بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در حریم عشق, سید عبداللّه حسینى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HAR00001 -
     HAR00002 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

درد عشق

درد عشقى كشيده ام كه مپرس
زهر هجرى چشيده ام كه مپرس
گشته ام در جهان و آخر كار
دلبرى برگزيده ام كه مپرس
آنچنان در هواى خاك رهش
مى رود آب ديده ام كه مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانى شنيده ام كه مپرس
سوى من لب چه مى گزى كه مگوى
لب لعلى گزيده ام كه مپرس
بى تو در كلبه ى گدايى خويش
رنجهايى كشيده ام كه مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامى رسيده ام كه مپرس
مقدمه
الحمد لله الذى تجلى لعباده فشغلهم عن الشهوات و أ ظهر لهم فيض نوره فهداهم به منالغفلات و لعقهم من شراب حبه فسكروا فى غيه و تاهوا فى الفلوات و وثقوا به فأغناهم و توكلوا عليه فكفاهم و صرف عنهم المحذورات وغسل ظواهرهم من دناسات الدنيا و جلى بواطنهم بأ سرار المكاشفات . و الصلاة على أشرف المخلوقات الجامع لا شتات الكمالات محمد و آله الهداة و عترته السادات .
شكر و حمد آن خدايى را كه با تجلّى بر بندگانش آنها را ازمشغول شدن به شهوات ، بازنگه داشت و با ظهور فيوضات انوار خود، آنان را هدايتنمود تا غافل نشوند. خداوند به آنان جامى از شراب محبتش نوشاند تا از محبت او، مست ودر وادى عشقش متحير شوند و با تكيه بر او از غير او بى نياز شوند. بر اوتوكل كنند كه آنها را كفايت مى كند و امور ترسناك را از آنان دور مى سازد. خداوند، ظاهرآنان را از پليديهاى دنيا پاك كرد، باطنهايشان را با اسرار مكاشفات متجلى ساخت . درودو رحمت بر اشرف مخلوقات عالم ، جامع تمام كمالات ، محمد صلى الله عليه و آله وخاندان و فرزندان او عليهم السلام كه راهبر و رهنما و پيشواى امتند.
O خداوندا كيست كه مزّه دوستى و محبّتت را چشيده باشد و از تو به سوى كس ديگرىگريزان شود. و كيست كه به قرب تو انس گرفته و از درگاه تو برگردد. ما را ازكسانى قرار ده كه براى قرب و دوستى ات اختيار نمودى و براى مهر و دوستى خودخالص گردانيدى و از كسانى قرار ده كه به ملاقات خود تشويقش نمودى و به قضاىخود راضيش نمودى و به او نظر كردنِ به سوى خود را بخشيدى و به رضايت خودمژدگانى اش بخشيدى و از هجرانت پناهش دادى و ...(1)
O خداوندا... تويى كه از دل دوستانت اغيار را بيرون كردى تا جز تو را دوست ندارند...آن كه تو را گم كرد چه يافت ؟ و آن كه تو را يافت چه از دست داد؟ آن كه ديگرى رابه جاى تو گرفت زيان كرد و باخت .(2)
O براى رسيدن به محبت خداوند، معرفت و شناخت لازم است و اين شناخت جز از طريق قلبسليم ممكن نيست ، قلبى كه ذرّه اى محبّت دنيا در آن نباشد. امام صادق عليه السلام درتفسير آيه كريمه (... الا من أ تى اللّه بقلب سليم )(3) فرمود: (هو القلب الذىسلم من حب الدنيا).(4)
O دلى كه مهر دنيا و آنچه متعلق به دنيا است در آن جاى گيرد ديگر جايى براى مهرخداوندى باقى نمى ماند پس يكى از مقدمات (بلكه تمام مقدمات ) رسيدن به مهر و عشقخدايى بيرون كردن علاقه به اولاد و مال و زرق و برق دنيايى ازدل است . چنانچه اميرمؤ منان على عليه السلام فرموده : كسى كه دوستى و محبّت دنيا دردلش خانه كرده ، چگونه دوستى خدا را ادّعا مى كند. و همچنينرسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: دوستى دنيا و دوستى خدا هرگزدر يك دل جمع نمى گردد.
O از همه اينها گذشته براى تحصيل عشق الهى بايد از خود او بخواهيم كه محبت خود رابه ما عنايت فرمايد، و محبت اغيار را از دل ما بيرون كند چرا كه تنها مؤ ثّر در عالم وجوداوست (لا مؤّثر فى الوجود الا اللّه ) و امر خداوندى چنين است كه اگر اراده كند كارى راواقع مى شود و بالعكس . پس همه چيز در دست قدرت اوست ، از او بخواهيم كه راهى آسانبراى رسيدن به محبت به خودش ‍ براى ما فراهم آورد چنانچه امام سجاد زين العابدينعليه السلام در مناجات خود با خداى عالم چنين مى فرمايد:
(وانهج لى الى محبتك سبيلاً سهلةً اكمل لى بها خيرالدنيا والا خرة ). (خداوندا! ... بهسوى محبّتت راهى آسان بر من هموار ساز و به وسيله آن خير دنيا و آخرت را بر منكامل گردان ).
O محبت خداى عالم سرچشمه تمام خوبى هاست ، يعنى اگر شناخت الهى و پس از آن عشقخدايى براى ما حاصل شود تمام خيرات و خوبيهاى اخروى و دنيوى براى ما مهياست ،چنانچه سالار شهيدان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام در دعاى عرفه چنين باخداى متعال راز و نياز مى كند. (... ماذا وجد من فقدك و ما الذى فقد من وجدك ). كسى كه تورا نيافت ، چه يافت و آن كه تو را يافت ، چه نيافت ؟
O انسان عاقل هميشه بدنبال چيزى بى عيب و نقص است ، و به عبارت ديگر انسانعاقل بدنبال زيبايى مى گردد كه هيچگونه عيب و نقصى نداشته باشد، به اينچنينعاقلى بايد گفت كه آن بى عيب و نقص كه از هر جهت زيبا است و زيبايى او در حدكمال است فقط و فقط خداست .
O خوانندگان عزير! مطالبى كه در اين كتاب جمع آورى شده است عبارت است از احاديثقدسى و روايات رسيده از ائمّه اطهار عليهم السلام در موضوع عشق و علاقه خداوندمتعال به بندگانش . البته لازم به يادآورى است مطالب و احاديث و حكايات در اينموضوع بسيار فراوان است كه در چاپ هاى بعدى به اين كتاب افزوده خواهد ان شاء اللّه. اميدوارم با خواندن اين احاديث گرانبها و بسيار تاءثيرگذار و جذّاب ، مهر و محبّتخداوند در دلهاى ما جاى گيرد تا ما هم همانند خداوند كه ما را بسيار بسيار دوست دارد او رادوست بداريم ، ان شاء اللّه .
مؤ لّف
خدا دوست كسى است كه دوستش بدارد
خداوند تعالى به داود عليه السلام وحى فرمود: اى داود! به بندگان زمينى من بگو: مندوست كسى هستم كه دوستم بدارد و همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند و همدم كسىهستم كه با ياد و نام من انس گيرد و همراه كسى هستم كه با من همراه شود، كسى را بر مىگزينم كه مرا برگزيند و فرمانبردار كسى هستم كه فرمانبردار من باشد. هر كس مراقلباً دوست بدارد و من بدان يقين حاصل كنم ، او را به خودم بپذيرم و چنان دوستش بدارمكه هيچ يك از بندگانم بر او پيشى نگيرد. هر كس براستى مرا بجويد بيابد و هر كسجز مرا بجويد مرا نيابد. پس - اى زمينيان ! - رها كنيد آن فريبها واباطيل دنيا را و به كرامت و مصاحبت و همنشينى و همدمى با من بشتابيد و به من خوگيريدتا به شما خوگيرم و به دوست داشتن شما بشتابم .(5)
رأ فت بى پايان خداوند
رسول خدا صلى الله عليه و آله از پروردگارش خواست تا اين كه روز قيامت امتش را درحضور جمع فرشتگان ، پيامبران و امتهاى ديگر بازجويى نكند تا عيب هايشان نزد آنانظاهر نگردد. و تقاضا نمود كه آنها را طورى بازجويى و محاسبه كن كه فقط من و توآگاه شويم . خداوند فرمود: اى حبيبم ! من به بندگان خود، از تو رؤ ف ترم . پسهرگاه تو نخواهى كه عيوب آنها در نزد ديگران ظاهر شود، من حتى دوست ندارم كه پيشتو نيز عيبهاى آنان فاش شود. بلكه تنها خودم آنها را بازجوئى مى كنم به طورى كهغير من كسى بر گناهان آنها آگاهى نيابد.(6)
از عشق خدا چندان گريست كه نابينا شد
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: شعيب عليه السلام از عشق خداى عزّوجلّچندان گريست كه نابينا شد، امّا خداوند بينايى او را برگرداند. او باز گريست چنانكهكه باز بينايى اش را از دست داد. دو مرتبه خداوند بينايى اش را به او بازگرداند.شعيب باز هم آنقدر گريست كه چشمانش كور شد و بار ديگر خدا بينايش كرد. مرتبهچهارم ، خداوند به او وحى فرمود: اى شعيب ! تا كى به اين وضع ادامه خواهى داد؟ اگراز بيم آتش مى گريى تو را امان دادم و اگر به شوق بهشت است آن را ارزانيت داشتم .شعيب عرض كرد: معبودا! و سرورا! تو مى دانى كه گريه من نه از بيم دوزخ توست ونه به شوق بهشتت ، بلكه عشق و محبت تو با قلب من گِره خورده است ، پس ، صبورىنتوانم ، مگر آنكه تو را ببينم . خداى جلّجلاله به او وحى فرمود: اگر اينچنين است ، پسبدين سبب همسخنم موسى بن عمران را خدمتگزار تو خواهم كرد.(7)
از عشق به خداى عالم بدن هايشان لاغر و ... حضرت عيسى عليه السلام از سهنفرگذشت كه بدن هايشان لاغر و رنگ هاى آنان دگرگون شده بود، حضرت بهآنها فرمود:براى شما چه روى داده (كه به اينحال افتاده ايد؟). آنها گفتند: به خاطر ترس از آتش(جهنّم ). حضرت عيسى عليهالسلام فرمود: بر خداست كه ايمنى دهد كسى را كه بترسد.حضرت از آنها گذشت، بر سه نفر ديگر رسيد كه لاغرى و رنگ پريدگى آنان بيشتربود. فرمود:شما را چه روى داده ؟ گفتند: اشتياق بهشت ما را بهاينحال در آورده است . فرمود: بر خدا است كه اميدواران را به اميدشان برساند.پس از آنبر سه نفر ديگر گذشت كه دگرگونى احوالشان بيشتر از قبلى هابود، ولكن نورىدر چهره هاى آنان ديده مى شد. فرمود: شما را چه روى داده كهحالتان چنين است ؟ گفتند:خداوند را دوست مى داريم و به وى محبت داريم . حضرتفرمود: شمائيد مقرّبين ، شمائيدمقرّبين و شمائيد كه تقرّب و نزديكيتان به خدابيشتر است .(8)
مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان
O امام باقر عليه السلام فرمود: خداى تعالى به موسى عليه السلام وحى فرمود: مرادوست بدار و محبوب بندگانم گردان . موسى عليه السلام عرض كرد: پروردگارا! تومى دانى كه احدى را بيشتر از تو دوست نمى دارم ، امّا پروردگارا! با دلهاى بندگانچه كنم ؟ خداى تعالى به او وحى فرمود: نعمتها و نيكيهايم را به آنان يادآور شو؛ زيراكه آنان جز خوبى از من نديده و به ياد ندارند.(9)
O و همچنين از پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهنقل شده كه فرمود: خداى عزّوجلّ به داود عليه السلام فرمود: مرا دوست بدار و نزد خلقمنيز محبوب گردان . عرض كرد: پروردگارا! من كه دوستت دارم امّا چگونه تو را نزدبندگانت محبوب گردانم ؟ خداى عزّوجلّ فرمود: نعمتهايى را كه به آنان داده امگوشزدشان كن كه اگر خوبيهايم را ياد آورشان شوى مرا دوست خواهند داشت .(10)
سخن گنجشك ، حضرت سليمان (ع ) را متاءثّر نمود
روايت شده كه : حضرت سليمان عليه السلام گنجشكى را ديد كه به همسرش مى گويد:چرا از من دورى مى كنى و حال آنكه اگر بخواهم كاخ سليمان را به نوكم گرفته و بهدريا مى افكنم . حضرت سليمان عليه السلام خنديد و او را نزد خود فرا خواند و فرمود:آيا تو را يارى اين كار هست كه مى گويى ؟ گنجشك گفت : مرد گاهى نزد همسرش خود راجلوه مى دهد. (دوست و عاشق بر آنچه مى گويد سرزنش نمى شود.) حضرت سليمان عليهالسلام به گنجشك ماده فرمود: چرا شوهرت را از خود مى رانى ؟ گنجشك ماده گفت : اىپيامبر خدا! او دوست من نيست و صرفاً ادّعاى دوستى مى كند، زيرا غير من ديگرى را نيزدوست دارد. سخن گنجشك مادّه حضرت سليمان عليه السلام را متأ ثّر نمود و سخت گريانگشت و چهل روز از مردم كناره گرفت و از خداوند خواست كه دلش را پر از مهر خدا كند ومهر ديگران را از دل وى ببرد.(11)
اى يك دله صد دله ، دل يك دله كن
مهر دگران را ز دل خود يله كن
يك لحظه به اخلاص بيا بر در ما
گر كام تو بر نيامد آنوقت گله كن
مهر حضرت ابراهيم (ع ) به خداوند مهربان
در بين فرشتگان گفتگو شد كه : خداوند اختيار كرده ابراهيم را به عنوانخليل و دوست خود و حال آنكه او را از نطفه اى آفريده ...
از جانب پروردگار بر فرشتگان وحى شد كه : از بين خود رئيسى انتخاب كنند و آنهاجبرئيل و ميكائيل را انتخاب نمودند (تا حضرت ابراهيم را امتحان كنند).
پس روزى حضرت ابراهيم عليه السلام همه گوسفندان خود را جمع آورى نموده و به آنهانگاه مى كرد. (گوسفندان وى به قدرى زياد بود كه چهار هزار چوپان داشت ).
ناگهان جبرئيل از يك سو با آهنگ دلربايى گفت : (سبوح قدوس ) وميكائيل از سوى ديگر ندا در داد (رب الملائكة والروح ).
(اين ندا آنچنان در اعماق جان حضرت ابراهيم عليه السلام اثر گذاشت ) كه خطاب بهجبرئيل و ميكائيل گفت : يك بار ديگر اين ندا را در دهيد تامال و جان خود را نثارتان كنم .
به اين هنگام فرشتگان آسمانها فرياد برآوردند: (هذا هو الكرم ) (اين است كرم وجوانمردى و گذشت در برابر محبوب ).
و ندايى نيز از عرش برخواست : دوست و خليل موافق دوست است .(12)
هارون و كنيز مهربان
هارون الرشيد روز عيد قربان همه كنيزان و غلامان را جمع مى نمود و خلعت هاى گران بهاتهيه مى نمود و كيسه هاى دِرهم و دينار حاضر مى نمود و به آنان مى گفت هر كه هر چهرا دوست دارد اختيار كند روزى كنيز پيش آمد و دست بر سر هارون گذاشت در حاليكه همهكنيزان و غلامان به گردآورى درهم و دينار بودند.
هارون گفت : چرا نمى روى مانند ديگران چيزى برگيرى ؟
كنيز گفت : من غير از شما را دوست ندارم و چيزى غير از شما را نمى خواهم .
هارون گفت : اى كنيز! من و سلطنتم از براى تو باد. (و آنگاه آزادش ساخت و همه را درفرمان وى درآورد).(13)
پرستش عاشقان
فى صحيفه ادريس عليه السلام : (طوبى لقوم عبدونى حبا و اتخذونى إ لها و رباسهروا الليل و دأ بوا النهار طلبا لوجهى من غير رهبة و لا رغبة و لا لنار و لا جنةبل للمحبة الصحيحة و الا رادة الصريحة و الانقطاع عنالكل إ لى ).
در صحيفه ادريس آمده است :
خوشا آنان كه از روى عشق مرا پرستيدند و مرا معبود و پروردگار خود گرفتند، براىخاطر من شبها نخوابيدند و روزها كوشيدند و اين نه از روى ترسى و نه از بهر اميدى ،نه از هراس دوزخى و نه به طمع بهشتى ، بلكه به سبب محبت راستين و اراده بى شائبهو بريدن از همه چيز و دل بستن به من .(14)
هر كه را من دوستش داشته باشم او را مى كشم
َنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُهُ وَ مَنْ أَعْطَانِى شَكَرْتُهُ وَ مَنْ عَصَانِى سَتَرْتُهُ وَ مَنْ قَصَدَنِى أَبْقَيْتُهُوَ مَنْ عَرَفَنِى خَيَّرْتُهُ وَ مَنْ أَحَبَّنِى ابْتَلَيْتُهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ قَتَلْتُهُ وَ مَنْ قَتَلْتُهُفَعَلَيَّ دِيَتُهُ وَ مَنْ عَلَيَّ دِيَتُهُ فَأَنَا دِيَتُهُ).(15)
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:
هر كس مرا بخواند اجابت كنم ، و هر كس از من چيزى بخواهد به او عطا كنم ، و هر كس كهدر راه من احسان كند، تشكّر كنم ، و آنكه مرا معصيت كند، پرده پوشى كنم ، و هر كس بهجانب من بيايد او را ثابت قدم بدارم و هر كس مرا بشناسد او را براى كارهاى پسنديدهبرگزينم و هر كه مرا دوست بدارد او را به (بلا) مبتلى كنم و هر آنكه را من دوستشداشته باشم او را مى كشم (توفيق شهادت در راه خود به او نصيب كنم ) و هر كه را منبكشم ديه او را به عهده مى گيرم و ديه هر كس كه به عهده من باشد،وصال خود را ديه او قرار مى دهم .
درياى رحمت خداوند
عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
(يَا عِبَادِى كُلُّكُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْتُهُ فَاسْأَلُونِى الْهُدَى أَهْدِكُمْ وَ كُلُّكُمْ فَقِيرٌ إِلَّا مَنْأَغْنَيْتُهُ فَاسْأَلُونِى الْغِنَى أَرْزُقْكُمْ وَ .... )
خداوند متعال مى فرمايد:
اى بندگانم ! همه گمراهيد جز آنكه من راهنمايش باشم ، پس از من راهنمايى بخواهيد تاشما را هدايت كنم .
و همه فقيريد جز آن كه من توانگرش سازم ، پس روزى را از من بخواهيد تا شما را روزىدهم .
و همه گنهكاريد جز آنكه من حفظش كنم ، پس از من آمرزش بجوئيد تا شما را بيامرزم . وكسى كه معتقد باشد منم كه قدرت بر آمرزش دارم و از من مغفرت بجويد بدون باك او رامى آمرزم .
اگر اولين و آخرين و زندگان و مردگان شما ... بر تقوا و پرهيزگارى يكى ازبندگانم اجتماع كنيد (يعنى همه با تقوا شوند) به اندازهبال پشه اى به ملك من زياد نگردد.
اگر اولين و آخرين و زندگان و مردگان شما ... بر شقاوت قلب بنده اى از بندگانماجتماع كنند (يعنى همه شقى شوند) باز به اندازهبال مگسى از ملك و سلطنت من كم نگردد.
گر جمله كائنات كافر گردند
بر دامن كبريايش ننشيند گرد
و هرگاه اولين و آخرين شما همه و همه اجتماع كنند، و هر يك تا قدرت دارند آرزو كنندآرزويشان را برآورم ، و اين به قدرى در سلطنت و ملك من بى اثر است كه همانند آن استيكى از شما در كنار دريا رفته و سوزنى را در آن فرو برده و سپس بيرون كشد و اينبدان جهت است كه منم يگانه بخشنده بزرگوار.(16)
منم بخشنده مهربان
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:
كسانى كه براى ثواب و پاداش من اعمالى انجام مى دهند نبايد بهاعمال خود متكى باشند، زيرا اگر آنان در تمام عمرشان كوشش كنند و در راه عبادت من خودرا به زحمت و رنج افكنند باز قصور و كوتاهى كرده اند. و در عبادتشان به حقيقتبندگيم چنانچه سزاوار مقام الوهيت من باشد نرسند، نسبت به آنچه از من طلب مى كنند كهكرامت و نعمت در بهشت و رفعت به درجات عالى در جوار رحمتم باشد.
ولى تنها به رحمتم بايد اعتماد كنند و بهفضل من اميدوار باشند و به وسيله خوش گمانى به من اطمينان كنند. كه در اين صورترحمت من ايشان را دريابد و رضوانم به آنها برسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشتپوشاند.
زيرا منم خداى رحمان و رحيم و بدين نام ، ناميده شده ام .(17)
قبل از اينكه بخواهيد عطا خواهم كرد
سهل بن سعد انصارى مى گويد:
از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله راجع به آيه 46، سوره قصص كه : (تو در كنارطور نبودى زمانى كه ما ندا داديم ) سئوال نمودم ؟
حضرت در جواب فرمود: خداوند عالم دو هزارسال قبل از خلقت بنى آدم بر روى برگ درخت (آس ) كه نهالى خوشبو است مطلبىنوشت و آن را روى عرش گذاشت آن گاه ندا داد:
اى امت محمّد! به درستى كه رحمت من بر غضبم پيشى گرفته است .
قبل از آنكه بخواهيد به شما عطا خواهم كرد، و پيش از آنكه طلب آمرزش نمائيد شما را مىآمرزم .
پس هر كدام از شما مرا ملاقات كند و شهادت دهد كه معبودى جز من نيست و گواهى دهد كهمحمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده من است ، او را به رحمت خويشداخل بهشت خواهم كرد.(18)
بهشت جاى يكتا پرستان است
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
چون روز قيامت شود، خداوند تبارك و تعالى امر مى فرمايد كسانى را كهاعمال زشتى داشته اند، بسوى آتش دوزخ ببرند. پس آنان مى گويند: چگونه ما را بهآتش مى افكنى در حالى كه ما تو را به يگانگى شناخته ايم و اقرار به توحيد كرديم؟
آنگاه خداوند مى فرمايد:
اى ملائكه من ! به عزّت و جلالم سوگند كه هيچ موجودى را نيافريدم كه در نزد من بهتراز كسانى باشد كه اقرار به يكتايى من دارند چه جز من خدايى نيست . و بر من حق است كهيكتاپرستان را به آتش نسوزانم ؛ بندگانم را به بهشتداخل كنيد.(19)
خداوند كودكان را دوست دارد
عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عليه السلام :
(يَا رَبِّ أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَكَ فَقَالَ حُبُّ الْأَطْفَالِ فَإِنَّ فِطْرَتَهُمْ عَلَى تَوْحِيدِي فَإِنْأُمِتْهُمْ أُدْخِلْهُمْ بِرَحْمَتِي جَنَّتِي ).
موسى بن عمران در مناجات خود به خداوند عرض كرد:
پروردگارا! كدام عمل نزد تو افضل است ؟
فرمود: دوست داشتن اطفال ، چه من آنها را بر فطرت توحيدى آفريدم ؛
و اگر آنها را بميرانم به لطف و رحمت خود آنها راداخل بهشت مى كنم .(20)
صداى تو بر من مخفى نيست
آنگاه كه حضرت داود عليه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و كثرت مردمرا در عرفات مشاهده كرد، بالاى كوه رفت و تنهامشغول دعا و راز و نياز شد.
چون از مناسك حج فارغ شد، جبرئيل به نزد او آمد و گفت :
اى داود! پروردگارت مى فرمايد: چرا بالاى كوه رفتى ؟ آيا گمان كردى كه صدائىبه سبب صداى ديگر بر من مخفى مى گردد؟
سپس جبرئيل داود را به سوى (جدّه ) و از آنجا او را به دريا بُرد تا رسيد به سنگى وآن را شكافت ، ناگاه در آن سنگ كرمى ظاهر شد، آنگاهجبرئيل گفت : اى داود! پروردگارت مى فرمايد كه :
صداى اين كرم را در ميان اين سنگ در قعر اين دريا مى شنوم وغافل نيستم ، تو گمان كردى كه صداهاى بسيار، مانع شنيدن صداى تو مىشود؟(21)
به قضاى من راضى باشيد
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام : قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
(عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ لَا أَصْرِفُهُ فِي شَيْءٍ إِلَّا جَعَلْتُهُ خَيْراً لَهُ فَلْيَرْضَ بِقَضَائِي وَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي أَكْتُبْهُ يَا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي ).
خداى عزّوجلّ فرمايد:
بنده مؤ منم را به هر سو بگردانم ، برايش خير است .
پس بايد به قضاء من راضى باشد و بر بلاى من صبر كند و نعمتهايم را سپاسگذارد؛ تا او را - اى محمد - در زمره صديقين نزد خود ثبت كنم .(22)
صلاح بنده ام را بهتر مى دانم
عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ عليه السلام :
ُعَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عليه السلام يَا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّإِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ فَإِنِّي إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ ... ).
در ضمن آنچه خداى عزّوجلّ به موسى بن عمران عليه السلام وحى كرد اين بود كه :
اى موسى ! مخلوقى كه نزدم محبوبتر از بنده مؤ من باشد نيافريدم .
من او را به آنچه براى او خير است مبتلا مى كنم و به آنچه برايش خير است عافيت دهم و منبه آن چه كه بنده ام را اصلاح كند داناترم .
پس او بايد بر بلايم صبر كرده و نعمتهايم را شكر كند و به قضايم راضى باشد.زمانى كه به رضاى من عمل كند و امرم را اطاعت نمايد او را در زمره صديقين نزد خودنويسم .(23)
خوشنودى خداوند
و فى أ خبار موسى عليه السلام :
(أ نهم قالوا اسأ ل لنا ربك أ مرا إ ذا نحن فعلناه يرضى به عنا فأ وحى الله تعالى إليه قل لهم يرضون عنى حتى أ رضى عنهم ).
در اخبار موسى صلى الله عليه و آله آمده است كه بنىاسرائيل به او گفتند:
از خدايت امرى را درخواست كن كه ما آن را انجام دهيم و بدان وسيله خداوند از ما خوشنودشود.
خطاب رسيد كه :
به ايشان بگو شرط رضايت من از شما اين است كه شما از من خشنود باشيد تا من از شماخشنود شوم .(24)
نگران احوال دختران خود نباشيد
(... يا محمد هذه أ نبتها من هذا المكان الا رفع لا غذو منها بنات المؤ منين من أ متك و بنيهمفقل لا باء البنات لا تضيقن صدوركم على فاقتهن فإ نى كما خلقتهن أ رزقهن ).
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
در شب معراج چون به سدرة المنتهى رسيدم ، ديدم از بعضى از شاخه هاى آن پستانآويخته شده ، از تعداد ديگر شير مى ريخت و از بعضى از شاخهعسل ، از تعدادى ديگر روغن ، از بعضى چيزى شبيه آرد گندم سفيد، و از شاخه اىلباسها و از بعضى ديگر ميوه سدر، پس در خاطر خود گفتم :
اينها در كجا قرار مى گيرند؟ و در آن هنگامجبرئيل با من نبود كه از او سئوال كنم ، زيرا كه او در مرتبه خود ماند و من از درجه اوبالاتر رفتم ، آنگاه حقتعالى مرا ندا كرد:
اى محمّد! اينها را در اين مكان بلند رويانيدم كه غذاى دختران و پسران مؤ منين از امّت توباشد. به پدران دخترها بگو كه : براى پريشانىاحوال دختران خود دلتنگ نباشيد، زيرا همانطور كه ايشان را آفريدم ، ايشان را روزى دهم.(25)
روزىِ تو مى رسد
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى :
(يَا ابْنَ آدَمَ! فِى كُلِّ يَوْمٍ تُؤْتَى بِرِزْقِكَ وَ أَنْتَ تَحْزَنُ وَ يَنْقُصُ مِنْ عُمُرِكَ وَ أَنْتَ لَاتَحْزَنُ تَطْلُبُ مَا يُطْغِيكَ وَ عِنْدَكَ مَا يَكْفِيكَ).
خداى تعالى مى فرمايد:
اى فرزند آدم ! رزق و روزى هر روزى كه بر تو مى گذرد، برتو مى رسد، و توبراى روزيت دلتنگ و غمگينى ولى عمر تو مى گذرد و تو غصه اى ندارى .
هر مقدار از روزى كه به تو مى رسد، تو را كفايت مى كند ولى تو بيشتر مى خواهى كهموجب طغيان و سركشى تو مى شود.(26)
درمانده نخواهم شد
و فى الوحى القديم :
(يا ابن آدم ! خلقتك من تراب ، ثمّ من نطفة فلم أ عى بخلقك اءويعيينى رغيف أ سوقه إ ليكفى حينه ).
در وحى قديم آمده است كه :
اى پسر آدم ! در ابتدا تو را از خاك آفريدم و پس از آن از نطفه و در خلقت تو درماندهنشدم .
آيا در رساندن نانى كه بايد در وقت خودش به تو برسانم ، درمانده شدم ؟(27)
شكايت ترا نزد فرشتگانم نمى كنم
أ وحى الله إ لى عزير عليه السلام :
(يا عزير إ ذا وقعت فى معصية فلا تنظر إ لى صغرها و لكن انظر من عصيت و إ ذا أ وتيترزقا منى فلا تنظر إ لى قلته و لكن انظر إ لى من أ هداه و إ ذا نزلت بك بلية فلا تشكإ لى خلقى كما لا أ شكوك إ لى ملائكتى عند صعود مساويك و فضائحك ).
خداوند تعالى به عزير عليه السلام وحى فرستاد كه :
يا عزير! هرگاه مرتكب معصيتى شدى به كوچكى گناه نگاه نكن ولكن ببين نافرمانى ومعصيت چه كسى را انجام داده اى .
و آنگاه كه از جانب من روزيت مى رسد به كمى آن ننگر، بلكه ببين از جانب چه مقامىبرايت رسيده است .
و هرگاه كه گرفتارى برايت پيش آمد شكايت آن را نزد بندگانم مبر، همانگونه كهوقتى بديها و زشتى هاى تو بالا مى آيد، من شكايت تو را نزد فرشتگانم نمى كنم.(28)
هرگاه شرمگين گردد من او را بيامرزم
عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ:
َا دَاوُدُ إِنَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَ تَابَ مِنْ ذَلِكَ الذَّنْبِ وَ اسْتَحْيَا مِنِّي عِنْدَذِكْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ أَنْسَيْتُهُ الْحَفَظَةَ وَ أَبْدَلْتُهُ الْحَسَنَةَ وَ لَا أُبَالِي وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
خداوند به داود عليه السلام وحى فرستاد كه :
اى داود! هرگاه ، از بنده مؤ من من گناهى سرزند و سپس از آن توبه نمايد، و چون بهيادش آيد از من شرمگين گردد، من او را بيامرزم .
و آن گناه را از خاطر فرشتگان محو مى نمايم . و به نيكى و ثواببدل مى كنم ، و پروايى ندارم ، و من مهربانترين مهربانانم .(29)
شرط آمرزش
دِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عليه السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله عَنْ جَبْرَئِيلَ عليه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: (مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً صَغِيراً كَانَ أَوْكَبِيراً وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَنَّ لِى أَنْ أُعَذِّبَهُ أَوْ أَعْفُوَ عَنْهُ لَا غَفَرْتُ لَهُ ذَلِكَ الذَّنْبَ أَبَداً وَ مَنْأَذْنَبَ ذَنْباً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ لِى أَنْ أُعَذِّبَهُ أَوْ أَعْفُوَ عَنْهُ عَفَوْتُ عَنْهُ)
امام صادق عليه السلام ، از پدر گرامى اش و او از پدرانش عليهم السلام ، و آنها ازرسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل نمودند كه :
خداى عزّوجلّ فرمايد:
هر كه گناهى بزرگ و يا كوچك مرتكب شود و در نظر نگيرد كه من مى توانم او را عذابكنم و يا از او در گذرم ، هرگز او را نمى بخشم . و هر كه گناهى مرتكب شود و بداندكه من مى توانم او را عذاب كنم و يا ببخشم ، از او در مى گذرم .(30)
لغزشهايت را محو مى كنم
و روى أ ن اللّه تعالى يقول :
(عبدى إ نك إ ذا استحيت منى أ نسيت الناس عيوبك و بقاع الا رض ذنوبك و محوت من الكتابزلاتك و لا أ ناقشك الحساب يوم القيامة ).
خداى تعالى مى فرمايد:
بنده من ! هرگاه از من شرم كنى ، عيب هاى تو را از مردم مى پوشانم ، گناهان ولغزشهايت را از نامه عملت محو مى كنم . و در قيامت ، هنگام بازجوئى ، بر تو سختنگيرم .(31)
سبقت عفو خداوند بر غضب او
و روى أ ن الله سبحانه قال لموسى حين أ رسله إ لى فرعون :
(يتوعده و أ خبره أ نى إ لى العفو و المغفرة أ سرع منى إ لى الغضب و العقوبة ).عدةالداعى : ص 145 .
خداوند سبحان وقتى كه موسى را به سوى فرعون مى فرستاد به او فرمود كه او رابترسان ، و باخبر كن كه عفو و آمرزش من بر غضبم ، سبقت مى گيرد.
خداوند حق خود را مى بخشد
عن النبى صلى الله عليه و آله قال ينادى مناد يوم القيامة تحت العرش :
(يا أ مة محمد ما كان لى قبلكم فقد وهبته لكم و قد بقيت التبعات بينكم فتواهبوا و ادخلواالجنة برحمتى ).
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمايد:
روز قيامت منادى از جانب پروردگار ندا دهد:
اى امت محمد! آنچه از من نزد شما است آن را به شما بخشيدم . و باقى مانده حقوقى كهشما بر همديگر داريد به هم ببخشيد و به رحمت منداخل بهشت شويد.(32)
اگر تسليم خواسته خدا نشوى به خواسته خودنرسى
قال أ ميرالمؤ منين عليه السلام :
أ وحى الله تعالى إ لى داود:
(يا داود تريد و أ ريد و لا يكون إ لا ما أ ريد فإ ن أ سلمت لما أ ريد أ عطيتك ما تريد و إ نلم تسلم لما أ ريد أ تعبتك فيما تريد ثم لا يكون إ لا ما أ ريد).
حضرت اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود:
خداوند به حضرت داود عليه السلام وحى فرستاد كه :
اى داود! تو چيزى طلب مى كنى و من هم و آنچه خواسته من است ، مى شود. پس اگر تسليمخواسته من شوى آنچه را كه تو طلبيده اى ، به تو ارزانى خواهم كرد. و اگر تسليمخواسته من نشوى تو را در رسيدن به آنچه كه خواسته اى به رنج و تعب مى اندازم وسپس آن مى شود كه من خواسته ام .(33)
ترديد خداوند در مرگ مؤ من
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
خداى تعالى مى فرمايد:
در كارهايى كه انجامش تنها به دست من است ، مردد نشدم مگر ترديدى كه در مرگ بنده مؤمنم دارم ، من ديدار او را دوست دارم و او مرگ را نمى خواهد، پس مرگ را از او مى گردانم ومؤ من به درگاهم دعا مى كند و من اجابتش مى كنم در چيزى كه خير اوست .
و اگر در دنيا جز يك مؤ من باقى نماند، بواسطه او از همه مخلوقاتم ، بى نيازم . و ازايمان او آنچنان اُنسى برايش مى سازم كه محتاج نباشد از ترس به كسى پناهبرد.(34)
او را مى بخشم زيرا دوستش دارم
قال الصادق عليه السلام : (قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
نِينَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ مِمَّا يَسْتَوْجِبُ بِهِ عُقُوبَتِي فِي الدُّنْيَا وَ الا خِرَةِ فَأَنْظُرُ لَهُفِيمَا فِيهِ صَلَاحُهُ فِي آخِرَتِهِ فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا لِأُجَازِيَهُ بِذَلِكَالذَّنْبِ وَ أُقَدِّرُ تْرُكُهُ عَلَيْهِ مَوْقُوفاً غَيْرَ مُمْضًى وَ لِى فِى إِمْضَائِهِ الْمَشِيئَةُ وَ مَا يَعْلَمُعَبْدِى بِهِ فَأَتَرَدَّدُ فِى ذَلِكَ مِرَاراً عَلَى إِمْضَائِهِ ثُمَّ أُمْسِكُ عَنْهُ فَلَا أُمْضِيهِ كَرَاهَةًلِمَسَاءَتِهِ وَ حَيْداً عَنْ إِدْخَالَِحَبَّةً لِمُكَافَاتِهِ لِكَثِيرِ نَوَافِلِهِ الَّتِى يَتَقَرَّبُ بِهَا إِلَيَّ فِيلَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ فَأَصْرِفُ ذَلِكَ الْبَلَاءَ عَنْهُ وَ قَدْ قَدَّرْتُهُ وَ قَضَيْتُهُ وَ تَرَكْتُهُ مَوْقُوفاً وَلِي فِي إِمْضَائِهِ الْمَشِيئَةُ ثُمَّ أَكْتُبُ لَهُ عَظِيمَ أَجْرِ نُزُولِ ذَلِكَ الْبَلَاءِ وَ أَدَّخِرُهُ وَ أُوَفِّرُ لَهُأَجْرَهُ وَ لَمْ يَشْعُرْ بِهِ وَ لَمْ يَصِلْ إِلَيْهِ أَذَاهُ وَ أَنَا اللَّهُ الْكَرِيمُ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ).
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند متعال مى فرمايد:
همانا، بنده اى از بندگان مؤ من ، گناهى بزرگ مرتكب مى شود كه مستوجب كيفر و عقوبتدر دنيا و آخرت است . من آنچه صلاح آخرت اوست را در نظر مى گيرم و عقوبت گناه او رادر دنيا قرار مى دهم .
با توجّه به ميزان گناه او، كيفر تعيين كرده و بدان حكم مى كنم ولى آن را جارى نمىسازم و اجرايش را به مشيّت خود وا مى گذارم ولى بنده ام اين مطلب را نمى داند و بارهااجراى آن را به تأ خير مى اندازم چون راضى به ناراحتى بنده ام نيستم و از ايجادكدورت براى او دورى مى كنم .
من با گذشت و ناديده گرفتن گناه او، بر او منّت نهاده و او را مى بخشم زيرا دوست دارمكه به نمازهاى نافله او كه در شب و به واسطه آنها به من تقرب مى جويد، پاداش دهم .
پس بلاها را از او دور مى گردانم و با اينكه به كيفرش حكم كرده بودم ، آن را متوقّفكرده و اجراى آن بستگى به مشيت من دارد.
و آنگاه به اين هم بسنده نكرده و اجر بزرگنزول اين بلائى كه از سر او گذشت را برايش مى نويسم و ذخيره مى كنم . و مزدش رانيز زياد مى كنم با اينكه خودش آگاه نيست چون آزار آن بلا به او نرسيده و منم آنخداوند كريم و مهربان و رحيم .(35)
خداوند چه مقدار بنده اش را دوست دارد؟
كُتُبِهِ الْمُنْزَلَةِ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِى فَلْيَظُنَّ بِى مَا شَاءَ وَ أَنَا مَعَ عَبْدِى إِذَا ذَكَرَنِى فَمَنْذَكَرَنِى فِى نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِى نَفْسِى وَ مَنْ ذَكَرَنِى فِى مَلَإٍ ذَكَرْتُهُ فِى مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُ وَمَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعاً ...)
خداى باعزت و جلال فرمايد:
ملاقات بنده اى را كه دوست دارد با من ديدار كند، دوست دارم . هر گاه او در نزد خود مراياد كند، من نيز در نزد خود او را ياد مى كنم . و هر گاه در جمعى مرا ياد كند من نيز او رابهتر و زيباتر در ميان گروهى ياد مى كنم .
او هرگاه به اندازه وجبى به من نزديك شود من به او به اندازه ذراع (36) نزديك مىشوم و اگر ذراعى به من تقرب جويد به اندازه باع (37) به او نزديك مى شوم.(38)
خداوند فرمود: من ويژه دوستانم هستم
روى الحسن بن أ بى الحسن الديلمى عن وهب بن منبه ،قال :
(أ وحى الله إ لى داود عليه السلام يا داود من أ حب حبيبا صدق قوله و من رضى بحبيبرضى فعله و من وثق بحبيب اعتمد عليه و من اشتاق إ لى حبيب جد فى السير إ ليه يا داودذكرى للذاكرين و جنتى للمطيعين و حبى للمشتاقين و أ نا خاصة للمحبين ).
خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرستاد كه :
اى داود! كسى كه دوستش را دوست مى دارد، گفتارش را تصديق مى كند و اگر از او راضىباشد، كردارش را نيز تأ ييد مى كند. و با اطمينان به دوست ، اعتماد به او پيدا مى كندو اگر اشتياق به او داشته باشد ، جهد و تلاش مى كند كه به او برسد.
اى داود! ياد و ذكر من براى ذاكرين من است و بهشتم براى اطاعت كنندگان و عشق و محبتمبراى مشتاقين و دلباختگانم و من ويژه دوستانم هستم .(39)
نمى خواهم بندگانم را هلاك كنم
چون حضرت نوح عليه السلام از خداوند براى قوم خود تقاضاىنزول عذاب كرد، خداوند روح الامين را با هفت دانه هسته خرما فرستاد و گفت اى پيامبر خدا!حق تعالى مى فرمايد:
اين جماعت ، آفريده هاى من و بندگان منند، و ايشان را به صاعقه اى از صاعقه هاى خودهلاك نمى كنم ، مگر بعد از تأ كيد دعوت و آنگاه كه حجت بر من تمام شود، پس برگردبه سوى دعوت قوم خود كه من تو را بر آن ثواب مى دهم .
و اين هسته هاى خرما را در زمين بكار كه چون اينها برويند وكامل شوند و به بار آيند براى تو فرج و خلاص خواهد بود پس به مؤ منانى كهتابع تو هستند به اين موضوع بشارت بده .
و چون درختان روئيدند و به ميوه رسيدند، و ميوه هايشان رنگين شد، بعد از زمان بسيارى، نوح از خداوند خواست كه وعده را به عمل آورد، خداوند به او امر فرمود كه :
هسته هاى خرماى اين درختان را بار ديگر بكارد، و صبر را پيشه كند و در تبليغ رسالتو اتمام حجت بر قوم خود سعى و كوشش كند. چون اين خبر به پيروان نوح رسيد سيصدنفر از ايشان مرتد شدند و گفتند اگر آنچه نوح دعا مى كرد حق مى بود، در وعدهپروردگارش تخلف نمى شد. و پيوسته حق تعالى در هر مرتبه كه ميوه درختان مىرسيد امر مى كرد دانه آنها را بكارد تا هفت مرتبه ، و در هر مرتبه اى گروهى از آنها كهبه نوح ايمان آورده بودند مرتد شدند، تا آن كه هفتاد و چند نفر باقى ماندند و در اينوقت به نوح وحى فرمود كه :
اى نوح ! در اين زمان براى ديده تو، صبح نورانى حق از شب ظلمانىباطل ، هويدا شد و حق ظاهر گرديد و كدورتها بواسطه ظاهر شدن پرتوهايى كه طينتآنها ناپاك بود، از بين رفت . و اگر من كافران را هلاك مى كردم و مرتدها را باقى مىگذاشتم در حقيقت به وعده اى كه (به مؤ منان خالص و آنان كه به ريسمان پيامبر صلىالله عليه و آله چنگ زده بودند) داده بودم ، وفا ننموده بودم .
من وعده كرده بودم كه ايشان را در روى زمين خليفه و جانشين متمكن در دين گردانم وترسشان را به ايمنى مبدل كنم تا بوسيله برطرف شدن شك از دلهايشان ، بندگيشانبراى من خالص ‍ شود.
پس چگونه خليفه شدن و متمكن ساختن و تبديل ترس و خوف به امن از طرف من بر آنهامسير مى شد در حالى كه من به ضعف ايمان و يقين و بدى طينت و زشتى پنهان آنان كهمرتد شدند، آگاه بودم و اين نبود مگر نتيجه نفاق آنان و اين ريشه گمراهيشان بود.
... پس اى نوح ! وقت آن رسيده كه كشتى را در حضور ما بسازى و به دستور مامشغول شوى .(40)
مرا با بندگانم بگذار
از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه آن حضرت بهابوجهل فرمود:
اى ابوجهل ! آيا قصه و داستان حضرت ابراهيمخليل را مى دانى ؟ آن گاه كه او را در ملكوت آسمان بالا بردند، خداوند ديدِ چشمان او راچنان قوى گردانيد كه زمين وهرچه بر روى آن بود از ظاهر و پنهان همه را ديد، و درضمن مشاهده كرد مرد و زنى را كه زنا مى كردند، بر آنها نفرين كرد كه ايشان هلاكشوند و هلاك شدند، بعد از آن ، دو نفر ديگر را چنين ديد، دعا كرد و هر دو هلاك شدند،سپس دو نفر ديگر را بر اين حال ديد، دعا كرد و هر دو مردند و هلاك گرديدند. چونخواست بدو كس ديگر هم نفرين كند حقتعالى وحى فرمود كه :
اى ابراهيم ! دعاى خود را از بندگان و كنيزان من بازدار. همانا منم آمرزنده مهربان ،گناهان بندگان به من ضرر نمى رساند همان طور كه طاعت ايشان نفعى به من نمىرساند، و ايشان را سياست و تربيت نمى كنم به آن كه خشم خود را براى ايشان تدارككنم چنان كه تو مى كنى .
پس دعاى خود را از بندگان من بازدار، زيرا تو بنده ترساننده بندگان من از عذاب منهستى ، ولى شريك در پادشاهى من نيستى و حافظ و شاهد و نگهبان بر من و بندگان مننيستى .
من با بندگان گناهكار خود يكى از اين سه كار را مى كنم :
1 - يا توبه مى كنند و به سوى من برمى گردند كه توبه ايشان راقبول مى كنم و گناه ايشان را مى آمرزم و عيبهاى ايشان را مى پوشانم .
2 - و يا آن كه عذاب خود را از ايشان باز مى دارم ، براى آن كه مى دانم از پشتهاى ايشانفرزندانى چند مؤ من بيرون خواهد آمد، پس رفق و مدارا مى كنم با پدران كافر و تأ نىمى كنم با مادران كافر وعذاب را از ايشان بر مى دارم تا آن مؤ منان از پشتشان بيرونآيند و آنگاه كه مؤ منان از صلبها و رحمهاى ايشان بيرون آيند و جدا شوند، برايشانعذاب من ، واجب وبلاى من نازل مى شود.
3 - و اگر نه اين باشد و نه آن ، پس آنچه كه من مهيا كرده ام براى ايشان از عذاب خوددر آخرت ، از آنچه براى ايشان در دنيا مى خواهى عظيم تر است .
زيرا كه عذاب من براى بندگانم در خور جلال و بزرگوارى من است .
اى ابراهيم ! پس مرا با بندگان خود بگذار كه من مهربانترم به ايشان از تو.
و مرا با ايشان بگذار كه منم جبار بردبار و داناى حكيم ، تدبير مى كنم ايشان را بهعلم خود. و جارى مى كنم در ايشان قضا و قدر خود را.(41)
اگر فرعون ، خدا را صدا مى زد به فريادش مى رسيد
ابراهيم بن محمد همدانى مى گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم كه به چهعلّت خداوند فرعون را غرق كرد و آن را هلاك نمود با اين كه فرعون به خداوند ايمانآورد؟
حضرت فرمود: فرعون وقتى ايمان آورد كه ديگر فايده اى نداشت و كار از كار گذشتهبود، و بعلاوه فرعون بعد از آن كه ديد غرق مى شودمتوسل به حضرت موسى شد و آن جناب به فرياد او نرسيد.
و وقتى كه حضرت موسى عليه السلام به مقام مناجات رفت به او خطاب شد كه :
اى موسى ! به فرياد فرعون نرسيدى به جهت آن كه تو او را نيافريده بودى ، و بهعزّت خودم سوگند اگر به من پناه آورده بود به فرياد او مى رسيدم .(42)
ملاقات دوست
(و فى الخبر المشهور إ ن إ براهيم قال لملك الموت إ ذ جاءه بقبض روحههل رأ يت خليلا يميت خليله فأ وحى الله تعالى إ ليههل رأ يت محبا يكره لقاء حبيبه فقال يا ملك الموت الا ن فاقبض و هذا لا نجده إ لا عند من يحبالله بكل قلبه فإ ذا علم أ ن الموت سبب اللقاء انزعج قلبه إ ليه و لم يكن له محبوبغيره حتى يلتفت إ ليه ).
چون خداى تبارك و تعالى خواست روح ابراهيم را بگيرد ملك الموت را فرو فرستاد گفت:
اى ابراهيم ! درود بر تو!
ابراهيم جواب داد و فرمود: اى عزرائيل ! براى ديدار آمدى يا براى مرگ ؟
گفت : براى مرگ ، و بايد اجابت كنى .
ابراهيم گفت : آيا ديدى دوستى ، دوست خود را بميراند؟ ملك الموت برگشت و در برابرخداى تعالى ايستاد و عرض كرد:
معبودا! شنيدى خليل تو ابراهيم چه گفت ؟ خطاب رسيد:
اى عزرائيل ! برو و به او بگو:
دوستى را ديدى كه ملاقات دوست را بد بدارد؟ براستى هر دوستى خواهان ملاقات دوستاست .
ابراهيم گفت :
اى عزرائيل ! همين حالا جان مرا بگير.(43)
دوستى و دشمنى براى خدا
خداوند متعال به حضرت موسى بن عمران عليه السلام وحى فرستاد كه : اى موسى ! آياهرگز عملى از براى من بجاى آورده اى ؟
عرض كرد: پروردگارا! نماز براى تو بجا آورده ام ، و روزه را براى تو گرفته ام وصدقه داده ام و ذكر تو را نموده ام .
خطاب به او شد: اما نمازت ، دليل بر خداپرستى تو است و روزه ، سپر آتش است ازبراى تو، و صدقه ، سايبان است از برايت در قيامت ، و ياد من نور است از براى تو،پس كدام عمل از براى من به جاى آوردى ؟
موسى عليه السلام عرض كرد: پرودگارا مرا راهنمايى كن بر عملى كه از براى توباشد.
از طرف خداوند به او خطاب شد:
آيا هرگز با دوستان من دوستى و با دشمنان من دشمنى نموده اى ؟ آنگاه حضرت موسىعليه السلام متوجّه گرديد كه افضل اعمال نزد خداوند دوستى با دوستان خدوندمتعال و دشمنى با دشمنان او مى باشد.(44)

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation