بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بهائیت در ایران, ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - بهائيت در ايران
     002 - بهائيت در ايران
     003 - بهائيت در ايران
     004 - بهائيت در ايران
     fehrest - بهائيت در ايران
 

 

 
 

وضع اقتصادى وكشاورزى ناسالم و محدود دوره قاجاريه مبتنى بر كشاورزى سنتى و رابطه ارباب رعيتى ونظام فئوداليزم قرون وسطايى بود كه هر شهر بايد از نظر ارزاق خود را كفايت مىكرد.به اين علت اگر در شهرى به علت كمبود ارزاق قحطى پيش مى آمد و احياناً در شهروولايت ديگر ارزاق وجود داشت ، نمى توانست به ناحيه قحطى زده كمك كند زيرا حاكماندرحدود نصف ارزاق آنها را به جاى ديگر مى بردند و در انبارها نگه مى داشتند.

روى اين اصل دهقانان و زحمت كشان ديگر كه نيروهاى توليد كننده اقتصادى بودندهيچگونه تأمين اقتصادى و اجتماعى نداشتند و در نتيجه در فلاكت و تيره روزى ونااميدى به سر مى بردند و افق زردهايشان تيره بود و تن و روحشان در انتظار فرج وظهور نجات دهنده خدايى بود.

علت گرايش از بعد امنيتى:

محمدرضا فشاهى در كتاب واپسين جنبش قرون وسطايى در قالب نظريات تضاد به بررسى عللو عوامل ايجاد و عوامل ايجاد فرقه هاى مورد نظر پرداخته و وضعيت امنيتى آن دورانرا چنين بيان مى دارد: «نيروهاى نظامى دولت بلاى جان زحمتكشان بودند، زيرا دولتقاجار از ولايات و شهرها و دهات كسانى را كه عموماً بيكار و قلدر و قمه كش و بهاصطلاح عوامانه لات و لوط كوچه و بيابان و گذر و خيابان بودند داوطلبانه به عنوانسرباز مزدور اجير و استخدام و جزء ارتش موهوم خود مى كرد .پس از ثبت نام و گرفتناسلحه آنها را در محل زندگى خود آزاد مى گذاشت اين افراد درشهرها و دهات بلاى جانزحمت كشان مى شدند و از دسترنج آنها اخاذى و مفتخوارى مى كردند و جز ايجاد و تشديدتيره روزى مردم نقش ديگرى نداشتند و همچنين ماليات هاى ديگرى نيز بر روستائيانتحميل مى شد ،مأموران حكومت براى مخارج خود و افرادشان درمناطقى كه تحت اختيارشانبود مالياتى به نام تفاوت عمل دريافت مى كردند افراد قشون و پيكهاى دولتى به زوردر خانه هاى روستائيان اقامت مى كردند و علاوه بر مخارج خود و چارپايانشان اهلخانه را مجبور به خدمت مى كردند و در صورت كمترين مقاومت آنها را با قنداق تفنگ وچماق مجروح مى كردند.

علت گرايش از بعد عقيدتى:

عقيده آوردن پيروان شيخ احمد احسايى به او به اين علت بود كه آنان در جنگ هاىايران و روس ديده بودند که دولت و روحانيت اصولى با تمام توان وارد شدند و شكستخوردند.نا اميدى از اقتدار شاه و روحانيت آنان را به سمت اميد مستضعفان عالم يعنىامام زمان (عج) متمايل نمود و ادعاى ركن رابع از جانب شيخ آنان را فريفته كرد.

علل گرايش ازبعد اجتماعى:

اگر بخواهيم درمورد زمينه اجتماعى پيوستن پيروان به فرقه شيخيه مشروح تر سخنبگوييم، مى توان گفت كه شكست در جنگهاى ايران و روس نوعى تحقير، فقر، گرسنگى وبيمارى براى ايرانيان به ارمغان آورد. دربار كه از روى خوشگذرانى و زياده طلبى نمىتوانست از هزينه هاى خود كم كند به فساد مالى از قبيل رشوه گيرى و گرفتن مالياتمضاعف از مردم پرداخت. مظالم دولتى و بخصوص شكست تلاش روحانيت تراز اول در جنگ پساز ابراز حكم جهاد، زمينه را براى نوعى درون گرايى و كناره گيرى از امور اجتماعىدر بين اقشار مختلف جامعه پديد آورد. احساس شكست و كناره گيرى صاحب نفوذان سياسىاز امور دولتى وحكومتى كه بخشى از آن نيز مى تواند به علت فساد دربار باشد، موجبافزايش نفوذ قدرتهاى بيگانه در دربار شاهى گشت و ميل به دورى گزيدن از استبداد،فقر وشكستها، برخى از مردم را به سوى انديشه هاى خيالپردازانه گرايش داد. از اينرو با آن كه مقابله با افكار صوفيانه و اخباريگرى توسط علماى اصولى و پيشرفتهاىعلمى آنان، دين و زندگى دينى را به واقعيتهاى اجتماعى و عملى نزديك تر مى نمود،اما همين تعارض نيز به نوبه خود زمينه را براى ظهور انديشه هاى نوى كه داراىخصلتهاى دنياگريز بودند فراهم تر كرد.

  درمورد زمينه كسب وجهه باب در ميان مردم ، به غير از فراهم بودن زمينه تقابل دولت وملت يكى به رهبرى شاه و ديگرى به رهبرى روحانيت، مى توان از نوع اعتقادات شاه نيزسخن به ميان آورد. در اين دوره محمدشاه بيش از هر كس ديگر تحت تأثير حاج ميرزاآقاسى استاد و صدر اعظم خود بود. به عقيده الگار«اخلاص بى چون و چراى محمد شاه بهحاجى ميرزا آقاسى جايى براى گفتگو از مرجع مذهبى باقى نگذاشت.» حاج ميرزا آقاسى درايروان به دنيا آمد و هنگام جوانى پدرش او را به عتبات عاليات برد و در محضرعبدالصمد همدانى صوفى معروف، به تحصيل پرداخت. در حمله وهابيه به كربلا استادشكشته شد و او به ايروان بازگشت و چندى در سمت منشى اسقف بزرگ ارمنى ايروان مشغولبه كارگشت. «پس از سرگردانيهاى بيشتر در زى يك درويش در تبريز به دربار عباس ميرزاراه يافت و در آنجا خود را به عنوان معلم و رفيق محمد ميرزا مستقر كرد.» پيشگويىها و خرافه پردازى هاى آقاسى زمينه را براى شيفتگى بيشتر شاه فراهم تر نمود. براىمثال معروف بودكه او وقتى براى سلامت شاه حرارت تابستان را كم كرده بود!

با توجه به همين نشانه ها و گزافه گويى هايى كه در مورد كرامات آقاسى و ديگرصوفيان بيان مى شد وبا توجه به فاصله گرفتن محمد شاه از علماى اصولى، محمد باب بهخود جرأت داد و ماجراى درگيرى خود با علماى شيراز را به اميد اثر بر شاه براى اونوشت. اين درگيرى پس از ادعاى او به نيابت امام زمان (عج) صورت گرفت و در آن پس ازشكست در بحث با علما، على محمد مجبور به توبه شد.همچنين او در زندان ماكو رســالهاى تحــرير كـــرده بــه حاج ميرزا آقاسى تقديم كرد.

به طور كلى درتفحص درباره رابطه دولت با فرقه بابيه بايد گفت به نظر مى رسد در دوره محمد شاه،فاصله گرفتن دولت يا دستگاه سياسى از متشرعين اصولى و گرايش دولت به افكار خرافى وصوفى مآبانه از جمله عواملى است كه زمينه را براى ابراز عقيده على محمد باب پس ازطرد شدن از جانب روحانيت فراهم كرده است. حمايت حاكم اصفهان از او نيز بسياركارساز بوده است. به عبارت ديگر در ابتدا سيد على محمد باب با استفاده از كسوتروحانيت و اعتبار نيابت امام زمان (عج) توانست عده اى را به خود جلب كند. پس ازابراز برائت روحانيت از او على محمد باب به دامن اقتدار دولت چنگ زد. يعنى در قدماول با پشتيبانى اقتدار روحانيت وارد ميدان ادعاى خويش شد و پس از دستگيرى بهدنبال جلب حمايت دولت براى مقابله با روحانيت رفت.

با استفاده ازآنچه دراين گفتار آمد علل گرايش پيروان اين فرقه ها به آنان را مى توان به صورتزير جمع بندى نمود: على رغم برخى كه زمينه اجتماعى جنبش بهائيت را تضاد طبقاتىمبتنى بر عوامل اقتصادى مى دانند به نظر مى رسد كه طبقات اجتماعى آن زمان مبتنىبرزمينه هاى سياسى شكل گرفته بود و ريشه اين جنبش عمدتاً در زمينه هاى سياسى وفرهنگى نهفته است نه اقتصادي. شكست اقتدار دين و دولت در جنگهاى ايران و روس و فقرعمومى مردم زمينه را براى گرايش به شيخيه در پيروان اين فرقه فراهم نمود. تمايلاتصوفى گرايانه محمد شاه و صدراعظم ، خواست دولت روسيه و همراهى بريتانيا براى شكستنمهم ترين عامل انسجام اجتماعى جامعه ايرانى يعنى مذهب شيعه ، تضاد ميان دولت و ملتدر بخش ساختار سياسي- اجتماعى و وجود جنبش شيخيه و تمايلات واقع گريز در اذهانعمدتاً طبقات پايين فرهنگى – سياسى جامعه نيز عمده ترين عواملى هستند كهزمينه را براى به وجود آوردن جنبش بابيه فراهم نمودند. از آن پس اين جنبش عمدتاًبا حمايت بيگانگان در خارج از ايران برنامه ريزى شد و به حيات خود در شكل بهائيت وانواع آن ادامه داد.

نتيجه گيرى

در اين فصل شرح احوال كنشگران بهائيت از تأسيس فرقه شيخيه تا بهائيه يعنى از دورهفتحعلى شاه تا انقلاب مشروطه را بيان داشتيم. ظهور و تكامل اين جنبش در همين دورهاتفاق مى افتد و با پشت سرگذاشتن فرقه هاى گوناگون، از اين تاريخ به بعد عمدتاً درقالب يك فرقه مذهبى – سياسى به حيات خود ادامه مى دهد. توجه به سيرروند خصوصيات رهبران اين فرقه نتايج جالب توجهى را به دست مى دهد. شيخ احمد احسايىبا مرامى به شدت پايبند به ائمه اطهار و روايات آنان به طورى كه بنابر مشرباخباريگرى تعبير و تفسير آن روايات را هم جايز نمى دانست، با تعبير نيابت عامهامام زمان (عج) به نيابت خاصه بدعتى در دين گذاشت كه در آخر عمر خود او موجبتكفيرش شد و بر همان اساس ، فرقه هايى پايه ريزى شد كه اسلام را منسوخ اعلامنمودند و به طورى كه خواهيم ديد با همكارى اسرائيل خواستار محو آن از كره زمينگرديدند.

  اينفرقه ها با انگشت گذاشتن بر نقطه مركزى اعتقاد سياسى شيعه يعنى وجود امام زمان(عج)و محدود كردن نايب آن امام همام در وجود يك انسان تلاش نمودند زمام اعتقادات مردمرا به دست گيرند. با توجه به شخصيت شيخ احمد احسايى، اين حركت فقط با خود بزرگبينى او قابل توجيه است. او خود را در حدى مى ديد كه مى تواند با امامان معصومتماس داشته باشد و دستورات دينى را مستقيماً از آنان دريافت دارد. چيزى كه ازديدگاه همه علماى اصولى شيعه در طى قرون ، كذب محض است ، زيرا اگر كسى به چنينمقامى دست يابد نيازى به ادعاى آن ندارد. او به عنوان نايب عام امام (يعنى مرجعتقليد) از جانب مردم مطاع است و با اين ادعا به مقام بالاترى نخواهد رسيد.تا آوازهعلمى و تقوايى شيخ احمد احسايى در ايران بالاگرفت از جانب علما به ايران دعوت شد وحتى شاه براى تقرب جستن به اين درگاه نامه چاكرانه آن چنانى نوشت كه تا آن زمانبراى هيچ يك از علما ننگاشته بود. از سوى ديگر اگر باب اين ادعا باز شود به راحتىمى تواند مورد سوء استفاده كذابين قرار گيرد و موجب انحراف در دين اسلام شود.

به طورى كهنتيجه آن را در سيدعلى محمدباب و بعد از آن در حسينعلى نورى مى بينيم. بنابراين بهنظر مى رسد شيخ احمد نمى توانست تماماً آن كسى باشد كه ادعا مى نمود.

  سيدعلىمحمد باب با ادعاهايى كه بيمارگونه به نظر مى رسيد، كما اين كه تا مدتها علماى دينبه علت احتمال خبط دماغ از دادن فتواى قتل او اجتناب ورزيدند، و حسينعلى نورى باسياست بازيهاى خاص خود و تلاش در جهت معقولتر نمودن آن ادعاها، درصدد جدا كردنمردم ايران از رهبران اجتماعى خود يعنى مراجع تقليد برآمدند. اين حركت از جانب ايندو نفر و عمدتاً با حمايت دولت روس و پشتيبانى بريتانيا انجام گرفت و با كسبموفقيتهايى در مراحل اوليه نظر ديگر دول اروپايى نظير فرانسه را نيز به سوى خودجلب نمود. در ادامه اين حركت، با كنار گذاشتن روسيه به علت وقوع انقلاب بلشويكى درآن كشور، دولت انگلستان به بهره بردارى از كاشته آنان پرداخت.

ادعاهاى وابستگى اين جنبش از زمان سيد على محمد باب به بيگانگان از اين روست كه اوبخصوص پس از طرح ادعاهايش در شيراز و انجام مناظره با علماى وقت و طرد وى از جانبروحانيت ، تحت حمايت حاكم گرجى الاصل اصفهان قرار مى گيرد و بر اثر پذيرايى بسيارسخاوتمندانه آن حاكم بر شدت ادعاهايش مى افزايد. با برگزارى تجمع با بيان در دشتبه دشت، اين ادعاها رنگ نوآورى دينى مى گيرد و به بدعتهاى تازه در دين مى انجامد.نقش حسينعلى نورى كه در ارتباط تنگاتنگ با سفارت روسيه بود بخصوص در ماجراى به دشتبسيار بارز است. اگر از ديد منافع خارجى به اين مسئله بنگريم، ايجاد شورشهاى سهگانه در ابتداى سلطنت ناصرالدين شاه خود زمينه اى است براى مقابله با دولت و گرفتنامتياز از آنان از سويى و ايجاد دودستگى ميان ملت از سوى ديگر. شايد اگر درايتاميركبير در بدنه دولت و هوشمندى علماى شيعه در ميان ملت نبود اين نقشه موفق مى شدو جدايى ايران شمالى و ايران جنوبى تحقق مى يافت، اما چنين نشد. تبعيد اين فرقه هابه خارج از ايران و صدور دستور اعدام على محمدباب توسط اميركبير، همراه با اعتقادراسخ مردم به مذهب شيعه موجب شد تا نقشه شوم بيگانگان در ايران عملى نگردد.

  ارتباطحسينلعى نورى كه يكى از جانشينان و مروجان اصلى بابيت و سپس بهائيت درايران بهشمار مى آيد با سفارت روس كاملاً روشن و بارز است. او خود براى شكستن كيان واقتدار روحانيت شيعه ، نوآورى دينى را تكميل كرد و به طورى كه خواهيم ديد، بهائيانعكا را مركز خود قرار دادند. از اين پس اين فرقه ، جهان وطنى آغاز كرد و به عنوانابزار دستى براى شكستن اسلام در سراسر دنيا توسط دولتهاى استعمارگر به كار گرفتهشد. بعدها اسرائيل هم كه به دنبال ايجاد شكاف در بين مسلمانان و شكستن اتحاد واتفاق آنان بود و هست، از تقويت بهائيان دريغ نورزيد.

  در سيرتحولات تدريجى كنشگران بهائيت مى بينيم كه رهبرى دينى نهايتاً به نوعى رهبرى حزبىمبدل مى شود. اين تحولات از فرقه شيخيه كه با جداشدن از روحانيت شيعه خود را درپناه اقتدار دولت ايران قرار داده بود، آغاز گرديد. مخالفت باب با اقتدار دولت وروحانيت به جداشدن بابيان از دولت و ملت ايران انجاميد. سپس با طرد جانشينان او ازكشور، رهبران اين فرقه به طور كلى جهان وطنى اختيار نموده در دامن اقتدار كشورهاىبيگانه قرار گرفتند و به عواملى در خدمت دولتهاى استثمارگر مبدل شدند. با آن كه درتعليمات بهائيت فعاليت سياسى منع شده است اما نحوه تعامل كنشگران اين جنبش بااقتدارهاى موجود در هر عصر نشان مى دهد كه به شدت از امكانات سياسى زمان خود بهرهبردارى نموده اند. شيخيه تلاش مى نمود تا همسو با دولت وقت باشد، بابيه از تضادميان دولت و ملت سود جست و با تحريك مردم به ظلم ستيزى براى خود هوادارانى فراهمنمود و درمقابل دولت قاجار شورشهايى را رهبرى كرد. بهاءالله نيز با رفتن به سوىسياستمداران روس و عثمانى تلاش نمود تا از قدرت و نفوذ آنان براى اقتدار مذهبىخويش استفاده نمايد.حسينعلى نورى راه جهانى شدن اين فرق را با ايجاد روابط حسنه بادول بيگانه مانند روس و انگليس و فرانسه و عثمانى باز نمود. در فصول آينده خواهيمديد كه عباس افندى با پيوستن به دول بيگانه ، وجه بين المللى اين آيين را تكميلساخت و به حدى به دولت انگلستان خدمت كرد كه از انگليسى ها لقب «سر» دريافت كرد.شوقى ربانى اين دين را به شكل حزبى جهانى درآورد و جهان وطنى را رسماً اعمال نمود.

  درجريان اين روند كلى ما شاهد جداشدن ها و تفرقه هاى زيادى در اين ميان هستيم. فرقههاى جدا از يكديگر به فراوانى ساخته شد و مانند يك بمب خوشه اى فرهنگى گروههاىپراكنده اى را در كشور ما ايجاد نمود. اين روند نتوانست به انهدام فرهنگ مسلط شيعىبينجامد، اما به هر صورت افراد زيادى را از بدنه اصلى اقتدار دينى حاكم بر كشور كهبه بيانى مبناى هويت فرهنگى اين مرز و بوم بودند، جدا كرد.

بهائى گرى در مشروطه

  درزمان انقلاب مشروطه بهائيت رشد خود را تا رسيدن به چندمين فرقه مجزا از يكديگر وكامل طى كرده بود. بعد از بهاءالله ديگر دين سازى متوقف شد اما پيروان اين فرقه هادر قالب شيخيه ،بهائيّه ، بابيه وازليه و ديگر فرقه هاى فرعى كه قبلاً نام آنانآورده شد ادامه حيات مى دادند.

پس از نهضتتنباكو، انقلاب مشروطه براى از بين بردن سلطه پادشاهان جبار و خود رأى در كشور بارهبرى روحانيت و همراهى مردم برپا گرديد. اما اين انقلاب با حضور گروهى ازروشنفكران غرب گرا از مسير اوليه خويش منحرف گرديد و به نوع جديدى از استبداد فرهنگىتبديل گرديد كه مى توان از آن به استبداد روشنفكرى تعبير نمود.

در اين دورانيحيى نورى معروف به صبح ازل و جانشين على محمد باب و رهبرى ازليان و عباس افندىمشهور به عبدالبهاء كه جانشين حسينعلى نورى شده بود رهبرى بهائيان را به عهدهداشتند

در زمان مشروطه:

1- دولت ايران فاسد بود و سوء مديريت داشت

2- به دليل سوء مديريت و ولخرجيهاى گزاف از لحاظ مالى ضعيف بود

بهمين دليل مردم خواستار عدالت،آزادى و پيشرفت روزافزون بود و خواهاناصلاحات سياسى بودند درزمان مشروطه دو خط مشيء فكرى تحريكات اجتماعى را رهبرى مىكرد.

1- علماى اصولى ،اصلاحات اجتماعي- مذهبى را تشويق مى نمودند.

2- روشنفكران تحصيل كرده در غرب يا متأثر از آنان الگوهاى اجتماعىدموكراسى اروپايى را دنبال مى كردند.

در اين گيرودار برخى از بابيان كه دوره تجديد نظر در اصول و اعتقاداتدينى خود را پشت سر گذاشته بودند به خيل روشنفكران غرب گرا پيوستند و اغلب بهائيانبه رهبرى عباس افندى دنباله بدعت هاى مذهبى على محمدباب و حسينلعى بهاءالله راگرفتند.

آنچه بهائيّت براى آن بوجود آمده بود در انقلاب اسلامى مضمحل گشت ونابود شد. اقتدار روحانيت يا مكتب شيعه در اين انقلاب احياء شد و مجدداً مراجعتقليد در يك شكل رسمى و حساب شده بر مسند اقتدار دولت و ملّت نشست. طبيعى است كهدر چنين شرايطى عرصه بر آنان كه از ابتدا بناى كارشان بر دشمنى با اقتدار روحانيتبود بسيار تنگ شد.

جنبش شيخيه و بابيه:

- شكست ايران در جنگ هاى ايران و روس

- از دست دادن سرزمين هاى زيادى از كشور در اثر جنگ

- شكست روحيه سياست مداران و مردم ايران

 اين عوامل موجب وابستگى سياست مداران به دول خارجى و در برخى ازمردم سبب پناه بردن به انديشه هاى افراطى شد.همچنين دادن كلمه جهاد در مورد جنگايران و روس و شكست در جنگ باعث ترديد برخى دركارايى دين و در وضعيت موجودش شد وعده اى برآن شدند تا به فكر نوآورى در دين و عده ديگر به فكر كنارگذاشتن آنافتادند.

آنان كه دين را كنارگذاشتند به مكتب هاى دنياگرا پناه بردند و نوعىروشنفكرى بيمار را بوجود آوردند و آنان كه گرايش به خرافات داشتند به غلو در دينكه زمينه آن در بين عوام بود مشغول گشتند.

به شهادت تاريخ وقتى سيد محمد نجفى يكى از مراجعتقليد دوره فتحعلى شاه از حوض وضو مى گرفت مردم آب آن را براى تبرك خالى مى كردندهمچنين الگار به نقل از ويولك مى گويد مردم خاك غبار زيـر ســم قاطــر او راجــمـع مى كردند. ايــن نوع شيفتگى نسبت به علمـا بـه عنوان نواب امام عصر(عج) مىتوانست زمينه را براى جذب عـوام بــه انديشه هاى اغراق آميز در دين فراهم نمايد.

البته بعد از بوجود آمدن شيخيه و بهائى گرى تكفير شيخ احمد توسط شهيدثالث وديگر علماى آن زمان از همه گير شدن انديشه هاى او پيشگيرى بعمل آمد.

در مقابل كم آوردنهاى مالى سياست ناصرالدين شاه دريافت وام از ديگركشورها بود.

1- درسال 1318(ه.ق) 5/22 ميليون روبل از طرف روسيه با بهره 5%،بازپرداخت 75ساله

2- پرداخت مبلغ 500 هزار پوند به بانك شاهنشاهى كه متعلق به بريتانيابود به عنوان غرامت برهم زدن قرارداد تنباكو و وام نگرفتن از هيچ كشور ديگرى تابازپرداخت اين وام از شرايط اعطاى وام بود.با توضيحاتى كه گفته شد:

1- نفوذ روسيه با اعطاى اين وامها افزايش يافت

2- در زمينه اجتماعى انقلاب مشروطه تضاد بين مردم به رهبرى علما وساخت سياسى اهميت زيادى در جريان حوادث داشت. نظام سياسى مستبد كشور را درگرووامهايى گذاشته بودكه نه براى توسعه كشور بلكه براى خوشگذرانى شاه و درباريانش صرفمى شد، ولى مردم خواهان عدالت و اصلاح نظام سياسى بودند.

از طرفى همه جا توسط عوامل حكومتى سركوب مى شدند و هيچگونه حق قانونىو سياسى براى آنان در نظر گرفته نشده بود .به دليل فشارهايى كه بر مردم –روحانيون و حتى تجار وارد شد براى سرنگونى ستمگرى و سركوب مجتهدين عمده پايتخت باتجار عليه استبداد همدست شدند و تلاش نمودند تا ساخت نهايى را تغيير دهند.روشنفكران مدرن نيز پشتيبان اصلاحات بودند. در ميان روشنفكران هم افراد طرفداربابيه و بهائيّه وجود داشتند برخى عيناً با دين اسلام مخالفت مى كردند.

در كل انقلاب مشروطه نهضتى مبتنى بر ارزشهاى ملى و در جهت حفاظت از كيان اسلامىكشور ايران تحت اقتدار روحانيت آغاز گشت و درصدد محو سلطه حكام جبار و مستبد بود،اما اين انقلاب به سمت ديگرى رفت و نهايتاً به استبداد روشنفكرى منجر گرديد كهرضاخان ميرپنج مجرى آن بود و بدين ترتيب فرقه بابيه و بهائيّه طبق آنچه در طرحاوليه آنان براى ايجاد تفرقه و شكست اقتدار شيعه در كشور اسلامى ما تأسيس شده بودتا زمينه را براى سلطه بيگانگان فراهم نمايد كارايى خود را نشان داد بطوريكه كشورفرانسه را نيز به هوس انداخت تا در تونس و الجزاير با استفاده از مبلغين اين فرقهبه مبارزه خود با مسلمانان آن ديار شدت و اثر بيشترى بخشد و بدين ترتيب نهضتمشروطه على رغم اهداف اوليه موجب شد تا اقتدار علماى دين به تدريج كم تر شده ومديريت اجتماعى ظاهراً در دست دولت و در واقع در دست گروههايى كه قدرت اثر گذارىبر دولت را داشتند قرار گيرد. اين ذى نفوذان در درجه اول دولت هاى روس و انگليس وبعد از انقلاب بلشويكى روسيه دولت انگلستان و متعاقباً آن دولت آمريكا مى باشند ووابستگان فرقه بابيه و بهائيّه از جمله نيروهايى بودند كه در اين انتقال قدرت نقشداشتند.

بتدريجحضورآنان در مواضع تصميم گيرى افزايش مى يابد بطوريكه در دوره محمدرضا شاه يكى ازمنسوبين آنان براى مدتى طولانى در رأس قوه مجريه قرار مى گيرد.

بهائى گرى در عصر پهلوى

يكى ازدستاوردهاى انقلاب مشروطه پس ازغلبه مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان حاكميت انديشهكافى نبودن دين براى اداره جامعه و تسلط منطق ايجاد تحول اجتماعى بر اساس مدلهاىغربى و عمدتاً اقتباس از غرب بود رضاخان با استفاده از اين جو به تضعيف نهاد مذهبپرداخت و از حيطه اقتدار روحانيت كم كرد و به رتبه اقتدار دولت افزود.تفاوت ايندوران با دوره قاجار در اين بود كه به علت انحراف در انقلاب مشروطه منطق ادارهكشور در دوران پهلوى كنارگذاشتن مذهب و اداره امور به سبك غربى بود حال آنكه دردوره قاجار اعتبار شاه به ظل الله بودن او بود.

الگار مىگويد: شانزده سال سلطنت پهلوى اول انصافاً مى توان به عنوان يك دوره دشمنى سنگيننسبت به نهادهاى فرهنگ اسلامى توصيف شود . آنچه از نظر نويسندگان غربى با تأييد«اصلاحات» و «نوسازي» خوانده مى شود از طرف بسيارى اگر نگوئيم ، اغلب ايرانياناهانتى سخت به فرهنگ و سنت ها و هويتشان تلقى مى شد.

اصلاحات ونوسازى پس از رضاشاه توسط فرزندش كه علناً توسط متفقين روى كار آمد ادامه يافت .براى جلب قلوب مردم و متدينين ،اجراى مراسم عزادارى اباعبدالله الحسين (ع) كهممنوع اعلام شده بود آزاد گشت و حجاب زنان ديگر جرم تلقى نشد.ديگر آزادى هاىدموكراتيك در قالب يك حكومت ليبرال منش نيز ارائه شد به نحوى كه فرق مختلف فكرى درايران رواج يافتند.در دهه اول روى كار آمدن محمدرضاشاه ،روزنامه ها آزادى نسبىيافتند و احزابى نظير حزب توده، حزب سوسياليستهاى خداپرست،كسروى گرايى و غيره دركنار گروه فداييان اسلام رونق گرفت. در همين فضا بود كه اقليتى در مجلس شوراى ملىبه دنبال ملى كردن صنعت نفت و خلع يد از شركت نفتى انگلستان افتاد. اما جالب است كهطى چندين دوره مجلس اين گروه در اقليت ماند و حتى حدود شش ماه قبل از ملى شدن صنعتنفت وقتى مظفر بقايى نماينده كرمان خواست لايحه ملى شدن صنعت نفت را تقديم مجلسكند، نتوانست پانزده نماينده موافق كه آن را امضا كنند پيدا كند. بالاخرهمجاهدتهاى مردم و همكارى احزاب و بخصوص تهديدهاى گروه فداييان اسلام با مشاركتدكتر مصدق وهمت آيت الله كاشانى صنعت نفت را ملى كرد. اما كودتاى 28 مرداد، شاه ونفت ايران را از چنگال انگلستان بيرون آورد و دربست در اختيار آمريكا قرار داد. پساز آن شاه به كمك برنامه ريزان آمريكايى و با استعانت از سازمان مخوف امنيتى خوددر راستاى اصلاحات به سبكى كه رضاخان شروع كرده بود، ‌با سرعت و شدت و حدت بيشترىادامه حركت داد.

پس از درگذشت آيت الله بروجردى در سال1340ه.ش .محمدرضا شاه احساس نمود كه فرصتىبراى خارج كردن كامل مذهب از امور اجتماعى به دست آمده است. ابتدا لايحه انجمنهاىايالتى و ولايتى را در دولت علم به تصويب رساندند كه با عكس العمل شديد روحانيتمواجه شد. اما همان نهضت موجب شناسايى آرايش نيروهاى مذهبى شد وحمله همه جانبه دومكه در مقابل نهضت 15خرداد و در دفاع از انقلاب به اصطلاح سفيد صورت گرفت ، روحانيترا به شدت منزوى نمود. تبعيد حضرت امام به تركيه و سپس نجف به علت اعتراض ايشان بهكاپيتولاسيون يا حق مصونيت قضايى ارتشيان آمريكا در ايران و عدم مشاهده عكس العملفراگير در بين روحانيت و مردم، آمريكا و شاه را مطمئن نمود كه ديگر رمقى در سازمانمذهبى براى مقابله با آنان باقى نمانده است. از اين پس بود كه بهائيان علناً درصحنه اجتماعى و سياسى كشور ظاهر شدند. به عبارت ديگر حضور آنان درصحنه پس ازاطمينان از سركوب كامل روحانيت شيعه و نهاد مذهب پس از قيام 15خرداد درسال 1342 وتبعيد حضرت امام در سال 1343 مى باشد. در همين سال است كه هويدا به سمت نخست وزيرىانتخاب مى شود و مديريت برنامه هاى شاه را به عهده مى گيرد و حدود13سال در اينمنصب باقى مى ماند.

گفتاردوم دولت و بهائيان

در دورانپهلوى به ويژه در دوره پهلوى دوم به علت مساعد شدن شرايط حضور بهائيان در صحنه هاىاجتماعى و بخصوص سياسى، شاهد حضور گسترده و فعال آنان در مناصب كليدى هستيم. آغازحكومت رضاخان با ابتداى رهبرى شوقى افندى جانشين عباس افندى همراه است. در دورانپهلوى شاهد اين هستيم كه بهائيت در پناه دولت خود را حفظ كرده بر پيروان خود مىافزايد و در اين دوران ايران به پناهگاه امنى براى بهائيان تبديل مى گردد. لازم بهذكر است كه در دوران پهلوى سران اصلى بهائيت در خارج از كشور (عمدتاً در اروپا وآمريكا) به سر مى بردند و امور بهائيان ايـران بــه دستور شوقى افندى و بعدها بيتالعدل اعظم كه مركزيت آن در اسرائيل مى باشد از مجارى محافل ملى داخل كشور ادارهمى شد.

  به نظرمى رسد رضاخان نسبت به بهائيان بسيار خوش بين بوده است، چنان كه يكى از افسرانبهائى را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود وليعهد انتخاب مى كند. به گفته فردوستاين شخص كه سرگرد صنيعى نام داشت، بعدها سپهبد مى شود و به وزارت جنگ و تصدى يكىديگر از وزارتخانه ها منصوب مى گردد و اين مثال خود حاكى از احترام و اعتمادرضاخان به بهائيان و ميزان نفوذ آنان در دستگاه دولتى مى باشد.

جنبش بهائيت در دوران پهلوى يكى از شاخه هاى بسيار مؤثر و با نفوذ در تشكيلاتسياسى دولت و به تبع آن ساختارهاى فرهنگى و اقتصادى كشور بوده است. در دوران پهلوىاول سياست دين و روحانيت زدايى او مطابق ميل وهدف بهائيان بود. بنابراين مقابلهآنان با دولت از ميان رفت و برعكس نوعى همكارى با آن داشتند. آنها با همكارى دولتبه مقابله با نهاد دين پرداختند. اين مقابله تا حد كشف حجاب كه از احكام ضرورى دينمبين اسلام است، پيش رفت. براى اين كه جريان جنبش بهائيت را در دوران پهلوى بخصوصپهلوى دوم پيگيرى كنيم و دريابيم تا چه ميزان فعاليت داشته و در سرنوشت سياسى واجتماعى اين كشور نفوذ و تأثير داشته است در اين قسمت به معرفى برخى از عناصربهايى كه از ديگران تأثير گذارتر و مهمتر بوده اند مى پردازيم.

عناصر بهائى زيادى به خصوص بعد از نهضت 15خرداد 1342 در بخشهاى مختلف سياسىاقتصادى، فرهنگى و هنرى كشور حضور داشتند. افرادى همچون هژبر يزدانى سرمايه دارمعروف،‌ثابت پاسال رئيس راديوتلويزيون ،عهديه خواننده زمان شاه، فرخ رو پارسا وزيرآموزش وپرورش كابينه هويدا، دكتر شاهقلى وزير بهدارى كه پسر سرهنگ شاهقلى مؤذنبهائى ها بود، مهندى از بهائيان كاشان شاغل در دفتر مخصوص فرح پهلوى، مهدى ميثاقيهسرمايه دار و صاحب استوديو ميثاقيه و صدها نفر بهايى متنفذ ديگر. به طور كلىبهاييان يكى از اركان اداره كشور بودند. در اين قسمت مختصراً به شرح احوال عواملعمده بهائيت در ايران و عملكرد آنان در اين دوره مى پردازيم.

الف- تيمسار ايادى: «پدر ايادى از رهبران مذهبى بهائى ها بود و اين سمت به ايادىبه ارث رسيده بود، لذا بدون ترديد بايد گفت كه او از آغاز توسط سرويس انگليس نشانشده بود و واجد شرايط يك جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفى كردند.نقشى را كه ايادى تا انقلاب براى غرب داشت مجموع مهره هاى غرب روى هم نداشتند.»فردوست او را به عنوان پزشك ارتش، پزشك عليرضا پهلوى برادر شاه و پزشك خود شاهمعرفى مى كند. او هر روز دراوقات فراغت، شاه را مى ديد و متجاوز از هشتاد شغلداشت. مشاغل او به گفته فردوست همه مهم و پولساز بودند: او رئيس بهدارى كل ارتشبود كه در اين پست، ساختمان بيمارستانهاى ارتش، وارد كردن وسايل آنان و وارد كردنداروهاى لازم به امر او بود. دادن درجات پرسنل بهدارى ارتش از گروهبان تا سپهبد بهامر او بود و هيچ پزشك سرهنگى بدون امر او سرتيپ نمى شد. ايادى رئيس «اتكا» يعنىفروشگاههاى زنجيره اى ارتش و نيروهاى انتظامى بود. سازمان دارويى كشور تماماً تحتامر ايادى بود و وارد كردن اقلام دارويى بنابر صلاح ديد اين مبلغ بهائيت بود.شيلات جنوب و تعيين اين كه به كدام كشورها و شركتها اجازه صيادى داده شود نيزدراختيار اوبود.مشاغل فوق ميزان نفوذ ايادى دردولت و ارتش شاهنشاهى را كه در آنزمان مقتدرترين ارتش خاورميانه خوانده مى شد نشان مى دهد.فــردوست در ادامـــه مىگويد:«دردوران هويدا ايادى تا توانست وزير بهائى وارد كابينه كرد و اين وزرا بدوناجازه او حق هيچ كارى نداشتند.» همچنين فردوست با توجه به نفوذ ايادى مى گويد نمىدانم در اين دوران «آيا ايادى بهائى بر ايران سلطنت مى كرد يا محمدرضا پهلوي؟» دردوران قدرت ايادى تعداد بهائيان ايران به سه برابر رسيد و درايران بهائى بيكاروجود نداشت.فردوست مى گويد ايادى كه همسرى اختيار ننموده بود، مشهور به راسپوتينايران بود و او را جاسوس بزرگ غرب و مطلع ترين منبع اطلاعاتى سرويسهاى آمريكا وانگليس در دربار و كشور معرفى مى نمايد به عقيده فردوست ايادى در رساندن هويدا بهنخست وزيرى نقش اصلى را داشت»

در حقيقت ايادى به علت نفوذ و مديريتى كه در فرقه بهائيت داشت با تشكيلات بهائيتدر خدمت شاه بود و امور مختلفى را كه برخى از آنان در فوق نامبرده شد مى گرداند.از اين رو بود كه در اين دوره بهائى بيكار يافت نمى شد و هر كدام به كمك ايادى،هويداو امثال آنان در پستى مشغول به كار بودند.

پروين غفارى نيز در كتاب «تا سياهى در دام شاه» درباره ايادى مى نويسد: «…ايادى پزشك معتمد اوست(شاه) و به دليل اينكه بهائى است مورد توجه خاص شاه است. درمدتى كه در دربار رفت و آمد داشتم احساسكردم كه شاه به دوستان بهائى اش بيشتر اهميت مى دهد كه ايادى نيز از آن جمله است.»وى در جاى ديگرى مى نويسد: «ايادى نيز چون از متنفذين فرقه بهائيت بود و به محافلبهايى نزديك بود، موقعيت مهمى داشت و در تمام دشواريها با يارى هم مسلكان بهايى اشمشكلات را مرتفع مى كرد. من نيز به همراه او در محافل و مجالس بهائيان شركت مىكردم  وبعينه مى ديدم كه اكثر دولتمردان و صاحبان نفوذ درصنايع و پستهاى مهمكشور از اين فرقه هستند.»

ب- اميرعباس هويدا:پدرش كارمند وزارت امور خارجه بود. وى نيز در شهريور 1322 بهاستخدام وزارت امورخارجه درآمد. در اول مهر ماه1323 از سربازى به وزارت امورخارجهبازگشت و به عضويت در اداره اطلاعات اين وزارتخانه درآمد و در بهمن همان سال بهاداره سوم سياسى انتقال يافت. در تاريخ 1/5/1324 وابسته سفارت ايران در پاريس شد واز تاريخ 1/8/1325 كارمند اداره حفاظت منافع ايران در آلمان گرديد. از 1/1/1328سركنسول ايران در اشتوتگارت شد و در اسفند ماه 1329 وزير امور خارجه گرديد. وى دردولت دكتر مصدق معاونت اداره سوم سياسى وزارت امور خارجه را داشت. او از 29/7/1330مأمور به كار در كميسارياى عالى پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نيم بعد يعنى از13/12/1335 رايزن سفارت ايران در آنكارا و شش ماه بعد در آبان و دى ماه 1336سرپرست سفارت ايران در تركيه شد. اواخر سال 1336 به عنوان كادر مأمور وزارتامورخارجه گرديد. وى در دولت دكتر مصدق معاونت اداره سوم سياسى وزارت امور خارجهرا داشت. اواز 29/7/1330 مأمور به كار در كميسارياى عالى پناهندگان سازمان ملل وچهارسال و نيم بعد يعنى از 13/12/1335 رايزن سفارت ايران در آنكارا و شش ماه بعددر آبان و دى ماه 1336 سرپرست سفارت ايران در تركيه شد. اواخر سال 1336 به عنوانكادر مأمور وزارت امورخارجه در شركت نفت اشتغال داشت. سپس وزير دارايى در دولتحسنعلى منصور شد. از 6/6/1338 به عضويت در ساواك درآمد و در3 همان سال به انتشارنشريه كاوش دست زد. او از مؤسسان كانون مترقى به رياست منصور درسال 1340 بود و ازبهمن 1343 تا مرداد ماه 1356 در سمت نخست وزيرى ايران قرار داشت.

در مورد بهائى بودن هويدا بهترين و گوياترين سند، نامه اى است با امضاى اسكندر كهدر مهرماه 1343 به وسيله پست براى اكثر مقامات دولتى آن زمان ارسال شد كه به افشاىسوابق او مى پردازد. گويا اين نامه توسط منوچهر اقبال تنظيم شده است. متن اين نامهدر جلد دوم از خاطرات فردوست از صفحه 377-375 آمده است. در اين نامه سوابقخدمتگزارى پدر هويدا به بهائيت و برخى از تخلفات خود او در مناصب قبلى كه داشتهآمده و از برخى دوستان بهائى او نام برده شده است. دو سند ديگر كه بهائى بودنهويدا را مورد تأييد قرار مى دهد، يكى نامه اى است كه يكى از سران جامعه بهائيت بهنام قاسم اشرافى در تاريخ 12/6/1343 به مناسبت تصادف هويدا در جاده شمال و شكستهشدن پاى او، براى فرهنگ مهر ارسال داشته است و سند دوم گزارش ساواك از جلسهبهائيان ناحيه 2شيراز به تاريخ 19/5/1350 مى باشد.

انتصاب هويدا به صدارت نه تنها اعتراض عامه مردم بلكه حتى اعتراض «خواص» رژيمپهلوى را نيز برانگيخت. به طورى كه در يكى از گرارشهاى ساواك در دوران نخست وزيرىهويدا دست اندازى بهائيان به مراكز حساس مملكت به شدت فزونى يافت (مراجعه به جلددوم خاطرات ارتشبد فردوست)

پرويز ثابتى:وى معاون ساواك و سازمان اطلاعات و امنيت مخوف شاه) نيز به گفته خودش بهائى بودهاست. او در شرح زندگى خود مى گويد«بنده از بدو تولد در يك خانواده بهائى مى زيستهو پدرم و مادرم بهائى بوده اند . لازم به يادآورى است كه در آن دوره استخدامبهائيان قانوناً ممنوع بوده است، به اين علت استناد ثابتى به بهائيت پدر و مادرشاست نه خودش.

-پس از قيام15خرداد نفوذ بهائيان در ايران افزايش مى يابد و در دانشگاه و ارتش و نيز عرصه هاىاقتصادى و فرهنگى افراد پرقدرتى از بهائيان بوده اند.

محمدرضا پهلوى معتقد بود كه بهائيان عليه او توطئه نمى كنند بنا بر اين وجودشان درمناصب دولتى براى او مفيد تلقى مى شد. آنان هم از اين موقعيت براى ثروتمند شدن ودر دست گرفتن اقتصاد كشور سود مى جستند. آنان با استفاده از نفوذ سياسى خود در غصباموال ديگران نيز كوشا بودند. به نظر فردوست كسب ثروت هاى فراوان به دست هژبريزدانى همه متعلق به جامعه بهائيّت مى باشد و نام هژبر در حقيقت پوششى براى كسبقدرت اقتصادى توسعه اين فرقه بوده است.

نتيجه:

در دورانمحمدرضا پهلوى بهائيت روند رو به رشدى مى يابد شخص شاه از گسترش نفوذ آنان بهعنوان عناصر مطمئن و در ضمن بى خطر براى سلطنتش حمايت ويژه نموده است.

وضعيت بهائيان در اين دوره با شعارهاى مذهبى و ادعاهاى وابستگى به مكتب تشيعمحمدرضا چندان سازگار نيست او مى توانست با تكيه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالبشيعه مردم و اقتدار روحانيت بايستد از آنان بعنوان كارگزار استفاده كند و هرگاه كهصلاح بداند در صورت خطرى از جانب آنان با نيروهاى مذهبى مردم آنان را كنترل كند.بهعبارت ديگر شاه با استفاده فرهنگ غير شيعى وغرب باور بهائيان از آنان در راستاىاستحاله فرهنگ مــذهبى - مـلـى و جـلب حمايت بيگانگان استفاده مى نمود و بااستفاده از تضاد بين آنان و مردم ،‌اهرم كنترل آنان را در دستان خويش مى فشرد.

از ديدگاه حضرت امام (ره) بهائيّت با سازمان خود در ايران به جاسوسى براى اسرائيليعنى بزرگترين دشمن مسلمانان در منطقه مشغول بود و در اساس براى شكستن مذهب شيعه وروحانيت به وجود آمده بود.مبارزات حضرت امام عليه بهائيّت تا پس از انقلاب همادامه پيدا كرد.

گفتارسوم ملت و بهائيان