بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تهاجم فرهنگی, معاونت انتشارات مرکز فرهنگى سپاه پاسداران ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     TAHAGO01 -
     TAHAGO02 -
     TAHAGO03 -
     TAHAGO04 -
     TAHAGO05 -
 

 

 
 

next page fehrest page


فهرست مطالب 
مقدمه
فصل اول : فرهنگ چيست ؟
فرهنگ
انواع فرهنگ
فرهنگ مادى
فرهنگ الهى
برخى از ارزشهاى دينى در فرهنگ اسلامى
1 پرستش خدا اساسى ترين ارزش دين :
2 پرورش روح عدالتخواهى :
3 مسئوليت فرد:
4 پرورش روح اجتماعى :
وجه تمايز فرهنگ مادى و الهى
وجود مشترك فرهنگ
تبادل فرهنگى
فصل دوم : زمينه هاى پيدايش تهاجم فرهنگى
بخش اول : زمينه هاى داخلى تهاجم فرهنگى
الف بى توجهى نسبت به فرهنگ خودى :
ب خود باختگى فرهنگى :
ج بى لياقتى سران حكومتها:
د رفاه طلبى و تجمل گرايى :
ه عقب ماندگى علمى و صنعتى :
و- عدم شناخت صحيح از دين و بى توجهىدرعمل به آن :
بخش دوم : زمينه هاى خارجى تهاجم فرهنگى
الف تبليغ عليه تعاليم الهى :
ب برترى نژادى :
ج رشد صنعت و تكنولوژى :
د شكست شيوه استعمار مستقيم :
ه شيوه استعمار نامرئى :
فصل سوم : تهاجم فرهنگى از آغاز تا كنون
بخش اول : فرهنگ و تهاجم در زندگى بشر
1 - دوره گردآورى خوراك
2 - دوره توليد خوراك
3 - دوره توليد ماشين
بخش دوم : فرهنگهاى غالب و مهاجم
فرهنگهاى غالب در عهد باستان
جنبه هاى دوگانه در تهاجم و فرهنگ
بخش سوم : مسيحيت و تهاجم فرهنگى غرب
رنسانس در غرب
شكل گيرى نظام دو قطبى
بخش چهارم : خيزش مجدد اسلام
قيام فرهنگى عليه استكبار جهانى
تغيير استراتژيك در اهداف تهاجمى استكبار
نظام نوين جهانى و تهاجم فرهنگى
فصل چهارم : اهداف و آثار تهاجم فرهنگى
بخش اول : اهداف تهاجم فرهنگى
الف - سلطه فرهنگى
ب . سلطه سياسى
ج . سلطه اقتصادى
بخش دوم : آثار تهاجم فرهنگى
الف - استحاله فرهنگى و محو فرهنگ ملى
ب . وابستگى سياسى - اقتصادى
فصل پنجم : شيوه هاى تهاجم فرهنگى دشمن
1 - تربيت دست آموزها
2 - ارائه الگوها و نمونه ها
3 - جدايى جوانان از اعتقادات دينى
4 - ارائه معيارهاى فرهنگ غرب
5 - تبليغ فراماسونرى
6 - تشكيل مسابقات بين المللى ادبى ، هنرى ، علمى و ورزشى منطبق برارزشهاىغربى
7 - اعزام مستشاران خارجى و شركتهاى چند مليتى
8 - طرح و تفسير دمكراسى به شيوه غرب
9 - تلاش در جهت نابودى افكار مخالف
10 - ادعاى دلسوزى براى آزادى مطبوعات
فصل ششم : ابزارهاى تهاجم فرهنگى
1 - خبر گزاريهاى بين المللى
2 - مطبوعات
3 - راديو و تلويزيون
4 - سينما، تئاتر
5 - مواد مخدر
6 - كالاهاى صادراتى
فصل هفتم : راههاى مقابله با تهاجم فرهنگى
1 - شناخت فرهنگ و اهداف دشمن در تهاجم فرهنگى
2 - تقويت بينش دينى و سياسى
3 - دقت در برنامه هاى آموزش و پرورش كودكان ، نوجوانان و جوانان
4 - زدودن فقر اقتصادى
5 - احياى عزت نفس
6 - مبارزه با روحيه تجمل گرايى
7 - اشباع نيازهاى طبيعى انسان از راههاى مشروع
8 - پيشگيرى از نفوذ عوامل فرهنگى دشمن
9 - استفاده از همه ابزارهاى ممكن براى دفاع فرهنگى
10 - تدوين معيارهاى نوين ارزيابى آثار فرهنگى
11 - گسترش امر به معروف و نهى از منكر
مقدمه 
فرهنگ كه فرايندى از آداب و رسوم ، خوى ها و خصلتها و چگونگى روابط حاكم برمجموعه ها و گروههاى انسانى است ضمن آنكه خود زاييده زندگى اجتماعى انسانهاست ،تاثير شگرف و غير قابل ترديدى بر چگونگى زندگى و ادامه حيات اجتماعى و ملىملتها دارد.
به عبارت ديگر، فرهنگ هر ملتى ريشه در اعتقادات ، طرز تلقى ها و نوع نگرش آنهابه جهان و مسائل موجود در آن دارد. بنابراين به ميزانى كه پايه هاى اعتقادى و باورهاىاجتماعى ملتى مبتنى بر حقايق و ارزشهاى انسانى و الهى باشد، ارزشهاى فرهنگى اونيز شايسته تمجيد و در خور ستايش و قابل پيروى خواهد بود، اما پر واضح است كه درطول تاريخ حيات بشرى ، همواره آداب و سنن و خلق و خوى انسانها در جهت حق و بر اساسبرداشتهاى حقجويانه و واقع گرايانه از قضايا ومسائل مختلف نبوده و در بسيارى موارد و به دلايل عديده ، انحراف و كجروى و دورى ازصراط مستقيم فلاح و رستگارى و در غلتيدن در دامن موهومات و باورهاى خرافى ،باطل گرايانه ، غير الهى و ضد بشرى گريبانگير اقوام وملل مختلف شده است .
همچنين به علت خوى اجتماعى انسان ، مراوات و ارتباطات انسانى و به تبع آن روابطفرهنگى و مبالات فكرى نيز به موازات تاريخ تحولات و تمدن بشرى وجود داشته است.
در اين ميان ، بنا بر نص صريح قرآن ، تقابل و تضاد بين دو فرهنگ الهى وغير الهى و نزاع و درگيرى بين دو مقوله حق وباطل از صبحدم تاريخ وجود داشته و تا واپسين لحظات غروب حيات بشرى نيزادامه خواهد داشت و در اين مسير، خدا پرستان و حقجويان ، همواره روياروىباطل گرايان و شب پرستان ، در نبردى آشتى ناپذير بسر خواهند برد.
امروزه با پيشرفت سريع تكنولوژى و علم و صنعت و با پيدايش قطبهاىغول آساى صنعتى ، اقتصادى و نظامى و با سيطره فرهنگابتذال ، رفاه زدگى و ماديت بر كفرستان شرق و هيچستان غرب اين امكان فراهم آمده استكه سران كفر و الحاد و مستكبران جهانخوار، دم ازتشكيل دهكده جهانى زده و با گسترش سلطه شبكه سازمانهاى بين المللى برسراسر عالم ، حاكميت نظم نوين جهانى را خواستار شوند. اينان بمنظوردستيابى به اين اهداف شوم ، و در پى بسط و توسعه سلطه و نفوذ شيطانى واهريمنى خود در تمام شؤ ون زندگى ملتهاى گوناگون در سراسر دنيا، از طريقنهادهاى وابسته به سازمان باصطلاح ملل متحد و با جهت دهى به تصميمات اين نهاد وكنترل حساب شده آنها، در سرنوشت تمامى ملتها به صورتى آشكار و نهان دخالت مىكنند؛ به بهانه دفاع از حقوق بشر، با استفاده از وحشانه ترين و رذيلانه تريناقدامات ضد بشرى ، حكومتهاى كشورها را تغيير مى دهند، تصيفه هاى خونين نژادى را كهبه ددمنشانه ترين روشها صورت مى گيرد، با ظرافت و ترفندهاى گوناگون توجيهمى كنند، از طريق پيمانهاى چند جانبه اقتصادى همانند گات و غيره زمينه هاىسلطه شوم اقتصادى خود را بر كشورهاى ضعيف و عقب مانده فراهم مى كنند و با آزمايش هرروزه سلاحهاى مخوف و ويرانگر خود ملل محروم و مستضعف را تهديد كرده به آنها چنگ ودندان نشان مى دهند و هر فرياد اعتراضى را به هرشكل ممكن در گلو خفه مى كنند و بالاخره با گسترش ‍ شبكه هاى مدرن و پيچيده ارتباطى وبا بهره گيرى از حيوانى ترين روشها، فضاى فكرى ، اعتقادى و فرهنگى ملتها را لجنمال مى كنند و با ايجاد جو مسموم و خفه كننده فكرى و فرهنگى مانع هر گونه بيدارى ،ابتكار، پيشرفت ، آزادى خواهى و استقلال طلبى در ميان مردم فقر زده و در بند كشورهاىمورد هجوم مى شوند.
در عصرى كه بسيارى از واژه ها معناى حقيقى خود را از دست داده اند، اشاعهابتذال و فساد، نام ترويج فرهنگ و خدمت به جامعه بشرى به خود مى گيرد و دفاع ازهويت ملى و ارزشهاى والاى انسانى و فرهنگى واپسگرايى ، سكون و عقب ماندگى تلقىمى شود و باندهاى آشكار و نهان مافيايى از هر وسيله اى براى استحاله فرهنگى و مسخارزشهاى معنوى بهره مى جويند. در اين بين ، هجوم و شبيخون بر بنيانهاى فرهنگى ،خطر ناكترين و كار سازترين حربه اى است كه اينك موجوديت ملتها بويژهملل اسلامى را تهديد مى كند و انقلاب اسلامى و خاستگاه اصلى آن يعنى سرزمين دلاورخيز ايران در نوك اين حملات ناجوانمردانه و رذيلانه واقع گرديده است ؛ آنچنان كهسكاندار بيدار كشتى انقلاب و مقام منيع ولايت امر مسلمين فرياد بر مى آورد كه كارىكه امروز دشمن از لحاظ فرهنگى انجام مى دهد نه يك تهاجم ، كه يك شبيخون فرهنگىاست .
در پى اين هشدارهاى پى در پى رهبر عظيم الشان انقلاب درباره اين موضوع تلاشهاىگسترده اى در سطح مملكت صورت گرفته كه هر يك به نوبه خود اقدامى مؤ ثر وشايسته در اين جهاد فرهنگى به حساب مى آيد.
در اين راستا، مركز تحقيقات اسلامى نمايندگى ولى فقيه در سپاه نيز به سهم خود وبه منظور ايجاد توانايى هاى لازم براى مقابله با ترفندهاى گوناگون دشمن در اينشيوه تهاجم ، در بين مرزداران سلحشور مرزهاى عقيده و ايمان ، پاسداران و بسيجيان ورزمندگان غيور و كفر ستيز و بنا به درخواست معاونت آموزش عقيدتى سياسى نمايندگىولى فقيه در نيروى زمينى سپاه ، معاونت كمك آموزشى مركز تحقيقات اسلامى مجموعهحاضر را به عنوان ويژه نامه نشريه مكتب جبهه تهيه و تدوين نموده است .
در اين مجموعه كه مشتمل بر هفت فصل مى باشد، سعى و كوشش زيادى بهعمل آمده تا با استفاده از منابع گوناگون و نظرات صاحبنظران در امور مختلف سياسى ،فرهنگى و اجتماعى ، بحثى همه جانبه و عميق درباره مساله تهاجم فرهنگى صورت گيرد.
بنابراين در لابلاى اين سطور، به مسائل مهمى ، مانند: مساله فرهنگ ، انواع فرهنگها،تبادل فرهنگى ، زمينه هاى پيدايش تهاجم فرهنگى اعم از زمينه هاى داخلى و خارجى آن ،پيشينه تهاجم فرهنگى و روند تحولات آن در بستر تاريخ تمدن بشرى و موقعيتكنونى آن بخصوص با توجه به فروپاشى نظام الحادى و كمونيستى امپراتورىشوروى سابق و پيدايش ‍ قطب بندى هاى جديد در عرصه تحولات بينالملل ، اهداف گوناگون مورد نظر در تهاجم فرهنگى و آثار و نتايج ويرانگرى كه اينشيوه تهاجم در پى خواهد داشت ، شيوه ها و روشهاى مختلف موردعمل در اين نوع تهاجم ، ابزارهاى مورد استفاده دشمن در تهاجم فرهنگى و بالاخره راههاىمقابله و راه كارهاى عملى در اين رويارويى فرهنگى به بحث و بررسى گذاشته شده ومطالب و اطلاعات مفيد و جامعى را در اختيار خواننده قرار مى دهد.
اميد آن كه توانسته باشيم از اين طريق گامى هر چند كوچك در اين جهاد مقدس فرهنگىبرداشته و گوشه اى از رسالت عظيمى را كهنسل امروز اسلامى بر عهده دارد ايفا نموده باشيم . اما در عينحال از ضعفها و نقايص ‍ كار خود غافل نيستيم ، به همه تلاشهايى كه از جانب افراددلسوز و مراكز علمى و فرهنگى در سطح كشور در اين زمينه بهعمل آمده و مى آيد ارج مى نهيم و از همه صاحبنظران و انديشمندان تقاضا داريم كه باارسال نظرات اصلاحى و نيز انجام تلاشهاى محققانه و انديشمندانه خود كمبودها وكاستيهاى موجود را جبران نموده و زمينه هاى آگاهى هر چه بيشتر همه مردم بويژهنسل جوان امروز را فراهم سازند.
فصل اول : فرهنگ چيست ؟ 
نگاهى از بام تيره و هوس آلود سده بيست به روزگاران گذشته ، جهان را پهنهدگرگونيهاى بيشمار نشان مى دهد. دگرگونيهاى كه گاه نابودى و نامرادى ؛ و زمانىاميد و كامروايى به ارمغان آورده اند، و پرونده زندگى انسان را از لحظه هاى زشت وزيبا آكنده اند. بررسى مجموعه فراز و نشيبهاى تاريخ ، بشر را بدين حقيقت رهنمون مىكند كه : پديده هاى خوب و بد جوامع انسانى چيزى جز بازتاب روشن فرهنگهانيست بهعبارت ديگر فرهنگ ، خاستگاه همه پيشرفتها، نوآوريها و منشا همه عقب ماندگى به شمارمى آيد.
با توجه بدين حقيقت ، شناخت فرهنگ و ارزيابى آن ارزش و اهميت خود را نمايان مى سازد.
فرهنگ  
هر چند وسيع و جامع بودن مفهوم فرهنگ ، شناخت و شناساندن همه جانبه آن را دشوارساخته است اما از ديرباز هر يك از انديشمندان ، به فراخور آگاهيهاى خويش ، در اينحقيقت نگريسته و تعاريفى از آن ارائه داده اند. اما مع الوصف هر يك از اين تعاريفپيرايه هايى از كاستى را نيز به همراه داشته و به تنهايى نمى تواند تعريف كاملىاز فرهنگ به شمار آيد. به عنوان مثال تايلر دانشور آمريكايى مى گويد:
در روزگار ما اين كلمه (فرهنگ ) بر همه ابزارهايى كه در اختيار ماست دلالت دارد. و(همچنن ) بر همه رسمها و باورها، دانشها، هنرها، نهادها، و سازمانهاى جامعه . انسان ازگذرگاه فرهنگ جامعه خود و به بركت آن ، موجود اجتماعى مى شود. و با مردم پيرامونخود از صدها جهت ، همرنگى و همنوايى مى يابد، و از مردم جوامع ديگر ممتاز مىشود.(1)
نيم كوف جامعه شناس برجسته غرب در اين باره مى نويسد:
فرهنگ عصاره زندگى اجتماعى است . و در تمام افكار،اميال ، الفاظ و تكاپوهاى ما منعكس مى شود و حتى در اطوار و حركات خفيف چهره ما رادارد.(2)
بر اين اساس ، فرهنگ مجموعه پيچيده اى است متضمن معلومات ، معتقدات ، هنرها، اخلاق، قوانين ، آداب و رسوم و تمامى تمايلات ، قابليتها و عادات مكتسبه كه آدمى در حالتعضويت در يك اجتماع حاصل مى نمايد.(3)
انواع فرهنگ  
در يك نگاه كلى مى توان همه فرهنگهاى موجود را به دو نوع مادى و الهى تقسيم كرد ومورد بازنگرى قرار داد:
فرهنگ مادى  
اين فرهنگ بر پوچ انگارى ارزشهاى الهى و انسانى بنا نهاده شده است . جنبه انسانىانسان به فراموشى سپرده شده و تنها به عنوان موجود مادى مورد ارزيابىقرار مى گيرد. چنين فرهنگى افراد پيرو خويش را پيرامون رفاه فزونتر، آزادى و بهرهورى بيشتر از غرايز و سودپرستى به جنبش در مى آورد.
در فرهنگ مادى ، هدف وسيله را توجيه مى كند. بنابراين ، پيروان چنين فرهنگى براىرسيدن به اهداف مادى و بهره مندى هر چه بيشتر از مزاياى زندگى به هر وسيله اى دستمى يازند و از هر شيوه ممكن سود مى جويند. بدين ترتيب در سايه چنين فرهنگى ،بنيادهاى اخلاقى جامعه فرو مى ريزد، ارزشهاى انسانى كم رنگ مى شود، آمار بزهكاريهافزونى مى يابد و بشر در گرداب بى پناهى و تنهايى گرفتار آمده اضطراب وتشويق بر سراسر زندگى وى حاكم مى شود. در اين باره نمونه اى از اظهارات جامعهشناس معروف سوروكين را به عنوان شاهد مى آوريم كه چنين گفت :
هر يك از جنبه هاى مهم زندگى ، سازمان و تمدن جامعه غربى دستخوش ‍ بحرانى غيرعادى شده است ... كالبد روح اين تمدن هر دو به شدت بيمار است به سختى نقطه اىكه مجروح نباشد در پيكر تمدن تمدن غرب و يا عصبى كه درستى انجام وظيفه كند درسلسه اعصاب آن مى توان يافت ما آشكارا در برزخ ميان دو عصر بسر مى بريم درپايان عصر محتضر فرهنگ مادى ديروز پر شكوه و طلوع تمدن معنوى فردائى زايا، مادرحال زندگى انديشه و عمل در واپسين دقايق روز طولانى تمدن مادى بسر مى بريم كهمدت شش قرن مى درخشيده است هنوز پرتوهاى لرزان و كم فروغ خورشيد شامگاهى برشكوه عصرى وداع گر مى تابد، ليكن اين روشنائى ديگر درخشانى نيست فروغش اميدبخش و تابان نيست در پرتو غروب در سايه هائى كه پيوسته ژرفى تيرگى شانفزونى مى يابند، در جهت يابى و تشخيص سالكان راه بمراتب دشوار مى گردد، شبيلداى برزخ مدنى با همه كابوسها با همه كابوسها با همه اشباح و سايه هاى دلهرهانگيزش با همه هراسها و دهشت هاى رل آزار و جان كاهش در برابر ماه چهره مىنمايد.(4)
فرهنگ الهى  
فرهنگ الهى ، انسان را آميزه اى از پيكر خاكى و روان آسمانى مى داند. كه فرهنگ اسلامىتبلور تمام و كمال آن است ، و هدفش دستيابى بهكمال است كه در تابش آفتاب وحى حاصل مى شود و معيار برترى افراد را نيز پرهيزگارى و پايبندى بهاصول ثابت اخلاقى مى داند. قرآن مجيد در اين رابطه مى فرمايد:
ان اكرمكم عند الله اتقيكم (5)
هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست .
اصولا براى شناخت اصالت و ميزان بر خوردارى يك فرهنگ ار روح و حيات نياز بهمطالعه و شناخت ، عناصر برجسته ، جهت و حركت ، آهنگ رشد و انگيزه هاى حاكم بر آنفرهنگ ، مى باشد تا مشخص شود كه آيا داراى شخصيت مستقلى مى باشد؟ و يا اينكهالتقاطى بوده و دنباله رو فرهنگهاى ديگر است .
فرهنگ اسلامى بر خلاف فرهنگ مادى كه ساخته و پرداخته دست بشر است ، به اينويژگى منحصر به فرد، آراسته گشته و به حيات خود ادامه مى دهد. متفكر بزرگاسلامى ، استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره مى فرمايد:
فرهنگ اسلامى مانند يك سلول زنده رشد كرد و فرهنگهايى را از يونانى و هندى وايرانى و غيره در خود جذب كرد و به صورت موجود جديد با چهره و سيماى مخصوص بهخود ظهور كرد و به اعتراف محققان تاريخ فرهنگ و تمدن ، تمدن اسلامى در رديفبزرگترين فرهنگها و تمدنهاى بشرى است . (6)
برخى از ارزشهاى دينى در فرهنگ اسلامى  
1 پرستش خدا اساسى ترين ارزش دين : 
شناخت خدا و پرستش و ايمان به او، هدف و اساسى نظام اعتقادى اسلام است . قرآن مجيد دراين رابطه مى فرمايد:
و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (7)
و ما جن و انس را نيافريدم مگر براى عبادت .
خداشناسى و پرستش خدا بنيان استوارى است كه نه تنها حركت دائمى انسان را بسوىكمال و رشد تضمين مى كند، بلكه به صورتى اطمينان بخش ‍ جلو انحراف فرد و جمعرا نيز مى گيرد، آنكه به خدا مى پيوندد از پليديها، بيداگريها، هوى و هوس ،تمايلات بى ارزش و از خود خواهيها، مى رهاند و تسليم خدا مى شود و خود را از شرطاغوتها، و از نفوذ قدرتهاى اهريمنى آزاد مى سازد.(8)
2 پرورش روح عدالتخواهى :  
عدالت از اركان اصلى حيات انسانى است . جامعه اى كه در آن ظلم و بى عدالتىبرقرار باشد انسانيت انسان در آن جامعه مضمحل مى گردد. جامعه اى اسلامى است كه درآن نظام عدل الهى حاكم باشد. در اين جامعه كار و كوشش اساس مالكيت است . در چنين جامعهاى استثمار و بهره كشى از انسانها گناه نا بخشودنى تلقى مى شود. رسالت پيامبراناز نظر اسلام اقامه عدل است .(9)
قرآن مجيد در اين رابطه مى فرمايد:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس با لقسط(10)
ما رسولان خود را با دلايل روشن فرو فرستاديم و با آنها كتاب و ميزاننازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.
3 مسئوليت فرد: 
از ديدگاه اسلام ، فرد ضمن اينكه مسئول اعمال خود است نسبت به اجتماع پيرامون خويشنيز داراى مسئوليت هايى است كه عواقب اعمال و حركات سكنات او نيز متوجه خودش مىباشد، از طرف ديگر بى تفاوتى و نداشتن تعهد نسبت بهمسائل اجتماعى هم بشدت مورد نكوهش و مذمت قرار گرفته است . پيامبر عظيم الشان اسلام(ص ) در اين زمينه چنين مى فرمايند:
همه شما در برابر يكديگر مسؤ ول هستيد.(11)
4 پرورش روح اجتماعى :  
در فرهنگ اسلامى حركت در جهت حل امور مسلمين ، به اندازه اى از اهميت برخوردار است كهپيامبر عظيم الشان اسلام در اين رابطه فرمود:
كسى كه صبح از خواب برخيزد و در حل امور و مشكلات مسلمانان اهتمام نورزد مسلماننيست . (12)
وجه تمايز فرهنگ مادى و الهى  
زير بناى فرهنگ مادى اقتصاد و بهره جوئى از لذتهاى مادى است از اينرو، انسان را تنها از اين ديدگاه مى نگرند و تمام هدف را در رفاه و آسايش و كاميابى ولذت جوئى خلاصه مى كنند، قدرت و بهره جوئى حيوانى را،كمال انسان مى دانند و او را در اين مسير به پيش مى رانند. به هميندليل است كه دنياى امروز دنياى تبليغات فريبنده و ميدان نمايش و عرضه كالاهاى متنوعمصرفى شده است زيرا در اين فرهنگ ، اخلاق ، معنويت و ارزشهاى انسانى جايى ندارد.
در فرهنگ الهى بناى آن بر اخلاق و ارزشهاى الهى و انسانى گذاشته شده وضعبگونه اى ديگر است . اقتصاد و بهره جوئى از ماديات وسيله است نه هدف . يعنى در اينفرهنگ اخلاق اصل و رفاه و ماديات فرع هستند و آدمى بهاعتدال ميان اين دو رهنمون مى شود. در واقع در اين فرهنگ هم بعد مادى در حد ضرورت ونياز مورد توجه است و هم بعد معنوى در حد اعلى .
فرهنگ الهى با طبيعت آدمى ، نيازها و رشد وتكامل او سازگار است . هم بعد اجتماعى حيات انسانى را در نظر مى گيرد و هم بهنيازهاى اجتماعى و عقلانى انسان توجه دارد، هم احساسات و عواطف را تحريك مى كند و همميل به كنجكاوى و حقيقت جوئى انسان را ارضاء مى كند.
فرهنگ مادى بعلت ناديده گرفتن معنويات و اعتقاد به حيات موقتى با جنبه هاى عقلائىانسان و همچنين آرمانهاى اخلاقى و معنوى او در رابطه با ديگران و آفريدگار جهانتوافق ندارد. همچنين موقتى تلقى كردن حيات انسان در فرهنگ مادى ، انگيزه تلاش را درافراد كاهش مى دهد، زندگى را بر انسان به صورتى بى معنا در مى آورد، و افراد رابه پوچى ، بى هدفى و احساس عدم امنيت و تزلزل دچار مى سازد، اما فرهنگ الهى راه رابراى رشد و تكامل دائمى و نامحدود انسان هموار مى سازد و از اين جهت انسانى را كهفطر تا كمالجو و ترقى طلب است راضى مى كند.
(13)
وجود مشترك فرهنگ  
همه فرهنگها، گذشته از خاستگاه خود، از ويژگيهاى مشتركى برخوردارند؛ كه اشارهبه برخى از آنها مى تواند در بررسى پديده هاى اجتماعى سودمند افتد:
1 فراگرفتنى است . بدين معنى كه فرهنگ ،قابل آموختن است . و از وراثت به ديگرى انتقال نمى يابد. در واقع فلسفه وجودآموزش و پرورش در جامعه انسانى نيز همين ويژگى است .
2 خاستگاه فرهنگ اجتماعى بشرى است . در واقع ، فرهنگ يك موضوع اجتماعى است كه درجامعه شكل مى گيرد، بارور مى شود و مفهوم مى يابد.
3 هر چند فرهنگ ، بزرگترين نياز جامعه بشرى است ، ولى خود اساسى تريننيازمنديهاى زندگى انسان را برآورده مى سازد.
4 فرهنگ ، ايستايى نمى پذيرد و با گذشت زمان پيوستهتحول مى يابد.
5 فرهنگ قابل انتقال است و از نسلى به نسلى يا از ملتى به ملتى ديگرمنتقل مى شود.(14)
تبادل فرهنگى  
امروزه پيشرفت شتابان دانش ، مرزهاى بين المللى را در هم شكسته و پديد آمدنسيستمهاى نوين ارتباطى ، جوامع پراكنده انسانى را در يك مجموعه فرهنگى واحد جاى دادهاست به اين ترتيب مجموعه اى به نام دهكده جهانى در اثر ارتباط و نزديكى روز افزونملل گوناگون انتقال ارزشها و تاثير و تاثيرهاىمتقابل فرهنگى ، با وسعت و سرعت باور نكردنى درحال انجام است .
اما در اين ميان بايد دو مقوله تبادل فرهنگى و تهاجم فرهنگى تفاوتقائل شد چنانكه رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيه الله خامنه اى به اين امر اشارهكرده ، مى فرمايند:
تهاجم فرهنگى با تبادل فرهنگى متفاوت است .تبادل فرهنگى لازم است و هيچ ملتى از اينكه معارفى را در تمام زمنيه ها از جمله فرهنگ ومسائلى كه عنوان فرهنگ به آن اطلاق مى شود. از ملتهاى ديگر بياموزد، بى نياز نيست .
در هميشه تاريخ هم همين طور بوده و ملتها در رفت و آمدهايشان با يكديگر، آداب زندگى، خلقيات ، علم ، نحوه لباس پوشيدن ، آداب معاشرت ، زبان ، معارف و دين را از هم فراگرفته اند. اين مهمترين مبادله ملتها با هم بوده كه ازتبادل اقتصادى و كالا هم مهمتر بوده است .
(15)
گرفتن دانش و فنون مختلف و كشف مجهولات و نمونه بردارى از ابزارها ووسايل كار از ساير ملتها، بخشى از تبادل فرهنگى است . و اين همان چيزى است كه موردتاييد و تاكيد اسلام نيز قرار گرفته است ، پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
دانش را فرا بگيريد و هر چند لازم باشد به چين برويد(16) ، ناظر بر همين معناست .
بنابراين ، تبادلفرهنگى كه همان ارتباط منطقى و درست فرهنگهاست ، مى تواند در پيشرفت ارزشهاىانسانى و بهسازى زندگى بشر بسيار سودمند افتد. زيرا همه مردم جهان از تجربه ،آگاهى و باورهاى درست يكديگر بهره مى برند و از آزمايش روشهاى نادرست آزمودهشده ، بى نياز مى شوند.
بر اين اساس بايد از تبادل فرهنگى استقبال كرد. زيرا فرهنگ گرانمايه اسلامى مىتواند به يارى ارتباطات ، در كمترين زمان ممكن بر دلها و انديشه ها چيرگى بايد وسنگرهاى كليدى جهان را فتح كند.
البته بايد توجه داشت كه نخستين شرط موفقيت در عرصهتبادل فرهنگى ، خود باورى ، اعتماد به نفس ، شناخت ، ايمان به ارزشهاى انسانى والهى فرهنگ خودى است . پيشواى بزرگ انقلاب اسلامى امام خمينى (ره ) به اين حقيقت مهماشاره كرده مى فرمايد:
... به هر صورت آن چيزى كه وظيفه همه مسلمين هست ... اين است كه هشدار بدهند به اينممالك اسلامى كه ما خودمان فرهنگ غنى داريم . فرهنگ ما طورى بوده است كه ... صادرشده است به خارج .
آن پير فرزانه در بخش ديگرى از گفتار خويش ، حضورفعال در جامعه جهانى و پيگيرى ديپلماسى هوشمند و روشنگرانه را يك ضرورت مى داند:
... ما بايد همان گونه كه صدر اسلام ، پيامبر سفير به اين طرف و آن طرف مىفرستاد كه روابط درست كند، عمل كنيم ... اين معنا كه با هيچ دولتى نبايد رابطه داشتهباشيم ، هيچ عقل و هيچ انسانى آن را نمى پذيرد. چون معنايش شكست خوردن و مدفون شدناست .(17)
از اين رو بايد دستاوردهاى دانش نوين را مورد توجه و استفاده قرار داد و پيام فرهنگزندگى بخش وحى را با بهره گيرى از شيوه هاى مدرن به جهانيان عرضه داشت .
فصل دوم : زمينه هاى پيدايش تهاجم فرهنگى
پديده هاى اجتماعى با علت و زمينه واحدى بوجود نمى آيند و براى بررسى و شناخت آنبايد علل و عوامل متعددى را مورد شناسايى قرار داد. تهاجم فرهنگى نيز يكى از پديدههاى مهم اجتماعى است كه مى بايست زمينه هاى پيدايش و گسترش آن بطور دقيق و جامعبررسى شود.
تهاجم فرهنگى امرى است كه هميشه داراى دو طرف مهاجم و مورد هجوم مىباشد. و علل و عوامل مربوط به هر كدام از آنها با يكديگر متفاوت ولى با هم مرتبط مىباشند. بنابراين ، بحث را در دو بخش ‍ زمينه هاى خارجى تهاجم فرهنگى پى مى گيريم.
بخش اول : زمينه هاى داخلى تهاجم فرهنگى  
در يك بررسى اجمالى از وضعيت كشورهاى مورد هجوم ، به ويژگيهاى مشتركى دست مىيابيم كه نشان مى دهد اين ويژگيها به عنوانعوامل كليدى در گسترش تهاجم فرهنگى نقش اساسى را دارا هستند. بعضى از اينويژگيها توسط استعمارگران و مهاجمين ايجاد شده و براى سهولت در امر تهاجم واستعمار، به جوامع ديگر تحميل شده و برخى ديگر، مختص ‍ ساختار داخلى جوامع موردهجوم مى باشد. برخى از مهمترين اين ويژگيها كه به عنوان زمينه هاى داخلىتهاجم فرهنگى نيز مطرح مى باشند عبارتند از:
الف بى توجهى نسبت به فرهنگ خودى : 
هر يك از جوامع انسانى ، فرهنگ خاص خود را دارند، كه طى ساليان متمادى در اثرخاطرات تلخ و شيرين در تاريخ سرزمين آنهاشكل گرفته و به صورت فرهنگ آن سرزمين در آمده است كه از آن به فرهنگ خودى تعبير مى شود.
تا زمانى كه فرهنگ خودى به حيات خود ادامه داده و قدرت هضم و دفع تاره هاى فرهنگوارداتى را داشته باشد هيچگونه آسيبى نخواهد ديد. ولى اگر فرهنگ خودى ، پويايىو جذابيت خود را از دست داده و قدرت انطباق با مقتضيات زمان را نداشته باشد، فرهنگبيگانه براحتى مى تواند جايگاه خود را پيدا كند و فرهنگ خودى را به انحطاط وفراموشى سپارد.
از همين روست كه همه اديان الهى بويژه دين مبين اسلام سعادت جامعه بشرى را با احياء واحترام به اصول انسانى و معنوى مى داند و همواره هشدار مى دهد كه براى حفظ ارزشهاىانسانى در جامعه همه بايد كوشا باشند.
در اسلام عنصر مهم امر به معروف و نهى از منكر يكى از مصاديق بارزى است كهبه صورت يك موتور نيرو بخش عمل كرده و به فرهنگ جامعه ، پويايى و حيات مستمرمى بخشد عمل به اين فريضه الهى ، از غفلت و بى توجهى نسبت به فرهنگ غنىاسلامى جلوگيرى مى نمايد. و ترك آن ، سلطه فرهنگى بيگانگان بر جامعه اسلامى رابه دنبال خواهد داشت ، از اين رو در دين اسلام به اجراى آن تاكيد فراوانى شده است .
ب خود باختگى فرهنگى :  
حالت خود باختگى بيشتر ناشى از خود كم بينى و احساس حقارت درقبال پيشرفت و موفقيت هاى ديگران است ، لذا استكبار جهانى با دست يافتن بهپيشرفتهاى مادى ، چنين تبليغ مى كند كه علت پيشرفتهاى مختلف شگفت آور جهان غربناشى از فرهنگ آنها است .
اينگونه تبليغات در افراد ضعيف النفس و كسانى كه از آگاهى وتحليل صحيحى برخوردار نيستند تاثير گذارده ، آنان را مجذوب فرهنگ غرب مى كند.اين افراد سعى مى كنند خود را با فرهنگ بيگانه تطبيق دهند تا شايد از اين طريقبتوانند به منزلت و پيشرفت دست يابند، حال آنكه اينگونه افراد در چشم بيگانگان ،به صورت مقلدينى ديده مى شوند كه از خود هيچ گونه اراده اى ندارند.
اين خود باختگى فرهنگى در جوامع در حال توسعه ، بسيار به چشم مى خورد. ايران كهخود از روزگاران قديم بعنوان مهد فرهنگ و تمدن شناخته مى شد، باكمال تاسف از زمان حضور استعمار در منطقه (يعنى از قرن هيجدهم ) حالت پويايى وتهاجمى خود را از دست داده به حالت انفعالى درآمد. زيرا تهاجم همه جانبه استعمار وسرسپردگى پادشاهان و حكام از دوره قاجار تا دوره پهلوى باعث شد كه فرهنگ بيگانهجاى خود را در ايران باز كند. البته اين بدان معنا نيست كه ملتاصيل و مسلمان ايران نيز در مقابل آن تسليم شده باشند، بلكه مبارزات مردمى هموارهعليه هجوم فرهنگى استعمار وجود داشته ، بخصوص قيام عمومى ملت مسلمان و انقلابىايران ، برهبرى امام خمينى (ره ) كه ثمره اش در بهمن ماه 1357 نمايان گشت ،طومار عمر استعمار و ايادى داخلى اش را در هم پيچيده و بار ديگر فرهنگ خودى را احياءكرد.
با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران ، دشمن دست از شيطنت بر نداشته ، بلكه با شيوههاى مدرن ترى به تهاجم خود ادامه مى دهد كه آن شيوه تهاجم فرهنگى است و براى اينكار از روشنفكر نمايان وابسته كه رسوبات فكرى القاء شده روزنامه ها، كلاسهاىدرس و هر فرصتى كه بدست آورده اند به تضعيف فرهنگ خودى و تقويت فرهنگ بيگانهپرداخته و مى پردازند. و از طرف ديگر، دشمن به شيوه مستقيم بااستفاده ازوسايل پيشرفته ارتباطات (ويدئو و تلويزيون ، گيرنده هاى ماهواره اى )سعى در القاى خود كم بينى و خود باختگى فرهنگى را دارد.
ج بى لياقتى سران حكومتها:  
شكى نيست كه قدرت و هيات حاكمه در يك جامعه تاثير چشم گيرى بر فرهنگ آن جامعهدارد. اگر حكمرانان مقيد و مطيع ارزشهاى بومى و دينى جامعه خود باشند به دواموگسترش فرهنگ خودى كمك بسزايى مى نمايند و اگر فاسد و بى لياقت باشند،صدمات جبران ناپذيرى بر فرهنگ و ذخاير معنوى و مادى جامعه وارد مى كنند. به هميندليل دشمن از طريق حكام وابسته و فاسد خيلى سريعتر مى تواند به مسخ فرهنگ بومىو جايگزين كردن فرهنگ مورد نظر خود دست يازد.
نقش حكومتها براى مهاجمان ، تا آن حد مهم و كارساز است كه حتى حاضرند براىسرنگون كردن حكومتهاى ملى و اصيل يك جامعه و روى كار آوردن يك حكومت سر سپرده ،به جنگ و خونريزى و كودتا دست بزنند. تاريخ از اين گونه كودتاها و جنگها بسيارسراغ دارد كه آخرين نمونه آن دخالت و نقض آشكار حاكميت هائيت توسطآمريكا است . آمريكا تنها به اين دليل كه حكومتژنرال سدراس با منافع او سازگارى نداشت دست بهاشغال نظامى در كشور هائيتى زد و با ريختن خون مردم بى گناه ، حكومت دلخواه خودش راروى كار آورد.
د رفاه طلبى و تجمل گرايى : 
القاء روحيه رفاه طلبى و دنيا گرايى يكى از محورهاى اصلى استكبار در تهاجمفرهنگى مى باشد. دشمن براى سست كردن عقايد واصول فرهنگ جوامع مستقل ، بخصوص كشورهاى اسلامى طرحهاى مختلف و متنوعى را پىريزى مى كند.
از زمانى كه غربى ها قدرت وحدت بخش مكتب اسلام و برنامه هاى آن را براى زندگىسعادتمندانه بشر تجربه كردند، موقعيت استكبارى خود را در معرض خطر ديده به فكرخنثى كردن حركت فرهنگى اسلام افتادند.
يكى از عوامل فرهنگى كه باعث موفقيت اسلام و وحدت پيروانش ‍ مى شود، تاكيد بر عدموابستگى و دلبستگى مسلمانان به زخارف دنيوى و هواهاى نفسانى است كه اين امر باعثمى شود كه دلهاى آنان همواره متوجه خدا بوده و خدا محور اصلى وحدت براى همه باشد؛و از طرفى عدم دلبستگى به ماديات دنيا باعث دوام و بقاء روحيه جهادى در امت اسلامىخواهد شد كه در اين صورت هيچ قدرتى را ياراى غلبه بر امت اسلامى نخواهد بود.
استكبار جهانى به اين نتيجه رسيد كه اگر روحيه دينى در ميان مسلمانان دست نخوردهباقى بماند نه تنها نمى تواند بر آنها سلطه يابد بلكه اسلام خطر بالقوه اىبراى برچيدن بساط استكبارى آنها در سراسر جهان خواهد بود. بر اين اساس در صددزدودن روحيه مقاوم و جهادى مسلمين بر آمدند.
براى اولين بار اين حركت تهاجمى فرهنگى با نيت تخليه و استحاله روحى و معنوىجوانان مسلمان در اندلس (اسپانياى فعلى ) به آزمايش ‍ گذاشته شد كهمتاسفانه نتيجه مثبتى را براى دشمن به ارمغان آورد. آنها براحتى توانستند از طريق بدحجابى و بى حجابى و وسايل عيش و نوش و ديگرعوامل نفسانى ، جوانان رزمنده و سلحشور را به كاباره ها كشانده ، كم كم ملت مسلماناندلس را از روحيه جهادى و دنيا گريزى تخليه كنند و در گام بعدى به راحتى ، جلوىگسترش و نفوذ اسلام را در آن منطقه بگيرند.
روشن است كه اين حربه هنوز هم كارساز است بويژه پس از پيروزى انقلاب شكوهمنداسلامى ، دشمن پس از بكارگيرى همه حربه هاى سياسى ، نظامى ، اقتصادى خود به ايننتيجه رسيده است كه عوامل ريشه اى را كه باعث حضور دائم و قدرتمند و آگاهانهمسلمانان در صحنه هاى مختلف اجتماعى مى شود بخشكاند.
دين زدايى امروز در دستور كار استكبار جهانى است كه تمام تبليغات خود راصرف اين كار مى كند. پخش عكسهاى مبتذل در مدارس ، ايجاد مدلهاى مختلف لباس غربى ،پخش فيلم ها و نوارها و كتب ضاله ، ايجاد روحيه و تفكرتجمل گرائى و رفاه طلبى در جامعه ، از جمله برنامه هايى است كه غرب براى مبارزهبا فرهنگ اصيل اسلامى به اجرا در مى آورد.
ه عقب ماندگى علمى و صنعتى : 
سرزمين شرق تا قبل از شروع انقلاب صنعتى ، بعنوان مركز صدور فرهنگ و تمدنبراى جهان محسوب مى شد، غربى ها براى تهيهوسايل تجارى و اقتصادى خود از قبيل پارچه ، ادويجات و غيره با پيمودن كيلومترها راهدريايى و خشكى و قبول همه خطرات به ملل شرق رو مى آورند تا از امكانات وپيشرفتهاى آنان بهره ببرند. آنها نه تنها از نظر علمى و صنعتى نسبت به شرقبرترى نداشته بلكه محتاج علوم و صنايع خاور زمين نيز بودند.
با بروز انقلاب صنعتى در غرب (اواسط قرن هيجدهم ) علاوه بر توليد و انباشت چشمگير كالا بر كيفيت و لطافت آن نيز افزوده شد. و اين فراوانى كالا به حدى رسيد كهجمعيت داخلى قادر به مصرف آن نبود (اشباع بازار داخلى ).
مشكل مصرف از يك طرف و مشكل تهيه مواد اوليه مورد نياز براى توليد هر چه بيشتركالا از طرف ديگر باعث شد كه كشورهاى صنعتى به جوامع عقب مانده و غير صنعتى روىآورده تا علاوه بر غارت منابع و مواد معدنى موجود در آن سرزمين و استثمار كارگران وفراد بومى ، كالاهاى ساخته شده و مصرفى خود را بر بازارهاى اين جوامعتحميل نمايند.
اين عمل مستلزم اين بود كه كشورهاى جهان سوم ، همواره محتاج استعمارگران و كشورهاىصنعتى باقى بمانند.
براى اجراى اين نقشه سعى كردند بر توليدات داخلى اين كشورها ضربه وارد كنند ومعادن آنها را به غارت ببرند و كشورها تك محصولى قرار دهند. امروزه كشورهاىاسلامى و بسيارى از كشورهاى غير صنعتى نيز به اين بلاى خانمانسوز مبتلا هستند.
بيشتر كشورهاى اسلامى به درآمدهاى نفتى خود وابسته هستند و تازه آن را بايد بهكشورهاى صنعتى و استعمارگر بفروشند و اگر چنانچه به حكومتى كه مورد دلخواه آنهانباشد فشار وارد كنند و با تحريم اقتصادى و منع خريد نفت از آن حكومت او را بزانو درمى آورند.
اين وابستگى دايم كشورهاى توسعه يافته باعث عقب ماندگى هر چه بيشتر، و سلطه همهجانبه غرب بر آنها شد به طورى كه اين فقر مادى و علمى و صنعتى و فرسودگى سببفرار مغزهاى متفكر كشورهاى عقب مانده از كشور خود و جذب كشورهاى صنعتى شدند.
بنابراين ، توسعه و پيشرفت صنعتى براى كشورهاى عقب افتاده امر بسيار مشكلى بودهو نياز به شركت هاى چند مليتى كه تمامى صنايع و پروژه هاى تكنولوژيكى را درانحصار خود در آورده اند بعنوان عاملان اصلى استعمار نو در جهان پراكنده شدهاند و در هر كشورى كه وارد شوند به جاى پيشرفت و توسعه ، فقر و فلاكت ووابستگى بيشتر را به ارمغان مى آورند و ثروت ملى آنان را بهتر و بيشتر به يغما مىبرند.
تنها راه نجات از وابستگى همان راهى است كه نقلاب اسلامى در پيش پاى ملت ها،بخصوص ملت ايران گذاشت و استقلال كامل سياسى ، اقتصادى و فرهنگى را مد نظرقرار داده و هر گونه سلطه جويى و استعمار را محكوم كرد. البته تحققكامل اين هدف مقدس با آگاهى ملت و انتخاب صحيح راه اقتصادى توسط مسؤ ولان و همچنينتلاش و كوشش در جهت پرورش ‍ مبتكران و دانشمندان خلاق درداخل كشور و تقويت بنيه صادرات از نظر كمى و كيفى و مبارزه با فرهنگ مصرفگرايى و تجمل پرستى ميسر خواهد بود.
و- عدم شناخت صحيح از دين و بى توجهىدرعمل به آن :
عدم درك و شناخت صحيح مسلمانان از فرامين دينى و احكام شريعت يكى ازعوامل مهم سلطه پذيرى ممالك اسلامى محسوب مى شود. اگر همه ملتهاى مسلمان آگاهشوند كه قرآن مجيد با تاكيد فراوان ، هر گونه سلطه سياسى و اقتصادى و...بيگانگان را بر مسلمان نفى و منع كرده ، به هيچ وجه سلطه كفار غربى را نمىپذيرند.
اما امروزه دلايل مختلفى ، از جمله وجود حكام جور و سر سپرده در اين كشورها، باعث عدمآگاهى ملتها از حقايق اسلامى شده است . يك نمونه بارز آن ، كشور عربستان مى باشد،كشورى كه قبله گاه مسلمين است و شهر مقدس مكه را به دست غارتگران امريكايىسپرده تا جلوى بيدارى و آگاهى مسلمانان جهان را بگيرد و از حضور و نفوذ بيشترانقلاب اسلامى در مراسم جهانى حج بكاهد. و اين مصداق روشن سلطه بيگانه بر بلادمسلمين است و جا دارد كه مسلمانان جهان بر ضد آن قيام كنند.
براى رهايى از اين مشكل ، بايد مسلمانان را نسبت به تكاليف و احكام دينى آشنا و مقيدساخت و به شيوه هاى مختلف علمى و تبليغى ، ملتها را آگاه كرد كه بر ضد رژيم هاىحاكم كه مانع اجراى احكام اسلامى هستند به پا خيزند. همانطور كه ملت وظايف خود نهتنها عزت و استقلال آنها كسب نخواهد شد بلكه ميزان سلطه بيگانگان در ممالك اسلامىگسترش بيشترى خواهد يافت .
بخش دوم : زمينه هاى خارجى تهاجم فرهنگى  
همان گونه كه در قسمت اول اين بحث عنوان شد، منشا اصلى تهاجم فرهنگى ، اوضاع وشرايط سياسى ، اجتماعى خارجى ، بخصوص وضعيت بحرانى كشورهاى استعمارى مىباشد.
وقتى كشورهاى بزرگ صنعتى دچار بحرانهاى اقتصادى ، فرهنگى و اجتماعى شدند،تنها راه چاره را در انتقال اين بحران به جوامع غير صنعتى يافتند، به اين صورت كهبا تسخير كشورهاى عقب افتاده ، علاوه بر تامين مواد اوليه و كارگر ارزان ، باارسال متخصصان ، كارمندان و كالاهاى مصنوعى خود به اين جوامع ،مشكل تورم و بيكارى خود را تا حدودى از اين طريقحل كردند. در اين قسمت عمده ترين عوامل خارجى تهاجم فرهنگى را بر مى شمريم :
الف تبليغ عليه تعاليم الهى : 
دشمنان اديان الهى هميشه سعى مى كنند دين را از صحنه و متن زندگى خارج نموده و آن رابه حاشيه برده امرى غير ضرورى جلوه دهند. زيرا دين حقيقى را مانع چپاولگرى و غارتخود مى بينند.
آنان براى رسيدن به اين هدف ، تمام امكانات خود را بسيج مى كنند و با تبليغاتگسترده و دامنه دار سعى دارند چهره دين را نا مطلوب ، ناقص ، عقب افتاده و در يك كلمهغير ضرورى و بى اهميت نشان دهند.
اگر قوانين و مقررات الهى در بين جامعه سست ، تضعيف و تحريف شود، گردنكشان بهراحتى مى توانند به اهداف شوم استكبارى خود دست يابند. به هميندليل سعى مى كنند قوانين الهى را به اشكال مختلف مورد هجوم قرار داده تا بتوانند بهامكانات و ذخاير مادى و معنوى كشورها، خاصه مسلمانان چنگ انداخته و زمينه را براى هرگونه تاخت و تاز و تهاجم فراهم نمايند.
بنابراين مستكبران دين را مانع اصلى خود مى بينند، از اين رو با تمام توان آن را موردتهاجمات خود، خاصه تهاجم فرهنگى قرار مى دهند.
ب برترى نژادى : 
قوم گراى و نژاد پرستى همواره يكى از معضلات بشريت بوده و مى باشد از زمانهاىگذشته تاكنون درگيرى و اختلافات نژادى بدترين نوع جنگها بوده و بيشترينخونريزى را بدنبال داشته است . امروزه با وجود ادعاهاى فراوان مبنى بر پيشرفتفرهنگ و تمدن بشر، هنوز هم شاهد تصفيه هاى خونين قومى و نژادى در اطراف و اكنافدنيا هستيم كه يكى از نمونه هاى فاجعه آميز آن ، جنايات صربها عليه ملت مسلمان ومظلوم بوسنى ، آنهم در قلب اروپاى وحشى بظاهر متمدن مى باشد.
قرآن ، فلسفه اصلى اختلاف رنگ ، پوست ، زبان ، قبيله و نژاد راعامل تسهيل در شناسائى گروههاى مختلف از يكديگر مى داند.
... وجعلناكم شعربا و قبائل لتعارفوا...(18)
... شما را ملت ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد...
اما بشر با برداشت نادرست از اين فلسفه خلقت ، آن را پايه اصلى اختلاف و برترىطلبى خود قرار داد و جنگهاى فراوانى براه انداخت كه از جمله آنها دو جنگ جهانىاول و دوم بود كه مايه خسارت فراوانى بر زندگى بشر شد.
بنابراين تا زمانى كه اين حس غير اخلاقى و زشت بر انسانها و دولتها، حكومت مى كند،زمينه جنگ و تهاجم نيز وجود خواهد داشت ، كما اينكه درحال حاضر نيز شاهد تهاجمات فرهنگى مبتنى بر حس برترى طلبى غربى ها بهرهبرى امريكا، عليه كشورهاى ديگرى مى باشيم .
ج رشد صنعت و تكنولوژى : 
از زمانى كه كشورهاى اروپايى از سلطه جو خفقان قرن وسطايى نجات يافتند،تحول چشم گيرى در زمينه علوم و صنايع بدست آوردند، اين پيشرفت فنى وتكنولوژيكى اگر چه در بسيارى از زمينه ها به خدمت بشريت شتافت ؛ اما بعلت فقدانروحيه الهى و معنوى و انسان دوستانه ، صاحبان اين تكنولوژى ، خسارات جبرانناپذيرى را نيز براى بشريت به بار آوردند. كشورهاى صنعتى ، سلاحهاى مرگبار ومخرب ناشى از تكنولوژى جديد را به خدمت حس نژاد پرستى قديمى خود گرفته و درسطح گسترده ترى دست به تهاجم زدند.
پيدايش ماشين هاى صنعتى تحول عظيمى در جوامع بشرى ايجاد كرد، همان كسانى كهبراى تهيه نان شب ، دچار مشكل بودند، آنهايى كه براى توليد نخ و پارچه مى بايستهفته ها و ماهها روى دوك نخ ريسى تلاش كنند تا شايد چند متر پارچه ببافند، بعد ازانقلاب صنعتى به مدد وسايل پيشرفته ، به كالاهاى فراوانى دست يافتند تا جايى كهجمعيت آنها قادر به مصرف آن همه كالاى انباشته شده نبود و حتى توليد فراوان براىآنان مشكلات عديده اى ايجاد كرد. از جمله اين مشكلات موارد زير را مى توان بر شمرد:
1مشكل كالاهاى مازاد بر مصرف و باقى مانده در انبارها.
2 كمبود مواد اوليه مورد نياز كارخانه ها و صنايع .
3 مواجهه با مشكل بيكارى بدلايل جايگزينى ماشين به جاى انسان .
4 نياز به بازارهاى مصرف جهانى دائمى و مقرون به صرفه .
اين موارد، بلافاصله پس از انقلاب صنعتى گريبانگير كشورهاى صنعتى شد و آنها رابه ورشكستگى نزديك كرد. در نهايت چاره مشكل را درانتقال اين بحران به كشورهاى غير صنعتى ديدند و در واقع استعمار به معناىعلمى از اينجا آغاز شد.
استعمار براى دست يابى به مقاصد فوق از حربه تهاجم فرهنگى استفاده كرد. و بااين شعار كه كشورهاى پيشرفته و صنعتى ،ملل متمدن ، و جوامع غير صنعتى ملل وحشى ، هستند، و اينكه كشورهاى متمدن وظيفهتعمير و آبادانى كشورهاى عقب مانده را بعهده دارند، اذهان عمومى رابراى هجوم و اشتغال نظامى آماده كردند و سپس دست به تجاوز عليه كشورهاى غيرصنعتى زدند.
بسيارى از كشورها فريب اين شعارها را خورده و باور كردند كه آنها واقعا براى نجاتانسان هاى عقب مانده تلاش مى كنند. بخصوص وقتى ديدند، استعمار پس از وارد شدن درهر سرزمين عقب مانده تلاش مى كنند. بخصوص وقتى ديدند، استعمار پس از وارد شدن درهر سرزمين اقدام به تاسيس امكانات رفاهى ازقبيل جاده ، راه آهن و غيره مى كند، بر اعتمادشان افزوده شد.غافل از اينكه اين اقدامات براى سهولت در امر غارت مواد اوليه و منابع ارزشمند نهفتهدر آن سرزمين بود.
كشورهاى استعمارى موفق شدند كه با استفاده از تهاجم به فرهنگملل مختلف حضور همه جانبه اى در كشورهاى توسعه نيافته پيدا كنند و همزمان با غارتمنابع اقتصادى به تحقير فرهنگى اين جوامع ازداخل بپردازند؛ به طورى كه به ملتها تلقين كنند كه بدون كمك كشورهاى صنعتى ادامهحيات و دسترسى به صنايع پيشرفته محال مى باشد. اما اين وضع چندانطول نكشيد و بالاخره برخى ملتها بيدار و متوجه شدند كه حضور استعمار چيزى جز فقرو فلاكت براى آنها بجاى نمى گذارد، بر اين اساس ‍ ملتهاى آسيايى ، افريقايى وآمريكاى لاتين كه سالها در زير يوغ استعمار مورد استثمار واقع شده بودند به فكراستقلال افتاده و مبارزات چشمگيرى را براى اخراج بيگانگان از سرزمين خود آغاز كردند.

next page fehrest page