ـ مـحـمـد بـن مـسـلـم و زراره از امـام صـادق (ع ) دربـاره عـرضـه اعمال بر پيامبر(ص ) سؤال كـردنـد,حـضرت فرمود : شكى در آن نيست سپس اين آيه را تلاوت كرد :((بگو : عمل كنيد, خدا وپـيـامـبـر او و مـؤمـنـان اعـمـال شـما را خواهند ديد)) فرمود : همانا خداوند را در روى زمين گواهانى است .
ـ بـى مـقـدمـه بـه داود رقـى فـرمـود : اى داود! روز پـنجشنبه اعمال شما به من عرضه شد در مـيـان كارهايى كه از تو به رؤيت من رسيد كمكى بود كه به پسر عمويت فلانى كردى و من از اين كارخوشحال شدم اين صله و كمك تو نابودى عمر او و كوتاه شدن اجلش را سرعت بخشيد. داود مـى گويد : پسر عمويى داشتم كه فردى معاند و دشمن اهل بيت و پليد بود خبردار شدم كه او و خانواده اش در وضع مالى بدى به سر مى برند لذا پيش از آن كه راهى مكه شوم , مبلغى خرجى برايش حواله كردم چون به مدينه رفتم , ابو عبداللّه (ع ) مرا از اين كار خبر داد. ـ از امـام صـادق (ع ) دربـاره آيـه ((بـگـو عـمل كنيد, بزودى خدا و پيامبر او و مؤمنان عمل شما رامى بينند)) سؤال شد, حضرت فرمود : مقصود (از مؤمنان ) ما هستيم .
ـ نيز درباره همين آيه , فرمود : مقصود ائمه هستند. ـ عـبداللّه بن ابان به امام رضا(ع ) عرض كرد : گروهى از دوستان شما از من خواسته اند كه ازشما تـقـاضـا كـنـم بـرايشان دعا كنيد حضرت فرمود : به خدا قسم هر روز اعمال آنها را بر خداعرضه مى كنم .
كار 3 ((نامه اعمال )). نامه اعمال .
قرآن .
((اين نوشته ماست كه به حق سخن مى گويد, زيرا ما كارهايى را كه مى كرديد مى نوشتيم )). ـ امـام عـلـى (ع ) : بترسيد از خدايى كه زير نظر او هستيد و موهاى جلو سر شما در دست اوست و دگرگونى احوال و حركات و سكنات شما در كف اوست اگر چيزى را پنهان كنيد, آن رامى داند و اگـر آشـكار كنيد, آن را مى نويسد نگهبانانى بزرگوار را بر اين كار گماشته است كه حقى را از قلم نمى اندازند و چيزى را به ناحق ثبت نمى كنند. ـ فـرشـته دست راست كارهاى نيك را مى نويسد و فرشته دست چپ گناهان را و دو فرشته روز, اعمال روز بنده را مى نويسند و دو فرشته شب , اعمال شب او را مى نگارند. تجسم اعمال .
قرآن .
((هـر كس همسنگ ذره اى نيكى كرده باشد, آن را مى بيند و هر كس همسنگ ذره اى بدى كرده باشد, آن را مى بيند)). ((روزى كه هر كس كارهاى نيك و كارهاى بد خود را در برابر خويش حاضر بيند, آرزو كند كه اى كـاش مـيان او وكردار بدش فاصله اى دور بود خداوند شما را از خودش بر حذر مى دارد و خدا به بندگانش مهربان است )). ـ امام على (ع ) : كارهايى كه بندگان در دنيا مى كنند, در آخرت فرا پيش چشمان آنهاست .
ـ پيامبر خدا(ص ), در اندرز به قيس بن عاصم , فرمود : اى قيس ! تو را لاجرم همدمى است كه با تو دفـن مـى شود و او زنده است و تو با او دفن مى شوى در حالى كه تو مرده اى اگر كريم وبزرگوار بـاشد تو را گرامى مى دارد و اگر پست و فرومايه باشد, تو را تسليم مى كند سپس آن همدم جز با تو محشور نمى شود و تو جز با آن برانگيخته نمى شوى و جز درباره او از توبازخواست نمى شود, آن را جز شايسته و صالح قرار مده , زيرا اگر خوب و صالح باشد با وى انس مى گيرى و اگر بد و تباه باشد جز از او وحشت نمى كنى آن همدم كردار توست .
ـ جـبرئيل (ع ), در مقام موعظه به پيامبر(ص ), گفت : اى محمد! هر كه را خواهى دوست بدار,اما بدان كه از تو جدا مى شود, هر چه مى خواهى بكن , اما بدان كه آن را ديدار خواهى كرد. ـ نـيـز بـه پـيـامـبـر(ص ) اى مـحمد! هر چه مى خواهى زندگى كن , سرانجام مى ميرى هر كس رامـى خـواهـى دوسـت بـدار, سـرانجام از او جدا مى شوى هر چه مى خواهى بكن , اما بدان كه آن راديدار خواهى كرد. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : مـؤمـن هـر گـاه از گـور خـود بـيـرون آيد, عملش به صورتى زيبا در بـرابـرش مـجـسـم مى شود مؤمن به او مى گويد : تو كيستى ؟ به خدا قسم كه تو را شخص خوب و درسـتـى مى بينم ! او مى گويد : من كردار تو هستم پس ,براى او نورى مى شود يا راهبرى به سوى بـهـشـت وكـافـر چـون از گـورش بـيرون آيد كردارش به صورتى زشت و نويدى بد در برابرش مجسم مى شود او مى گويد : تو كيستى ؟ به خدا قسم كه تو را بد شخصى مى بينم ! و او مى گويد : من كردارتو هستم پس , او را مى برد و به آتش مى افكند. ـ امـام صـادق (ع ) : چـون مرده را در گورش نهند, شخصى در برابرش مجسم شود و به او گويد :هـان تو! ما سه تن بوديم : يكى روزى تو, كه با به سر آمدن اجلت به پايان رسيد, ديگرى خانواده تو كه تشييعت كردند و سپس از تو جدا شدند و رفتند و من عمل تو بودم و با تو ماندم بدان كه من بى اهميت ترين اين سه در نزد تو بودم .
ـ امـام على (ع ), در وصف غافلگير شدگان در هنگام مرگ , مى فرمايد : سپس او را تا منزلى دردل زمين مى برند و در آن جا او را به عملش مى سپارند. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), دربـاره آيه ((روزى كه درصوردميده شودگروه گروه بياييد)),فرمود: ده گـروه از امـت مـن بـه صـورت پـراكـنـده مـحـشـور مـى شـونـد كـسـانـى كـه بـه ــمـاـيـپ ـ صـورت بـوزيـنـه مـحـشـورمـى شـوند,مردمان سخن چينند, كسانى كه به صورت خوك محشور مـى شـونـد,حـرامـخـوارانند, كسانى كه به صورت وارونه محشورمى شوند,رباخوارانند, كسانى كه نـابـيـنـامحشور مى شوند, آنانند كه در حكومت (ياداورى )حق كشى مى كنند,كسانى كه كر و لال مـحـشـورمـى شـوند, آنانند كه به اعمال خود مغرورند, كسانى كه زبانهايشان را مى جوند, علما و قـاضـيـانـى هـستند كه كردارشان بر خلاف گفتارشان است , كسانى كه دست و پا بريده محشور مـى شـونـد,آنـانند كه همسايگان خود را مى آزارند, به دار آويختگان بر شاخه هاى آتش , آنانند كه نـزدحـكـمـران از مردم سعايت مى كنند, كسانى كه بد بوتر از مردارند, آنانند كه در پى شهوتها و لـذتـهـامـى روند و حق خدا را از اموال خود نمى پردازند, كسانى كه جبه بر تن محشور مى شوند, فخرفروشان و متكبرانند. تفسير:. در الـمـيـزان , در تـفسير آيه ((همانا خداوند ابايى ندارد كه به پشه اى مثل زند )), آمده است : آيه ((خـداونـد ابـايـى ندارد كه به پشه اى مثل زند)): پشه حشره معروفى است و كوچكترين جانوران مـحـسـوس , مـى باشد اين آيه و آيه بعد آن نظيرآيه سوره رعد است كه مى فرمايد : ((آيا كسى كه مى داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده حق است , همانند كسى است كه نابيناست ؟ تنها خـردمـندان پند مى گيرند, كسانى كه به عهدخدا وفا مى كنند و خود پيمان نمى شكنند آنان كه آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده است پيوند مى دهند)) به هر حال , اين آيه گواه آن است كه گمراهى و كوريى كه بر اثر اعمال بد وناشايست دامنگر انسان مى شود, با گمراهى و كوريى كه از نـاحيه خودش در او وجود دارد فرق مى كند چرا كه خداى متعال مى فرمايد :(( و به وسيله آن جز فاسقان را گمراه نمى كند)) خداونددر اين جا گمراه كردن او را در پى فسق قرار داده , نه مقدم بر آن اين يك مطلب .
ديگر آن كه , هدايت و اضلال در واژه اى هستند كه تمام انواع كرامت و خذلان را كه ازطرف خداى متعال بر بندگان خوشبخت و بدبختش مى رسد, شامل مى شوند, زيرا خداى متعال در گفته هاى خـود, حـال بـنـدگـان سعادتمندش را اين گونه وصف فرموده است : به آنان زندگى پاكيزه اى مى بخشد, با روح ايمان تقويتشان مى كند, از تاريكيها به سوى نور بيرونشان مى برد,برايشان نورى قرار مى دهد كه در پرتو آن راه خود را مى پيمايند, خداوند سرپرست آنهاست وترس و غمى ندارند, همواره با آنان است و هر گاه او را بخوانند, اجابتشان مى كند و هر گاه خدارا ياد كنند, او هم آنان را ياد مى كند و فرشتگان با پيام شادى و سلام برايشان فرود مى آيند وامثال اينها. و در وصـف حال بندگان شقاوتمند خود مى فرمايد كه : آنها را گمراه مى كند و از نور به تاريكيها مى كشاندشان و بر دلهايشان مهر مى زندو بر گوش وچشمايشان پرده مى افكند وصورتهاى آنان را به عقب برمى گرداند و در گردنهايشان تا چانه هاى آنان غلهايى مى نهد, به طورى كه سرهايشان را بـالا نگه مى دارند, از پيش رو و پشت سر آنان سدى قرار مى دهد وپرده اى بر آنان مى گستراند, بـه طـورى كـه نـمـى تـوانند ببينند, شياطينى را همنشين ايشان قرارمى دهد كه آنها را گمراه مـى كـنند, در حالى كه گمان مى كنند راه راست را مى پيمايند و اين شياطين كارهاى آنها را در نـظـرشـان زيـبا جلوه مى دهند و خداوند تدريجا و به طورى كه نفهمندآنها را مى گيرد و به آنها مـهـلـت مـى دهـد و آنها را مى فريبد و ايشان را در طغيان و سركشى شان نگه مى دارد تا متحير و سرگشته شوند. ايـنها خلاصه اى است از آنچه كه خداى سبحان درباره اين دو گروه فرموده است : ظاهراين آيات نـشـان مى دهد كه انسان در اين جهان علاوه بر زندگى معمولى يك زندگى ديگرى هم دارد كه تـوام با سعادت يا شقاوت است و داراى رگ و ريشه هايى است كه به وسيله آنها در اين زندگى دوم خـود بـه سـر مـى برد و پس از مرگ و بالا رفتن پرده بر آن اطلاع و آگاهى پيدا مى كنداز گفتار خـداى تـعـالى همچنين پيداست كه انسان پيش از زندگى دنيويش زندگى ديگرى هم دارد كه هـمـان گونه كه زندگى پس از اين جهان شباهتى به وضع زندگى فعلى دارد, آن زندگى قبل هـم مـشـابـه اين زندگى بوده است به عبارت ديگر : انسان يك زندگى قبل از اين زندگى دنيا ويك زندگى بعد از آن دارد كه زندگى سوم تابع حكم و وضع زندگى دوم است و زندگى دوم تـابـع حكم و وضع زندگى اول بنابراين , انسان كه در اين دنيا زندگى مى كند, ميان دو زندگى واقـع اسـت : زندگى قبل از زندگى دنيا و زندگى بعد از آن اين مطلبى است كه ظاهر قرآن آن رامى رساند. امـا عـمـده مفسران آيات دال بر زندگى نوع اول را حمل بر يك نوع زبان حال و مقتضاى استعداد كرده اند و آيات دال بر زندگى نوع سوم را حمل بر انواع مجاز و استعاره نموده اند حال آن كه ظاهر بـسـيارى از آيات اين نظر را رد مى كند آياتى كه بر زندگى نوع اول دلالت دارند,عبارتند از آيات مربوط به عالم ذر و ميثاق كه در جاى خود خواهند آمد, اما در رابطه با زندگى نوع سوم , بسيارى از آيـات دلالـت بـر ايـن دارند كه در روز جزا, پاداش به عين اعمالى است كه انسان انجام مى دهد مانند اين آيه : ((امروز عذر مخواهيد, جزاى شما همان عمل شما خواهدبود)) و آيه ((سپس به هر كـس (پـاداش ) آنـچـه بـه دست آورده , تمام داده شود )) و آيه ((بترسيد ازآتشى كه آتشگيره اش مـردمان و سنگها هستند)) و آيه (((بگو) تا گروه خود را بخواند بزودى آتشبانان را فرا خوانيم )) و آيه ((روزى كه هر كس آنچه را از خوب و بد عمل كرده است حاضرمى بيند)) و آيه ((آنان جز آتش در شـكمهاى خويش فرو نبرند)) و آيه ((جز اين نيست كه آتش در شكم خود فرو مى برند)) و آيات ديگرى از اين قبيل .
بـه جانم قسم كه اگر در كتاب خداى متعال جز همين آيه نبود : ((هر آينه تو از اين (حال )سخت غـافـل بـودى ولـى ما پرده ات را (از جلوى چشمانت ) برداشتيم و ديده ات امروز تيزاست )), براى اثـبات مطلب مورد نظر, (حيات نوع سوم ) كافى بود, زيرا غفلت در جايى به كارمى رود كه چيزى مـوجـود و حاضر باشد و به آن توجه نشده باشد و نيز ((برداشتن پرده )) درموردى اطلاق مى شود كه موجود پوشيده و در پس پرده اى وجود داشته باشد, بنابراين , اگرآنچه را كه انسان روز قيامت مـشـاهـده مـى كـند از قبل موجود و حاضر نباشد, درست نيست كه گفته شود : اين چيزها از تو پـوشـيـده و در پـرده بوده و مورد غفلت تو بوده است و امروز پرده ازروى آنها برداشته مى شود و غفلت از آنها برطرف مى گردد. بـه جـانـم قـسـم كـه اگر از وجدان خودت بخواهى بيانى را به تو نشان دهد كه اين معانى را به طورحقيقى و نه مجاز بازگو كند, جز همين بيانات و اوصافى را كه قرآن كريم آورده است , چيزى به تو نشان نخواهد داد. خلاصه كلام اين كه : در آيات قرآن دو بيان ديده مى شود:. اول آنهايى كه بيان ثواب و عقاب مى كند كه شمار بسيارى از آيات اين گونه اند و مفيد اين معنايند كه آنچه از خوب و بد, مانند بهشت و دوزخ در آينده به انسان مى رسد, در حقيقت پاداش كارهايى است كه در دنيا انجام داده است .
دوم آيـاتى هستند كه بيان تجسم اعمال مى كنند شمار ديگرى از آيات در اين باره هستند ونشان مى دهند كه خود اعمال يا لوازم آنها امور مطلوب يا نامطلوب يا همان خوب و بد را فراهم مى آورند و در قيامت كه پرده ها بالا رود انسان از آنها آگاه و مطلع مى شود مبادا خيال كنيد كه اين دو بيان با هم منافات دارند, زيرا حقايق , همان گونه كه قرآن مى فرمايد, به وسيله ضرب المثلها به فهمها نزديك مى شوند. معانقه .
معانقه .
ـ امـام صـادق (ع ) : هـر گـاه دو مـؤمـن مـعـانـقـه كنند غرق رحمت (خدا) شوند و هر گاه , به خـاطـرخـداونـد و نـه بـه مـنظور اهداف دنيوى , يكديگر را در آغوش كشند, به آنها گفته شود : آمرزيده شديد, عمل كردن را از نو آغاز كنيد (يعنى نامه اعمال گذشته شما پاك شد اعمال خود را دوباره آغاز كنيد). ـ امام باقر و امام صادق (ع ) : هر مؤمنى كه براى ديدن برادر خود بيرون رود و به حق او آشناباشد, خـداونـد بـراى هـر گامى كه برمى دارد يك ثواب برايش بنويسد و يك گناه از او پاك كند ويك درجه بالا برده شود و چون در خانه اش را بكوبد, درهاى آسمان به رويش گشوده گردد وچون با هم رو به رو شوند و دست دهند و يكديگر را در آغوش كشند, خدا رويش را به آنها كند. ـ امـام صادق (ع ) : تحيت كامل نسبت به شخصى كه مقيم است (از سفرى برنگشته ) با دست دادن به اوست و سلام كامل براى آن كه از سفر آمده به معانقه كردن با اوست .
پيمان .
تشويق كردن به وفاى به عهد. قرآن .
((و كسانى كه چون عهدى مى بندند بدان وفا مى كنند)). ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به قراردادها وفا كنيد حيوانات چهار پا, مگر آنهايى كه از اين پس بـرايـتـان گـفـته مى شود, بر شما حلال شده اند و آنچه را كه در حال احرام صيد مى كنيد حلال مشماريد خدا به هر چه مى خواهد حكم مى كند)). ((و اگـر در دين از شما يارى طلبيدند بايد ياريشان كنيد مگر آن كه بر ضد آن گروهى باشد كه ميان شما و ايشان پيمانى بسته شده است )). ـ امام صادق (ع ), در پاسخ به سؤال از آيه ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به قراردادها وفاكنيد)), فرمود : مقصود پيمانهاست .
ـ پيامبر خدا(ص ) : مسلمانان , پايبند شروط خود هستند. ـ مسلمانان , به شروط خود وفادارند. ـ مسلمانان به شروط خود كه با حق سازگار باشد, پايبندند. ـ مسلمانان به شروط خود كه دانسته شده است , پايبندند. ـ مسلمانان به شروط خود وفادارند مگر شرطى باشد كه حلالى را حرام يا حرامى را حلال گرداند. ـ مؤمنان , به شروط خود وفادارند. ـ امـام عـلـى (ع ) : هـمـانـا پـيمانها, قلاده هايى است كه تا روز قيامت بر گردن است , هر كه آنها رارعـايـت كـند خداوند به او احسان نمايد و هر كه آنها را بشكند خداوند از يارى او فروگذار كند وهـر كـه پـيـمـانـهـا را سبك شمارد پيمانها از او نزد آن كس كه بر پيمانها تاكيد كرده و از خلق خودخواسته است تا آنها را پاس دارند, شكايت برد. ـ امام باقر(ع ) : سه چيز است كه خداى عزوجل درباره آنها به هيچ كس اجازه مخالفت نداده است : و رعايت پيمان نسبت به نيكوكار و بدكار. ـ امام على (ع ), در فرمان استاندارى خود به مالك اشتر, مى فرمايد : اگر با دشمنت پيمانى بستى , يـا جـامـه زنهار بر او پوشاندى , به پيمان خود وفادار باش و در زنهارت امانتدار باش وخود را سپر پـيـمان و زنهارى كه داده اى , قرار ده , زيرا هيچ يك از فرايض خداوند مثل وفاى به عهد نيست كه مـردم , بـا وجـود داشـتـن خواهشهاى گوناگون و آرا و انديشه هاى متفاوت , در بزرگداشت آن يكدل باشند. مشركان هم , پيش از مسلمانان , وفاى به عهد را در ميان خود لازم مى دانستند, زيرا عواقب پيمان شكنى را بد و ناگوار مى ديدند بنابراين , به زنهار خود خيانت مكن و پيمانت را مشكن ودشمنت را مفريب .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر گاه عهد شكنى كنند, خداوند دشمنشان را بر آنان مسلط گرداند. ـ امام صادق (ع ) : هر گاه زنهار و امان زير پا نهاده شود, مشركان عليه مسلمانان يارى داده شوند. ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : بدانيد كه هر كس به معاهدى (اهل ذمه ) ستم كند, يا حقش را كم بدهد, يـابـيـش از توانش او را مكلف سازد, يا بدون رضايتش چيزى ازاوبگيرد,درروزقيامت من حجت آور (خصم و مدعى ) او هستم .
ـ امام باقر(ع ), درباره آيه ((مانند آن زنى مباشيد كه رشته خود را پنبه مى كرد )), فرمود : آن زنى كه رشته هاى خودرا پنبه مى كرد, زنى از بنى تميم بن مره بود به نام رابطه [ريطة ] دختر كعب بن سـعد بن تيم بن كعب بن لوى بن غالب او زن احمقى بود كه پشم مى ريسيد و آنچه رشته بودپنبه مـى كـرد و دوباره مى ريسيد پس , خداوند فرمود : ((مانند آن زنى كه رشته خود را پنبه مى كرد )) خداى تبارك و تعالى به وفادارى فرمان داد و از پيمان شكنى نهى فرمود و اين مثل رابراى آنان زد .
پيمان و ايمان .
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه پيماندار نباشد, دين ندارد. ـ خوش قولى , از ايمان است .
ـ امام على (ع ) : خوش قولى (و پايبندى به عهد و پيمان ) از ايمان است .
ـ به عهد و پيمان كسى كه دين ندارد, اعتماد نكن .
ـ به خدا يقين ندارد, كسى كه پيمان و زنهار خود را رعايت نكند. پيمان خداى سبحان .
قرآن :. ((اى فـرزنـدان آدم ! آيـا از شـمـا پـيمان نگرفتم كه شيطان را بندگى نكنيد كه او دشمن آشكار شماست ؟ )). ((مـا پـيـشـتـر از آدم پـيـمـان گرفتيم (به او سفارش كرديم ) ولى او فراموش كرد و شكيبايش نيافتيم )). ـ امام على (ع ), در وصف پيامبر(ص ), مى فرمايد : وحى تو را فهميد و پيمان تو را حفظ كرد ودر راه اجراى فرمانت , حركت كرد. ـ خـداى سـبـحـان از فـرزنـدان آدم پـيـامـبـرانـى بـرگزيد و براى وحى و تبليغ رسالت از آنان پيمان گرفت در آن هنگام كه بيشتر خلايق پيمان خدا را شكستند و در نتيجه , حق او را نشناختند وبـرايـش انـبـاز و مـانـنـد گرفتند و اهريمنان آنان را از شناخت حق رويگردان كردند و رهزنان راه بـنـدگـى او شـدنـد, فـرسـتـادگان خود را در ميان آنان برانگيخت و پيامبرانش را پياپى به سويشان فرستاد تا از آنان بخواهند پيمان الهى را كه در فطرت آنان بود ادا كنند. ـ در سـرزنـش اصـحـاب خـود, مـى فـرمـايـد : پـيـمـانـهاى خدا را شكسته مى بينيد و به خشم نمى آييد,درحالى كه شكسته شدن پيمانهاى پدرانتان را عار مى دانيد و ناراحت مى شويد!. معاد / 1. معاد. قرآن .
((وآن روز را دروغ نشمارد, مگر شخص متجاوز گنهكار)). ((و گـفـتند : جز زندگى دنيوى ما حيات ديگرى وجود ندارد, مى ميريم و زنده مى شويم و ما را جز روزگار هلاك نكندآنان را بدان دانشى نيست و جز در پندارى نيستند)). ((و گـفـتند : جز اين زندگى دنيوى ما حيات ديگرى نيست و ما برانگيخته نخواهيم شد و اگر بـبـيـنى آن هنگام را كه دربرابر پروردگارشان ايستاده شوند, خدا مى گويد : آيا اين حق نيست ؟ گـويـنـد : چـرا, بـه پـروردگـارمـان سوگند گويد : به كيفرآن كه كافر بوده ايد, عذاب خدا را بچشيد)). ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : مـعـاد, ميدان (رسيدگى به )عمل است كسى كه (در دنيا) كار كرده (در معاد)نكو حال و بهره مند باشد و آن كه از دست داده اندوهگين و پشيمان باشد. ـ امـام عـلـى (ع ) : تـا آن گـاه كـه امور خلايق از هم بگسلد و روزگار سپرى گردد و رستاخيز نـزديـك شـود و آنـهـا را از مـيان گورها و آشيانه پرندگان و كنام درندگان و ميدانهاى جنگ , برانگيزاند ومحشورشان كند, در حالى كه به سوى فرمان او و به جانب معادش مى شتابند. ـ تـا آن گـاه كـه زمان نوشته به سر آيد و مقدرات جهان به پايان رسد و آخرين خلايق به اولين آنها بـپـيـوندند و فرمان حق براى تجديد آفرينش خلقش در رسد, آسمان را به حركت در آوردو آن را بـشكافد و زمين را بشدت بجنباند و تكانش دهد و كوهها را از جا بركند و متلاشى سازدو از هيبت جـلال حـق و تـرس از سـطـوت و شكوه او كوهها بر هم كوفته شوند و هر كس را كه درزير زمين مـدفـون اسـت بيرون آورد و پيكرهاى كهنه و پوسيده آنها را نو كند و اجزاى پراكنده شان را گرد آورد, آن گـاه آنـان را از هـم جدا سازد تا از كردارهاى پنهانى و كارهاى پوشيده آنها بپرسدشان و آنان را به دو دسته تقسيم كند : به دسته اى نعمت ارزانى دارد و ازدسته ديگر انتقام گيرد. ـ گوئيا قيامت , همچون ساربانى كه شتر خشكيده شير را مى راند, شما را هى مى زند گويى فرياد قـيـامـت بـر سـر شـمـا فـرود آمـده و رسـتاخيز شما را فراگرفته است و براى داورى به صحنه آمده ايدنادرستيها و اباطيل از شما دور گشته و بهانه ها ازدستتان رفته است .
ـ هدف , فرا پيش شماست و قيامت از پشت سر شما را مى راند سبكبار شويد تا برسيد, زيراكه اولين شما چشم به راه آخرين شماست .
ـ لـقـمـان (ع ), در انـدرز به فرزند خود, فرمود : فرزندم ! اگر در مردن شك دارى , خوابيدن را از خودت بردار اما بدان كه هرگز توان اين كار را ندارى و اگر در برانگيخته شدن ترديددارى بيدار شدن از خواب را از خودت دور گردان , اما بدان كه هرگز نتوانى چنين كنى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : اى پسران عبدالمطلب ! راهنما به افراد خود دروغ نمى گويد سوگند به آن كه مـرا بـه حـق بـرانگيخت ,همچنان كه مى خوابيد,مى ميريدو همچنان كه بيدار مى شويد,برانگيخته مـى شويد بعد از مرگ سرايى جز بهشت يا دوزخ نيست آفرينش همه خلايق وبرانگيختن آنها براى خـداى عـزوجـل همچون آفرينش و برانگيختن يك تن است خداى تعالى مى فرمايد : ((آفرينش و برانگيختن شما نيست مگر همانند (آفرينش و برانگيختن ) يك تن )). ـ امام باقر(ع ), درباره آيه ((واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت )), فرمود :مردم در گـورهـايشان هستند و چون برخيزند پندارند كه در خواب بوده اند و از اين رو گويند :واى بر ما! چـه كـسـى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ فرشتگان گويند : ((اين چيزى بود كه خداى رحمان وعده داد و فرستادگان راست گفتند)). نامهاى رستاخيز. قرآن .
((سوگند مى خورم به روز قيامت )). ((مـا آسـمـانها و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست جز به حق نيافريديم و همانا ساعت آمدنى است پس گذشت كن گذشتى نيكو)). ((در ايـنـها براى كسانى كه از عذاب آخرت بيمناكند عبرتى است , آن روزى است كه مردم در آن گرد آورده مى شوند وآن روزى است كه مردم در آن حاضر آورده مى شوند)). ((روزى كه همه شما را براى روز گرد آمدن , گرد آورد آن روز روز مغبونى است و هر كه به خدا ايمان بياورد و كارشايسته كند, گناهانش را فرو پوشاند و او را به بهشتهايى كه در آن نهرها روان است , داخل كند آن جا جاودانه خواهدبود اين است پيروزى و كاميابى بزرگ )). ((و سوگند به روز موعود و سوگند به شاهد و مشهود)). ((فـرا بـرنـده درجـات , صـاحـب عرش كه بر هر يك از بندگانش كه خواهد به فرمان خود وحى مى فرستد, تا مردم را از روزملاقات بترساند)). ((اى قوم من ! من براى شما از روزى كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بيمناكم )). ((اى داود! مـا تو را در زمين جانشين قرار داديم پس در ميان مردم به حق داورى كن و از ميل و خـواهش خود پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد آنان كه از راه خدا منحرف شوند, بدان سبب كه روز حساب را از ياد برده اند, به عذابى شديد گرفتار شوند)). ـ پـيامبر خدا(ص ), در پاسخ به سؤال از علت نامگذارى رستاخيز به قيامت , فرمود : زيرا درآن روز مردم براى حسابرسى برمى خيزند. ـ از اندرزهاى امام سجاد(ع ) : بدان اى پسر آدم , كه در پس امروز روزى بزرگتر و ترسناكتر ودرد آورتـر بـراى دلـهـاسـت و آن روز قـيامت است در آن روز مردم گرد آورده مى شوند و در آن روز همگان حاضر گرديده مى شوند در آن روز خداوند اولين و آخرين خلايق را جمع مى كند. دليل اول براى اثبات معاد. قرآن .
((آيا پنداشتيد كه ما شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمى گرديد))؟ . ((مـا آسـمـان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست به باطل نيافريده ايم اين گمان كسانى است كه كـافـر شـده اند و واى بركافران از آتش آيا كسانى را كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند همانند فساد كنندگان در زمين قرار دهيم ؟ آياپرهيزگاران را چون بدكاران قرار دهيم ؟ )). ((آيـا آنـان كـه مـرتكب بديها مى شوند مى پندارند آنان را در شمار كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و كارهايى شايسته كرده اند؟ و آيا زندگى و مرگشان يكسان است ؟ چه بد داورى مى كنند و خدا آسمانها و زمين را به حق بيافريد تاهر كسى را برابر كارى كه كرده است پاداش دهد و به آنان ستم نشود)). تفسير:. گـفـتـه خـداى مـتعال : ((آيا پنداشتيد كه ما شما را بيهوده آفريديم ـ تا آيه ـ خداوندگار عرش كـريم )) :بعد از آن كه خداوند آنچه را كفار با آن روبه رو خواهند شد,از احوال مرگ و سپس درنگ در بـرزخ وبـعـد از آن بـرانـگـيخته شدن براى حسابرسى و كيفر, توضيح داد,آنان را به خاطر اين پـنـدارشـان كـه بـرانـگـيخته نخواهند شد توبيخ مى كند, چرا كه نسبت دادن كار بيهوده به خدا گـسـتاخى به اوست بعد از اين توبيخ به برهان بعث اشاره مى فرمايد : آيه ((آيا پنداشتيد )) به اين مـعـناست : با آن كه شما را از حسرت خوردن در هنگام مشاهده مرگ و سپس درنگ در گورها و بـعـد بـرانـگـيخته شدن براى حساب و پاداش آگاه ساختيم , آيا باز هم گمان مى بريد كه شما را بيهوده آفريديم و بدون آن كه هدف جاودانى درآفرينش شما باشد زندگى مى كنيد و مى ميريد و همه چيز تمام مى شود و به سوى ما باز نمى گرديد؟ . آيـه ((پـس , بـرتـر اسـت خـداونـد مالك و برحق خدايى جز اونيست خداوندگار عرش بزرگوار اسـت )),اشاره به برهانى دارد كه از طريق تنزيه (خدا از كار عبث ) رستاخيز را اثبات و عقيده آنها در انـكـار بـعـث را رد مـى كـنـد خداى تعالى در يك جمله تنزيهى خود را به چهار وصف توصيف مى كند:. فـرمـانـرواسـت , حـق اسـت , خـدايـى جـز او نيست و خداوندگار عرش بزرگوار است بنابراين , چون فرمانرواى حقيقى است هر حكمى درباره هر چيزى براند, چه ايجاد باشد چه برگرداندن , چه مرگ باشدو چه زندگى و رزق , حكمش نافذ و فرمانش روان است و هر حكمى صادر كند, جز حق نـيـسـت , زيـرا اوحـق اسـت و از حـق از آن جهت كه حق است جز حق سر نمى زند و از بطلان و بيهودگى مبراست .
از آن جـا كـه مـمـكـن اسـت تـصـور شـود در كـنـار خـدا مـصـدر حـكم ديگرى هم باشد كه با صـدورحـكـم ,حـكـم خـدارا بـاطـل و بـى اثـر سـازد, لذا خود را به صفت يگانگى و اين كه الهى ـ يـعـنـى مـعبودى ـجزاونيست موصوف ساخت , زيرا اله به اين جهت معبود است كه داراى ربوبيت است , بنابراين معبودى جز او نيست و او خداوندگار عرش بزرگوار ـ عرش عالم ـ است وزمام امور همه در دست اواست و احكام و فرمانهاى جارى در آن از او سر مى زند. چـكـيـده سـخـن ايـن كـه خداوند است كه هر حكمى از او صادر مى شود و هر چيزى از ناحيه او هـسـتـى مـى گـيـرد و او جز به حق , حكم صادرنمى كندو جز حق ,كارى انجام نمى دهد بنابراين , مـوجـودات هـمگى به سوى او برمى گردند و به وجود او باقيند و گرنه بيهوده و باطل بودند در صورتى كه بيهودگى و بطلان در آفرينش و صنع خدا راه ندارد. دلـيـل ايـن كـه خداوند به اين اوصاف چهارگانه متصف مى باشد اين است كه او خدايى است كه هستى ذاتى اوست و هستى بخش ماسوا است .
آيه : ((و ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست به باطل نيافريديم )) تا آخر آيه :چون سخن به روز حـسابرسى رسيد رشته توضيح را متوجه آن ساخت و در اثبات آن دو دليل اقامه فرمود : يكى از آن دو هـمـيـن اسـت كـه در ايـن آيه ((و ما آسمان )) مطرح شده و از طريق غايت داشتن موجودات اسـتـدلال مـى كـنـد چـه اگـر آفـريـنش آسمان و زمين و آنچه ميان آنهاست ـ كه براى زمانى معين آفريده و سپس نابود مى شوند ـ به يك غايت ثابت و پايدار و به سر نيامدنى نمى انجاميد, كارى بـاطـل بـودو بـاطل , به معناى آنچه كه غايت و پايانى ندارد, در موجودات عالم تحقق پذير نيست چنين كارى ازحكيم سر نمى زند و در حكيم بودن خداى تعالى هم شكى نيست .
گـاهـى اوقـات از به كار بردن واژه ((باطل )) لعب و بازى اراده مى شود اگر در اين آيه هم مراد از باطل همين معنا باشد, در آن صورت آيه مورد بحث به معناى اين آيه است : ((و ما آسمانها و زمين و آنچه راميان آنهاست از روى بازى نيافريديم ما آن دو را جز به حق خلق نكرديم )). بـه قـولـى ايـن آيـه بـه حـسب معنا عطف بر آيه پيش از خود است لذا گويا گفته شده است : از هـواى نفس پيروى مكن , زيرا موجب گمراهى تو مى شود و زيرا خداى تعالى جهان را براى پيروى از هـوا كـه بـاطل و نادرست مى باشد, نيافريده بلكه به خاطر توحيد و پيروى از شرع خلقش كرده است .
امـا ايـن سـخـن اسـتـوار نمى نمايد, زيرا آيه بعد, يعنى (( آيا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شـايـسـتـه كـردند, همانند فساد كنندگان در زمين قرار دهيم )) با معناى گفته شده سازگار نيست .
آيـه ((اين گمان كسانى است كه كافر شدند, پس واى بر كافران از آتش )) : يعنى اين كه جهان به بـاطـل آفـريـده شـده و غـايتى ندارد و از روز حساب كه در آن نتيجه حسابرسى به اعمال آشكار مـى شـود, خـبرى نيست , گمان كسانى است كه معاد را باور ندارند چنين كسانى در آتش دوزخ معذب خواهند بود. آيـه ((آيـا كـسـانـى را كـه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند, مانند كسانى قرار دهيم كه در زمـيـن فـساد كردند؟ آيا پرهيزگاران را چون بدكاران قرار دهيم ؟ )) استدلال دوم است بر اثبات معاد بدين شرح كه انسان نيز همانند ديگر انواع موجودات مى تواند به كمال برسد و كمال آدمى به ايـن اسـت كـه در علم وعمل از قوه به فعليت برسد به اين ترتيب كه اعتقادات درست پيدا كند و كـارهـاى نـيك و شايسته انجام دهد,دو عنصرى كه فطرت درست و سالم آدمى او را به سوى آنها راهنمايى مى كند, به سوى ايمان به حق و انجام كارهاى شايسته كه موجب اصلاح و درستى جامعه انـسـانـى در روى زمـين مى شوند بنابراين ,كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيك انجام دهند ـ يعنى همان پرهيزگاران ـ انسان كامل هستند وتباهكاران در روى زمين به سبب فاسد بودن اعتقاد و عملشان ـ يعنى همان بدكاران ـ از لحاظ انسانيتشان براستى ناقص و زيان ديده اند مقتضاى اين كمال و نقص اين است كه به ازاى كمال , حياتى سعادتمندانه و زندگيى خوش وجود داشته باشد و به ازاى نقص و عدم كمال , حيات وزندگى ضد آن .
پـيـداسـت كـه ايـن زندگى دنيا كه هر دو گروه ـ كاملان و ناقصان ـ در آن مشتركند زير نفوذ اسباب وعوامل مادى است و از اين نظر براى فرد كامل و ناقص و مؤمن و كافر يكسان مى باشد لذا كـسـى كـه كارنيك انجام دهد و عوامل و اسباب مادى نيز با او سازگارى نشان دهد, به زندگى خوش و سعادتمندانه اى دست مى يابد و هر كس خلاف آن باشد, بدبختى و زندگى تنگ و ناگوار دامنگيرش مى شود. اگـر زنـدگى به همين زندگى دنيوى كه براى هر دو گروه نسبت يكسان داردمحدود و منحصر بـاشد وزندگى ديگرى وجود نداشته باشد كه متناسب با حال و روز هر يك به آنها اختصاص يابد, در آن صـورت ايـن امر با عنايت الهى در رساندن هر ذيحقى به حقش و دادن مقتضيات اعمال به افراد منافات خواهد داشت .
بـه عـبـارت ديـگر : با هر دو گروه به يكسان عمل كردن ((2)) و ناديده گرفتن آنچه پاكى اين و ناپاكى آن اقتضا مى كند, برخلاف عدالت خداى متعال است .
اما اين آيه ـ همچنان كه ملاحظه مى شود ـ به نفى يكسان بودن حال مؤمن و كافر نمى پردازد بلكه به مقابله و مقايسه ميان كسى كه ايمان آورد و عمل صالح كند و كسى كه چنين نيست , خواه غير مـؤمـن بـاشـديـا مـؤمن ناصالح باشد, مى پردازد به همين دليل دوباره پرهيزگاران را در مقابل بدكاران قرار مى دهد. دليل دوم براى اثبات معاد. قرآن .
((اى مـردم ! اگر در روز رستاخيز ترديد داريد, ما شما را از خاكى آفريديم , سپس از نطفه اى آن از ايـن روست كه خدا حق است و او مردگان را زنده مى سازد و او بر هر كارى تواناست و هماناقيامت آمدنى است , شكى در آن نيست )). ((بـراى مـا مـثلى زد و حال آن كه آفرينش خود را از ياد برد او گفت : چه كسى اين استخوانهاى پـوسـيـده را زنده مى كند؟ بگو : همان كسى آنها را زنده مى كند كه در آغاز بيافريدشان و او به هر آفرينشى داناست )). ((آيـا انـسان مى پندارد كه به حال خود رها شده است ؟ آيا او نطفه اى از منى كه در رحمى ريخته شده نبوده است ؟ وسپس لخته اى خون شد و آن گاه به اندامى درست بيافريدش و از او دو جفت نر و ماده قرار داد آيا او قادر نيست كه مردگان را زنده سازد؟ )). ((انـسـان بـنـگرد كه از چه آفريده شده است از آبى جهنده آفريده شده است , كه از ميان پشت و سينه ها بيرون مى آيدخدا به بازگردانيدن او تواناست )). ((بـگـو : پروردگار من به عدل فرمان داده است و به هنگام هر نماز رو به جانب او داريد و او را با ايمان خالص بخوانيدهمچنان كه شما را آفريد باز مى گرديد)). ((و انـسـان گـويـد : آيا چون مردم بزودى زنده از گور بيرون آورده خواهم شد؟ آيا آدمى به ياد ندارد كه ما او را پيش ازاين آفريديم , در حالى كه چيزى نبود؟ )). ـ امـام صادق (ع ) : ابى بن خلف آمد و استخوان پوسيده اى را از باغى برداشت و آن را با دست خرد ونـرم كـرد و گـفـت : اى محمد! آيا وقتى استخوانهايى پوسيده شديم برانگيخته مى شويم ؟ پس خـداونـد اين آيه را فرو فرستاد : چه كسى استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند؟ بگو : همان كسى آنها را زنده مى كندكه در آغاز بيافريدشان و او به هر آفرينشى داناست .
تفسير:. در آيـه ((آن از ايـن روسـت كـه خـدا حـق اسـت و او مـردگـان را زنـده مـى كـند و او بر هر چيز تواناست ))كلمه ((آن )) اشاره به مطلبى است كه در آيه قبل ذكر شده است يعنى آفرينش انسان و گياه و تدبير آنهادر پديد آمدن و ادامه زندگى ,آفرينش وتدبيرى كه دو واقعيت هستند و شكى در آنها وجود ندارد. آنـچـه از سـيـاق آيـه بـرمـى آيـد ايـن اسـت كـه مراد از حق , خود حق است به عبارت ديگر, حق صفتى نيست كه جايگزين موصوفى شده كه خبر ((ان )) بوده و حذف شده باشد بلكه خداى تعالى خود حق است كه هر پديده حقى را تحقق مى بخشد و نظام حق را در اشيا جارى مى سازد پس , اين كـه خداى تعالى حقى است كه هر پديده حقى به واسطه او تحقق مى يابد, سبب شده است كه اين مـوجـودات حـقيقى و نظامهاى حقيقى جارى در آنها به وجود آيند و همه اينها كاشف از اينند كه خداى تعالى حق است .
جـمـلـه ((و او مـردگـان را زنـده مى كند)) عطف به جمله پيش از خود مى باشد, يعنى عطف به مطلبى است كه در آيه قبل ذكر شده است و آن تبديل خاك مرده , از طريق پيمودن مراحلى چند, بـه انـسـانـى زنـده و نيز تبديل زمين مرده , از طريق فرو فرستادن باران , به گياهى زنده است و اسـتمراراين فرايند بدان سبب مى باشد كه خداوند مردگان را زنده مى كند و اين امر پيوسته از او سر مى زند.
|