بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب میزان الحکمة ج 6, آیت الله محمد محمدى رى شهرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_002 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_003 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_004 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_005 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_007 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_009 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_010 - ميزان الحكمة ج 6
 

 

 
 

ـ بـعد از آن كه با اميرالمؤمنين (ع ) به خلافت بيعت شد , طلحه و زبير از آن حضرت انتقاد كردند كه باآنان مشورت نمى كند و در كارها از ايشان كمك نمى گيرد , امام (ع ) در جواب آنها فرمود : به خـداسـوگـند كه من به خلافت رغبتى نداشتم اما چون به من رسيد , به كتاب خدا و دستورها و تـكـاليف آن درزمينه حكومت نگريستم و از آن پيروى كردم و به روشى كه پيامبر وضع كرده نيز نگاه كردم و آن راسرمشق قرار دادم بنابر اين , در اين زمينه (حكومت ) نه به نظر شما دو تن نيازى داشـتـم و نـه بـه نـظر غيرشما و هيچ حكمى هم پيش نيامده كه آن را ندانم و در نتيجه با شما و برادران مسلمانم مشورت كنم اگرچنين مساله اى پيش مى آمد , نه از شما روى مى گردانم و نه از ديگران .

مشيت .

فرق ميان مشيت و اراده .

ـ امـام رضـا(ع ) در پـاسـخ بـه سـؤال از مـشـيت و اراده , فرمود : مشيت عبارت از خواستن چيز است واراده به انجام رساندن آن .

ترغيب به مستثنى كردن مشيت خدا.

قرآن .

((هـرگـز در مـورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد مگر خداوند بخواهد و چون فـراموش كنى ,پروردگارت را به يادآر و بگو : اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر از اين به صواب است , هدايت كند)).
ـ امـام عـلى (ع ) : گروهى از يهود درباره چيزى از پيامبر(ص ) پرسيدند , آن حضرت فرمود : فردا بـيـايـيد تا جوابتان را بدهم ـ و ان شااللّه نگفت ـ, پس , تا چهل روز از آمدن جبرئيل (ع ) نزد پيامبر جلوگيرى شد بعد از چهل روز بر پيامبر فرمود آمد وگفت :((هرگز در مورد چيزى مگوى )).
ـ امام صادق (ع ) در پاسخ به سؤال از آيه ((و چون فراموش كنى , پروردگارت را به ياد آر)) , فرمود : يعنى اگر فراموش كردى ان شااللّه بگويى وبعد يادت آمد , همان زمان كه به يادت آمد , ان شااللّه بگو.
ـ پيامبر خدا(ص ) : نشانه كامل بودن ايمان بنده , اين است كه در هر كارى ان شااللّه بگويد.
ـ امام على (ع ) : سوگند به خدا ـ سوگندى كه در آن مشيت خدا را مستثنى مى كنم ـ نفس خود را چنان رياضت دهم كه اگر براى خوراك خود به قرص نانى دست يابد , شاد گردد و از نانخورش به نمك قناعت كند.

پيرى .

پيرى و موى سپيد.

قرآن .

((گفت : اى پروردگار من ! استخوان من سست گشته و (موى ) سرم از پيرى سفيد شده است و ـ اى پروردگار من ـ هرگزدر دعاى تو نااميد نبوده ام )).
((خـداسـت آن كس كه شما را ابتدا ناتوان بيافريد , آن گاه پس از ناتوانى نيرومند ساخت , سپس بعد از نيرومندى ناتوانى و پيرى داد هر چه بخواهد مى آفريند و او داناى تواناست )).
ـ امام على (ع ) : موى سپيد پيك مرگ است .

ـ پيرى , آخرين وعده گاه نيستى است .

ـ هرگاه (موى ) سياه تو سپيد شود , خوشترين (دوران عمر) تو از بين برود.
ـ موى سپيد بهترين هشدار دهنده است .

ـ وقار پيرى , روشنايى و زيور است .

ـ وقار پيرى , نزد من دوست داشتنى تر از خرمى جوانى است .

ـ هرگاه خردمند پير شود , خرد او جوان گردد و هرگاه نادان پير شود , نادانى او جوان گردد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : ابـراهـيـم (ع ) صـبـحـگاه موى سفيدى در محاسن خود ديد , گفت : خداوند پروردگارجهانيان را سپاس كه مرا به اين سن رساند و لحظه اى معصيت او نكردم .

ـ پيامبر خدا(ص ) : پير , با برخوردارى ازعشق به همدم و زندگى دراز و مال , بسيار جوان است .

نخستين كسى كه مويش سپيد شد.

ـ امـام عـلـى (ع ) : (در روزگـاران گـذشـته ) مرد سالخورده مى شد و مى مرد , اما مويش سپيد نمى گشت به اين سبب گاه مردى به محفلى كه در آن پدر و پسرانش جمع بودند مى آمد , پدر را از پـسر بازنمى شناخت و مى پرسيد : كدام يك پدر شماست ؟
تا آن كه روزگار ابراهيم فرا رسيد او به درگاه خداعرض كرد : بار خدايا! مرا پير گردان تا بدان وسيله باز شناخته شوم پس ابراهيم پير شد و موى سر وصورتش سفيد گشت .

ـ امام صادق (ع ) : (در روزگاران گذشته )موى (سر و ريش ) مردم سفيد نمى شد ابراهيم (ع ) موى سـپيدى در محاسن خود ديد , عرض كرد :پروردگارا! اين چيست ؟
خداوند فرمود : آن وقار است عرض كرد : پروردگارا! بر وقار من بيفزاى .

ـ چيزى را نديدم كه به سوى چيزى شتابنده تر از سپيدى موى , به سوى مؤمن باشد موى سپيد در دنيا براى مؤمن وقار است و در روزقيامت نورى درخشان خداى تعالى با موى سپيد به خليل خود ابراهيم (ع ) وقار بخشيد پس ابراهيم عرض كرد : پروردگارا! اين چيست ؟
خداوند به او فرمود : اين وقار است ابراهيم گفت : پروردگارا! بروقار من بيفزاى .

احترام نهادن به سالخوردگان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : احترام نهادن به مسلمان سالخورده , احترام به خداوند است .

ـ امام صادق (ع ) : بزرگسالان خود را احترام كنيد و صله ارحام به جاى آوريد.
ـ از ما نيست كسى كه به بزرگسالان ماحرمت ننهد و با خردسالانمان مهربان نباشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : احترام نهادن به سالخورده امت من , احترام نهادن به من است .

شيعه .

مقام شيعه .

قرآن .

((و بى گمان ابراهيم از پيروان اوست آن گاه كه با دلى پاك به (پيشگاه ) پروردگارش آمد)).
((پـس , در شـهـر دو تـن را ديـد كـه بـا هـم زد و خـورد مى كنند : يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش )).
ـ امام باقر(ع ) : از ام سلمه , همسرپيامبر(ص ) , درباره على بن ابى طالب (ع ) سؤال شد , گفت : از رسول خدا(ص ) شنيدم كه مى فرمايد :على و شيعيان او همان رستگارانند.
ـ امـام عـلى (ع ) : از حسدورزى مردم نسبت به خودم نزد رسول خدا(ص ) شكوه كردم آن حضرت فرمود : اى على ! نخستين چهار نفرى كه واردبهشت مى شوند من هستم و تو و حسن و حسين , و پـشت سر ما ذريه ما وارد مى شوند و پشت سر ذريه مادوستداران ما و شيعيان ما از سمت راست و چپ ما.

ويژگيهاى شيعه (1).

اقتدا به على (ع ).
ـ امـام عـسكرى (ع ) : شيعيان على (ع ) آنانندكه باكشان نيست در راه خدا مرگ به سراغ آنان آيد يا آنـان بـه پيشواز مرگ روند , شيعيان على (ع ) آنانندكه برادرانشان را بر خود ترجيح مى دهند , هر چـنـد خود نيازمند باشند و آنانند كه خداوند ايشان را در آن جا كه نهى كرده نمى بيند و در آن جا كـه امـر كـرده هميشه حاضر مى بيند , شيعيان على (ع ) آنانند كه درگراميداشت برادران مؤمن خويش به على (ع ) اقتدا مى كنند.
ـ امـام صـادق (ع ) : شـيـعـيـان مـا اهل پارسايى و سختكوشى (در عبادت ) هستند , اهل وفادارى وامـانـتـداريند , اهل زهد و عبادتند , آنانند كه در شبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز مى گزارند , شـبـها را به عبادت سپرى مى كنند و روزها را به روزه دارى , زكات اموال خود را مى پردازند و به حج مى روند و ازهر حرامى دورى مى كنند.
ـ شـيـعـه مـا كـسـى اسـت كـه آنـچـه را نيك مى شمارد , پيش مى برد و از آنچه زشت مى داند , خـوددارى مـى كـنـد , خوبيها را آشكار مى سازد و از سر شوق و اشتياق به رحمت خداى بزرگ به كارهاى سترگ مى شتابد , پس او از ماست و رو به سوى ما دارد و هر جا كه ما باشيم با ماست .

ـ امـام بـاقر(ع ) : شيعه ما نيست مگر كسى كه از خدا بترسد و او را فرمان برد , آنان جز با فروتنى و خاكسارى و امانتدارى و بسيارى ياد خدا شناخته نمى شوند.
ـ امـام صـادق (ع ) : شـيـعـيـان مـا(از خـوف خـدا) رنـگ پريده و پژمرده و تكيده اند , همانان كه چون تاريكى شب فرا رسد با غم و اندوه به استقبال آن مى روند.
ـ در حـقـيـقـت شيعه على كسى است كه عفت بطن و فرج دارد , (در عبادت ) سختكوش است , براى آفريدگار خود كار مى كند , به پاداش او اميد دارد و از كيفرش بيمناك است , هرگاه چنين افرادى راديدى (بدان كه ) آنان شيعه جعفرند.
ـ شـيـعـيـان مـا را در سه چيز بيازماييد : در مواظبت بر اوقات نمازها , در نگهدارى اسرارشان از دشمنان ما و در همدردى و كمك مالى به برادرانشان .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : شيعه ما كسى است كه ازما پيروى كند و پا جاى پاى ما بگذارد و به كردار ما اقتدا نمايد.
ـ امام صادق (ع ) : شيعيان ما با چند خصلت شناخته مى شوند : با سخاوت و بخشش به برادران و با گزاردن پنجاه ركعت نماز در شبانه روز.
ـ امام باقر(ع ) : عقايد مختلف شما رامتزلزل و گمراه نكند, به خدا قسم شيعه ما نيست مگر كسى كه از خداى عزوجل اطاعت كند.
ـ محمد بن حنفيه : وقتى اميرالمؤمنين (ع ) بعد از جنگ با اهل جمل به بصره آمد , احنف بن قيس آن حـضـرت را دعـوت كرد او غذايى تهيه نمود و در پى ايشان و يارانش فرستاد حضرت (به منزل احـنـف )آمـد و سـپس به او فرمود : اى احنف ! يارانم را صدا بزن پس , جماعتى شكسته و پژمرده مـانـند مشكهاى فرسوده وارد شدند احنف بن قيس عرض كرد : اى اميرالمؤمنين ! اين چه وضعى است كه به سر آنان آمده است ؟
آيا از كمبود غذاست ؟
يا از وحشت و دشوارى جنگ ؟
اميرالمؤمنين صـلـوات اللّه عليه فرمود : نه اى احنف ! بلكه خداوند سبحان مردمانى را دوست دارد كه در سراى دنـيـا او را هـمـچـون كسانى پرستيدند كه مى دانند به روز قيامت نزديكند , پيش از اين كه آن را مشاهده كنند , از اين رو , خود را درراه آن به رنج درافكندند.
ـ امـام على (ع ) : به خدا سوگند كه , شيعيان من مردمانى بردبارند و خدا و دين او را مى شناسند , از خـدا اطـاعـت مى كنند و فرمانش را مى برند , به واسطه محبت او رهيافته اند , تكيده عبادتند , معتكف دير زهدند , از شب زنده دارى رنگشان زرد است , بر اثر گريه چشمانشان كم سو و آبريزان اسـت , لـبـانـشـان بر اثر ذكر گفتن خشكيده , شكمهايشان ازگرسنگى به پشت چسبيده است ربـانيت و خداپرستى در رخسارشان معلوم است و پارسايى وخداترسى در سيماشان , چراغهاى هر تاريكى و ظلمتى هستند اگر در محفلى حاضر باشند كسى آنهارا نمى شناسد و اگر نباشند كسى جوياى آنان نمى شود اينان پيروان پاك و برادران ارجمند من هستند ,وه كه چه شوقى به آنان دارم .

ـ شيعيان ما در راه ولايت ما به يكديگربذل و بخشش مى كنند و در راه محبت ما به يكديگر محبت مى ورزند , براى زنده كردن امر ما با يكديگرديدار مى كنند , همانان كه اگر خشمگين شوند , ستم نمى كنند و هرگاه خشنود شوند , زياده روى نمى كنند, براى همسايگان خود بركتند و با معاشران خويش به صلح و صفا رفتار مى كنند.
ـ خداى تعالى به زمين نگريست و ما را انتخاب كرد و براى ما پيروانى برگزيد كه ياريمان مى كنند واز شـادى ما شادمان مى شوند و از اندوه ما اندوهناك , در راه ما جان و مال خود را نثار مى كنند , آنان ازمايند و رو به سوى ما دارند و در بهشت با ما هستند.
ـ امام حسن (ع ) در جواب مردى كه عرض كرد : من از شيعيان شما هستم , فرمود : اى بنده خدا! اگـرمـطيع اوامر و نواهى ما باشى , راست مى گويى ولى اگر چنين نباشى پس با ادعاى منزلت والايى كه تواهل آن نيستى , بر گناهانت ميفزاى مگو : من از شيعيان شما هستم , بلكه بگو : من از دوسـتـداران شـمـا ودشـمن دشمنان شما هستم در اين صورت , تو آدم خوبى هستى و به خوبى گرايش دارى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : شيعيان ما آنانند كه خدا شناسند , به فرمان خدا عمل مى كنند , اهل فضايلند , زبانشان گوياى راستى و درستى است , خوراكشان بخور نمير است , پوشاكشان ميانه روى است , راه رفـتـنشان بافروتنى است آنان را بيمار و خل و ديوانه مى پندارى حالى كه چنين نيستند بلكه عـظـمـت پـروردگـارشـان و شكوه قدرت او چنان در آنان اثر گذاشته كه دلهايشان ديوانه او و خـردهـايـشـان در بـرابـرش حيران و سرگشته شده است شوق و اشتياق آنان سبب گشته كه با كـارهـاى پـاك و پاكيزه به سوى خداى تعالى بشتابند , به عمل اندك براى او رضايت نمى دهند و اعمال زياد را برايش زياد نمى شمارند.
ـ عـبـداللّه بـن زيـاد : در منا به امام صادق (ع ) سلام كرديم و من عرض كردم : يابن رسول اللّه ! ما جـمـاعـتـى كوچگريم و نمى توانيم هر وقت بخواهيم در مجلس شما حاضر شويم , بنابر اين , ما را سـفـارشـى بـفـرماييد؟
حضرت فرمود : بر شما باد به تقواى خدا و راستگويى و امانتدارى و حسن معاشرت بامعاشرانتان و رواج دادن سلام و اطعام مردم در مساجدشان نماز بخوانيد و بيمارانشان را عيادت كنيد ودر تشييع جنازه هايشان شركت نماييد , زيرا پدرم به من حديث فرمود كه بهترين افـراد هـمـيـشـه از ميان پيروان ما خاندان بوده اند اگر فقيهى بوده از ميان آنها بوده است , اگر مـؤذنـى بـوده از آنان بوده است , اگر امامى بوده ازآنان بوده است , اگر امانتدارى بوده از ميان ايـشـان بـوده اسـت , اگـر صاحب وديعه اى بوده از آنان بوده است واينچنين ما را محبوب مردم گردانيد و منفور ايشان مسازيد.
ـ ابـو مـريـم از امـام بـاقـر(ع ) نـقل مى كند : روزى پدرم در حضور اصحابش فرمود : كدام يك از شماحاضر است اخگرى آتش در مشت خودبگيرد و آن را نگه دارد تا خاموش شود؟
همه ترسيدند و هـيـچ كـس حـاضر به اين كار نشد من برخاستم و گفتم :پدرجان ! امر مى فرماييد من اين كار را بكنم ؟
پدرم فرمود : مقصودم تو نبودى من و تو يكى هستيم , بلكه مقصودم اينها بودند.
حـضـرت باقر(ع ) فرمود : پدرم سه بار اين جمله را تكرار كرد سپس فرمود : چه بسيار است حرف وچـه انـدك است عمل ؟
براستى كه اهل عمل كم هستند بدانيد كه من كسانى را كه اهل كردار و گـفـتار , هردو , هستند مى شناسم به خدا سوگند كه گويا زمين آنان را زنده زنده در كام خود فرو برده است .

ـ امام كاظم (ع ) به موسى بن بكر واسطى فرمود : اگر شيعيان خود را جدا و مشخص كنم در ميان آنان جز اهل حرف پيدا نكنم و اگر آنان را بيازمايم همگى مرتد از كار در آيند و اگر آنان را خوب و بد و سره وناسره كنم از هر هزار نفر يك نفر خالص پيدا نشود و اگر ايشان را از غربال بگذرانم , جز آن كـه متعلق به من است كسى باقى نماند آنها مدتهاست كه بر اريكه ها لميده اند و مى گويند : ما شـيـعه على هستيم , در صورتى كه شيعه على فقط كسى است كه كردارش گفتارش را تصديق كند.

ويژگيهاى شيعه (2).

پارسايان شب اند و شيران روز.
ـ امـام باقر(ع ) در بيان اوصاف شيعه , مى فرمايد : آنان دژهايى استوارند , سينه هايشان امانتدار (و رازنگهدار) است و انديشه هايشان درست و صائب نه دهان لق و سخن چينند و نه جفاكار و دورو , پارسايان شب اندو شيران روز.
ـ امـام عـلى (ع ) به نوف بكالى مى فرمايد : اى نوف ! آيا مى دانى شيعه من كيست ؟
عرض كرد : نه , بـه خـدا فـرمـود : شـيعيان من آنانند كه لبانشان (از تشنگى روزه دارى ) خشكيده و شكمهايشان (ازگرسنگى ) به پشت چسبيده است , آنان كه پارسايى در رخسارشان پيداست پارسايان شب اند و شيران روز.

ويژگيهاى شيعه (3).

نيروى بينش .

ـ امـام صادق (ع ) : شيعيان ما داراى چهار چشم هستند : دو چشم در سر و دو چشم در دل بدانيد كه همه مردمان چنينند جز اين كه خداى عزوجل چشمان شما را باز و بينا كرده و چشمهاى آنان را كورساخته است .

ـ اگر شيعيان ما درست بودند فرشتگان با آنان دست مى دادند و ابرها بر سرشان سايه مى انداخت ودر روز هـم مـى درخـشيدند و از فراز سر و زير پاى خود , روزى مى گرفتند (بركت از آسمان و زمين برآنان مى باريد) و هر چه از خدا مى خواستند به آنها مى داد.

آنكه شيعه نيست (1).

ـ امـام صـادق (ع ) : شـيـعه ما نيست , آن كه به زبان دم (از تشيع ) زند اما در عمل برخلاف اعمال وكردار ما رفتار كند.
ـ اى شـيـعـيـان آل مـحـمـد! از ما نيست كسى كه در هنگام خشم خوددار نباشد و در برخورد با همنشين وهمسفر خود و كسى كه با او دست آشتى داده , و آن كه با وى مخالف است رفتارى نيكو در پيش نگيرد.
ـ امام كاظم (ع ) : شيعه ما نيست كسى كه در تنهايى و خلوت , دلش ترسان (از خدا) نباشد.
ـ امام صادق (ع ) : شيعه ما نيست كسى كه در شهرى هزار نفرى به سر برد و در آن شهر پارساتر از اووجود داشته باشد.
ـ گروهى مى گويند كه من امام آنها هستم به خدا قسم كه من امام آنها نيستم خدا لعنتشان كند , هـر چـنـد مـن پرده پوشى مى كنم , آنان پرده درى مى كنند من مى گويم : چنين و چنان , آنان مى گويند : مقصودش فلان و بهمان است من در حقيقت امام كسى هستم كه اطاعتم كند.
ـ امـام عـسـكـرى (ع ) : مـردى به رسول خدا(ص ) عرض كرد : فلان كس به ناموس همسايه خود نـگـاه مـى كند و اگر دستش برسد از ارتكاب حرام هم ابايى ندارد رسول خدا(ص ) عصبانى شد و فـرمـود : او رانـزد مـن بياوريد مرد ديگرى عرض كرد : اى رسول خدا! او از شيعيان شماست و به دوستى شما وعلى (ع ) اعتقاد دارد و از دشمنان شما دو تن , ابراز بيزارى مى كند! رسول خدا(ص ) فرمود : نگو كه او ازشيعيان ماست , زيرا دروغ است : همانا شيعه ما كسى است كه از ما دنباله روى و از كردار ما پيروى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : اصـحـاب مـن مردمانى خردمند و پرهيزگارند بنابراين , كسى كه خردمند و پرهيزگارنباشد از اصحاب من نيست .

آنكه شيعه نيست (2).

ـ امام صادق (ع ) : شيعه ما نيست كسى كه چهار چيز را انكار كند : معراج , سؤال قبر , آفريده شدن بهشت و دوزخ و شفاعت .

ـ شيعيان ما هر عيبى داشته باشند سه عيب ندارند : در بين آنها كسى كه گدايى كند وجود ندارد , درميانشان بخيل وجود ندارد , در ميانشان كسى كه لواط دهد يافت نمى شود.

شيعه و كمك به برادران .

ـ امـام صـادق (ع ) از مـردى احـوال بـرادران (مـؤمنش ) را پرسيد , آن مرد از آنها تعريف و تمجيد كـردحضرت فرمود : رسيدگى ثروتمندانشان به تهيدستانشان چگونه است ؟
آن مرد عرض كرد : انـدك فرمود : ديدار و سرزدن ثروتمندانشان از تهيدستانشان چگونه است ؟
مرد عرض كرد : اندك فرمود :دستگيرى و كمك مالى ثروتمندانشان به تهيدستانشان چگونه است ؟
مرد عرض كرد : شما اخلاق وصفاتى را مى فرماييد كه در ميان ما كمياب است حضرت فرمود : پس , چگونه آنان خود را شيعه مى دانند؟
.
ـ امام باقر(ع ) به يكى از اصحاب خود كه در حضور آن حضرت از فراوانى شيعه سخن به ميان آورد , فرمود : آيا توانگر به تهيدست توجه مى كند؟
و آيا نيكى كننده از كسى كه (در جواب خوبيش ) به او بدى كرده گذشت مى كند؟
آيا با يكديگرهمدردى مى كنند؟
عرض كردم : خير فرمود : آنها شيعه نيستند , شيعه كسى است كه اين كارها را بكند.
ـ اى اسـمـاعـيل ! آيا در ميان شما اگر مردى ردايى نداشته باشد و يكى از برادرانش رداى اضافى داشته باشد , آن را به او مى دهد تا او هم صاحب ردايى شود؟
عرض كردم : خير فرمود : اگر ازارى داشـتـه باشد ,آن را براى يكى از برادران خود مى فرستد كه او هم صاحب ازار شود؟
عرض كردم : خير حضرت دستش را بر ران خود زد و فرمود : اينها برادر نيستند.

انواع شيعه .

ـ امـام صـادق (ع ) : شـيعه سه نوع است : دوستدار مهرورز ( نسبت به ما) چنين شيعه اى از ماست وشـيـعه اى كه خود را به ما مى آرايد و كسى كه خود را به ما بيارايد , ما مايه آراستگى او هستيم و شيعه اى كه ما را وسيله ارتزاق خود قرار مى دهد , كسى كه به وسيله ما ارتزاق كند به فقر گرفتار آيد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : شـيـعـيـان ما سه دسته اند : دسته اى به نام ما مردم را مى چاپند دسته اى مانند آبگينه اند كه (هرچه را درونش هست ) نمايان مى سازد ((12)) و دسته اى مانند زر سرخ هستند كه هرچه بيشتر در آتش گداخته شود نابتر مى شود.
ـ شـيـعـيـان سـه دسـتـه انـد : دسته اى به وسيله ما خود را مى آرايند (با انتساب خود به ما براى خـويـشـتـن كسب آبرو و حيثيت مى كنند) و دسته اى از طريق ما ارتزاق مى كنند و دسته اى از ما هستند و با مايند.
ـ امـام صـادق (ع ) : مردم درباره ما بر سه گروهند : گروهى ما را دوست دارند چون منتظر قائم ماهستند تا از دنياى ما به نوايى برسند , اينان سخنان ما را مى گويند و آنها را حفظ مى كنند اما به كـردار مـارفـتار نمى كنند بزودى خداوند اين عده را در آتش محشور خواهد كرد , گروهى ما را دوسـت دارنـد وسـخـن مـا را مى شنوند و به اعمال ما رفتار مى كنند تا به نام ما مردم را بچاپند , خـداونـد شكم اين عده را ازآتش پرمى كند و گرسنگى و تشنگى را بر ايشان مسلط مى گرداند , گـروهـى مـا را دوست دارند و گفتار مارا حفظ مى كنند و امر ما را اطاعت مى نمايند و برخلاف كردار ما رفتار نمى كنند , اينان از ما هستند و ما ازآنان .

ـ مـردى خـدمـت امـام صـادق (ع ) رسـيد و ادعا كرد كه من از دوستداران و مواليان شما هستم حـضـرت فرمود : تو از كدام دوستداران ما هستى ؟
مرد سكوت كرد سدير پرسيد : يابن رسول اللّه ! مـگـر شـمـا چندنوع دوستدار داريد؟
حضرت فرمود : دوستداران ماسه طبقه اند : طبقه اى كه در ظاهر ما را دوست دارند , اما در باطن دوستمان ندارند , طبقه اى كه در باطن دوستمان دارند اما در ظـاهـر مـا را دوست ندارند و طبقه اى كه در باطن و ظاهرما را دوست دارند اينان طراز اولند طـبـقـه دوم , طـراز پـايـيـنـند در ظاهر به ما اظهار محبت مى كنند اما به شيوه پادشاهان عمل مى نمايند زبانهايشان با ماست و شمشيرهايشان بر ضد ما طبقه سوم , در مرتبه متوسط جاى دارند در دل مـا را دوسـت دارنـد امـا در ظـاهـر دوست ما نيستند به جان خودم كه اگر در باطن مارا دوسـت داشـتـنـد روزه داران روز و عـابدان شب بودند و اثر عبادت را در چهره آنان مى ديدى و تسليم وفرمانبردار بودند.
مـرد گـفـت : من از دوستداران باطنى و ظاهرى شما هستم امام صادق (ع ) فرمود : دوستداران بـاطنى وظاهرى ما نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند مرد پرسيد : آن نشانه ها چيست ؟
حـضرت فرمود : چندخصلتند اولين خصلت آن است كه خداى يگانه را چنان كه بايد شناخته اند و علم توحيد او را خوب آموخته اند.

نهى شيعيان از غلو.

ـ امام باقر(ع ) : اى جماعت شيعه ـ شيعه آل محمد ـ ! تكيه گاه ميانه باشيد كه تند رونده به سوى شـمـابـرگردد و عقب مانده به شما رسد مردى از انصار به نام سعد عرض كرد : فدايت شوم , تند رونـده كـيـست ؟
حضرت فرمود : گروهى كه درباره ما اعتقادى دارند كه ما خود آن اعتقاد را به خودمان نداريم اينها از مانيستند و ما از آنها نيستيم عرض كرد : عقب مانده كيست ؟
فرمود : كسى كه خواهان و جوياى خير است و به خير مى رسد و اجر آن را مى يابد.

رفتار زيبنده شيعه در برخورد با مردم .

ـ امـام صـادق (ع ) : اى گـروه شيعيان ! شما منسوب به ما هستيد پس مايه زينت ما باشيد , و مايه زشتى (و بد نامى ) ما نباشيد.
ـ رحـمـت خـدا بر آن بنده اى كه ما را نزد مردم محبوب گرداند و منفور آنان نكند به خدا قسم , اگـرمـحـاسـن سـخـن مـا را روايت مى كردند , ارجمندتر بودند و هيچ كس نمى توانست به آنها وصله اى بزند.
ـ رحـمـت خـدا بـر آن بنده اى باد , كه ما را محبوب مردم گرداند و منفور آنان نكند هان ! به خدا سـوگـنـد , اگر سخنان زيباى ما را روايت مى كردند ارجمندتر بودند و هيچ كس نمى توانست به آنان وصله اى بچسباند , اما يكى از آنان جمله اى (از ما) را مى شنود و ده جمله ديگر (از پيش خود) به آن اضافه مى كند.
ـ اى عـبدالاعلى ! از طرف من به شيعيان سلام و رحمت خدا را برسان و بگو : (حضرت صادق ) به شـمـا مـى گـويـد : رحمت خدا بر آن بنده اى باد , كه با اظهار سخنانى كه مردم درك مى كنند و خوددارى از بيان آنچه درك نمى كنند , دوستى مردم را به سوى خودش و ما جلب كند.
ـ اى جـمـاعـت شـيـعـه ! مـايه آبروى ما باشيدنه باعث بدنامى ما سخنان خوب به مردم بگوييد , زبانهايتان را نگه داريد و آنها را از بيهوده گويى وسخنان زشت باز داريد.
ـ امام هادى (ع ) به شيعيان خود مى فرمايد : از خدا بترسيد و مايه آبرو باشيد نه مايه بدنامى محبتها رابه سوى ما جلب كنيد و هرگونه زشتى را از ما دور سازيد.

مقام شيعه در قيامت .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : اى على ! اين دوستم جبرئيل از جانب خداى عزوجل به من خبر مى دهد كه بـه دوسـتدار و شيعه تو هفت خصلت داده است : آسانى در هنگام مردن , همدمى در تنهايى , نور درتاريكى , امنيت در هنگام ترس , برابرى كفه ميزان اعمال , گذر از صراط و وارد شدن به بهشت هشتادسال پيش از ورود ديگر مردمان .

ـ در روز قـيـامـت بـراى شـيـعـيـان مـن و شـيـعـيان اهل بيت من كه در دوستى ما خالص اند , منبرهايى پيرامون عرش گذاشته مى شود و خداى عزوجل مى فرمايد : اى بندگان من ! سوى من آييد تا كرامت خود را در ميانتان پخش كنم چرا كه شما در دنيا آزار ديديد.
ـ ابـن عباس از رسول خدا(ص ) درباره اين آيه پرسيد : ((و پيشتازان پيشى گيرنده آنان مقربانند )) ,حضرت فرمود : جبرئيل به من گفت : آنها على و شيعيان اويند آنان پيشتازان به سوى بهشتند و به سبب لطف و كرامت خداوند , به او نزديكند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : در روز قيامت اين شيعيان على هستند كه رستگارند.
ـ بـه عـلى (ع ) : در روز قيامت شيعيان تو سيراب و غير تشنه وارد مى شوند , و دشمنانت تشنه كام واردمى گردند و آب مى طلبند و كسى به آنان آب نمى دهد.

ادعاى تشيع .

ـ قـاضـى كـوفـه به عمار دهنى گفت رافضى عمار گريست قاضى علت گريه اش را پرسيد ,عمار گفت : (هم براى خودم مى گريم و هم براى تو) اما گريه ام براى خودم از اين روست كه تو مرا به مـنـزلـتـى ارجـمند نسبت دادى كه لايق آن نيستم گفتى من رافضى هستم واى بر تو , حضرت صادق (ع ) برايم حديث گفت كه : نخستين كسانى كه رافضى ناميده شدند جادوگرانى بودند كه وقـتى نشانه (نبوت ) موسى (ع ) را در عصايش ديدندبه اوايمان آوردند(وبه وى رضايت دادند) و از او پـيروى كردند ,و فرمان فرعون را رد كردند و در برابر هربلايى كه (ازطرف فرعون ) بر سرشان آمد گردن نهادند پس فرعون آنان را رافضى ناميد چون دين او را رفض (رد) كردند.
پس , رافضى كسى است كه هر آنچه را خداى تعالى ناخوش مى دارد رد كند , و هر آنچه را كه خدا به آن فرمان داده است به كار بندد در اين زمان , كجا چنين كسى يافت مى شود؟
.
بـراى خـود مـى گـريم چون مى ترسم (خداوند متعال ) از قلبم آگاه شود , و مرا كه چنين نام (و عـنـوان )شـريفى را بر خود پذيرفته ام مورد عقاب قرار دهد و فرمايد : اى عمار ! آيا تو دست رد به سـيـنـه اباطيل زدى و به طاعات عمل كرده اى كه او (قاضى ) به تو چنين گفت ؟
پس , اين , در صورتى كه خداوند با من مدارا كند , درجات مرا فرود آورد , و در صورتى كه بخواهد بر من سخت گيرد , موجب عذابى شديدگردد , مگر اين كه سروران من با شفاعتشان به دادم برسند.
و امـا گـريـه ام براى تو , به خاطر دروغ بزرگى است كه مرا به نامى غير از نامم خواندى , و ترس شـديدم از عذاب خداى تعالى بر توست كه شريفترين نامها را به پست ترين نام تبديل كردى چگونه بدن توعذاب (خدا , و عذاب ) اين سخنى كه گفتى تحمل خواهد كرد ؟
!.
ـ بـه امـام كاظم (ع ) گفته شد : در بازار برمردى گذشتيم كه داد مى زد : من از شيعيان خالص محمد و آل محمدم او جامه هايى را به مزايده گذاشته بود و جار مى زد : كيست كه به قيمت بالاتر بـخـرد , حـضرت فرمود : كسى كه قدر خود را شناخت در ورطه جهل و تباهى نيفتد آيا مى دانيد چنين كسى به چه مى ماند ؟
او همانند كسى است كه بگويد :((من مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستم )) و با اين حال كم فروشى مى كند , و عيبهاى كالايش را ازمشترى مخفى نگه مى دارد , و جـنـسـى را مى خرد و آن را به غريبه اى كه طالب آن جنس است به قيمت گران مى فروشد , و وقتى مشترى رفت مى گويد : من آن جنس را به كمتر از قيمتى هم كه او مى خواست مى دادم آيا چـنـيـن كـسـى مـانـنـد سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است ؟
حاشا كه همانند اينان باشد اما (با اين حال ) ما او را منع نمى كنيم از اين كه بگويد: ((من از دوستداران محمد و آل محمد هستم , و از دوستان دوستان آنان و دشمن دشمنانشان مى باشم )).
ـ امام رضا(ع ) ـ در پاسخ به گروهى كه پرسيدند چرا دو روز به ايشان اجازه ملاقات با خود را نداد :چون شما ادعا مى كنيد كه شيعه اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) هستيد.
واى بـر شـما , شيعه او , در حقيقت , حسن و حسين (ع ) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمد بـن ابـى بكرند كه با هيچ يك از دستورات آن حضرت مخالفت نكردند , و هيچ يك از نواهى وى را مرتكب نشدند.
امـا شـما كه مى گوييد شيعه او هستيد , بيشتر اعمالتان برخلاف خواست اوست , و در بسيارى از فـرائض كـوتـاهـى مى ورزيد , به حقوق بزرگ برادران دينى خود بى اعتنايى مى كنيد , و در جايى كه تقيه واجب نيست تقيه در پيش مى گيريد , و در جايى كه بايد تقيه كنيد تقيه نمى كنيد.
ـ بـه مردى كه گفت من از شيعيان خالص شما هستم : هان ! نيكى و صدقات خود به برادرانت را بـربـاد دادى چـون گـفـتـى : ((چگونه آنها را بر باددادم در حالى كه من از شيعيان خالص شما هستم )) واى بر تو , آيا مى دانى شيعيان خالص ما چه كسانى هستند ؟
عرض كرد : نه .

فـرمـود : شـيـعـيان خالص ما حزقيل مؤمن , مؤمن آل فرعون , است و صاحب ياسين كه خداوند تعالى درباره اش فرمود : ((و جا من اقصى المدينة رجل يسعى )) , و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار آيا توخودت را با اينان برابر مى كنى ؟
بدان كه تو با اين ادعايت فرشتگان و ما را آزردى .

مـرد عـرض كـرد : از خـدا آمـرزش مى طلبم و به درگاه او توبه مى برم پس چه بگويم ؟
حضرت فـرمـود :بـگـو : مـن از دوسـتـداران و علاقه مندان شما هستم , و دشمن دشمنان شما و دوست دوستانتان مى باشم .

ـ امام عسكرى (ع ) در مورد مردى كه متهم به قصد سرقت بود و ادعاى تشيع مى نمود به فرماندار فرمود : پناه بر خدا ! اين فرد از شيعيان على (ع )نيست و خداوند تنها به خاطر آن كه او فكر مى كند شيعه على (ع ) است در دست تو گرفتار نموده است .

صبح .

صبح .

قرآن .

((و سوگند به صبح چون آشكار شود)).
((و سوگند به صبح چون بدمد)).
((شـكـافـنـده صبحدم است و شب را براى آرامش و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داد اين اندازه گيرى آن تواناى داناست )).
((بگو : هان , چه مى پنداريد اگر خدا شب راتا روز قيامت بر شما جاودانه كند , جز خداوندكدامين معبود برايتان روشنايى مى آورد؟
آيا نمى شنويد؟
)).
ـ امـام صـادق (ع ) بـعـد از سـخن درباره شب و روز , فرمود : اگر يكى از اين دو جاودانه مى شد , زنـدگى مردم هرگز سامان نمى يافت پس مدبر و آفريننده اين چيزها , روز را روشنى بخش قرار داد و شب رامايه آرامش .

آنچه در پاسخ ((چگونه صبح كردى ؟
))گفته شده است .

ـ مـسـيـح (ع ) در جـواب ((چـگونه صبح كردى ؟
)) فرمود : به آنچه اميد دارم نرسيده ام و از آنچه مـى تـرسـم حـذر نـتـوانـم , بـه طاعت مامور گشته ام واز معصيت نهى شده ام بنابراين , فقيرى درويش تر از خود نمى بينم .

ـ پيامبر خدا(ص ) نيز , فرمود : بهتر ازكسى كه روز را با روزه نياغازيده و از بيمارى عيادت نكرده و در تشييع جنازه اى شركت ننموده است .

ـ امـام عـلى (ع ) نيز , فرمود : صبح خود را در حالى آغاز كردم كه خوابيدنم همراه با خطرات است وبيداريم با ترس و نگرانيها و انديشه ام در روز مردن .

ـ نـيـز , فـرمود : صبح خود را در حالى آغاز كرديم كه فضل و نعمتهاى خدا بر ما بى شمار است ,با آن كـه بـسـيارى از آنها را برمى شماريم , پس نمى دانيم براى كدام نعمت شكر گزاريم , براى كار خوبى كه از مادر ميان مردم پخش كرده يا براى كار زشتى كه پوشانده است ؟
.
ـ نـيـز , فـرمـود : بـا نـعـمت و فضل خداوند بر مردى كه از برادرى ديدار نكرده و مؤمنى را شاد نـسـاخـته است [جابر كه راوى اين حديث است گويد :] عرض كردم : آن شادى چيست ؟
فرمود : اندوهى از اوبزدايد يا قرضى از جانب او بپردازد يا نيازش را برطرف سازد.
ـ بـامـدادى عـبـداللّه بن جعفر به عيادت امام على (ع ) كه بيمار بود , رفت و پرسيد : چگونه صبح كـردى ؟
حـضـرت فـرمود : فرزندم ! چگونه صبح كرده باشد , كسى كه حياتش رو به زوال است و دارويش موجب بيمارى اوست و از مامنش (مرگ ) براو وارد مى شود.
ـ امـام عـلـى (ع ) نـيز , فرمود : چگونه صبح خود را آغاز كرده باشد , كسى كه از جانب خداوند دو فـرشـته بر او گماشته شده اند و مى داند كه گناهانش در دفتر اعمالش نوشته مى شود؟
كه اگر پروردگارش به اورحم نكند سرانجامش آتش دوزخ است .

ـ فـاطمه زهرا(ع ) نيز , فرمود : صبح كردم در حالى كه دنياى شما را ناخوش دارم و از مردان شما نفرت و پس از آن كه آنها را سنجيدم دورشان افكندم .

ـ امـام حسن (ع ) نيز, فرمود: در حالى صبح كردم كه خداوندگارى بالاى سرم مى باشد و آتش رو بـه رويـم و مـرگ در پى من و حسابرسى مرا در ميان گرفته است و من گروگان عمل خويشم آنـچـه را دوسـت دارم نـمى يابم و آنچه را ناخوش دارم از خود دور نمى توانم كرد , كارها به دست كـسـى جـز مـن اسـت , اگـربخواهد عذابم مى كند و اگر بخواهد مرا مى بخشد با چنين وضعى كدامين تهيدست درويش تر از من است ؟
.
ـ امام حسين (ع ) نيز, فرمود : صبح كردم در حالى كه پروردگارى بالاى سرم مى باشد [ونظير آنچه برادر بزرگوارش فرموده بيان نمود] ـ امام سجاد(ع ) , نيز در پاسخ به سؤال : چگونه صبح كردى ؟
فرمود : در حالى صبح كردم كه هشت چيز از من خواسته مى شود : خداى تعالى عمل به فرايض از مـن مى خواهد و پيامبر(ص )عمل به سنت و خانواده روزى و نفس شهوت و شيطان معصيت و دو فـرشـتـه نـگـهـبان اعمال درستى عمل و ملك الموت روح و قبر جسد اين چيزها از من خواسته مى شود.
ـ نيز, فرمود: تو خود را شيعه ما مى پندارى و حال و روز ما را در هر صبح و شام نمى دانى ؟
در حالى صـبـح كـرديـم كـه در مـيـان قوم خود همچون بنى اسرائيليم در ميان خاندان فرعون مردان را مـى كـشـنـد و زنـان را زنـده نگه مى دارند و بهترين خلايق بعد ازپيامبر(ص ) بر فراز منبرها لعن مى شود و براى دشنام دادن به او مال و منال مى دهند.
ـ امـام بـاقـر(ع ) , نـيـز , فرمود : در حالى صبح كرديم كه غرق نعمتيم و آلوده به گناهان بسيار ,پـروردگارمان با نعمتهايش به ما اظهار محبت مى كند و ما با گناهانمان با او دشمنى مى ورزيم در حالى كه ما به اونيازمنديم و او از ما بى نياز است .

آنچه در شروع صبح سزاوار و ناسزاواراست .

ـ امـام صـادق (ع ) : در تـورات آمـده اسـت : هـركـه صـبـح خـود را با غم دنيا آغاز كند با خشم و نارضايتى از خدا آغاز كرده باشد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : در تورات آمده است : هركه صبح خود را با آزمندى به دنيا آغاز كند آن را بـانـارضـايـى از خـدا آغـاز كرده باشد و هركه صبح خود را با شكوه از مصيبتى كه بر او وارد شده بياغازد , درحقيقت از پروردگارش شكوه كرده است .

ـ امـام عـلـى (ع ) : هـركـه صـبح خود را با غم و اندوه دنيا آغاز كند , با نارضايى از قضاى خدا آغاز كـرده بـاشـد و هـر كـه بـامـدادش را با شكوه از مصيبتى كه دامنگيرش شده بياغازد , با شكوه از پروردگار خودآغاز كرده باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه صبح كند و به فكر گرفتاريهاى مسلمانان نباشد , مسلمان نيست .

ـ امـام على (ع ) : هركه صبح خود را با هم وغم آخرت بياغازد , بى آن كه مال و ثروتى داشته باشد , بى نياز شود و بى آن كه اهل و عيالى داشته باشد ,از تنهايى به درآيد و بى آن كه ايل و تبارى داشته باشد قدرتمند باشد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : هركه صبح كند در حالى كه تندرست وآسوده خاطر باشد وخوراك يك روزخود راداشته باشد , چنان است كه دنيا را داشته باشد.
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation