آورد.
سادگى
حضرت امام خمينى قدّس سرّه در پاسخ نامه آية اللّه خامنه اى و رفسنجانى نوشتند كهمصلاى تهران بايد بزرگ باشد، امّا ساده ، بطورى كه هر كس وارد مصلّى مى شود يادمساجد صدر اسلام بيفتد.
قداست مسجد
عالمى بزرگوار را در نجف ديدم كه هنگام ورود به مسجد، درب مسجد را مى بوسيد ووقتى از مسجد بيرون مى رفت ، باز درب مسجد را مى بوسيد.
قياس به نفس
مسير غار حرا مسيرى است سخت و با شيب تند. پيرزنى اصرار مى كرد كه من هم مى خواهمبروم . هر چه به او گفتند نمى توانيد، قبول نكرد. همين كه به ميانه راه رسيد خسته شدو گفت : شما آخوندها چقدر دروغ مى گوئيد، اصلاً پيغمبر اينجا نمى آمده !!
چون خودش نمى توانست بيايد اصل موضوع را منكر شد.
بى غيرتى دولت هاى اسلامى
شيخ سعيد شعبان رهبر جمعيّتى از مسلمانان لبنان مى گفت : فيلمى ساختند كه در آن يكىاز شاهزاده هاى انگليس مورد استهزا قرار گرفته بود، بخاطر اين توهين ، روابط آنكشور با انگلستان قطع شد، امّا در انگلستان بهرسول اللّه توهين شد، ولى دولت هاى اسلامى خم به ابرو نياوردند.
مسئوليّت ما
در جمع دوازده هزار نفرى دانشجويان در هندوستان سخنرانى مى كردم كه همه آناناهل سنّت بودند، وقتى به آنها نگاه كردم چند بار بر خود لرزيدم و گفتم : آيا خدا ما رامى آمرزد؟ اين همه كار، ما سر چى دعوا مى كنيم .
شيوه نهى از منكر
يكى از محترمين تهران به زيارت مؤ سّس حوزه علميه قم حضرت آيت اللّه حائرى رفتهبود، پيرمرد صورتش را تراشيده بود. وقتى خدمت آقا رسيد، آقا پس از آنكه صورتشرا بوسيد فرمود: اگر به من علاقه داريد از اين به بعد جاى بوسه مرا نتراشيد! آنمرد گفت : چشم آقا.
تعصّب دينى
يكى از علماى بزرگوار مى گفت : در دوران طاغوت به زندان افتادم ، وقتى وارد زندانشدم به يكى از زندانى ها كه ماركسيست بود برخورد كردم . به دوستان گفتم : ايشانمرتد ونجس است . دوستان متحيّر بودند كه چگونه با او برخورد كنند. من نزد او رفتهبه او گفتم : سؤ الى از تو دارم جواب درست به من بده . سؤال اين است : آدم خوب است در مكتب خود شُل باشد يا سفت ؟ گفت : انسان بايد در عقيده خودمحكم باشد.
گفتم : اتفاقاً من هم چنين عقيده اى دارم ، بنده از نظر مكتبى تو را نجس مى دانم و لذا شمابا من هم غذا نشويد.
عظمت حضرت معصومه عليها السلام
در خدمت استادم حضرت آيت اللّه فاضل لنكرانى بودم كه صحبت از اين حديث به ميان آمدكه هركس فاطمه معصومه عليها السلام را در قم زيارت كند، بهشت بر او واجب مى شود.از ايشان پرسيدم كه چطور مى توان چنين حديثى را باور كرد؟ ايشان فرمودند: مهم آنستكه اين حديث از سه امام بزرگوار، يعنى امام رضا عليه السلام و امام كاظم عليه السلامو امام صادق عليه السلام نقل شده است و سندى بسيار محكم دارد و اين سند نشانه عظمتاين بانو است .
حقوق حلال
يكى از علماى بزرگوار كه از مدرّسين حوزه علميه قم هستند مى گفت : در رژيم شاه وقتىمرا دستگير كرده وبه زندان انداختند، ماءمورى خيلى مرا اذيت مى كرد. به او گفتم : چرااينقدر اذيت و آزار مى كنيد؟ گفت : آقا ما از شاه حقوق مى گيريم ، اگر اينكارها را نكنيمكه حقوقمان حرام مى شود.
نتيجه فتوى
همسر سلمان رشدى فيلمى ساخته بود كه در آن فيلم به تمام اديان آسمانى توهين شدهبود. يكى از آثار فتواى حضرت امام خمينى قدّس سرّه اين بود كه اين فيلم امكانى براىپخش پيدا نكرد.
ولايت فقيه
در كربلا خدمت حضرت امام خمينى قدّس سرّه بودم كه فردى به ايشان گفت : مكّه بوده امو ايام حجّ و طواف جمعيّت زياد بود به طورى كه نزديك بود شانه هايم بشكند، اگرهمه مسلمان شوند و جمعيّت طواف كننده زياد شود، چه بايد كرد؟ معظم له فرمود: ما آنزمان طواف مستحب را حرام خواهيم كرد.
گفت : مگر مى شود مستحب خدا را حرام كرد؟ امام فرمود: بله معناى ولايت فقيه همين است ،زمانى كه طواف مستحبى ضرر بزند و مزاحمت براى واجب ايجاد كند، همين كار را بايد كردووظيفه هم همين خواهد بود.
افتخار تربيت فرزند
به يكى از دوستان گفتم : شنيده ام خداوند به شما فرزندى عطا فرموده است ؟
او در جواب من خيلى زيبا گفت : خداوند افتخار تربيت يكى از بندگانش را به من عطاكرده است .
مَحَك زدن خود
مرحوم شهيد بهشتى يك روز به من گفت : آيا درباره ريشه ها و انگيزه و نيت سخنرانىهايت فكر كرده اى ؟
گفتم : چطور؟ فرمود: كجا كلاس دارى ؟ گفتم : كاشان .
فرمود: در مسير قم تا كاشان درباره ريشه وانگيزه و نيّت خود فكر كنيد، خيلى مىتواند كارگشا باشد كه آيا اين سخنرانى جهت : توقّعات مردم است يا موقعيّت زمان استيا احتياج مردم يا تحت تاءثير جوّ اجتماعى است ؟ و يا...
غروب آفتاب ، مطالعه ممنوع
حديثى را نزد دكترى چشم پزشك خواندم كه : غروب آفتاب ، مطالعه نكنيد كه براى چشمضرر دارد.
ايشان گفت : اتّفاقاً از نظر طبّ نيز اين مطلب ثابت شده است كه در سيستم بينايى چشمدو نوع سلّول داريم ، سلّول هاى مخروطى و سلّول هاى استوانه اى كه روز و شب شيفتعوض مى كنند. سلّول هايى كه غروب آفتاب مى آيندسلّول هاى سُست و تنبل هستند، لذا مطالعه در آن زمان به بينايى چشم ضرر مى زند.
مهلت آرى ، بخشش نه !
در زمان رياست جمهورىِ حضرت آية اللّه خامنه اى ، در خدمت معظم له به عنوان هياءت همراهبه يكى از كشورهاى اسلامى رفتم ، معظم له به رئيس ‍ جمهور آنجا فرمود: بدهى ما رانمى دهيد؟ او در جواب گفت : قرآن مى فرمايد: ((ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة )) بهآدم بدهكار مهلت دهيد.
معظم له فرمود: تا اينجا را بله ، امّا قسمت بعد آيه را ديگر نخوانيد كه مى فرمايد: ((وان تصدّقوا خيراً لكم ))(25) اگر ببخشيد بهتر است .
هر چه خدا گفته عمل كردم
در سفرى به همدان ، خدمت عالم بزرگوار آقاى حاج ملاعلى همدانى قدّس ‍ سرّه رسيدم و ازايشان داستان عجيب و جالبى شنيدم كه فرمود: روزى وارد صحن امام حسين عليه السلامشدم ديدم گوشه اى شلوغ است ، جلو رفتم و سؤال كردم چه خبر است ؟ بچه اى را نشان دادند و گفتند: از مناره صحن بالا رفته و از آنجابه پائين پرت شده است ، پدر اين طفل كه حمّال است در وسط زمين و آسمان خطاب بهبچّه كرده كه بايست ، همانجا مانده و آنگاه او را سالم پائين آورده اند.
از پيرمرد با تعجّب سؤ ال كردم چه چيز باعث شده شما به اين مقام برسى ؟
گفت : اين كار مهمى نيست ، ما اصرار كرديم گفت : رمز اين كار اين است كه من ازاوّل بلوغ سعى كرده ام هر چه خدا فرموده عمل كنم ، امروز من هم يك چيز از او خواستم ،خداوند عزيز و قادر قبول كردند.
سوژه منبر
مرحوم اشراقى از وعّاظ نامى و ملاى قم بود. مى گفت : براى سخنرانى به مجلسى مىرفتم ، دنبال موضوع سخن بودم كه صف الاغهايى كه شن و ماسه مى بردند نظر مرا بهخود جلب كرد. الاغ جلويى ايستاد و بقيه هم ايستادند. خركچى شروع به زدن الاغ آخرىكرد. من گفتم : عمو! اين خرِ آخرى تقصيرى ندارد.اشكال ، از خرِ اوّلى است . اوّلى را حركت بده ، بقيه حركت مى كنند.
موضوع سخنرانى را پيدا كردم . رفتم بالاى منبر. گفتم : يك سرى از فسادهاى طبقهپائين زير سر جلويى هاست .
اگر پدر و مادر خوب باشند، فرزندان خوب مى شوند.
اگر معلّم خوب باشد، شاگرد خوب مى شود.
اگر كدخدا خوب باشد، اهالى ده خوب مى شوند. و اگر...
اقتدار فقيه
مرحوم آيت الله ملاعلى كِنى به ناصرالدين شاه فرمود: شنيده ام مى خواهى با خانمت بهاروپا بروى آنهم بى حجاب ! به شما بگويم : اگر با خانمت به اروپا بروى ، دربرگشتن نه تو را راه مى دهم و نه خانمت را. ضمناً نخست وزيرى كه اين برنامه راريخته همين الا ن بايد استعفا بدهد.
ناصرالدين شاه از ترس ، نخست وزير را بركنار و بدون خانمش به اروپا رفت .
همبازى و همرازشدن با فرزند
منزل يكى از محترمين تهران بودم ، پسرش از منافقين فرارى بود. پدر عالمى وارسته وپسر منافقى فرارى !
درباره اينكه چطور شد پسرش اينگونه شد، تعريف كرد و گفت : به پسرم نرسيدم . ازصبح زود تا آخر شب اينجا و آنجا سخنرانى و برنامه هاى علمى و تحقيقى داشتم ، ولىاز فرزندم غافل شدم . الا ن چوبش را مى خورم . همه اعضاى خانواده در اين غم مى سوزيمكه چرا بايد جوانى از خانواده ما به اين راه كشيده شود.
الا ن مى فهمم كه على بن ابيطالب عليهما السلام كه فرمود: هركس بچه اى دارد، بايدبچه شود يعنى چه . يعنى پدرها بايد در خانه ژست پدرى را كنار بگذارند و با بچهها همبازى و همراز شوند.
كتاب اوّل
شخصى كتابخانه بزرگ و كتاب هاى مهمى داشت . يك كتاب را در جعبه اى بالاى همهكتابها گذاشته بود. هركه مى آمد، سؤ ال مى كرد كه كتابداخل جعبه چه كتابى است ؟ يكى مى گفت : شايد خيلى قديمى است ، ديگرى مى گفت : آبطلاست ، جلدش از پوست است و... آخر از او پرسيدند: اين چه كتابى است كه اينقدراحترامش دارى ؟
گفت : كتاب كلاس اوّل است . اگر كتاب اوّل را نمى خواندم ، به خواندن كتاب هاى بعدىموفّق نمى شدم .
نمازباران يا نماز برف
حدود پنجاه سال قبل در قم مدّت زيادى باران نيامده بود و خشكسالى مردم را تهديد مىكرد. مردم جمع شدندو خدمت آيت الله خوانسارى رسيدند و از ايشان خواستند نماز بارانبخوانند.
مردم قم به امامت آيت الله خوانسارى براى نماز باران حركت كردند. در آن زمان انگليسىها در قم قرارگاهى داشتند. وقتى اين حركت را ديدند شروع به مسخره كردن نمودند.انگليسى ها مى گفتند: آخوندها بجاى نماز باران ، نماز برف مى خوانند و برف هم برسر خودشان مى بارد. (مرادشان عمامه هاى سفيدبود)
امّا به كورى چشم كفار، بعد از نماز باران چنان بارانى باريد كه سابقه نداشت .

fehrest page

back page