هنر امروز و آينده
صحنهاى را كه قلمهاى بد سابقه يا بد دل (از انقلاب شما) چه در داخل كشور يا در هر جاى دنيا،ارائه كردند،چهرههاى معروف،آلودهكنندگان صفاى طينت انسانى...شما پاك كنيد، مدعى شما فقط هنرمندان بدبختسيه رويى نيستند كه از انقلاب رو برگرداندند و خود را محكوم به فنا كردند،بلكه پيكر عظيم هنرى دنيا،تا آنجا كه در مشتسياستهاىاستكبارىست،مدعى شماست (1) .
مسلم است كه:اگر جوانان معتقد ما با ذخيرهاى ارزشمند استعداد كه در آنان هست،و با زمينهى مساعدى كه انقلاب براى آنان فراهم آورده و با بهرهگيرى از سوژههاى بديع و بىنظيرى كه صحنههاى انقلاب و جنگ تحميلى در اختيار آنان نهاده،و نياز مبرمى كه امروز به هنر نمايشى براى رسوخ و گسترش مفاهيم انقلابى احساس مىشود،همتخود را صرف تئآتر و سينما كنند و تكنيك و محتوى را به پيش ببرند،پس از چندى انقلاب اسلامى خواهد توانستبرجستهترين آثار هنرى در اين رشته را به دنيا عرضه كند وبشريتبه يكى ازارزشمندترين هداياى انديشه الهى و اسلامى دستيابد. (2)
...خواه و ناخواه آنچه امروز در جامعهى ما مىگذرد،در آيينه روشن ذوق و استعداد هنرمندان و اديبان اين روزگار منعكس خواهد شد.منتها هنرمند و اديب با فرهنگ اين وظيفه را هم دارد كه اين آيينه را هر چه صيقلىتر و صافتر و روشنتر كند...هميشه اين آيينهمنعكس كنندهى دقيق واقعيات نيست.
گاهى كج و معوج نشان مىدهد. (اما) يك روز سرانجام حقيقت روشن خواهد شد و آنان كهسعى كردهاند آن را زشت و منحرف نشان دهند،افشاء خواهند شد. (3)
ما عقيده داريم كه هنرمند جوان امروز كه صادقانه دل به انقلاب سپرده و در خدمت انقلاب و در خدمت آرمانها و ارزشهاى انقلاب قرار گرفته است و مؤمنانه از انقلاب حرف مىزند،همان گزارشگر جاودانهى تاريخ اين روزگار و حقايق اين روزگار است. (4)
روزى كه ادبيات انقلابى ما روند كنونى رشد و تعالى را پيموده باشد،مىتواند الگوى تازهاى براى ادبيات اين عصر شود.تصوير آرمانى زندگى و تشريح نقاط زشت و زيباى انسان امروز،و ترسيم راهى كه آدمى را به آسايش و رستگارى و تعالى حقيقى مىرساند،بيش از همه،از آن شاعر و هنرمندى ساخته است كه در مهد انقلابى خدايى و مردمى زيسته و نظام ارزشىمتعالى را در صفا و قداست فضايى كه وحى الهى بر آن حاكم است،آموخته باشد. (5)
البته هنر انقلابى هنوز جوان است،از پيش آزموده و تجربه نشده.اين طبيعت جوان و اين نهال تازه روييده،بتدريج رشد مىكند.شما عزيزان،همه هنرمندان،همه شاعران،قصه نويسها، سازندگان نمايشنامهها و فيلمنامهها و تابلوها و همهى آثار هنرى و نمودارهاى زيبايىهاى آفرينش موظفيد،نه به وظيفهاى خارج از الهام درونى خودتان،بلكه به وظيفهى هنرى،بهوظيفهى اخلاقى،اين نهال جوان را بارور و شكوفا سازيد. (6)
عزيزان،توجه داشته باشيد هنرى كه امروز به نام هنر اسلامى و هنر انقلابى ارائه مىشود، آبروى جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامىست،لذا بايد هم از لحاظ تكنيك هم از لحاظمحتوى،همواره در منتهاى قوت باشد...
ما اميدوار هستيم كه آن اوج و جهش را بعد از چند سال بدستبياوريم...بايد محتواى هنر وقالب هنر هر دو با هم و به موازات هم ترقى و پيشرفت داشته باشد. (7)
انقلاب اسلامى ماندگار است چرا كه هدايت الهى و حمايت مردمى پشتوانهى آن است.هنر شما بايد در راه تعميق ارزشهاى آن بكار رود.شما بايد از ابزار هنر خود شمشيرى بسازيد تاناپاكىها و ناخالصىها را بزدايد،تا راه رشد پاكى و خلوص و تقوى در جامعه باز و هموار شود. (8)
امروز با حاكم شدن ارزشهاى الهى و با ورود تودههاى مردم در صحنههاى جدى و واقعى زندگى ميدان هنر آزمايى به روى همه باز است.فضاى انقلابآنهم انقلابى كه به معناى حقيقى كلمه،متكى به دست و دل مردم است،خود بزرگترين مشوق است.مفاهيم انقلابى و حماسههاى مردمى و آرمانهاى انقلاب،وسيعترين عرصهى جولان ذهن شاعر و هنرمند است. هر ذهن آفريننده مىتواند:در شرف و شجاعت اين مردم،در مبارزه به خاطر زندگى شايسته با گرگان درندهى استكبار،در شكستن بتهاى زر و زور و تزوير،در صفاى دل جوانان،در استحكام و مقاومت مادران...در افراشتن پرچم حمايت از مستضعفين و در صدها جلوهى انقلاب اسلامى،مسحور كنندهترين زيبايىها را ببيند و با سرانگشت ذهن خلاق خود براى ديگران ترسيم كند.اين طبيعىترين توقعىست كه انقلاب از شاعر و هنرمند امروز دارد، انقلاب بىشك چشم به راه آنها كه مىگفتند«بر طاغوت»اند اما در عمل«با طاغوت»رفتند، نخواهد ماند.بيشترين تكيهى انقلاب بر نيروهاى زاييده از انقلاب و پرورش يافته در مهد آناست. (9)
هزاران چشمهى جوشنده هنرى را دستهاى پليد و خائن آلوده كردند...ما امروز آثار فرهنگى حركتبه اصطلاح هنرى دوران گذشته را از نزديك مىبينيم.شما مسؤوليتسنگينى بر دوش داريد،بخصوص شما هنرمندان،و همهى هنرمندانى كه اكنون در اين جمع حضور ندارند.كار بسيار دشوار است.منتها به فضل الهى يك امتياز داريم-و آن انقلاب است.امتياز انقلاب،امتياز عجيبى است...مثل هواى بهارىست...گل را در گلدان،در گلخانه و در اتاق هم مىتوان رشد داد،اما با صحراى باز قابل مقايسه نيست و با طراوت گستردهاى كه باران بهارىبر او مىبارد و آفتاب بر آن مىتابد و زمين حاصلخيز آن را...با سرعت و شتاب بارور مىكند... (10)
استعدادهاى مردم گنجى پايان ناپذير و معدنى بىانتها و قيمتىست.كسانى مايل بودند از آن استفادههاى سوء بشود.امروز اين معدن قيمتى در اختيار انقلاب است،در اختيار اسلام است.اين معدن قيمتى،ذوق و استعداد و خلاقيت و هنر انسان است:«الناس معادن كمعادن الذهب و الفضه»...هر چه ممكن استبهتر و خالصتر و بىغشتر آن را استخراج كنيد،بسازيدو توليد كنيد. (11)
بنده از ته دل و از بن دندان ايمان راسخ و قطعى دارم كه هنر آيندهى اين كشور،هنرى جوشنده و هنرى برتر خواهد بود.همانطور كه در ميدانهاى ديگر مشاهده كرديم.مثلا،شما خيال مىكنيد،نيروهاى نظامى ما،در جنگ چقدر هنر رزمندگى مىتوانستند داشته باشند؟. ..ملت ما چقدر مىتوانستبجنگد،چقدر مىتوانست مقاومت كند؟حالا شما ببينيد چه خبر است،حماسههاى بىنظير در ميدانها...شما گزارشگران اين صحنهها هستيد...گزارش اين صحنهها كار هر كس نيست.شما هستيد كه روايتتان و حكايتتان مىتواند اين زيبايىها را به چشم بكشاند...بايد مايههاى هنرىتان را هر چه ممكن است قوى كنيد،ضعفهاى مختلف رابرطرف كنيد،اغماض نكنيد. (12)
بدون مجاهدت وقفه ناپذير شما شاعران آگاه و متعهد،جبران خسارتهاى دوران سلطهى فرهنگى ميسر نخواهد شد و شعر انقلابى آن شكوفايى و جهش متناسب را نخواهد يافت.بايد:
اولا:همهى ظرفيتشعرى جامعه به كار بيفتد،استعدادهاى جوشان شناخته و تربيتشود و فعليتهاى فراموش شده و به دستغفلتيا تغافل سپرده،در صورت سلامتبه صحنه بازگردانده و نواخته شوند.
ثانيا:بايد شعر به فخامت و شيوايى لازم برسد و سخافت و سستى و خشكى مطلقا از آنزدوده شود.
ثالثا:در موضوعات و اهداف شعرى«بيشتر به مسائل مهم كنونى جامعه و نيز به معارف اسلامى كه مايهى رسوخ پايههاى نظام اسلامىست،پرداخته شود و شعر كاملا در جهتهدفهاى انقلاب حركت كند.
رابعا:در زبان و تعبير و زيبايى و آرايش،و اگر لازم شود،در شيوه و قالب،ابتكار و نوآورى شود.وبسى بايدها كه كمال مطلوب در باب شعر اين زمان،از آن بىنياز نيست. (13)
هنر امروز ايران هنر«مقاومت»است،نه هنر«تسليم و سازش».اينگونه هنر،شرط اصلى آگاهى و زمان شناسى و نيز شجاعت و گستاخى در برابر تهاجم وحشيانهاىست كه در آن از همهى ابزارها براى سركوبى و به ذلت كشانيدن ملت ما استفاده مىشود. (14) بقاياى هنر دوران طاغوت كه تسليم در برابر تهاجم فرهنگى بيگانگان،روح و ويژگى اصلى آن بود،نمىتواند در بناى فرهنگ و هنر انقلابى اين روزگار نقشى و سهمى داشته باشد. (15) بايد به كارى همه جانبه و خستگى ناپذير در زمينهى آموزش و پرورش هنرى پرداخته شود و مسؤولان و دست اندركاران امور فرهنگ و هنر در دولت جمهورى اسلامى همهى امكانات لازم را براى اينرويش و پرورش در اختيار هنرمندان و هنر پژوهان بگذارند. (16)
استمرار و تداوم اين حركت دانشجويى،نويد بخش آن است كه نهال شعر جوان و انقلابى،در كار بالندگى و شكوفايىست...همزمانى اين اجلاس با جنبش راهيان كربلا...مضمون تازه و شور و حالى مخصوص به آن مىبخشد.روح و تپش اين حركت فداكارانه...مخصوصا در مضمون و قالب شعر و ادب فارسى بايد نمودى برجسته و واضح داشته باشد.در حقيقت،شعردوران انقلاب بايد چاووش خوان قافلهى انقلاب باشد. (17)
شاعران جوان مىتوانند منعكس كنندهى همهى آرمانها،سياستها،روشها و واقعيتهاى انقلابشان در آثار شعرى خود باشند...امروز ملتها همچون الگويى به انقلاب ما و ملت ما و كشور ما و نظام ما مىنگرند،بسيارند آنها كه مىخواهند سرنوشتخود را در آيينهى اين انقلاب ببينند.پيام انقلاب بايد به زبان شعر و هنر كه اصيلترين و خالصترين و گيراترين زبانهاست،به آنان منتقل شود.انقلاب در قالب هنر و ادبيات آسانتر و صادقانهتر از هر قالبديگر قابل صدور است. (18)
ما بايد قرص و محكم مواضع خودمان را بگوييم كه:اى نويسنده!فيلمساز!نمايشنامه نويس! تو اگر واقعا مىخواهى براى اين انقلاب و با مردم باشى،ايدئولوژى اين مردم را بفهم و با اين ايدئولوژى حركت كن و شاعر مردمى و هنرمند مردمى باش.اما اينكه تو بخواهى در برج عاج خودت بنشينى و همان ذهنيات قديمى را مطرح كنى،از مردم جدا مىمانى و منزوى مىشوى،و چون اين حكومت،حكومتى مردمىست وقتى از مردم جدا شدى از همه جامنزوى و بيگانه خواهى شد. (19)
...جزو نامههايى كه برايم آمده بود،يك نامه از شاعر معروفى بود،نمىخواهم اسمش را بياورم.. .او ضمن تقدير از اينكه شما به شعر پرداختهايد...از باب گله نوشته بود كه ما بعد از انقلاب شعرهايى گفتيم و چنين و چنان...و كسى به سراغمان نيامد...وقتى به شعرش نگاه كردم ديدم در همان شعرها نويد مىدهد كه اين خزان خواهد گذشت!...من به يكى از برادران گفتم در جوابش بنويسد:تو اينقدر ديد ضعيفى دارى كه گمان مىكنى حالا دوران خزان است،و اين بهارى را كه دميده نمىبينى...آنوقت گله مىكنى كه چرا از مردم جدا هستم.بهار آمده منتها بهارىست كه دست تطاول گلچين در آن بيداد مىكند،لذا كارى كه بايد كرد اينست كه بايد رفت جلو دست گلچين را گرفت و الاغى را كه در ميان گلزار افتاده،بيرون كرد،نه اينكه منكر وجود بهار شد.بهار با همهى سرسبزى و زيبايى دميده،لكن تو نمىتوانى آنرا ببينى،يا اينكه گفتهاى:صبح خواهد دميد!اين چه ديدىست كه صبح دميده را نمىتوانى ببينى؟!...او مجددا نامه نوشت و خيلى خوشحال شده بود و توضيحاتى داد...و آن برادر ما هم مجددادرجوابش يك نامهى بسيار جالبى فرستاد... (20)
به هر حال،اين قشر هنرمند از معدود قشرهايىست كه بيش از هر كس مىخواهد قدرش شناخته شود،اينكه مىبينيد اينها زود رنج و زود قهر و حساس هستند بخاطر همين است. بنابر اين وقتى با يك نفر صحبت مىكنند و مىبينند كه او حرف آنها را نمىفهمد،به خودشان مىگويند به كسى كه حرف مرا نمىفهمد،چه بگويم؟!لذا قهر مىكنند و مىروند وبه خودشان دردسر بحث و مباحثه نمىدهند. (21)
...موضوع را مىتوان داد به يك نويسنده يا هنرمند تا او به صورت ابتكارى از هنر خود استفاده كند...اين جزو مصاديق محدود كردن هنر هنرمند نيست كه يك عدهاى پيدا شدهاند. ..و مىگويند:شما داريد هنرمندان را به زنجير مىكشيد،داريد محدودشان مىكنيد،هنرمند آزاد است،هنر در چارچوب عقايد و تفكرات و ايدئولوژىها قرار نمىگيرد!اين دروغ محض است...هنر همواره بهترين زبان تبيين ايدئولوژيها بوده است.بنابر اين...اولويتهايى را كهمخاطب امروز به آنها احتياج دارد،بايد به هنرمند ارائه بدهيم. (22)
لازم است عرض كنم كه در زمينهى هنر و تربيت هنرى و كار هنرى،در گذشته،پيش ازانقلاب،متاسفانه خيلى كم كارى داشتهايم،اين بايدجبران شود. (23)
مخاطب من كسانى هستند كه مىتوانند كار هنرى فعال و پر تلاش انجام دهند و پيام هنرى را ابلاغ كنند.البته بايد كار كنند،بايد تلاش كنند،بايد از قالبهاى خوب و تكنيكهاىخوب قابل قبول و قابل ارائه در همهى رشتهها و شعبههاى هنر استفاده كنند. (24)
...بىشك معارف كنونى كه در اختيار ماست،به خاطر ضعف و انحطاط فرهنگى دوران گذشته با برخى زوايد مضر همراه است،بايد فرهنگ ملت ما كه بر پايههاى اسلامى و بينشاسلامى متكىست از آنها خلاص بشود.
بنده به عنوان يك مسؤول و يك ايرانى انتظارم از وضع كنونى اجتماع خودمان اينست كه حالا ديگر به طريقى عمل كنيم كه بتوانيم عقب ماندگى فرهنگى خود را كه بتدريج در طول چند قرن مخصوصا همين اواخر به آن دچار شدهايم،جبران كنيم...آيا واقعا نمىتوانيم در زمان كنونى و در جامعه علمى خود،فلاسفهاى داشته باشيم مثل فارابى و ابن سينا،و دانشمندانى داشته باشيم چون خوارزمى و زكرياى رازى و ابو ريحان بيرونى و خيام و شعرا و ادبا و هنرمندانى داشته باشيم مثل فردوسى و سعدى و حافظ و فقهايى مانند شيخ طوسى و محقق و علامه حلى...آيا ما حق نداريم توقع داشته باشيم كه در دورهى خود فلاسفهاى، دانشمندانى،فقهايى،شعرا و ادبايى و مورخانى و محققانى آنچنان،باز هم داشته باشيم؟چرا،مگر چه اتفاق افتاده؟
ايرانى همان ايرانىست،سرزمين همان سرزمين است،شرايط تاريخى و اوضاعاجتماعى بهتر از آن دورانهاست.پيشرفت دانش و علوم نيز به ما كمك مىكند.زبان ما زبانى غنى و رسا و پر ظرفيت است و خود زبان در پيشرفت دانش و علوم و معارف و گسترش و ارائهى آن و تبادل آن نقش مؤثرى دارد.با اين زبان،با اين استعداد،با اين وضع،با آگاهى از پيشرفتهاى جديد جهانى چه دليلى دارد كه ما اين انتظار را در دلمان نپرورانيم كه ايران همان نبوغ و همان برجستگىهاى علمى و شكوفايى فرهنگى اسلامى قرون ميانهى اسلامى را امروز هم ارائهكند.
يك سلسله اتفاقها روى داد...و دانش در غرب آن جوشش را پيدا كرد.آنها نه استعدادشان بيشتر از مردم مشرق زمين است،نه سابقهى تمدنى مانند شرق دارند،و نه اوضاع اجتماعى و وضع حكومتها و اوضاع سياسى و تشكيلات سياسىشان بهتر از تشكيلات سياسى شرق بود،بلكه گاهى ظالمانهتر و سختتر هم بوده است.
بنابر اين،بر حسب يك سلسله امكانات،غرب در مسابقهى دانش از شرق جلو افتاد،از شرق اسلامى و از ايران.ايران مهمترين و گرمترين كانون دانش و معرفت.در طول اين چند قرن در بين كشورهاى اسلامى ديگر بود.حالا چرا بايد تصور بكنيم كه تا ابد بايد اوضاع همين گونهباشد؟به چه دليل؟
اولين قدم اين است كه ما محتاج ديگران نباشيم،البته همهى انسانها به هم محتاجند،در حقيقت متكى به ديگران نباشيم يعنى اگر عصايشان را از زير بغل ما كشيدند،ما به زمينبيفتيم!!اين اولين قدم است. (25)
موسيقى-غنا
...اما در مورد موسيقى،بايد اعتراف كنم هنوز در اين مساله ما آن پاسخ روشن و كامل را نداريم،لا اقل من ندارم.در گذشته،[و الآن نيز بر آن عقيده هستم].روى اين جمله تكيه مىكرديم كه آهنگ مخصوص مجالس لهو،گناه و حرام است...آن وقتها ما فكر مىكرديم آهنگهاى ترانهاى،مخصوص مجالس لهو است...اما دستگاهها،فرض كنيم دستگاه شور يا ابو عطا يا همايون و امثال آن چطور؟همهى كسانى كه حنجرهى آنها يك نوايى را بيرون داده،با يكى از همين دستگاههاى دوازدهگانه بوده است.پس اين حرام نيست و اصلا موسيقى همين آهنگها و ريتمهاى مخصوص است...اينها حرام نيست مگر آن كه باز در لابلاى آن يك چيزىبگنجانند كه آن حرام باشد. (26) و (27)
بعدها يك حرفى پيدا شد كه خود ما هم،بصورت يك احتمال مىگفتيم-وقتى كه حضرت آقاى منتظرى در طبس تبعيد بودند...ايشان هم همين حرف رامىگفتند-...وقتى ايشان گفتند در ذهن ما قوىتر شد،آن حرف اين بود كه بگوييم:غنا كه در شرع اسلام حرام است، اشاره به شكل ندارد بلكه اشاره به محتوى مىكند.اصلا وقتى مىخواهيد به دنبال غنا بگرديد،آن آهنگ را از لحاظ شكل مطالعه نكنيد تا بگوييد حرام استيا حلال است،بلكه آهنگ را به لحاظ محتوى مطالعه كنيد.يعنى غنا يك امر محتوايىست،نه يك امر قالبى.اگر شما با زيباترين ترانهها يا هر كيفيتى يك محتواى توحيدى را بيان كنيد،اين حرام نيست.اما اگر مثلا با همان آهنگ متين و موقر همايون و با يك لحن خيلى عادى يك چيز حرام وگناهى را بيان كنيد،اين غناست.البته اين به عنوان فتوا نبود...و ما هم مسجلا نمىگفتيم... (28)
اين حرفى بود كه آن وقتبراى ما مطرح بود لكن الآن...آنچه مطرح است اينست كه از قول امام نقل شد:كه ايشان در مورد بعضى از آهنگهايى كه حتى با ساز همراه بود،فرمودند اين مقدار اشكالى ندارد...چنين استنباط كرديم كه نظر امام بر اينست كه:ساز بطور مطلق حرام نيست و ترانه هم همينطور.يعنى ترانهاى كه محتواى درستى دارد و با يك ساز ملايمى همراه است،اين اشكالى ندارد.اما اگر يك ساز جلفى بود و محتواى نادرستى هم داشت،هر كدامشموجب حرمت مىشود.
البته اين را هم بايد عرض كنم كه سازها عموما انسان را مقدارى از حالت جد خارج مىكند و از حق نبايد گذشت كه آهنگ اين چنين است.مگر آنكه آنچنان محتوايى داشته باشد كه نگذارد،مثل قرآن،يعنى آهنگ قرآن اين هنر را دارد كه...به آنچه قرائتشده جان مىدهد و آن را در نظر انسان برجستهتر مىكند و كلمه به كلمه را در مغز مىنشاند،مثل آبى در روح جريان پيدا مىكند،لذا آن حالت منفى ناشى از صداى خوش مثلا شيخ مصطفى اسماعيل را از بين مىبرد...همين سرود مرحوم شهيد بهشتى...من خودم وقتى بار اول شنيدم با توجه به خاطرات و سوابق ذهنى كه تاثيرات آهنگ و موسيقى براى من بيش از يك آدم معمولىست و محتوى در من يك اثر بيشترى مىگذارد تا آن آدمى كه به آن اندازه با مساله آشنايى ندارد، ديدم اين ترانه مرا كاملا از حالت جد خارج مىكند و الآن هم وقتى گذاشته مىشود،مىرومدر عالم ذهنيات...يك چيزى كه شايد خيلى لطف نداشته باشد. (29)
(سئوال بعدى اينست كه:هنوز موضع مشخصى در مورد موسيقى در جامعهى اسلامى اتخاذ نشده است و نحوهى برخورد از سوى مسؤولين و آيات عظام در اين مورد متفاوت است،چرا؟) (30)
پاسخ:اين از آن اشكالات كاملا وارد است و من تصديق مىكنم كه ما خيلى زودتر از اين بايستى تكليف موسيقى را روشن مىكرديم.البته من يك جمله به شما بگويم،آن چيزى كه در اسلام حرام است،غناست،نه موسيقى،موسيقى هر آهنگ و صدايى است كه از حنجره يا وسيلهاى،به يك شكل حساب شده بيرون مىآيد.اما آن چيزى كه حرام است نوع خاصى از موسيقىست كه غنا باشد.علت اينكه نظرات مختلف است،اين است كه در مورد غنا،ما آيات و روايات صريح كه مشخص كند غنا چگونه چيزىست،نداريم،لذا استنباط فقهى از غنا متفاوت است.مثلا مرحوم آيت الله العظمى بروجردى رضوان الله عليه معتقد بودند:غنا آن چيزىست كه مخصوص مجالس لهو باشد يعنى آن آهنگها و آوازهايى كه فقط در مجالس لهو و خوشگذرانى خوانده مىشود،حرام است و لو اينكه در بيرون مجلس لهو خوانده بشود.و ما آنزمان كه مرحوم آيت الله بروجردى حيات داشتند،اين را تطبيق مىكرديم با آن آهنگها و ترانههايى كه در آن وقت معمول بود اينها را ما قدر مسلم از غنا مىدانستيم ولى موارد ديگرمسلم نبود.
حضرت آيت الله العظمى منتظرى نظر خيلى جالبى در باب غنا دارند من وقتى ايشان در طبس تبعيد بودند،به ديدنشان رفتم و اولين بار آنجا از ايشان شنيدم.ايشان مىگويند:غنا يك امر محتوايىست و از آياتى كه در قرآن هست و در روايات به آن آيات استناد شده،ايشان استنباط مىكنند كه غنا يك امر محتوايى است.يعنى اگر شما يك چيزى را به آواز بخوانيد كه محتواى بدى داشته باشد،حرام است،البته با همان آواز و آهنگ خاص موسيقى.لكن اگر محتواى خوبى داشته باشد و«لهو الحديث»و«ليضل عن سبيل الله بغير علم»نباشد،اين غنانيست و حرام نمىباشد.
البته اين را ايشان آن وقتبه صورت قطعى بيان نكردند بلكه نظر فقهىشان را به ما گفتند كه بعد ما هم از قول ايشان در بسيارى جاها نقل كرديم.و در اين اواخر من به خود ايشان گفتم شما اين نظرتان را بياد داريد كه آنوقتبه ما گفتيد؟و ايشان گفتند:بله،كه معلوم مىشود الآن نظرشان همان است و تغيير نكرده.اما در مواردى كه شبهه وجود داشته باشد كه آيا اين مثلا غنا هستيا غنا نيست،طبق اصطلاح متديك علماى اصول،اين«شبههى مفهومى»ست و در شبههى مفهومى،بيشتر بزرگان و علماى علم اصول،برائت جارى مىكنند، يعنى هر جا كه ما شك كرديم كه آيا اين غنا هستيا نيست،بايد بگوييم غنا نيست و حرام نيست. (پس شما براى اينكه يك چيزى را بخواهيد گوش كنيد،كافىستشك كنيد كه غنا هستيا نيست! (×) ) و ليكن ماوراى اين همه،خيلى لازم است كه ما در اين زمينه كاردرستى بكنيم و اين به عهدهى فقهاى ماست.من بارها اين مطلب را به برادران بزرگ خودمان از فقها و اساتيد گفتهام كه ما فعلا وقت نمىكنيم بنشينيم اين مسائل را بررسى كنيم و واقعا امروز مجال كار علمى و فقهى نداريم.لذا برادرانى كه در قم از زمرهى فقها و آگاهان از رموز اسلامىهستند،بايد بنشينند،مسالهى غنا و موسيقى را براى مردم حل كنند. (31)
از زحمات آقاى توكلى بايد حقيقة سپاسگزارى كرد كه ايشان فرآوردهى بسيار ذيقيمتى را براى انقلاب فراهم كردند.يعنى هر يك از اين ترانهها و سرودههايى كه خوانده شد،فرآورده و محصولىستبراى انقلاب.و اين سرود:از طرفى شعر،از طرفى آهنگ و از طرفى تشكيل گروه سرود و اجراء با اين انتخاب خوب،هر كدام به نوبهى خود حقيقة يك هنر است كه بايد از اين مرد زحمتكش و صبور-كه بدون صبر و خون دل خوردن اينطور چيزها درست نمىشود-تشكر كرد و تبريك گفت كه الحمد لله خوب توانستند از عهده برآيند.يكايك اين عزيزان هم كه در گروه سرود هستند،كارشان را خيلى خوب انجام مىدهند،هم اين آقازادهاى كه الآن خواند و هم آن آقايى كه سرود قبل از ظهر را خواند،اينها را من،هم در تلويزيون دقت كردم هم حالا،حقيقة مثل خوانندههاى حرفهاى،ژستها و حركات و كارهايشان نشان پختگىست كه با آنها كار شده است.صدايشان نيز خيلى متناسب است چون در همخوانىها صداى نامتناسب كار را خراب مىكند،لكن شما صداهاى متناسب پيدا كردهايد و همهى صداها هم خوش.ايشان اين همه ما شا الله جوان و نوجوان خوش صدا و يكدست از لحاظ صدا پيدا كردهاند.از يكايك اين عزيزان تشكر مىكنم.بخصوص و از همه بيشتر از خود آقاى توكلى تشكر مىكنم و از آن آقا هم كه آن نى خوبشان را آرام آرام و چاشنىوارمىنواختند-كه واقعا بايد همينطور باشد،چون ساز در مجموعهى سرود،حكم نمك طعام را دارد و لذا نبايد زيادى بكار برود.اثر اصلى متعلق به نفس انسان است و اين نفس انسانهاست كه آن تاثيراساسى و مضمون همه كس فهم را دارد. (32)
پىنوشتها:
1) -سخنرانى افتتاحيه«تالار حوزه انديشه و هنر»،15/12/1363.
2) -پيام به«دومين جشنواره تئآتر دانشجويان كشور»،14/8/1365.
3) -بازديد از«مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ»در ميدان آزادى،30/6/1364.
4) -همانجا.
5) -پيام به«نخستين كنگرهى دانشجويى شعر و ادب»،27/9/1363.
6) -سخنرانى افتتاحيه«مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ»،30/6/1363.
7) -سخنرانى افتتاحيه«مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ»،30/6/1363.
8) -پيام به«چهارمين كنگرهى شعر و ادب و هنر»،26/2/1363.
9) -پيام به«نخستين كنگرهى دانشجويى شعر و ادب»،27/9/1363.
10) -سخنرانى افتتاحيه در«تالار حوزه انديشه و هنر»،15/12/1363.
11) -همانجا.
12) -سخنرانى افتتاحيه در«تالار حوزه انديشه و هنر»،15/12/1363.
13) -پيام به«كنگره شعر و ادب نهضتسواد آموزى خراسان»،9/7/1364.
14) -پيام به«پنجمين كنگرهى شعر و هنر»،15/2/1364.
15) -همانجا.
16) -همانجا.
17) -پيام به دومين«كنگرهى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور»،27/9/1364.
18) -همانجا.
19) -گفتگو با اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
20) -گفتگو با اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
21) -همانجا.
22) -سخنرانى در مراسم«سالگرد تاسيس سازمان تبليغات اسلامى»،1/4/1366.
23) -همانجا.
24) -همانجا.
25) -سخنرانى در مراسم«چهارمين دورهى كتاب سال»جمهورى اسلامى ايران،دههى فجر1365.
26) -مراسم ديدار اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
27) -مثل چهچهها و غلتهاى خيلى زياد.
28) -مراسم ديدار اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
29) -مراسم ديدار اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
30) -جلسه«پرسش و پاسخ»در دانشگاه،25/9/1366 (اين جزوات جداگانه تحتعنوان«پرسش و پاسخ»توسط روابط عمومى نهاد رياست جمهورى چاپ شده است.)
×) -اين جمله طبق ضبط نوار،با لحن شوخى ادا شده است.
31) -جلسه«پرسش و پاسخ در دانشگاه»،25/9/1366.
32) -صحبت پس از اجراى«برنامه سرود خوانى در استاندارى شيراز»،7/9/1366.