بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دفاع از مذهب اهل بیت (ع), سید محسن حجت ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - دفاع از مذهب اهل بيت
     02 - دفاع از مذهب اهل بيت
     03 - دفاع از مذهب اهل بيت
     04 - دفاع از مذهب اهل بيت
     05 - دفاع از مذهب اهل بيت
     06 - دفاع از مذهب اهل بيت
     07 - دفاع از مذهب اهل بيت
     08 - دفاع از مذهب اهل بيت
     09 - دفاع از مذهب اهل بيت
     10 - دفاع از مذهب اهل بيت
     fehrest - دفاع از مذهب اهل بيت
 

 

 
 

                                              

                                                                  

آيادر قرآن صيغه حرام شده است


 
    نويسنده : دکتر به يکى دو آيه وچند حديث استلال به حرمت متعه ميکند کهيکى يکى به بررسى و نقد آن مىپردازيم  .

*****
    دکتر : « {آيهءاول :} (وَلْيَسْتَعْفِفِالَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّىيُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ) (النور:33) " كسانى كه به ازدواج دسترسى ندارندبايد صبر كنند و خودشان را پاك نگهدارند تاوقتى كه خداوند از فضل خودش آنان را غنابخشد " .
    پس علاج اين است كه انسان صبركند و خودش را از آلوده كردن به چيزهاى ديگرپاك نگهدارد تا خداوند شرايط ازدواجش را ميسركند، اگر صيغه حلال مى بود ديگر لزومىنبود كه به استعفاف وانتظار امركند آشكارامى فرمود صيغه كنيد » .
    نويسنده : کلمه نکاح شاملنکاح دائم و موقت ميشود و کسانى کهدسترسى به ازدواج ( نه دائم و نه موقت )ندارند بايد صبر کنند ، البته بايدتوضيح داد که متعه مثل آب خوردن آساننيست تا دکتر بگويد " اگر صيغه حلالمى بود ديگر لزومى نبود که به استعفافو انتظار امر کند " براى آنکه صيغه هممثل عقد دائم گاهى شرايطش فراهم نيست.

*****
    دکتر : « { آيهءدوم:} ( وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاًأَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِالْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْأَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُبِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍفَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّوَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِمُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلامُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّفَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّنِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَالْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَمِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْوَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) (النساء:25) "وهركس ازشما توانايى مالى نداشته باشدكه بازنانى آزاد مؤمن ازدواج كند بهتر استبا ملك يمين هايتان از كنيزان مؤمن تان ازداوجكنيد وخداوند به ايمان شما داناتر است همهاز يكديگريد پس با اجازه سرپرست شان با آنانازدواج كنيد و مهرهايشان را به وجه پسنديده بهايشان بدهيد در حاليكه پاكدامنان غير پليدكار باشند ودوست گيران نهانى نباشند،آنگاه چون ازدواج كردند اگر مرتكب كارناشايستى - زنا- شدند مجازات آنان به اندازهنصف مجازاتيست كه بر زنان آزاد مقرر است ،اينحكم - ازدواج با كنيزان- براى كسى از شمااست كه از آلايش گناه بترسد و شكيبايى - وپاكدامني- پيشه كردن برايتان بهتر استوخداوند آمرزگار مهربان است " .
    پس خداوند حكيم در كلام پاكشكسانى را كه به علت كمبود امكانات بهازدواج دسترسى ندارند دستور داده باكنيزهاازدواج كنند اگر به آن هم دسترسى نداشتندصبر كنند، اگر متعه حلال ميبود چرا دراينجا بهعنوان آسانترين راه حل كه هر كس در هرشرايطى ميتواند به آن دسترسى داشته باشدطرح نگرديد؟! » .
    نوييسنده : اينآيه بعد از آيه 24 سوره نساء که جواز متعهرا ميرساند ، آمده است و چون نکاح دائم ومتعه با زنان آزاد ، احيانا توقف دارد بربذل مهريه هاى سنگين و غير قابلتحمل ، خداوند متعال ميفرمايد : اگرامکان ازدواج (دائمى يا موقتي) بازنهاى آزاد نبود ، با کنيزان ازدواجکنيد . زيرا که مؤنه زياد لازم ندارد وازدواج با آنان نسبت به ازدواج با زنان آزادکم مصرفتر است .
    از اين آيه به هيچعنوان حرمت نکاح متعه استفاده نميشود بلکهاصلا آيه در صدد بيان حرمت نيست .

*****
    دکتر : « {رأى امام صادق(ع)} ائمهاطهار عليهم السلام   اينواقعيت را به خوبى مى دانستند و در پرتوهمين واقعيت و فهم عميقى كه از قرآن داشتندارشادات و فرمايشاتشان در تحريم متعه صريح وروشن است ملاحظه فرماييد : عبدالله بن سنانميگويد ازامام صادق عليه السلام درباره متعهپرسيدم فرمودند : ( لا تُدنّس نفسك بها)   نفسخود را با آن كثيف مگردان .      بحار الانوار100/ 318   .
    اگرمتعه حلال مى بود و اينقدرفضليت! مى داشت و شرط ايمان مى بود (واعتقد بغير ديننا) چرا امام صادق عليه السلام چنين تعبيرى ازآن بفرمايند ؟ » .
    نويسنده : ما هيچدليلى حتى غير صريح هم از ائمهاطهار عليهم السلام در رابطه با تحريممتعه نداريم تا چه رسد به دليل صريح واين نکته از خلال رد ما بر دکتر بطور کلىواضح خواهد شد .
    اولا قبلا تذکر رفت که متعهکردن شرط ايمان نيست و رواياتى راکه دکتر به آنها استدلال کرد همه ساخته وپرداخته خود او بود .
    ثانيا با اغماض ازسندحديث ،از دکتر و مترجم سؤال مىکنيم ، از کجا فهميديد که جمله (لا تُدنّس نفسك بها) معنايشميشود  " نفست رابا آن کثيف مگردان " چون کلمه ( دنس )موارد استعمال مختلفى دارد و شما روى چهقرينه اى آنرا بر معنى کثافت حملکرديد ؟ .
    يکى از موارد استعمال (دنس)چنانکه ابن منظور در لسان العرب ذيلهمين ماده ذکر مى کند : بدگوئى مردماست ، زيرا ميگويد : (دنّس الرجل عرضه اذا فعل ما يشينه) "انسان آبروى خودش را برده است زمانى کهکارى انجام دهد و بسبب آن مورد ملامت مردمقرار گيرد .
    و چون در زمان امام صادقعليه السلام ، حکومت عباسى متعه را حراممى دانست و عامل آنرا مجازات مى کرد ومردمى که اکثرا شيعه نبودند نيز عاملرا سرزنش مى کردند چون اين کار او را طبقمذهب خود گناه مى دانستند ، حضرت او رابرحذر ميدارد تا مبادا به اين سببگرفتار ظلمه شود و مورد باز خواست آنها قرارگيرد ،و همينکه ما اين معنى رااحتمال هم بدهيم ديگر استدلال بهحديث از اصل ساقط ميشود .

*****
    دکتر : « حضرت به اين نيزاكتفا نكردند بلكه با صراحت حكم حرام بودنآنرا بيان فرمودند : از عمار روايتاست كه گفت امام صادق عليه السلام فرمودند: ( قدحرمت عليكم المتعة) " تحقيقا متعه برشما حرام شده است " فروعكافى 2/48 ،وسائل الشعية 14/450 » .
    نويسنده : دکتر هرجاروايتى را دست کارى نموده است ، آدرسآنرا نيز غلط نوشته است تا خواننده اگرخواست روايت را پيدا کند ، آسان به دستنيايد و در نتيجه دنبال آن نگردد ودروغ دکتر هم آشکار نشود .
    روايت فوق در کافى جلدپنجم ودر ص 467 است نه جلد دوم که مربوط به اصولدين است نه فروع آن و روايت هم آنچنانکهدکتر نقل ميکند نيست بلکه هرگز در آن بحثاز حرمت متعه نشده است و اينک تمام آنروايت را نقل مى کنيم  :

   ( عدةمن أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن على بن أسباط،ومحمد بن الحسين جميعا، عن الحكم بن مسكين، عنعمار قال: قال أبوعبدالله (ع) لى ولسليمان بنخالد: قدحرمت عليكما المتعة من قبلى مادمتما بالمدينةلانكما تكثران الدخول على فأخاف أن تؤخذا،فيقال: هؤلاء أصحاب جعفر.) "عمار مى گويد : امام صادق عليه السلامبه من و سليمان بن خالد فرمودند : من از طرفخودم متعه را بر شما دو نفر مادامى که درمدينه هستيد حرام مى کنم (اجازهنداريد تا وقتى در مدينه هستيدمتعه کنيد) چون شما زياد با ما رفت و آمدميکنيد و من ميترسم که دستگيرشويد و آنگاه بگويند که اينها ازاصحاب جعفر ميباشند " يعنى چون ازنظر حکومت وقت حرام است ، شما براى من دردسر درست نکنيد .

    اما دکتر آمده (حرمت عليکما ) "حرام کردم بر شما دو نفر " را به (حرمت عليکم ) "بر شما حرام شده است " تغيير داده و بانقل همين جمله کوتاه بدون نقل تمامروايت آنهم با تدليس و تحريف ، خواستهاست واقع را بپوشاند و باطل را بجاى حقبنشاند .

    پس روايت دلالت بر حليت متعهميکند ، زيرا که امام عليه السلامميداند اصحاب او متعه ميکنند و آنها رااز آن بطور کامل نهى نميکند و فقط آن دونفر را تا وقتى که در مدينه هستند منعميفرمايد تا مبادا براى خود ياامام از جهت حکومت وقت گرفتارى درست کنند .

    ضمنا روايت بخاطر سهل بن زياد و حکمبن مسکين که از جمله راويان آنميباشند ضعيف و غير قابل اعتماد است .

*****

    دکتر : « علاوه برآن امام صادق عليه السلاماصحاب خودشان را همواره سرزنش مى كردند وازصيغه كردن بر حذر مى داشتند لذا مىفرمودند : " آيا يكى از شما خجالت نمىكشد كه در جاى پنهان و شرم آورى ديده شودآنگاه اين كردار ناپسند او به حساب برادران وياران صالح و نيكو كارش گذاشته شود؟! "   فروع كافى 2/44. وسائل الشيعة 14/ 450 »  .

    نويسنده : اين روايت نيز ضمنآنکه در آدرس دکتر نه در کافى و نه در وسائلوجود ندارد و در جلد پنجم کافى ص 453 نقل شدهاست از اين قرار است : (علىبن محمد، عن صالح بن أبى حماد، عن ابن سنان، عنالمفضل بن عمر قال:سمعت أبا عبدالله (ع) يقولفى المتعة: دعوها أما يستحيى أحدكم أن يرى فىموضع العورة  فيحملذلك على صالحى إخوانه وأصحابه) " مفضلبن عمر مى گويد : از امام صادق عليهالسلام شنيدم که در رابطه با متعه فرمود :" رها کنيد متعه را آيا حيا نمىکند يکى از شما که در جايى ديدهشود و مردم او را سرزنش کنند و سبب ضرر واردکردن بر خود و برادران و دوستان خود گردد " .

    اولا روايت بخاطر وجود ابن سنان دربين راويان آن ضعيف و از درجه اعتبارساقط است .

    ثانيااگر متعه حرام بود ، حضرت بايد به آنهاميفرمود اين کار حرام است مرتکب آننشويد و انگهى چطور آنها تا آن وقتنفهميده بودند که حرام است ؟ .

    ثالثا امام عليه السلام به آنهاميفرمايد : اينکار را رها کنيدزيرا که موجب ملامت و سرزنش شما مى شوديعنى براى تان درد سر درست مى کندکه مفهوم آن اينست ، اگر درد سرى نداشتاشکالى ندارد .

    رابعا در آنزمان و مخصوصا در مدينهتوسط حکومت هاى وقت اين کار ممنوع و زناتلقى مى شد و عامل را مجازات ميکردندو بين مخالفين مشهورش مى کردند وحتى دوستانش را مورد آزار و اذيت قرارميدادند و لذا حضرت به آنها مى فرمود :متعه کردن را  بخاطراين گرفتاريها ترک کنند .

*****

    دکتر : « {رأى امامرضا(ع)} هنگامى كه على بن يقطين از امامرضاعليه السلام درباره متعه پرسيد جواب دادند: (ماأنت وذاك ؟ قد أغناك الله عنها ) "تورا بامتعه چه سروكارى است خداوند تو را ازآن بى نياز كرده است" فروع كافى 2/43،وسائل الشعية 14/449   .

    آرى خداوند مردم را با ازدواج شرعىاز متعه بى نيازكرده است ، لذا ثابت نشده كهكسى با زنى از اهل بيت (ع) صيغه كرده باشد، اگر حلال مى بود و اينقدر فضيلت ! وثواب!ميداشت آنها حتما اينكار را ميكردند » .

    نويسنده : مجتهد 90 يا 200 ساله هنوزنفهميده است که هر جا در روايات کلمه (ابوالحسن)بطور مطلق ذکر شود مراد امام کاظم عليهالسلام است نه امام رضا عليه السلام تا چهرسد به اينکه در روايت پس از کنيه ناممبارک امام کاظم (موسي) هم ذکر شده باشدولى کسيکه 70 سال درس فقه خوانده هنوزنفهميده است که مراد از  (ابالحسن موسي) امام کاظم است نه امارضا سلام الله عليهما ، و انگهى باقيچى کردن روايت ، آن قسمت ازروايت را که دلالت صريح بر حليت متعهدارد نياورده است تا به مقدارى که آوردهبتواند بر حرمت متعه استلال کند .

    ضمنا روايت در جلد پنجم کافى ص 452 نقلشده نه در جلد دوم که مربوط به روايات اصولدين است .

    اما روايت آنطور که در کافى نقل شدهاينست (علىبن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبى عمير، عن علىبن يقطين قال: سألت أبا الحسن موسى (ع) عنالمتعة فقال: وما أنت وذاك فقد أغناك اللهعنها، قلت: إنما أردت أن أعلمها، فقال: هى فىكتاب على (ع)، فقلت: نزيدها وتزداد؟ فقال: وهليطيبه إلا ذاک) "علىبن يقطين (وزير هارون الرشيد)ميگويد: از امام کاظم عليه السلام درباره متعه پرسيدم فرمود : ترا با متعه چکارخداوند ترا بى نياز گردانيده است ازآن ، عرض کردم ميخواهم حکم آنرا بدانم ،فرمود : حليت متعه در کتاب على عليهالسلام مذکور است ، گفتم : ميتوانم مهر رازياد کنم که زن نيز مدت را زياد کند ؟فرمود : خوبى متعه به همين است" .

    حالا دکتر از کجاى اين روايتميخواهد حرمت متعه را ثابت کند ؟ اگر نظر اوبه جمله (فقداغناک الله عنها) "خداوند ترا از آن بى نياز کرده است "باشد اين جمله را به کسى که يک زن داردو ميخواهد با زن دوم ازدواج کند نيزميتوانيم بگوييم که ترا با زن دومچکار ، خداوند ترا با داشتن يک زن ازدومى بى نياز کرده است ، پس بايد بهنظر دکتر گرفتن زن دوم  وسوم و چهارم نيز حرام باشد.

    بلکه حضرت مى خواهد بفرمايد که توچون در حال تقيه هستى (چون سمت وزارتهارون را دارى و او نمى داند که توشيعه هستي) و در مذهب اهل سنت متعه حراماست و تو هم با مقام وزارت و مکنتى کهدارى هم زنهاى دائمى متعدد دارى وهم کنيزان مختلف پس کارى نکن که هارونمتوجه شيعه بودن تو شود و ترا از مقامت عزلکند و گرفتار عذاب و عقوبت او شوى وشيعيان هم حامى و مدافعى خود را دردستگاه حکومت از دست بدهند .

    اما اينکه " ثابت نشده كسى بازنى از اهل بيت (ع) صيغه كرده باشد " ودکتر اين مطلب را دليل بر حرام بودن متعهگرفته است ،جوابش بسيار ساده است و آناينکه ثابت نشده (بلکه خلافش ثابت است) کهيکى از زنان اهل بيت عليهم السلامبا يک سياه آفريقائى يا يکپشتون يا يک بلوچ و ..... ازدواج دائم کردهباشد ، پس بايد دکتر فتوا دهد که ازدواجيک زن مسلمان با مثل اين مردان حرام استو همين قسم يقين داريم کهپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بازن مسلمانى از چين ازدواج نکرده بود پسبايد به نظر دکتر و يارانش ازدواج مردمسلمان بايک زن مسلمان اهل چين حرامباشد  .

*****

    دکتر : « {رأى امام باقر (ع)} وقتى عبدالله بن عمير به امام باقر- عليه السلام- گفت : (أيسرّك أنّ نساءك وبناتك و أخواتك وبنات عمكيفعلن ؟–اى يتمتعن- فأعرض عنه ابوجعفر- عليهالسلام- حين ذكر نساءه و بنات عمه) "آيا خوشحال مى شوى كه همسران و دخترانوخواهران و دختران عمويت اينكار را بكنند؟!يعنى متعه كنند، امام باقر عليه السلاموقتى اين را شنيدند چهره خود شان رابرگرداندند " فروع كافى 2/42،تهذيب 2/ 186  »  .

    نويسنده : روايت در جلد پنجم کافىص 449 (و هفتم تهذيب ص 250) اين چنين نقلشده است : (على عن أبيه، عن ابن أبى عمير، عن عمربناذينة، عن زرارة قال: جاء عبدالله بن عميرالليثى إلى أبى جعفر (ع) فقال له: ماتقول فىمتعة النساء؟ فقال: أحلها الله فى كتابه وعلىلسان نبيه (صلى الله عليه وآله) فهى حلال إلىيوم القيامة فقال: يا أبا جعفر مثلك يقول هذاوقد حرمها عمر ونهى عنها؟! فقال وإن كان فعل،قال: إنى اعيذك بالله من ذلك أن تحل شيئا حرمهعمر، قال: فقال له: فأنت على قول صاحبك وأناعلى قول رسول الله (صلى الله عليه وآله) فهلمالاعنك أن القول ما قال رسول الله (صلى اللهعليه وآله) وأن الباطل ما قال صاحبك، قال:فأقبل عبدالله ابن عمير فقال: يسرك أن نساءكوبناتك وأخواتك وبنات عمك يفعلن، قال: فأعرضعنه أبوجعفر (ع) حين ذكر نساء ه وبنات عمه) "زراره مى گويد : عبدالله بن عمرليثى خدمت امام باقر عليه السلامآمده گفت: نظر شما در رابطه با متعه چيست ؟آنحضرت فرمود : خداوند آنرا در قرآن حلالنموده و توسط پيامبرش به مردم ابلاغ کردهاست گفت : اى ابوجعفر آيا شخصى مثل توحکم به حليت ميکند در حاليکه عمر آنراحرام کرد و از آن نهى نمود ، حضرت فرمود :اگرچه عمر از آن نهى کرده باشد ، گفت : تراپناه ميدهم بخدا از اينکه حلال کنىچيزى را که عمر حرام کرده است حضرت فرمود: تو همان نهى عمر را قبول کن اما من از گفتهرسول خدا سرپيچى نميکنم و بايدبدانى که حق همان گفتار رسول خداست وتحريم عمر باطل است پس عبدالله رويش رابجانب آنحضرت نموده گفت : آيا براى توخوشايند است که زنان و دختران و خواهران ودختران عمويت اين کار را انجام دهند ،حضرت پس از شنيدن اين سخن ، از او اعراضنموده و رويش را از او بر گردانيد" .

    با دقت در اين روايت معلوم ميشودکه : اولا شخص مذکور از امام باقر عليهالسلام ميخواهد که از تحريم عمرپيروى کرده متعه را حلال نداند و پس ازآنکه حضرت مى فرمايد : گفتار پيامبربر هرکس ديگر مقدم است ، او بى ادبانه آنسخن را بر زبان مى آورد ، امام هم با توجه بهاين آيه کريمه (واذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاما) سکوتنموده باکرامت و بزرگوارى از او اعراضميکنند .

    ثانيا در خود همين روايت مسئلهحليت متعه مطرح شده است چون حضرت مىفرمايد : خداوند آنرا حلال و رسولش ابلاغنموده است .

    ثالثا معنى حلال بودن اين نيست کههرکه چيزى را قبول داشت ، فورا اهلبيت خود يا ديگران را بر انجام آنکارمجبور کند .

    رابعا ميشود از دکتر پرسيد : دردورانى که رسول خدا طبق نظر اهل سنت متعه راحلال کردند ، آيا خود آنحضرت يا کسىاز اعضاى خانواده او صيغه کردند ؟ اگرجواب بلى باشد دليل اثبات ندارد و اگر نهباشد پس چرا براى ديگران فرمودند متعهحلال است ولو در همان زمان محدود .

    خامسا در اسلام اگر کسى زنش را طلاق دهدو آن زن برود شوهر ديگر اختيار کندهيچ کدام کار نادرستى نکرده اند ، پس چرادکتر و همفکرانش زن يا زنهاى خود را طلاقنمى دهند تا ديگران با آنها ازدواجنمايند .

    و خلاصه آنچه که بايد شود و فردىميتواند طرف مقابل خود را ملزم به انجام آنکند واجبات است و بس .

اشکالچيست ؟


    دکتر : « {حديث بخوانيم} مثلا طوسىروايت مى كند كه از امام باقر عليه السلامپرسيده شد : (الرجل يحلّ لأخيه فرج جاريته؟ قال: نعم لا بأسبه، له ما أحل له منها) "آيا ممكن است كسى فرج كنيزش را براىبرادرش حلال كند؟ فرمود بله ، اشكالى ندارد، هر چه براى او از آن حلال بوده براىبرادرش نيز حلال است "   الاستبصار3/136   ».

    نويسنده: آيا در فقه اهل سنت اگر کسى کنيزىداشته باشد مى تواند او را به ديگرىبفروشد يا خير ؟ .

    وآيا پس از فروش تمام تصرفاتى کهبراى بايع قبل از فروش حلال بود براىمشترى حلال ميشود ياخير ؟ .

    در هر دو سؤال جواب مثبت است و جاىشکى نيست که کنيز براى صاحب خودحلال است .

    چنانکه يکى از راه هاى انتقالمملوک يا مال از شخصى به شخص ديگربيع است ، يکى از راه ها هم هبه و بخششاست به اين معنى که اگر کسى کنيزشرا به ديگرى بخشيد ، کنيز ملک اومى شود و تصرف در ملک براى او جايز است.

    در روايت فوق هم به همين نکته اشارهشده است و بس ، يعنى انسان ميتواندکنيزش را به برادر مؤمنش هبه کند .

*****

    دکتر : « كلينىو طوسى از محمد بن مضارب روايت مى كنند كهگفت: امام صادق عليه السلام به من فرمودند :   (يامحمدخذ هذه الجارية تخدمك وتصيب منها، فاذا خرجتفارددها الينا) "يعنى اين كنيز در اختيار توباشد هم خدمت ترامىكند و هم خود را با او ارضا ميكني!هروقتخواستى بروى او را به ما برگردان! "فروع كافى 2/ 200  استبصار3/136 »   .

    نويسنده : مستفاد از روايت اينستکه امام عليه السلام کنيزى را به اومى سپارد تا خدمت او را انجام دهد  اما اينکه او را ارضا کند ، در روايتاشاره اى به آن نشده است و اگر دکتر يامترجم کلمه (تصيبمنها) را دليل براى نظر خود بگيرند در جوابميگوئيم که مراد از آن حظ و فائده است کهاين حظ و فائده براى او از خدمت کردن آنکنيز تحقق مييابد .

    چون معنى اين دو روايت واضح شدديگر نيازى به نقل ياوه گوئىهاى دکتر که در ذيل اين دو روايتگفته و همه بى پايه و بى اساس است و بررسى و نقد آن نيست .

    البته ناگفته نماند که دکتر در متنعربى و در همين قسمت تهمت بسيار نارواو زشتى به شيعه وارد نموده است که چونمترجم هم آنرا دروغ ميدانسته ، از ترجمه آنخود دارى کرده است ، خلاصه آنچه که دکتردر آنجا ميگويد اينست که شيعيانزنان خود را به همديگر عاريه و امانتميدهند و اگر مهمانى براى آنهابيايد ، هر چند روزى که در خانه آنهاباشد ، زن صاحب خانه در اختيار مهمان است ومطالبى از اين قبيل که بايدبگوئيم از همين کلمات استفاده ميشودکه او نه قبلا شيعه بوده و نه حتى باشيعيان در يک شهر زندگى کرده است والا چنين تهمت ناروا و ضد انسانى را بهشيعه نسبت نمى داد ، اما مترجم چونشيعيان را از نزديک ديده و به آنهاشناخت داشته نتوانسته است اين دروغ رابپزيرد و لذا از ترجمه خود دارى نمودهاست .

 

جماعنه لواط


    دکتر: « {مشروعيت لواط !}قضيه تا همين جا تمام نمى شود لواط رانيز جايز شمرده اند و رواياتىنيز بافته و به اهل بيت عليهم السلاممنسوب کرده اند .

    طوسى از عبد الله بن يعفور روايت ميكندكه : "از امام صادق عليه السلام پرسيدم اگرمردى از "دُبُر" بازن نزديك شود چهحكمى دارد؟! فرمودند (لابأس إذا رضيت ) "اگر زن راضى باشد اشكالى ندارد"! گفتم پسمعنى آيه كريمه (فاتوهن من حيث أمركم الله ) چيست؟ فرمودند: اين در صورتى است كه فرزندخواسته باشند  فرزنداز جايى بخواهيد كه خداوند به شما دستورداده است لذا خداوند مى فرمايد  : (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُواحَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ ) (البقرة:223)   .

    {قوت استدلال} طوسى از موسى بن عبدالملك از مردى روايت ميكند كه گفت : " ازامام رضا عليه السلام پرسيدم كه اگر مردىاز عقب در دبر زن به او نزديك شود چه حكمىدارد؟فرمودند: (أحلّتها آية من كتاب الله ) آيهاى از كتاب خدا آنرا حلال كرده است از قولحضرت لوط عليه السلام كه فرمود: (هولاء بناتى هن أطهرلكم) اومى دانست كه آنها فرج را نمى خواهند! "  الاسبتصار 3/243  .

    و طوسى از على بن الحكم روايت ميكند كهگفت : " از صفوان شنيدم كه ميگفت: به امامرضا عليه السلام گفتم: يكى از مخلصين شمامى خواهد از شما مسأله اى بپرسد اماخجالت ميكشد فرمود : مسأله چيست ؟ گفت آيا جايزاست كه كسى در دبر باهمسرش نزديكى كند؟فرمود: بله جايز است "  الاستبصار3/243  » .

    نويسنده : اولا اطلاق کلمه لواطاينجا هم از نگاه شرع و هم از نگاه لغت واصطلاح غلط است ، زيرا لواط يعنى جمعشدن مردى با مرد ديگر ، اما جمع شدن مردبا زن چه از قُبل باشد يا دُبر ، لواط گفتهنميشود بلکه به آن کلمه جماع اطلاق مىگردد و به همين لحاظ است که اگر مردى بازن نامحرمى از راه دُبر جمع شود ، طبق نظرهمه مذاهب اسلامى حد زنا بر او جارىميشود نه حد لواط ، و اين نکته براى آنعرض شد که خوانندگان عزيز بدانند آقاىدکتر مجتهد نماى 90 يا 200 ساله تا چهحدى از فقه و قوانين آن با خبر است .

    ثانيا از رواياتى که نقل کرد ،روايت دوم بعلت ارسال مردود است ، چونروايت از مردى بدون نام و نشان نقل شدهاست که ما او را نمى شناسيم  .

    ثالثا در تمام روايات دلالت کننده برجواز قيد رضايت زن درج شده است ، و اينيعنى در صورت عدم رضايت ممنوع است   ودر صورت رضايت هم فقهاى ما بالعموم حکمبه کراهت آن صادر کرده اند .

    رابعا مسئله جماع از دُبر يک مسئلهاختلافى بين علما اعم از شيعه وسنى بوده واين طور نيست که اهل سنتهمه آنرا حرام بدانند بلکه بين اهل سنت قولبه حرمت بعد از قرن چهارم هجرى پيدا شدهو قبل از آن عده اى از صحابه و تابعين وبعضى از ائمه مذاهب اهل سنت قائل به جواز آنبوده اند .

    ابن عربى ميگويد : ابن شعبان جوازرا نسبت داده است به تعداد کثيرى ازصحابه و تابعين و مالک در کتاب (جماعالنسوان و احکام القرآن) و طبرى نيز ازمحمد بن کعب قرظى جواز آنرا نقل کرده است.

    ابن قدامه از فقهاى حنبلىميگويد : اباحه اتيان نساء از دبرروايت شده از ابن عمر و زيد بن اسلم ونافع و مالک ، و از مالک روايت شده که گفت :در بين کسانى که در دين خود به آناناقتدا ميکنم ، پيدا نکردم کسى را کهشک در حلال بودن آن داشته باشد.

    در رابطه با آيه (نسائکمحرث لکم ........) سيوطىو طبرى در تفاسير خود رواياتى ازابن عمر نقل کرده اند که نزول آيه را دررابطه با جواز اتيان نساء از دبر بيانميکند .

*****

    دکتر : « {مخالفت بانص قران} اميدوارمخوانندگان عزيز به من اجازه دهند كه جسارت كنمو به عرض برسانم كه روايات مذكور با نص صريحقرآن مخالف است  زيراخداوند مى فرمايد : (وَيَسْأَلونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَأَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِىالْمَحِيضِ وَلا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىيَطْهُرْنَ ) (البقرة:222) اگرنزديكى با همسر در دبر جايز مى بودخداوند فقط دستور دورى كردن از فرج را صادرمى فرمود و ميگفت : (فَاعْتَزِلُواالنِّسَاءَ فِى الْمَحِيضِ) (البقرة:222) "درحال حيض از نزديك شدن به فرج همسرخودارىكنيد " .

    اما چونكه نزديكى به "دبر" حراماست خداوند مطلق فرمود : (وَلا تَقْرَبُوهُنَّ )(البقرة:222) "وبه زنان نزديك نشويد " آنگاهخداوند بيان فرمود كه مرد چگونه به همسرشنزديك شود (فَإِذَاتَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُأَمَرَكُمُ اللَّهُ )  (البقرة:222) "هرگاهآنان پاك شدند از همان راهى كه خداوند بهشما دستور داده به آنان نزديك شويد".

    خداوند فرموده : (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُواحَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ)(البقرة:223) " همسران شما براى شما كشتزارند هرطورى كه خواستيد ميتوانيد به كشتزار خودنزديك شويد"و كشتزار جايى است كه ازآناميد فرزند ميرود» .

    نويسنده: اگر اين استدلال درست باشد پس بايد درحال حيض تمام استمتاعات حتى بغل گرفتن وبوسيدن را هم دکتر و يارانش حرام بدانندزيرا به قول اين مجتهد 90 يا 200 سالهخداوند فرموده است (ولاتقربوهن....) .

    در حاليکه ابن کثير در تفسيرميگويد : (فاعتزلواالنساء فى المحيض) يعنىاز فرج زيرا از رسول خدا صلى اللهعليه و آله و سلم روايت شده است کههرکارى را ميتوانيد انجام دهيد جزوطى و به همين جهت بسيارى از علمافتوا داده اند که مباشرت حائض در غير فرججائز است و از طريق عکرمه از بعضى اززنهاى پيامبر روايت شده است که اگرکسى خواست از زنش در حال حيض لذت ببرد ،فرجش را بپوشاند.

    قرطبى مى گويد : علما در مباشرتحائض و آنچه که در حال حيض مباح است ،اختلاف کرده اند بعد ميگويد : ثورى ومحمد بن حسن و بعضى از اصحاب شافعى گفتهاند : فقط از موضع و جاى خون (فرج) بايداجتناب شود .

    بخارى در صحيح باب مباشرة الحائضحديث 290 و 291 و 292 از ام المؤمنين عائشه وام المؤمنين ميمونه روايتميکند ، پيامبر با آنها در حاليکهحائض بودند مباشرت ميکرد .

    اما در رابطه با آيه  (فإذاتطهرن .....)  و   (نسائکم حرث ......) بايد گفت : که بهيچ عنوان در اين دوآيه منع از وطى در غير فرج استفادهنميشود ، زيرا اين دو آيه در صددحلال کردن چيزى است که در حال حيضحرام شده بود .

    در کلمه (انى شئتم )   همبين علما اختلاف است  کهآيا مراد از اين کلمه (هرگونه خواستيد)است يا (هر جا خواستيد) يا (در قُبل ودُبر) .

*****

    دکتر : « {خلاف فطرت} مفهوم روايت ابويعفوراز امام صادق عليه السلام اين است كه فرج فقطبراى طلب فرزند است اما ارضاى غريزه و لذتبردن در" دبر" است    ياحد اقل براى ارضاى غريزه از هر دو ميشوداستفاده كرد! در حالى كه اين امر به طوركلى غلط است ، و تنها فرج است كه هم براىطلب فرزند و هم براى ارضاى غريزه مورداستفاده قرار مى گيرد اين سنت خداوندى وفطرت بشرى از آغاز تاريخ تاكنون است ، وتاقيامت ادامه خواهد داشت، امام صادق   عليهالسلام   بسيار پاك ترو شأنشان بلندتر از آن است كه نعوذ باللهاينگونه چرت وپرت بگويند، ايشان كه ازبارزترين و آگاه ترين علماى قرون طلايىاسلام و از ماهرترين شخصيتها به قرآن و علومقرآنى بودند چگونه اين آيه كريمه با اينوضاحت و صراحت را نمى توانند بفهمند (فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله ) ؟! ».

    نويسنده : روايت عبدالله بن ابىيعفور را قبلا ديديم بسيار واضح وروشن است ، از امام عليه السلام سؤال شد :آيا جماع در دُبر جايز است؟ فرمود : درصورت رضايت زن جايز است ، اما اگر فرزندميخواهيد حتما بايد جماع از قُبلصورت بگيرد و لذا حضرت به آيه مبارکهاستشهاد فرمودند .

    اگر کسى با آيه (فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله ) استدلال کند به منع جماع از دُبر ، بايد بهممنوعيت ديگر استمتاعات هم که در غيرفرج صورت ميگيرد فتوا دهد زيرا که ازآن طرق هم فرزند بوجود نخواهد آمد .

    قائلين به جواز را هم قبلا از صحابه وتابعين و بعضى از ائمه مذاهب اربعه نامبرديم .

    پس امام صادق عليه السلام همانچيزى را مى فرمايند که از آيهاستفاده ميشود .

    مشکل دکتر اينجاست که نظر خودش را فقطموافق فطرت ميبيند و بعد حکم ميکند کهديگر انظار همه خلاف فطرت است در حاليکهاو اول بايد حق بودن نظر خود و باطل بودننظر مخالف را به اثبات برساند و بعدبيايد بحث کند که چه موافق فطرت و چهمخالف آنست .

*****

    دکتر : « اگر فرض كنيم كه در دُبر هم مىتواند كسى ارضاشود قُبُل هم كه طبعا هستراه سومى هم كه وجود ندارد بنابراين آيهكريمه و امرى كه در آن آمده و آنرا مقيد بهطهارت كرده كلامى بى معنى ميشود ! .

    از آنجايى كه يكى از دو راه مذكورحرام بود و ديگرى حلال ضروت پيش آمد كه راهحلال را كه گاهى مؤقتاً حرام مى شود بيانفرمايد، پس خداوند دستور داد كه از كشتزاراستفاده كنند و كشتزار همان جايى است كه ازآن اميد فرزند برده ميشود علاوه برآنكه هر دوهمسر را ارضاء هم ميكند » .

    نويسنده : وقتى خداوند ما را ازچيزى نهى کند و سپس به آن امر نمايد، از اين امر وجوب چيزى که به آن امرشده ايم و انحصار حليت در همان چيزفقط استفاده نميشود ، بلکه مستفاد ازاين امر فقط حليت است .

    مثلا خداوند متعال ميفرمايد : (واذاحللتم فاصطادوا) " و زمانيکه از احرام بيرون آمديدصيد کنيد " اينجا بصورت امر گفتهشده ولى معناى آن وجوب نيست بلکه فقطنهى را بر ميدارد يعنى ديگرصيد کردن که ممنوع شده بود مانعى ندارد .

    در آيه مبارکه (فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله )   هم خداوند مى فرمايد : پس از آنکه زناز حيض پاک شد    مجامعتبا او از قُبل مانعى ندارد و شما آزادهستيد نه اينکه بايد همين کار راانجام دهيد و بس و اگر حکم حرمت به همينسادگى مى بود که دکتر صادر کرد عده اىاز صحابه و تابعين معتقد به حليت نمىشدند .

*****

    دکتر : « {راهزني} و اما روايتى كه بهامام رضا   عليهالسلام منسوب كرده اند كه لواطت با زنان راجايز ميشمارد و به قول حضرت لوط   عليهالسلام استشهاد كرده اند ، بنده عرضم اين استكه تفسير آيه مذكور (هَؤُلاءِبَنَاتِى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ )(هود:78) در آيه ديگرى آمده است ، آنجايى كه خداوندمى فرمايد : (وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْلَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْبِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَأَإِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَوَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ )(العنكبوت:29)   راهزنىتنها آن نيست كه دزدان راهزنى مى كنند ،خير، اينكه كسى خودش را در غيرجاى مشروعارضا كند و نسل را قطع كند نيز راهزنى گفتهمى شود، اگر همه مردان فقط خودشان را از دبرارضا نمايند و راه طلب فرزند را رها كنند نسلبشرى منقرض مى گردد .

    پس معناى آيه كريمه روشن است و اين معنااز امام رضا   عليهالسلام   مخفىنبوده است بنابراين دروغ بودن اين روايت اززبان امام ارضا   عليهالسلام   روشن و آشكاراست  » .

    نويسنده : اولا روايت مذکورههمانطور که گفته شد مرسله است و از اعتبارساقط .

    آيه دوم را که دکتر بعنوان تفسيرکننده آيه اول آورد بهيچ عنوان مفسرآيه اول نيست ، زيرا معناى آيهاول اينست که حضرت لوط عليه السلام بهآنها فرمود: "اينها دختران من و براىشما پاکيزه تر اند " و معناى آيهدوم اينست که : " و لوط را فرستاديمهنگامى که به قوم خود گفت : شما عمل بسيارزشتى را انجام ميدهيد که هيچ يکاز مردم جهان پيش از شما آنرا انجام ندادهاند آيا شما به سراغ مردان مى رويد وراه را قطع ميکنيد .

    آيه اول بيانگر آنست که لوط عليهالسلام دختران خود را عرضه مى کند بهکسانى که آنان خواستار وطى در فرجنبودند ، بلکه اراده لواط با مردان را داشتندو لوط عليه السلام به آنها فرمود :بياييد با دختران من ازدواج کنيد وبه خواسته خود از راه حلال برسيد ، که خوداين نکته حليت وطى در دُبر را افادهمى کند حال آنکه در آيه دوم لوط عليهالسلام ، مردان را بخاطر انجام عمل لواط کهوطى در دُبر مرد است ملامت و سرزنش ميکند،پس دو آيه داراى دو موضوع مختلف است ونمى تواند يکى مفسر ديگرى باشد .

    علما و مفسرين اهل سنت نيز کلمه (وَتَقْطَعُونَا لسَّبِيلَ) را به قطع نسل انسان تفسير نکرده اند .

    ابن کثير ميگويد : مراد آنست کهآنان قطاع الطريق بودند راه را بر مردممى بستند و اموالشان را غارت نموده خودآنها را مى کشتند    .

    طبرى ميگويد : مراد آنست که آنانراه را بر مسافرين مى بستند و بعد باآنان عمل لواط را انجام ميدادند .

    وانگهى دکتر با اين استدلال بايدجلوگيرى از حامله شدن را به تمام طرق آن، و ارضا شدن مرد را  ازغير جماع در قُبل بطور کامل حرام بداند ، درحاليکه هيچ کس قائل به حرمت نيست واين براى آنست که امکان ندارد همهمردها و زنها در همه عالم از حمل جلوگيرىکنند چنانکه امکان ندارد همه مردها خود را ازطريق غير جماع در قُبل ارضا نمايند ،بلکه با جايز دانستن وطى در دُبر باز هممسئله وطى در قُبل هست و خصوصا که هيچزنى رضايت وطى در دُبر را نميدهد وقبلا هم گفتيم که بدون رضايت زن ممنوعاست يعنى مرد نمى تواند او را براىاينکار ملزم کند .

    و خلاصه که بحث در حليت و حرمت است نهاينکه اگر حلال شد ، ديگر همه مردهاوطى در قُبل را ترک نموده و وطى در دُبررا شروع کنند .

 

آياخمس مباح شده است؟


  دکتر: « {فصل چهارم- خمس يا کليد بانکها!} ازخمس   نيز سوء استفادهزيادى بعمل آمده است ،وبوسيله آن سرمايههاى كلانى اندوخته شده است   گرچهنصوص شرع گوياى اين حقيقت است،كه برشيعيانچيزى بنام خمس واجب نيست بلكه يك امر مباحاست كه همانند بقيه اموالشان هرجورى كهخواستند مى توانند در آن تصرف كنند » .

    نويسنده : حالا فهميده شد که دکترچرا از شيعه و تشيع کينه دارد و چراميکوشد که تهمت هاى نا روا را براىتضعيف اين مذهب وارد نمايد و با دروغو جوسازى چهره مذهب اهلبيت عليهمالسلام را زشت جلوه دهد.

    واقعا کسيکه پيرو مذهب اهل بيتنيست و در عين حال شاهد پيشرفت وترقى اين مذهب است ، رنج مى برد ازاينکه چرا ديگر مذاهب ازامتيازاتى که اين مذهب دارد ،برخوردار نيستند ؟ .

    از مهمترين امتيازات مذهب اهلبيت عليه م السلام اينست که بهيچ عنوان وابسته بهسلاطين و قدرتمندان نبوده و مجبور نيستکه اعمال خلاف شرع آنانرا بخاطر حفظ و بقاىخودش مرتب امضا کند .

    تمام اين اقتدار و استقلال فکرى وفرهنگى بخاطر غنى بودن اين مذهب ازنظر مالى است و علت اين غنا و استقلال هممسئله وجوب خمس است که نصف آن به عنوان سهمامام عليه السلام بيشتر صرف ترويجاحکام و حفظ حوزه هاى علميه و خدماتعمومى براى عموم مردم مى شود و نصفديگر آن به عنوان سهم سادات به ساداتفقير و يتيم و درمانده داده مى شودتا مشکلات مادى آنها رفع گردد ، زيراصدقه که عبارت از زکات باشد بر سادات حرام است.

    در اصل وجوب خمس در اسلام بين مسلمانهااعم از شيعه و سنى اختلافى وجود ندارد، بلکه اختلاف در موارد خاصى مثلچيزهاى که به آن خمس تعلق ميگيردهست ، که در ضمن مباحث آتيه روشن خواهد شد .

    اما اين ادعا که خمس بر شيعيانمباح شده و چيزى بنام خمس بر آنان واجبنيست ، يک ادعاى بى دليل و بلکهدر مقابل قرآن کريم است .

    آيا ممکن است خمسى را که خداوند درقرآن واجب نموده است ،مباح باشد و وجوب آنراکسى نفى کند.

    خداوند متعال ميفرمايد : (وَاعْلَمُواْأَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّلِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِىالْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِوَابْنِ السَّبِيلِ) "بدانيد هرگونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آنبراى خدا، و براى پيامبر، و براى ذى‏القربى ويتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها)است " .

    تعجب از دکتر است که خود را مجتهدى 90يا 200 ساله معرفى مى کند ، ولى تاهنوز نفهميده است که تمسک به رواياتضعيف السند يا روايتى که مبتلىبه معارض است يا ذيل روايت را گرفتن وصدر آن را رها کردن يا نادرست معنى نکردن،به هيچ عنوان سبب استخراجحکم خداوند بطور صحيح نخواهد شد .

*****

    دکتر : « براى آنكه حقيقت خمس روشن گرددو خواننده عزيز با خمس و چگونگى عملكرد بااين پديده نوين آشنايى بيشتر و بهتر پيداكند ما در اينجا نگاهى گذرا به پيشينه اينكليد بانكها خواهيم داشت البته در پرتوروايات شرعى و اقوال و فتاواى علماء ومجتهدين معتبرى كه مردم آنانرا به رسميتمى شناسند واز آنان تقليد ميكنند  » .

    نويسنده : اگر دکتر آيه مبارکه (وَاعْلَمُواْأَنَّمَا غَنِمْتُم ......) راقرائت کرده بود ، هرگز خمس را پديده نويننمى گفت و اگر بروايات صحيحه مراجعميکرد ، متوجه ميشد که انکار آن بهاين سادگى نيست .

    خمس از ديدگاه اسلام ثابت و جزءضروريات دين به حساب مى آيد و درمذهب تشيع هم طبق روايات وارده بهچيزهايى تعلق ميگيرد که بعدادليل آنرا خواهيم گفت و همه علماومجتهدين معتبرى که مردم آنها رابرسميت مى شناسند و از آنان تقليدميکنند ، خمس را بر هر مسلمان واجب مىدانند که در ضمن نقل اقوال روشن خواهد شد .

 

ائمه(ع)خمس را مباح نکرده اند


   

دکتر: « {خمس از ديدگاه ائمه (ع)} 1- از ضريسكنانى روايت است كه امام صادق عليه السلام   پرسيدند: زنا از كجا دربين مردم راه يافت ؟ گفتم جانمفداى شماباد نميدانم ، فرمودند : (منقِبَل خُمسناأهل البيت الا شيعتنا الطيبينفإنه مُحلّلٌ لهم لميلادهم) "يعنى از طريق خمس ما اهل بيت    مگرشيعيان خوب ما زيرا كه خمس براى آنان حلالاست تا اينكه نسل شان پاک بماند " . اصولكافى 2/502 باشرح شيخ مصطفى   »  .

    نويسنده : اولا ضريس کنانىنيست بلکه کناسى است .

    ثانيا چه کناسى باشد و چه کنانىهر دو غير قابل اعتمادند زيرا کناسىتوثيقى ندارد و کنانى تضعيف شدهاست .

    ثالثا بر فرض صحت هم ، روايت دلالت برمباح بودن خمس نميکند ، زيرا که امامعليه السلام در اين روايت فقط تصرف درکنيزى را که يا از طريق جنگ بهاسارت مرد شيعه درآمده است يا اينکهاو را از ديگرى خريده است ، حلالمينمايد ، زيرا در هردو صورت تا خمسآنرا نپردازد ، مالک مستقل نخواهد شد و قبل ازحصول ملک بطور استقلال هم تصرف در مالى کهمشترک است بدون اذن شريک حرام است ، و چونخمس را نپرداخته پس امام عليه السلام وساير مستحقان خمس با او شريک هستند و اگربا آن کنيز مجامعت کند تصرف در مال مشترکبدون اذن شرکاء شده است و اگر طفلى بدنيابيايد حلال زاده نخواهد بود ،و لذا امامعليه السلام ميفرمايند : تصرف دراين مورد را براى شيعيان خود حلالنموديم تا نسل شان پاک و حلال زاده بماند .

    اين نکته بسيار به وضوح از خودروايت استفاده مى شود زيرا امامعليه السلام مى پرسد ک زنا از کجا دربين مردم راه يافت ؟ و وقتى راوىمى گويد : نمى دانم امام عليهالسلام ميفرمايد : از طريق خمس وپرواضح است که ازدواج مرد آزاد با زن آزاداين مشکل را ندارد زيرا که به زن آزادخمس تعلق نمى گيرد بلکه ازدواج باکنيز است که تا خريدار يا اسارت کنندهخمس او را نپرداخته است ، تصرف در او برايشحرام است .

    پس تحليل امام عليه السلام تحليلدر تصرف است نه اينکه اصل خمس را مباح اعلامنموده باشد و دليل ما هم روايات صحيحى استکه بعدا نقل خواهيم کرد .

*****

    دکتر : « 2-از حكيم موذن بن عيسى روايت است كه گفت : ازامام صادق- عليه السلام- پرسيدم تفسير آيهكريمه (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْشَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُوَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى) چيست؟ (الأنفال:41) ،آن امام اندكى فكر كردند سپسفرمودند: (هىوالله الإفادة يوما بيوم الا أن أبى جعل شيعتهفى حل ليزكوا) ......ولى پدرم شيعيان خودش را از آن معاف كردهاست تا اينكه پاك شوند .    اصول كافى 2/499 » .

    نويسنده : روايت بخاطر وجود محمد بنسنان در بين راويان آن ضعيف است وحکيم مؤذن بن عيسى نيزتوثيقى ندارد .

    از نظر متن هم در روايت دلالتى برمباح کردن خمس نيست بلکه چون غنيمتعبارت است از فائده بردن از کسب و کار ،هر روزو پشت سرهم ، پس بايد خمس را هم پس از بدستآوردن فائده و بدون معطلى پرداختکرد،منتهى امام باقر عليه السلام  شيعيان را در مضيقه قرار نداده واجازه داده است که بعد از گذشت سال حساب کنند واز مازاد بر مئونه و مصرف ،   خمسرا بپردازند يعنى شيعيان مىتوانند منافع کسبى را که خمس به آن تعلقگرفته است ،قبل از تمام شدن سالى که فائدهدر همان سال بدست آمده است  بعنوان قيمت خانه و ماشينيامهريه و امثال آن بپردازند و بعد کهسال تمام شد در صورت باقى ماندن چيزىاز آن ، خمس   يعنىيک پنجم آنرا در مواردى که معين شدهاست بپردازند .

*****

    دکتر : « 3- از عمر بن يزيد روايت است كه گفتمسلم را در مدينه ديدم كه در آن سال خدمت امامصادق عليه السلام مبلغى پول آورده بود،امام پولش را به خودش برگرداند و فرمود : (ياأبا سيار قد طيبناه لك و أحللناك منه فضم إليكمالك و كل مافى أيدى شيعتنا من الأرض فهمفيه محللون حتى يقوم قائمنا) "ابو سيار! ما اين خمس را به توبخشيديم   وترا از اداى آن معاف كرديم، اين مالت رابردار و تمام آنچه كه شيعيان ما دارند تاوقتى كه امام قائم ظهور نفرموده براىآنان حلال است"   اصولكافى 2/268 » .

    نويسنده : اولا نام راوى مسمع است نهمسلم   .

      ثانياامام عليه السلام ، خمسى را که مسمع (ابوسيار) از مال خودش جدا کرده و خدمت آقاآورده بود امام براى او بخشيده استزيرا که فرمود : " ما بتو بخشيديم وترا از اداى آن معاف کرديم " و اينربطى به معاف کردن همه شيعه ندارد .

    ثالثا در مورد ديگر شيعيان ، همامام عليه السلام نفرموده است ( تمام آنچهکه شيعيان ما دارند ) بلکه فرمودند : (و كل مافى أيدى شيعتنا من الأرض فهم فيهمحللون حتى يقوم قائمنا) "و هر مقدار زمين که در دست شيعيان ماهست تصرف در آن را برايشان حلال نموديمتا امام قائم عجل الله فرجه الشريف ظهورکنند ، اما مترجم و دکتر مثل اينکه ياکلمه (ارض) را که در روايت است نديده انديا اينکه معناى آنرا نمىفهميدند که آنرا بمعناى (تمام آنچه کهدارند) معنى کرده اند .

    چون زمينهاى که در دست شيعيانبود از انفال بوده و انفال متعلق به رسول خدا وائمه بعد از آنحضرت است و حضرت براى آنکهآنها مشکلى پيدا نکنند ، تصرف در آنزمينها را حلال نموده است ، پس در اينروايت بهيچ عنوان سخن از تحليل خمسنيست ، بلکه اباحه تصرف در اراضى انفالاست و بس . 

*****  

    دکتر: « 4-از محمد بن مسلم از يكى از دو امام عليهماالسلام روايت است كه فرمود : سختترين حالتى كه مردم در آن قرار دارند ايناست كه صاحب خمس برخيزد و بگويد: (ياربخمسى وقد طيبنا ذلك لشيعتنا لتطيب   ولاداتهمو لتزكوا ولاداتهم) " پروردگارا ! خمس من درحاليكه ما خمسرابراى شيعيان خودحلال كرديم تا اينكهنسلشان و فرزندانشان پاك بماند "  اصول كافي2/502   » .

    نويسنده :از راويان اين روايتمحمد بن سنان و صباح ازرق است که اولىضعيف و دومى مجهول است .

    برفرض صحت سند نيز ،روايت دلالتىبر حليت خمس در جميع موارد ندارد بلکهچون مسئله نسل و طهارت مولد در آن ذکر شده استفقط شامل مناکح ميشود و بس آنهم حليت درتصرف و نه حليت خود خمس .

*****

    دکتر : « 5-ازامام صادق عليه السلام روايتاست كه فرمودند : (انالناس كلهم يعيشون فى فضل مظلتنا إلا أنناأحللنا شيعتنا من ذالك) "  من لا يحضره الفقيه 2/243 » .

    نويسنده : روايت ضعيف است چون درطريق شيخ صدوق رضوان الله عليه بهداود رقى که راوى خبر است افراد مجهولالحال وجود دارند و بر فرض صحت سند هممعنايش حليت تصرف در امورى است کهمربوط به نسل و طهارت مولد و اراضى ميشود.

*****

    دکتر : « 6-از يونس بن يعقوب روايت است كهگفت : خدمت امام صادق عليه السلام بودم كهمردى وارد شد و گفت" جانم فدايت باد اىامام! مال و سرمايه زيادى از تجارت وراههاى ديگر بدست ما مى رسد و ما مىدانيم كه شما در اين مال حق داريد، وما در اينحق شما مقصريم فرمودند : ( ماأنصفناكمإن كلفناكم ذلك ) "اگر ما شما را به آن مكلف كنيم در حق شما ازانصاف كار نگرفته ايم      من لايحضره الفقيه 2/23 »  .

    نويسنده : اولا روايت به خاطر اشتمالسند بر حکم بن مسکين که در طريق صدوق بهيونس بن يعقوب قرار دارد ، ضعيف است   .

    ثانيا روايت حتى اگر سندش همصحيح بود ، حليت خمس را ثابت نمى کردبلکه وجوب خمس را مى رساند زيرا راوىبه امام عليه السلام عرض ميکند که ما درحق شما مقصريم از اينکه سر موقع پرداختنکرديم يا در اصل پرداخت خمس تعللکرديم که همين نکته ميرساند کهشيعيان معتقد بوجوب خمس بودند وگرنهمعنى ندارد که طرف از امام صادق عليهالسلام عذر خواسته و خودش را مقصر بداند وامام عليه السلام نيز به او نمىفرمايد که تو يا شما مقصر نيستيدبلکه در تخفيفى که براى آنان قائلمى شود ، وجوب تعلق خمس را در فوائد کسب وکار مشخص ميفرمايد .

    ثالثا امام عليه السلام طبق روايتفوق اينگونه مى فرمايند : ( ماأنصفناكمإن كلفناكم ذلك اليوم ) " اگرشما را امروز به آن مكلف كنيم در حق شما ازانصاف كار نگرفته ايم زيرا وقتى راوىعذر ميخواهد معلوم است که مشکلى داشتهکه نمى توانسته خمس را بپردازد و اينمشکل هم عمومى بوده و حضرت به او وديگران که مثل او دچار مشکل بودند فرمودهاست : امروز شما را تکليف به پرداخت آننمى کنم و شکى نيست که امام يا نائباو مى توانند مدتى براى کسانى کهخمس به گردن آنها تعلق گرفته است مهلت دهند .

    اما دکتر که خود را مجتهد مينامدبراى رسيدن به هدف و مقصودش کلمه (اليوم)را که دنباله روايت است نقل نميکند تابتواند از روايت به نفع خود استفاده کند .

*****

    دکتر : « 7- از على بن مهزيار روايت استكه گفت : در نامه اى از امام باقرعليهالسلام خواندم كه شخصى خدمت ايشان آمد و ازايشان خواست كه وى را از پرداخت خمس معافكنند، امام با خط خودشان نوشتند : (منأعوزه شيء من حقى فهو فى حل) "كسى كه بر اثر تنگدستى به چيزى از حقمن نياز داشته باشد برايش حلال است "  من لايحضره الفقيه 2/32  »  .

    نويسنده : اين روايت نيز ضمناينکه خمس را مباح اعلان نميکند از ادلهوجوب خمس است و اينکه شيعيان از هماناول ميدانستند که خمس به اموال آنها تعلقمى گيرد وگرنه معنى ندارد که از امامتقاضاى معافيت کنند ، امام عليهالسلام نيز خمس را براى او ياديگران حلال نمى کنند بلکه براىکسانى که در مضيقه قرار دارند بهمقدارى که از آنان رفع مشکل شود ، تصرف دراموال خمس را جايز مى دانند .

*****

    دکتر : « 8- مردى خدمت امير المؤمنينعليه السلام آمد وگفت : مال فراوانى جمعكرده ام و حب آن درونم را سوزانده است ،آياتوبه من قبول ميشود؟ فرمودند: خمس مرا احضاركن، وقتى خمس را احضار كرد امام فرمودند : (هولك،الرجل اذا تاب، تاب ماله معه)  "اين مال ،مال توست چونكه هرگاه انسان توبه كندمالش نيز با او توبه ميكند "  من لا يحضره الفقيه 2/22   » .

    نويسنده : اين روايت در عين حالکه مرسله است و مرحوم صدوق آنرا بدون سند نقلکرده هيچ گونه دلالتى بر نفى وجوب خمسندارد بلکه درست در نقطه مقابل نظر دکتر است ،زيرا فردى که خدمت اميرالمؤمنينآمده تا مشکل خود را حل کند ، آدمى بوده کهبا کار و کسب حلال و حرام مقدارى پول بدستآورده است و بعداً از اينکه حلال و حرام راباهم مخلوط نموده و صاحبان اموال را هم نمىشناخته تا مالهاى آنها را که از حرام تملککرده است به آنها برگرداند ، پشيمان بوده واز حضرت حل مشکلش را ميخواهد ، حضرت هم بهاو مى فرمايد که خمس آن مال را بده تابقيه براى تو حلال شود و لذا پس از گرفتنخمس مى فرمايد (هولک) يعنىآن باقى مانده از آن تست نه اينکه (اينمال از آن تو باشد) چون معناى کلمه (هو)اين نيست بلکه آن است و مترجم و دکتر (هو)را بجاى (هذا) گرفته اند که جاى بسىتعجب است .

وجوبخمس در قرآن و سنت

 

    براى اينکه مطلب واضح تر شود وخوانندگان گرامى متوجه حقيقت و واقعشوند ، ادله وجوب خمس را از قرآن و سنتصحيحه بطور مختصر مى نگاريم .

    خداوند متعال ميفرمايد : (وَاعْلَمُواْأَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّلِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِىالْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِوَابْنِ السَّبِيلِ) "بدانيد هرگونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آنبراى خدا، و براى پيامبر، و براى ذى‏القربى ويتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها)است "  .

    اين آيه در سال دوم هجرى نازل شدهاست وقتى به آيه و معنى آن دقت کنيممتوجه ميشويم که اصل وجوب خمس ، جزءضروريات دين مقدس اسلام است به اينمعنى که احدى نميتواند آنرا انکارکند و انکار آن مستلزم انکار ضرورى و خروجاز دين اسلام خواهد بود .

    پس در اصل خمس اختلافى بين مسلمانانوجود ندارد و اختلاف فقط در بعضى ازمتعلقات و موارد مصرف خمس است .

    مگر ممکن است مسلمان منکر چيزى شودکه خدا آنرا در قرآن صريحا واجب نموده است ،منتها بايد ديد مراد از غنيمت درآيه مبارکه چيست ؟ آيا فقط غنائمجنگى است يا اينکه شامل ديگر فائدهها و استفاده ها هم مى شود ؟ .

    وقتى به لغت عرب مراجعه ميکنيممى بينيم غنيمت به معنى مطلقفائده و سودى است که انسان بدست مى آورد، اعم از آنکه در جنگ باشد يا از کار و کسببدست آمده باشد .

    از کلمات علماى علم لغت عربى نيزاستفاده ميشود غُنم که غنيمت از آن مشتقشده است بمعناى ظفر پيداکردن و دسترسى پيدا نمودن بچيزىاست زيرا غُنم در مقابل غُرم استعمالميشود و اين مثل مشهور است که (من کان له الغُنم کان عليه الغُرم )  " فائده از آنهرکسى که باشد ضرر هم متوجه او خواهد بود" و در آيه مبارکه هم کلمه غنيمت آمدهاست ، پس شامل همه موارد فائده و استفادهميشود  ، و تنهامنحصر به آنچه که در جنگ بدست مى آيدنيست ، بلکه غنيمت جنگى را هم بههمين جهت که فائده است غنيمت ناميدهاند .

    البته بعضى گفته اند که آيه درقضيه بدر نازل شده و همين جهت سببميشود که اختصاص به غنايم جنگىپيدا کند ولى در جواب بايد گفت : اولا (واعلموا)خطاب به جميع است و ثانيا کلمه (ما) در (انّما)موصوله و مطلق است و (من شئ) بيان آنميشود يعنى هرچه را بعنوان استفادهبدست بياوريد اعم از آنکه در جنگ باشديا از منافع کسب و کار  وثالثا مورد نزول سبب تخصيص نمى شود ورابعا حتى اهل سنت نيز کلمه غنيمت رادر اينجا تعميم ميدهند چون اگر فقطشامل غنايم جنگى ميشد معنى نداشتکه در چيز ديگرى قائل بوجوب خمس شوند، پس يا بايد خمس شامل همه فوائد شوديا اينکه از غير غنائم جنگى بطورکامل نفى گردد ؟.

    بخارى در صحيح کتاب المساقات باب منحفر بئرا لم يضمن حديث 2194 باسند از رسولخدا نقل ميکند که فرمود : (المعدنجبار والبئر جبار والعجماء جبار و فىالرکاز الخمس) "يعنى اگر کسى در معدن يا چاهى ازبين برود يا حيوانى او را بکشدديه ندارد و در رکاز - يعنى چيزىکه در اثر کاوش و کندن زمين بدست مىآيد- خمس است بنا بر اين کسىنميتواند که ادعا کند در اسلام خمس نيستيا اگر هست مخصوص غنائم جنگ است .

    بنا بر اين روايت صحيحه اى کهاز امام صادق عليه السلام نقل شده است (ليسالخمس الا فى الغنائم) "خمس نيست مگر در غنيمت ها "  معنايش اعم از غنائم جنگى و مطلق فائدهاست ، چون به اتفاق همه مسلمانان در رکاز خمساست و رکاز جزء غنائم جنگ نيست .

    اما روايات صحيحه اى که از ائمهعليهم السلام نقل شده و دلالت بر وجوب خمسدارند زياد است و ما به عنوان نمونه چندروايت را نقل مى کنيم .

    1- شيخ صدوق با اسناد از ابو بصيرروايت ميکند که گفت : "به امام باقرعليه السلام عرض کردم : آسانترينچيزيکه بنده بسبب آن وارد جهنم ميشودچيست ؟ امام فرمودند : کسيکه يک درهماز مال يتيم را بخورد و ما يتيمهستيم  ، و دلالت آن بر وجوب خمس کاملاروشن است .

    2- صحيحه ربعى بن عبدالله از امامصادق عليه السلام که فرمود : هر وقت کهبراى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم غنيمت مى آوردند ، خالص آن مال را برميداشت و آن براى خود آنحضرت بود ومابقى را پنج قسمت نموده ،خمس آنرا مىگرفت و چهار قسمت ديگر را بينجنگجويان تقسيم ميکرد ، بعد خود خمسرا نيز پنج قسمت نموده خمس الله را خودش اخذمينمود و چهار قسمت ديگر را بينذوى القربى و ايتام و مساکين و درراه ماندگان تقسيم ميکرد  . 

    دلالت اين حديث هم در وجوب تعلق خمسبر غنائم جنگى غير قابل خدشه است .

    3- صحيحه محمد بن مسلم از امام باقرعليه السلام که گفت : " سؤال کردم ازآنحضرت از معادن طلا و نقره و مس و آهن و سرب ،فرمود : در تمام اينها خمس تعلق مىگيرد  دلالت اين حديث هم بر وجوب خمسدر معادن روشن تر از آنست که کسى انکار کند" .

    4- صحيحه عبيدالله بن على حلبىاست که از امام صادق عليه السلام پرسيد :" در گنج چه مقدار حق واجب است فرمود : خمس آن"  که وجوب خمس را در گنج ميرساند .

    5- صحيحه حلبى که از امام صادقعليه السلام در باره عنبر و لؤلؤ سؤال کردحضرت فرمودند : خمس به آن تعلق ميگيرد  که وجوب خمس را در اشيائى که بسببغواصى بدست مى آيد ثابت ميکند .

    6- موثقه سماعه که گفت : " سؤال کردم ازامام کاظم عليه السلام از خمس که به چهچيزهايى تعلق مى گيرد فرمود : درتمام فوائدى که به دست مردم مى رسد کمباشد يا زياد "  .

    7- صحيحه على بن مهزيار که گفت :" بعضى از اصحاب نوشت به امام محمد تقىعليه السلام که آيا خمس به همه چيزتعلق ميگيرد فرمود بلى بعد از اخراجمصارف سال و مؤنه -5- که دلالت اين دوروايت هم بر تعلق و وجوب خمس بمطلق فائدهکاملا روشن است .

    البته روايات زياد است و اهلتحقيق ميتوانند به کتب روائى شيعهاز جمله وسايل الشيعه کتاب الخمس مراجعهکنند .

    آنوقت دکتر اين همه روايت صحيح راناديده گرفته و به چند روايت ضعيفيا ناقص از حيث دلالت يا قيچىشده و تحريف شده خواسته است که وجوب خمس راکه جزء ضروريات دين است منکر شود و بااينکار خود گمان کرده است که ميتواندشيعيان از مسير عمل به مذهبشان بازدارد ، اما زهى خيال باطل .