ـ پـيـامبر خدا(ص ) ـ به مردى از قبيله ثقيف ـ: در ميان شما مردانگى چيست ؟ عرض كرد: درست بـودن در ديـن و بـهـبـودمـعـاش و سـخـاوت نـفس و خوشخويى حضرت فرمود: در ميان ما نيز مردانگى همين است .
ـ امام على (ع ): مردانگى , دادگرى درحكومت است و گذشت در عين داشتن توانايى (بر انتقام ) و همدردى با معاشران .
ـ مردانگى , دورى كردن ازپستى است .
ـ مردانگى , وفا كردن به وعده است .
ـ امام حسين (ع ): وفادارى , مردانگى است .
ـ امـام عـلـى (ع ): مـردانـگـى , دورى كـردن مرد است از آن چه مايه ننگ اوست و به دست آوردن چيزهايى كه باعث آراستگى اوست .
ـ مردانگى , رسيدگى به خويشاوندان است .
ـ مردانگى , بذل احسان است وپذيرايى از ميهمان .
ـ سخاوت , به اندازه مردانگى بستگى دارد. ـ مردانگى , قناعت است و آراستگى (يا آبرودارى و شكيبايى در برابرناملايمات ). ـ آراستگى (يا آبرودارى و شكيبايى در برابر سختى هاى روزگار) مروتى آشكاراست .
ـ هر كه شهوت خود را بميراند,مروتش را زنده گرداند. ـ افتخار مرد, خرد اوست و آدميت او, خوى (خوش ) او. ـ مردانگى در سه چيزاست :فروهشتن چشم , پايين آوردن صدا و راه رفتن بااعتدال .
ـ سـه خـصلت , مردانگى است :بخشندگى در تنگدستى , تحمل بى آن كه باخوارى همراه باشد و خويشتندارى از نيازخواهى .
ـ آيـيـن مـردانـگـى در ايـن است كه بابرادرت براى (وا داشتن او به ) طاعت خدا وبازداشتنش از مـعـاصـى او مـبارزه كنى و اين كه در اين باره (ترك طاعت و ارتكاب معاصى ) او را بسيار سرزنش نمايى .
ـ امـام صـادق (ع ): مـردانگى دوتاست :مردانگى در حضر و مردانگى در سفر امامردانگى در حضر, تلاوت قرآن است وحاضر شدن در مساجد و همنشينى با نيكان و انديشيدن در فقه (مسائل دين ) و امـامردانگى در سفر, بخشيدن از توشه است وشوخى كردن در آن چه كه موجب خشم خدانشود و كـمـتر ناسازگارى كردن با همسفرت و اين كه وقتى از همسفرانت جدا شدى برضد آن ها چيزى نقل نكنى .
آن چه از مردانگى به شمار است .
ـ امام على (ع ): كار كردن بيش از توان براى خدا, از مردانگى است .
ـ رسيدگى به همسايگان , از مردانگى است .
ـ پيامبر خدا(ص ): گوش دادن برادر به برادرش هرگاه با او سخن بگويد, ازمردانگى است .
ـ امام على (ع ): از مردانگى است كه ميانه روى كنى و اسراف نكنى و وعده دهى و خلف وعده نكنى .
ـ تحمل كردن گناهان برادران (وتلافى نكردن آن ها) از مردانگى است .
ـ از مـردانـگى است كه هرگاه از توخواهشى شد (براى برآوردن آن ) خودت را به زحمت اندازى و هرگاه تو خواهشى كردى , سبك گيرى .
ـ فروهشتن چشم , از مردانگى است .
ـ پنهان داشتن نادارى و بيمارى ها, ازمردانگى است .
ـ خوددارى از حرام , از شرايطمردانگى است .
ـ پيامبر خدا(ص ): در پى اصلاح مال بودن از مردانگى است .
ـ امام كاظم (ع ): از مردانگى آدمى ,اين است كه ستورانش فربه باشند. ـ چاق وچله بودن ستور از جوانمردى (صاحب آن ) است .
ـ امام على (ع ): پرشرمى و داد و دهش و خويشتندارى از آزار رسانى , نشانگرمردانگى است .
ـ پراكندن نيكى و بى دريغ احسان كردن و خوددارى از منت نهادن , نشانه مردانگى مرد است .
اساس مردانگى .
ـ امـام عـلـى (ع ): اسـاس مردانگى , اين است كه در نهان كارى را نكنى كه آشكارا ازانجام آن شرم داشته باشى .
ـ سـه خـصـلـت اسـت كه مردانگى راتشكيل مى دهند: بخشيدن با وجودتنگدستى , تحملى كه با خوارى همراه نباشدو خود دارى از نيازخواهى .
ـ دو خصلت است كه اساس مردانگى هستند: دورى كردن مرد از آن چه مايه ننگ اوست و به دست آوردن چيزى كه موجب آراستگى اوست .
ـ سه خصلت است كه اساس مردانگى اند: دهش بدون خواهش , وفادارى بى آن كه پيمانى بسته باشد و بخشش با وجودتنگدستى .
آغاز و انجام مردانگى .
ـ امام على (ع ): آغاز مردانگى , طاعت خداست و انجام آن وارستگى از پستى ها. ـ آغاز مردانگى , خوشرويى است وانجام آن مداومت بر احسان و نيكى .
ـ آغاز مردانگى , گشاده رويى است و انجام آن , دوستى نمودن با مردم .
ـ مهماندارى , در راس مردانگى است .
ـ خويشتندارى , در راس مردانگى است .
ـ ريشه مردانگى , شرم است وميوه اش خويشتندارى .
كمال مردانگى .
ـ امام على (ع ): مردانگى مرد كامل نشود, مگر آن گاه كه در دينش فقيه و داناشود, در زندگيش ميانه روى كند, در برابرپيشامدهاى سختى كه به او مى رسد شكيباباشد و تلخى برادران را شيرين يابد. ـ دورى كردن از پستى , از كمال مردانگى است .
ـ از كمال مردانگى است كه حقى راكه بر گردن ديگران دارى , فراموش كنى وحقى را كه ديگران بر گردن تو دارند, به يادداشته باشى .
ـ در كمال مردانگى آدمى , همين بس كه آن چه را زيبنده او نيست ترك گويد. ـ با نرمى و مداراست كه مردانگى به كمال مى رسد. ـ با صدق و راستى است كه مردانگى كامل مى شود. ـ مردانگى جز براى خردمند, كامل نمى شود. ـ با صداقت و وفادارى است كه مردانگى براى ارباب مروت به كمال مى رسد. ـ هر كه در برابر شهوت خويش پايدارى ورزد, مردانگى را به نهايت رساند. ـ امام سجاد(ع ): رشد دادن دارايى ,كمال مردانگى است .
ـ پيامبر خدا(ص ): مردانگى , بهسازى دارايى است .
بهترين و برترين مردانگى .
ـ امام على (ع ): بهترين مردانگى ,حسن برادرى است .
ـ بهترين مردانگى , تسلط بر خشم وميراندن شهوت است .
ـ برترين مردانگى , پاسدارى مرد ازآبروى خويش است .
ـ برترين مردانگى , تحمل گناهان برادران (و تلافى نكردن آن ها) است .
ـ برترين مردانگى , كمك مالى كردن به برادران است و برابر نمودن خود با حال وروز آنان .
ـ از برترين مردانگى , صله رحم اس .
ـ از برترين مردانگى , حفظدورانديشى است .
ـ جدايى گزيدن از عوام , از برترين مردانگى است .
ـ بهترين مردانگى , نگهداشتن دوستى است .
كسى كه مردانگى ندارد. ـ امام على (ع ): فرومايه را مردانگى نيست .
ـ بخل و آزمندى , با مردانگى سازگارنيست .
ـ كسى كه دين ندارد, مردانگى نداردكسى كه مردانگى ندارد همت ندارد. ـ كسى كه يقينش سست باشد,مردانگيش ناچيز است .
ـ از صـفـت مـردانگى به دور است ,كسى كه پيمان (با) دوستان خود را رعايت نكند و با دشمنانش انصاف نداشته باشد. ـ آزمندى , مردانگى را لكه دار مى كند. ـ امام حسن (ع ): كسى كه همت ندارد,مردانگى ندارد. ـ امام كاظم (ع ): دين ندارد كسى كه مروت ندارد و مروت ندارد كسى كه خردندارد. ـ پيامبر خدا(ص ): سود گرفتن از برادران ,از مردانگى به دور است .
ـ امـام عـلـى (ع ): از برترين دين (وآيين ها) مردانگى است و در دين (وآيينى ) كه مردانگى نيست , خيرى نيست .
گذشت كردن از لغزش هاى ارباب مروت .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): از لغزش هاى ارباب مروت , در گذريد, زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست , هر جوانمردى كه بلغزددستش در دست خداست (و خدا بلندش مى كند). ـ امام على (ع ): لغزش هاى ارباب مروت را ببخشيد, زيرا كه هيچ يك از آنان نلغزد, مگر اين كه دست خداوند دستش رابگيرد و او را بلند كند. ـ پيامبرخدا(ص ): ازكيفردادن جوانمردچشم پوشيد, مگر آن جا كه پاى حدى ازحدود خدا در ميان باشد. ـ حـدود و مـجازات ها را با شبهات دور كنيد و لغزش هاى ارباب مروت راببخشيد مگر در حدى از حدود خدا. ـ گذشت از لغزش هاى ارباب مروت را غنيمت بشمريد. بيمارى .
بيمارى .
ـ امام على (ع ): بيمارى , زندان تن است .
ـ بيمارى يكى از دو زندان است .
ـ بدن هارا از ناخوشى ها, رهايى نيست .
ـ مصيبتى بزرگتر از ادامه يافتن بيمارى جسم نيس .
ـ از اشعرى از صالح به سند خودمرقوما نقل مى كنند كه گفت : چهار چيزاست كه اندك آن ها نيز بسيار است : آتش ,اندكش نيز بسيار است خواب , اندكش هم بسيار است بيمارى , اندكش هم بسيار است و دشمنى اندكش هم بسيار است .
ـ امـام سـجـاد(ع ) ـ دعاى آن حضرت درهنگام بيمارى ـ : بار خدايا, تو را سپاس برتندرستى ام كه پـيوسته در آن به سر مى برم وتو را سپاس بر بيماريى كه در بدنم پديدآورده اى , زيرا نمى دانم , اى خداى من , كدام يك از اين دو حالت (تندرستى يا بيمارى )به سپاسگزارى تو شايسته تر و كدام يك ازاين دو زمان براى ستايش تو سزاوارتر است آيا زمان تندرستى يا زمان بيمارى كه مرا به وسيله آن (از گناهان ) پاك كردى ؟ . ـ امـام عـلى (ع ): بدانيد, كه يكى از بلاهاتنگدستى است و سخت تر از تنگدستى بيمارى تن است و سخت تر از بيمارى تن ,بيمارى دل است .
ـ بـيچاره آدميزاد, اجلش (بر او)پوشيده است و بيمارى هايش پنهان وكردارش محفوظ پشه اى , او را دردمندمى كند جرعه اى گلوگير, مى كشدش و قطره عرقى او را بد بو مى سازد. ـ بيمارى هاازتندرستى زاييده مى شوند. ـ به امام على (ع ) عرض شد: چگونه اى اى اميرمؤمنان ؟ حضرت فرمود: چگونه است حال كسى كه با هـستى خود, نيست مى شود و با تندرستى خود بيمار مى شود ودر پناهگاه امنش , مرگ به سراغش مى رود. ـ امـام عـلـى (ع ): امـا اهـل طـاعـت را بـا جـاى دادن در جوارخود پاداش مى دهد و در سراى خود جـاودانـشـان مى سازد,سرايى كه فرودآيندگانش كوچ نكنند و حالشان ديگرگون نشود و ترس و وحشت ها به سراغشان نمى آيد و بيمارى ها به آنان نمى رسد. بيمارى اجر ندارد. ـ پـيامبر خدا(ص ): هيچ مرد و زن مؤمن يا مرد و زن مسلمانى بيمار نمى شود, مگراين كه خداوند به سبب آن بيمارى گناه او راپاك مى كند. ـ در هنگام عيادت از ام العلا كه بيماربود ـ : اى ام العلا, بشارت بادا تو را, زيرا كه خداوند به واسطه بيمارى مسلمان , گناهان اورا مى برد, همچنان كه آتش ناخالصى آهن ونقره را مى زدايد. ـ گناهان شخص بيمار, همچون برگ درخت , مى ريزد. ـ از مـؤمـن و بـيـتابى او از بيمارى تعجب مى كنم اگر مى دانست كه چه ثوابى در بيمارى هست , بى گمان دوست مى داشت پيوسته بيمار باشد تا آن گاه كه پروردگارعزوجل خود را ديدار كند. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) سـر بـه آسمان برداشت و لبخندى زد علتش را پرسيدند فرمود:آرى , از دو فرشته اى تعجب كردم كه ازآسمان به زمين فرود آمدند و به سراغ بنده مؤمن درستكارى در مصلا يـش كـه در آن نـمـاز مـى خـواند رفتند تا عمل روز و شب او رابنويسند اما وى را در نمازگاهش نـيـافـتـنـد پـس بـه آسـمـان رفتند و عرض كردند: اى پروردگار ما, به سراغ فلان بنده مؤمنت درمـصلايش رفتيم تا عمل شبانه روز او رابنويسيم اما پيدايش نكرديم , بلكه او را دردام (بيمارى ) تـو يافتيم ؟ خداى عزوجل فرمود: براى بنده من , تا زمانى كه در دام من است , مانند خير و ثوابى را بـنويسيد كه درزمان سلامتيش شب و روز انجام مى داده است , زيرا بر من است كه , وقتى سلامتى رااز او باز مى گيرم , اجر كارى را كه در زمان تندرستى اش مى كرده است , برايش بنويسم .
ـ امـام كـاظم (ع ): هرگاه مؤمن بيمارشود, خداى عزوجل به فرشته دست چپ اووحى فرمايد كه براى بنده ام , تا زمانى كه درزندان و بند من است , گناهى منويس و به فرشته دست راست او وحى مى فرمايد كه همان حسناتى را كه در زمان سلامتى بنده ام مى نوشتى , برايش بنويس .
ـ پـيـامبر خدا(ص ): بنده هرگاه در راه نيكويى از عبادت سير كند و آن گاه بيمارشود به فرشته مـوكـل بر او گفته مى شود:همانند عملى را كه در هنگام آزاديش (ازقيد و زندان بيمارى ) انجام مى داد, برايش بنويس تا آن گاه كه او را آزاد كنم يا به خودم ملحق سازم .
ـ امـام بـاقـر يـا امام صادق (ع ): شبى را ازبيمارى يا درد نخفتن , برتر و اجرش بزرگتراز يك سال عبادت است .
ـ امـام عـلـى (ع ) ـ به يكى از اصحاب خودكه بيمار شده بود ـ: خداوند, بيمارى تو راوسيله كاهش گـناهانت گرداند چه آن كه بيمارى اجر ندارد, اما گناهان را مى كاهد ومانند برگ هاى درخت , آن هـا را فـرومـى ريـزد مـزد در حـقـيـقـت بـراى گـفـتار زبان است و كردار با دست ها و پاها و خـداى سـبحان , به خاطر نيت درست و نهاد پاك ,هر يك از بندگان خويش را كه خواهد به بهشت مى برد. تبيين .
سـيد رضى مى گويد: و من مى گويم :راست فرمود حضرت كه بيمارى اجر ندارد چون بيمارى از جـمـلـه امـورى است كه سزاوار عوض است ـ نه مزد ـ زيرا استحقاق عوض در مقابل كردارخداى بـزرگ بـا بـنـده اسـت , مانند دردها و بيمارى ها وامثال آن اما مزد در مقابل كارى است كه بنده مى كندپس , ميان عوض و مزد تفاوتى است كه حضرت به اقتضاى دانش عميق و راى ثاقب خويش آن را بيان فرموده است پايان سخن سيد رضى .
هـمـچـنـان كـه مـلاحـظـه كـرديد, احاديثى كه درباره مزد و پاداش بيمارى آمده دو دسته اند: دسـتـه اى حـاكـى از ايـنند كه بيمارى اجر و مزد ندارد, بلكه گناهان را مى كاهد و دسته اى ديگر نـشـانگر آنند كه بيمارى اجر و پاداش دارد به نظر من , حديث اخيركه از مولايمان اميرمؤمنان (ع ) روايـت شـده مـيـان اين دو دسته از احاديث را جمع كرده است , زيرا درابتداى حديث مى فرمايد: بـيـمـارى اجـر ندارد و درانتهاى آن مى فرمايد: خداوند سبحان به سبب نيت درست صدر حديث مـنـطـبق با مدلول احاديث دسته اول است و ذيل آن مطابق با احاديث دسته دوم ,زيرا نشانگر اين اسـت كـه نـيـت پـاك و نهاد شايسته ,موجب اجر و رفتن به بهشت هستند احاديثى كه بيانگر مزد داشـتـن بيمارى هستند, به اين مطلب تصريح دارند كه كارهاى شايسته اى را كه شخص بيمار در زمـان تـنـدرسـتيش انجام مى داده , در زمان بيماريش نيز براى او نوشته مى شود به عبارت ديگر: اعمال شايسته اى را كه بيمار نيت انجام آن هارا در صورت بيمار نبودن داشته است , براى اونوشته مى شود دقت شود. پنهان داشتن بيمارى .
ـ پيامبر خدا(ص ): از گنج هاى نيكى است , پنهان داشتن مصيبت ها و بيمارى ها وصدقه .
ـ چـهـار چـيز از گنج هاى بهشت است :پنهان داشتن نادارى , پنهان داشتن صدقه ,پنهان داشتن مصيبت و پنهان داشتن درد. ـ امـام على (ع ): در گذشته مرا برادرى خدايى بود, كه خردى دنيا در چشم او, وى را در ديدگان من بزرگ مى نمود و از دردى شكوه نمى كرد, مگر آن گاه كه از آن بهبودمى يافت .
ـ خـداونـد بـه عزير(ع ) وحى فرمود:هرگاه بلايى به تو رسيد, پيش آفريدگانم شكوه مكن , همان گونه كه من وقتى بدى هاو رسوايى هايت فراز مى آيد از تو پيش فرشتگانم شكوه نمى كنم .
كسى كه بيمار شود و شكوه نكند. ـ پـيـامـبر خدا(ص ): خداى عزوجل فرمود:هر كه سه روز بيمار شود و از آن به هيچ يك از عيادت كنندگانش شكوه نكند, گوشت وخونى بهتر از آن گوشت و خونى كه داردجايگزينش كنم پس , اگـراو را عافيت بخشم ,عافيتى بدون گناهش دهم و اگر جانش رابستانم , او را به جوار رحمت خود برم .
ـ كسى كه يك شبانه روز بيمار شودو به عيادت كنندگان خود شكوه نكند,خداوند در روز قيامت او را با خليل خود,ابراهيم خليل الرحمان , برانگيزد تا همچون برق جهان از صراط بگذرد. ـ امام على (ع ): هر كس دردى را كه به او رسيده است سه روز از مردم پنهان بداردو به خدا شكايت كند, بر خداست كه او را ازآن درد بهبود بخشد. ـ امـام بـاقـر(ع ): هر كس درد و بلايى راكه گرفتار آن شده است از مردم پوشيده بدارد و از آن به درگاه خداى عزوجل شكوه كند, بر خداست كه او را از آن بلا (وبيمارى ) عافيت بخشد. ـ امـام عـلـى (ع ): بـيمار, در زندان خداست و تا زمانى كه نزد عيادت كنندگان خود شكوه نكند, گناهانش پاك شود. ـ امـام صـادق (ع ): شـكـايـت (از بـيمارى )اين نيست كه آدمى بگويد: ديشب بيمارشدم , يا ديشب دردمـنـد و نـاخوش بودم بلكه شكايت اين است كه بگويد: به چنان دردى گرفتار شده ام كه هيچ كس گرفتار آن نشده است .
كسى كه بيمارى خود را از پزشكان پوشيده بدارد. ـ امام على (ع ): كسى كه بيمارى خود رااز پزشكان پوشيده بدارد, به بدن خودخيانت كرده است .
ـ كسى كه درد نهفته خود را كتمان كند, طبيبش را از درمان خويش ناتوان سازد. سلامت را درد كافى است .
ـ پيامبر خدا(ص ): براى سالم ماندن ,درد كافى است .
ـ خداوند از شخص پليد ديو صفتى كه به جان و مال او آسيبى نمى رسد, نفرت دارد. ـ عرب باديه نشينى بر رسول خدا(ص )عبور كرد حضرت فرمود: ام ملدم رامى شناسى ؟ عرض كرد: ام مـلـدم چـيـست ؟ فرمود: دردى است كه در سر مى گيرد و بدن را تبدار مى كند اعرابى گفت : هـرگـز به اين درد مبتلا نشده ام وقتى آن مرد رفت , پيامبرفرمود: كسى كه دوست دارد مردى از اهل دوزخ را ببيند به اين مرد بنگرد. ـ امـام بـاقـر(ع ): جـسم اگر بيمار نشود,سرمست مى شود و در بدنى كه به بيمارى دچار نشود و سرمست شود, خيرى نيست .
ـ امـام على (ع ), بخشى از دعاى آن حضرت در روز هرير : بار خدايا, من به تو پناه مى برم از بيماريى كه مرا گرفتار سازد و ازتندرستيى كه مرا سرگرم و غافل گرداند. ـ داود(ع ) مى گفت : بار خدايا, نه بيماريى كه مرا سنگين و بسترى گرداند و نه تندرستيى كه مرا به فراموشى و غفلت (ازياد تو) كشاند, بلكه حد ميان اين دو (نصيبم فرما). گونه هاى بيمارى .
ـ زنـديـقى از امام صادق (ع ) پرسيد:كودك خردسالى كه نه گناهى كرده و نه جرمى از او سر زده است , چرا بايد سزاواردردها و بيمارى ها باشد؟ حضرت فرمود:بيمارى ها چند گونه است : بيمارى بلا وآزمايش و بيمارى كيفر و بيماريى كه علت مرگ و نابودى است حال آن كه تو خيال مى كنى كه ايـن بيمارى ها به سبب مصرف غذاهاى بد و نوشيدنى هاى آلوده است , يا به سبب بيماريى است كه مـادرش داشـتـه و خيال مى كنى كه هر كس به بدن خود درست رسيدگى و از آن مراقبت كند و درباره وضع خود نيك بينديشد و غذاهاى سودمند ومضر را بشناسد, بيمار نمى شود. و در گفته خود به كسى گرايش نشان مى دهى كه مى پندارد بيمارى و مرگ جز ناشى ازخوراك و آشـامـيـدنـى هـا نيست در حالى كه آموزگار پزشكان , ارسطو و سردسته حكيمان , افلاطون , نيز مـردند و جالينوس پير گشت و چشمانش كم سو شد و آن گاه كه مرگ به سراغش آمد, نتوانست آن را ازخود دور كند. عيادت از بيمار. ـ پيامبر خدا(ص ): عيادت كننده ازبيمار, در رحمت (خدا) غوطه ور مى شو. ـ هرگاه مرد از برادر بيمار خودعيادت كند, در نخلستان بهشت ميوه مى چيند (يعنى چنان ثوابى كسب مى كند كه گويى از نخل هاى بهشت ميوه مى چيند). ـ عـيـادت كـننده از بيمار, در نخلستان بهشت ميوه مى چيند و هرگاه نزد بيماربنشيند, رحمت (خدا) او را فرا مى گيرد. ـ امام صادق (ع ): هر كس به عيادت بيمارى برود, هفتاد هزار فرشته او رامشايعت مى كنند و برايش آمرزش مى طلبندتا آن گاه كه به منزل خود برگردد. ـ پـيامبر خدا(ص ): خداى عزوجل درروز قيامت مى فرمايد: اى پسر آدم ! من بيمار شدم اما عيادتم نـكـردى ؟ عـرض مـى كـنـد: پـروردگـارا, چـگـونـه تـو را عيادت كنم حال آن كه تو پروردگار جـهانيانى ؟ مى فرمايد: مگر ندانستى كه فلان بنده ام بيمار شد و عيادتش نكردى , مگرنمى دانستى كه اگر به عيادتش روى , مرا نزداو مى يابى ؟ . آداب عيادت .
ـ پيامبر خدا(ص ): بهترين عيادت , آن است كه سبكتر برگزار شود. ـ پراجرترين عيادت , سبكترين آن است .
ـ از كسى كه به عيادت تو نمى آيدعيادت كن و به كسى كه به تو هديه نمى دهد,هديه بد. ـ هر دو سه روز يك بار به عيادت بيمار برويد. ـ زمان عيادت , بايد به اندازه زمان رگ كردن پستان شتر باشد ((18)) .
ـ امام صادق (ع ): زمان عيادت بايد به اندازه زمان رگ كردن پستان شتريا يك دوش شترباشد. ـ امـام عـلـى (ع ): بزرگترين پاداش را نزدخداوند عزوجل آن عيادت كننده اى دارد كه هرگاه به عيادت برادرش برود, زمان كوتاهى نزد او بنشيند, مگر اين كه خود بيمار دوست داشته باشد و از او بخواهد كه بيشتر بنشيند. ـ امـام صـادق (ع ): عيادت كامل , اين است كه دستت را روى بازوى بيمار بگذارى وزود از پيش او برخيزى , زيرا عيادت احمق هابراى بيمار سخت تر از درد خود اوست .
ـ يـكـى از مـوالى امام صادق (ع ) گويد:يك نفر از ياران حضرت بيمار شد و ما عده اى از ياران امام بـراى عـيادت او بيرون رفتيم در راه با حضرت صادق (ع ) مواجه شديم از ما پرسيد:كجا مى رويد؟ عرض كرديم : به عيادت فلانى مى رويم فرمود: بايستيد ما ايستاديم حضرت فرمود: آيا سيبى , بهى , ترنجى , كمى عطر ياتركه اى خوشبو به همراه يكى از شما هست ؟ عرض كرديم : از اين چيزها با خود نداريم حضرت فرمود: مگر نمى دانيد كه بيمار از اين كه چيزى برايش ببرند, آرامش مى يابد. حكمت عيادت .
ـ پـيـامبر خدا(ص ): به عيادت بيمار برويدو در تشييع جنازه شركت كنيد, كه شما را به يادآخرت مى اندازد. بيمار نمايى .
ـ بـه امـام صـادق (ع ) عـرض شـد: آيا فكرمى كنيد كه اين خلايق , همگى مردم (و انسان )هستند؟ فرمود: كسى را كه مسواك نمى زند وكسى را كه بدون علت و بيمارى خودش را به بيمارى مى زند و كسى را كه بدون عزا و مصيبت سر و وضعش را ژوليده مى كند, از شمار آن هابينداز. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): دو نـفر بيمارند:تندرستى كه پرهيز مى كند و بيمارى كه غذاهاى زيان آور مى خورد (و پرهيز نمى كند). بيمارى (متفرقه ). ـ امـام على (ع ): مانند كسى مباش كه بدون عمل به (ثواب ) آخرت اميد بسته است اگر بيمار شود پـشـيـمـان مى گردد و اگرسالم باشد, آسوده خاطر و غافل مى شودچون عافيت يابد, خودپسند مى شود و چون گرفتار شود, نوميد مى گردد. ـ اگـر بـيـمار شود, از اين كه عملى نكرده پشيمان مى شود و اگر تندرست باشد,آسوده خاطر و غافل مى گردد و عمل را به تاخير مى افكند. ـ هرگاه بيمار شود, به اخلاص و توبه روى مى آورد. ـ اى بسا بيمارى كه نجات يابد وتندرستى كه از پا درآيد. ـ آيا آنان كه از شادابى تندرستى برخوردارند, چيزى جز فرود آمدن بيمارى ها را انتظار مى كشند؟ . ـ امـام صـادق (ع ): راه رفتن بيمار (دردوران نقاهت ) باعث عود بيمارى مى شودپدرم وقتى بيمار مى شد, او را روى پارچه اى مى گذاشتند و براى انجام كارش , يعنى گرفتن وضو, حمل مى كردند و اين براى آن بود كه مى فرمود: راه رفتن بيمار باعث برگشت بيمارى مى شود. مجادله .
نكوهش مجادله و آثار آن .
قرآن .
((به زودى خواهند گفت : سه تن بودند و چهارمين آن ها سگشان بود و مى گويند: پنج تن بودند و شـشـمـيـن آن ها سگشان بود تير در تاريكى مى اندازند و (عده اى )مى گويند: هفت تن بودند و هشتمين آن ها سگشان بودبگو: پروردگارم به شماره آن ها آگاهتر است جز اندكى (كسى شماره ) آن ها را نمى داند پس درباره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آن ها از هيچ كس جويا مشو)). ((كـسـانـى كـه بـه آن ايـمـان ندارند شتابزده آن رامى خواهند و كسانى كه ايمان آورده اند از آن هـراسناكندو مى دانند كه آن حق است بدان كه آنان كه در موردقيامت ترديد مى ورزند, قطعا در گمراهى دور و درازى هستند)). ـ امـام على (ع ): از مجادله وستيزه كردن بپرهيزيد, زيرا اين دو كار دل ها را نسبت به برادران بيمار مى كنند و نفاق مى رويانند. ـ امام صادق (ع ): از مجادله كردن بپرهيز, كه اين كار عمل تو را بر باد مى دهد واز جر و بحث كردن بپرهيز, كه اين كار تو راهلاك مى گرداند و زياد ستيزه مكن , زيرا كه تو را از خدا دور مى كند. ـ امام هادى (ع ): مجادله كردن , دوستى ديرين را از بين مى برد و پيوند استوار را ازهم مى گسلد و كـمترين چيزى كه در مجادله هست , چيره جويى است و چيره جويى ,خود عامل اصلى قطع رابطه مى باشد. ـ امـام عـسـكـرى (ع ): مـجـادله مكن كه احترامت از بين مى رود و شوخى مكن كه برتو گستاخ مى شوند. ـ امام على (ع ): نتيجه مجادله , دشمنى و كينه توزى است .
ـ هر كه آبروى خود را مى خواهد,بايد مجادله را رها كند. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): رهـا كنيد مجادله را,زيرا مؤمن مجادله نمى كند, رها كنيد مجادله را, زيرا مجادله گر قطعا زيان مى بيند. ـ امام على (ع ): مجادله , تخم شر است .
ـ كسى كه يقينش درست باشد, به مجادله بى رغبت است .
ـ شش كس اندكه با آن هامجادله نشايد:فقيه , رئيس , فرومايه , بدزبان , زن و كودك .
مجادله نكنيد هر چند حق با شما باشد. ـ پـيـامبر خدا(ص ): هيچ بنده اى كاملا به حقيقت ايمان نرسد, مگر آن گاه كه مجادله را رها كند, هرچند بر حق باش .
ـ امـام عـلـى (ع ): هـيـچ بنده اى به حقيقت ايمان نرسد, مگر اين كه در عين حال كه حق با اوست مجادله را رها كند. ـ پيامبر خدا(ص ): من براى كسى كه مجادله را رها كند هرچند بر حق باشد و براى كسى كه دروغ گـفـتـن را اگـرچه به شوخى ,ترك گويد و براى كسى كه اخلاقش را نيكوگرداند, خانه اى در حومه بهشت و خانه اى در مركز بهشت و خانه اى در بالاى بهشت ضمانت مى كنم .
ـ مـجـادله را رها كنيد كسى كه حق با او باشد و با اين حال مجادله را رها كند, من برايش سه خانه در حومه و وسط و بالاى بهشت ضمانت مى كنم .
ـ كـسـى كـه حـق بـا او بـاشد و با اين حال مجادله را رها كند, من برايش خانه اى در حومه بهشت ضـمـانـت مـى كـنم كسى كه درحال شوخى هم دروغ نگويد, من برايش خانه اى در وسط بهشت ضـمـانت مى كنم وكسى كه باطنش را نيكو گرداند, من براى اوخانه اى در بالاى بهشت ضمانت مى كنم .
ـ كسى كه وقتى حق با او نيست مجادله نكند, خانه اى در حومه بهشت برايش ساخته مى شود كسى كـه حـق بـا او بـاشـد ومـجـادله نكند, خانه اى در وسط بهشت برايش ساخته مى شود و كسى كه اخلاقش رانيك گرداند, خانه اى در بالاى بهشت برايش ساخته مى شود. ـ پارساترين مردمان , كسى است كه مجادله را رها كند هرچند حق با او باش .
ـ امام صادق (ع ): از فروتنى است كه مجادله را رها كند هرچند حق با او باشد. ـ پيامبر خدا(ص ): كسى كه حق با او باشدو با اين حال مجادله را رها كند, خانه اى دربالاى بهشت برايش ساخته مى شود و كسى كه وقتى حق با او نيست مجادله نكند, خانه اى در حومه بهشت برايش ساخته مى شود. كسى كه مجادله با او شايسته نيست .
ـ امـام حـسـيـن (ع ): هـرگـز با شخص حليم (بردبار يا خردمند) و سفيه مجادله مكن ,زيرا حليم دشمنت دارد و سفيه آزارت رساند. ـ امـام صـادق (ع ): هيچ گاه با شخص حليم و سفيه مجادله مكن , زيرا حليم دشمنت دارد و سفيه نابودت كند. ـ هـر كـس بـا شـخص حليم مجادله كنداو را دور گرداند و هر كس با سفيه مجادله كند, او را به هلاكت افكند. ـ ورقـة بـن نـوفـل هـرگاه نزد خديجه دخت خويلد(ع ) مى رفت , به او سفارش مى كرد: اى دختر برادرم , با شخص نادان ودانا مجادله مكن , زيرا اگر با نادان مجادله كنى , تو را آزار مى دهد و اگر با دانا مجادله كنى , دانش خود را از تو دريغ مى كند. ـ امام رضا(ع ): زنهار با دانايان مجادله مكن , زيرا تو را رها مى كنند و زنهار بانابخردان مجادله مكن , زيرا نسبت به تونادانى مى كنند. پيامدهاى مجادله زياد. ـ امام على (ع ): سبب دشمنى وكينه توزى , مجادله زياد است .
ـ كسى كه زياد مجادله كند, از خطاايمن نيست .
ـ كانون بدى ها, لجاجت و مجادله زياد است .
ـ با وجود مجادله زياد, دوستى ومحبت جايى ندارد. ـ كسى كه به ناحق مجادله بسيار كند,كورى او از (ديدن ) حق بپايد. ـ شك بر چهار پايه استوار است : برمجادله و وحشت و ترديد و تن سپارى كسى كه مجادله را شيوه [ دين ] خود گرداند,شبش صبح نشود (از تاريكى شك به روشنايى يقين نرسد). شوخى .
ستايش شوخى .
ـ پيامبر خدا(ص ): من شوخى مى كنم , اماجز حق نمى گويم .
ـ مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى .
ـ امـام صـادق (ع ): هـيـچ مـؤمنى نيست ,جز اين كه در او ((دعابه )) هست راوى مى گويد: عرض كردم : دعابه چيست ؟ فرمود: شوخى .
ـ به يونس شيبانى ـ : با يكديگرشوخى هم مى كنيد؟ عرض كردم : كم فرمود:اين گونه نكنيد, زيرا شـوخـى از خوشخويى است و تو بدان وسيله برادرت را شادمى سازى رسول خدا(ص ) براى اين كه كسى را شاد كند, با او شوخى مى كرد. ـ پـيـرزنى نزد پيامبر(ص ) آمد حضرت به او فرمود: پير به بهشت نمى رود پيرزن گريست حضرت فرمود: در آن روز تو پيرنخواهى بود خداى متعال مى فرمايد: ((ماآنان را پديد آورديم پديد آوردنى و ايشان را دوشيزه گردانيديم )). ـ معمربن خلا د : از حضرت ابوالحسن (ك اظم )(ع ) پرسيدم و گفتم : فردى با عده اى مى نشيند و با هم مى گويند و شوخى مى كنندو مى خندند, فرمود: اگر چيزى نباشداشكالى ندارد ـ به گمانم مـقـصـود حـضرت (از:اگر چيزى نباشد) ناسزاگويى بود ـ سپس فرمود: باديه نشينى بود كه نزد رسول خدا(ص ) مى آمد و براى آن حضرت هديه مى آورد و همان جا مى گفت : پول هديه ما رابده و رسول خدا(ص ) مى خنديد آن حضرت هرگاه اندوهگين مى شد, مى فرمود: آن باديه نشين چه شد؟ كاش نزد ما مى آمد. ـ انـس : مردى نزد پيامبر(ص ) آمد وعرض كرد: اى رسول خدا, به من مركبى بده كه سوارش شوم پـيامبر(ص ) فرمود: ما تو رابر فرزند ناقه اى سوار مى كنيم مرد عرض كرد: فرزند ناقه را مى خواهم چه كنم ؟ پيامبرفرمود: مگر شتر را جز ناقه مى زايد!. ـ عـوف بـن مـالـك اشجعى : در جنگ تبوك به حضور پيامبر كه در خيمه اى پوستى بود, رسيدم و سـلام كـردم پيامبرجواب سلامم را داد و فرمود: داخل شو من گفتم : اى رسول خدا, همه هيكلم بيايد؟ فرمود: همه هيكلت و من داخل شدم .
ـ زيـد بـن اسـلـم : زنـى به نام ام ايمن نزدرسول خدا(ص ) آمد و عرض كرد: شوهرم شما را دعوت مـى كند پيامبر فرمود:شوهرت كيست , همان كه در چشمش سفيدى است ؟ زن گفت : به خدا در چشم اوسفيدى نيست ! پيامبر فرمود: چرا, هست گفت : نه به خدا پيامبر(ص ) فرمود: هر كسى در چشمش سفيدى هست منظور حضرت سفيدى دور سياهى چشم بود. ـ امام باقر(ع ): خداى عزوجل دوست داردكسى را كه در ميان جمعى شوخى و بذله گويى كند, به شرط آن كه ناسزاگويى نباشد. نكوهش شوخى .
ـ پيامبر خدا(ص ): اى على , شوخى مكن كه ارج و احترامت از بين مى رود و دروغ مگو كه نورانيتت از ميان مى رود. ـ امام على (ع ): هيچ انسانى (مردى )شوخيى نكرد, مگر اين كه پاره اى از عقل خود را دور انداخت .
ـ شوخى , كينه بر جاى مى گذارد. ـ شوخى را رها كن , زيرا شوخى باروركننده كينه است .
ـ هر كه شوخى كند, سبك مى شود. ـ هر چيزى را تخمى است و تخم دشمنى شوخى است .
ـ آفت ابهت , شوخى است .
ـ امام صادق (ع ): شوخى , دشنام كوچك است .
ـ امـام على (ع ): از شوخى بپرهيزيد,زيرا كه شوخى بدخواهى مى آورد و كينه برجاى مى گذارد و آن دشنام كوچك است .
ـ امام صادق (ع ): شوخى مكن , زيرانورانيتت از بين مى رود. ـ امام كاظم (ع ): از شوخى بپرهيز كه آن نور ايمانت را مى برد, و مردانگى تو راسبك مى گرداند. ـ امام صادق (ع ): از شوخى بپرهيزيد,زيرا آبرو و وقار مردان را از بين مى برد. ـ ابـوالـحسن كه از شركت كنندگان درپيمان عقبه و جنگ بدر بود, مى گويد: بارسول خدا(ص ) نشسته بوديم كه مردى (ازجمع ما) برخاست و رفت و كفش هايش رافراموش كرد يك نفر آن ها را بـرداشـت وزيـر خـود گـذاشـت آن مرد برگشت و گفت :كفش هايم ؟ افرادى كه آن جا نشسته بودند,گفتند: ما آن ها را نديده ايم مردى كه كفش هارا زير خود پنهان كرده بود, گفت :اين جاست رسـول خـدا فرمود: ترساندن مؤمن چه معنا دارد؟ مرد گفت : اى رسول خدا, به شوخى اين كار را كردم پيامبر دو ياسه بار فرمود: ترساندن مؤمن چه معنا دارد؟ !. ـ پيامبر خدا(ص ): بنده به ايمان ناب نرسد, مگرآن گاه كه شوخى و دروغ را ترك گويد و مجادله را رها كند, هر چند بر حق باشد. ـ امام صادق (ع ): هرگاه مردى رادوست داشتى , با او نه شوخى كن نه مجادله .
ـ شوخى مكن , كه برتوگستاخ مى شوند. شوخى و مسخرگى .
ـ امام على (ع ): بسا شوخيى كه به جد انجامد. ـ بترس تا بر حذر باشى و مسخرگى نكن كه كوچك مى شوى .
ـ از مسخرگى و بازى و شوخى زيادو خنده و چرندگويى دورى كن .
ـ چيره آمدن مسخرگى , عزم جدى رااز بين مى برد. ـ هر كه زياد شوخ و غيرجدى باشد,نادان شمرده شود. ـ مسخرگى زياد, نشانه نادانى است .
ـ هـر كه مسخرگى اش زياد باشد, جدى بودنش از بين برود (و مردم سخنان وكردارهاى جدى او را نيز به شوخى گيرند وبه آن ها اهميتى ندهند). ـ هر كه مسخرگى را عادت خود قراردهد, جدى بودنش شناخته نشود. ـ هر كه مسخرگى بر او چيره آيد,خردش تباه شو. ـ هر كه عقلش كم باشد, شوخى وناجدى بودنش زياد باشد. ـ كامل , آن كسى است كه جدى بودنش بر مسخرگى اش چيره آيد. ـ خـردمـنـدترين مردم , كسى است كه جدى بودنش بر مسخرگى اش چيره باشد ودر برابر هوس خود از عقلش كمك بگيرد. شوخى زياد. ـ پيامبر خدا(ص ): شوخى زياد, آبرورا مى برد. ـ امام على (ع ): شوخى زياد (انسان را)از هيبت مى اندازد. ـ هر كه زياد شوخى كند, هيبتش كم مى شود. ـ شوخى زياد, ارج و احترام را مى بردو موجب دشمنى مى شود. ـ هر كه زياد شوخى كند, نادان شمرده مى شود. ـ هر كه زياد شوخى كند, احمق به شمارمى آيد. ـ هر كه زياد شوخى كند, وقارش كم مى شود. ـ هر كه زياد شوخى كند, از داشتن بدخواه و كسى كه او را خفيف شماردبى نصيب نخواهد بود. ـ در سبكسرى و شوخى زياد,حماقت نهفته است .
ـ زياده روى در شوخى , حماقت است .
مسخ .
مسخ .
قرآن .
((و كـسـانـى از شما را كه در روز شنبه (از فرمان خدا)تجاوز كردند, نيك شناختيد پس ايشان را گـفـتـيـم :بـوزينگانى طرد شده باشيد و ما آن (عقوبت ) را براى حاضران و (نسل هاى ) پس از آن عبرتى و براى پرهيزگاران , پندى قرار داديم )). ـ امام باقر(ع ): و از جمله قانون وروشى كه خداى عزوجل موسى (ع ) را به آن امر فرمود,اين بود كه روز شنبه را براى آن ها مقرر داشت كه هر كس روز شنبه را بزرگ شمرد و از ترس خدا بى احترامى به اين روز را روا نشمارد,خداوند او را به بهشت برد و هر كه احترام اين روز را نگه ندارد و كارى را كـه خـداونـد در آن روز نهى كرده (صيد ماهى ) حلال شمرد, خداى عزوجل او را به دوزخ برد اما چون (صيد ياخوردن ) ماهى ها را روا شمردند و در روز شنبه آن ها را حبس كردند و (روز بعد صيد كردند و)خوردند, خدا بر آن ها خشم گرفت بدون آن كه به خداى رحمان مشرك شده يا در آن چه مـوسـى آورده بـود شـك كـنـنـد خداوند عزوجل مى فرمايد: ((كسانى از شما را كه در روز شنبه (ازفرمان خدا) تجاوز كردند, نيك شناختيد پس ,ايشان را گفتيم : بوزينگانى طرد شده باشيد. ـ امـام صادق (ع ) ـ درباره آيه ((كسانى ازبنى اسرائيل كه كافر شدند به زبان داود و عيسى بن مريم نفرين شدند)) ـ : با نفرين داود به خوك تبديل شدند و با نفرين عيسى بن مريم به بوزينه .
|