بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دفاع از مذهب اهل بیت (ع), سید محسن حجت ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - دفاع از مذهب اهل بيت
     02 - دفاع از مذهب اهل بيت
     03 - دفاع از مذهب اهل بيت
     04 - دفاع از مذهب اهل بيت
     05 - دفاع از مذهب اهل بيت
     06 - دفاع از مذهب اهل بيت
     07 - دفاع از مذهب اهل بيت
     08 - دفاع از مذهب اهل بيت
     09 - دفاع از مذهب اهل بيت
     10 - دفاع از مذهب اهل بيت
     fehrest - دفاع از مذهب اهل بيت
 

 

 
 

                                                

                                                                

علماو وجوب خمس


 

    دکتر : « {فتاواى عدم وجوب خمس} 1- علامهمحقق نجم الدين جعفر بن حسن الحلى متوفى676 ق مى فرمايد: (لايجبإخراج حصة الموجودين من أرباب الخمس منها) "كسانىكه صاحب خمس هستند پرداخت خمس بر آنان واجبنيست "   شرائعالاسلام ص182- 182 » .

    نويسنده : دکتر عبارت کتاب شرايعالاسلام بريده و نيم بيشتر عبارت رانياورده است ، تا نظر غلط خودش را بهکرسى بنشاند و ما اينک همه عبارت را نقلو ترجمه مى کنيم : (الثالثة:ثبت إباحة المناكح والمساكن والمتاجر فى حالالغيبة  وإن كان ذلكبأجمعه للامام أو بعضه، ولا يجب إخراج حصةالموجودين من أرباب الخمس )  " سوم : ثابت شده است مباح بودن مناکح (ازدواجباکنيزان) ، مساکن (زمينهاى کهاز طريق انفال مربوط به امام عليهالسلام ميشود) و متاجر (مثل لباسهاخوردنيها و فرش که خريده شده و فروختهنمى شود) پس اينها همه يا بعضى ازامام عليه السلام است و واجب نيست که خمساين امور به صاحبان آن پرداخت شود " ،کجاى اين عبارت دلالت بر مباح بودن خمسدارد ؟ . بلکه فقط عبارت در صدد بيانتحليل در سه مورد مناکح و مساکن و متاجر است. 

*****

    دکتر : « 2- علامه يحيى بن سعيد الحلىمتوفى 690 هـ ق : از نظر ايشان خمس و ديگروجوهات به عنوان ضيافت و بقاياى ما يحتاجأئمه عليهم السلام   برشيعيان حلال است و آنان از پرداخت آن معافهستند الجامع للشرائع ص151 » .

    نويسنده : عبارت کتاب الجامعللشرايع اين چنين است (ولايجوز لأحد التصرف فى ذلك إلا بإذن الإمامحال حضوره. فأما حال الغيبة، فقد أحلوالشيعتهم التصرف فى حقوقهم من الأخماس،وغيرها من المناكح، والمتاجر، والمساكن)   " براى احدى تصرف در اموال خمس بدوناذن امام عليه السلام در حال حضور جايزنيست و اما در حال غيبت پس امامانعليهم السلام حلال کرده اند براىشيعيان خود شان از خمس و غير آنامورى را که مربوط به مناکح و متاجر و مساکنميشود " يعنى فقط تصرف در اين سهچيز مباح است و نه بيشتر . 

*****

    دکتر : « 3- علامه حسن بن المطهر الحلى كهدر قرن هشتم مى زيسته صاحب كتاب معروفمنهاج الكرامه فتوا داده است كه : "خمسبراى شيعيان حلال استو آنان از پرداخت آن معاف هستند"   تحريرالاحكام ص/75   ».

    نويسنده : اولا مفتاح الکرامه است نهمنهاج الکرامه و ثانيا کتاب مفتاح الکرامهاز مصنفات مرحوم سيد جواد عاملى است نهعلامه حلى و ثالثا عبارت مرحوم علامه درکتاب تحرير الاحکام اينست (السابع:اختلف علماؤنا فى الخمس فى حال غيبة الإمام.فأسقطه قوم. ومنهم من أوجب دفنه. ومنهم من يرىصلة الذرية وفقراء الشيعة على وجه الاستحباب.ومنهم من يرى عزله، فإن خشى من الموت وصى بهإلى من يثق بدينه وعقله ليسلمه إلى الإمام إنأدركه، وإلا وصى به كذلك إلى أن يظهر. ومنهم منيرى صرف حصته إلى الأصناف الموجودين أيضا،لأن عليه الإتمام عند عدم الكفاية، وهو حكميجب مع الحضور والغيبة  وهوأقوى.) " هفتم : علما در رابطه با خمس در زمانغيبت اختلاف کرده اند پس قومى قائل بهسقوط آن شده و بعضى فتوا بوجوب دفن داده وعده اى صرف آنرا در رفع نيازهاىذريه طاهره پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم و فقراى شيعه مستحب دانسته وجمعى فتوا به جدا کردن خمس و نگهدارى آنتا زمان ظهور امام عليه السلام داده اند وگفته اند چون وقت مرگ آن شخص فرا رسدبديگرى وصيت کند تا آن اموال را نزدخود نگهدارد و بعضى گفته اند : حصه امامعليه السلام   ، صرفديگر اصناف و مستحقين از قبيلايتام ومساکين  ودر راه ماندگان شود ، زيرا که در صورت عدمکفايت بر امام عليه السلام است که مصارفآنانرا از حصه خودش پرداخت نمايد و اينحکم شامل زمان حضور و غيبت مى شود" پس مرحوم علامه قائل است که سهم امام رانيز بايد صرف ديگر مستحقين خمس کردنه اينکه اصل خمس مباح شده باشد . 

*****

    دکتر : « 4- علامه شيهد ثانى، متوفى 966ق : ايشان بطور مطلق خمس را براى شيعيان مباحدانسته و آنانرا از پرداخت آن معاف فرموده است، و در پايان مى فرمايد: ( أنالأصح هو ذلك كما فى كتاب مسالك الافهام)    مجمعالفائدة والبرهان 4/355-358   » .

    نويسنده : اما در کتاب مجمع الفائدة والبرهان ، رآى شهيد ثانى مبنى براباحه خمس به نحو مطلق وجود ندارد و در مسالکالافهام هم کلامى که دال برا ين مدعاباشد نديديم بلکه هرکه نظر ايشان رادر مسالک و شرح لمعه مطالعه کند متوجهميشود که ايشان قائل به وجوب خمس هستند ونه سقوط آن . 

*****

    دکتر : « 5- علامه مقدس اردبيلى متوفى993 ق از دانشمندترين فقهاى عصر خويش بود لذامقدس لقب يافت : ايشان تصرف در اموال غائب رابراى شيعيان بويژه در صورتيكه احتياج وجودداشته باشد مطلقا حلال ميداند، و ميفرمايد: (إنعموم الأخبارتدل على السقوط بالكلية فىزمن الغيبة والحضوربمعنى عدم الوجوبوالحتم لعدم وجود دليل قوى على الارباحو المكاسب و لعدم وجود الغنيمة) "عموم اخباردال برآن است ، كه در زمان غيبتخمس بطوركلى ساقط ميشود يعنى پرداخت آنواجب و حتمى نيست چونكه دليل محكمى وجودندارد كه ازفوائد كسب وكار خمس گرفته شود،غنيمت هم كه وجود ندارد" .

    بنده اضافه مى كنم كه اين ديدگاهعالمانه ايشان از آيه كريمه: (وَاعْلَمُواأَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ ( (لأنفال:41) استنباط گرديده است، سپس در ادامه ميفرمايد:رواياتى ازخود امام زمان ثابت است كه مىفرمايد: (أبحناالخمس للشيعة) "ما خمس را براى شيعيان مباح قرار داديم  »  .

    نويسنده : اولا در اينکه مرحوم مقدساردبيلى از فقهاء بزرگ و نامى شيعههست بحثى نيست اما لقب مقدس را بهايشان به جهت علم کثير ايشان ندادهاند چون اين لقب دلالت بر علميت نمىکند و هر وقت علما بخواهند ايشان از نظرعلمى تمجيد کنند مى گويند محققاردبيلى بلکه لقب مقدس از جهت زهد و تقواو طهارت روحى ومعنوى به ايشان دادهشده است .

    ثانيا دکتر و مترجم براى رسيدن بهمقصود خود شان هيچ وقت دست از دروغ وتدليس بر نميدارند و حتى در عبارتکتاب دستکارى مى کنند و کلماتى را حذفيا اضافه مى کنند ، بهمين لحاظ ماناگزيريم که عبارت اين عالم جليلرا از کتاب مجمع الفائده بطور کامل نقلکنيم تا جاهاى را که توسط دکتردستکارى و تحريف شده کاملا مشخص شود ، وضمنا چهره واقعى دشمنان راه و مذهباهلبيت عليهم السلام هم شناخته شود .

    (واعلمأن عموم الاخبار الاول يدل على السقوطبالكلية زمان الغيبة والحضور بمعنى عدمالوجوب الحتمى   فكأنهمعليهم السلام أخبروا بذلك فعلم عدم الوجوبالحتمى فلا يرد أنه لا يجوز الاباحة لما بعدموتهم عليهم السلام، فانه مال الغير معالتصريح فى البعض بالسقوط الى القائم ويومالقيامة. بل ظاهرها سقوط الخمس بالكلية حتىحصة الفقراء ايضا واباحة اكله مطلقا سواء أكلمن فى ماله ذلك أو غيره. وهذه الاخبار هى التىدلت على السقوط حال الغيبة وكون الايصالمستحبا كما هو مذهب البعض. مع ما مر من عدمتحقق محل الوجوب الا قليلا، لعدم دليل قوى علىالارباح والمكاسب وعدم الغنيمة ) .

    حالا ببينيد که فقيه 90 يا 200ساله براى استنباط حکمى مطابق هواىنفسش دست به چه تزوير ها و تحريف هاميزند ، او از اول عبارت کلمه ( واعلم) و همچنين کلمه (الاُول) و عبارت هاىميانى گفتار را حذف نموده بعد آخر گفتارايشان را به اول متصل کرده اين عبارت رادرست ميکند (إنعموم الأخبارتدل على السقوط بالكلية فى زمنالغيبة والحضوربمعنى عدم الوجوب والحتم لعدموجود دليل قوى على الارباح و المكاسب و لعدموجود الغنيمة) وبعد به مرحوم مقدس اردبيلى نسبت مىدهد و مترجم هم همين عبارت را معنىميکند که (عموم اخباردال برآن است    كهدر زمان غيبت خمس بطوركلى ساقط ميشوديعنى پرداخت آن واجب و حتمى نيست چونكهدليل محكمى وجود ندارد كه ازفوائد كسب وكارخمس گرفته شود   غنيمتهم كه وجود ندارد) در حاليکه هرگز نظر مرحوممقدس اردبيلى اين نبوده است .

    ما اولا عبارت مرحوم مقدس اردبيلىمعنى نموده و سپس نظر شخص ايشان را ازکتاب مجمع الفائدة نقل مينمايم  " بدانکه عموم احاديثى که اول ذکرشد (يعنى احاديث دو دسته هستند) دلالتميکند بر سقوط خمس در زمان غيبت و حضورامام به اين معنى که وجوب حتمى ندارد، پس مثل اينکه آن بزرگواران خبر داده اندبه اين قضيه و دانسته شده است عدم وجوبحتمى پس اين اشکال وارد نيست کهجايز نيست مباح کردن خمس حتى بعد ازمرگ امامان عليهم السلام زيرا کهخمس مال غير است با تصريح در بعضى ازموارد به سقوط تا به قيام قائم عج الله فرجهو روز قيامت ، بلکه ظاهر اخبار اوليهسقوط خمس بطور کلى حتى نسبت به حصه فقراو اينکه خوردن مال خمس جايز است همبراى کسيکه خمس به اموالش تعلق گرفته وهم براى غير او و اين اخبار (که اولذکر شد) دلالت ميکند بر سقوط در حال غيبتو اينکه رساندن خمس مستحب است چنانکهبعضى از فقهاء اين مسلک را انتخاب کرده وبا آنچه که گذشت   ازعدم تحقق محل وجوب مگر بسيار کم بخاطرنبودن دليل قوى بر تعلق گرفتن خمس بهفوائد کسب و کار و نبودن غنيمت در زمان حاضر" پس از ترجمه متوجه مى شويم که مرحوممقدس به عنوان يک فقيه محقق ميخواهدهمه جوانب قضيه را مورد بررسى و تحقيققرار دهد تا حکم مقتضى را صادر کند بنا براين لازم است که اخبار و انظار را موردتحقيق قرار دهد تا بعد نظر خودش را از مجموعادله و از ميان اقوال و انظار بيان کند .

    ايشان هم بعد از تحقيق که کرده نظرخود را اين گونه اعلام نموده است   (ولكنينبغى الاحتياط التام وعدم التقصير فى اخراجالحقوق خصوصا حصة الاصناف الثلاثة من كلغنيمة عدوها، لاحتمال الآية على الظاهر، وبعضالروايات، وأصل عدم السقوط، وبعد سقوط حقهم،مع تحريم الزكاة عليهم وكون ذلك عوضها (عوضا خ)،وبعد اسقاطهم عليه السلام ذلك مع عدم كونهمخصوصا بهم عليهم السلام بظاهر الآيةوالاخبار. وعدم صحة كل الاخبار وصراحتها  بذلك، واحتمال الحمل على العاجز كما مر،والتقية فى البعض   والتخصيصبحقوقهم بعد التصرف، وعدم امكان الايصال وغيرذلك   وكذا من باقىالاقسام  مع الشرائطالمذكورة من غير نظر الى ما ذكرناه من الشبهةالمحتملة، والعمل بالامر الثابت    حتىيعلم المسقط) .

    خلاصه ترجمه : اما سزاوار آنست کهاحتياط تام شود در اخراج حقوق خصوصا حصهايتام و مساکين و در راه ماندگان وتقصيرى صورت نگيرد ، از هر غنيمت وفائده اى که بدست آورده مى شود زيرااولا مقتضاى ظاهر آيه (واعلمواانما غنمتم ......) جميعفوائد است و ثانيا بعضى از روايات کهدلالت بر وجوب خمس ميکنند و ثالثا اصل عدمسقوط وجوب که در صورت شک در سقوط جارىميشود و رابعا بعيد است که امامانعليهم السلام خمس را ساقط کرده باشند بااينکه زکات بر آنها حرام شده است و خامساخمس تنها حق آنان نيست و فقراى از ساداتنيز در آن سهيم هستند چنانکه از آيه وروايات استفاده مى شود و سادسااخبارى که دلالت بر سقوط ميکرد همهصحيح نيستند تا مورد تمسک و استدلالقرار گيرند و در تمام اخبار تصريح بهسقوط نشده است و سابعا احتمال ميرود کهسقوط در رابطه با کسانى باشد که از پرداختخمس عاجز اند و ثامنا بعضى از رواياتدلالت کننده بر سقوط در حال تقيه صادر شده وحجيت ندارند و تاسعا از بعضى از آن اخباراستفاده ميشود که سقوط فقط مخصوص حق خودامامان باشد آنهم در صورتى که رساندن به آنبزرگواران ناممکن باشد و احتمالات ديگر وعاشرا از نظر عقلى بايد به امرى کهمعلوم و قطعى است عمل شود تا زمانيکه بهمسقط علم پيدا شود " .

    اگر آدم با انصافى اين عبارات رابخواند متوجه ميشود کهمرحوم  اردبيلىحکم به مباح بودن خمس نکرده است بلکه ايشانقائل به وجوب هستند و آنچه را که دکتر باتحريف نقل کرد شبهه اى بوده که مرحوماردبيلى در حال تحقيق آنرا موردبررسى قرار داده است تا بعدا جواب دهد بلکهدر صفحه بعد ميفرمايد (لكنان امكن الايصال الى الفقيه العدل المأمونفهو الاولى) -1-" اگر امکان رساندن خمس به فقيه عادل وامين باشد بهتر است که خمس به او ارسال شود" .

    و اما اينکه دکتر گفت : " بنده اضافهميکنم که اين ديدگاه عالمانهايشان از آيه کريمه (واعلمواانما غنمتم.........) استنباط گرديده است " جواب اينست کهاولا آن ديدگاه از ايشان نبود بلکه يکاحتمال بود و ثانيا مرحوم مقدساردبيلى در آنجا که نظر خود را بيانکردند و ما مفصل نقل کرديم فرمودند : "ظاهر غنيمت در آيه شامل تمام در آمدهاميشود "  . 

*****

    دکتر : « 6- علامه سالار مى فرمايد: "ائمهخمس را در زمان غيبت فقط بخاطر نوازشى كهبرشيعه داشتند بخشيدند"   كتاب المراسيم ص/633    » .

    نويسنده: اولا سالار نيست و سلاّر است  ،  ثانيامراسيم نيست و مراسم است ، ثالثا چنينعبارتى در کتاب مراسم وجود ندارد . 

*****

    دکتر : « 7- سيد محمد طباطبائى كهدراوايل قرن يازدهم ميزيسته ميفرمايد : (إنالأصح هو الاباحة) "درست تر همين است كه خمس مباح است "     مدارك الافهام/ 344  .

    يعنى واجب نيست بلكه بخشيده شده استمگر اينكه كسى باميل خودش خواسته باشدبپردازد كه باز نصوص گذشته از آن منع ميكند » .

    نويسنده : اولا مرحوم صاحب مدارکموسوى است نه طباطبائى و مجتهد نماى 90يا 200 ساله هنوز فرق بين موسوى وطباطبائى را نمى فهمد و ثانيا مدارکالاحکام است نه مدارک الافهام و ثالثا نظرمرحوم صاحب مدارک مربوط به سهم امام است نه کلخمس و رابعا ايشان قائل به اباحه تصرف درمناکح و مساکن و متاجر هستند نه قائل بهحليت خمس .

    عبارت ايشان در مدارک چنين است (والاصحإباحة ما يتعلق بالامام عليه السلام من ذلكخاصة) "صحيح تر آنست که مباح باشد آنچه که متعلق بهامام عليه السلام است از مناکح و مساکن ومتاجر و بس " . 

*****

    دکتر : « 8- شيخ محمد باقر سبزوارى كه دراواخر قرن يازدهم وفات كرده مى فرمايد : "آنچهاز روايات زيادى كه در مبحث ارباح(يعنىفايده كسب وكار) آمده برميآيد مانند صحيح حارثبن مغيره و صحيح الفضلاء و روايت محمد بن مسلمو روايت داود بن كثير و روايت اسحاق بن يعقوب وروايت عبدالله بن سنان و صحيح زراره و صحيحعلى بن مهزيار و صحيح كريب، از همه چنينبرميآيد كه خمس برشيعه بخشيده شده است "آنگاه بعضى اشكالاتى را كه در اين زمينهآمده رد ميكند وميفرمايد : "رواياتاباحت صحيح تر وصريح تر است بنابراين نبايدازآنها گذشت وبه روايات مذكور توجه كرد."خلاصه اينكه نظريه اباحت خمس در زمان غيبت ازقوت خالى نيست      ذخيرةالمعاد /292    » .

    نويسنده : چرا دکتر عبارت مرحومسبزوارى را تا آخر نقل نکرده است ؟ جوابروشن است زيرا در آنصورت امکان نداشت کهنظريه مباح بودن خمس را به ايشان نسبتدهد ، ايشان در آخر فرمايش خود مىفرمايند : (ولكنالاحوط عندى صرف الجميع فى الاصناف الموجودينبتولية الفقيه العدل الجامع لشرايط الافتاء) " احوط در نزد من آنست که خمس به مصرف اصنافموجود از مستحقان آن (ايتام و مساکين ودر راه ماندگان از سادات) برسد آنهم زير نظرفقيه امين و عادل که جامع تمام شرايطفتوا باشد "  . 

*****

    دکتر : « 9- محمد حسن فيض كاشانى اينديدگاه را برگزيده كه آنچه به امام زمان تعلقميگيرد ساقط است وميفرمايد : "زيرا كه أئمهعليهم السلام   آنرابراى شيعيان حلال دانسته اند"  مفاتيح الشريعه ص229 مفتاح 260  »  .

    نويسنده : اولا مفاتيح الشريعهنيست بلکه مفاتيح الشرايع است .

    ثانيا نظر مرحوم فيض در کتاب مذکوراينست (الاصحعندى سقوط ما يختص به عليه السلاملتحليلهم ذلک لشيعتهم و وجوب صرف حصصالباقين الى اهلها لعدم مانع عنه و لوصرف الکل اليهم لکان احوط و احسن و لکنيتولى ذلک الفقيه المأمون بحقالنيابة کما يتولى عن الغائب ) " صحيح تر نزد من سقوط حصه امام عليهالسلام است زيرا که آن بزرگواران سهم خودرا براى شيعيان خود حلال نمودند وواجب است که سهم ديگر اصناف بخودشان پرداختشود ، چون مانعى وجود  نداردو اگر تمام خمس در بين اصناف موجود ازمستحقين مصرف شود ، بهتر و مطابق احتياطاست منتها بايد تحت نظر فقيه امينعادل که نائب امام است به مصرف برسدهمانطوريکه او متولى امور غائب عجل اللهفرجه ميباشد " .

    نتيجه اين ميشود که اولا مرحومفيض قائل به سقوط سهم امام عليه السلاماست نه خمس بطور کلى .

    ثانيا مصرف همه خمس حتى سهم امام رادر اصناف موجود از مستحقان مطابق احتياطميداند ، اما دکتر فقط قسمتى از عبارت اورا گرفته و مابقى را ناديده انگاشته تابتواند مدعاى خودش را حتى اگر از طريقتحريف و تدليس باشد بکرسى بنشاند . 

*****

    دکتر : « 10- شيخجعفركاشف الغطاء متوفى 1227 ق تصريح فرمودهاست كه : "خمسبراى شيعيان بخشيده شده وپرداخت آن بر آنانواجب نيست " كشف الغطاء/ 364  » .

    نويسنده : فرمايش مرحوم کاشف الغطاءدر صفحه مذکوره اين چنين است : (وکل شئ يکون بيد الامام مما اختص أو اشترکبين المسلمين ، يجوز اخذه من يدحاکم الجور بشراء او غيره من الهبات والمعاوضات و الاجارات ، لانهم احلوا ذلکللامامية من شيعتهم) "هر چيزيکه اختصاصا از امام عليهالسلام است يا مال همه مسلمانان است و دردست حکام جور قرار دارد ، جايز است گرفتن آناز حاکم ظالم با خريدن يا غير آن ازقبيل بخشش (جايزه گرفتن) و معاوضه وکرايه  زيرا کهائمه عليهم السلام اين معامله رابراى شيعيان خود اجازه داده و مباحنموده اند " .

    پس مراد ايشان مباح بودن اخذ از حاکمجور است نه حليت خمس در زمان غيبت .

    بلکه در رابطه با سهم امام عليه السلامکه حصه امام از خمس است و نيمى از آن راشامل مى شود ميفرمايد : (وسهم الامام يوصل اليه مع حضوره و امکانالوصول اليه و مع عدم الامکان لتقية اونحوها او غيبته يعطى للاصناف الثلاثةعلى الاقوى و يتولى أمره المجتهد) "سهم امام عليه السلام فرستاده مى شودبراى آنحضرت در صورتيکه ممکن باشد امااگر ممکن نبود يا زمان غيبت بود در اصنافسه گانه (ايتام ،مساکين و ابناءالسبيل از سادات) به مصرف ميرسد ومتولى اين کار نيز فقيه جامعالشرايط است" .  

*****

    دکتر : « 11-علامه محمد حسن نجفى متوفى 1266ق:باقاطعيت ميفرمايد : " خمسدر زمان غيبت براى شيعيان بخشيده است، واخبار و روايات دراين زمينه متواتر است "   جواهر الكلام 16/141   ».

    نويسنده : عبارت فوق در جواهر الکلاموجود ندارد و نظر صاحب جواهر اينست : (واما حقه (عليه السلام) فالذى يجول فى الذهن،أن حسن الظن برأفة مولانا صاحب الزمان روحىلروحه الفداء يقضى بعدم مؤاخذتنا فى صرفه علىالمهم من مصارف الاصناف الثلاثة الذين همعياله فى الحقيقة، بل ولا فى صرفه فى غير ذلكمن مصارف غيرهم مما يرجح على بعضها وإن كان همأولى وأولى عند التساوى، أو عدم وضوحالرجحان، بل لا يبعد فى النظر تعين صرفه فيماسمعت بعد البناء على عدم سقوطه، إذ غيره منالوصية به أو دفنه أو نحوهما تعريض لتلفهوإذهابه من غير فائدة قطعا، بل هو إتلاف له ) " اما حق امام عليه السلام پس آنچه بهذهن ميرسد اينست که رحمت و رأفتآنبزرگوار اقتضا ميکند کهاگر ما سهم آنحضرت را صرف در مصارف ديگراصناف از مستحقان خمس کنيم که در واقععيال او حساب ميشوند هيچ مشکلىنخواهد داشت ، بلکه ممکن است در مصارف مهمتراز مصارف آنان نيز مصرف شود اگر چه اصنافثلاثه (ايتام و مساکين و در راه ماندگان)اولويت دارند و اگر بين آنان و غيرشانتساوى باشد يا رجحان غير معلوم نباشد، اولويت آنان صد در صد است بلکه نظرقريب همين است که بگوئيم معين استصرف سهم امام عليه السلام در امورى کهذکر شد بعد از بنا بر اينکه از گردنمکلفين ساقط نشده است ، زيرا غير ازاين نظر ، وصيت کردن به سهم امام يادفن و غيره تلف کردن آنست بدون آنکهاستفاده اى از آن شده باشد" .

    پس ايشان هم قائل به سقوط نبوده بلکهحتى صرف سهم امام عليه السلام را در مورداصناف ديگر واجب و لازم ميداند . 

*****

    دکتر : « 12- مطلب را باديدگاه شيخ رضاهمدانى متوفى 1310 ق به پايان ميبرم،ايشان مى فرمايد :"خمس در زمان غيبت بخشيده است"   مصباحالفقيه همدانى ص/155  .

    در حاليكه ايشان خيلى متاخر است و فقطچيزى بيش از يك قرن از عصر ايشان ميگذرد  » .

    نويسنده : براى آنکه روى دروغگوسياه شود ما عين عبارت مرحوم فقيههمدانى را نقل ميکنيم : (قدعرفت فى مبحث خمس الارباح انه لابد من حملعمومات اخبار التحليل إما على حقوقهمالمغصوبة فى ايدى المخالفين کماهو منصرف اغلبها او غير ذلک من المحاملالغير المنافية لوجوب الخمس بالفعلعلى الشيعة فيما يستفيدونه منارباح التجارات و غيرها مما يتعلق بهالخمس ) "درمبحث خمس ارباح متوجه شدى که گفتيم ،ناگزيريم از حمل اخبارى که به عمومخود دلالت بر تحليل ميکنند يا بر حقوقغصب شده از امامان عليهم السلام که در دستمخالفين است چنانکه اکثر آن رواياتبهمين نکته نظر دارند (يعنى اگرکسى از دست مخالفين چيزى را بهبيع يا ديگر معاوضات بدست مى آورد، تصرف در آن شئ براى او حلال است) يا برمحامل ديگر از قبيل مناکح و متاجر ومساکن ،تا منافات نداشته باشد با وجوب بالفعلخمس برشيعيان ، از آنچه استفادهميکنند از فوائد تجارتها و ساير شغلهاکه خمس به آن تعلق ميگيرد" . 

*****

    دکتر : « پس ملاحظه فرموديد كه معاف بودنشيعه از خمس ، وعدم الزام به پرداخت آن در ميانفقهاى متقدمين و متأخرين شيعه قولىبسيار مشهور و معتبر است ، تقريبا تا اوايلقرن چهاردهم قمرى يعنى صد و چند سال پيشبه آن عمل ميشده است   ».

    نويسنده : پس از بررسى روايات واقوال و انظار بطور قطع و يقين مى شودگفت : قول مشهور و معتبر بين فقهاىشيعه از متقدمين و متأخرين و از اولتا امروز وجوب خمس است ونه تحليل آن وديديم که آنچه را دکتر به فقهاىشيعه نسبت داد همه خلاف واقع و دروغ بود ،زيرا عين کلمات آنبزرگان را نقلنموديم و ديديم که فتواى بهحليت بطور مطلق هرگز از آن عبارات استفادهنشده بلکه موراد تحليل منحصر به چند موردخاص بود . 

*****

    دکتر : « {رأى مفصل شيخ مفيد}ميفرمايد : " گروهىاز اصحاب ما در باره خمس درزمان غيبت اختلاف كردهاند، هر گروه ديدگاهى را برگزيده است ( سپسديدگاههايش مختلف را ذكر ميكند از جملهميفرمايد:) بعضى اين ديدگاه را كه خمس رابايد براى آمادگى ظهورامام زمانپرداخت، نمى پذيرند،بعضى ذخيره كردنآنرا واجب ميدانند يعنى آنرا در زمين دفنكند، و اين روايت را كه ميگويد: "زمين درهنگام ظهور امام زمان   كنزهايشرا ظاهر ميكند و هرگاه امام قيام فرمايدخداوند ايشان را راهنمايى ميكند كه آنكنزها را درهرجايى كه باشد برگيرند" اينروايت را تأويل ميكند " آنگاه از ميانديدگاههاى مختلف يك ديدگاه را برگزيده استميفرمايد: " خمس را براى صاحب امريعنىامام مهدى كنارگذاشته شود اگرترسيد كه قبلاز ظهور امام بميرد و نتواند آنرا به ايشانبسپارد، به شخص ديگرى كه به عقل و ديانتشاعتماد دارد واگذاركند تا اينكه او به امامبسپارد،او اگرظهورامام را دريافت كه به ايشانبسپارد و الا به شخص ديندار و قابل اعتمادىواگذار كند وبه همين ترتيب تا اينكه امام قيامفرمايد " سپس مى فرمايد: " اين قولازديگر ديدگاهها بنظر من آشكارتر است، چونكهخمس حق غائب است، ايشان هم قبل از غبيت روشمشخصى تعيين نفرمودند كه از آن پيروىشود" سپس مى فرمايد: " اين نيز همانندزكات است كه در هنگام فرا رسيدن فرصت ،مستحقينآن حاضر ميشوند، بنابراين وقتى كه مستحق آنوجود داشته باشد ساقط نمى شود" وميفرمايد: " اگر كسى اين بخش از خمس را كهسهم خالص امام است به نحويكه ما ذكر كرديماداء گرداند يعنى امانت بگذارد وهمچناناولى به دومى و دومى به سومي.....بسپارد  و قسمت ديگر خمس را براى ايتام آل محمدصلى الله عليه وآله ومسافران ، و مساكينآنان به ترتيبى كه در قرآن كريم آمده مصرفكند ازحق دور نگرديده است (بلكان على الصواب) بلكه او بر حق است." اما بهرحال (اختلفاصحابنا فى هذا الباب) اصحاب ما در اين باب اختلاف نظر داشته اند.المقنعه ص/46   ».

    نويسنده : آنچه دکتر از مرحوم شيخمفيد نقل کرد بر نفى خود او دلالت داردنه بر تحليل خمس ، زيرا از نظر ايشاناستغاده ميشود که خمس در زمان غيبتبراى شيعيان حلال نشده بلکه واجب استپرداخت آن منتها نصف خمس را که سهم سادات استبايد بين سادات مستحق تقسيم کرد و نصفديگر آن که سهم امام مى باشد جدا شده و بهامانت نگهدارى شود تا امام زمان عج اللهفرجه ظهور نمايند ، و اين نظر ايشانبوده است در هر صورت مدعاى دکتر تحليلخمس است و نظر مرحوم مفيد وجوب و عدم سقوطآن . 

*****

    دکتر : « {رأى مفصل شيخ طوسي} پسازآنكه احكام خمس را بيان ميكند ميفرمايد : (هذافى حال ظهورالامام) يعنىخمس در حال ظهور امام حكمى دارد و در حالغيبت ايشان حكم ديگرى، سپس ميفرمايد: (فأمافى حال الغيبة فقد رخّصوا لشيعتهم التصرف فىحقوقهم من المناكح   والمتاجر و المساكن) " و اما درحال غيبت ائمه عليهم السلام براىشيعيان شان اجازه داده اند كه درحقوق آنان اعماز حقوق نكاح وتجارت ومسكن هر جورى كهخواستند تصرف كنند در غير آنچه عرض كرديم ، بههيچ عنوان درخمس كه به ائمه عليهم السلاممربوط ميشود در زمان غبيت تصرف جايز نيست ،ديدگاههاى اصحاب ما در اين باره متفاوت استگرچه نص مشخصى وجود ندارد ولى درمجموعهركدام از فقهاى ما ديدگاهى دارد كهمفاد آن احتياط است " آنگاه شيخ طوسىديدگاههاى فقهاى شيعه را در چهار نكتهخلاصه ميكند:

    1-خمس در زمان غيبت مانند ديگر چيزها از قبيل حقازدواج و حق تجارت و غيره براى شيعيان مباحاست    واين صحيحترين اقوال است چونكه موافق با نصوصى استكه از ائمه عليهم السلام روايت شده ،وبسيارى از فقهاى مابرهمين نظرند .

    2- واجب است كه شخص صاحب مال ، خمس را تازمانيكه زنده است حفاظت كند وقتى كه نزديكوفاتش بود به كس ديگرى از برادران مسلمانشكه به او اعتماد دارد وا گذار كند تا اينكه بهصاحب امر اگر حاضر شد بسپارد و او نيز به همينصورت .

    3- واجب است كه خمس دفن گردد ، زيرا درهنگام خروج قائم ، زمين همه آنچه را كه در خودپنهان دارد آشكار ميكند. 

    4- واجب است كه خمس به شش قسمت تقسيم شود،سه قسمت آن براى امام كه يا دفن گردد و يانزد شخص معتمدى وديعت گذاشته شود ، وسهقسمت ديگر را براى مستحقان كه يتيمان وفقراء و مسافران آل محمد صلى الله عليه وآله هستند تقسيم گردد ، اين چيزى است كهبايد به آن عمل شود ، و اين قول موافقبافتواى شيخ مفيد است كه خمس را بر زكاتقياس كرده است.

    سپس مى فرمايد: "اگر انسان جانب احتياطرا بگيرد،وبه يكى از اقوال گذشته عمل كندگنهكار نخواهد شد"  ».

    نويسنده : مرحوم شيخ طوسى اباحهرا منحصر مى کند به مناکح و مساکن و متاجر واين هم اباحه در خود خمس نيست بلکه اباحهدر تصرف است که قبلا تذکر داديم اما درغير اين سه چيز ميفرمايد : "اماغير از اين سه چيز (مناکح ومساکن ومتاجر) از امور ديگر پس تصرف درچيزهاى که خمس به آن تعلق گرفته درهيچ حالى جايز نيست (چيزهاىکه خمس به تعلق گرفته است عبارت است) از گنجهاو معادن و غير آن و اقوال در آن مختلف است .

    1- بعضى گفته اند که تصرف در غير ازمورد مناکح و متاجر و مساکن نيز مباح است ،لکن عمل به اين قول جايز نيست زيراکه ضد احتياط است و تصرف در مال غير استبدون آنکه اذن داده باشد .

    2- واجب است حفظ خمس تا وقتى که خود شخصزنده است و چون نزديک مرگش شود بديگرىوصيت کند و دومى به سومى و ........ تاامام عج الله فرجه ظهور کند و به آنحضرتتحويل داده شود .

    3- واجب است دفن ، براى آنکه زمينگنجهايش را وقتى امام ظاهر شود آشکارميکند .

    4- خمس به شش قسمت تقسيم شده ، سه قسمتمربوط به امام عليه السلام دفن شود يا بهامانت نزد کسى گذاشته شود و سه قسمت ديگربين ايتام و مسافران و مساکين آل محمدصلى الله عليه و آله و سلم تقسيم شود".

    در آخر ميفرمايد :" اگر کسى بهدو قول دفن يا وصيت

کردنعمل کند اشکالى نيست ، اما قول اول (کهگفته شود خمس بطور مطلق مباح است) عمل به آنبهيچ عنوان جايز نيست.

    پس اولا نسبتى را که دکتر در قول اول بهمرحوم شيخ داد و گفت : (واين صحيح ترين اقوالاست چونكه موافق با نصوصى است كه از ائمهعليهم السلام روايت شده ، وبسيارى ازفقهاى مابرهمين نظرند) نادرست است بلکهمرحوم شيخ طوسى اين نظر را خلافاحتياط دانسته و عمل به اين قول راجايز نمى داند .

    ثانيا از مجموع فرمايش مرحوم شيخطوسى مباح بودن خمس در زمان غيبت بههيچ عنوان استخراج نمى گردد ،بلکه چهپرداخت شود يا دفن گردد يا به آن وصيتشود در هرسه صورت وجوب اخراج خمس از اموال رامعين ميداند .

    در نتيجه نظر مرحوم شيخ نيز چوننظر مرحوم مفيد مدعاى دکتر مجتهد نما رارد ميکند نه اثبات .  

*****

    دکتر : « پسشيخ طوسى تصرف درخمس را درزمان غيبت به اينديدگاههاى چهارگانه منحصر فرموده است وخودش قول چهارم را برگزيده است كه قولبسيارى از فقهاء نيز هست ، ملاحظه مىفرمائيد كه ديدگاههاى چهارگانه مذكور گرچهدر تفاصيل اندكى باهم تفاوت دارند اما درمجموع همه بريك چيز متفقند كه ما ميخواهيم بهآن برسيم و آن اينكه اين مال وسرمايه ايكه سهمامام غائب است ، يا سهم بقيه ، به كس ديگرىداده نميشود، حتى اشاره اى هم نميتوان يافت كهمؤيد پرداخت خمس به امثال بنده باشد » .

    نويسنده: اولا دکتـر اول بـه مرحـوم شيـخ نسبت داد کهقول اول از چهار قول صحيح ترين اقوال استو اينجا ميگويد که شيخ قول چهارمرا بر گزيده است و اين تناقضى استآشکار .

    ثانيا چنانکه ما کلام شيخ طوسىرضوان الله عليه را نقل کرديم ، ايشانقول اول را مردود دانسته و نپزيرفت پسکاملا با سه قول ديگر متفاوت است .

    ثالثا اگر قول چهارم قول بسيارى ازفقهاى ما هست پس دکتر روى چهمعيارى قول به اباحه و حليت را بهفقهاى شيعه نسبت داد زيرا در قولچهارم هرگز سخن از اباحه و حليت نيستبلکه وجوب حتمى خمس را بيان ميکند وفقط در قسمت سهم امام ميگويد که يادفن شود و يا به ديگرى در حفظ آنوصيت شود تا امام عليه السلام ظهور کند ،اما سه قسمت ديگر خمس که به سهم سادات مشهوراست بايد به اصناف مستحق از سادات پرداختهشود .

    رابعا هيچ يک از مجتهدين معروف ومشهور فتوا به حليت مطلق خمس نداده اندبلکه مراد از تحليل ، جواز تصرف در مناکح ومساکن و متاجر است که قبلا توضيح داده شد .

    خامسا در کلمات بيشتر فقهاى مااشاره يا تصريح شده است که متولى سهمامام زمان عج الله فرجه در زمان غيبت ،فقيه جامع الشرايط است . 

*****

    دکتر : « پرسش اين است كه خود شيخ طوسى وفقهاء ومجتهدين بيشمارى كه قبل وبعد ازايشان به ديدگاههاى چهارگانه عمل كرده اندوفتوا داده اند و چندين قرن به آن عمل شده آياهمگى در اشتباه بوده اند؟!.   ».

    نويسنده : 1- آنچه متابعتش لازم استدليل است و ما تابع دليل هستيم نهاقوال و انظار ، چون هيچ شيعه اى قائلبه عصمت فقها نشده و اقوال فقهاء نيز جزءمدارک احکام  بحسابنمى آيد .

    2- وجود اقوال مختلف به هيچ عنوان دلالتنمى کند که کسى به آن عمل کرده است ياميکند بلکه بسا اوقات است که چندين قولونظر وجود دارد اما عمل به يکى يادوتاى از آن اقوال متعين است و نقل اقوالفقط ثمره علمى دارد نه عملى . 

*****

    دکتر : « {چرخش انديشه!} اين بود فتواىاولين رئيس و رهبر و بنيانگذار حوزه علميه درجهان تشيع شيخ طوسى در قرن پنجم هجرى واينك ملاحظه فرماييد فتواى آخرين رهبر ورئيس حوزه علميه استاد بزرگوارمان امام راحلابوالقاسم خوئى در قرن پانزدهم هجرى ،ايشان در توضيح مستحقين خمس و چگونگى مصرفآن مى فرمايند : "خمس در زمان ما كه زمانغيبت است به دوقسمت تقسيم ميشود ، (نصفلامام العصر الحجة المنتظر- عج و جعل ارواحنافداه -ونصف لبنى هاشم ايتامهم و مساكينهموابناء السبيل ...) در ادامه ميفرمايد: " نصف ان به امام(عج)متعلق است ، در زمان غيبت به نائب ايشان تعلقميگيرد، ونائب ايشان هرفقيه امانت دارىاست كه بداند چگونه آنرا مصرف كند (إمابالدفع اليه أوالإستذان منه) يابه او واگذار شود ، يااينكه از او اجازه مصرفآنرا گرفته شود...." ضياء الصالحين مسئله 1259ص/347.

    پس فتواى امام خوئى با فتواى شيخطوسى مخالف است ، شيخ طوسى به هيچ عنواناجازه نميدهد كه خمس يا جزئى از آن به فقيهمجتهد يا نائب امام ! داده شود ، واين فتوا درزمان ايشان مورد عمل تمامى شيعيان بوده است، امام خوئى برعكس اين ديدگاه    راهرا براى استفاده از خمس هموار ميكند!! » .

    نويسنده : اولا اختلاف بين فقهاامرى نيست که مايه تعجب يا انکارشود ، مگر ائمه اربعه اهل سنت با هم  اختلاف ندارند و حتى اختلاف نظر وتضارب آراء بين پيروان مذهب واحد از آنمذاهب وجود ندارد ؟ .

    ثانيا قبل از مرحوم آية الله خوئىهم علماى زيادى بوده اند که فتوا دادهاند ، سهم امام عليه السلام بايد بهفقيه امانت دارى که جامع شرايط فتواباشد ، داده شود يا با اجازه او به مصرفبرسد .

    از جمله مرحوم محقق حلى متوفاى سال673 هـ ق در شرايع مى فرمايند : (الخامسةيجب ان يتولى صرف حصة الامام فىالاصناف الموجودين   من اليه الحکم بحق النيابة کمايتولى اداء ما يجب على الغائب) "پنجمواجب است صرف حصه امام از خمس در اصنافموجودين ، زير نظر فقيه جامعالشرايط صورت پزيرد ،زيرا که اومتولى امورى است که بر غائب عج الله فرجهواجب است" .

    ثالثا چون در مسئله سهم امام عليهالسلام نص خاصى وجود ندارد ، پس اختلاففقها يک امر طبيعى به نظر ميرسد ودر مثل چنين مواردى بايد عمل شود بهآنچه را که مورد رضاى امام عليه السلاماست و شکى نيستکـه دفـن کـردن سهـم امـام مـوجـــب اتـلافآن و وصيتکردن به آن هـم نيـز مشکل تـر از دفن خواهدبود زيرادر طول ساليان دراز ممکن است مقاديربيش از حد تصور از اموال خمس نزد فردىجمع شود که او قادر به حفظ آن نباشد و حتىبيشتر آن اموال در اثر گذشت ايام و سالهافاسد شده از بين برود که يقينا امامزمان عليه السلام با اين نظر موافقنيست ، بلکه مقتضاى احتياط آنست که دراصناف ثلاثه و مورا دديگرى که مورد رضايت و نظر آقا امامزمان عجل الله فرجه الشريف مى باشد بهمصرف برسد .

    رابعا مجتهد 90 يا 200 ساله فرق بينکتاب ضياء الصالحين که کتاب دعا و ازتأليفات مرحوم آقاى خوئى نيست وکتاب منهاج الصالحين که رساله عمليهبزبان عربى و از تأليفات ايشان است ،نکرده است و اين از عجائب روزگار است . 

*****

    دکتر : «{خلاصه تحول در ديدگاه خمس -مرحله اول} پساز انقطاع سلسله امامت و غيبت امام زمانديدگاه رايج اين بود كه خمس حق امام غائب است وهيچ كس حقى در آن ندارد ، به همين دليل بودكه بيش از بيست نفر ادعا كردند كه نائب امامهستند تا بتوانند خمس را بگيرند ودر آن تصرفكنند و گفتند ما با امام غائب ملاقات داريمومى توانيم خمس را به ايشان برسانيم » .

    نويسنده: از قديم گفته اند که دروغگو حافظه ندارددکتر تا حالا ادعا ميکرد که ائمه عليهمالسلام خمس را بخشيده اند و حالا ادعا مىکند که عده اى نزديک به بيست نفرادعاى نيابت کردند تا بتوانند خمس رابگيرند خوب اگر ائمه عليهم السلام خمسرا بخشيده بودند چطور در اوايل غيبتکه مردم همه(چنانکه دکتر ميگويد) قضيهرا ميدانستند عده اى ادعاى نيابتکرده و به جمع آورى خمس مشغول شدند  ، اگر بنا بر حليت بود مردم به گفتهآنها اعتنا نميکردند و مى گفتند ما خوداز امامان شنيده ايم که مباح شده است ،خصوصا که در اوايل غيبت کسانى بودندکه لا اقل امام نهم و دهم و يازدهم راديده بودند .

    پس حتما مردم ميدانستند که در صورتغيبت امام بايد خمس را به نائب او داد والا چگونه ممکن است کسانى بيايند وادعاى نيابت کنند و طالب اخذ خمس باشند ؟.

    از طرف ديگر  دردوران غيبت صغرى بيست نفر ادعاىنيابت نکرده اند بلکه نواب خاص آنحضرت همانچهار نفر معروف هستند که عبارت اند از :

    1- ابو عمرو عثمان بن سعيد عمروى .

    2- ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيدعمروى .

    3- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى .

    4- ابوالحسن على بن محمد سمرى .

    البته غير از اين چهار نفر ، چند نفرمعدودى ادعاى نيابت کردند که از 6يا 7 نفر تجاوز نميکنند و همه آنان موردطعن ولعن امام زمان عجل الله فرجه الشريفقرار گرفتند ، ضمن آنکه فقط يک نفر ازاين 6 يا 7 نفر دروغگو به خاطر مال و ثروتادعاى نيابت کرد که محمد بن على بنبلال باشد و ديگران ادعاى شان بخاطرنفوذ بين شيعيان و پيدا کردن وجههو جايگاه ادعاى نيابت کردند کهبهيچ عنوان از طرف شيعيان پذيرفتهنشدند . 

*****

    دکتر : « اين زمان غيبت صغرى بود ،تاحدود دو قرن پس از آن اين ديدگاه همچنان رائجبود و خمس به كسى داده نميشد، در اين دورانصحاح چهارگانه پديد آمد، وتمام آنهارواياتى نقل كردند كه ائمه عليهم السلامخمس را برشيعيانشان بخشيده اند و آنان را ازپرداخت آن معاف كرده اند ، هيچ فتوايى دراين دوران وجود نداشت كه خمس بايد پرداخت » .

    نويسنده: اولا شيعيان به (کافى ، استبصار ،تهذيب و من لايحضره الفقيه) کتب اربعهميگويند نه صحاح اربعه اما چون دکترهرگز شيعه نبوده است فکر مى کرده کهشيعيان نيز مثل اهل سنت کتابهاىمهم را صحيح مى گويند و اينيکى از لغزشهاى دکتر است که خودش رابه دروغ شيعه معرفى ميکند .

    ثانيا اکثر فقهاى شيعه در رابطهبا سهم امام گفته اند که بايد زير نظرفقيه جامع الشرايط مصرف شود و به بعضىاز آن فتاوى هم قبلا اشاره کرديم .

    ثالثا در رابطه با نصف خمس که سهم ساداتاست شکى نيست که بايد به مستحقان ازسادات رسانده شود ، پس چطور دکتر ادعاميکند که در آنزمان فتوايى وجودنداشته و دلالت آيه مبارکه را ناديدهميگيرد .

    رابعا خود دکتر از مرحوم شيخ مفيد کهسالها قبل از آنکه شيخ طوسى زعيمشيعه شود ، زعامت شيعه را بعهده داشت ،نقل کرد که او معتقد به سقوط خمس و حليت آنحتى در سهم امام هم نبود ، بلکه ميگفتيا بايد دفن شود و يا از طريقوصيت نگهدارى گردد .

    خود همين فتوا آنهم در اوايل غيبتقويترين دليل بر عدم حليت خمس استکه ادعاى دکتر را باطل ميکند . 

*****

    دکتر : « {مرحله دوم} سپس مرحله ديگرىپديد آمد و پس از مرحله اول كه شيعيان ازپرداخت خمس معاف بودند عده اى آمدند وگفتند : برشيعيان واجب است كه خمس بپردازند ،چونكه افراد مغرض و فرصت طلب ميخواستند ازآنچه درمرحله اول بدان عمل ميشد خود شان رانجات دهند لذا گفتند : اخراج خمس واجب استبشرطى كه در زمين دفن گردد تا زمانيكه امامغائب ظهور فرمايد » .

    نويسنده : وجود نواب اربعه و هم چنينادعاى نيابت از سوى کسانى که بهدروغ خود را نائب امام زمان مى ناميدندبهترين و قويترين دليل است براينکه ائمه عليهم السلام خمس را حلالنکرده بودند وگر نه معنى نداشت که کسانىبيايند و خمس را از مردم اخذ کنند و مردمهم بدون اعتراض خمس درآمد خود را به آنانبدهند .

    مسئله دفن خمس يا وصيت به آن اولافقط در سهم امام عليه السلام است نه در همهخمس و ثانيا از زمان شيخ مفيد به بعدبعنوان يک نظر مطرح شده است نه اينکه اولخمس حلال شده و بعد نظريه دفن يا وصيتپيدا شده باشد .

    بلکه وجوب اخراج خمس و بخشيده نشدن آنجزء ضروريات مذهب بوده و است ،فقط در زمانمرحوم شيخ مفيد بخاطر نبودن نص خاص و قطعشدن ارتباط بنحو مستقيم با امام زمانعليه السلام اين اختلاف پيدا شد که باسهم امام عليه السلام چه کنيم ، عدهاى قائل بدفن يا وصيت شدند و اکثر همفتوا داند به صرف آن در امور اصناف ثلاثه ياغير آن از امور مهمه ، تحت نظر فقيه جامعالشرايط زيرا که متولى امور امامغائب است . 

*****

    دکتر : « {مرحله سوم} در اين مرحله گفتندبله اخراج خمس واجب است بشرط اينكه نزد شخصامانت دارى گذاشته شود، و بهترين كسانيكهميتوان در اين زمينه به آنها اعتماد كرد فقهاءهستند با اين ياد آورى كه اين امر استحباباست ونه واجب و الزامى ، و فقيه نميتوانددرآن تصرف كند بلكه بايد آنرا نگهدارى كندتا زمانيكه بدست امام زمان برسد  » .

    نويسنده : قبلا ثابت کرديم که درهيچ زمانى خمس بخشيده نشده است ، تادفن کردن يا به امانت گذاشتن آن يکىاز مراحلى باشد که بعدا پيدا شده استبلکه از اول تا حالا خمس واجب بوده و در زمانمرحوم شيخ مفيد عده اي  در سهم امام عليه السلام که نصف خمس استو نه در همه خمس ،معتقد شدند که بايد يادفن شود يا به وصيت نزد کسى گذاشتهشود تا بعد از ظهور امام به آن حضرت تقديمگردد . 

*****

    دکتر : « در اينجا نكته مهمى قابل توجهاست و سؤال بسيار بجايى مطرح مى شود و آناينكه كسانى كه همواره اين امانت به آنهاتعلق گرفته تاكنون چه كسى آنرا سالم بهكسان ديگرى سپرده ، تا اينكه او نيز آنرا بهديگران بسپارد ؟!  » .

    نويسنده : قبل از هر سخنى بر دکترلازم بود که ثابت کند کسانى به اين فتواعمل کرده اند و خمس را نزد کسى به امانتگذاشته اند و لا اقل يک نفر را نام ميبردو بعد سؤال بسيار نابجايش را مطرحميکرد .

    اما اگر يک نظر فقط در همان مرحله نظرباقى مانده و کسى به آن عمل نکرده است،ديگر جايى براى سؤال باقىنمى ماند .

*****

    دکتر : « تصور نمى كنم ، بنده نه شينده ام ونه در جايى خوانده ام كه چنين شخصى ياشخصيتى تاكنون اين شهامت را از خود نشانداده باشد، و مال امانت خمس را كه مردم نزد اوامانت گذاشته اند به كس ديگرى بعد ازخودسپرده باشد ، بلكه درست و متأسفانه حقيقت تلخاين است كه هميشه ورثاى اين بزرگان بعد ازآنان نشسته اند و اين مال امانت را درست ماننداينكه ملك شخصي! حاجى آقا باشد بينخودشان تقسيم كرده اند،بدين ترتيب خمس امامبدون هيچ پرسش ومحاسبه اى به جيب ما ريختهميشود، اين در صورتى است كه بنده خودمامانت دار باشم و شخصا درآن تصرف نكرده باشم وآنرا مال خودم نپنداشته باشم!  » .

    نويسنده : با بيان سابق جايىبراى اين شبهه باقى نمى ماندزيرا بعد از غيبت امام زمان عليهالسلام مؤمنين سهم سادات را اکثرا خوشان بهسادات فقير و مستحق پرداخته اند و سهم امامعليه السلام را نيز به فقها که نائبانآنحضرت است رسانده اند تا زير نظر آنان درمصالح اسلام و مسلمين از قبيل حفظ حوزههاى علميه ، طبع و نشر کتب و تأسيسمراکز دينى ، علمى و پژوهشى وغيره به مصرف برسد و تا هنوز سراغ نداريمکه کسانى اموال خمس را جمع نموده باشند وبعد از آنها وارثان شان به ارث برده باشندبلکه اکثر مراجع بعد از فوت يا بدهکارند کهتوسط مرجع بعد قروضشان ادا ميشود زيرابسيارى از اوقات مصارف حوزه ها و ديگرامور دينى زير نظر آنان بيشتر ازدر آمد است و يا اگر در دست آنها چيزىاز اموال خمس مانده باشد زير نظر مرجع بعدبه مصارف شرعى ميرسد .

    شيعيان هم اکثرا با طرز زندگىزاهدانه مراجع تقليد آشنائى کامل دارندو ميدانند که آنان بهيچ عنوان اهلدنيا و دنيا خواهى نيستند . 

*****

    دکتر : « {يک پرسش مهم} قاضى ابن بهراجاولين كسى بود كه اين امر را از استحباب بهوجوب كشاند و گفت : " واجب است سهم امام رانزد كسى از فقهاء ومجتهدين كه به وىاعتماد مى شود گذاشته شود تا اينكه او اگرامام غائب را دريافت به ايشان بسپارد، يااينكه وصيت كند تا بعد از وى اين مال بهكسى سپرده شود كه معتمد باشد و او اين وظيفهرا انجام دهد ، وبه همين ترتيب كه بدون شك اينگام بسيار مهمى بشمار ميرود"    المهذب8/180  » .

    نويسنده : اولا ابن بهراج نيست و ابنبراج است .

    ثانيا قبل از ايشان مرحوم ابو صلاححلبى قائل به اين نظريه بود .

    ثالثا در اين نظريه قيد فقيهرا نداريم بلکه گفته شده نزد شخصامينى به امانت گذاشته شود .

    رابعا اين نظريه فقط در رابطه با سهمامام است و نه همه خمس .

    خامسا خود همين نظر دليل بر عدمحليت خمس از سوى ائمه عليهم السلاماست پس ربطى به مراحل خيالى دکترندارد . 

*****

    دکتر : « {مرحله چهارم} سپس علماىمتاخرين آمدند و گام مهم ديگرى برداشتندوگفتند: " پرداخت خمس به فقهاء واجب است تااينكه بين مستحقين آن كه ايتام و مستمندان اهلبيت عليهم السلام   هستندتقسيمش كنند" غالبا فقيه ابن حمزه اولينكسى بود كه در قرن ششم چنين ديدگاهى رامطرح كرد و اضافه كرد كه " اين روش بهتر ازآنست كه خود صاحب مال شخصا آنرا توزيع كندبويژه اگر وى تقسيم آنرا بلد نباشد"    الوسيلة فى نيل الفضلية ص 682 » .

    نويسنده : اولا مرحوم ابن حمزه در رابطهبا سهم سادات فرموده است  .

     ثانيا نفرموده : پرداخت بطور مطلق بهفقها واجب است بلکه ميگويد : بايدتقسيم عادلانه بين مستحقين کاملارعايت شود (تا آنجا که ميگويد :) (والرابعيکون الى الامام إن کان حاضرا و إلىمن وجب عليه الخمس إن کان الامام غائبا وعرف صاحبه المستحق و احسن القسمة و إن دفعالى بعض الفقهاء کان افضل وإن لم يحسنالقسمة وجب عليه ان يدفعه الى منيحسن القسمة من اهل العلم من الفقه) " چهارم تقسيم با امام است اگر حاضر باشدو در صورت غيبت به عهده کسى است که خمس براو واجب شده است در صورتيکه مستحق رابشناسد و تقسيم را بلد باشد و اگر بهبعضى از فقها بدهد تا از طريق اوتقسيم شود بهتر است ،اما اگر خودش تقسيمدرست را بلد نبود واجب است که به عالم فقهپرداخت نمايد " .

    ثالثا در رابطه با سهم امام که نصف ديگرخمس است ميفرمايد : (واذلم يکن الامام حاضرا فقد ذکر فيهاشياء والصحيح عندى ان يقسمنصيبه على مواليه العارفين بحقهمن اهل الفقر والصلاح و السداد) " در صورتيکه امام عليه السلام حاضرنباشد پس در سهم آنحضرت اقوال و انظارىوجود دارد که صحيح در نزد من صرف آن درمصارف شيعيان فقيراز اهل دين و تقوا ميباشد" .

    پـسآنچـه را کـه مـرحـوم ابن حمـزه فـرمـوده استاز وجوبپرداخت به فقيه آنهم در صورتيکه خودشخصى که خمس بر او واجب شده است تقسيم رابلد نباشد در سهم سادات است نه در سهم امامعليه السلام که مورد نفى و اثبات است .

    و اين نظريه قبل از ايشان هم بودهو توسط فقهاى ديگر هم مطرح شده است وربطى به مراحل خيالى دکتر ندارد . 

*****

    دکتر : « {مرحله پنجم} اين تحول در قرونمتأخر همچنان ادامه يافت، تقريبا تا حدود يكقرن پيش كه آخرين گام برداشته شد وآخرين مرحلهاز اين تحول بزرگ وتاريخى در اين بخشازمكتب تشيع تكميل گرديد و راه براىاستفاده بهينه! از اين دسترنج مردمهموارگرديد   بعضىفقهاء گفتند فقيه ميتواند در سهم امام هر جوركه صلاح ببيند تصرف كند، مانند انفاق برطلبهواقامت شعائر دينى و غيره " اينفتوايى بود كه شيخ محسن الحكيم صادر فرمود"     مستمسكالعروة الوثقى 9/584 » .

    نويسنده : اولاشيخ محسن حکيم نيست بلکه سيد محسنحکيم است و ظاهرا اين بار مترجم است کهبا اين لغزش ثابت مى کند که شيعهنبوده و به اصطلاحات شيعى وارد نيست ،وگرنه مرحوم آية الله العظمى حکيم کهاز مراجع بزرگ شيعه بود ، در بينشيعيان معروف است و همه ميدانند که اوسيد بوده نه شيخ .

    ثانيا مسئله سهم امام عليه السلامچون از اموريست که نص خاص ندارد ، اختلافانظار و اقوال در آن يک امر طبيعى است.

    اما مشهور بين فقهاى اماميه ازاول تا حالا وجوب اخراج خمس و پرداخت سهمسادات به اصناف مستحق آنست ، در سهم امام هممشهور بين فقها صرف آن در مصارف اصنافثلاثه و ديگر موارد مهمى است که فقيهجامع الشرايط بعنوان نيابت از امام زمانعجل الله فرجه آنرا لازم ميداند و آنچهمرحوم آية الله حکيم فرموده استفتواى مشهور بين فقهاى اماميه همهمان است و اين قضيه هيچ ربطى بهمراحل خيالى دکتر ندارد . 

*****

    دکتر : « {علت تولد خمس} ايندر حالى است كه از سوى ديگر گفتند: دراينكه سهم امام چگونه به مصرف برسد لزومىبه پرسش از فقيه و مجتهد نيست، معنى سخن ايناست كه سهم مجتهد مقوله اى است كه در عصوربسيار متأخر پديد آمده است   »  .

    نويسنده : ما اصلا مقوله اى بنام سهممجتهد نداشته و نداريم نه در عصور متقدمه ونه متأخره بلکه نصف خمس ، سهم امام عليهالسلام است و نصف ديگر آن سهم سادات مستحق .

    نظر بعضى از فقها به عدم لزوم اجازهيا پرسش از فقيه در رابطه با مصرف سهمامام در جائيکه فرد خودش رضاى امام زمانعجل الله فرجه را تشخيص مى دهد به آن جهتاست که دليل خاصى در مسئله وجود ندارد کهجهت خاصى را مشخص کند ، پس هر جا نظر ورضاى امام زمان حاصل شود مصرف آن بلا اشکالاست و شکى نيست که پرداخت آن به فقهايا مصرف با اجازه و زير نظر آنان ازموارد اتم و اکمل و از مصاديق بارز احرازرضايت امام زمان ارواحنا فداه ميباشد ،زيرا آنان بخاطر زهد و تقواى که دارند ،آنرا در مواردى که به صلاح اسلام ومسلمين است به مصرف مى رسانند و شکىنيست که امام زمان عليه السلام به صرفسهم خود در راهى که سبب اعلاى کلمهتوحيد و نشر علوم و معارف اهلبيت و دفاعاز دين و دفع شبهات منافقين باشد ، صد درصد راضى هستند .

    در ضمن چون اصل وجوب اخراج خمس محرز ويقينى است پس بر هر مسلمان لازم استکه يقين به انجام اين تکليفپيدا کند زيرا که اشتغال يقينىنياز به تحصيل برائت علمى و فراغ ذمهيقينى دارد و در مسئله سهم اماموقتى انسان يقين به فراغ ذمه پيداميکند که آنرا به مجتهد پرداخت کند يا بااجازه او به مصرف برساند . 

*****

    دکتر : « پس مقوله خمس از مراحل زيادىعبور كرده تا سرانجام بدينجا رسيده است كهپرداخت خمس "كسب وكار" به فقهاء ومجتهدين واجب است ، بنابراين ملاحظه مىفرماييد كه هيچ نصى در باره خمس كسب و كاروجود ندارد، نه كتاب نه سنت و نه قول امام ،بلكه اين ديدگاهى است كه در عصور بسيارمتأخر توسط بعضى فقهاء پديد آمده است وكاملا باقرآن وسنت و اقوال ائمه عليهم السلاموفتاواى فقهاء و مجتهدين معتبرمخالف است  »  .

    نويسنده : هيچ فقيهى نه درگذشته و نه در حال ادعا نکرده است که پرداختخمس کسب و کار به فقها و مجتهدين واجب است ،زيرا که نصف خمس کسب و کار سهم سادات است وآنرا بايد به سادات مستحق که از گرفتن زکاتمحرومند پرداخت کرد ، و نصف ديگر که سهمامام عليه السلام باشد ، همانطوريکهگفته شد مشهور آنست که بايد زير نظرفقيه جامع الشرايط به مصرف برسد ، واين نکته منحصر به سهم امام در خمس حاصل ازمنافع کسب نيست بلکه شامل غوص و گنج و معدنو مال حلال مخلوط به حرام و غيره هم مىشود .

    اما در رابطه با پرداخت خمس کسب و کار ووجوب آن با اينکه قبلا دليل صحيح راذکر کرديم اما براى روشن شدن ذهنها وثابت کردن دروغگوئى دکتر يکبار ديگرتکرار ميکنيم .

    موثقه سماعه که گفت : " سؤال کردم ازامام کاظم عليه السلام از خمس که به چهچيزهايى تعلق مى گيرد فرمود : درتمام فوائدى که به دست مردم مى رسد کمباشد يا زياد ".

    صحيحه على بن مهزيار که گفت : "بعضى از اصحاب نوشت به امام محمد تقىعليه السلام که آيا خمس به همه چيزتعلق ميگيرد فرمود بلى بعد از اخراجمصارف سال و مؤنه   .

    ملاحظه مى فرمائيد که در دو اينروايت که از نظر سند و دلالت هم اشکالىندارند ، وجوب تعلق خمس به تمام انواع درآمدها مشخصا بيان شده است .

    ناگفته نماند که عبارت عربى دکتر دراينجا قسم ديگر است و مترجم آنرا قسمىمعنى کرده است که بطلان گفتار او کاملا وبراى همه روشن نباشد .

    او در متن عربى کتاب ميگويد : (وبذلکتبين لنا أن الخمس لم ينص عليه کتاب ولا سنة و لا قول امام بل هو قول ظهر فى الزمنالمتأخر..) "باآنچه گفتيم آشکار شد که در رابطه با خمس نصىدر کتاب و سنت و قول امامى وجود ندارد" .

    در حاليکه آيه مبارکه (وَاعْلَمُواْأَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّلِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِىالْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِوَابْنِ السَّبِيلِ) "بدانيد هرگونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آنبراى خدا، و براى پيامبر ، و براى ذى‏القربى ويتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها)است " نص صريح در رابطه با وجوب خمس استو رواياتى را که قبلا نقل کرديمنيز دلالت بر وجوب خمس و تعلق آن به همهانواع فوائد بر همگان روشن شد اما تعجب است ازکسى که ادعاى اجتهاد ميکند و هنوزآيه خمس را در قرآن کريم نديده است !! . 

*****

    دکتر : « {رأى امام خميني} لازمميدانم كه قول امام راحل آية الله العظمىامام خمينى را در اينجا ذكر كنم   ايشانطى سخنرانى هاى فراوانى كه سال 1389قدر حوزه علميه نجف در جمع اساتيد و طلبه كهبنده نيز افتخار شركت در آنها را داشتم ايرادفرمودند و سپس آنها را به شكل كتابى نيزبانام حكومت اسلامي( يا ولايت فقيه) منتشركردند، از جمله فرمودند: " اين كوتاهنظرى است اگر بگوييم كه تشريع خمس صرفا جهتتأمين معاش ذريه ى رسول الله صلى الله عليهوآله   بوده است"فرمودند: " گوشه اى از اين سرمايه بسياركلان براى معاش آنان كافى است ، خمسبازارهاى تجارى بزرگى چون بغداد،تهران، وغيره به نظر شما چه سرمايه هنگفتىرا تشكيل ميدهد اين سرمايه چگونه بـايـدمصــرف شـود ؟ ! " سپس فــرمـودنـد : "بــه نـظـر بندهحكومت اسلامى عادل به سرمايه هاىگزافى احتياج ندارد كه به كارهاى پيش پاافتاده و مصالح شخصى مصرف كند" سپس مىفرمايند « خمس مالياتى نبوده كه صرفاً جهتتأمين ضروريات آل بيت رسول الله صلى اللهعليه وآله واجب شده باشد ، يا زكات براى آنفرض نشده كه فقط بين فقراء و مساكين تقسيمگردد ، بدون شك خمس و زكات خيلى بيشتر ازحاجت طبقات مذكور است ، پس آيا اسلام ما زادخمس وزكات و ديگر وجوه شرعى را به مردمواگذار ميكند يا اينكه به دريا ميريزد ؟ ياراه حل ديگرى وجود دارد ؟ تعداد سادات اهلبيت عليهم السلام در آن زمان-صدر اسلام- از صدنفر متجاوز نبوده، اگر فرض كنيم كه تعداد شاننيم ميليون هم ميبود ، آيا باعقل جور در ميآيدكه بگوييم هدف از مشروعيت خمس ، اين سرمايه روبه رشد -كه هر روز با رشد تجارت وصنعت افزايشمييابد چنانكه امروز مشاهده ميكنيم -فقطبخاطر آن بوده است كه آل رسول صلى الله عليهوآله اشباع شوند؟! هرگز نميتواند چنين باشد"حكومتاسلامى چاپ نجف ص/39-42 » .

    نويسنده : منظور امام خمينى رضوانالله عليه اينست که خمس اولا بدو قسمتتقسيم ميشود ،نصف آن سهم امام و نصفديگر آن سهم سادات است و اگر سهم سادات ازمصارف سادات فقير اضافه آمد ، بايد چونسهم امام در مصالح اسلام و مسلمين مصرف شودو ثانيا در مصرف سهم امام و اگر از سهمسادات هم اضافه ماند ، بايد رضايت آقاامام زمان عليه السلام کاملا در نظر گرفتهشود ، و اين مطلبى است که همه گفته وميگويند . 

*****

    دکتر : « پس ملاحظه فرموديد كه امامباصراحت ميفرمايند: " اموال خمس سرمايهبسيار كلانى است " اين سخن در آن زمانبود، امروز پس از حدود سى سال اين سرمايهچقدربايد بيشتر شده باشد؟! وهمچنين ديديم كهامام تصريح فرمودند كه جزء كوچكى - شما فرضكنيد يك هزارم 1/1000شايد هم كمتر- براى تأمينمعاش آل بيت پيامبر صلى الله عليه وآلهكافى است پس بقيه اين سرمايه هنگفت و سرسامآور را چه بايد كرد؟؟! » .

    نويسنده : اولا مرحوم امام نفرمودند کهيک هزارم آن براى مصرف سادات کفايتميکند و ثانيا همه خمس سهم سادات نيستبلکه نصف آن سهم امام است که صرف ديگر مصارفمربوط به اسلام و مسلمين ميشود و ثالثاهمه کسانى که خمس بر آنها واجب شده استنمى پردازند همچنانکه تمام کسانى کهنماز بر آنها واجب است نميخوانند وهميشه عده اى قابل توجهى از مسلماناناز اطاعت اوامر و نواهى الهى سربازميزنند و رابعا در اين سى سال اخيربخاطر وجود جنگ در بعضى از کشورهاىاسلامى ، شيعيان ساکن در آن بلاد کسبو کار درستى که درآمدى داشته باشدنداشتند تا خمس مازاد بر مصرف خود را بپردازند، مثلا در افغانستان جنگ حاکم بوده و در لبنانهم همين طور و عراق زير سلطه صدامحسين ، اقتصادش بسيار پائين آمده و درايران بخاطر فشارهاى خارجى ناشىاز تحريم هاى آمريکا و همدستانش وضعمالى مردم خوب نبوده است ، و کشورهاى همکه اين گرفتاريها را نداشتند    مقدارخمس آنها صرف مصارف مناطق جنگ زده و رفعگرفتارى آورگان و حل مشاکل بيچارگان شدهاست ، و مقدارى هم که بدست مجتهدينميرسيد ، صرف حفظ و اداره و سائر شؤناتمربوط به حوزه هاى علميه ميشده است وخامسا همه ميدانند که در اسلام زکات همواجب است و شيعه و سنى به وجوب آنمعتقدند و تعداد مسلمانانى که زکات بر آنهاواجب ميشود کم نيستند ، آيا دکتر وهمدستان و يارانش ميتوانند بگويند کهبا بقيه اين سرمايه عظيم و هنگفتچه کرده اند و به کجا مصرف ميشود ؟؟؟ .

    ضمنا دکتر اينجا مطالبى ديگرىهم داشت که بخاطر واضح شدن جوابهاى آن ازمطالب گذشته از نقل و نقد آن صرف نظر کرديم .

 

قرآنتنها کتاب آسمانى مسلمانان


    شيعيان همه متفق القول بر ايناعتقادند که فقط يک کتاب بر پيغمبراسلام از طرف خداوند نازل شده است و آن قرآنمجيد است و کتاب آسمانى ديگرى برپيامبر صلى الله عليه و آله و سلمنازل نشده است ، تفصيل اين مطلب را درضمن رد دروغهاى دکتر بيشتر بعرضخواهيم رساند . 

*****

    دکتر : « فصل پنجم – بازى با کتابهاىآسماني} هيچ مسلمانى شك ندارد كه پس ازصحائف آسمانى وسه كتاب معروف ديگر كههمگى منسوخ هستند قرآن كريم يگانه كتابآسمانى است كه بر پيامبر اسلام حضرت محمدصلى الله عليه وآله نازل شده است ، اما بندهطى مطالعاتى كه داشته ام پى بردم كهفقهاء و روحانيون ما از كتابهايى سخنميگويند كه گويا علاوه از قرآن كريم بر پيامبربزرگوار مان صلى الله عليه وآله نازل شده وايشان اين كتابها را به طور اختصاصى دراختيار اميرالمؤمنين عليه السلام گذاشته اند!» .

    نويسنده : هيچ فقيه و عالمىاز فقها وعلماى شيعه نگفته و ننوشته اندکه غير از قرآن کريم ، کتاب ديگرىبراى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله و سلم نازل شده است ،بلکه عقيدهشيعيان براين است که کتبى را کهدکتر نام ميبرد يا املاء رسول اللهصلى الله عليه و آله و سلم بوده که توسطامير مؤمنان عليه السلام نوشته شده ويا املاء ملک بوده و يا نوشته خود حضرتعلى عليه السلام است . 

*****

    دکتر : « {1-الجامعة} أبوبصير از امام صادقعليه السلام روايت ميكند كه ايشان فرمودند:" در نزد ما جامعه است آنها چه ميدانند كهجامعه چيست؟! گفتم جانم فداى شماباد جامعهچيست؟ فرمودند: صحيفه اى است كه طول آنهفتادگز است با اندازه گيرى خود رسول خداصلى الله عليه وآله و املاى ايشان و اززبان خود ايشان ، كه علي(ع) آنرا بادست خودشنوشته است، در آن حكم هر حلال و حرامى درجگرديده است و در آن هرچيزى هست كه مردم تاروز قيامت بدان احتياج داشته باشند حتىجزاى زخمى كه كسى برداشته باشد»  اصول كافى 1/239، بحار الانوار26/22 

    در اين باره روايات بسيارى وجود داردكه ما بخاطر اختصار از ذكر آن صرف نظر مىكنيم: نگا : كافى،بحار بصائرالدرجات ،وسائل الشيعة و غيره »  .

    نويسنده : همين روايت دروغ دکتررا آشکار ساخت زيرا او ادعا کرد که فقها وروحانيون مى گويند :"کتابهاىديگرى غير از قرآن بر پيامبر نازلشده است" در حاليکه روايت فوق دلالتميکند که جامعه را رسول خدا صلى اللهعليه و آله و سلم املاء فرموده و علىعليه السلام نوشته است و اين مطلب همهيچ اشکالى در آن تصور نمى شود .

    چنانچه هزار روايت هم مثل روايتبالا باشد ، هيچ کدام ثابت نميکنند کهجامعه از آسمان نازل شده باشد بلکه همه دلالتدارند که مطالب آن کتاب از دهان مبارک رسولالله صلى الله عليه و آله و سلم خارج شدهو على عليه السلام نوشته و در اين وسطدکتر آمده که فضولى کند و بگويد چراپيامبر گفت و على نوشت ؟ . 

*****

    دکتر : « اينكه جامعه اكنون در كجاست؟ و بااين همه علمى كه در آن نهفته ، بلكه شاملتمام آن چيزهايى است كه مردم تا قيامت به آنمحتاجند ؟ چرا پنهان داشته شده، چرا ميليونهاانسان از استفاده آن محرومند، بنده جوابىبراى اين سؤالات نيافتم؟! ».  

    نويسنده :طبيعى است که دکترجوابى براى سؤالات مغرضانه خود پيدانکرده باشد و الاّ معنى نداشت که با مذهباهلبيت عليهم السلام به مخالفت برخيزد ، اما براى ما جوابها از قبل موجوداست و گذشتگان مان براى آيندگانتعليم داده اند ، ما ميدانيم که جامعهاکنون نزد امام زمان عليه السلام است وچيزهاى را که مردم به آن احتياجداشتند و دارند از امور مربوط به معاش و معادشان ،  توسط ائمهعليهم السلام بيان شده است و الان در کتبحديثى شيعه موجود است  .

    پنهان بودن جامعه به معنى پنهان بودنتمام علوم آن نيست ، وگرنه اينهمهروايت از ائمه عليهم السلام در علوم وفنون مختلف چگونه بدست ما رسيده است بلکهآنچه از کتاب جامعه مخفى مانده مطالبخاصى است که مخصوص خود ائمه عليهمالسلام است .

    آيا رسول خدا صلى الله عليه و آلهو سلم مجاز نبوده اند که بعضى مطالب رامخصوص اوصيا و جانشينان خود بفرمايند، مطالبى که فقط براى آنها باشد و وظائفشان را در مواقع لزوم به آنان گوشزد نمايد ؟. 

*****

    دکتر : « { 2-صحيفهءالناموس } ازحضرت رضا عليه السلام در حديث علامات امامآمده است كه فرمودند: "

  درنزدامام صحيفه اى خواهد بود كه (فيها اسماء شيعتهم إلى يوم القيامة) "درآن نام تمام شيعيانشان تا روز قيامت درج خواهدبود و صحيفه ديگرى كه (فيها اسماء اعداءهم إلى يوم القيامة) در آن نام تمامى دشمنانشان تاروز قيامت درجخواهد بود"   بحارالانوار 25/117 و ج 16 ».

    نويسنده : در اين روايت هم از نازلشدن کتابى از آسمان سخنى به مياننيامده است ، در حاليکه مدعاى دکتراين بود که شيعيان معتقدند اين کتبچون قرآن از آسمان نازل شده است . 

*****

    دکتر : « نميدانمچه جور صحيفه اى است كه بتواند اسماى همهشيعيان جهان را از آغاز تا قيامت در خود جاىدهد؟!! و نميدانم آن چگونه صحيفه اى خواهدبود كه بتواند اينهمه دشمنان آل بيت عليهمالسلام!!را درخود جاى دهد؟!! بنظرشما همهكامپيوترها و عقل هاى الكترونى دنياميتوانند اين عدد خيالى را بشمارند   ودر خود جاى دهند؟ اگر معجزه هم خواسته اندثابت كنند ، آن فقط در اختيار پيامبران قرارميگيرد ، آنهم در اشياى ملموس نه چيزهاىغيبي؟! اينكه چه لزومى بوده كه دروغ بهاين گنده اى از زبان أئمه و اهل بيت   عليهمالسلام گفته شود ما كه سر در نياورديم! و خداكند كه اين رسوايى هاى ما به دست دشمناناسلام نيفتد و گرنه بهانه هاى خيلىخوبى براى استهزاء و انتقام بيشتر ازاسلام و مسلمين خواهد بود!. » .

    نويسنده : ترمذى در سنن باب القدر عنرسول الله حديث 2067 روايت ميکند که "روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نزد اصحاب آمد در حاليکه دو کتاب دردستان مبارک آنبزرگوار بود و خطاب به آنانفرمود : ميدانيد در اين دو کتابچيست ؟ عرض کردند نه يا رسول الله مگراينکه شما خبر دهيد ، فرمود : اينکتابى که در دست راست من است و از طرفخداوند است ، در آن اسامى اهل بهشت واسامى پدران و قبيله هاى آنها ذکر شدهاست ، پس نه اسمى به آن اضافه ميشود و نهاسمى از آن کم خواهد شد ، و اين کتابىکه در دست چپ من است و از طرف خداوند است ، درآن اسامى اهل دوزخ و اسامى پدران وقبيله هاى آنان نوشته شده است  و چيزى به آن اضافه يا از آن کمنخواهد شد"   .

    اين حديث را تعداد کثيرى ازحفاظ و مفسرين و علماى اهل سنت در کتبخود نقل کرده اند.

    خوب حالا از دکتر و ياران و همفکرانشميپرسيم  آيااسامى شيعيان تا به روز قيامتبيشتر است يا اسامى اهل بهشت ، چونمسلما اين تنها شيعيان نيستند کهبهشت ميروند و آيا اسامى دوزخيانبيشتر است يا دشمنان شيعه چون مسلماايت تنها دشمنان شيعيان نيستند کهاهل دوزخ اند ؟ .

    اگر دشمنان اسلام اين روايت را درکتب اهل سنت بخوانند چه خواهند گفت ؟ .

    وانگهى آيا دکتر آيه مبارکه (انالله على کل شئ قدير) کهچندين بار در قرآنکريم تکرار شده ودلالت بر قدرت غير محدود خداوند متعالميکند خوانده است يا خير ؟ .

    يقينا اگر خوانده بود اين اشکالرا که (بنظرشما همه كامپيوترها و عقل هاىالكترونى دنيا ميتوانند اين عدد خيالىرا بشمارند   و در خودجاى دهند) هر گز مطرح نميکرد .

*****

    دکتر : « { 3-صحيفةالعبيطة: } از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت است كهفرمودند: " بخدا قسم در نزد من صحيفه هاىزيادى از رسول خدا صلى الله عليه وآله واهل بيت ايشان موجود است در آن ميان صحيفهاى است كه العبيطة ناميده ميشودكه شديدتراز آن بر عربها وارد نشده است در آن اسم شصتقبيله عرب است كه خون آنان مباح دانسته شده ،وگفته شده كه آنها هيچ سهمى در دين خداندارند" .

     اين روايت به هيچ عنوان قابل قبول نيستو نه باعقل جور در ميآيد ، اگر اينهمه قبائلهيچ سهمى در دين اسلام نداشته باشند ،معنايش اين است كه در ميان تمام عربها مسلمانوجود ندارد ، علاوه برآن از اختصاص قبائل عرببه اين برچسپ ظالمانه بوى ناسيوناليستىبه مشام ميرسد  » .

    نويسنده : اولا در روايت کلمه اىکه دلالت کند اين صحيفه از آسمان نازلشده است وجود ندارد .

    ثانيا سند روايت مشتمل است برعدهاى از ضعفا و مجاهيل که اعتماد به آنراناممکن ميسازد .

    ثالثا اگر سند هم صحيح ميبود هيچمشکلى پيدا نمى شد براى اينکهدر روايت گفته نشده که 60 قبيله ازقبايل آنزمان بلکه مراد تا روز قيامتاست و يقينا عرب تا روز قيامت صدهاوبلکه هزاران قبيله پيدا خواهد کرد واگر گفته شود از اين همه قبيله 60 تاىآن چنين و چنان هستند هيچ اشکالىنخواهد داشت .

    رابعا اينکه گفته شود 60 قبيله از عربنصيبى از اسلام ندارند معنايش اىنيست که غير عرب همه صد در صد مسلمانخواهند بود . 

*****

    دکتر : « {4-صحيفهذؤابة السيف :} ابو بصير از امام صادق عليهالسلام نقل ميكند كه : " در غلاف شمشير رسولالله صلى الله عليه وآله صحيفه كوچكىبود كه در آن حروف مخصوصى نوشته شده بود كههر يك ازآن حروف هزار حرف ديگر را مى گشود"ابوبصير ميگويد امام صادق عليه السلامفرمودند "تاكنون از آن دو حرف بيشتر بازنشده است"     بحارالانوار 26/56

    آيا ما ميتوانيم بپرسيم ،كه حروف ديگركجاست؟ آيا نبايد آنها را نيز بيرون آورند تااينكه ما شيعيان اهل بيت(ع) از آن استفادهكنيم، يا اينكه تا ظهور امام زمان اين علمپوشيده خواهد ماند؟! » .

    نويسنده : 1- در روايت هيچ اشارهاى به نزول اين صحيفه يا کتاب ازآسمان نشده است .

    2- چون در سند روايت قاسم بن محمد وعلى بن حمزه بطاينى وجود دارند ،روايت ضعيف است .

    3- بر فرض صحت معناى روايت اينستکه اسرارى را که مخصوص اهل بيت عليهمالسلام بوده رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم براى آنها بيان نموده است ومسلم است که نه پيامبر و نه ائمه و نه هيچعالمى از علما وظيفه ندارند که هرچهميدانند براى ديگران بگويند.

    4- آيا دکتر ميخواهد براىپيامبر صلى الله عليه و آله و سلموظيفه تعيين کند و بگويد کهآنبزرگوار حق نداشته مطالبى را بطورخصوصى براى اوصيا و خلفاى بعد ازخود بيان کند که مخصوص آنها باشد و بس ؟ .

    5- آيا دکتر هيچ وقت از خودشپرسيده است که چرا معانى صد در صد حروفمقطعه را پيامبر صلى الله عليه و آلهو سلم براى عموم مسلمانها بيان نکرد ؟آيا نبايد همه مراد واقعى را مىفهميدند تا اين همه اختلاف در انظار واقوال پيدا نميشد ؟ .

    آيا جواب اين نيست که بکسىاين فضولى ها نيامده است ، بلکهخداوند آنچه را که بشر از قوانين و احکاملازم داشته فرستاده است ، و مخصوص دانستن عدهاى به بعضى از اسرار مشکلى در دستگاهآفرينش درست نخواهد کرد .

*****

    دکتر : «   { 5.صحيفه علىعليه السلام :} از امام صادق عليه السلامروايت است كه فرمود: " درغلاف شمشير رسولخدا صلى الله عليه و آله صحيفه اى يافتهشد كه در آن نوشته بود بسم الله الرحمن الرحيم:سركش ترين مردم در روز قيامت كسى خواهد بودكه بجاى قاتلش كس ديگرى را بكشد، وبجاى كسى كه او را زده كس ديگرى رابزند ،كسى كه بجاى مولايش با كس ديگرىدوستى كند يقينا برآنچه برمحمد صلى اللهعليه وآله نازل شده كافرگرديده است وكسى كهبدعتى پديد آورد يا بدعت گذارى را پناهدهد خداوند هيچ عبادت او را در روز قيامت قبولنخواهد كرد "   بحارالانوار 27/65، 104،375   » .

    نويسنده : ضمن اينکه در روايتهيچ اشاره اى بنزول اين صحيفه ازآسمان نشده است در روايت اشاره اى بهاينکه اين صحيفه از على عليهالسلام بوده هم نشده است بلکه متن روايتميگويد صحيفه در غلاف شمشير رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم پيدا شد.

    وانگهى چه مشکلى خواهد داشت کهپيامبر صلى الله عليه و آله و سلمصحيفه اى بنويسند و در غلاف شمشيرخود بگذارند ، مخصوصا که مطالب اينصحيفه کاملا مطابق عقل و نقل است و آياپيامبر بزرگوار اسلام اگر خواستندمطلبى بنويسند و در غلاف شمشير خودبگذارند بايد از دکتر و يارانش اجازهبگيرند ؟ !! . 

*****

    دکتر : {6 . الجفر :} و آنبردوقسم است جفر سفيد و جفر سرخ ،از ابوالعلاءروايت است كه گفت: " از امام صادق عليهالسلام   شيندم كهميفرمود: در نزد من جفر سفيد است، گفتم در آنچيست؟ فرمودند : زبور داؤد و تورات موسى وانجيل عسيى و صحف ابراهيم   عليهمالسلام و حكم حلال و حرام ، و فرمود در نزد منجفر سرخ است ، گفتم در آن چيست ؟ فرمود سلاح   كهفقط براى خونريزى باز ميشود و صاحبشمشير براى كشتن آنرا باز خواهد كرد"   .

    {کينه با اهل بيت} عبد الله بن ابىيعفور گفت أصلحك الله: " آيا فرزندان امامحسن مجتبى از اين امر اطلاع دارند؟ فرمود:بخدا سوگند بله، همچنانكه شب را شب و روز راروز ميدانند اما حسد و حرص دنيا ! آنها راوادار ميكند كه انكار كنند ، اگر حق را باحقجستجو ميكردند، حتما براى آنان بهتربود "اصول كافى 1/24» .

    نويسنده : در اينکه خداوند برانبياى پيشين کتبى نازل کردهبود بحثى نيست و همه ما مسلمانها اعتقادداريم که تورات ،انجيل،زبور و صحفابراهيم عليه السلام از طرف خداوند آمدهاست ، حالا چه اشکالى خواهد داشت اگر آن کتبدست نخورده و بصورت اصلى نزد امامانعليهم السلام باشد که آنان بوراثت از جدمطهر شان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آن کتب را نزد خود داشته باشند و همچنين چه اشکالى خواهد داشت که آناناسلحه اى داشته باشند که هر وقت دشمن بهآنها هجوم آورد ، از خود دفاع نمايند ؟ .

    وانگهى هيچ شيعه اى ادعا نکردهاست که تمام منتسبين به رسول خدا صلىالله عليه و آله و سلم جزء اهلبيتمطهرين هستند تا همه معصوم باشند و هيچخطائى از آنان سر نزند و اينکه درروايت آمده (فرزندان امام حسن مجتبىعليه السلام) مراد فرزندان بلا فصلنيستند بلکه مراد احفاد امام حسن عليهالسلام است که گاهى در بعضى از موارد بهمخالفتهاى جزئى با امام زمان خودشان برمى خواستند و آنان هم که معصوم نبودند تالغزش و خطا و حتى گناهى از آنان صادرنشده باشد ، و آيا قرآن کريم که پسر نوحعليه السلام را کافر ميخواند توهينبه حضرت نوح است تا اگر گفته شد پسر فلان اماميا نوه او از روى حرص و حسد چنين کردتوهين به خود آن امام تلقى گردد ؟ . 

*****

    دکتر : « {انتقاماز اهل سنت!} از امام راحل امام خوئىپرسيدم كه جفر سرخ را چه كسى باز خواهد كردو خون چه كسى ريخته خواهد شد؟ فرمودند: "امام زمان عجل الله فرجه الشريف آنرا بازخواهند كرد و خون عامه اهل سنت را خواهند ريخت، آنها را تكه تكه خواهند فرمود ، و چنانكشتارى در آنان براه خواهند انداخت كههمچون دجله و فرات خون جارى شود و از دو صنمقريش- ابوبكر وعمر- و دخترانشان – عائشه وحفصه- ونعتل – عثمان- و بنى اميه و بنىعباس انتقام خواهند گرفت و قبرهايشان رايكى يكى نبش خواهند فرمود " نميدانستمكه در جواب امام خوئى چه واكنشى داشتهباشم من باور نميكنم كه آل بيت   عليهمالسلام اينگونه اخلاق و رفتارى داشتهباشند و اصلا باطينت پاك آنان جور درنمىآيد كه قبرى را كه قرنها ازآن ميگذرد نبشكنند و مرده اش را بيرون آورند! ائمه عليهمالسلام با كسانى كه به آنها بدى ميكردندبرخورد خوش داشتند و به آنها احسان ميكردند وآنها را ميبخشيدند و از تقصيرات آنها درميگذشتند پس اين حديث قلابى را چگونه بايدتوجيه كرد. سفاكترين انسانها نيز از اين گونهكردار زشت إباء ميورزند، آن انسانهاى مقدسكه خون نبوت در وجود آنان جارى بوده وازمنبع زلال رسالت علم و اخلاق آموخته اند چگونهممكن است كه چنين حركت زشتى از آنان سرزند؟!پساين روايات از كجا آمده؟! » .

    نويسنده : انچه دکتر به مرحوم آيةالله خوئى رضوان الله عليه نسبت دادهبهيچ عنوان درست نيست و خبرى است کهسندش خود دکتر است و دروغگوئى او بکرات و  مرات براى ما ثابت شده است ، بلکه مرحومآية الله خوئى و ديگر فقهاىشيعه همه حکم بکفر و نجاست غلاة و نواصبميکنند ، و شکى نيست که ناصبىغير از اهل سنت است ، زيرا ناصبىيعنى کسيکه با پيامبر و اهلبيتاو دشمنى کند و به آنان ناسزا بگويد ، درحاليکه همه ميدانيم اهل سنت به اهلبيت علاقه دارند و از آنان به تجليلياد ميکنند .

    معناى روايت همان بود که ما عرضکرديم و اگر دکتر و يارانش حرفى دارندبايد با مدرک ارائه کنند وگرنه متهم کردنهرکسى به هر سخنى و حرکتى کار چندانمشکلى نخواهد بود . 

*****

    دکتر : « {7- مصحف فاطمه: } ازعلى بن سعيد روايت است كه امام صادق عليهالسلام فرمودند: " در نزد ما مصحف فاطمه است، يك آيه از قرآن هم در آن نيست، رسول اللهصلى الله عليه وآله املاء كرده و علىعليه السلام آنرا با دست خودش نوشته است "بحار الانوار 26 / 41

    و از محمد بن مسلم از يكى از دو امامروايت است كه : " حضرت فاطمه سلام الله عليهامصحفى بجاى گذاشته كه قرآن نيست اماكلام خداوند است كه برايشان نازل شده است آنرارسول الله صلى الله عليه وآله املاء كرده وحضرت على عليه السلام با دست خود نوشته اند"بحار الانوار 26/42   

    ازعلى ابن ابى حمزه روايت است كه:" امام صادق   عليهالسلام فرمودند: در نزد ما مصحف فاطمه است كهبخدا قسم يك حرف از قرآن در آن نيست، بااملاى رسول الله صلى الله عليه وآله و خطعلى نوشته شده است »   بحارالانوار26/48   » .

    نويسنده : با اغماض از اسناد رواياتفوق ، چيزى که سبب انکار شود در آنهاديده نمى شود بلکه مى رساند که رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم مطالبىرا املا کرده اند و على عليه السلامنوشته اند و در روايات بحث نزول اين مصحفاز آسمان به عنوان کتاب آسمانى مطرح نشدهاست . 

*****

    دکتر : « اگر اين مصحف را رسول الله صلىالله عليه وآله وسلم املاء فرموده و علىعليه السلام آنرا نوشته است پس چرا از امتپنهانش داشته اند، مگر نه اين است كه خداوندپيامبرش صلى الله عليه وآله را دستور ميدهدكه آنچه مأمور تبليغ آن شده برساند و گرنهرسالت او را ابلاغ نكرده است (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَاأُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْتَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ )(المائدة:67) پسچگونه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم اينقرآن را از امت پنهان ميدارد وحضرت امير وديگر ائمه عليهم السلام   چگونهآنرا از شيعيانشان پنهان داشته اند؟! » .

    نويسنده : پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم وظيفه دارد آنچه را کهمأمور به تبليغ آنست بمردم ابلاغ کند کهبنحو احسن ابلاغ نموده است ، اما آيا هرچهخدا به پيامبرش فرموده است وظيفه داردبه مردم بگويد ؟ دليل بر وجوب يااستحباب يا حتى جواز آن نداريم وگرنهچرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلماسامى منافقينى را که بين صحابهبودند بهمه ابلاغ نکردند ؟ .

    وانگهى مصحف فاطمه سلام الله عليهاقرآن نيست و کتابيست غير از قرآن وشايد مربوط به مطالبى بوده که خاص فاطمهو على و ديگر امامان سلام الله عليهمميشده و بس يعنى وظايف خاص به خودآنبزرگواران در آن تذکر داده شده است ومطالبى که حتما بايد به مردم گفتهميشد ، از طريق روايات زيادى کهموجود است بيان کرده اند و دکترنميتواند اثبات کند که آنها هر چه را کهبايد ميگفتند نه گفته اند .

    ضمنا نه دکتر و نه هيچ کس ديگرى حقندارند که براى پيامبر خدا صلى اللهعليه و آله و سلم و جانشينان بحق آنحضرتتعيين تکليف و وظيفه کنند . 

*****

    دکتر : « {8- تورات و انجيل و زبور:} ازامام صادق   عليهالسلام روايت است كه:" ايشان تورات و انجيلو زبور را بازبان سريانى مى خواندند "اصول كافى 1/207 بابأن الأئمة عندهم جميع الكتب التى نزلت من اللهو إنهم يعرفونها كلها على إختلاف ألسنتها » .

    نويسنده : اولا در باب مذکور دوروايت است که هردو از نظر سند ضعيف هستند.

    ثانيا اگر ائمه عليهم السلام کتبآسمانى را به همان زبانى که نازل شده استبخوانند چه اشکالى دارد که دکتر نتوانستهاست آنرا هضم کند .

    امروزه و در عصر ما مگر کسانى که زبانمادرى آنها انگليسى است قرآن رابزبان عربى نميخوانند ؟ .

    از طرف ديگر ما معتقديم که خداوندمتعال بقدرت خود انبياء و ائمه عليهمالسلام را به امورى قادر ساخته کهديگران از انجام آن عاجزند ، و آياخداوند بر هرکارى قادر نيست ؟ و اگر جوابمثبت است که بايد باشد پس ايراد گرفتنغلط است .

قرآنهرگز تحريف نشده است


 

    شيعيان به تبعيت از ائمه اهلبيت صلوات الله و سلامه عليهم اجمعينمعتق د ندکه قرآن کريم موجود بين مسلمانان همانقرآنى است که خداوند بر پيامبرش صلىالله عليه و آله و سلم نازل کرده است و نهچيزى از آن کم و نه چيزى به آناضافه شده است ، بلکه قرآن در زمان خود رسولالله صلى الله عليه و آله و سلم به صورتکتاب در آمده و به امر خود آنبزرگوار و زيرنظر ايشان جمع آورى شده است .

    البته تفصيل مربوط به اين عقيدهرا در ضمن مباحث آتيه بيان خواهيم کردتا براى احدى شبهه اى باقى نماند وايرادات دکتر هم جواب داده شود . 

*****

    دکتر : « {9- قرآن كريم :}در حالى كه قرآن كريم بدون هيچ گونه شك وشبهه اى كلام خداوند است و خداوند حفاظتآنرا به عهده گرفته است متأسفانه فقهاء وروحانيت ما نصوص و رواياتى ارائه داده اندكه ميگويد قرآن كريم تحريف شده ودست خورده است!» .

    نويسنده : اگر بخاطر نقل چند روايتضعيف السند يا قاصر الدلاله که ظاهر آندلالت بر تحريف کند بخواهيم پيروانمذهبى را متهم به تحريف کنيم ، پسبايد بگوئيم که اهل سنت صد در صد قائل بهتحريف هستند زيرا در صحيحينبخارى و مسلم که بعد از قران صحيحترين کتابها در نزد آنان است و همهروايات آنرا صحيح ميدانندرواياتى وجود دارد که دلالت ميکندقرآن کم شده و نه تنها آيات بلکه سورههاى از آن از بين رفته است .

    ما معتقديم حتى اگر روايت صحيحالسند هم دلالت بر تحريف کند بايد آنروايت را مردود بدانيم زيرا که درمقابل کلام خداوند قرار ميگيرد . 

*****

    دکتر : « {بادليل بايد گفتن} محدثبزرگ ما شيخ نورى طبرسى در اثبات تحريفقرآن كتاب ضخيمى نوشته و آنرا ( فصل الخطابفى اثبات تحريف كتاب رب الارباب ) نامگذاشته است كه در آن حدود دو هزار روايت جمعآورى كرده كه دال بر تحريف قرآن است و درآناقوال تمام فقهاء و علماى ما را كه باصراحتتحريف قرآن را بيان مى كنند درج كرده و ثابتنموده است كه تمام علماء و فقهاى متقدم ومتأخر شيعه معتقدند كه قرآن كنونى كه دردست مسلمين است تحريف شده است! » .

    نويسنده : 1-کتاب فصل الخطاب تأليف مرحوم ميرزاحسين نورى متوفاى 1320 هـ ق از سه مقدمهو دوباب و   375 صفحهتشکيل يافته و داراى حجم متوسط است نهضخيم چنانکه دکتر ميگويد .

    2- در آن کتاب اقوال وانظار و رد و ايرادو احتجاجاتى زيادى نقل شده و خودمرحوم نورى اشکالاتى نموده و جواب دادهاست ، پس چگونه ميتواند مشتمل بر 2000 حديثباشد .

    3- روايات زيادى را هم از کتب اهلسنت نقل کرده است که به نظر او دلالت برتحريف دارد .

    4- وى کسانى را بعنوان قائلان بهتحريف نام ميبرد که روايات دال برتحريف را در کتب خود نقل کرده اند و بهاين جهت فکر کرده است که آنها قائل بهتحريف بوده اند حال آنکه اگر صرف نقلروايت در کتابى دليل بر اعتقاد صاحبکتاب به مضمون آن روايت باشد ، بايدبگوئيم که جمع کثيرى از حفاظ ومحدثين و مفسرين اهل سنت قائل بهتحريف هستند زيرا که روايات دال برتحريف را در کتب خود نقل کرده اند .

    5- مرحوم نورى معتقد بود که اين قرآنموجود همان قرآن جمع شده در زمان عثمان بنعفان است و اگر تحريف صورت گرفته قبل از آنتاريخ بوده است .

    6- محدث نورى در مقدمه دوم تحريف رااين چنين بيان ميکند : (إن زيادة سورة و تبديلها بالاخرى امرممتنع و زيادة آية على القران اوتبديل آية باخرى هو ايضا منتفبالاجماع ، اما زيادة کلمة فى القرانممکنة کزيادة <عن> فى قوله تعالى"يسألونک عن الانفال " و نقصان کلمةفى القران ککلمة <علي> فى کثيرمن الايات و تبديل الکلمات مثل کلمة آلمحمد بآل عمران و کنقصان همزة من قولهتعالى " کنتم خير امة....." )   " زياد شدن سوره و تبديل آن به سورهديگر امريست ممتنع و زياد شدن آيهاى يا تبديل آن به آيه ديگربالاجماع منتفى است ، اما زياد شدن يککلمه مثل کلمه (عن) در آيه " يسألونک عنالانفال " يا کم شدن کلمه اى مثل کلمه (علي)در بسيارى از آيات و تبديلکلماتى مثل (آل محمد) به (آل عمران) و کم شدنحرفى مثل کم شدن (همزه) از آيه "کنتمخير امة" ممکن است .

    7- رواياتى را که مرحوم نورى نقلنموده و بخاطر آن قائل به تحريف در مقدارمذکور شده بيشتر از 50 در صد آنرواياتيست که توسط حفاظ و علماى اهلسنت در کتبشان نقل شده است .

    8- آنمقدار تحريفى را که مرحومنورى معتقد بوده ،در صحاح اهل سنت به صحابهکبار نيز نسبت داده شده است و حفاظ اهل سنترواياتى را نقل ميکنند که دلالت برجابجايى کلمات يا حتى حذف آيه وکم شدن آياتى از يک سوره يا اضافهشدن کلماتى را بيان ميکند بلکه حتىاز نا پديد شدن بعضى سور خبر ميدهند .

    متأسفانه اين احاديث در کتب اهل سنتزياده از حد تصور است چنانکه آلوسى به آناعتراف ميکند    .

    اينک بعضى احاديث را از کتب معتبراهل سنت نقل مى کنيم .

    1- احمد بن حنبل و غير او از عبد الله بنمسعود و پيروانش نقل ميکنند که وىمعتقد بود به اينکه معوذتين (قلاعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) از قرآن نيست و لذا او و پيروانش ايندو سوره را از قرآنهاى خود حک مى کردند .

    2- بخارى از ابودردا نقل ميکند کهسوره والليل را اين چنين قرائتميکرد (والليل اذا يغشى و النهار اذ تجلىو الذکر و الانثي) وميگفت از پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم اين گونه شنيده است .

    3- احمد بن حنبل از عبدالله بن مسعودروايت ميکند که آيه (انىانا الرزاق ذوالقوة المتين) را تغيير داده و مى خواند (انالله هو الرزاق)  .

    4-از خليفه دوم عمر بن خطاب نقل شده است که  آيهمبارکه (اذانودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعواالى ذکر الله) راميخواند (فامضواالى ذکر الله) يعنى بجاى کلمه (فاسعوا) کلمه (فامضوا) را مى آورد  بلکه وقتى شنيد اُبىبن کعب (فاسعوا) ميخواند گفت : اُبى منسوخ را تلاوتميکند و ناسخ (فامضوا) است   .

    اين روايت داراى اسناد و طرقکثيرى ميباشد که به الفاظ مختلف نقلشده است و حاکى از آنست که خليفه معتقدبود که بايد کلمه (فامضوا) بجاىکلمه (فاسعوا) خوانده شود .

    5- سيوطى با سند از اُبى ابن کعبنقل ميکند که سوره احزاب برابر سوره بقرهبود و ما در آن اين آيه را مىخوانديم (الشيخو الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتةنکالا من الله و الله عزيز حکيم) پس حذف شد از آن آنچه حذف شده است  .

    6- هم چنين از ام المؤمنين عائشهروايت ميکند که سوره احزاب در زمان رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم 200 آيهبود و وقتى عثمان قرآن را جمع آورى کردپيدا نکرد از آن سوره جز همين مقدارموجود را  .

    7- باز از بخارى نقل ميکند کهحذيفه گفت : سوره احزاب را بر پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم خواندم و از آن70 آيه را فراموش کردم .

    8- باز از ابن عباس و حذيفه و عمر بن خطابروايت ميکند که سوره توبه بمراتببيشتر بود از آنچه الان در  قرآنمى بينيد  .

    9- مسلم در صحيح کتاب زکات حديث 1740 ازابوموسى اشعرى نقل کرده اند که گفت :سوره اى را در قرآن مى خواندم که در طول وشدّت ، شباهت به سوره برائت (توبه) داشت مگراينکه من آنرا فراموش کرده ام و فقط اينآيه بيادم مانده است (لوکانلابن آدم واديان لابتغى واديا ثالثاو لايملأ جوفه الا التراب) و همين قسم سوره ديگرى را مىخوانديم که به يکى از مسبحات تشبيهميکرديم پس آنرا نيز فراموش کرده واين آيه را از آن بخاطر دارم ( ياأيها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلونفتكتب شهادة فى أعناقكم فتسألون عنها يومالقيامة) ‏   .

    10- سيوطى نقل ميکند که دو سورهبنام هاى (الحفد) و (الخلع) در مصحف اُبىبن کعب و ابن عباس ثابت بوده و على عليهالسلام به آندو تعليم داده بود و عمر بنخطاب آندو سوره را در قنوت مى خواند و ابوموسى نيز قرائت ميکرد .

    11- ابن ماجه از ام المؤمنين عائشه نقلميکند که گفت : آيه رجم و آيه رضاعکبير نازل شده و در صحيفه اى زيربالش من قرار داشت ، پس چون رسول خدا صلىالله عليه و آله و سلم فوت نمودند و مامشغول تجهيز و تکفين و عزادارىشديم ، گوسفندى که در خانه بود آنرا خورد  .

      12-ابن تيميه ميگويد : اقوال دراينکه بسم الله از قرآن است يا نيستمضطرب است ، بعضى آنرا از قرآن   دانستهو بعضى نفى کرده اند .

    13- باز مى گويد : کثيرى ازسابقين بسم الله را جزء حمد دانسته وميخواندند و بسيارى هم جزء حمدندانسته و آيه (انعمتعليهم) راآيه هفتم حساب مى کردند چنانکهابوهريره در حديث صحيح نقل کرده است  .

    14- باز مى گويد : با اين اختلافنافين پشت سر مثبتين و بر عکس نماز مىخواندند مثل ابوحنيفه و اصحابش و شافعىو غير ايشان که به امام جماعت مالکىاقتدا ميکردند ، با اينکه بسم الله راقرائت نميکرد نه بلند و نه آهسته  .

    البته ما بعنوان نمونه اين چندروايت را ذکر نموديم وگر نهرواياتى از اين قبيل در کتب اهلسنت بيش از آنست که در يکى دو کتابگنجانيده شود .

    آنوقت دکتر اين همه روايت و اينهمه محرّف را نديده و به خاطر عقيده ونظر يک فرد شيعى همه شيعه را متهمبه قول به تحريف نموده است در حاليکهشيخ نورى نه نمايندگى از تمام مذهبتشيع ميکند و نه از ائمه مذهب و نه ازاساطين آنست ، بلکه رأى او رأى خودشهست و بس ، اما صحابه اى که از آنانروايات تحريف نقل شده است و بعضى ازآن روايات هم قابل خدشه نيست همه ازپايه هاى مذهب در نزد اهل تسنن حسابميشوند .

    حقيقت امر اينست که تمام مسلماناناعم از شيعه و سنى بالاتفاق معتقدند کهقرآن موجود همان قرآنى   استکه خداوند متعال بر پيامبرش حضرت محمدصلى الله عليه و آله و سلم نازل نمودهاست و نه چيزى از آن کم و نه چيزى بهآن اضافه شده است ، و مخالفت يک يا دو نفربا اين اعتقاد بخاطر بعضى از شبهاتىکه در ذهنشان پيدا شده است بهيچ عنوانلطمه اى به اين اتفاق وارد نخواهد کرد .

    رواياتى هم که به نوعى مثبتتحريف است و داراى سند صحيح مىباشند يا بايد تأويل شوند به امورىکه علما تأويل کرده اند مثل اينکهبعضى از آن روايات نوعى تفسيربراى قرآن کريم هستند و غيره و يابايد طرد شوند زيرا که در معارضه قرآن باحديث ، شکى نيست که قرآن مقدم است ووقتى خداوند شبهه تحريف را رد ميکند ومى فرمايد : (انانحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) " ما قرآن را نازل کرده ايم و ما خود حافظآن هستيم " پس هر حديثى که دلالت برتحريف کند و امکان تأويل آن نباشدبايد مردود دانسته شده و از درجه اعتبارساقط گردد زيرا که در برابر کلام خداوندقرار گرفته است و اين خود دليل بر عدمصدور آن روايت است .

    از امامان بزرگوار شيعه عليهمالسلام نيز نقل شده است که : گفتار مخالفکلام خداوند را ما نگفته ايم و هرچه از مابه شما رسيد و مخالف کلام خداوند بود آنرابديوار بزنيد .

    به همين لحاظ است که علماى شيعهکلا قرآن را اصل دانسته و صحت و سقم متنروايات را با آن مى سنجند و در صورتموافقت با قرآن به آن عمل ميکنند .