بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پایه های علمی و منطقی عقائد اسلامی, آیة ا... حاج شیخ ابوطالب تجلیل تبریزى ( )
 
 

بخش های کتاب

     a01 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a02 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a03 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a04 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a05 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a06 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a07 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a08 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a09 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a10 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a11 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a12 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a13 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a14 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a15 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a16 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a17 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a18 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a19 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a20 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a21 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a22 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a24 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a26 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a27 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a28 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a29 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     fehrest - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

شهادت توراة و انجيل بر نبوت محمد (صلى الله عليه وآله)


قرآن مى گويد:
"الّذين يتّبعون الرسول النبى الامّى الذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التوراة و الانجيل"

«سوره اعراف / آيه 157»


توراة و انجيل هايى كه فعلا موجود است، توراة و انجيل نازل بر موسى و عيسى (عليه السلام)نيست،
بلكه در آنها تغييرات و تحريفات زيادى واقع شده، مع ذلك در آنها آياتى است كه با تحريف بكلى از دلالت بر نبوّت پيامبر ما حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) ساقط نشده است، كه برخى از آنها بدينقرار است:
توراة ـ سفر تثنيه، باب 18، آيه 18 :
"نبى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت"
مراد پيامبر ما (صلى الله عليه وآله) است، زيرا او از فرزندان اسماعيل است كه آنها برادران اسراييل هستند.
توراة ـ سفر تثنيه، باب 33، آيه 2 :
"يهود از سينا آمد، و از سعير بر ايشان طلوع نمود، و از جبل فاران درخشان گرديد" مخفى نماند كه جبل (كوه) فاران همان كوه حرّا است كه در نزديك مكّه است، و در آن وحى بر پيامبر، نازل گرديد. به اتفاق مورخين عرب و گروهى از مفسّرين توراة نزول وحى بر موسى (عليه السلام) در سينا و نزول وحى به عيسى (ع) در كوه سعير و نزول وحى به پيامبر، محمد (صلى الله عليه وآله) در كوه حرّا بوده است.
كتاب حيقوق نبى، باب 3، آيه 3
"خدا از تيمان آمد و قدّوس از جبل فاران سلاء و جلال او آسمان ها را پوشانيد و زمين از تسبيح او مملوّ گرديد.
توراة، سفر پيدايش، باب 17، آيه 20 و 21
"و اما درخصوص اسماعيل ترا اجابت فرمودم، اينك او را بركت داده بارور گردانم و او را بسيار كثير گردانم. دوازده رئيس از وى پديد آيد و امّتى عظيم از وى بوجود آورم"
كتاب هوشع نبى، باب 9، آيه 5-8
در اين آيات به لفظ (محمّد) تصريح شده كه او از يهود جزيه مى گيرد، و از شدت عداوت به او نسبت جنون داده مى شود.
در كتاب "منقول الرضائى" (1) ص 274، عين لفظ عبرانى اين آيات را نوشته است. فتوكپى
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- تأليف يكى از قسّيسان معروف يهود در قرن گذشته، كه اسلام اختيار كرده، و كه به زبان عبرى براى ارشاد يهوديان تأليف نموده، بعد به فارسى نيز تحرير شده است.

قطعه اى از آن كه در آن كلمه "محمد" وجود دارد اينست :
آنگاه ترجمه آن را بيان كرده "محمدلكشيام" را، محمد از براى نقره ايشان است، ترجمه كرده است. در اين آيات ذكر شده است كه محمد نقره يعنى جزيه از يهود مى گيرد. و به پاداش اعمال ناشايست ذلت به آنها مى رسد. (همانطور كه در قرآن كريم مى گويد: حتى يعطوا الجزية عن يدوهم صاغرون)
در اين آيات برخى از ويژگى هاى ديگر آن حضرت نيز ذكر شده، از جمله نسبت ديوانگى به آنحضرت است. (همانطور كه در قرآن آمده: يقولون انّه لمجنون)، از جمله اينكه در خانه خدا او را دشمن مى دارند، اين نيز از ويژگى هاى پيامبر اسلام است كه در خانه خدا مكّه معظمه مورد ايذاء و آزار قرار گرفت تا اينكه براى كشتن او اجتماع كردند. بناچار شبانه بطور مخفيانه به مدينه هجرت فرمود.
باز در كتاب "منقول الرضائى" گويد: "ربى حييم ويطال" از علماى يهود در كتاب "عصحييم" نوشته است: "اين آيه اخبار از پيامبر وعده داده شده محمّد بن عبدالله است"، ولى بعضى از علماى ضالّ و مضلّ "محمد لكشيام" را، خانه آرزومندى براى نقره هاى خود، معنى كرده اند. (در ترجمه فارسى كتاب مقدس يعنى كتب عهد قديم و عهد جديد چاپ لندن، جمله مذكور، مكانهاى نفيسه نقره ايشان ترجمه شده است: مؤلف) انصافاً كمال اغماض از گفتن حق را حضرات دارند، اگر مراد آن بود صحيح چنين بود كه بگويد "محمدى كشيام" بدون "لام"، و نيز استشهاد كرده بر عدم صحّت ترجمه آنها باينكه سياق آيه شاهد بر آنست كه مراد از كلمه محمد اسم است نه صفت، پس مراد همين است كه محمد از يهود نقره يعنى جزيه مى گيرد.»(1)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- پروفسور داوود كه سابقاً داوود بنيامين كلدانى ناميده مى شد، اسقف كليساى كاتوليك روم در ميان فرقه عيسويان كلدانى متحده بود. در كتاب "محمد در توراة و انجيل" كه به انگليسى نوشته شده و توسط فضل الله نيك آيين به فارسى ترجمه شده است.آيات ديگرى نيز از توراة و انجيل در بشارت به نبوت پيامبر اسلام محمد(صلى الله عليه وآله)ذكر كرده است.
در ترجمه فارسى آن (ص 20-21 ط، نشر نو در تهران) چنين آمده:
كتاب حجّى نبى، فصل 2، آيه 7 :
"خداوند لشگرها مى فرمايد كه تمامى ملل (طوائف) را تكان خواهم داد و "حَمِدَه" همه ملتها خواهد آمد، و من اين خانه را مملو از جلال خواهم كرد. خداوند لشگرها مى فرمايد كه نقره از آن من است و طلااز آن من است. خداوند لشگرها مى فرمايد كه خانه آخرين من از خانه اولين من جلال و عزت عظيم ترى خواهد داشت و خداوند لشگرها مى فرمايد. كه در اين مكان به شما "شالوم" خواهم بخشيد.
آيه فوق را از روى يك نسخه آرامى كتب مقدسه ترجمه كرده ام.
... در اينكه احمد شكل عربى "حَمِدَه" در زبان عبرى است، جاى كوچكترين ترديدى نيست....
در مورد ريشه شناسى و اهميت و برجستگى كلمات "شالوم" و "شلامه" و اشكال عربى آن يعنى سلام و اسلام نيازى نيست كه خواننده را با بحث هاى مفصل زبان شناسى خسته كنيم. زيرا همه زبان شناسان و كارشناسان زبان هاى سامى مى دانند كه "شالوم" و "اسلام" هر دو از يك ريشه واحد مشتق شده و هر دو به معناى صلح و تسليم و رضامندى است...
قرابت و رابطه ميان دو واژه چهار حرفى "حمده" و "احمد" و شناسايى ريشه hmd كه هر دو كلمه از آن مشتق شده اند، كوچكترين ترديدى باقى نمى گذارد كه موضوع جمله "... وحمده" كسى جز احمد يعنى محمد (صلى الله عليه وآله) نيست.
تذكر: درترجمه فارسى كتاب مقدس چاپ لندن، در اين آيه كلمه "حمده" به فضيلت و كلمه "شالوم" به سلامتى ترجمه شده است.
كتاب ارميانبى، فصل 28، آيه 9
"امّا پيامبرى كه در باره شالوم (اسلام) نبوت كند، هنگامى كه كلامش تحقّق يافت، آنگاه شناخته خواهد شد كه آن پيامبر را فى الحقيقه خدا فرستاده است.
تذكر:درترجمه كتاب مقدس به فارسى چاپ لندن، دراين آيه كلمه "شالوم" به سلامتى ترجمه شده است
و در ص 122:
توراة، دانيال نبى، فصل 7، آيه 27
"ملكوت و فرمانروايى و حشمت مملكتى كه در زير آسمانهاست به امّت مقدسين خداى متعال داده خواهد شد كه ملكوت اينان جاودانى است و جميع ممالك آن را خدمت و عبادت و اطاعت خواهند كرد"
و در (ص 52-55):
فصل 49 سفر پيدايش توراة، آيه 10
"عصاى سلطنت از يهودا و شريعت گذارى از ميان پاهايش جدا نخواهد شد تا وقتى كه شيلوه بيايد كه همه امت ها پيرو او خواهند شد."
در ص 50 محمد (صلى الله عليه وآله) همان "شيلو" است.
در ص 53، گويد: تا آنجا كه تحقيقات اين حقير نشان مى دهد، كلمه "شيلوه" در تمام نسخ مختلف توراة به همان صورت اصلى حفظ شده و هيچكس معادلى براى آن در ترجمه نياورده است. تنها استثنا در يك توراة سريانى بنام "پشيطه" مشاهده مى شود. زيرا در آن توراة "شيلوه" بصورت "آن كس كه همه چيز به او تعلّق دارد" ترجمه شده...
همه مفسران و فقهاءِ، متحدالعقيده اند كه معانى كلمات تمثيلى "عصاى سلطنت" و "شريعت گذار" به ترتيب حكومت و رسالت است.... و در اينجا اين سؤال پيش مى آيد، اين رهبر و شريعت گذار بزرگ كيست؟ مسلّماً موسى (عليه السلام)نمى تواند باشد. زيرا او خود نخستين سازمان دهنده قبايل دوازده گانه بنى اسراييل است و قبل از او هرگز در قبيله يهوداه پيغمبر و پادشاهى وجود نداشته است و بدون ترديد حضرت داود نيست. زيرا او خود نخستين پادشاه و پيغمبر از ذرّيه يهوداه است.
... و آشكارا عيسى (عليه السلام) نمى تواند باشد.... عيسى (عليه السلام) هيچ شريعت مكتوبى از خود باقى نگذارده و هرگز حتى فكر در دست گرفتن قدرت و حكومت را نكرده است... بعلاوه عيسى هرگز شريعت موسى را نسخ نكرد، بلكه آشكارا اعلام كرد كه براى اجرا وتكميل آن آمده است....
دومين تفسير كلمه "شيلوه" نيز از لحاظ محمد (صلى الله عليه وآله) اهميتى بسزا دارد. زيرا چنانكه فوقاً ذكر كرديم اين كلمه مى تواند به معنى "آرام، صلح آميز و امين و مورد اعتماد" باشد. در زمان آرامى اين كلمه بصورت "شبليا" نوشته مى شود و از همان ريشه سامى "شله" مشتق مى شود.

انجيل يوحنا (1) باب 15، آيه 26، ترجمه فارسى، چاپ نشر انجمن پخش كتب مقدّسه، ليكن چون تسلى دهنده (بجاى كلمه فارقليط در اصل انجيل يونانى) كه او را از جانب پدر نزد شما مى فرستم آيد، روح راستى كه از پدر صادر مى گردد، او بر من شهادت خواهد داد.
انجيل يوحنّا، باب 14، آيه 16، ترجمه فارسى، چاپ مذكور
و من از پدر سؤال مى كنم، تسلّى دهنده (بجاى كلمه فارقليط در اصل انجيل يونانى) ديگر به شما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما باشد.
انجيل يوحنّا، باب 16، آيه 7-15 ترجمه فارسى، چاپ مذكور
ومن به شما راست مى گويم كه رفتن من براى شما مفيد است. زيرا اگر نروم تسلّى دهنده
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- انجيل يوحنا يكى از چهار انجيل معروف و مورد قبول همه مسيحيين است. انجيل منحصر در چهار انجيل معروف نبوده است، بلكه انجيل هاى ديگرى نيز بوده كه از جمله "انجيل برنابا" است.
در دايرة المعارف انگليسى چاپ سيزدهم صفحه 180 در ماده apocry phal _ litera:tvreصدور فرمان پاپ جلاسيوس اول در نهى از مطالعه "انجيل برنابا" ثبت است. تاريخ جلوس جلوسيوس اول بر تخت پاپى سال 492 ميلادى، 118 سال قبل از بعثت پيامبر اسلام است.
يك نسخه از انجيل به زبان ايتاليايى بنام "انجيل برنابا" در كتابخانه دولتى وين مركز حكومت اتريش موجود است. كه توسط لونسدال راغ نايب مطران كليساى انگليسى و لوراداغ به انگليسى ترجمه شده كه چاپ و انتشار يافته است.
در اوايل قرن هيجدهم نسخه ديگرى از آن را به زبان اسپانيائى يافتند كه مطابق با نسخه ايتاليايى است، و در مقدمه آن نوشته شده، آن را راهب فرامانيو از كتابخانه پاپ سكنس پنجم بدست آورده است. وقتى كه خبر "انجيل برنابا" در اوايل قرن هيجدهم در اروپا شايع شد، هنگامه بزرگى در انجمن هاى دينى ـ علمى خصوصاً در انگلستان برپا نمود.
انجيل برنابا توسط دكتر سعادت به عربى و توسط سردار كابلى به فارسى هم ترجمه شده است.
در اين انجيل در موارد زيادى از پيامبر خاتم خبر داده و در پانزده مورد از آن حضرت نام برده و به اسم "محمد" تصريح كرده است، كه بدين قرار است:
1ـ فصل 39 / آيه 14، 2ـ فصل 39 / آيه 16، 3ـ فصل 39 / آيه 26، 4ـ فصل 41 / آيه 33، 5ـ فصل 44 /آيه 30، 6ـ فصل 54 /آيه 9، 7ـ فصل 55 / آيه 20، 8ـ فصل 97 / آيه 16، 9ـ فصل 97 /آيه 18، 10ـ فصل 97 / آيه 19، 11ـ فصل 112 /آيه 17، 12ـ فصل 13 / آيه 15، 13ـ فصل 136 / آيه 18، 14ـ فصل 163 / آيه 8، 15ـ فصل220/آيه20

(بجاى كلمه فارقليط در اصل انجيل يونانى)، نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شما مى فرستم، و چون او آيد جهان را برگناه و عدالت و داورى ملزم خواهد نمود، اما برگناه زيرا كه به من ايمان نمى آورند و اما بر عدالت از آن سبب كه نزد پدر خود مى روم و ديگر مرا نخواهيد ديد. و اما بر داورى از آن رو كه بر رئيس اين جهان حكم شده است، و بسيار چيزهاى ديگر نيز دارم، به شما بگويم لكن الان طاقت تحمّل آن را نداريد، وليكن چون او يعنى روح راستى آيد، شما را به جميع راستى هدايت خواهد كرد. زيرا كه از خود تكلّم نمى كند. بلكه به آن چه شنيده است، سخن خواهد گفت و از امور آينده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد. هر چه از آن پدر است از آن من است از اين جهت گفتم كه آنچه از آنِ من است مى گيرد و به شما خبر خواهد داد.
انجيل يوحنّا، باب 14، آيه 26
لكن تسلّى دهنده (بجاى كلمه فارقليط در اصل انجيل يونانى)، يعنى روح القدس كه پدر او را به اسم من مى فرستد، او همه چيز را به شما تعليم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به ياد شما خواهد آورد.
توضيح
كلمه فارقليط چناچه ملاحظه شد، در انجيل هاى فارسى "تسلى دهنده" ترجمه شده، و در نسخه يونانى انجيل در آيات فوق الذكر paraclite و در نسخه سريانى paraklyteثبت شده كه در لغت عربى به معنى "احمد" است.
پروفسور داود اسقف كاتوليك روم در فرقه عيسويان كلدانى متحده در كتاب خود كه به انگليسى نوشته و به نام "محمد در توراة و انجيل" ترجمه شده است، (ص 231، چاپ نشر نو تهران سال 1361 شمسى) گويد: كلمه اى كه به معنى تسليت دهنده است، در لغت يونانى كلمه prakalon "پراكالون" است. و اما كلمه praclete (كه در آيات فوق الذكر در انجيل آمده) به معنى تسليت دهنده نيست.
و در (ص 238)، گويد: معنى دقيق و ريشه اى praclete فارقليط ستوده ترين و برگزيده ترين و ارجمندترين است. (كه عربى آن "احمد" است) براى جلوگيرى از اطناب سخن هر آنچه را كه در فرهنگ هاى مختلف يونانى آمده، ذكر نمى كنيم. زيرا هر كس مى تواند به هر فرهنگ معتبرى كه مايل باشد، مراجعه كند و در انجيل سريانى praklyteو در انجيل آرامى "محمده" و "حميده" آمده كه معادل "محمد" و "احمد" در عربى است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- به اينكه معنى فارقليط "محمد" است حتى مسيحى متعصب صاحب كتاب "ينابيع الاسلام" كه در ردّ اسلام تأليف كرده نيز در (ص 153) اعتراف كرده است.
در كتاب "انيس الاعلام" كه تأليف يك كشيش مسيحى است كه اسلام اختيار كرده در ج 1/ ص 7 تا 16 بطور خلاصه چنين نوشته است:
از تحصيل علم توراة و انجيل و ساير علوم نصرانيت فارغ التحصيل و علماً به مرتبه قسّيسّيت رسيده و دراواخر ايام تحصيل بعد از دوازده سالگى خواستم عقايد ملل و مذاهب مختلفه نصارى را تحصيل نموده باشم.بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و ضرب در بلدان (زير پا گذاشتن ورد شدن) خدمت يكى از قسيسين عظام بلكه مطران والا مقام از فرقه كاتوليك رسيده كه بسيار صاحب قدر و منزلت و شأن و مرتبت بودند و اشتهار تمام در مراتب علم و زهد و تقوى در ميان اهل ملت خود داشت و فرقه كاتوليك از دور و نزديك از ملوك و سلاطين و اعيان و اشراف و رعيّت سؤالات دينيّه خود را از قسّيس مزبور مى نمودند.... و من اصول و عقايد ملل و مذاهب مختلفه نصرانيت و احكام فروع ايشان را از محضر او استفاده مى نمودم و غير از حقير تلامذه كثيره ديگر نيز داشت، هر روز مجلس درس او قريب به چهارصد و يا پانصد نفر حضور بهم مى رسانيدند.
وليكن از ميان جميع تلامذه با اين حقير الفت و محبت مخصوصى داشتند و مفاتيح مسكن و خزاين مأكل و مشرب خود را به حقير سپرده بودند و استثناء نكرده بود مگر يك مفتاح خانه كوچكى را كه بمنزله صندوق خانه بود، و حقير خيال مى نمودم كه آنجا خزانه اموال قسيس است....
.....يكروز ديدم تلامذه مذاكره مسائل علوم مى نمايند، بالمآل صحبت ايشان منتهى شد به معنى لفط فارقليطا در سريانى و پيركلوطوس در يونانى كه يوحنّا صاحب انجيل چهارم آمدن او را در باب 14 و 15 و 16 از جناب عيسى (عليه السلام)نقل نموده است كه آن جناب فرمودند: بعد از من فارقليطا خواهد آمد.
پس حقير نزد قسيس مراجعت نمودم و اختلاف قوم را در معنى لفظ "فارقليط" براى او بيان نمودم، گفت: معنى و تفسير اين اسم شريف را در اين زمان بنحو حقيقت نمى دانند مگر راسخان درعلم از آنها نيز اندك! پس حقير خود را بقدم هاى شيخ مدرس انداخته و گفتم اى پدر روحانى تو از همه كس بهتر مى دانى كه اين حقير از بدايت عمر تاكنون در تحصيل علم كمال انقطاع (اميد) و سعى را دارم و كمال تعصّب و تديّن را در نصرانيت دارم. بجز در اوقات صلاة و وعظ تعطيلى از تحصيل و مطالعه ندارم پس چه مى شود، اگر شما احسانى نماييد و معنى اين اسم شريف را بيان فرماييد؟ شيخ مدرس بشدت گريست. بعد گفت: اى فرزند روحانى و الله تو اعز ناسى در نزد من و من هيچ چيز را از شما مضايقه ندارم اگر چه در تحصيل معنى اين اسم شريف فائده بزرگيست وليكن به مجرد انتشار معنى اين اسم متابعان مسيح، من و تو را خواهند كشت. مگر اينكه عهدنمايى در حال حيات و ممات من اين معنى را اظهار نكنى، يعنى اسم مرا نبرى،زيرا كه موجب صدمه كلى است در حال حيات از براى من و بعد از ممات از براى اقارب و تابعان من و دور نيست كه اگر بدانند اين معنى از من بروز كرده است. قبر مرا بشكافند، مرا آتش بزنند.
من قسم هاى مؤكد ياد كرده و گفتم:
"من هرگزافشاى راز شمارا نخواهم كرد، نه در حال حيات ونه بعد از ممات، پس از اطمينان گفت، اى فرزند روحانى اين اسم از اسماء مباركه پيغمبر مسلمين مى باشد، يعنى به معنى احمد و محمّد است. پس مفتاح آن خانه كوچك سابق الذكر را به من داد و گفت در فلان صندوق را باز كن فلان و فلان كتاب را نزد من بياور، حقير چنين كردم و كتابها را نزد ايشان آوردم اين دوكتاب به خط يونانى و سريانى قبل از ظهور حضرت ختمى مرتبت با قلم بر پوست توشته شده بود و در كتابين مذكورين لفظ فارقليطا را به معنى احمد و محمد ترجمه نموده بودند! بعد گفت اى فرزند روحانى بدان كه علما و مفسّرين و مترجمين مسيحيّه قبل از ظهور حضرت محمد (صلى الله عليه وآله)اختلافى نداشتند كه بمعنى احمد و محمد است. بعد از ظهور آن جناب قسيسين و خلفا تمامى تفاسير و كتب لغة و ترجمه ها را از براى بقاى رياست خود و تحصيل اموال و جلب منفعت دنيويّه و عناد وحسد و ساير اغراض نفسانيّه تحريف و خراب نمودند و معنى ديگر از براى اين اسم شريف اختراع نمودند.
.... زيرا كه جناب عيسى آمدن فارقليطا را مشروط و مقيد مى نمايد به رفتن خود و مى فرمايد: تا من نروم فارقليطا نخواهد آمد. زيرا كه اجتماع دو نبىّ مستقل صاحب شريعت عامه در زمان واحد جايز نيست.
تذكّر: در اين آيات قرائن ديگرى نيز وجود دارد كه مراد از اين كلمه پيامبر اسلام است.
1ـ عيسى گفته است كه اگر من نروم او بسوى شما نخواهد آمد، اگر مراد از آن روح القدس باشد، چنانچه در ازمنه متأخره به آن تفسير شده است، آمدن روح القدس پيش مردم معلّق بر رفتن عيسى از ميان آنها نبود، زيرا روح القدس بر عيسى و بر پيامبران قبل از او نازل شده.
2ـ مراد از آن، كسى است كه آمدن او بر جامعه بشريّت نافع تر از حضرت عيسى است، زيرا حضرت عيسى مى گويد: خير شما در اين است كه من از ميان شما بروم، زيرا اگر نروم فارقليط نخواهد آمد، پس مراد از آن پيامبرى است كه شريعت او نافع تر و جامع تر از شريعت عيسى است و آن پيامبر اسلام است.
3ـ عيسى مى گويد: فارقليط آنگاه كه بيايد شما را برهمه حقّ ارشاد خواهد كرد، پس مراد كسى است كه شريعت او كامل و جامع همه راه هاى حق است، و آن لامحاله شريعت اسلام است.
4ـ عيسى در باب 14، آيه 16، مى گويد: من از پدر مى خواهم فارقليط ديگرى به شما عطا كند كه تا ابد با شما باشد، پس مراد از آن پيامبرى است كه شريعت او تا قيامت استمرار دارد، و او پيامبر اسلام حضرت محمد است(ص). كه شريعت او تا قيامت مستمر است.

معاد جسمانى پس از مرگ


براهين قرآن كريم برمعاد

1ـ نبود معاد، مستلزم عبث، و بيهودگى آفرينش انسان است.
درسوره مؤمنون / آيه 115 مى گويد:
«أفحسبتم أنا خلقناكم عبثاً و أنّكم الينا لا ترجعون»
(آيا چنين پنداشته ايد كه شما را بيهوده آفريده ايم و پس از مرگ بسوى ما برنمى گرديد)
و در سوره ص / آيه 27 مى گويد:
«و ما خلقنا السّماء والارض و ما بينهما باطلا ذلك ظنّ الذين كفروا فويل للّذين كفروا من النّار»
(ما آسمان و زمين و هر چه در ميان آنهاست بيهوده نيافريده ايم، اين پندار كسانى است كه كفر ورزيده اند، واى بر كافران از آتش دوزخ)
توضيح
همه آنچه در زمين است، براى بشر آفريده شده، چنانچه قرآن كريم به آن تصريح كرده و مى گويد:
«خلق لكم ما فى الارض جميعاً»
(هر چه در زمين است براى شما آفريده شده)
اما انسان را براى خود، نه براى موجود ديگرى آفريده است. پس نابود ساختن او بعد از آفرينش با تعلّق غرض خداوند حكيم به آفرينش و ايجاد او منافات دارد و مستلزم بيهوده بودن آفرينش و ايجاد اوست. پس مرگ نابودى انسان نيست. بلكه انتقال او از عالم طبيعت به عالم ماوراء طبيعت است. و مفارقت روح از بدن تا روز قيامت مى باشد. و دوباره روز قيامت روح به بدن باز مى گردد.
2ـ روز قيامت روز حكم به عدل و داد ميان مردم است.
قرآن سوره انبياء آيه/ 46 و 47 مى گويد:
«و لئن مسّتهم نفحة من عذاب ربك ليقولنّ يا ويلنا انّا كنّا ظالمين و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلاتظلم نفس شيئاً و ان كان مثقال حبّة من خردل أتينابها و كفى بنا حاسبين»
(اگر نمونه اى از عذاب پروردگارت به آنها (كافران) فرا رسد، همانا خواهند گفت ما ستمكار بوديم، ترازوها و ميزان هاى سنجش عدل و داد را در روز قيامت در ميان خواهيم نهاد. و به هيچ فردى ظلم و ستم نخواهد شد. و اگر بقدر سنگينى دانه خردل هم باشد، آن را خواهيم آورد. كافى است كه حسابگر ماييم.)
و در سوره يونس آيه/ 53 و 54 مى گويد:
«ويستنبؤنك أحقّ هو قل أى و ربّى انّه لحقّ و ما انتم بمعجزين ولو انّ لكلّ نفس ظلمت ما فى الارض لافتدت به و اسرّواالنّدامة لمّا رأواالعذاب و قضى بينهم بالقسط و هم لايظلمون»
(از تو مى پرسند آيا آن (وعده قيامت) حق است؟ بگو: آرى به پروردگارم سوگند حق است. شما نمى توانيد خدا را از آنچه اراده كرده، باز داريد.
(در آن روز) هر انسانى كه ظلم كرده، اگر دارنده و مالك هر آنچه در زمين است باشد. همه را فدا مى كند كه از عذاب كيفر رهايى يابد. آنگاه كه عذاب الهى را ديدند از ته دل پشيمان شوند به عدل و داد ميان آنان حكم خواهد شد و ستم بر آنها نخواهد رفت.)
و در سوره يونس / آيه 13 و سوره جاثيه / آيه 17 مى گويد:
«انّ ربّك يقضى بينهم يوم القيامه فيما كانوا فيه يختلفون»
(همانا پروردگار تو روز قيامت ميان آنها در آنچه منازعه دارند، قضاوت خواهد كرد)
و در سوره مرسلات /آيه 12 و 14 مى گويد:
«لأىّ يوم اجّلت ليوم الفصل و ما ادريك ما يوم الفصل»
(كيفر الهى براى چه روزى تعيين شده، براى روز جدا كردن حق و باطل از همديگر، توچه مى دانى كه روز جدا كردن حق از باطل چگونه است.)
و در سوره مرسلات آيه 12 و 13 مى گويد:
«هذا يوم الفصل جمعناكم و الاولين»
(اينك روز جدا كردن حق از باطل است كه ما همه شما را گرد آورده ايم.)
و در سوره نبأ آيه 17 مى گويد:
«انّ يوم الفصل كان ميقاتاً»
(همانا روز جدا كردن حق از باطل وقتى است كه براى شما تعيين شده.)
و در سوره صافات آيه 21 مى گويد:
«هذا يوم الفصل الذى كنتم بها تكذبون»
(اين است روز جدا كردن حق از باطل كه شما آن را تكذيب مى كرديد.)
و در سوره حج آيه 17 مى گويد:
«انّ الله يفصل بينهم يوم القيمة»
(خدا در روز قيامت ميان آنها فيصله خواهد داد.)
و در سوره ممتحنه آيه 3 مى گويد:
«لن تنفعكم ارحامكم ولا اولادكم يوم القيامة يفصل بينكم»
(هرگز نه خويشان و نه فرزندان شما به شما سود نخواهد داد. روز قيامت شما را از هم جدا خواهد كرد.)
و در سوره دخان آيه 40 مى گويد:
«انّ يوم الفصل ميقاتهم اجمعين»
(همانا روز جدا ساختن حق از باطل وقتى است كه براى همه آنها تعيين شده است.)
و در سوره آل عمران آيه 55 مى گويد:
«ثمّ الىّ مرجعكم فاحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون»
(سپس برگشت شما بسوى من خواهد بود و در آنچه با هم اختلاف داريد، حكم خواهم كرد.)
و در سوره نساءِ آيه 41 مى گويد :
«فالله يحكم بينكم يوم القيامه»
(خدا ميان شما روز قيامت حكم خواهد كرد)
و در سوره زمر آيه 69 مى گويد:
«و وضع الكتاب و جيئ بالنّبيّن و الشهداء و قضى بينهم بالحقّ و هم لايظلمون و وفيّت كل نفس ما عملت و هو أعلم بما يفعلون»
(نامه اعمال مردم در ميان نهاده شود و پيامران و شهيدان براى گواهى آورده شوند، ميان آنها به حق حكم شود و مورد ستم قرار نگيرند و به هر كس پاداش عملى كه كرده، داده شود.)
و در سوره نحل آيه 124 مى گويد:
«انّ ربّك ليحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون»
(پروردگار تو روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف دارند، حكم مى كند.)
و در سوره حج آيه 59 مى گويد:
«الملك يومئذ للّه يحكم بينهم يوم القيامة»
(ملك روز قيامت از آن خداست، و در ميان آنها حكم خواهد كرد.)
و در سوره حج آيه 69 مى گويد:
«الله يحكم بينكم يوم القيامة فيما كنتم فيه تختلفون»
(خدا در روز قيامت ميان شما در آنچه با هم اختلاف داشتيد حكم خواهد كرد.)
و در سوره انعام آيه 61 و 62 مى گويد:
«حتّى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا و هم لايفرّطون ثّم ردّوا الى الله مولاهم الحقّ، ألاله الحكم و هو اسرع الحاسبين»
back pagefehrest pagenext page