بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر کوثر جلد 2, یعقوب جعفرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     k06 - تفسير كوثر جلد 2
     k10 - تفسير كوثر جلد 2
     k11 - تفسير كوثر جلد 2
     k16 - تفسير كوثر جلد 2
     k27 - تفسير كوثر جلد 2
     k28 - تفسير كوثر جلد 2
     k29 - تفسير كوثر جلد 2
     k34 - تفسير كوثر جلد 2
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

2 ـ عن الفتح بن يزيد قال: سألت اباالحسن(ع) عن المتعه. قال: هى حلال مباح مطلق لمن لم يغنه الله بالتزويج فليستعفف بالمتعه.(2)
فتح بن يزيد مى گويد: از امام موسى بن جعفر (ع) درباره متعه پرسيدم. فرمود: آن براى كسى كه خدا او را به وسيله ازدواج بى نياز نكرده است، حلال و مباح مطلق است پس چنين شخصى به وسيله متعه عفت نشان بدهد.
بنابراين اصل مشروعيت ازدواج موقت براى كسانى است كه امكان تشكيل خانواده ندارند و روشن است كه اين نوع ازدواج در برابر خانواده ها نيست تا بگوييم باعث دلسردى و عدم امنيت در خانواده مى شود. حال كسانى از اين قانون سوء استفاده مى كنند، مطلب ديگرى است. از اين گذشته اين گونه چيزها مربوط به فرهنگ جامعه است اگر در جامعه اى متعه رواج داشته باشد يك چيز معمولى مى شود و به خانواده لطمه نمى زند.
در پاسخ پرسش دوم مى گوييم: با توجه به مطلبى كه در پاسخ پرسش اول گفتيم روشن مى شود كه ازدواج موقت اگر درست اجرا شود نه تنها باعث ترويج شهوترانى نيست بلكه جلو فحشا و بى بندباريهاى جنسى را مى گيرد و همانگونه كه گفتيم، آن راه حل موقتى براى كسانى است كه غريزه جنسى در آنها شعلهور است ولى امكان تشكيل خانواده و ازدواج دائم را ندارند بخصوص در زمان ما كه شرايط ازدواج دايم بسيار سنگين شده است. و اينكه مشروعيت اين امر باعث به وجود آمدن حرمسراها

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - وسائل الشيعه ج 14 ص 449
2 - همان

[405]

مى شود، سخن بى ربطى است و اين مربوط به سوء استفاده هايى است كه از قانون مى شود و مى دانيم كه از هر قانونى مى توان سوء استفاده كرد.
در پاسخ پرسش سوم مى گوييم: ميان ازدواج موقت و فحشا تفاوتهاى اساسى وجود دارد در ازدواج موقت مانند ازدواج دائم يك زن فقط در اختيار يك مرد است و تا وقت معينى به سر نيامده، حق ندارد با مرد ديگرى رابطه داشته باشد. همچنين پس از پايان وقت معين، زن بايد عده نگهدارد تا وضعيت او از نظر حاملگى مشخص شود و نيز فرزندان چنين ازدواجى مانند فرزندان ازدواج دايم هستند و از پدر و مادر خود ارث مى برند. بنابراين، فرق ازدواج موقت با ازداواج دايم فقط در اين است كه شرايط آن آسانتر است.
در پاسخ پرسش چهارم مى گوييم: اين بستگى به فرهنگ جامعه دارد اگر در جامعه اى مانند جامعه ما، ازدواج موقت كارى توهين آميز براى زن تلقى شود، اين مربوط به فرهنگ جامعه مى شود و ربطى به قانون ندارد در مقابل ممكن است در جامعه اى ازدواج موقت توهين تلقى نشود بلكه كارى پسنديده باشد اين هم مربوط به فرهنگ آن جامعه است و به هر حال در اصل قانون چنين اهانتى بر زن نشده و ازدواج موقت هم مانند ازدواج دايم رابطه زناشويى و زوجيت ايجاد مى كند و اگر توهين باشد، بسته به آداب و رسوم و سنتهاى جامعه است كه بايد با تبليغات درست اصلاح شود.
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِمّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِايمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض فَانْكِحُوهُنَّ بِاِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنات غَيْرَ مُسافِحات وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدان فَاِذآ أُحْصِنَّ فَاِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَة فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِىَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللّهُ

[406]

غَفُورٌ رَحيمٌ (*)يُريدُ اللّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْوَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (*)وَ اللّهُ يُريدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَميلُوا مَيْلاً عَظيماً (*)يُريدُ اللّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الاْنِْسانُ ضَعيفاً(* )
و هر كس از شما كه از لحاظ مالى توانايى ندارد كه با زنان آزاد مؤمن ازدواج كند، پس با كنيزان مؤمنى كه مالك آنها هستيد ازدواج كنيد و خدا به ايمان شما داناتر است. بعضى از شما از بعضى ديگراست پس با آنها با اجازه مالكانشان ازدواج كنيد و مهريه هايشان را بدهيد در حالى كه پاكدامنان هستند و زناكاران و دوست گيران به پنهانى نيستند. پس چون شوهردار شدند، اگر كار زشت (زنا) كنند پس بر آنها نيمى از مجازاتى است كه بر آزادان است. اين، براى كسى از شماست كه از فشار بى همسرى بترسد (كه به گناه بيفتد) ولى اينكه صبر كنيد براى شما بهتر است و خدا آمرزنده بخشايشگر است (25) خدا مى خواهد تا به شما بيان كند و شما را به سنتهاى كسانى كه پيش از شما بودند، رهنمون شود و شما را بپذيرد و خدا داناى فرزانه است (26) و خدا مى خواهد شما را بپذيرد ولى كسانى كه پيروى از شهوتهاى خود كرده اند، مى خواهند به كجروى بزرگى دچار شويد (27) خدا مى خواهد بر شما تخفيف دهد وانسان ضعيف آفريده شده است (28)
نكات ادبى
1 ـ «استطاعت» قدرت، توانايى، داشتن امكانات براى انجام كارى.
2 ـ «طول» ثروت، افزونى. يكى از نامهاى خدا «ذى الطول» است يعنى داراى افزونى.
3 ـ «محصنات» در اينجا زنهاى آزاد در برابر كنيز. البته محصنات معانى ديگرى

[407]

هم دارد كه بايد با قرائن فهميد مانند زنهاى شوهردار و زنهاى با عفت.
4 ـ «ملك يمين» تملك، تصاحب، مالكيت برده ها و كنيزان.
5 ـ «فتيات» كنيزان هر چند كه پير باشند.
6 ـ «مسافحات» زنان زشتكار، زناكار.
7 ـ «اخدان» جمع خدن. دوست، رفيق، دوست پنهانى.
8 ـ «عنت» ضرر شديد. بيم از افتادن به ضرر يا گناه.
9 ـ «ليبين» لام در اينجا به معناى «ان» مى باشد. هميشه لام پس دو فعل اراد و امر به معناى آن مى آيد مانند: يريدون ليطفئوا اى ان يطفئوا.
10 ـ «ميل» كجى، انحراف از خط مستقيم.
تفسير و توضيح
آيه (25) و من لم يستطع منكم طولا... : حكم ديگرى از احكام ازدواج بيان مى شود و آن اينكه اگر كسانى از شما از نظر قدرت مالى نتوانستند با زنان معمولى و آزاد ازدواج كنند مى توانند با كنيزانى كه در تملك صاحبان خود هستند ازدواج كنند چون مهريه و نفقه آنها پايين واندك است و مردان فقير نيز مى توانند از عهده آن بر بيايند.
اينكه در آيه آمده كه (فمن ما ملكت ايمانكم) يعنى كنيزانى كه مالك آنها هستيد، منظور مالك بودن جامعه است يعنى اينكه آنها برده و مملوك هستند و در ملك كسى از شما قرار دارند و منظور برده هايى است كه كنيز ديگران هستند و انسان نمى تواند با كنيز خود ازدواج كند بلكه با كنيز ديگران ازدواج مى كند.
مطلب ديگر اينكه هم زنان آزاد و هم زنان كنيز را به اين مقيد كرده كه مؤمن باشند اشاره به اينكه ازدواج با زنان غير مسلمان چه آزاد و چه كنيز براى مرد مسلمان جايز نيست. پس از اين قيد اضافه مى كند كه خداوند از ايمان شما آگاهتر است. يعنى شما فقط موظف به ظاهر هستيد و كسى كه در ظاهر ادعاى ايمان و اسلام مى كند شما بايد

[408]

با او رفتار يك مسلمان داشته باشيد و با باطن او كارى نداشته باشيد و اين خداست كه از باطن افراد خبر دارد.
در جامعه آن روز كه برده دارى رسم بود، ازدواج يك مرد آزاد با يك زن برده نوعى كسرشأن و توهين به آن مرد به حساب مى آمد. قرآن كريم در اينجا تذكر مى دهد كه ازدواج با زنان برده را كسر شأن خود ندانيد زيرا همه شما از يكديگر هستيد و همه، فرزندان آدم و از نوع بشر هستيد. و نيز در اصل ايمان مساوى هستيد هر چند كه ايمان مراتبى دارد ولى آن مربوط به پاداشهاى اخروى است. از نظر جريان احكام اسلام، همه مسلمانان يكسان هستند و حقوق مساوى دارند.
ازدواج با زنان برده يا همان كنيزان بايد با اجازه مالكان آنها باشد همچنين بايد مانند زنان آزاد براى آنها هم مهريه داده شود و دادن مهريه بايد با خوشرفتارى باشد.
پس از بيان اين حكم هشدار مى دهد كه با كنيزان با عفت كه زناكار نيستند و روابط نامشروع پنهانى با كسان ديگرى ندارند، ازدواج كنيد. چون زنان برده در آن زمان بيشتر در معرض فساد اخلاقى بودند و حتى بعضى از افراد زنان برده خود را وادار به فحشا مى كردند تا از اين طريق، مالى به دست آورند و قرآن از اين كار منع كرد:
ولاتكرهوا فتياتكم على البغاء ان اردن تحصنا (نور / 133)
كنيزان خود را وادار به فحشا نكنيد وقتى آنها مى خواهند باعفت باشند.
اكنون كه افرادى مى خواهند با زنان برده ازدواج كنند، دقت داشته باشند آنها پاك و با عفت باشند و از اهل فحشا نباشند و پنهانى با مردان اجنبى رابطه نداشته باشند. در عصر جاهلى زناكارى و فحشاى آشكار را بد مى دانستند ولى اينكه زنى در خفا و پنهانى با كسى رابطه جنسى و دوستى آنچنانى داشته باشد، آن را كار خلاف نمى دانستند. در اين آيه هر دو صورت فحشا را نفى مى كند چه فحشاى آشكار (مسافحات) و چه فحشاى پنهانى (متخدات اخدان).
حكم ديگر اينكه وقتى زن برده اى به عقد ازدواج كسى در آمد و به اصطلاح «محصن» شد، اگر چنين زنى با داشتن شوهر زنا كند به او حدّزنا جارى مى شود و

[409]

ميزان حدّ او نصف حدّ زنان آزاد است. مى دانيم كه حدّ زن آزاد شوهردار «رجم» يا سنگسار كردن است و چون اين حدّ قابل نصف كردن نيست، حكم روى حدّ ديگر زنان آزاد مى رود و آن صد ضربه شلاق است. بنابراين به زن برده زناكار چه شوهر دار باشد و چه نباشد پنجاه ضربه شلاق زده مى شود، و اينكه اين حكم در اين آيه درباره برده شوهردار بيان شده براى اين است كه سياق سخن آن را اقتضا مى كند و از اول آيه صحبت از ازدواج با كنيزان است كه طبعاً شوهردار مى شوند و به اصطلاح ادبى «فاءتفريع» در «فاذااحصن» بيانگر اين مطلب است كه اين سخن ادامه سخن قبلى است.
آيه اضافه مى كند كه ازدواج با كنيزان، براى كسانى پسنديده است كه از ضرر بترسد يعنى اينكه اگر ازدواج نكند به ضرر و مشقت مى افتد و بيم آن مى رود كه آلوده به گناه باشد. بنابراين، پسنديده بودن ازدواج با كنيزان سه شرط دارد يكى اينكه مرد قدرت مالى براى ازدواج زنان آزاد نداشته باشد. دوم اينكه كنيزان مسلمان باشند. سوم اينكه مرد در صورت ازدواج نكردن، از افتادن به ضرر بترسد. ولى اگر تحمل داشته باشد و از ضرر نترسد، از چنين ازدواجى خوددارى كند بهتر است، چون زنان برده در زمان برده دارى، همسران شايسته اى براى تشكيل خانواده و تربيت اولاد نبودند. در آخر آيه مى فرمايد: خداوند آمرزنده بخشايشگر است يعنى اينكه اگر در اجراى احكامى كه ذكر شد تعللى رخ دهد، خداوند آن را مى بخشد.
آيات (26-28) يريدالله ليبين لكم و يهديكم... : در چند آيه پيش بعضى از مسايل و احكام مربوط به زنان ذكر شد واينك مى فرمايد: خدا مى خواهد كه احكام خود را به شما بيان كند و شما را به سنتهاى گذشتگانتان رهنمون شود. منظور از گذشتگان در اينجا پيامبران پيشين و آيين آنهاست و اين نشان مى دهد كه اين احكام در شريعت آنها هم به همين ترتيب بوده است و فقط چند اختلاف جزيى ميان شريعت اسلام و شرايع آنها بوده كه در آيه به آنها با تعبير (الاماقدسلف) يعنى جز آنچه گذشته، اشاره شده است. مانند جمع ميان دو خواهر.

[410]

غير از اين دو مورد يعنى بيان احكام و رهنمون شدن به سنتهاى گذشتگان، خدا مى خواهد شما را بپذيرد. توبه در اينجا از جانب خدا و به معناى بازگشت خدا به بنده است و بازگشت او به بندگان همان دادن نعمت است و اينكه اين احكام را تشريع فرموده و به بشر اجازه داده كه ازدواج كند و تشكيل خانواده بدهد و فرزندانى بياورد، خود نعمت بزرگى از سوى خدا بر بندگان است. پس از بيان اين سه موردى كه اراده خدا به آنها تعلق گرفته مى فرمايد: خدا دانا و فرزانه است يعنى تشريع اين احكام از روى علم و حكمت است و به صورت گزاف و تصادفى نيست.
در آيه بعد، باز اظهار مى دارد كه خدا مى خواهد شما را بپذيرد و اين تكرار علاوه بر تأكيد، براى زمينه سازى جهت بيان مطلب بعدى است و آن اينكه در مقابل خواست خدا كه اراده كرده شما را بپذيرد و شما هدايت شويد، كسانى هستند كه اراده كرده اند شما را به كجى و انحراف بزرگى بكشانند و آنها همانها هستند كه از شهوات نفسانى خود پيروى مى كنند كسانى كه اسير شهوات خود هستند و به احكام الهى اعتنايى ندارند، همواره مى خواهند ديگران هم مثل آنها باشند و سعى دارند همه را به راه نادرست خود بكشند. مسلم است كه انسانهاى گمراه و منحرف هميشه در تلاشند كه ديگران را هم همراه خود سازند تا كمتر مورد سرزنش قرار بگيرند.
در آيه بعدى يكى ديگر از مواردى كه اراده خدا به آن تعلق گرفته بيان مى شود و آن تخفيفى است كه خدا بر بندگان خود داده است. مسلم است تكليفهايى كه از جانب خدا بر بندگان شده به مراتب كمتر از امكانات آنهاست و اگر تكليف بيشتر از اين هم بود بندگان مى توانستند انجام بدهند ولى خدا تكليف را تخفيف داده و در عين حال همان پاداشى را كه شايسته است به آنها مرحمت فرموده. جالب اينكه علت اين تخفيف در احكام را هم در اين آيه بيان نموده و گفته است: همانا انسان ضعيف و ناتوان آفريده شده است. يعنى اگر تكليفهايى بيشتر از آنچه هست وجود داشته باشد، بشر از زيربار تكليف شانه خالى مى كند و جز افراد اندكى به آنها عمل نمى كنند.

[411]

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ اِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراض مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ اِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً (*)وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فسَوْفَ نُصْليهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيراً (*)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اموال خود را در ميان خود به باطل نخوريد مگر اينكه تجارتى از روى رضايت يكديگر باشد و خودتان را نكشيد همانا خداوند بر شما مهربان است (29) و هر كس چنين كارى را از روى دشمنى و ستم انجام بدهد، بزودى او را به آتش افكنيم واين بر خدا آسان است (30)
نكات ادبى
1 ـ «اكل» در اينجا به معناى تصرف است و چون گاهى مال از جنس خوردنى هاست لذا به تمام تصرفات «اكل» يعنى خوردن اطلاق شد (از باب تسمية الشىء باسم بعضه).
2 ـ «باطل» نامشروع، بيهوده ، كارى كه غرض عقلايى نداشته باشد.
3 ـ «تجارة» از «تجر» به معناى معامله و داد و ستد كردن. گويا در زبان عربى واژه اى كه با تاء و جيم شروع شود غير از اين كلمه وجود ندارد. ضمناً تجارة خبر تكون است و اسم آن محذوف است و تقدير چنين است: ان تكون التجارة تجارة عن تراض.
4 ـ «تراض» تراضى، رضايت دو طرف معامله.
5 ـ «الاان تكون..» استثناى منقطع و يا بگوييم الاّ به معناى «بل» است.
6 ـ «عدوان» تجاوز از حدّ، دشمنى.
7 ـ «نصليه» از «اصلاء» به معناى انداختن، افكندن.
تفسير و توضيح
آيات (29-30) يا ايها الذين آمنوا لاتاكلوا اموالكم... : براى كسب درآمد و به دست

[412]

آوردن ثروت، راههاى گوناگونى وجود دارد كه بعضى از آنها از نظر اسلام مشروع نيست مانند در آمدهاى ناشى از رشوه، ربا، قمار، معاملات غررى، خريد وفروش بعضى از اعيان نجسه چون سگ و خوك و خون و مشروب. در آمدهاى ناشى از چنين كارهايى از نظر اسلام نامشروع و اكل مال به باطل و حرام است. ممنوعيت چنين كارهايى براى حفظ سلامت اقتصادى است و گاهى منشأ اعتقادى دارد. اما در مقابل، داد و ستد و تجارت كه از روى رضايت طرفين باشد مشروع و جايز است.
در اين آيه خوردن مال به باطل كه شامل معاملات حرام و كسب درآمد از راههاى نامشروع مى شود، مورد نهى واقع شده ولى به معاملات و داد و ستدهاى معمول مانند خريد و فروش اجازه داده شده است. طبق اين حكم هر نوع معامله اى كه ميان عقلا رايج باشد با رضايت طرفين جايز است جز مواردى كه استثنا شده و حكم آنها در آيات ديگر و يا در حديث آمده است و اگر در مشروعيت يك معامله خاصى ترديد كرديم و دليلى بر حرمت آن نيافتيم و يا معامله جديدى ميان عقلاء رسم شد، مى توانيم به اين جمله كه بيانگر يك قاعده عمومى است استناد كنيم و در اصطلاح فقهى به اينگونه جملات عمومات گفته مى شود مانند (اوفوابالعقود) يا (احل الله البيع و حرم الربوا) و يا همين جمله (تجارة عن تراض) با اين عمومات مى توان به مشروعيت هر نوع قراداد و معامله جديدى كه ميان عقلا پيدا مى شود با توجه به شرايط آن كه بر خلاف احكام اسلامى نباشد، استناد كرد و اين نمونه اى از پويايى فقه اسلام است.
«اكل مال به باطل» در اين آيه عام است و شامل تمام درآمدهاى نامشروع مى شود كه بعضى از آنها را برشمرديم ولى در آيه ديگرى تعبير «اكل مال به باطل» در مورد رشوه خوارى به كار رفته كه بيان يكى از مصاديق است:
و لاتاكلوا اموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها الى الحكام (بقره / 188)
اموالتان را در ميان خود به باطل نخوريد كه آن را به حاكمان رشوه دهيد.
بعضى از فقهاى اهل سنت از جمله(تجارة عن تراض) چنين استفاده كرده اند كه

[413]

پس از اجراى عقد بيع، معامله لازم مى شود ولى بعضى ديگر از فقهاى اهل سنت و همه فقهاء شيعه مععتقدند كه لزوم معامله تنها با عقد نيست بلكه پس از اجراى عقد تا وقتى كه طرفين از مجلس عقد كنار نرفته اند اختيار فسخ دارند و به اين ، خيار مجلس گفته مى شود چون پيامبر(ص) فرموده است:
البيّعان بالخيار ما لم يفترقا
دو طرف معامله اختيار فسخ دارند تا وقتى كه از هم جدا نشده اند.
ممكن است بگوييم كه خيار مجلس و يا هر خيار ديگرى مانند خيار شرط و خيار حيوان و خيار غبن و خيار عيب با اطلاق جمله (تجارة عن تراض) مغايرت ندارد. زيرا هر شخصى كه معامله مى كند بايد به اين احكام و خيارات توجه داشته باشد و با فرض توجه، رضايت بر آن تجارتى حاصل مى شود كه داراى اين احكام است. بنابراين، در خود رضايت طرفين چنين احكام و خياراتى خوابيده است و مغاير آن نيست.(دقت شود)
دستور ديگرى كه در اين آيه آمده مربوط به ايجاد امنيت در جامعه است. مى فرمايد: خودتان را نكشيد. اين جمله كوتاه شامل معانى گوناگونى است. يكى اينكه خودكشى و انتحار ممنوع است. ديگر اينكه كشتن افراد ديگر و ايجاد ناامنى در جامعه ممنوع است ديگر اينكه مردم براى رسيدن به هدفهاى دنيايى خود نبايد خويشتن را در معرض خطر وهلاكت قرار بدهند. در آيه ديگرى مى خوانيم:
و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة (بقره / 195)
خودتان را با دستان خود به هلاكت نيندازيد.
خداوند در آيه مورد بحث پس از بيان اين مطلب كه خودتان را نكشيد، اضافه مى كند كه خدا بر شما مهربان است. يعنى ناملايمات زندگى شما را وادار به بعضى از كارهاى خلاف نكند و به لطف و مرحمت خداوند اميدوار باشيد. در آيه بعدى كسانى را كه دست به اين كار بزنند و خود يا ديگران را بكشند، به شدت تهديد مى كند و مى فرمايد: هر كس از روى تجاوزگرى و ستم چنين كنيد، بزودى او را به آتش جهنم

[414]

خواهيم افكند و اين بر خدا آسان است. البته همه چيز بر خدا آسان است كه از جمله آن اين كار است.
اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبآئِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (*)
اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى شده ايد پرهيز كنيد، از بديهاى شما صرفنظر مى كنيم و شما را به جايگاهى شايسته وارد مى سازيم (31)
نكات ادبى
1 ـ «اجتناب» پرهيز، خوددارى. از «جنب» به معناى پهلو مشتق شده كه كنايه از اعراض و رويگردانى است و به بيگانه «اجنبى» گفته مى شود.
2 ـ «نكفّر» از كفر به معناى پوشانيدن مشتق شده است.
3 ـ «سيئات» بديها، زشتيها. در اينجا به معناى گناهان كوچك مى باشد.
4 ـ «مدخل» اسم مكان از دخول، جايگاه. محل وارد شدن.
تفسير و توضيح
آيه (31) ان تجتنبوا كبائر ما تنهون... : گناهانى كه از انسان سرمى زند بر دو قسم است: گناهان كبيره يا بزرگ و گناهان صغيره يا كوچك و اين هر دو در روح انسان تأثير نامطلوب مى گذارد و انسان را از خدا دور مى كند ولى يك تفاوت اساسى كه ميان گناهان كبيره و صغيره وجود دارد اين است كه اگر انسان از گناهان كبيره پرهيز كند، خداوند گناهان صغيره او را مى بخشد.
ارتكاب گناهان كبيره ناشى از روح عناد و ستيز با خداست و اين قابل گذشت نيست و كسى كه چنين روحيه اى داشته باشد گناهان كوچك او نيز قابل عفو نخواهد بود چون آنها هم از روى عناد است ولى اگر كسى از گناهان كبيره پرهيز كند معلوم

[415]

مى شود كه ايمان به خدا دارد و ايمان او توأم با تقواست و لذا اگر چنين كسى با داشتن ايمان و تقوا تصادفاً گناه كوچكى هم بكند خدا آن را مى بخشد و بر او مؤاخذه نمى كند چون اين گناه از روى عناد نيست و البته گناه صغيره هم با تكرار و اصرار تبديل به گناه كبيره مى شود.
در اين آيه خداوند از روى لطف و مرحمت اظهار مى دارد كه اگر شما از گناهان بزرگ كه از آن نهى شده ايد، اجتناب كنيد، ما بديهاى شما را كه همان گناهان كوچك و صغيره است پوشيده مى داريم و از آنها مى گذريم و شما را وارد جايگاهى پسنديده و شايسته كه همان بهشت است مى سازيم.
در مورد گناهان كبيره و صغيره و شناخت آنها بحثهايى وجود دارد كه در پى مى آيد:
 

بحثى درباره گناهان كبيره و صغيره

تقسيم گناهان به «كبيره» و «صغيره» يا بزرگ و كوچك، يك اصطلاح قرآنى است و از آيات قرآنى چنين استفاده مى شود كه گناهان و معاصى همه يكسان نيستند و مراتب و درجاتى دارند بعضى از آنها از اهميت بيشترى برخوردارند و شديداً مورد تنفر و انزجار شارع هستند و بعضى ديگر اهميت چندانى ندارند و هر چند كه مورد نهى واقع شده اند ولى انجام آنها آن تأثير نامطلوب روحى را كه در گناهان نوع اول موجود است، ندارند; مشروط بر اينكه اين گناهان هم تكرار نشوند و بر آنها مداومت و اصرار نكند.
اين تقسيم بندى در مورد گناهان، هم در آيات قرآنى و هم در روايات منعكس مى باشد و اينك آياتى را كه ناظر به اين موضوع است مى خوانيم:
1 ـ والذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم

[416]

(آل عمران/135)
و كسانى كه چون كار زشت آشكارى انجام مى دهند يا بر نفس خود ستم مى كنند، خدا را به ياد مى آورند و از گناهانشان طلب آمرزش مى كنند.
در اين آيه از دو نوع گناه ياد مى كند: يكى فاحشه كه به معناى زشتى آشكار است و ديگرى ستم بر خويشتن ومعلوم است كه نوع اول گناه كبيره است و گاهى تفسير به زنا شده كه يكى از گناهان كبيره مى باشد و نوع دوم گناه صغيره است كه با تعبير سازنده «ستم به نفس» از آن ياد شده است.
2 ـ ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلاً كريماً(نساء/ 31)
اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى شده ايد پرهيز كنيد، از بديهاى شما صرفنظر مى كنيم و شما را به جايگاهى پسنديده وارد مى سازيم.
back pagefehrest pagenext page