بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب میزان الحکمة ج 6, آیت الله محمد محمدى رى شهرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_002 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_003 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_004 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_005 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_007 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_009 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_010 - ميزان الحكمة ج 6
 

 

 
 

ـ امـام عـلـى (ع ) : هـركـه در دل خـود از نعمتها سپاسگزارى كند , پيش از آن كه به زبان آورد , مستحق افزايش (نعمت ) گردد.
ـ چـونـان كـسـى مـبـاش كـه از سـپـاسـگزارى نعمتى كه به او داده شده , ناتوان است و(با اين حال )خواهان افزايش نعمت باقيمانده است .

فرجام ناسپاسى .

ـ امـام صـادق (ع ) : خـداونـد عزوجل به مردمى نعمت داد اما آنان شكرش را به جاى نياورند و در نتيجه آن نعمتها مايه وبال آنان شد و مردمى رابه مصيبتها گرفتار كرد , ليكن آنان صبر كردند و در نتيجه , آن مصائب به نعمت تبديل شد.
ـ امام جواد(ع ) : نعمتى كه سپاسگزارى نشود مانند گناهى است كه آمرزيده نشود.

وجوب شكر براى شكر.

ـ امـام عـلـى (ع ) : كسى كه خداى سبحان را شكر گويد , شكر دومى بر او واجب آيد , زيرا توفيق شكرگزارى از خود را به او داده است و اين است شكر براى شكر.
ـ امام سجاد(ع ) ـ در مناجات ـ : چگونه شكر تو توانم كرد وقتى شكرگزارى من از تو خود نيازمند شكرگزارى است ؟
هر بار كه بگويم : تو راسپاس به خاطر همين سپاس گويى بر من واجب مى آيد كه (بار ديگر) بگويم : تو را سپاس .

تفسير حق شكر.

ـ امـام صـادق (ع ) : خـداى تعالى به موسى (ع ) وحى فرمود كه : اى موسى ! مرا چنان كه بايد شكر كن موسى عرض كرد : پروردگار! چگونه تو را چنان كه بايد شكر گويم حال آن كه هر شكرى كه تـو رامى گويم خود نعمتى است كه توبه من ارزانى داشته اى ؟
فرمود : اى موسى ! وقتى كه بدانى توفيق آن شكر را هم من به تو داده ام , حق شكر مرا ادا كرده اى .

ـ مـصـباح الشريعة امام صادق (ع ) فرمود :شكر كامل , اعتراف خاضعانه زبان درون در برابر خداى تعالى است به عجز و ناتوانى ازبه جا آوردن كمترين شكر او , چرا كه توفيق شكر خود نعمت تازه اى است كه بايد شكر آن را به جاى آورد.

نمودار شدن شكرگزارى مؤمن در كردار او.

ـ امام على (ع ) : شكرگزارى مؤمن در كرداراو آشكار مى شود و شكرگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود.
ـ شكرگزارى عالم به خاطر علم خودعبادت است از عمل كردن آن علم و گذاشتن آن در اختيار سزامندانش .

حقيقت شكر (1).

ـ امام صادق (ع ) : شكر نعمت عبارت است از دورى كردن از حرامها و تماميت شكر به اين است كه انسان بگويد : سپاس خدايى را كه پروردگارجهانهاست .

ـ امام على (ع ) : شكر هر نعمتى پرهيز كردن از حرامهاى خداوند است .

ـ پـروردگـارت را با ثناى بسيار سپاس گوى و فرا دست خود را با پيروى صادقانه و همتايت را با حسن برادرى و فرو دستت را با عطا و بخشش به او.
ـ امام باقر(ع ) : اندك روزى خدا را براى خود , فراوان شمار تا بدين وسيله شكرش را گزارده باشى .

ـ امـام على (ع ) , در نامه خود به حارث همدانى , مى فرمايد : به كسى كه بر او برترى داده شده اى بسياربنگر , زيرا اين كار يكى از انگيزه هاى شكر گزارى است .

ـ هر گاه بر دشمنت تسلط يافتى , گذشت از او را شكرانه چيره آمدنت بر وى قرار ده .

حقيقت شكر (2).

ـ امـام صـادق (ع ) : كـسـى كـه خـداونـد نـعـمـتـى به وى ارزانى دارد و در دل آن را (به عنوان نعمت خدادادى ) بشناسد , هر آينه شكر آن نعمت را گزارده است .

ـ هـيـچ بنده اى نيست كه خداوند به اونعمتى دهد و او آن را از جانب خدا بداند مگر آن كه , پيش ازسپاسگويى او , خداوند بيامرزدش .

ـ ابـو بـصير به امام صادق (ع ) عرض كرد : آيا شكر را حدى هست كه چون بنده آن را به جاى آورد ,شـاكـر مـحـسوب شود؟
حضرت فرمود : آرى عرض كردم : آن حد چيست ؟
فرمود : خدا را بر هر نـعـمـتـى كـه در زمينه خانواده و مال به او مى دهد شكر گويد و چنانچه در نعمتى كه به مال او مى دهد (براى خدا)حقى باشد آن را بپردازد اين است سخن خداى عزوجل كه ((پاك است خدايى كه اين (مركوب ) رامسخر ما كرد در حالى كه ما تاب آن را نداشتيم )).
ـ امـام صـادق (ع ) : هيچ نعمتى نيست كه خداوند به بنده اى عطا كند , خرد باشد يا كلان , و بنده بگويد :خدا را سپاس , مگر اين كه شكر آن را گزارده باشد.
ـ رسـول خـدا هـرگـاه امـر خـوشـحـال كننده اى برايش پيش مى آمد , مى فرمود : خدا را بر اين نـعـمت سپاس و هرگاه پيشامدى مى كرد كه از آن غمگين مى شد , مى فرمود : در هر حال خدا را سپاس .

كمترين سپاسگزارى .

ـ مـصـبـاح الـشـريـعـة امـام صـادق (ع ) فرمود : كمترين سپاسگزارى , اين است كه انسان نعمت را(مستقيما) از خدا بداند و جز او علتى براى آن نداند و نيز به آنچه خداوند عطايش كرده , خرسند بـاشد وبا نعمت او مرتكب گناه وى نشود يا نعمت او را در راه مخالفت با هيچ يك از اوامر و نواهى خدا به كارنگيرد.

شاكرترين مردمان .

ـ امـام عـلـى (ع ) : شـاكـرتـريـن مـردم قـانـع تـرين آنهاست و ناسپاس ترين آنها نسبت به نعمتها آزمندترين آنان است .

ـ امام سجاد(ع ) : سپاسگزارترين شما ازخدا , سپاسگزارترين شما از مردم است .

ـ امام رضا(ع ) : بدانيد كه , بعد از ايمان به خدا و بعد از اعتراف به حقوق اوليا اللّه از آل محمد پيامبر خدا(ص ) , هيچ شكرى نزد خدا خوشايندتراز اين نيست كه برادران مؤمن خود را در امور دنيايشان يارى رسانيد.

سجده شكر.

ـ امـام صـادق (ع ) : رسـول خدا(ص ) در سفرى بر ناقه خود سوار بود كه ناگاه فرود آمد و پنج بار سجده كرد و دوباره سوار ناقه شد همسفران پرسيدند :اى رسول خدا! ما از شما رفتارى ديديم كه قـبـلا نـديـده بوديم ؟
حضرت فرمود : آرى , جبرئيل (ع ) نزد من آمد و مرا از جانب خداى عزوجل بشارتهايى داد از اين رو خدا را سجده شكر كردم , براى هر بشارتى سجده اى .

ـ هـشـام بن احمر : با ابوالحسن (ع ) در يكى از نواحى مدينه مى رفتم كه ناگاه از مركب خود فرود آمد و به سجده افتاد و آن را بسيار طول داد سپس سر از سجده برداشت و سوار مركبش شد عرض كـردم : فدايت شوم سجده اى طولانى كردى ؟
فرمود : به ياد نعمتى افتادم كه خداوند به من عطا كرده است و خواستم از پروردگارم سپاسگزارى كنم .

ـ امـام صادق (ع ) : هر گاه فردى از شما به ياد نعمت خداى عزوجل افتاد براى سپاسگزارى از خدا گـونه اش را بر خاك گذارد اگر سواره بود پياده شود و گونه اش را بر خاك نهد و اگر به خاطر ترس از بدنامى نتوانست پياده شود صورتش را بر كوهه زين بگذارد و اگر باز هم نتوانست اين كار را بـكـنـد , گونه اش را بر كف دست خود بگذارد و آن گاه خدا رابراى نعمتى كه به او داده است حمد گويد.

سپاسگزارى (2) سپاسگزارى از مردم .

تشويق به سپاسگزارى از نيكوكار.

ـ امام على (ع ) : سپاسگزارى , يكى از دو پاداش است .

ـ سپاسگزارى بازگو كننده نيت و زبان درون است .

ـ بهترين آوازه تشكرى است كه منتشر شود.
ـ سـپـاسـگـزارى تـو از كـسـى كـه از تو راضى است , موجب رضايت و وفادارى بيشتر او مى شود وسـپـاسـگـزاريـت از كـسى كه از تو ناخشنود است , سبب رفع ناراحتى و مهربانى او نسبت به تو مى شود.
ـ تشكر كردن ارزشمندتر از نيكى كردن است , زيرا تشكر مى ماند و نيكى ازبين مى رود.
ـ امام حسن (ع ) : پستى اين است كه سپاسگزار نعمت نباشى .

ـ امام على (ع ) : هر كس بى آن كه خوبى بيند تشكر كند , بى آن كه بدى بيند نيزنكوهش كند.

معناى سپاسگزارى .

ـ امـام صـادق (ع ) , در پاسخ به پرسش فضل بقباق از آيه ((و اما نعمت پروردگارت را بازگوى )) ,فـرمـود : كسى كه با بخشش و دهش و احسانش به تو , تو را نواخت سپس فرمود : پس , دين او و عطا ونعمتى را كه خداوند به او عنايت كرده است بازگو كن .

ـ امـام سـجـاد(ع ) : حـق كـسى كه به تو نيكى مى كند , اين است كه از او تشكر كنى و نيكيش را به زبان آورى و از وى به خوبى ياد كنى و ميان خود و خداى عزوجل برايش خالصانه دعا كنى اگر چـنين كنى بيگمان پنهانى و آشكارا از او تشكر كرده باشى وانگهى اگر روزى توانستى نيكى او را جبران كنى ,جبران كن .

ـ امام على (ع ) : كسى كه مورد نيكى قرار گرفته , وظيفه دارد نيكى كننده را بخوبى پاداش دهد اگرتوان اين كار را نداشت , بايد به خوبى تشكر كند و اگر زبانش از اين كار هم قاصر بود , وظيفه دارد كـه ارزش آن نـيكى را بشناسد و خوبى كننده را دوست داشته باشد و چنانچه از اين كار هم كوتاهى كرد ,لايق نيكى نيست .

ـ اگر كسى خاشاكى از بدن تو برداشت بگو : خداوند آنچه را ناخوش دارى از تو دور گرداند.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : هركه در قبال خوبيى كه به وى شده همانند آن خوبى كند , آن خوبى را پاداش داده است و اگر كمتر از آن خوبى كند سپاسگزارى كرده باشد.

كسى كه از مردم تشكر نكند از خدا تشكر نمى كند.

ـ امـام سـجـاد(ع ) : خـداى تبارك و تعالى در روز قيامت به يكى از بندگان خود مى فرمايد : آيا از فلانى سپاسگزارى كردى ؟
عرض مى كند : (نه )بلكه از تو سپاسگزارى كردم اى پروردگار خداوند مى فرمايد :چون از او تشكر نكرده اى از من نيز تشكر نكرده اى .

ـ امام رضا(ع ) : هركه در قبال خوبى مردم تشكر نكند , از خداى عزوجل تشكر نكرده است .

ـ خـداى عـزوجـل دسـتور داد به سپاسگزارى از خود و از پدر و مادر , پس كسى كه از پدر و مادر خودسپاسگزارى نكند از خداوند سپاسگزارى نكرده است .

مؤمن ناسپاسى مى شود.

ـ امـام على (ع ) : رسول خدا(ص ) مورد ناسپاسى قرار مى گرفت و ازخوبيهايش قدردانى نمى شد مااهل بيت نيز احسانهايمان ناديده گرفته مى شود و مورد تشكر قرار نمى گيريم مؤمنان نيك نيز ناسپاسى مى شوند و كسى از خوبيهاى آنان قدردانى نمى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـؤمـن ناسپاسى مى شود علتش اين است كه خوبى او به درگاه خداى تعالى بالامى رود و در ميان مردم شايع نمى شود , اما كافر خوبى كردنهايش شهرت مى يابد , چون خوبى او براى چشم مردم است و در بين مردم شيوع مى يابد و به آسمان (و درگاه الهى ) بالا نمى رود.
ـ امام على (ع ) : تشكر نكردن ديگران ازتو , نبايد تو را به خوبى كردن بى رغبت سازد , زيرا كسى كه از آن نـيـكـى كمترين بهره اى نمى برد (يعنى خداوند) از تو قدردانى مى كند و از سپاسگزارى اين سپاسگزار به بيش از آن چيزى مى رسى كه فردناسپاس فرو گذاشته است و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : دست خداوند , رحمت رابر فراز سر كسانى كه خوبيهايشان ناديده گرفته مى شود , مى گستراند.
ـ ارجمندترين و مقربترين مردمان نزد خداوند , نيكوكارى است كه از نيكى او قدردانى نمى شود.

بستن راه نيكوكارى .

ـ امـام صـادق (ع ) : خـدا لـعـنـت كند راهزنان نيكى را , يعنى كسى كه به وى خوبى مى شود , اما اوناسپاسى مى كند و در نتيجه , نيكوكار را از نيكى كردن به ديگران باز مى دارد.

آن كه ناسپاسى مى كند.

ـ امام صادق (ع ) : كسى كه بدرفتارى رازشت نداند , در برابر خوبى ديگران سپاسگزارى نمى كند.
ـ كسى كه بدرفتارى (ديگران ) را تحمل كند , از خوبيها سپاسگزارى نكند.
ـ كسى كه از درشتى به خشم نيايد , ازخوبى سپاسگزارى نكند.

سپاسگزارى (3) سپاسگزارى خداى سبحان .

پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است .

قرآن .

((اگـر سـپـاس بـداريـد و ايـمـان آوريد , خدا مى خواهد با عذاب شما چه كند؟
خدا سپاسگزار و داناست )).
((صـفـا و مـروه از شـعـاير خداست پس هركه حج خانه خدا را به جاى آورد يا عمره گذارد بر او گـنـاهـى نـيـست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد , پس هركه افزون بر فريضه , كار نيكى كند خداوند , سپاسگزار و داناست )).
((و گـفـتند : سپاس خدايى را كه اندوه از ما ببرد همانا پروردگار ما بسيار آمرزنده و سپاسگزار است )).
((اين است آنچه كه خدا آن گروه از بندگانش را كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند , بـدان مژده مى دهد بگو :بر اين رسالت مزدى از شما نمى خواهم جز دوست داشتن خويشاوندان و هركه كار نيكى كند براى او در ثواب آن خواهيم افزود همانا خداوند آمرزنده و سپاسگزار است )).
ـ پيامبر خدا(ص ) ـ در دعا ـ : اى بهترين ذاكر و مذكور , اى بهترين شاكر و مشكور.
در تـفـسـيـر الـمـيـزان آمـده اسـت : شـاكـر و عليم دو اسم از اسمهاى حسناى خداست شكر و سپاسگزارى اين است كه كسى در قبال نيكى ديگرى به خود , با زبان يا در عمل , آن را جبران كند , مانند اين كه كسى به ديگرى كمك مالى كند و او به پاداش آن كمك از وى تعريف و ستايش كند يـا آن مـال را در جايى كه مورد پسند كمك كننده و بيانگر كمك و خوبى اوست به مصرف برساند خـداونـد سـبحان گر چه احسانش ازلى است و همه احسان و نيكيها از اوست و هيچ كس به خدا خـوبى و احسانى نمى كند كه مستوجب سپاسگزارى از جانب خداوند باشد اما خداى بزرگ اعمال صـالح و نيك را ـ كه همانها نيز درحقيقت احسان خداوند به بندگانش مى باشد ـ احسان و نيكى بـنـده بـه خود به شمار آورده و لذا در قبال آن از بندگان سپاسگزارى و به آنان احسان مى كند و پـاداش نـيـكى را نيكى مى دهد خداى تعالى فرموده است :((آيا پاداش خوبى جز خوبى است ؟
)) و فرموده است :((اين پاداش شماست و از كوشش شماسپاسگزارى شده است )) بنابر اين , اطلاق نام شاكر و سپاسگزار بر خداى تعالى اطلاق حقيقى است نه مجازى .

شك .

شك .

قرآن .

((جـز ايـن نـيـسـت كـه خـداونـد مى خواهد آلودگى را از شما اهل بيت ببرد و پاك و پاكيزه تان گرداند)).
ـ امام صادق (ع ) , درباره آيه (( پليدى را از شما ببرد)) , فرمود : (مراد از) آلودگى همان شك است به خدا سوگند كه ما هرگز درباره پروردگارخود شك نمى كنيم .

ـ امام باقر(ع ) , درباره آيه ((اما كسانى كه در دلهايشان بيمارى است پليدى بر پليديشان بيفزود)) ,فرمود : يعنى شكى بر شك آنها.
ـ امـام صـادق (ع ) , دربـاره آيـه ((ايـنـچـنـين خداوند پليدى را براى كسانى كه ايمان نمى آورند قرارمى دهد)) , فرمود : منظور شك است .

ـ امام على (ع ) : تباه كننده ترين چيز شك است , نگهدارنده ترين چيز پارسايى است .

ـ بر تو باد به چسبيدن به يقين و دورى كردن از شك , زيرا براى دين انسان چيزى نابود كننده تر از چيره آمدن شك بر يقين او نيست .

ـ بدترين دلها , دلى است كه در ايمان خود شك كند.
ـ شك , كفر است .

ـ امام صادق (ع ) , درباره آيه ((كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را به ستم نياميختند)) , فرمود :يعنى به شك .

ـ امـام كاظم (ع ) , درباره آيه ((و ما در بيشتر آنان وفاى به عهد نيافتيم )) , فرمود : اين آيه درباره شك كننده نازل شده است .

ـ امام على (ع ) : آيا نمى بينيد كه خداى سبحان همه انسانها را , از آدم صلوات اللّه عليه تا آخرين نفر اين عالم , با سنگهايى بيازمود كه نه زيانى مى رسانند و نه سودى اگر پايه هايى كه خانه (كعبه ) بر آن بـنـا شـده و سـنـگـهـايى كه با آنها برافراشته گرديده است از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و درخـشـنـدگـى بود , هر آينه از كشاكش شك در سينه هامى كاست و كوشش ابليس را از دلها بر مـى داشـت و از انـبـاشت ترديد و به تلاطم در آمدن آن در (اذهان )مردم جلوگيرى مى كرد , اما خداوند بندگان خود را به سختيهاى گوناگون مى آزمايد.
ـ سپس آدم را در سرايى جاى داد كه زندگيش را در آن جا فراخ و پر نعمت گردانيد و جايگاهش را ايـمـن كـرد و او را از ابـلـيس و دشمنيش (نسبت به آدم ) بر حذر داشت پس دشمن آدم (يعنى ابـليس ) از اين كه او را مقيم سراى جاويدان وهمنشين نيكوكاران مى ديد حسادت ورزيده آدم را فريفت و در نتيجه , آدم شك را جايگزين يقين كردو سستى را جايگزين عزم و اراده .

افتخار به شك نكردن در حق .

ـ امـام عـلـى (ع ) , بـعـد از كـشـتـه شدن طلحه و زبير , فرمود : امروز آشكار و رسا با شما سخن مـى گـويـم ,دور باد انديشه كسى كه از من سر پيچد از زمانى كه حق به من نمايانده شده در آن شك نكرده ام .

ـ از زمانى كه حق را يافته ام , در آن شك نكرده ام .

ـ من به پروردگار خود يقين دارم و در دين خود شبهه اى ندارم .

عوامل به وجود آمدن شك .

ـ امام على (ع ) : شك حاصل نادانى است .

ـ هـركـه از ديـدن آنـچـه در بـرابـر اوسـت نـابـيـنـا باشد , نهال شك را در ميان دو پهلوى خود (سينه اش )بنشاند.
ـ هـركـه در كـار خـداگـردنكشى كند دستخوش شك شود و هركه شك كند خداوند بر او چيره گردد و باقدرت خود وى را به خوارى افكند و با جلال خود وى را حقير گرداند , همچنان كه او در كار خداوندكوتاهى كرده بود.
ـ كسى كه دستخوش ترديد شود , بر شك او افزوده گردد.
ـ دچـار شـبـهـه نـشـويد كه گرفتار شك مى شويد و شك نكنيد كه به كفر گرفتار مى آييد و به نفسهاى خود ميدان ندهيد كه در اين صورت (دردين ) سهل انگار مى شود.

آثار شك .

ـ امام على (ع ) : شك , ايمان را بر بادمى دهد.
ـ شك , نور دل را خاموش مى كند.
ـ حاصل شك , سرگردانى است .

ـ علت سرگشتگى شك است .

ـ با استمرار شك , شرك پديد مى آيد.
ـ كسى كه زياد شك كند , دينش تباه شود.
ـ بـه خـدا سـوگـنـد كه شك عارض گشته ويقين تباه شده است , به طورى كه آنچه براى شما تـضـمـيـن گشته (يعنى روزى ) گويا (تلاش در راه كسب آن ) بر شما واجب است و آنچه بر شما واجب گشته , گويى از دوش شما برداشته شده است .

آنچه شك را مى زدايد.

قرآن .

((گـفـتند : ما به آنچه بدان مامور شده ايد كافريم و در چيزى كه ما را بدان مى خوانيد سخت در ترديد هستيم پيامبرانشان گفتند : آيا درباره خداوند آفريننده آسمانها و زمين ترديدى هست ؟
)).
ـ امام على (ع ) : با انديشيدن پياپى شك ناپديد مى شود.
ـ در شگفتم از كسى كه آفرينش خدا را مى بيند و در او شك دارد.

شك و يقين .

ـ امام على (ع ) : اندكى شك , يقين را تباه مى كند.
ـ انسان هرگز گمراه نشود , مگر آن گاه كه شك او بر يقينش چيره آيد.
ـ هيچ مخلصى دچار شبهه نشد و هيچ يقين مندى , شك نكرد.
ـ كيست ناكام تر از كسى كه از يقين (دست كشيده ) به شك و حيرت روى آورد؟
.
ـ كسى كه يقينش نيرومند باشد , دچار شك نشود.
ـ كسى كه يقين راستين داشته باشد , گرفتار شك نشود.
ـ داناترين مردم , كسى است كه شك يقين او را از بين نبرد.

شك و ترديد.

قرآن .

((همانا آنان درباره آن (كتاب موسى ) در شكى بهتان آميزند)).
ـ امام على (ع ) : چه نزديك است شك به ترديد (يا به اضطراب و تشويش ).
ـ شك , ترديد است (يا شك موجب ياناشى از تشويش و اضطراب روحى است ).
ـ تـرديـد (يـا تـشـويـش فكرى ) به خود راه ندهيد , كه دستخوش شك مى شويد و شك نكنيد كه دچاركفر مى گرديد.

شاخه هاى شك .

ـ امـام عـلـى (ع ) : شـك چـهار شاخه دارد :جدال كردن , ترس , سرگردانى و تن دادن كسى كه سـتـيزه كردن را عادت خويش گرداند , شب او صبح نشود و كسى كه از آنچه رو به رويش هست وحـشـت داشـتـه باشد , به عقب برگردد و كسى كه در (عالم )ترديد و تشويش سرگردان ماند , پـايـمال سمهاى شياطين شود و كسى كه به هلاكت دنيا و آخرت تن دهد , در هر دو سراى هلاك گردد.

برخورد امام با كسى كه در قرآن شك داشت .

ـ امـام عـلـى (ع ) بـه مردى كه عرض كرد : من در كتاب منزل خداوند دچار شك شده ام , فرمود : مادرت به عزايت نشيند : چگونه در كتاب منزل خداوند شك كرده اى ؟
همانا كتاب خدا برخى از آن برخى ديگرش را تصديق مى كند و هيچ قسمتى ازآن قسمت ديگرش را تكذيب نمى كند , اما به تو عقلى روزى نشده كه از آن بهره گيرى .

شكايت .

شكايت از خدا.

قرآن .

((زنـهـار آرزو مكنيد آن چيزهايى را كه خداوند بدانها بعضى از شما را بر بعضى ديگر برترى داده اسـت مردان را ازآنچه كسب كرده اند نصيبى است و زنان را نيز از آنچه كسب كرده اند نصيبى و از فضل خدا در خواست كنيد كه خدا برهر چيزى آگاه است )).
ـ امـام صادق (ع ) : خداى عزوجل فرموده است : بنده مؤمن خود را به هيچ كارى وا ندارم مگر اين كـه آن كار را براى او خير قرار دهم , پس , بايد به قضاى من خرسند باشد و بر بلاى من صبر كند و ازنعمتهايم سپاسگزار باشد تا , اى محمد! , او را از صديقان نزد خود قلمداد كنم .

ـ پـيامبر خدا(ص ) : روزگارى بر مردم مى آيدكه از پروردگار خود شكايت مى كنند [راوى گويد :] عـرض كـردم : چـگـونه از پروردگارشان شكايت مى كنند؟
فرمود : (به اين صورت كه ) شخص مى گويد : به خدا سوگند كه مدتهاست كمترين استفاده اى نكرده ام و فقط از سرمايه ام مى خورم واى بر تو! آيا سر و ته مال تو جز از پروردگار توست ؟
.
ـ امام على (ع ) : در شكيبايى آدمى همين بس كه كمتر شكايت كند.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : خداوند به برادرم عزير وحى فرمود كه : اى عزير! اگر مصيبتى به تو رسد از مـن نـزد آفـريدگانم شكايت مكن , زيرا كه از جانب تو مصيبتهاى زيادى به من رسيده و من نزد فرشتگانم ازتو شكايت نكرده ام اى عزير! به اندازه تاب و توانت بر عذاب من , مرا نافرمانى كن .

ـ امـام صـادق (ع ) , در پاسخ به اين پرسش كه منفورترين خلق نزد خدا كيست , فرمود : كسى كه خدارا متهم كند [پرسش كننده گويد :] عرض كردم : مگر كسى خدا را هم متهم مى كند؟
فرمود : آرى , كـسـى كـه از خـدا طـلب خير كند و خداوند خير او را در چيزى قرار دهد كه وى ناخوش مـى دارد و در نـتـيـجـه ,نـاراحت شود چنين كسى خدا را متهم كرده است عرض كردم : ديگر چه كسى ؟
فرمود : كسى كه از خداشكوه كند عرض كردم : مگر كسى از خدا هم شكوه مى كند؟
فرمود : آرى , كسى كه هرگاه گرفتار شود ,بيش از حد گرفتارى خود شكايت كند عرض كردم : ديگر چـه كـسـى ؟
فرمود : كسى كه هرگاه نعمتى به اوداده شود سپاسگزارى نكند و هرگاه گرفتار شود صبر نورزد.

شكايت به خدا.

قرآن .

((گـفت : من از غم و اندوه خود تنها به خدا شكايت مى برم و از (عنايت ) خدا آن مى دانم كه شما نمى دانيد)).
ـ امـام صادق (ع ) : هركه به برادر خودشكايت كند , به خدا شكايت كرده است و هركه به كسى جز برادر خود شكايت كند , از خدا شكايت كرده است .

ـ امـام عـلـى (ع ) : هـركه از نياز (و مشكل )خود نزد مؤمنى شكوه كند گويى از آن نزد خدا شكوه كرده است و هركه از آن نزد كافرى شكوه كندگويى از خدا شكوه كرده است .

ـ هـر گاه مسلمان در تنگنا و سختى افتد ,نبايد از پروردگار عزوجل خود شكايت كند , بلكه بايد به درگاه پروردگار خويش كه زمام و تدبير اموربه دست اوست , شكايت برد.
ـ شكايت خود را نزد كسى بر , كه بر رفع نياز تو توانا باشد.
ـ زنـهار! زنهار! از اين كه پيش كسى درددل كنيد كه اندوه و مشكل شما را بر طرف نمى كند و با انديشه خود گره از كار شما نمى گشايد.
ـ به خدا شكايت مى برم از جماعتى كه نادان مى زيند و گمراه مى ميرند.
ـ بـه هـنـگـام رو بـه رو شـدن بـا دشـمـن در مـيدان جنگ , چنين دعا مى كرد : بار خدايا! به تو شكايت مى بريم از نبود پيامبرمان و فراوانى دشمنمان و پراكندگى خواستهايمان .

شهادت (1) در مسائل قضايى .

شهادت عادلانه .

قرآن .

((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پيوسته به عدالت قيام كنيد و براى خدا شهادت دهيد , هرچند به زيان خودتان يا پدر ومادرو خويشاوندان (شما) باشد اگر (يكى از دو طرف دعوا) توانگر يا نيازمند بـاشـد , بـاز خدا به آن دو (از شما) سزاوارتراست پس از هواى نفس پيروى نكنيد كه (در نتيجه از حق ) عدول كنيد و اگر به انحراف گراييد اعراض نماييد , قطعا خدابه هرچه مى كنيد آگاه است .

((اى كـسـانـى كه ايمان آورده ايد! براى خدا به داد برخيزيد و به عدالت گواهى دهيد دشمنى با گـروهـى ديگر وادارتان نكند كه عدالت نورزيد عدالت ورزيد كه آن به تقوا نزديكتر است و از خدا بترسيد كه خدا به هر كارى كه مى كنيد آگاه است )).
ـ امام على (ع ) : عدالت , روح شهادت دادن است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : من عادل هستم و جز به عدالت , شهادت نمى دهم .

ـ من به ستم شهادت نمى دهم .

ترغيب به شهادت دادن .

قرآن .

((و آنان كه به شهادتهاى خود پايبندند)).
((و براى خدا شهادت را (به راستى ) ادا كنيد)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه براى زنده كردن حق يك نفر مسلمان شهادت حق بدهد , روز قيامت درحالى آورده مى شود كه پرتو نور چهره اش تا چشم كار مى كند ديده مى شود و خلايق او را به نام و نسب مى شناسد.

نهى از خوددارى از شهادت دادن .

قرآن .

((و شاهدان چون (به شهادت دادن ) فرا خوانده شوند نبايد خوددارى كنند)).
ـ امـام كـاظم (ع ) درباره آيه ((و شاهدان چون (به شهادت ) فرا خوانده شوند )) , فرمود : هر گاه مـردى از تـو دعوت كرد كه به دينى ياحقى شهادت دهى , براى هيچ كس سزاوار نيست كه از آن خوددارى ورزد.
ـ امـام صـادق (ع ) نـيـز دربـاره همين آيه , فرمود : هرگاه فردى براى شهادت دادن دعوت شد , سزاوارنيست بگويد : من براى شما شهادت نمى دهم .

ـ امـام عـلى (ع ) درباره همين آيه نيز ,فرمود : يعنى كسى كه شاهد بودن بر امرى را پذيرفته باشد نـبايد وقتى به شهادت دادن فرا خوانده شدامتناع ورزد , بلكه بايد شهادت دهد و در آن اخلاص و صـداقـت داشـته باشد و از سرزنش هيچ سرزنشگرى نترسد و بايد به نيكى فرمان دهد و از بدى و زشتى باز دارد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : بهترين شهادت , آن است كه كسى پيش از آن كه از وى درخواست شود , شهادت دهد.
ـ امام صادق (ع ) : هرگاه براى شهادت دادن فرا خوانده شدى , اجابت كن .

كتمان شهادت .

قرآن .

((كيست ستمكارتر از كسى كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد؟
)).
((شـهـادت را كـتـمـان نكنيد و هركه آن را كتمان كند دلش گنهكار است و خدا به آنچه انجام مى دهيد داناست )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه شهادتى را كتمان كند يا شهادتى دهد كه خون شخص مسلمانى را پايمال كـنـد يـا مال مسلمانى را از بين ببرد , روز قيامت درحالى آورده شود كه چهره اش تاريك است و ظلمت آن تا جايى كه چشم كار مى كند كشيده شده است ودر صورتش خراشهايى است و مردمان او را به نام و نسب مى شناسند.
ـ هركه شهادت را كتمان كند خداوند دربرابر ديدگان مردم گوشت او را به خوردش دهد و اين است سخن خداى عزوجل كه ((و شهادت راكتمان نكنيد )).
ـ هـركـه هـرگـاه بـراى شـهادت دادن فراخوانده شود آن را كتمان كند , همانند كسى است كه شهادت دروغ دهد.
ـ امـام صـادق (ع ) , دربـاره آيـه ((و شـاهدان چون به شهادت دادن فرا خوانده شوند )) , فرمود : مـرادپـيـش از شـهـادت است ((11)) و درباره آيه ((و هركه شهادت را كتمان كند دلش گنهكار است )) فرمود:مراد بعد از شهادت است .

ـ امـام بـاقر(ع ) , درباره آيه ((و هركه شهادت را كتمان كند دلش گنهكار است )) , فرمود : دلش كافر است .

برگشت از شهادت .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـركـه از شـهادت خود برگردد و آن را كتمان كند , خداوند در حضور خلايق گوشتش را به وى بخوراند و درحالى كه زبان خود را مى جود به دوزخ رود.
ـ امـام باقر يا امام صادق (ع ) , درباره كسانى كه شهادت دهند و بر اساس شهادت آنها بر ضد كسى حـكـمـى صادر شود و سپس از شهادت خودبرگردند , فرمود : نسبت به آنچه درباره آن شهادت داده انـد ضامن هستند و بايد تاوان بدهند , اما اگرهنوز حكم صادر نشده باشد , شهادت آنها كنار گذاشته مى شود و غرامتى نمى دهند.

شهادت دروغ .

قرآن .

((و آنان كه به دروغ شهادت نمى دهند و چون بر ناپسندى بگذرند , كريمانه از آن بگذرند)).
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : هركه درباره مردى مسلمان يا ذمى و يا هر انسانى شهادت دروغ دهد , در روزقيامت به زبانش آويزان مى شود و همراه منافقان در طبقه زيرين دوزخ باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : شـهـادت دهـنـده بـه دروغ هـنـوز قـدم از جـاى خود بر نداشته , آتش بر او واجب مى شود.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : مـنـفـورتـريـن شما نزد من و دورترين شما از من و خدا , كسى است كه شهادت دروغ بدهد.
ـ امام باقر(ع ) : هيچ مردى نيست كه , به منظور بردن مال مسلمانى , عليه او شهادت دروغ دهد , مگراين كه خداى عزوجل به جاى آن سند دوزخى بودن او را صادر كند.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : روز قيامت شهادت دهنده به دروغ در حالى برانگيخته مى شود كه , همانند سگ كه ظرف غذا را زبان مى زند , آتش را زبان مى زند.

كسانى كه شهادتشان پذيرفته است .

ـ امـام عـلى (ع ) به شريح فرمود : بدان كه مسلمانان نسبت به يكديگر عادل به شمار مى آيند , مگر كـسـى كـه به كيفر گناهى حد خورده و توبه نكرده باشد يا به شهادت دروغ دادن شهرت داشته باشد يا گمان بد درباره او برده شود (و مظنون باشد).
ـ امـام صـادق (ع ) : هـركـه شـبانه روز پنج بار با جماعت نماز خواند , به او خوش گمان باشيد و شهادتش را بپذيريد.
ـ در پـاسـخ بـه سـؤال عـلقمه از كسانى كه شهادتشان پذيرفته است و كسانى كه پذيرفته نيست , فـرمـود : اى عـلـقـمه ! هركه بر آيين اسلام باشد مى تواند شهادت دهد عرض كردم : كسى هم كه مـرتـكـب گـنـاهـان شـود شهادتش پذيرفته است ؟
فرمود : اى علقمه ! اگر شهادت گنهكاران پـذيـرفـتـه نبود در آن صورت شهادت كسى جز پيامبران و اوصيا پذيرفته نمى شد , زيرا فقط آنان مـعـصـوم هـسـتـنـدبـنـابراين , اگر به چشم خود نديدى كه كسى گناه مى كند يا دو شاهد به گـنـهكارى او گواهى ندادند چنين كسى عادل و آبرومند است وشهادتش پذيرفته مى شود , هر چند به واقع گنهكار باشد و هركه از گناهان او غيبت كند از ولايت خداى عزوجل خارج شده , به ولايت شيطان در آمده باشد.
ـ امام رضا(ع ) : هركه مسلمان متولد شود وبه خوبى و پاكى شهرت داشته باشد , شهادتش پذيرفته است .

كسانى كه شهادتشان پذيرفته نيست .

قرآن .

((كسانى كه به زنان پاكدامن تهمت (زنا) زنندو چهار شاهد نياورند , آنان را هشتاد تازيانه زنيدو از آن پس شهادتشان را هرگز نپذيريد , آنان مردمى فاسقند)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : شهادت شخص مظنون و آدم نازكدل پذيرفته نيست .

ـ شهادت علما بر ضد يكديگر پذيرفته نيست , چون اينان (نسبت به هم ) حسادت مى ورزند.
ـ شهادت دادن كسى كه در اسلام حدخورده باشد , پذيرفته نيست .

ـ شـهـادت مـرد خائن و زن خائن و كسى كه به برادر خود كينه دارد و مرد بدعتگذار در اسلام و زن بدعتگذار , پذيرفته نيست .

ـ شـهـادت مـرد خائن و زن خائن و كينه توزو كسى كه به برادر خود دشمنى مى ورزد و كسى كه گـمـان وابـسـتـگـى او مـى رود (مانند غلام و وابسته به يك قبيله ) و خويشاوند و خدمتكار خانه پذيرفته نيست .

ـ شهادت كسى كه دست گدايى درازمى كند , پذيرفته نيست .

ـ امـام صـادق (ع ) , در پـاسـخ بـه پرسش عبيداللّه بن على حلبى از كسانى كه شهادتشان پذيرفته نـيـست , فرمود : مظنون , متهم و خصم عبيداللّه مى گويد : عرض كردم : پس فاسق و خائن چه ؟
فرمود : اينها داخل عنوان مظنون هستند.
ـ شهادت فاسق را جز بر ضد خودش نمى پذيرم .

ـ امير المؤمنين (ع ) نه شهادت آدم فحاش وبد زبان را مى پذيرفت و نه شهادت كسى را كه رسوايى دينى داشت .

ـ امام باقر(ع ) : پشت سر كسى كه براى اذان و نماز مزد مى طلبد , نبايد نماز خواند و شهادتش نيز پذيرفته نيست .

ـ امـام بـاقـر از پدران بزرگوارش (ع ) نقل مى كند : شهادت كينه توز و شهادت كسى كه رسوايى دينى دارد , پذيرفته نيست .

ـ امام صادق (ع ) : شهادت آدم مشكوك و خصم و مدعى و غرامت پرداز يا مزدور يا شريك يا متهم يا پـيرو (مانند شاگرد يانوكر يا وابسته به يك خانواده يا قبيله )پذيرفته نيست و شهادت شرابخوار و شهادت شطرنج باز و نرد باز و شهادت قماربازپذيرفته نيست .

ـ شهادت نرد باز و كسى كه هفت پر ودوشاه بازى مى كند , پذيرفته نيست .

فلسفه لزوم چهار شاهد در زنا.

ـ امام رضا(ع ) : در زنا چهار شاهد ودر ساير حقوق دو شاهد تعيين شده است ,چون سنگسار كردن مـحـصن , كيفرى سخت است چرا كه موجب كشته شدن مى شود ازاين رو , در مساله زنا شهادت مـضاعف و سختگيرى شده است , زيرا در آن پاى كشته شدن زناكار و از بين رفتن نسب فرزند او و ضايع شدن ارث و ميراث درميان است .

آداب شهادت دادن .

ـ پيامبر خدا(ص ) : اى پسر عباس ! فقطدرباره چيزى شهادت بده , كه برايت مثل روز روشن باشد.
ـ اما تو اى پسر عباس ! فقط موقعى شهادت بده , كه موضوع برايت مانند اين آفتاب روشن باشد.
ـ امام صادق (ع ) : نبايد شهادتى بدهى ,مگر آن گاه كه آن را مانند كف دستت بشناسى .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) در پـاسخ به پرسش از شهادت , فرمود : آفتاب را مى بينى ؟
هرگاه موضوع به همين روشنى بود شهادت بده و گرنه خوددارى كن .

شهادت به شهادت .

ـ امام باقر(ع ) : على (ع ) شهادت به شهادت را در زمينه حد (شرعى ) جايز نمى شمرد.
ـ امام على (ع ) : شهادت دادن به شهادت در زمينه حد و نيز كفالت در حد جايز نيست .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگـاه مردى به شهادت مردى شهادت دهد , شهادتش پذيرفته مى شود و آن نصف شهادت به شمار مى آيد (و نياز به گواه ديگرى دارد تا يك شهادت محسوب شود) و اگر دو مـردعادل به شهادت مردى شهادت دهند , شهادت يك مرد محسوب مى شود (و نياز به شاهد ديگرى مى باشد).

گرامى داشتن شهود.

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : شـهـود را گرامى داريد ,زيرا كه خداى تعالى به واسطه آنان حقوق را به صاحبانش بر مى گرداند و ستم را دفع مى كند.

شهادت (2) كشته شدن در راه خدا.

فضيلت شهادت .

ـ پيامبر خدا(ص ) : بالاى هر نيكى , نيكى است تا آن گاه كه مرد در راه خدا كشته شود پس , چون در راه خدا كشته شد بالاتر از آن نيكى (وارزشى ) وجود ندارد.
ـ شرافتمندانه ترين مرگ , شهادت است .

ـ امام سجاد(ع ) : هيچ قطره اى نزد خداى عزوجل محبوبتر از دو قطره نيست : قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود و قطره اشكى كه بنده در دل شب تار براى خداى عزوجل مى ريزد.
ـ در دعـا ـ : آنـگـاه سـتايش از آن اوست ستايشى كه به واسطه آن , در زمره اولياى نيكبخت او و درسلك شهيدان شمشيرهاى دشمنان وى درآييم .

ـ امام على (ع ) ـ در دعا براى هاشم بن عتبه ـ : خدايا! شهادت در راه خودت وسازگارى و همراهى با پيامبرت را روزى او فرما.
ـ بخشى از دعاى امام على (ع ) در هنگامى كه آهنگ رو به رو شدن با سپاه معاويه رادر صفين كرد : بـار خدايا! اى پروردگار آسمان بر افراشته اگر ما را بر دشمنان چيره كردى از ستمگرى دورمان گردان و به حق راهنماييمان فرما و اگر آنان را بر ما چيرگى دادى , شهادت را روزى ما كن و از فتنه نگاهمان دار.
ـ امـام عـلـى (ع ) , در پـايـان عـهدنامه خود به مالك اشتر , مى فرمايد : من از خداوند , به رحمت گسترده و قدرت عظيمش بر برآوردن هر خواهش و مطلوبى , مسالت دارم كه عاقبت من و تو را به سعادت وشهادت ختم فرمايد.
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation