بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پیشوای سوم, هیئت تحریریه موسسه اصول دین قم ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     pishva3 - پيشواى سوم حضرت امام حسين (ع)
 

 

 
 

پيشواى سوم حضرت امام حسين (ع)

بسم الله الرحمن الرحيم

به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومين فرزند برومند حضرت على و فاطمه،كهدرود خدا بر ايشان باد،در خانه‏ى وحى و ولايت،چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص) رسيد،به خانه‏ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا كودكش را بياورد.اسماء او را در پارچه‏يى سپيد پيچيد و خدمترسول اكرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3) .

به روزهاى اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش،امين وحى الهى،جبرئيل،فرود آمد و گفت:

سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا،اين نوزاد را به نام‏پسر كوچك هارون‏«شبير» (4) كه به عربى‏«حسين‏»خوانده مى‏شود،نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسىبن عمران است جز آنكه تو خاتم پيغمبران هستى.

و به اين ترتيب نام پر عظمت‏«حسين‏»از جانب پروردگار،براى دومين فرزند فاطمه انتخابشد.

به روز هفتم ولادتش،فاطمه‏ى زهراء كه سلام خداوند بر او باد،گوسفندى را براى فرزندش بهعنوان عقيقه (6) كشت،و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسين و پيامبر (ص)

از ولادت حسين بن على (ع) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد،مردم از اظهار محبت و لطفى كه پيامبر راستين اسلام (ص) در باره‏ى حسين (ع) ابراز مى‏داشت،به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.

سلمان فارسى مى‏گويد:ديدم كه رسول خدا (ص) حسين (ع) را بر زانوى خويش نهاده او رامى‏بوسيد و مى‏فرمود:

تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى،تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى،تو جت‏خدا و پسر حجت‏خدا و پدر حجت‏هاى خدايى كه نه نفرند و خاتم ايشان،قائم ايشان (امامزمان عج) مى‏باشد. (8)

انس بن مالك روايت مى‏كند:

وقتى از پيامبر پرسيدند كداميك از اهل بيت‏خود را بيشتر دوست مى‏دارى،فرمود:حسن و حسين را، (9) بارها رسول گرامى حسن و حسين را به سينه مى‏فشرد و آنان را مى‏بوييد ومى‏بوسيد. (10)

ابو هريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است در عين حال اعترافمى‏كند كه:

رسول اكرم (ص) را ديدم كه حسن و حسين (ع) را بر شانه‏هاى خويش نشانده بود و به سوى ما مى‏آمد،وقتى به ما رسيد فرمود:هر كس اين دو فرزندم را دوست‏بدارد مرا دوستداشته و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. (11)

عالى‏ترين،صميمى‏ترين و گوياترين رابطه‏ى معنوى و ملكوتى بين پيامبر و حسين را مى‏تواندر اين جمله‏ى رسول گرامى اسلام (ص) خواند كه فرمود:حسين از من و من‏از حسينم. (12)

حسين با پدر

شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد،و آنگاه كه رسول خدا (ص) چشم از جهان فرو بست و به لقاء پروردگار شتافت،مدت سى سال با پدر زيست.پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد،و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد،جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت. پدرى كه در زمان حكومتش لحظه‏اى او را آرام نگذاشتند،همچنانكه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.در تمام اين مدت،با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مى‏كرد، و در چند سالى كه حضرت على (ع) متصدى خلافت ظاهرى شد،حضرت حسين (ع) در راه پيشبرد اهداف اسلامى،مانند يك سرباز فداكار همچون برادر بزرگوارش مى‏كوشيد،و در جنگهاى‏«جمل‏»،«صفين‏»و«نهروان‏»شركت داشت. (13) و به اين ترتيب،از پدرش امير المؤمنين (ع) و دين خدا حمايت كرد و حتى گاهى در حضور جمعيت‏به غاصبين خلافت اعتراضمى‏كرد.

در زمان حكومت عمر،امام حسين (ع) وارد مسجد شد،خليفه‏ى دوم را بر منبر رسول الله (ص) مشاهده كرد كه سخن‏مى‏گفت.بلا درنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد:از منبر پدرم فرودآى... (14)

امام حسين با برادر

پس از شهادت حضرت على عليه السلام،به فرموده‏ى رسول خدا (ص) و وصيت امير المؤمنين (ع) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على عليه السلام،فرزند بزرگ امير المؤمنين (ع) منتقل گشت و بر همه‏ى مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايان امام حسن (ع) گوش فرا دارند.امام حسين (ع) كه دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود،همراه و همكار و همفكر برادرش بود.

چنانكه وقتى بنابر مصالح اسلام و جامعه‏ى مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ امام حسن (ع) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد،امام حسين (ع) شريك رنجهاى برادر بود و چون مى‏دانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است، هرگز اعتراض به برادر نداشت و حتى يكروز كه معاويه،در حضور امام حسن و امام حسين (ع) دهان آلوده‏اش را به بدگويى نسبت‏به امام حسن و پدر بزرگوارشان امير مؤمنان (ع) گشود، امام حسين (ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاويه بشكند و سزاى ناهنجاريش را به كنارش بگذارد ولى امام حسن (ع) او را به‏سكوت و خاموشى فرا خواند،امام حسين (ع) پذيرا شد و به جايش باز گشت،آنگاه امام حسن (ع) خود به پاسخ معاويه بر آمد،و با بيانى رسا وكوبنده،خاموشش ساخت. (15)

امام حسين عليه السلام در زمان معاويه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) ازدنيا رحلت فرمود،به گفته‏ى رسول خدا و امير المؤمنين (ع) و وصيت‏حسن بن على (ع) امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين(ع) منتقل شد و از طرف خدا مامور رهبرى جامعه گرديد.

امام حسين (ع) مى‏ديد كه معاويه با اتكاء به قدرت اسلام،بر اريكه‏ى حكومت اسلام به ناحق تكيه زده،سخت مشغول تخريب اساس جامعه‏ى اسلامى و قوانين خداوند است،و از اين حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج مى‏برد،ولى نمى‏توانست دستى فراز آورد و قدرتى فراهم كند تا او را از جايگاه حكومت اسلامى پائين بكشد،چنانچه برادرش امام حسن (ع) نيزوضعى مشابه او داشت.

امام حسين (ع) مى‏دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد،پيش از هر جنبش و حركت مفيدى به قتلش مى‏رسانند،ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت كه اگر بر مى‏خاست،پيش از اقدام به دسيسه كشته مى‏شد،و از اين كشته شدن هيچنتيجه‏يى گرفته‏نمى‏شد.

بنابر اين تا معاويه زنده بود چون برادر زيست و علم مخالفت‏هاى بزرگ نيفراخت،جز آنكه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مى‏گرفت و مردم را به آينده‏يى نزديك اميدوار مى‏ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود.و در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايت عهدى يزيد،بيعت مى‏گرفت،حسين به شدت با او مخالفت كرد،و هرگز تن به بيعت‏يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه‏يى كوبنده براى او نوشت. (16) معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد،به او اصرارى نكرد وامام (ع) همچنين بود و ماند تا معاويه در گذشت...

قيام حسينى

يزيد پس از معاويه بر تخت‏حكومت اسلامى تكيه زد و خود را امير المؤمنين خواند،و براى اينكه سلطنت ناحق و ستمگرانه‏اش را تثبيت كند،مصمم شد براى نامداران و شخصيت‏هاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت‏با خويش بخواند.به همين منظور،نامه‏اى به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براى من از حسين (ع) بيعت‏بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان.حاكم اين خبر را به امام حسين (ع) رسانيد و جواب مطالبه نمود،امام حسين(ع) چنين‏فرمود:

انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد. (17) آنگاه كه افرادى چون يزيد، (شراب خوار و قمار باز و بى ايمان و نا پاك كه حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمى‏كند) بر مسند حكومت اسلامى بنشيند،بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونهزمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام،اسلام را از بين مى‏برند) .

امام حسين (ع) مى‏دانست اينك كه حكومت‏يزيد را به رسميت نشناخته است اگر در مدينه بماند به قتلش مى‏رسانند،لذا به امر پروردگار،شبانه و مخفى از مدينه به سوى مكه حركت كرد.آمدن آن حضرت به مكه،همراه با سرباززدن او از بيعت‏يزيد،در بين مردم مكه و مدينه انتشار يافت،و اين خبر تا به كوفه هم رسيد.كوفيان از امام حسين (ع) كه در مكه بسر مى‏برد دعوت كردند تا به سوى آنان آيد و زمامدار امورشان باشد.امام (ع) مسلم بن عقيل (ع) ،پسر عموى خويش را به كوفه فرستاد تا حركت و واكنش اجتماع كوفى را از نزديك ببيند و برايشبنويسد.

مسلم به كوفه رسيد و با استقبال گرم و بى سابقه‏يى روبرو شد،هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع) با او بيعت كردند،و مسلم (ع) هم نامه‏يى به امام حسين (ع) نگاشت و حركت فورى امام (ع) را لازم گزارش داد.هر چند امام حسين (ع) كوفيان را به خوبى مى‏شناخت،و بى‏وفايى و بى دينى‏شان را در زمان حكومت پدر و برادر ديده بود و مى‏دانست‏به گفته‏ها و بيعت‏شان با مسلم (ع) نمى‏توان اعتماد كرد،و ليكن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصميمگرفت كه به سوى كوفه حركت كند.

با اينحال تا هشتم ذى حجه،يعنى روزيكه همه‏ى مردم مكه عازم رفتن به‏«منى‏»بودند (18) و هر كس در راه مكه جا مانده بود با عجله‏ى تمام مى‏خواست‏خود را به مكه برساند،آن حضرت در مكه ماند و در چنين روزى با اهل بيت و ياران خود،از مكه به طرف عراق خارج شد و با اين كار هم به وظيفه‏ى خويش عمل كرد و هم به مسلمانان جهان فهماند كه پسر پيغمبر امت،يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نكرده بلكه عليه او قيام كرده است.

يزيد كه حركت مسلم (ع) را به سوى كوفه دريافته و از بيعت كوفيان با او آگاه شده بود،ابن زياد را (كه از پليدترين ياران يزيد و از كثيف‏ترين طرفداران حكومت‏بنى اميه بود) به كوفهفرستاد.

ابن زياد از ضعف ايمان و دو رويى و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد و ارعاب آنان را از دور و بر مسلم پراكنده ساخت،و مسلم (ع) به تنهايى با عمال ابن زياد به‏نبرد پرداخت،و پس از جنگى دلاورانه و شگفت،با شجاعت‏شهيد شد. (سلام خدا بر او باد) .و ابن زياد جامعه‏ى دورو و خيانتكار و بى ايمان كوفه را عليه امام حسين (ع) بر انگيخت،و كار به جايى رسيد كه عده‏اى از همان كسانيكه براى امام (ع) دعوت نامه نوشته بودند،سلاح جنگپوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع) از راه برسد و به قتلش برسانند.

امام حسين (ع) از همان شبى كه از مدينه بيرون آمد،و در تمام مدتى كه در مكه اقامت گزيد،و در طول راه مكه به كربلا،تا هنگام شهادت،گاهى به اشاره،گاهى به صراحت،اعلان مى‏داشت كه:مقصود من از حركت،رسوا ساختن حكومت ضد اسلامى يزيد و بر پا داشتن امر به معروف و نهى از منكر و ايستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است و جز حمايت قرآن و زندهداشتن دين محمدى هدفى ندارم.

و اين ماموريتى بود كه خداوند به او واگذار نموده بود،حتى اگر به كشته شدن خود و اصحابو فرزندان و اسيرى خانواده‏اش اتمام پذيرد.

رسول گرامى و امير مؤمنان و حسن بن على (ع) پيشوايان پيشين اسلام،شهادت امام حسين (ع) را بارها بيان فرموده بودند.حتى در هنگام ولادت امام حسين (ع) ،رسول گرانمايه اسلام (ص) شهادتش را تذكر داده بود. (19) و خود امام حسين (ع) به علم امامت مى‏دانست كه آخر اين سفر به‏شهادتش مى‏انجامد،ولى او كسى نبود كه در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد،يا از اسارت خانواده‏اش واهمه‏اى به دل راه دهد.او آنكس بود كه بلا را كرامت و شهادت را سعادت مى‏پنداشت. (سلام ابدى خدابر او باد) .

خبر«شهادت حسين (ع) در كربلا»به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه‏ى مردم از پايان اين سفر مطلع بودند.چون جسته و گريخته،از رسول الله (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و امام حسن بن على (ع) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند.

بدين سان حركت امام حسين (ع) با آن درگيريها و ناراحتى‏ها.احتمال كشته شدنش را دراذهان عامه تشديد كرد.به ويژه كه خود در طول راه مى‏فرمود:

«من كان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا (20) »هر كس حاضر استدر راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد همراه ما بيايد».

و لذا در بعضى از دوستان اين توهم پيش آمد كه حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.

غافل از اينكه فرزند على بن ابيطالب (ع) امام و جانشين پيامبر،و از ديگران به وظيفه‏ى خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده‏ى او نهاده دست نخواهد كشيد.بارى امام حسين (ع) با همه‏ى اين افكار و نظريه‏ها كه اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد،وكوچكترين خللى در تصميمش راه نيافت.

سر انجام،رفت،و شهادت را دريافت،نه خود تنها،بلكه با اصحاب و فرزندان،كه هر يك ستاره‏اى درخشان در افق اسلام بودند،رفتند و كشته شدند،و خون‏هايشان شن‏هاى گرم دشت كربلا را لاله باران كرد تا جامعه‏ى مسلمان بفهمد،يزيد (باقى مانده‏ى بسترهاى گناه آلود خانداناميه) جانشين رسول خدا نيست،و اساسا اسلام از بنى اميه و بنى اميه از اسلام جداست.

راستى هرگز انديشيده‏ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع) به وقوع نمى‏پيوست،و مردم يزيد را خليفه‏ى پيغمبر (ص) مى‏دانستند و آنگاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاى او و عمالش را مى‏شنيدند چقدر از اسلام متنفر مى‏شدند،زيرا اسلامى كهخليفه‏ى پيغمبرش يزيد باشد به راستى نيز تنفر آور است...

و خاندان پاك حضرت امام حسين (ع) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند،و شنيديم و خوانديم كه در شهرها،در بازارها،در مسجدها،در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نكبتبار يزيد،هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند،و پرده‏ى زيباى فريب را از چهره‏ى زشت و جنايتكار جيره‏خواران بنى اميه برداشتند و ثابت كردند كه يزيد سگ باز و شرابخوار است،هرگز لياقت‏خلافت ندارد و اين اريكه‏اى كه او بر آن تكيه زده جايگاه او نيست،سخنانشان رسالت‏شهادت حسينى را تكميل كرد،طوفانى در جان‏ها بر انگيختند چنانكه نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گرديد و همه‏ى آرزوهاى طلايى و شيطانيش چون نقش بر آب گشت.نگرشى ژرف مى‏خواهد تا بتوان برهمه‏ى ابعاد اين شهادت عظيم و پر نتيجه دست‏يافت.

از همان اوان شهادتش تا كنون،دوستان و شيعيانش،و همه‏ى آنان كه به شرافت و عظمت انسان ارج مى‏گذارند،همه ساله سالروز به خون غلطيدنش را،سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشى و عزادارى محترم مى‏شمارند،و خلوص خويش را با گريه بر مصائب آن بزرگوار ابراز مى‏دارند.پيشوايان مآل انديش و معصوم ما،هماره به واقعه‏ى كربلا و به زنده داشتن آن عنايتى خاص داشتند.غير از اينكه خود به زيارت مرقدش مى‏شتافتند و عزايش را بر پا مى‏داشتند،در فضيلت عزا دارى و محزون بودن براى آن بزرگوار،گفتارهاى متعددى ايرادفرموده‏اند.

ابو عماره گويد:روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ص) رسيدم،فرمود اشعارى در سوگوارى حسين (ع) براى ما بخوان،وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گريه حضرت برخاست،من مى‏خواندم و آن عزيز مى‏گريست چندانكه صداى گريه از خانه برخاست.بعد از آنكه اشعار را تمام كردم،امام عليه السلام در فضيلت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امامحسين (ع) مطالبى بيان فرمود. (21)

و نيز از آن جناب است كه فرمود:گريستن و بى‏تابى كردن در هيچ مصيبتى شايسته نيستمگر در مصيبت‏حسين بن على (ع) كه ثواب و جزايى گرانمايه دارد. (22)

باقر العلوم،امام پنجم (ع) به محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب بزرگ او است فرمود:

به شيعيان ما بگوييد كه به زيارت مرقد حسين (ع) بروند،زيرا بر هر شخص با ايمانى كه بهامامت ما معترف است،زيارت قبر ابا عبد الله (ع) لازم مى‏باشد. (23)

امام صادق (ع) مى‏فرمايد:

«ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يكون من الاعمال‏».

همانا زيارت حسين (ع) از هر عمل پسنديده‏اى ارزش و فضيلتش بيشتر است. (24)

زيرا كه اين زيارت در حقيقت مدرسه‏يى بزرگ و عظيم است كه به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مى‏دهد و گويى روح را،به سوى ملكوت خوبى‏ها و پاكدامنى‏ها و فداكاريها پروازمى‏دهد.

هر چند عزادارى و گريه بر مصائب حسين بن على (ع) ،ومشرف شدن به زيارت قبرش و باز نماياندن تاريخ پر شكوه و حماسه ساز كربلايش ارزش و معيارى والا دارد،لكن بايد دانست كه نبايد تنها به اين زيارت‏ها و گريه‏ها و غم گساريدن اكتفا كرد،بلكه همه‏ى اين تظاهرات، فلسفه‏ى دين دارى-فداكارى-حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزد مى‏نمايد،و هدف هم جز اين نيست،و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست مى‏باشد،و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم هدف مقدسحسينى به فراموشى مى‏گرايد.

اخلاق و رفتار امام حسين (ع)

با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خدا خواهى و خدا جويى حسين (ع) ،در مى‏يابيم كه هماره وقت او به پاكدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهيم عميقى والاتر از دركو ديد ما گذشته است.

اكنون مرورى كوتاه به زواياى زندگانى آن عزيز كه پيش روى ما است:

جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه‏ى بسيارى داشت. گاهى در شبانه روز صدها ركعت نماز مى‏گزاشت. (25) و حتى در آخرين شب زندگى دست از نياز و دعا بر نداشت،و خوانده‏ايم كه از دشمنان مهلت‏خواست تا بتواند با خداى خويش به خلوت‏بنشيند و فرمود:خدا مى‏داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زياد و استغفار رادوست دارم. (26)

حضرتش بارها پياده به خانه‏ى كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد. (27)

پسران غالب اسدى (بشر و بشير) حكايت كرده‏اند كه:در عصر روز عرفه،نهم ذيحجة الحرام، در بيابان عرفات همراه حسين (ع) بوديم.آن حضرت با كمال خشوع و بندگى از خيمه بيرون آمد و با جمع كثيرى از اصحاب و فرزندان به دامنه‏ى چپ كوه ايستاد،صورت مبارك به جانب كعبه گرداند،دستها را چونان مستمند ضعيفى به سوى آسمان گشود،و اين دعا را قرائتفرمود:

«حمد و سپاس خدايى را كه چيزى نمى‏تواند قضا و خواسته‏ى او را رد كند و از عطا وبخشش او جلوگيرى نمايد.

دست او در سخاوت و كرم باز است و هر چيزى را به حكمت‏خويش نيكو و متقن قرار داده است،تلاش پنهان كاران بر او مخفى نيست و آنچه به او سپرده شود تباه نمى‏گردد اوست پاداش و كيفر دهنده‏ى همه و اصلاح كننده‏ى حالات بندگان قناعت پيشه و رحم كننده‏ى ناتوانان و ضعيفان،فرود آورنده منافع و كتاب جامع-قرآن-نورانى و فروزان،و اوست‏شنونده‏ى دعاها و برطرف كننده‏ى گرفتاريها و بالا برنده‏ى درجه‏ى نيكوكاران و كوبنده‏ى ستمگران، خدايى به جز او نيست،همتا ندارد وچيزى مانندش نيست،و اوست‏شنوا و بينا و لطيف (28) وآگاه،و بر هر چيزى قادر و توانا.

بارالها به سوى تو روى مى‏آورم و به پروردگارى تو گواهى مى‏دهم،اعتراف و اقرار دارم كه تو پروردگارم هستى و بازگشتم به سوى توست،پيش از آنكه چيزى باشم و نشانى از من باشد بهنعمت‏بر من آغاز كردى و مرا از خاك آفريدى...

سپس مرا صحيح و سالم،براى هدايتى كه از پيش مقدر فرموده بودى به دنيا آوردى و مرا در گهواره كه كودكى خردسال بودم حفظ كردى و از غذاها،شير گوارا روزيم دادى،دل پرستاران را نسبت‏به من مهربان ساختى،و مادران دلسوز را به تربيت من وا داشتى،و مرا از آزارها و شرور پنهانى جن حفظ كردى و از فزونى و كاستى سالم نگاهداشتى،-پس تو بلند مرتبه‏يى اى رحيم اى رحمان-تا آنگاه كه زبان به سخن گشودم،و تمام گردانيدى به من نعمتهاى كامل خود را و همه ساله مرا پروراندى تا كه خلقتم كامل شد و نيرويم اعتدال يافت، جت‏خود را بر من تمام كردى كه معرفت و شناخت‏خود را به من الهام نمودى،و مرا به عجايب حكمت‏خود شگفت زده كردى و به آفرينش‏هاى بى سابقه‏ات كه در آسمان و زمينت‏بوجود آوردى هشيارم ساختى و براى سپاسگزارى و يادت آگاهم ساختى و اطاعت و پرستش خويش به من واجب كردى و آنچه پيامبرانت آوردند به من فهماندى و پذيرفتن آنچه موجب خشنوديت مى‏شود بر من سهل و آسان كردى و به يارى و لطفى كه در همه‏ى اين مراحلنسبت‏به من داشتى بر من منت نهادى.

بارالها راضى نشدى كه برخى از نعمتها را به من ندهى،به جود عظيم و احسان ديرينه‏اتانواع خوردنيها و آشاميدنيها و انواع پوششها و لباسها را روزيم گردانيدى.

آنگاه كه همه‏ى نعمتها را بر من تمام گردانيدى و همه‏ى بلاها را از من دور گردانيدى،نادانى من و نيز گستاخيم بر تو بازت نداشت كه مرا به موجبات قرب راهنمايى كنى و به آنچه مرادر نزد تو جا مى‏دهد موفق گردانى.

خدايا كدام يك از نعمتهايت را بر شمرم و ياد كنم يا به شكر كداميك از عطاياى تو بپردازم در حاليكه نعمتها و عطاياى تو بيش از آن است كه شمارندگان بتوانند آن‏ها را بشمارند يا حسابداران بتوانند به آن علم پيدا كنند.اضافه شدت‏ها و ناراحتى‏ها و بلاهايى كه از من دورداشتى افزونتر از سلامتى و عافيت و راحتى‏هايى است كه براى من آشكار است.

خدايا من ترا به حقيقت ايمانم و...گواه مى‏گيرم،و اگر به فرض در همه‏ى عصرها و دهرها زنده بمانم و در صدد بر آيم و بكوشم كه شكر يكى از نعمتهايت را به جا آورم توانايى آن راندارم،مگر تو بر من منت نهى كه خود موجب شكر جديد و ثناى تازه‏يى خواهد گرديد...

بارالها مرا چنان كن كه از تو آن چنان ترسم كه گويى ترا مى‏بينم و مرا به نعمت تقوى وپرهيزگارى سعادتمند گردان و به سبب ارتكاب معصيت و نافرمانى بدبختم نگردان.

بارالها بى نيازى را در نفس و جانم،و يقين را در دلم،و اخلاص را در عملم،و روشنى را درديده‏ام،و بصيرت و بينايى را در دينم،قرار ده و مرا به عضوها و جوارحم بهره‏مند گردان...

بارالها اگر بخواهم نعمتهاى وجود و بخششهاى گرانمايه‏ات را بر شمارم نمى‏توانم.

مولاى من،تويى كه كرم كردى‏تويى كه نعمت دادى‏تويى كه نيكى كردى‏تويى كه به فضيلت رفتار كردى‏تويى كه بخششت را به كمال رساندى‏تويى كه روزى دادى‏تويى كه توفيق عنايت فرمودى‏تويى كه عطا كردى‏تويى كه بى نياز گرداندى‏تويى كه مايه دادى‏تويى كه پناه دادى‏تويى كه مهمات مرا كفايت فرمودى‏تويى كه هدايت كردى‏تويى كه ما را از لغزشها و خطرها حفظ كردى‏تويى كه پرده پوشى نمودى‏تويى كه آمرزيدى‏تويى كه عفو كردى‏تويى كه يارى كردى‏تويى كه نيرو بخشيدى‏تويى كه نصرت نمودى‏تويى كه شفا بخشيدى‏تويى كه عافيت دادى‏تويى كه گرامى داشتى‏تباركت ربى و تعاليت فلك الحمد دائما و لك الشكر واصبا، بزرگى و والايى اى پروردگار من،حمد و ثنا تا به ابد ويژه و مخصوص توست و هميشه و همارهبراى توست.

پس آفريدگارابه عصيانم معترفم مرا ببخش و از گناهانم در گذر. (29) »

در آن روز حسين عليه السلام آنچنان دلها را با خواندن اين دعا به سوى خدا كشيد كه انبوه خلايق صدايشان به گريه برخاست چنانكه خداى را همراه كلمات امامشان به اجابت‏خواندندو آمين گفتند.ابن اثير در كتاب اسد الغابه مى‏نويسد:

«كان الحسين رضى الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخيرجميعها (30) »

حسين (ع) بسيار روزه مى‏گرفت و نماز مى‏گذارد و به حج مى‏رفت و صدقه مى‏داد و همه‏ى كارهاى پسنديده را انجام مى‏داد.شخصيت‏حسين بن على (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع) ،پياده به كعبه مى‏رفتند،همه‏ى بزرگان وشخصيت‏هاى اسلامى باحترامشان از مركب پياده شده،همراه آنان راه پيمودند. (31)

احترامى كه جامعه براى حسين (ع) قائل بود بدان جهت‏بود كه او با مردم زندگى مى‏كرد-از مردم و معاشرتشان كناره نمى‏جست-با جان جامعه هماهنگ بود،چونان ديگرها از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ايمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار وياور مردم ساخته بود.

و گرنه،او نه كاخ‏هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمى‏بستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمى‏كردند...اين روايت‏يك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست،بخوانيم:

روزى از محلى عبور مى‏فرمود،عده‏اى از فقرا بر عباهاى پهن شده‏اشان نشسته بودند و نان پاره‏هاى خشكى مى‏خوردند،امام حسين (ع) مى‏گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت،نشست و تناول فرمود و آنگاه بيان داشت:

ان الله لا يحب المتكبرين. (32)

خداوند متكبران را دوست نمى‏دارد.

سپس فرمود:من دعوت شما را اجابت كردم،شما هم دعوت مرا اجابت كنيد.آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند،حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است‏به ضيافتشان بياورند، (33) و بدين ترتيب پذيرايى گرمى از آنان به عمل آمد و نيزدرس تواضع و انسان دوستى را با عمل خويش به جامعه آموخت.

شعيب بن عبد الرحمن خزاعى مى‏گويد:

چون حسين بن على (ع) به شهادت رسيد،بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند علتش را از امام زين العابدين (ع) پرسيدند،فرمود:اين پينه‏ها اثر كيسه‏هاى غذايى است كه پدرمشبها به دوش مى‏كشيد و به خانه‏ى زنهاى شوهر مرده و كودكان يتيم و فقرا مى‏رسانيد. (34)

شدت علاقه امام حسين (ع) را به دفاع از مظلوم و حمايت‏از ستم ديدگان مى‏توان در داستان ارينب و همسرش عبد الله بن سلام دريافت،كه اجمال و فشرده‏اش را در اينجا متذكرمى‏شويم:

يزيد به زمان ولايت عهدى،با اينكه همه نوع وسائل شهوترانى و كام جوئى و كامروايى از قبيل پول،مقام،كنيزان رقاصه و...در اختيار داشت چشم ناپاك و هرزه‏اش را به بانوى شوهردارعفيفى دوخته بود.

پدرش معاويه به جاى اينكه در برابر اين رفتار زشت و ننگين عكس العمل كوبنده‏اى نشان دهد،با حيله‏گرى و دروغ پردازى و فريبكارى،مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانه‏ى شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده‏ى پسرش يزيد بكشاند.حسين بن على (ع) از قضيه با خبر شد در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه‏ى شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يكى از قوانين اسلام،زن را به شوهرش عبد الله بن سلام باز گرداند و دست تعدى و تجاوز يزيد را از خانواده‏ى مسلمان و پاكيزه‏يى قطع نمود و با اين كار همت و غيرت الهى‏اش را نمايان و علاقمندى خود را به حفظ نواميس جامعه‏ى مسلمان ابراز داشت و اين رفتار داستانى شد كه در مفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى اميه،براى هميشهدر تاريخ به يادگار ماند. (35)

علائلى در كتاب‏«سمو المعنى‏»مى‏نويسد:ما در تاريخ انسان به مردان بزرگى برخورد مى‏كنيم كه هر كدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خويش را جهانگير ساخته‏اند يكى در شجاعت، ديگرى در زهد،آن ديگر در سخاوت،و...اما شكوه و بزرگى امام حسين (ع) حجم عظيمى است كه ابعاد بى نهايتش هر يك مشخص كننده‏ى يك عظمت فراز تاريخ است،گويا او جامعهمه‏ى والايى‏ها و فرازمندى‏هاست. (36)

آرى مردى كه وارث بى كرانگى نبوت محمدى است،مردى كه وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضيلت مادرى چون حضرت فاطمه (ع) است،چگونه نمونه‏ى برتر و والاى عظمت انسان و نشانه‏ى آشكار فضيلت‏هاىخدايى نباشد.

درود ما بر او باد كه بايد او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهيم.

امام حسين (ع) و حكايت زيستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه‏ى يك بزرگ مرد تاريخ را براى ما مجسم مى‏سازد،بلكه او با همه‏ى خويشتن،آيينه‏ى تمام نماى فضيلت‏ها،بزرگ منشى‏ها،فداكاريها،جان بازى‏ها،خداخواهى‏ها و خدا جويى‏هامى‏باشد،او به تنهايى مى‏تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد.

بودن و رفتنش،معنويت و فضيلت‏هاى انسان را ارجمندنمود.

به سخنان دل آويز زندگى سازش بپردازيم:

«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاءقل الديانون (37)

مردم بنده‏ى دنيا هستند و دين را فقط با زبانشان لمس مى‏كنند،تا وقتى بدانند اين گفتگوى ظاهرى به ضرر دنيايشان نيست‏بر محور دين چرخ مى‏خورند،اما آنگاه كه به امتحانى آزموده شوند (كه لازم آيد از دنيا ببرند و به دين بپيوندند) دين داران واقعى كمهستند.

امام حسين (ع) به فرزندش امام زين العابدين (ع) فرمود:

«اى بنى اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصرا الا الله جل و عز». (38)

پسرم،از ستم نمودن به كسى كه جز خداوند بزرگ و عزيز ياورى ندارد بپرهيز. (خداوندبزودى داد چنين مظلومى را از ظالم خواهد گرفت) .

شخصى از امام حسين (ع) خواست‏خير دنيا و آخرت را براى او بنويسد،حضرت در جواب اونوشت:

«بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد فان من طلب رضى الله بسخط الناس كفاه الله امور الناسو من طلب رضى الناس بسخط الله وكله الله الى الناس‏و السلام‏». (39)

يعنى:هر كس خواهان رضايت‏خداوند باشد و خشنودى خداوند را به غضب مردم نفروشد، آفريدگار امورى كه بدست مردم است‏براى او كفايت‏خواهد كرد،و هر كس طالب رضايتمردم باشد و خشنودى مردم را به غضب خدا بخرد،پروردگار او را به مردم وا مى‏گذارد.

شخصى به امام حسين (ع) عرض كرد:اى پسر رسول خدا (ص) ،من آلوده‏ى به گناه هستم وياراييم نيست كه از عصيانم بگريزم،مرا موعظه فرما.

امام حسين (ع) فرمود به پنج كار بپردازد و هر چه خواستى عصيان ورز.

1-از نعمت‏هاى خداوند استفاده نكن،آنگاه به گناه رو كن.

2-اگر مى‏توانى از حكومت و سر پرستى پروردگار خارج شوى گناه كن.

3-به جائى پناه ببر كه آفريدگارت ترا ننگرد بعد هر چه خواستى گناه كن.

4-اگر مى‏توانى هنگام مرگ جان به فرشته‏ى خدا تسليم ننمايى هر گناهى مى‏خواهى بهجاى آور.

5-اگر مى‏توانى وقتى كه ترا به شعله‏هاى دوزخ مى‏سپارند وارد نشوى هر اندازه مى‏خواهى عصيان كن. (40) (اكنون كه نمى‏توانى اين پنج كار را انجام دهى بايد از گناه و آلودگى بپرهيزى).

و نيز حسين بن على (ع) فرمود:اى انسان سرمايه و هستى تو عمر تست،هر روز كه از عمر تو مى‏گذرد قسمتى از هستى تو از بين رفته است (بنگر از هستى و سرمايه‏ات استفاده كرده‏اى؟و متوجه باش در آينده بيهوده آنرا تلف نكنى) . (41)

«پايان‏»

پى‏نوشتها:

1- در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع) اقوال ديگرى هم گفته شده است،ولى ما قولمشهور بين شيعه را نقل كرديم.ر.به.ك.اعلام الورى طبرسى ص 213

2- احتمال دارد منظور از اسماء،دختر يزيد بن سكن انصارى باشد.ر.به.ك.اعيان الشيعه جزء11 ص 167

3- امالى شيخ طوسى ج 1 ص 377

4- شبر بر وزن حسن و شبير بر وزن حسين و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پيغمبر اسلام (ص) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام ناميده است- تاج العروس ج 3 ص 389،اين سه كلمه در زبان عبرى همان معنى را دارد كه حسن وحسين و محسن در زبان عربى دارد- لسان العرب ج 6 ص 60

5- معانى الاخبار ص 57

6- در منابع اسلامى در باره‏ى عقيقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسيار مؤثردانسته شده است،ر.به.ك.وسائل الشيعه ج 15 ص 143 به بعد.

7- كافى ج 6 ص 33.

8- مقتل خوارزمى ج 1 ص 146- كمال الدين صدوق ص 152.

9- سنن ترمذى ج 5 ص 323.

10- ذخائر العقبى ص 122.

11- الاصابه ج 11 ص 330.

12- سنن ترمذى ج 5 ص 324- در اين قسمت رواياتى كه در كتابهاى اهل تسنن آمده استنقل شد تا براى آنها هم سنديت داشته باشد.

13- الاصابه ج 1 ص 333.

14- تذكرة الخواص ابن جوزى ص 34- الاصابه ج 1 ص 333،آنطور كه بعضى از مورخينگفته‏اند اين موضوع تقريبا در سن دهسالگى امام حسين (ع) اتفاق افتاده است.

15- ارشاد مفيد ص 173.

16- رجال كشى ص 94- كشف الغمه ج 2 ص 206.

17- مقتل خوارزمى ج 1 ص 184- لهوف ص 20.

18- روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است كه حاجيها به‏«منى‏»بروند،و در آن زمان به اين حكم استحبابى عمل مى‏كردند،ولى در زمان ما مرسوم شده است كه از روز هشتم يكسره بهعرفات مى‏روند.

19- كامل الزيارات ص 68 به بعد- مشير الاحزان ص 9.

20- لهوف ص 53.

21- كامل الزيارات ص 105.

22- كامل الزيارات ص 101.

23- كامل الزيارات ص 121.

24- كامل الزيارات ص 147.

25- عقد الفريد ج 3 ص 143.

26- ارشاد مفيد ص 214.

27- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 224- اسد الغابه ج 2 ص 20.

28- مرحوم شيخ صدوق در معناى كلمه‏ى لطيف كه يكى از نامهاى خداست چنينمى‏نويسد:

لطيف دو معنا دارد:

1- آفريدگار چيزهاى كوچك و كسى كه كارها و تدبيرات او ظريف و دقيق است.

2- نيكويى كننده به بندگان و كسى كه به بندگان خود لطف دارد. (توحيد صدوق ص 217) .

29- اين دعا در كتاب اقبال سيد بن طاوس ص 350- 339 و بلد الامين كفعمى ص 258- 251 و بحار الانوار علامه‏ى مجلسى ج 98 ص 213 به بعد و مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمى و ساير كتابها نقل شده است.كسانى كه بخواهند از متن عربى آن استفاده كنندمى‏توانند به كتاب مفاتيح الجنان كه در دسترس همه مى‏باشد مراجعه نمايند.

30- اسد الغابه ج 2 ص 20.

31- ذكرى الحسين ج 1 ص 152 به نقل از رياض الجنان چاپ بمبئى ص 241انساب الاشراف.

32- سوره‏ى نحل آيه‏ى 22.

33- تفسير عياشى ج 2 ص 257.

34- مناقب ج 2 ص 222.

35- الامامة و السياسه ج 1 ص 253 به بعد.

36- از كتاب سمو المعنى ص 104 به بعد نقل به معنى شده است.

37- تحف العقول ص 244.

38- تحف العقول ص 246.

39- امالى شيخ صدوق ص 121.

40- از بحار ج 78 ص 126 نقل به معنى شده است.

41- بلاغة الحسين ص 87 به نقل از ارشاد القلوب ديلمى.