بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مسند نویسی در تاریخ حدیث, ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad01 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad02 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad03 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad06 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad07 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad09 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad10 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad11 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad12 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad13 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad14 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad15 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad16 - مسند نويسى در تاريخ حديث
     mosnad17 - مسند نويسى در تاريخ حديث
 

 

 
 

ـ مـسـنـد ابـى نـواس و جحى واشعب و بهلول و جعيفران و مارووا من الحديث اثر ابوشجاع فارس بـن سليمان ارجانى ((822)) (احتمالا درگذشته 320 ق / 931 م ) ((823)) ابوالعباس نجاشى اين كـتـاب را نـزدقـاضـى ابوالحسين محمد بن عثمان نصيبى خوانده واز اصل آن نسخه برداشته , و نـصـيـبى هم به نوبه خودآن را در ارجان نزد ابوشجاع خوانده واجازه روايتش را از او گرفته است ابوشجاع از اديبان و محدثان زبردست شيعه در سده چهارم است ((824)) . دربـاره ابـونـواس حـسـن بن هانى (د 198ق / 814م ) بايد دانست : وى يكى از بزرگترين شاعران روزگـارعـبـاسى است برجسته ترين بخش اشعار او ((خمريات )) است كه درآن كمتر قطعه اى را توان يافت كه شعررا با هرزه دراييهاى شرم آور در نياميخته باشد از همين جاست كه او را نخستين كـسـى مـى دانـند كه دروصف خمر راه مبالغه پيموده ((825)) در باره عقايد وى بايد گفت كه بـرخى از دانشمندان امامى او راشيعه پنداشته اند ((826)) ظاهرا منشا اين پندار اشعارى باشد كه در سـتـايـش امـام هـشتم (ع ) به او نسبت داده اند از جمله گويند: چون مامون امام رضا(ع ) را به ولايت عهدى برگزيد, هريك از شاعران درستايش امام اشعارى سروده صله دريافت داشتند, مگر ابـونـواس كـه دراين باره چيزى نگفت مامون او راسرزنش كرده , گفت : تو با گرايشى كه به اهل بـيـت دارى , چرا در ستايش على بن موسى شعرى نسرودى ؟
دراين هنگام ابونواس قطعه اى سرود كه برجسته ترين بخش آن چنين است :. ((فعلى ماتركت مدح ابن موسى ـــــوالخصال التى تجمعن فيه ؟
)). ((قلت لااهتدى لمدح امام كان جبريل خادما لابيه )). يـعنى : ((به من گفتند چرا از ستايش فرزند موسى و خصلتهايى كه در او فراهم آمده , خوددارى كـردى ؟
گـفـتـم : پـيشوايى را كه جبريل خدمتگزار پدرش بود, نتوانم ستود)) ((827)) ولى اين نـسـبـت بـا بـرخـى وقايع تاريخى و نيز رواياتى كه در منابع كهن آمده , ناساز گار است زيرا: اولا مـى دانيم ولايت عهدى امام رضا7در سال 201 هجرى قمرى است ((828)) ودر آن زمان بى شك ابـو نـواس زنـده نبوده است ثانيا در ديوان وى كه امروزه به دو روايت مختلف , يعنى روايت ابوبكر صولى و حمزه اصفهانى , در دسترس ماست , به اين اشعار اشاره اى نشده است ((829)) . امـا در باره مقدار آشنايى و يا انس ابونواس باحديث مى نويسند كه وى نه تنها در شعر وادب , بلكه درعـلوم قرآنى و حديث , صرف و نحو و اخبار وايام عرب نزد برجسته ترين استادان در بصره دانش آموخته و حماد بن سلمه (د 167ق ), حماد بن زيد ازدى (د 179ق ), معتمر بن سليمان (د 187ق ) و يحيى بن سعيد قطان (د 198ق ) نامدارترين استادان او در حديث به شمار مى آيند ((830)) ولى احـاديـثى كه از وى نقل شده , از شمار انگشتان دست بر نمى گذرد و آنچه به نام مسند ابى نواس و... شـهـرت يـافـته ,ظاهرامجموعه اى بوده از همين احاديث اندك كه ابو شجاع نامبرده آن را در بخشى از كتاب ياد شده گردآورده است . گويند: در بستر مرگ به او گفتند: تو درواپسين روز از ايام دنيا و نخستين روز ازايام آخرت بسر مـى برى وخداوند مى داند كه تو كارهاى ناپسندى مرتكب شده اى پس دست توبه به سوى خداوند بـلـنـد كن ابونواس گفت : مرا بلند كنيد چون برخاست و نشست , گفت : مرا از خدا مى ترسانيد و حـال آنـكـه حماد بن سلمه از ثابت بنانى از انس بن مالك از رسول خدا(ص ) برايم حديث كرد كه فـرمـود: ((لـكـل نـبى شفاعة واناخبات شفاعتى لاهل الكبائر من امتى يوم القيامة )) ((831)) آيا معتقدى من در شمار آنان نتوانم بود! ((832)) . ايـن روايـت از يـك سـو ا ز چـگـونگى روحيه دينى و جهان بينى او حكايت مى كند واز سوى ديگر نشان مى دهد كه وى تا اندازه اى با حديث نيز بيگانه نبوده است . امـا جـحـى (بـروزن هدى ) لقب ابو الغصن دجين بن ثابت است ((833)) ظاهرا جحى مردى ابله نـمـاسـت كـه در واقـع از هوشمندى بسيار و ذوق سليم برخوردار است كتابى به نام نوادر جحى حـكايات نكته آميز او رادر بردارد ((834)) نگارنده با همه كوششى كه به كار برد, نتوانست به اين نكته دست يابد كه آيا در ميان راويان حديث شيعه چنين نامى وجود دارد يا خير؟
ولى گويا برخى از رجال شناسان امامى وى را شيعه دانسته و در كتاب خود از او ياد كرده اند ((835)) جعيفران نيز لقب جعفربن على بغدادى انبارى سامرايى است كه شخصيتى درست همانند شخصيت جحى دارد او روزگـار امـام هـفـتـم و هشتم (ع ) را درك كرده وباامام على بن موسى (ع ) ديدار بسيار داشته ((836)) ولـى نمى دانيم كه آيا از آن امام حديثى هم روايت كرده يا خير؟
بهلول بن عمرو صيرفى مـعـروف بـه بـهـلول مجنون (در گذشته در حدود 190ق / 806م )واشعب بن جبير معروف به طامع (د 154/ 771م ) نيز شخصيتهايى چون جحى هستند ((837)) . ـ مـسـنـد امـيرالمؤمنين از ابواحمد عبدالعزيز بن يحيى جلودى ازدى بصرى (د 332ق / 944 م ) وى مورخ , اديب و بزرگ اماميه در بصره بود ((838)) اين دانشمند, استاد جعفربن قولويه ((839)) و مـعاصركلينى است و در طبقه نهم راويان حديث قرار دارد ((840)) وى بيش از دويست كتاب داشـتـه كـه جـعـفـربن قولويه آنها را از او روايت مى كند ((841)) بيشتر اين كتابها را نجاشى در فهرست خود نام مى برد ((842)) ازاين مسند تاكنون نسخه اى يافت نشده است . ـ مـسندعبداللّه بن عباس از همان جلودى پيشگفته جلودى درباره ابن عباس كتابهاى ديگرى هم دارد بـه نـامـهـاى مـارواه مـن راى الـصحابه و مااسنده عن الصحابه و اين دو كتاب غير از كتاب نخستين است ((843)) . ـ مـسند عبداللّه بن بكير بن اعين اثر ابوالعباس احمدبن محمد بن سعيد سبيعى همدانى معروف بـه ((ابـن عـقـده )) (د 333 ق / 944 م ) ابـن عـقـده زيـدى جـارودى و اهـل كـوفـه و در ميان حديث شناسان والامرتبه وبه حفظ و صيانت زبانزد بود وى با شيعيان امامى اختلاط و آميزش بسيار داشت از همين رورجال شناسان امامى همواره از او نام برده واو را ثقه دانسته اند گويند: او كتاب رجالى داشته كه نامهاى راويان از امام صادق (ع ) را در آن نگاشته , ولى از اين كتاب تاكنون اثرى به دسـت نـيـامـده است ((844)) بسيارى از سنيان ابن عقده را ثقه دانسته و بسيارى نيز براو خرده گـرفـتـه انـد ولـى در عـيـن حال , كثرت روايت و زبردستى او را در دانش حديث انكار نكرده اند ((845)) وى آثـار بـسـيارى داشته كه بيشتر آنها يافت نشده است گفتنى است كه برخى احتمال مى دهند, مسند ياد شده تاليف عبداللّه بن بكير و ابن عقده تنهاراوى آن باشد ((846)) درميان آثار ايـن مـحـدث كـتابهاى زير نيز به چشم مى خورد: كتاب من روى عن اميرالمؤمنين (ع ) و مسنده , كتاب من روى عن زيدبن على و مسنده و كتاب اخبار ابى حنيفه و مسنده ((847)) . ـ مـسـنـد عـمـربـن عـلـى بـن ابـى طـالـب اثـر ابـوبـكر محمدبن عمر تميمى معروف به ((ابن الجعابى )) ((848)) (د355 ق / 966 م ) ابن الجعابى از مردم بغداد و يكى از حافظان وناقدان بزرگ حديث بوده است وى ازطبقه دهم راويان حديث به شمار مى آيد ((849)) رجال شناسان اهل سنت در عـيـن حـال كه زبردستى او رادر حديث پذيرفته اند, او رابه سستى و سهل انگارى درامر دين و فـسـق مـتهم مى كنند ((850)) و اين احتمالابرخاسته از تعصب مذهبى آنان باشد اين محدث آثار بـسـيـارى داشـتـه گويند: به سفارش او, پس ازمرگش همه كتابهايش را سوزانده اند ((851)) بنابراين احتمال مى رود, بخشى از آثارش نيز دراين حادثه ازميان رفته باشد. امـا دربـاره عـمـربـن على بايد گفت : برخى وى را از شهيدان حادثه كربلا شمرده و برخى ديگر نـوشـتـه انـد: اوپـس از آن حـادثـه زنـده بـوده و حتى با امام سجاد(ع ) مخاصمه و درگيرى نيز داشـتـه اسـت ((852)) در هـرصـورت , نام او در مجموعه هاى حديثى شيعيان و سنيان در اسناد پـاره اى از روايـات بـه چـشم مى خورد ((853)) و برخى از رجال شناسان عامه او را در طبقه سوم راويان حديث ياد كرده و ثقه شمرده اند ((854)) . ـ مـسـنـد خـلـفـا بنى العباس اثر ابوطالب عبيداللّه بن احمد انبارى ((855)) (د 356 ق / 967 م ) وى حـديـث شـنـاسـى شـيـعى و چيره دست , و مؤلفى پركار و از نگاه اماميان بغداد به ((ارتفاع )) (گـرايش به غلو)متهم بوده است گويند: ابوطالب در آغاز واقفى (كسانى كه برامامت امام كاظم توقف كرده اند) بوده , ولى سرانجام مذهب امامى را برگزيده است ((856)) در ميان رجال شناسان امـامى , شيخ طوسى كه روايات اورا در تهذيب و استبصار نقل كرده , ((857)) در فهرست و نيز در يـك جا از رجال خود درباره جرح و تعديل اوخاموشى گزيده ((858)) و در جايى ديگر از رجالش بـه روشـنى او را ضعيف شمرده ((859)) ولى معاصروى نجاشى , او را در حديث به صراحت ثقه و قابل اعتماد معرفى مى كند ((860)) انبارى نوشته هاى بسيارى داشته كه اكنون از هيچ يك از آنها اثرى در دست نيست به همين دليل هم درباره چند و چون مسند ياد شده , سخنى نمى توان گفت . ـ جامع المسانيد اثر حسين بن بشر اسدى (د پيش از 413 ق / 1022 م ) گويند: ((ابن ابى طى )) (د 630ق ) او را در زمـره مـشـاهـيـر شيعه امامى نام برده و گفته : وى محدثى دانشور, خوش خط , فـصـيح ,رجال شناس , تاريخ ‌دان و در جستجوى حديث بسيار پر سفر بود او به حديث [ امام ] جعفر صادق (ع )اهتمامى شايسته نشان داد و آن را به شيوه مسندها مرتب ساخت و آن را جامع المسانيد ناميد وى سه هزار [حديث ] به اين شيوه نگاشته , ولى نتوانسته آن كتاب را به انجام رساند همچنين گـويـنـد: شيخ ‌مفيد او را توثيق كرده است ((861)) با اين حال نگارنده هرچه كاويد, نتوانست در كتابهاى رجالى شيعه ازاين شخص نشانى به دست آورد. ـ مـسـنـد فـاطـمه (ع ), ابن شهر آشوب در معالم العلما مؤلف آن را ناشناخته مى داند ولى برخى احـتـمـال داده انـد كه اين همان كتاب دلايل الامامه اثر محمدبن جرير بن رستم طبرى صغير از دانـشـمـنـدان امـامى معاصر با نجاشى و شيخ طوسى باشد ((862)) گفتنى است كه سيد هاشم بـحرانى در كتاب مدينة المعاجز از كتابى به نام مسند فاطمه (س ) حديث نقل مى كند شايد بتوان گفت : اين همان كتابى است كه ابن شهر آشوب مؤلف آن را ناشناخته مى داند ((863)) . ـ الـمـسـنداثر شمس الدين جعفربن احمد تميمى يمانى ((864)) (د 573 ق /1177 م ) وى قاضى و يكى از فقيهان و دانشمندان زيدى بود دستنوشته هايى از آثار او در كتابخانه هاوجود دارد ((865)) درباره اين مسند آگاهيى در اختيار نگارنده نيست . ـ مـسـنـد الامـام عـلـى (ع ), از مـؤلـفـى نـاشناخته اين مجموعه در بردارنده روايتهايى است از امـيـرمـؤمـنان (ع )كه آن را به ترتيب كتابهاى فقهى و بدون ذكر اسنادها گردآورده اند مجموعه مـزبـور كـه جملگى رواياتش ازطريق زيد شهيد روايت شده , از كتابهاى زيديان است از مجموعه يادشده دستنوشته اى در چهل برگ ,در قم در كتابخانه مرحوم آية اللّه مرعشى وجود دارد كه تاريخ نـگارش آن به سده دوازدهم باز مى گردد ((866)) نگارنده احتمال مى دهد, مجموعه مورد بحث را از مسندالامام زيد برگزيده باشند. ـ مـسـنـد فـاطـمـه بـنـت الـحـسـيـن (ع ) از مـيرناصر حسين پسر ميرحامد حسين نيشابورى لـكـهـنـويى ((867)) (د1361 ق / 1941 م ) مؤلف اين مسند دانشمندى پراطلاع , خوش حافظه و حـديـث شـنـاس و ساكن ديارهند بوده است او در نجف دانش آموخته و پس از آن به شهر لكهنو بـازگـشته و تاگاه وفات در همان جازيسته وبه كارهاى فرهنگى و اجتماعى اشتغال داشته است ناصر حسين افزون بر ادامه و تكميل كارپدرش در تاليف عبقات الانوار, آثار ديگرى نيز نوشته است ((868)) . اما درباره فاطمه دختر امام حسين (ع ) كه احاديث اين مسند از طريق او روايت شده , بايد دانست : وى بـانـويـى فـاضـل , محدث , عبادت پيشه و همسر پسر عمويش حسن بن حسن بوده و بسيار به فـاطمه (س )دخت رسول اكرم شباهت داشته است ((869)) از ميان كتابهاى چهارگانه , در كافى حـديـثى وجود دارد كه او آن را از رسول خدا (ص ) و پسرش عبداللّه بن حسن از او روايت مى كند ((870)) رجـال شـنـاسـان اهـل سـنـت نـيـز در كـتـابـهـاى خود از اين بانو ياد كرده و او را ثقه شمرده اند ((871)) و اين نشان مى دهد كه درمجموعه هاى حديثى سنيان هم از طريق او احاديثى روايـت شـده اسـت وى در سال 117 هجرى درگذشته است نگارنده درباره اينكه اين مسند چاپ شده يانه آگاهى ندارد. ـ مـسندالامام ابى عبداللّه جعفر بن محمد الصادق (ع ) اثر سيد محمد كاظم كفايى نجفى ((872)) (ولادت 1345 ق / 1924 م ) از اين مجموعه كه گويا ده مجلد يا بيشتر مى باشد, تنها يك جلد چاپ شـده اسـت بـخش چاپ شده كتابى است دربردارنده 391 حديث از امام صادق كه مؤلف آنها را از كـتـابـهـاى كـافـى ,تهذيب , استبصار, من لايحضره الفقيه , وافى , وسايل , بحارالانوار و مستدرك الـوسـايـل بـيـرون كشيده ((873)) مؤلف در اين كتاب , بخش عمده اى از زنجيره سند روايات را حذف كرده و در عين حال , ماخذ خود رانشان نداده است احاديث اين كتاب بيشتر درباره اصول و كـلـيـات دين است و احاديث فقهى را در برندارداين احاديث براساس موضوع دسته بندى شده و مؤلف در متن حديث هر جا دشواريى يافته , آن را به گونه اى كوتاه شرح داده است نويسنده دراين شـرحـها غالبا به مرجعى استناد نمى كند گفتنى است كه مؤلف درباره علت انتخاب اين نام براى كـتـابـش توضيحى نمى دهد مرحوم تهرانى شمارى از ديگربخشهاى اين كتاب را نزد مؤلف ديده است ((874)) . ـ مسند الامام الباقر(ع ) از همان كفايى پيشگفته مرحوم تهرانى مى نويسد: از اين كتاب دو جلد به انـجـام رسـيده و مؤلف را در سال 1374 قمرى ديدم كه به تاليف ديگر بخشهاى آن مشغول است ((875)) به نظرمى رسد, اين كتاب نيز به همان روش كتاب پيشين و با تكيه بر همان منابع تاليف شـده بـاشـد ـ مـسندالرسول الاعظم يا منهاج الشريعه اثر يحيى فلسفى دارابى ((876)) (معاصر) مـؤلـف درايـن كـتـاب احـاديـثـى راگرد آورده كه اسناد آن از طريق شيعه به پيامبراكرم (ص ) مـى پـيـونـدد بـراى روشـن شدن مطلب بايد دانست :احاديثى كه در مجموعه هاى حديثى شيعه مسطور است , گاه آنها را صراحتا به پيامبر نسبت داده اند وگاه بى آنكه به پيامبر(ص ) اسناد داده باشند, از زبان يكى از امامان (ع ) گزارش شده است گويا مولف قصدداشته , دراين كتاب احاديثى را فـراهم آورد كه به روشنى آنها را به پيامبر نسبت داده اند البته اين نكته رامى دانيم كه آن دسته از احـاديـث هـم كـه امـامان (ع ) در آنها صراحتا به نام پيامبر(ص ) اشاره نكرده اند, درواقع از شهر دانـش نـبـوى (ص ) سـرچـشـمـه گـرفته است زيرا امامان در موارد بسيارى به روشنى گوشزد كرده اندكه سخن آنان سخن پيامبر و سخن پيامبر از سوى خداست ((877)) . مـولـف براى رسيدن به اين هدف , احاديث مورد نظرش را از كتابهاى حديثى شيعه , مانند: كافى , تـهذيب ,استبصار, من لايحضره الفقيه , بحارالانوار, وسايل الشيعه , وافى , جامع احاديث الشيعه و... بـيـرون كـشيده ((878)) و آنها را در ابوابى دسته بندى كرده است بايد افزود: تا جايى كه نگارنده بـررسى كرد,دريافت كه تكيه مولف در نقل احاديث بيشتر بر بحارالانوار است , حتى نقل حديث از ساير كتابها باواسطه اين كتاب صورت مى پذيرد از همين روست كه از رمزهاى مرحوم مجلسى در اين كتاب بهره مى گيردو در جلد نخست معانى اين رمزها را هم روشن مى سازد ((879)) . كـتـاب مورد بحث كه در سه جلد منتشر شده , ((880)) 2169 حديث را در بر دارد مولف ماخذ هر حـديـث را در ابـتدا نام مى برد و در صورت نياز به دنبال هر حديث , توضيحى به سبك توضيحات عـلامه مجلسى در بحار, زير عنوان ((بيان )) عرضه مى دارد در يك ارزيابى كلى , درباره اين كتاب مـى تـوان گـفـت : از هـرگـونـه ابتكار و نوآورى بى بهره است و هيچ كمبودى را جبران نمى كند گفتنى است كه ترجمه فارسى نيمى ازجلد نخست كتاب نيز منتشر شده است . ـ مـسند على ـ عليه السلام ـ اثر سيد حسن قپانچى نجفى (معاصر) سيد محمد صادق بحر العلوم بـرايـن كـتاب مقدمه اى نوشته است اين كتاب ظاهرا تاكنون چاپ نشده باشد از همين رو درباره چند و چون آن آگاهى بيشترى در اختيار نداريم ((881)) . ـ مـسند اهل البيت و مرسلهم از محمد رضا حسينى جلالى ((882)) (معاصر) درباره چند و چون اين اثرآگاهيى در اختيار نگارنده نيست . ـ مـسـند الامام الحسين (ع ) از احمد صابرى همدانى (معاصر) ((883)) درباره اين كتاب بيش از اين چيزى نمى دانيم . ـ مـسـنـد فـاطـمـة الـزهـرا يـا مـرآة الحكمة الصافيه اثر سيد حسين شيخ الاسلامى تويسركانى (مـعاصر)هدف مولف از فراهم آوردن اين كتاب , گردآوردن احاديثى است كه حضرت زهرا(ع ) از رسـول خـدا(ص )روايت كرده است افزون برآن , دراين كتاب دعاها, سخنان , خطبه ها, سفارشهاى آن حـضـرت و احـاديثى كه به نوعى به آن حضرت و بيان فضايل او مربوط مى شود, نيز گردآمده اسـت مـولـف بـراى رسيدن به اين مقصود از بحارالانوار, وسائل الشيعه , مستدرك الوسايل , مسند احمد و بسيارى كتابهاى ديگربهره برده است ((884)) اين كتاب با پيشگفتارى از آقاى محمدجواد حسينى جلالى همراه است مطالب كتاب يادشده براساس موضوع دسته بندى شده است . ـ مـسـنـد مـحمد بن قيس البجلى حول قضايا اميرالمؤمنين و غيرها از بشير محمدى مازندرانى (معاصر)اين كتاب كه به كوشش يكى از فضلاى معاصر فراهم آمده , شامل 245 حديث است كه آنها را مـحـمـد بـن قيس بجلى (د 151 ق ) از امامان (ع ) روايت مى كند گردآورنده اين احاديث را از لابـه لاى كـتـابـهاى حديثى و گاه تفسيرى شيعه , مانند: كتابهاى چهارگانه , بحارالانوار, وسائل الـشـيعه , مستدرك الوسايل وتفسيرمجمع البيان بيرون كشيده است درباره محمد بن قيس بايد دانـسـت : وى از يـاران بـرجـسـتـه امـام بـاقـر و امـام صـادق ـ عليهما السلام ـ است كه جملگى رجـال شـنـاسـان امـامى او را ثقه دانسته اند ((885)) وى كتابى داشته به نام قضايا اميرالمؤمنين (داوريـهـاى اميرمومنان ) كه نزد رجال شناسان و فهرست نويسان معروف مى باشد ((886)) اصل ايـن كتاب با گذشت زمان از ميان رفته , ولى محتواى آن در لابه لاى مجموعه هاى حديثى شيعه مـسـطور و در اختيار ما ست يكى از فقيهان معاصر در جلسه درس سفارش كرده كه سزاواراست يكى آستين همت بالا زند و پاره هاى پراكنده كتاب قضايا اميرالمؤمنين را از دل كتابها بيرون كشد وآن را از نوزنده كند ((887)) به دنبال اين سفارش , مولف احاديثى را كه به روايت اين محمد بن قـيـس درمـجموعه هاى حديثى وجود دارد, گردآورده و آنها را براساس ابواب فقهى از طهارت تـاديـات مـرتـب سـاخـتـه است پايان بخش كتاب , احاديثى است كه به موضوعات پراكنده مربوط مى شود مولف به دنبال هر حديث پاره اى از واژه هاى دشوار را با استناد به لغت نامه ها شرح مى دهد گـفـتنى است كه گردآورنده باشيوه هاى پژوهشى نو چندان آشنايى نداشته , از همين رو روش ارجاعات او از پاره اى كاستيها وناهمواريها تهى نيست . ـ مـسـنـد على بن سويد السايى اثر فاضل المالكى (معاصر) على بن سويد سايى (منسوب به جايى درنـزديكى مدينه به نام سايه ) ((888)) از ياران امام صادق , امام كاظم وامام رضاـ عليهم السلام ـ اسـت وى ازامـامـان نـامـبرده , بويژه از امام هفتم (ع ) احاديث بسيارى را روايت مى كند ((889)) زمانى كه امام موسى بن جعفر(ع ) در زندان به سر مى برد, اين على بن سويد به او نامه اى مى نويسد و ضمن جويا شدن از حال امام , پاسخ پرسشهايى را از او مى خواهد امام در پاسخ او نامه اى مى نويسد و در آن نامه او را ((هدايت يافته )) قلمداد مى كند وبه داشتن جايگاه ويژه نزد اهل بيت مى ستايد وبه راز دارى فـرا مى خواند ((890)) برجسته ترين بخش روايات او از امام هفتم , همين رساله است كه نـزد دانـشـمـنـدان پـيـشين امامى مشهوربوده و هريك آن را با طريقى در روايت خود داشته اند ((891)) شـيـخ طوسى على بن سويد را در شمارياران امام رضا(ع ) نام مى برد واو را ثقه مى خواند ((892)) . كـتابى كه مسند على بن سويد نام گرفته , پژوهشى است گسترده و سودمند درباره اين محدث امـامـى وشـرح و تـفـسيرى باريك بينانه از روايات او و رساله مشهورش كتاب يادشده در سه باب تدوين شده است :. الـف ـ در بـاب نـخـسـت , مـولـف بـه شخصيت على بن سويد و جايگاه وى از نگاه رجال شناختى مى پردازد. ب ـ در باب دوم , مرويات او را زير عنوان احكام , اخلاق , فضايل و نوادر دسته بندى مى كند و از نظر سندو متن مورد بررسى قرار مى دهد وبه شرح و تفسير آن مى پردازد. ج ـ دربـاب سـوم , بـه كـاوشـى گـسترده درباره رساله پيشگفته مى پردازد و در پرتو آگاهيهاى رجالى , اسناد آن را ارزيابى مى كند و سپس متن رساله را شرح و تفسير مى كند در خلال اين شرح نكات باريكى در تفسير,كلام , اخلاق و احكام مطرح مى شود ((893)) . ـ مـسـنـد فاطمة الزهرا ـ عليها السلام ـ اثر عزيز اللّه عطاردى (معاصر) اين كتاب حلقه اى از يك زنجيره كتاب است كه مولف درباره اخبار اهل بيت (ع ) و زندگانى و احاديث آنان گردآورده است مطالب واحاديث اين كتاب كه از مجموعه هاى حديثى شيعيان و سنيان و كتابهاى تاريخى فراهم آمده , براساس موضوع در سه بخش كلى مدون شده است :. نـخـسـت ـ درباره زندگانى حضرت زهرا و فضيلتها ومناقب او و درد و رنجهايى كه پس از وفات پيامبر(ص )بر او وارد آمده است . دوم ـ احاديث و رواياتى كه از آن حضرت درباره عقايد, احكام و سنن نقل شده است . سوم ـ معجم راويان آن حضرت و گزارشى كوتاه از احوال آنان ((894)) شمار اين راويان در كتاب مزبور به29 تن مى رسد ((895)) مطالب هريك از بخشهاى بالا به موضوعات كوچكتر تقسيم شده و در بابهايى مدون گشته است . ـ مـسـند الامام الكاظم (ع ) در سه جز از همان مولف دراين كتاب نيز بسان كتاب پيشين , احاديث امـام كـاظـم (ع ) و مطالبى كه به زندگانى آن حضرت مربوط مى شود, در سه بخش دسته بندى شده است :. بـخش نخست ـ زندگانى موسى بن جعفر و فضايل و مناقب او و نص برامامتش و آنچه كه ميان او وخليفگان عباسى منصور, مهدى و رشيد رخ داده و شهادت آن حضرت و ذكر فرزندان و برادران وخانواده اش . بـخـش دوم ـ اخـبـار و احاديثى كه از آن حضرت روايت كرده اند اين احاديث براساس موضوع , از باب توحيد تا باب سنن و آداب , مدون شده است . بـخـش سـوم ـ گـزارشى كوتاه از احوال كسانى كه از امام روايت كرده اند اين گزارش به ترتيب حروف الفباست ((896)) شمار اين راويان به 638 تن مى رسد ((897)) . ـ مـسـنـد الامـام الرضا(ع ) در دو جز اثر همان مولف گردآورنده در اين كتاب احاديثى را كه در كـتـابـهاى شيعيان و سنيان از امام هشتم (ع ) روايت شده , به همان سبك دو كتاب پيشين فراهم آورده و دسـتـه بندى كرده است كتاب مزبور حدود 2430 حديث را در بر دارد ((898)) مولف در پيشگفتار خود گويد: ((دراين مسند, همچون ديگر كتابهاى حديث , احاديث موثق , صحيح , حسن , ضـعـيـف و مـتـروك يافت مى شود)) ((899)) وى روشن ساختن درجه هر حديث را به فقيهان و رجال شناسان واگذار مى كند شمار كسانى كه مرويات آنان از امام رضا(ع ) در اين كتاب وارد شده , به 313 تن مى رسد ((900)) كه شرح حال آنان در پايان كتاب آمده است گفتنى است كه بسيارى از حديثهاى اين كتاب به پيروى از منابع اصلى مرسل است يعنى : اساسا همه يا بخشى از سند آنها ياد نـشـده است اگر به فهرست منابع كتاب مورد بحث نگاهى بيفكنيم , نام صحيفة الرضا را در زمره آنها نمى بينيم ((901)) اين در حالى است كه مولف درجايى به اين پرسش پاسخ نمى گويد كه چرا احاديث اين صحيفه را در كتاب خود نياورده است . ـ مسند الامام الجواد (ع ). ـ مسند الامام الهادى (ع ). ـ مـسـنـد الامـام الـعـسكرى (ع ) هر كدام در يك جلد, اثر همان مولف پيشگفته گردآورنده اين مـجـموعه هارا هم به همان شيوه كتابهاى پيشين فراهم آورده است گفتنى است كه احاديث اين سـه امـام ـعـلـيـهم السلام ـ نسبت به پيشوايان ديگر اندك مى باشد زيرا امام جواد (ع ) در دوران جوانى , يعنى درسن بيست و پنج سالگى به شهادت رسيده وامام هادى و عسكرى (ع ) هم در سامر ا زيـر نـظـر حـكومت عباسيان مى زيسته و در نتيجه براى پراكندن انديشه هاى خود از آزادى لازم برخوردار نبوده اند. در پـايان بايد گفت : مسند نويسى به معنايى كه امروزه ميان دانشمندان امامى متداول شده , در گذشته به اين نام رايج نبوده , ولى كتابها و مجموعه هايى هست كه به مفهوم امروزى مى توان آنها را مسند ناميد براى نمونه مى توان از كتاب عيون اخبار الرضا اثر ابن بابويه نام برد كه مولف آن را به اخبار و روايات امام هشتم (ع ) اختصاص داده است همچنين بخشهاى سه گانه كتاب قرب الاسناد اثـر ابوالعباس عبداللّه بن جعفر حميرى (ازدانشمندان سده سوم ) نيز هر كدام يك مسند به شمار مـى آيد زيرا مولف آن دسته از احاديث امام صادق و امام كاظم و امام رضا ـ عليهم السلام ـ را كه با اسناد عالى (كمترين واسطه ) روايت شده , فراهم ساخته و هر كدام را دربخشى جداگانه از كتاب خـود آورده اسـت ((902)) شـايـد با توجه به همين جهت باشد كه برخى ازپژوهندگان معاصر از پاره هاى اين كتاب با نام مسند ياد كرده اند ((903)) . در بخشهاى آينده درباره چند مسند مشهور به گونه اى گسترده سخن خواهيم گفت .

بخش ششم .

مسند الامام زيد يا المجموع الفقهى والحديثى .

دور نماى مطلب .
مسند الامام زيد يا المجموع الفقهى والحديثى كهنترين و اساسى ترين منبع براى دستيابى به فقه زيـديـان به شمار مى رود اين اثر درواقع مجموعه اى از سخنان و احاديث منسوب به زيد شهيد در ابواب گوناگون فقهى است كه شاگرد ويژه وى ابوخالد واسطى آنها را گردآورى و روايت كرده اسـت مـا در اينجا از سه جنبه درباره اين مجموعه سخن خواهيم گفت يكى درباره زيد شهيد كه روايات و مندرجات اين كتاب به او منسوب است ديگرى درباره راويان اين مجموعه و سوم درباره خود اين كتاب و مقدار ارزش و اعتبارمندرجات آن .

اشاره به كلياتى از ز ندگانى زيد شهيد و آثار او.

ابـوالـحسين زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب : به موجب احاديث صحيح در سال 66 يا 67هجرى در مدينه منوره چشم به جهان گشود ((904)) ابن سعد ((905)) وى را در شمار طبقه سوم از تابعان مدينه و سيد حسن صدر ((906)) درطبقه دوم از تابعان گردآورنده حديث ياد كرده است زيد در درجه نخست نزد پدرش امام سجاد(ع ) وسپس نزد برادرش امام باقر(ع ) كه همگان به مـنـزلـت والاى علمى او اعتراف دارند, دانش آموخته وغالبااز آن دو امام روايت مى كند آن شهيد ميراث فرهنگى بزرگى از خويشتن برجاى نهاده و شاگردان بسيارى تربيت كرده است دو پسرش حـسـيـن وعـيسى , سفيان ثورى , منصوربن معتمر, محمد بن عبدالرحمن بن ابى ليلى , قيس بن ربيع , ابوحنيفه , ابن شهاب زهرى , شعبه و ابوخالد واسطى ازبرجسته ترين شاگردان و راويان او به شمار مى آيند ((907)) كه اخيرى بيش از همه باوى ملازمت داشته وبيشتر آثار او را روايت مى كند . زيد فقيه , مفسر, شاعر و سخنورى نام آور بود افزون بر جنبه هاى علمى , خويهاى پسنديده بسيارى ازجـمـلـه اخلاص و صفاى نفس , دلاورى , شكيبايى , فصاحت , هوشمندى , حيا و ... در وى فراهم آمـده بود ((908)) شيخ مفيد در جمله اى كوتاه و گويا او را چنين توصيف مى كند: ((زيد عبادت پيشه , پارسا,فقيه , سخاوتمند و دلاور بود)) ((909)) همچنين او از زاهدان بنام بود وى را به سبب انـس بسيار با كتاب خدا ((حليف القرآن )) (هم پيمان قرآن ) خوانده اند ((910)) بى ترديد, اين همه خويهاى پسنديده بدان سبب در وى فراهم آمده بود كه او در دامان پدرى چون امام زين العابدين و برادرى چون امام باقر پرورش يافته وباليده بود. حضرت زيد بنابه مشهورترين گزارشها در سال 122 ق / 740م در كوفه در برابر خليفه اموى هشام بـن عـبدالملك قيام كرد و در همان سال و در جريان اين قيام به شهادت رسيد پس از شهادت به دسـتـور هشام قبر او را شكافتند, سرش را به شام نزد هشام فرستادند و پيكرش را در محلى به نام ((كـناسه )) بردار كشيدندپيكر مطهر زيد تازمانى دراز, يعنى تا هشام زنده بود, بردار بماند پس از مـرگ هـشـام , بـه فرمان وليد آن رافرود آوردند و بسوزاندند وخاكسترش را برباد دادند ((911)) برخى از پژوهندگان معاصر عمر او را به هنگام شهادت 55 يا 56 سال دانسته اند ((912)) . به عقيده بسيارى از دانشمندان امامى , زيد را در قيامش به هيچ روى دعوى امامت نبود, بلكه آن بـزرگـواربـراى برپاساختن سنتها و دستورات اسلام و ميراندن بدعتها و پالوده ساختن جامعه از فساد و ستم وتباهى قيام كرد به استناد شمارى از روايات مى توان گفت : وى به روشنى به امامت امامان دوازده گانه اعتراف داشته است ((913)) . گفتنى است كه در كتابهاى اماميه و زيديان احاديثى وجود دارد كه در آن احاديث پيامبر(ص ) و ديگرپيشوايان معصوم از سالها پيش به شهادت زيد اشاره كرده اند ((914)) . دربـاره شـخصيت زيد از نگاه رجال شناختى بايد گفت : كشى با اسناد خود از امام صادق (ع ) نقل مى كندكه فرمود: ((بدانيد كه زيد مؤمن , عارف , دانشمند وراست گفتار بود بدانيد كه اگر پيروز مـى شـد بـه وعـده اش وفـا مـى كـرد)) ((915)) بـرپايه همين روايت و رواياتى از اين دست اغلب دانـشـمندان بزرگ شيعه ,از جمله : شيخ مفيد, امين الاسلام طبرسى , شيخ ‌بهايى , علامه مجلسى , حرعاملى , محقق اردبيلى ,علامه مامقانى و آية اللّه خويى وى را ستوده و اخبار او را صحيح دانسته و قـيـام او را جـنـبـشـى در برابرستمگران براى اقامه امر به معروف و نهى از منكر تلقى كرده اند ((916)) نـگـارنـده از ميان نامبردگان , تنها به نقل نظر رجال شناس معاصر مرحوم آية اللّه خويى بـسـنـده مـى كند وى پس از بررسى رواياتى كه درباره زيد در دست است , در مقام نتيجه گيرى مـى نـويـسد: ((حاصل آنكه زيد بزرگوار و ستوده است و نشانى برقدح يا انحرافش وجود ندارد)) ((917)) . در مـجـموعه هاى حديثى شيعه از طريق زيد احاديث بسيارى نقل شده , شمار اين احاديث به 64 مـوردمـى رسـد ((918)) تقريبا مى توان گفت : راوى جملگى اين احاديث از زيد, ابوخالد واسطى است . بـه زيـد شـهـيـد نـوشـته ها و آثار متعددى در موضوعات كلام , تفسير, فقه واخبار منسوب است معروفترين اين آثار عبارتند از:. 1ـ مسند يا المجموع الفقهى . 2ـ المجموع الحديثى درباره اين دو اثر در ادامه همين بحث سخن خواهيم گفت . 3ـ تفسير الغريب من القرآن كه در سالهاى اخير در مصر چاپ شده است . 4ـ منسك الحج كه به كوشش مرحوم سيد هبة الدين شهرستانى بانام منهاج الحاج چاپ شده است ((919)) (بغداد, مطبعة الفرات , 1330 ه ). 5ـ تثبيت الامامه . 6ـ كتاب الحقوق . 7ـ قراة اميرالمؤمنين . 8ـ قـرائتـه الخاصه كه ابو حيان آن را در كتابى جمع كرده و آن را النير الجلى فى قراة زيدبن على نام داده است ((920)) . شـايـان ذكـر اسـت كـه بـسـيـارى از مـحـقـقان اين مطلب را كه زيد شخصا كتابى تاليف كرده بـاشـد,نـمـى پـذيـرنـد, ((921)) بلكه انتساب اين نوشته ها را به زيد از مقوله انتساب كتاب الا ثار ابويوسف به ابوحنيفه مى دانند, نه از مقوله انتساب موطا به مالك بن انس . بـى گـمان در ميان آثار ياد شده , مسند يا المجموع الفقهى مهمترين اثر زيد شمرده مى شود اين كتاب نخستين بار, در سال 1919 ميلادى , به كوشش گريفينى (خذخح ح خزب. ب ) در ايـتاليا به چاپ رسيد دراين چاپ احاديث به زبان لاتينى ترجمه شده است بار ديگر در سال 1340 قـمـرى بـه كـوشش عبدالواسع بن يحيى واسعى در مصر منتشر گشت و بار سوم در سال 1966 هـمـان چاپ مصر در بيروت به چاپ سپرده شد واسعى پس از پايان پذيرفتن چاپ كتاب , از چاپ آن در ايتاليا آگاه شده است ((922)) افزون برچاپهاى ياد شده , كتاب مزبور چندين بار همراه با شرحهاى مختلف نيز نشر يافته است ((923)) متاسفانه نگارنده از اين چاپها, تنها چاپ بيروت را در اختيار دارد و از همين رو نمى داند تا چه اندازه اين چاپهابايكديگر هماهنگى دارند دراين چاپ احـاديـث به ترتيب ابواب و موضوعات فقهى منظم شده , بدين قرار: كتاب الطهارة , كتاب الصلاة , كـتـاب الـجـنـائز, كـتـاب الـزكـاة , كتاب الصيام , كتاب الحج , كتاب البيوع ,كتاب الشركة , كتاب الشهادات , كتاب النكاح , كتاب الطلاق , كتاب الحدود, كتاب السير, كتاب الفرايض ((924)) . بـر مـسـند زيد شرحهاى متعدى نوشته شده يكى از اين شرحها به نام المنهاج الجلى است ديگرى شرحى است به خامه قاضى شرف الدين حسين بن احمدبن حسين سياغى صنعانى (د 1221 ق ) به نـام الـروض الـنـضـيـر ايـن شـرح كـه گسترده ترين و واپسين شرح كتاب مزبور است , در قاهره (1337ـ1339 ق ) در چـهـارجـز بـه چـاپ رسـيده مولف دراين شرح , اخبار كتاب را در ((صحاح ششگانه )) و ديگر مجموعه هاى حديثى نشان داده و به تعديل راويان احاديث پرداخته است سياغى در مقدمه جز نخست , شارحان مجموع فقهى را برشمرده است ((925)) ونسينك (دح ذخژذحج. پ. آ) در مـفـتـاح كنوزالسنة اين كتاب را ازكتابهايى كه در مقام نقل بدان تكيه مى شود, بر شمرده و احـاديـث آن را فـهـرست كرده است محدثان دركتابهاى حديث به هنگام نقل از اين كتاب با رمز ((ز)) بدان اشاره مى كنند ((926)) . هـمـچـنان كه پيش از اين ديده شد, به زيد دو مجموعه نسبت مى دهند: يكى المجموع الفقهى و ديگرالمجموع الحديثى پرسشى كه در برابر پژوهنده مطرح مى شود, اين است كه آيا واقعا اينها دو مـجـمـوعـه جداگانه هستند يا هر دو عنوان وصف يك مجموعه است و در واقع به دو ويژگى از ويژگيهاى آن اشاره دارد؟
اگر مجموع حديثى اثرى مستقل است , آيا تاكنون نسخه اى از آن يافت شده يا خير؟
. عبدالرزاق موسوى در مقام ذكر مجموع حديثى مى نويسد:. ((از چاپ آن اطلاعى ندارم جز اينكه مجله الهلال (سال 1340, ج 7, ص 648) نوشته كه اين كتاب هـمـراه بـا مـجـمـوع فقهى و در پايان آن چاپ شده بنا به گزارش آن مجله , پس ازابواب فقهى , خاتمه اى مشتمل بر چند باب مى آيد يكى از آنها در فضل دانشمندان وديگرى در اخلاص و سوم در اخبار و احاديث حسان است )) ((927)) . اما محمد ابوزهره اين دو عنوان را از آن يك مجموعه مى داند او مى نويسد:. ((دانـشـمـنـدان بـرايـن نـكـتـه هم داستانند كه مجموعه اى كه ابوخالد روايت كرده , در آن هم فقه هست , هم حديث و آن مشتمل است بر مجموع فقهى و حديثى ليكن اين دو از هم جدانيستند, بلكه يك باب هم در بردارنده حديث است , هم دربردارنده فقه براى نمونه , درباب صلاة رواياتى از اهـل بـيـت [ عـلـيهم السلام ] نقل مى كند كه گاه به نبى اكرم (ص )مى رساند و گاه به على (ع ) متوقف مى سازد و در آن فقه امام زيد و فتواها و راى او نيزهست درباب حج , صوم , زكاة , كفارات و معاملات نيز همين گونه است )) ((928)) . شـيـخ آقـابـزرگ تـهـرانـى هم تا اندازه اى با ابوزهره هم سخن است او در مقام معرفى مسند زيد مى نويسد:. ((از مـسند زيد گاه با عنوان المجموع الفقهى و گاه با عنوان المجموع الحديثى ياد مى شودواين نام اخير بدان سبب است كه دراين كتاب به آوردن احاديث بسنده شده است )) ((929)) . گفتنى است كه كتاب مزبور در بردارنده 550 حديث است از آن ميان 228 حديث به پيامبر(ص ) نسبت داده شده وزنجيره راويان 320 حديث به على (ع ) پايان پذيرفته و دو حديث هم از زبان امام حسين (ع )نقل شده است ((930)) .

راويان مسند زيد.

1ـ ابوخالد عمروبن خالد واسطى (د پس از 145 ق / 762 م ): نخستين راوى احاديث مسند زيد وبه قولى گرد آورنده و مدون آن ابوخالد واسطى است اصل و نسب وى از كوفه بوده و ولادتش نيز در هـمـان شهررخ داده , اما چون بعدها به همراه خانواده اش به واسط كوچ كرده , به واسطى معروف شده است .