[203]
* فخر رازى مى گويد: صابئين از «صبأ» مشتق شده كه به معناى خروج از دينى به دين ديگر است و عرب ها پيامبر اسلام را صابئى ناميدند زيرا كه او دينى بر خلاف اديان آنها آورده بود.(1)
* شهرستانى مى گويد: در لغت گفته مى شود: «صبأالرجل» كه به معناى ميل كردن و لغزيدن است و به اين جهت كه صابئين از سنتهاى حق اعراض كردند و از روش انبياء لغزيدند، به آنها صابئين گفته مى شود. و گاهى مى گويند: «صبأالرجل» به معناى عشق و دوست داشتن است.(2)
* راغب اصفهانى مى گويد: صابئين قومى بر دين نوح بودند و به هر كسى كه از دينى به دين ديگر خارج شود صابئى گفته مى شود و از «صبأ» مشتق است. گفته مى شود: «صبأ ناب البعير» وقتى كه دندان ناب شتر برويد و آشكار شود ... و بعضيها گفته اند كه از ماده «صبى يصبو» مشتق شده است.(3)
* ابن منظور پس از نقل اينكه صابئين گمان مى كنند كه بر دين نوح هستند، مى گويد: به كسانى كه در زمان پيامبر مسلمان مى شدند، صابئى مى گفتند و منظورشان اين بود كه آنها از دينى به دين ديگر خارج شده اند. و «صبأ يصبأ و صبأ يصبو» هر دو به معناى خروج از دينى به دين ديگر است و «تصبأ النجوم» يعنى ستارگان از مطلع خود طلوع كردند...
* ابو اسحاق زجاج گفته است: صابئين در قرآن به معناى خارج شدگان از دينى به دين ديگر است... و عربها پيامبر اسلام را «صابئى» مى ناميدند، چون از دين قريش به اسلام روى آورده بودند و آنها هر كسى را كه مسلمان مى شد «مصبوّ» مى ناميدند و همزه را به واو تبديل مى كردند و نيز مسلمانان را «صباة» مى گفتند (بدون همزه) و گويا اين واژه جمع «صابى» بدون همزه است مانند: قاضى و قضاة و غازى و غزاة.(4)
* زبيدى پس از نقل مطالبى كه از ابن منظور آورديم، اضافه مى كند كه در روضه
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - فخر رازى ، التفسير الكبير ج 3 ص 105
2 - شهرستانى، الملل و النحل ج 2 ص 5
3 - راغب اصفهانى ، المفردات ص 382
4 - ابن منظور ، لسان العرب ج 1 ص 108 قسمتى از اين مطالب در نهايه ابن اثير ج 3 ص 3 نيز آمده است.
[204]
آمده است كه صابئين منسوب به «صابئى بن لامك» برادر نوح هستند و آن يك اسم عجمى است.(1)
* ابن اثير مى گويد: ادريس يا «اخنوح» فرزندى به نام «متوشلخ» آورد و او فرزندى به نام «صابى» آورد و صابئين به خاطر نسبت به او به اين نام ناميده شدند.(2)
* طريحى پس از بيان اينكه صابئين از «صبأ» به معناى خارج شدن از دينى به دين ديگر است، مى گويد: آنها ادعا مى كنند كه بر دين «صابى بن شيث بن آدم» هستند. سپس طريحى حديثى از امام صادق نقل مى كند كه در آن آمده است: «صابئين» را به اين نام ناميدند زيرا كه آنها به تعطيل پيامبران و شرايع ميل كردند (صابئين از صبو اخذ شده) و گفتند كه هرچه پيامبران آورده اند باطل است پس توحيد خدا و نبوت انبياء و رسالت مرسلين و وصيت اوصياء را انكار كردند پس آنها بدون شريعت و بدون كتاب و بدون پيامبر هستند».(3)
البته روايتى را كه طريحى نقل كرده در هيچ منبع و مصدرى و هيچ مجموعه روايى پيدا نكرديم و حداقل اين است كه يك روايت مرسل است.
* عباس محمود عقاد مى گويد: نام «صابئه» از ماد «سابحه» به معناى شناكننده در آب مشتق شده چون آنها خود را زياد شستشو مى دهند. و اشتقاق اين لفظ از «سبح» ارجح است از اينكه اين لفظ منسوب به «صبأوت» عبرى باشد كه به معناى لشكريان است ـ لشكريان آسمان ـ يعنى ستارگان.(4)
* برنامقدم مى گويد: صابئه در اصل لفظ آرامى است و دلالت بر تطهير و تعميد مى كند و به دو فرقه گفته مى شود: 1 ـ اتباع يوحناى معمد 2 ـ صابئين حران ، و گفته شده صابئه از «صبّ الماء» (يعنى آب را ريخت) است كه اشاره به اعتقاد آنها به آب است. صابى كلمه اى است كلدانى به معناى شوينده و صابئين در كنار نهرها و رودخانه ها جاى دارند و خود را بسيار با آب مى شويند.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - زبيدى ، تاج العروس ج 1 ص 87
2 - ابن اثير، الكامل فى التاريخ ج 1 ص 66
3 - طريحى ، مجمع البحرين ج 1 ص 259
4 - عقاد ، ابوالانبياء ص 112
5 - محمد برنامقدم، در آمدى بر سير انديشه در ايران ص 11
[205]
* غضبان رومى نقل مى كند «جستنيوس» كلمه صابئى را از «صباؤت» عبرى مشتق مى داند كه به معناى لشكر آسمان است و اشاره به اينكه آنها ستارگان را مى پرستيدند و كرملى معتقد است كه صابئه از «صبأ» مشتق است كه يك لفظ قديمى است و مربوط به زمانى است كه لغات سامى يك لغت بودند و تصحيف شده واژه «ضوأ» است كه عربها در اصلاح زبان خود آن را به «ضاء» برگردانيده اند و «ضوء» به معناى نور است و اشاره به ستارگان مى باشد. بعضيها هم گفته اند كه صابئه از «صبع» عبرى مشتق شده كه به معناى فرو رفتن در آب است و اشاره به مراسم تعميد صابئين مى باشد و از «نولدكه» نقل شده كه صابئه مشتق از «صبّ الماء» است به معناى ريختن آب و اشاره به مراسم تعميد آنهاست.
غضبان رومى پس از نقل اين نظريات مى گويد: آنچه كه به حقيقت نزديك است آن است كه صابئه از «صبا» كه يك لغت آرامى است مشتق است كه به معناى تعميد كردن است همان كه صابئين امروز آن را طى مراسمى انجام مى دهند. بعد اشاره مى كند به اينكه تعميد، انسان را از يهوديت به مندايى بودن منتقل مى كند يعنى شخص يهودى با تعميد مندايى از دين خود به دين مندايى منتقل مى شود و اين معنى قريب به آن معناى عربى كلمه است كه گفته شده. و لفظ «صبا» و «صابوتا» در لغت اكدى به معناى فرو رفتن در آب است و اين دو واژه در لغت مندايى و آرامى هم، به همين معناست و يك صابئى مندايى در غسل تعميد مى گويد: (صابينا بمصبتا اد بهرام ربه) يعنى تعميد كردم چون تعميد ابراهيم بزرگ ...(1)
* آقاى سليم برنجى كه خود از صابئين مندايى است مى گويد: واژه «صابئين» از كلمه مندايى آرامى «صبا يا صوا» به معناى تعميد اشتقاق يافته است زيرا اعراب با استفاده از كلمه فوق، مندائيان را كه مراسم تعميد خويش را هميشه در آب جارى انجام مى دهند، «صبّه» يعنى تعميديون نام نهادند و با اضافه كردن «ى» نسبت به همان واژه صبا، صفت تعميدى گرى را بر هر مندايى داده و او را «صبّى» ناميدند و براى
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - غضبان رومى ، الصابئه ص 45
[206]
جمع بستن اين كلمه ، به آن «ياونون» و «واو و نون» اضافه كردند و مندائيان را صابئين يا صابئون ناميدند. علاوه بر آن اعراب امروز براى نسبت دادن كار شستشو يا تعميد در آب جارى به مندائيان، به آنان «مغتسله» نيز مى گويند.(1)
اين بود فرازهايى از سخنان صاحبنظران از مفسران و لغت نويسان و نيز نظرات جديدى كه از طرف مستشرقان و يا صابئين مندايى معاصر، در مورد وجه تسميه «صابئين» گفته شده و از جمع بندى آنها وجوه زير به دست مى آيد:
1 ـ صابئين از «صبأ» مهموز العين مشتق است و يك لفظ عربى است و به معناى انتقال از دينى به دين ديگر است و صابئين كسانى بودند كه از دين حق به دين باطل منتقل شدند يا از دين يهود به دين مندايى.
2 ـ صابئين از «صبا يصبو» اجوف واوى مشتق شده و يك لفظ عربى مى باشد به معناى ميل كردن و دوست داشتن است و صابئين از دين قبلى به دين بعدى ميل نموده اند.
3 ـ صابئه از «سابحه» به معناى شنا كننده مشتق است و صابئين همواره خود را در آب مى شستند.
4 ـ صابى كلمه اى كلدانى است و به معناى شوينده است.
5 ـ صابئين از نام صابى فرزند «متوشلخ» يا «لامك» يا شيث گرفته شده است.
6 ـ صابئين از كلمه «صباؤت» عبرى مشتق است و به معناى لشكر آسمان است كه اشاره به تقديس ستارگان مى باشد.
7 ـ صابئين از «ضوء» به معناى روشنايى است و اشاره به ستارگان دارد.
8 ـ صابئين از «صبـع» عبرى گرفته شده كه به معناى فرو رفتن در آب است.
9 ـ صابئين از واژه «صبّ» عربى است كه به معناى آب ريختن است.
10 ـ صابئين از «صبا» كه يك لفظ آرامى مندايى است مشتق شده كه به معناى تعميد كردن است و منظور تعميدى است كه شخص را از دينى به دين مندايى منتقل
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - سليم برنجى، قوم از ياد رفته ص 42
[207]
مى كند و اين معنا با معنايى كه قدماء از مفسران و لغوى ها گفته اند مناسب است.
بعضى از اين نظريه ها صابئين را يك واژه عربى مى داند كه از صبأ و يا از صبا و يا از سبح و يا از صبّ مشتق شده و بعضى از نظريه ها آن را غير عربى و برگرفته از لغت آرامى يا كلدانى يا عبرى و يا مندايى مى دانند.
به نظر مى رسد كه صابئين برگرفته از لفظ آرامى مندايى است زيرا مناسب با يك مراسم مهم و عمده صابئين كه همان تعميد است، مى باشد و چنانكه گفته شد آنها به هنگام تعميد جملاتى به زبان مندايى مى گويند كه در آن لفظ «صبا» و مشتقات آن به كار رفته و اين لفظ، هم اشاره به شستشوى زياد آنهاست و هم به معناى انتقال از دينى به دين ديگر است كه با گفته مفسران و لغوى ها جور در مى آيد و به احتمال زياد فعل عربى «صبأ» نيز كه به معناى انتقال از دينى به دين ديگر است از همين لفظ آرامى مندايى گرفته شده است.
و اما اينكه چگونه يك لفظ غير عربى در قرآن آمده است، جاى هيچگونه اشكال نيست زيرا در قرآن الفاظ غير عربى در جاهاى متعددى استعمال شده است مانند: اباريق، ارائك ، استبرق، تنور، دينار، زنجبيل، سجيل، مرجان و غير آنها. حتى بعضى از ادبا درباره كلمات غير عربى كه در قرآن آمده، كتابهاى مستقلى نوشته اند از جمله سيوطى در كتابى به نام «المهذب فيما وقع فى القرآن من المعرّب» به اين مسأله پرداخته و در كتاب «الاتقان» نيز بعضى از آن كلمات را آورده است.
واضح است كه قران مطابق با زبان رايج مردم نازل شده و اين كلمات در آن زمان ميان مردم استعمال مى شده است و اشتمال قرآن بر اين كلمات غير عربى، هيچگونه لطمه اى به عربى بودن قرآن نمى زند زيرا كه جمله بندى و نظم كلام، عربى است.
داوريهاى متفاوت درباره صابئين
با وجود اينكه قرآن كريم از صابئين در سه جا نام برده، متأسفانه علما و مفسران و متكلمان اسلامى و نويسندگان كتب ملل و نحل به درستى درباره آنها بحث و تحقيق
[208]
نكرده اند و كلمات آنها در اين باره مضطرب و پريشان است به گونه اى كه ابن جوزى درباره ماهيت صابئين ده قول ذكر مى كند.(1)
به خاطر همين سردرگمى و اضطراب در معرفى صابئين است كه علما و اهل لغت در وجه تسميه آنها نيز دچار تشتت آراء شده اند و همانگونه كه ديديم وجوه متناقضى را ذكر كرده اند. و بسيارى از فقها از بيان حكم فقهى آنها سرباز زده اند و اصلا صابئين را در كلام خود عنوان نكرده اند و يا اگر عنوان كرده اند با شك و ترديدهاى بسيار سخن گفته اند.
اكنون ما پيش از آنكه وارد بحثهاى گسترده درباره تاريخ و عقايد و فرقه هاى صابئين بشويم، براى ايجاد زمينه جهت درك ماهيت آنها و هم نشان دادن سردرگمى موجود در معرفى چهره واقعى اين گروه، فرازهايى از نظرات علما را در اين زمينه بدون هيچگونه شرح و حاشيه اى نقل مى كنيم. البته در فصول بعدى، بعضى از اين نظرات مورد نقد و بررسى قرار خواهد گرفت:
خليل بن احمد فراهيدى : صابئين قومى هستند كه دين آنها شبيه دين نصارى است جز اينكه قبله آنها به طرف جنوب است و صابئين خود را پيروان حضرت نوح مى دانند.(2)
شيخ مفيد: جمهور صابئين به وحدانيت خداوند در ازل معتقدند و بعضى از آنها در كنار خدا هيولى را هم قديم مى دانند كه عالم از آن به وجود آمده است و لذا پيش آنها هيولى اصل است. آنها درباره فلك و آنچه در اوست عقيده دارند كه زنده و ناطق است و اوست كه تدبير كننده و راهنماى اين عالم است. آنها ستارگان را تعظيم مى كنند و به جاى خداوند آنها را مى پرستند و بعضى از آنها ستارگان را ملائكه مى نامند و بعضى ازآنها ملائكه را خدايان مى دانند و براى عبادت آنها خانه هايى بنا مى كنند.
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - ابن جوزى ، تلبيس ابليس ص 73
2 - ترتيب العين ج 2 ص 964
[209]
اين گروه به مشركين عرب و بت پرستها نزديك تر هستند تا به مجوس.(1)
شيخ طوسى: قتاده و بلخى گفته اند كه صابئين قوم معروفى هستند و براى آنها مذهبى است كه به آنها اختصاص دارد و آن پرستش ستارگان است. در عين حال آنها به خدا و معاد و بعضى از پيامبران اعتراف دارند و بعضيها گفته اند كه صابئين ميان يهود و مجوس هستند و براى آنها دينى نيست و سدى گفته است كه آنها طائفه اى از اهل كتابند كه زبور را قرائت مى كنند.(2)
قاضى عبدالجبار: گروهى از قدماء صابئين گمان كرده اند كه هيولى و صانع هر دو ازلى هستند وخداوند، عالم را از اين هيولى ساخت و بقيه آنها گمان كرده اند كه عالم حادث است و براى آن صانعى قديم است كه به چيزى از اين عالم شباهت ندارد او حكيم است و جاهل نيست، نيرومند است و عاجز نمى شود، سخاوتمند است و بخيل نمى شود او فلك را زنده و ناطق و شنوا و بينا آفريد و فلك است كه تدبير عالم مى كند. آنها ستارگان را ملائكه خواندند و بسيارى از آنها ستارگان را خدايان دانستند و آنها را تعظيم كردند و پرستش نمودند و براى آنها خانه هايى به عدد هفت ستاره ساختند و ادعا مى كنند كه بيت الحرام يكى از آنهاست و آن بيت ستاره زحل است و علت اينكه همچنان باقى است اينست كه زحل دلالت بر بقا و ثبوت و طول مدت دارد.(3)
ابوريحان بيرونى: صابئين باقى ماندگان اسراى بابل هستند كه بختنصر آنها را از بيت المقدس به آنجا برد و چون آنها آن سرزمين را تصرف كردند و بقعه بابل را ساختند، ديگر بازگشت به شام برايشان دشوار آمد و ترجيح دادند كه در بابل بمانند و دين آنها چندان قابل اعتماد نبود پس سخنان مجوس را شنيدند و به بعضى از تعاليم آن رغبت كردند و دين آنها آميزه اى از مجوسى و يهودى شد... گويا آنها دين خود را به ركن ثابتى از وحى و الهام منسوب نمى كنند و تنها خود را به انوش بن شيث بن آدم
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - المقنعه ص 271
2 - التبيان ج 1 ص 283
3 - المغنى فى ابواب التوحيد و العدل ج 5 ص 152
[210]
نسبت مى دهند.(1)
فخررازى: صابئين قومى هستند كه مى گويند مدبر و خالق اين عالم همين ستارگان هفتگانه است بنابراين آنها ستارگان را مى پرستند و چون خداوند حضرت ابراهيم را مبعوث كرد، مردم بر دين صابئين بودند و ابراهيم بر حادث بودن ستارگان استدلال كرد همانگونه كه خداوند از قول او نقل كرده (لااحب الافلين) يعنى من غروب كننده ها را دوست ندارم.(2)
اسفرائينى: از فرقه هايى كه به پيش از اسلام مربوط است اصحاب هيولى هستند كه به قديم بودن عالم و حادث بودن اعراض قائل هستند. سپس اضافه مى كند كه صابئين هم همين مذهب را دارند.(3)
ابن المرتضى: صابئين به وجود صانع و قديم بودن آن اعتقاد دارند ولى درباره جسم چند فرقه شده اند بعضى قائل هستند كه هيولى قديم است و بعضى گفته اند كه حادث است. آنها گمان مى كنند كه فلك زنده و شنوا و بينا است و ستارگانش ملائكه اوست و آنها را مى پرستند.(4)
نشوان الحميرى: صابئين گفته اند كه دو چيز قديم است: نور و ظلمت، نور آگاه است و ظلمت نادان چون نور بر ظلمت وارد مى شود ولى ظلمت بر آن وارد نمى شود آنها ذبح مى كنند و نكاح مى كنند و رئيس آنها قابيل است كه سريانى الاصل بود و گفته شده كه صابئين قومى هستند كه ملائكه را عبادت مى كنند و گفته شده كه صابئين قومى هستند كه از دينى به دين ديگر منتقل شده اند.(5)
قرطبى: صابئين كسانى بودند كه از دين اهل كتاب خارج شدند.(6)
ابن كثير: صابئين كسانى هستند كه نه بر دين يهود و نصارى و مجوسند و نه مشركند بلكه آنها باقى بر فطرت خود مى باشند و دين روشنى ندارند كه از آن پيروى
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - الاثارالباقيه عن القرون الخاليه ص 318
2 - اعتقادات فرق المسلمين و المشركين ص 126
3 - التبصير فى الدين ص 150
4 - المنية و الامل ص 15
5 - الحور العين ص 141
6 - الجامع لاحكام القرآن ج 1 ص 434
[211]
كنند.(1)
بيضاوى: صابئين قومى ميان نصارى و مجوس هستند و گفته شده كه اصل دين آنها دين حضرت نوح است و گفته شده كه آنها ملائكه را مى پرستند و گفته شده كه آنها ستارگان را مى پرستند.(2)
ابوالفتوح رازى: پس از نقل بعضى اقوال مى گويد: كلبى گفت (صابئين) جماعتى اند ميان جهودان و ترسايان. ميان سر بتراشند و خصى بكنند.(3) ابن زيد گفت: قومى اند در جزيره موصل لااله الاالله گويند و بر رسولان خداى، ايمان ندارند.(4)
ابن العبرى: آنچه از مذهب صابئين به دست آورديم اينست كه دعوت آنها همان دعوت كلدانيهاى باستان و قبله آنها قطب شمال است و نماز و روزه اى دارند و كواكب را مى خوانند و اقوال آنها نزديك به اقوال حكماست.(5)
علامه طباطبايى: به بعضيها نسبت داده شده كه در تفسير صابئين گفته اند:آنها پيرو مذهبى هستند كه مخلوطى از مجوس ويهود است وچيزهايى هم از حرانيها برآن افزوده شده،اين قول با آيه شريفه موافق تر است زيرا ظاهر سياق آيه،برشمردن اهل دين است.(6)
احمد مصطفى المراغى: صابئين قوم موحدى هستند كه در عين حال به تأثير نجوم هم عقيده دارند و به بعضى از پيامبران اقرار مى كنند.(7)
عبدالله مبلغى: گويند صابئين يكى از شعب دين مانى است واژه مندايى يا مندائيه لفظ آرامى است كه اصل آن مذبع يا مذعا در زبان آراميهاى شرقى است كه با الف نوشته شده: مذا اين لفظ به معناى فرشته يا منجى است و در يونانى به آن گنوسيس
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - تفسير القرآن ج 1 ص 108
2 - انوار التنزيل ج 1 ص 60
3 - جاحظ نيز گفته است كه از صابئين كسانى هستند كه اهل عبادت هستند و گاهى خود را اخته مى كنند (جاحظ، الحيوان ج 1 ص 125)
4 - روض الجنان ج 1 ص 210.
5 - تاريخ مختصرالدول ص 153
6 - الميزان ج 1 ص 198
7 - تفسير المراغى ج 1 ص 134
[212]
گويند.(1)
سيد قطب: صابئين گروهى از مشركين عرب هستند كه قبل از بعثت پيامبر اسلام از شرك به توحيد گراييدند و بر ملت ابراهيم و حنيفيت روى آوردند.(2)
اين بود فرازهايى از عبارات و جملات دانشمندان اسلامى، كه در جهت معرفى صابئين اظهار داشته اند.
صابئين در عهد شيث و ادريس و نوح
با توجه به كتب تاريخى، صابئين از قديميترين ملتهاى تاريخ هستند. طبرى و به پيروى از او ابن اثير گفته اند كه «بيوراسب» اولين كسى است كه مردم را به دين صابئين دعوت كرد و دعوت او در اولين سال از سلطنت طهمورث بود و قوم او كه به او پيوستند همان قومى هستند كه بعدها حضرت نوح بر آنها مبعوث شد.(3)
گفته شده كه بيوراسب همان ضحاك است كه فارسيان او را از خودشان مى دانند و عرب يمن هم او را به خود نسبت مى دهند حسن بن هانى (شاعر يمن) گفته است:
و كان منا الضحاك يعبده***الخابل و الجن مساربها
شايد علت اين انتساب دوگانه اين باشد كه به نوشته مورخان ايرانى ضحاك يا «اژى دهاك» پادشاهى بود كه پس از جمشيد در ايران به سلطنت رسيد ولى او فرزند «مرداس» پادشاه ناحيه اى از عرب بود.(4) (افسانه دو مارى كه بر دوش ضحاك بود معروف است)
مسعودى، بنيان گذار مذهب صابئين را شخصى به نام «بوذاسف» مى داند كه در سرزمين هند ظهور كرد و از اصل هندى بود و از آنجا به سند و بلاد سجستان و زابلستان و كرمان آمد و ادعاى نبوت كرد و خود را پيامبر خدا و واسطه ميان او و خلق معرفى نمود. او سپس به فارس رفت و اين در اوائل سلطنت طهمورث بود و او اولين
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - تاريخ اديان و مذاهب جهان ج 2 ص 828
2 - فى ظلال القرآن ج 1 ص 75
3 - طبرى، تاريخ الامم و الملوك ج 1 ص 108 و ابن اثير، الكامل فى التاريخ ج 1 ص 65
4 - طبرى ج 1 ص 121
[213]
كسى بود كه مذهب صابئين را اظهار نمود.(1)
به طورى كه ملاحظه مى فرماييد گزارش مسعودى با گزارش طبرى و ابن اثير مطابقت دارد و تنها در اسم شخص متفاوت است و مى توان گفت كه «بيوراسب» و «بوداسف» دو شكل از يك كلمه است.
ابوالفدا گفته است: امت سريانى قديمى ترين امتهاست و حضرت آدم و فرزندانش به سريانى سخن مى گفتند و دين آنها همان دين صابئين بود.(2) و به گفته قاضى عبدالجبار، صابئين حران گمان مى كنند كه آنها بر دين حضرت شيث هستند و شيث بر آنها مبعوث شد و كتابى كه بر شيث نازل شد، در دست آنهاست و شيث در ايام طوفان درگذشت و حضرت نوح براى حفظ دين او مبعوث شد.(3)
شهرستانى اظهار مى دارد كه صابئينِ نخستين همان هايى بودند كه به «عاذيمون» و «هرمس» كه همان شيث و ادريس هستند، معتقد بودند و نبوت انبياء ديگر را قبول نداشتند.(4) ابن اثير مى گويد كه ادريس يا «اخنوح» فرزندى به نام «متوشلح» آورد واو فرزندى به نام «صابى» آورد و صابئين به همان جهت به اين نام ناميده شدند.(5)
در ايران باستان
وقتى سير تاريخى صابئين را در كتب تاريخى دنبال مى كنيم، ردّ پاى آنها را در ايران قبل از زرتشت و روم قبل از نصرانيت مى يابيم هر چند كه ابن العبرى گفته است كه در روزگاران قديم هفت ملت مهم بودند كه عبارت بودند از فرس و كلدانيها و يونانيها و قبط و ترك و هند و چين و همه اينها دين صابئين داشتند.(6) ولى آنچه كه در گزارش نسبتاً مشروح ابن اثير آمده خبر از تداوم صابئيگرى در ايران قبل از زرتشت و روم قبل از مسيحيت است.
ــــــــــــــــــــــــــــ.
1 - مسعودى، مروج الذهب ج 2 ص 226
2 - ابوالفدا، المختصر فى تاريخ البشر ص 81
3 - قاضى عبدالجبار ، المغنى فى ابواب التوحيد و العدل ج 5 ص 152
4 - شهرستانى، الملل و النحل ج 2 ص 152
5 - ابن اثير، الكامل فى التاريخ ج 1 ص 66
6 - ابن العبرى ، تاريخ مختصرالدول ص 3
1 - فخر رازى ، التفسير الكبير ج 3 ص 105
2 - شهرستانى، الملل و النحل ج 2 ص 5
3 - راغب اصفهانى ، المفردات ص 382
4 - ابن منظور ، لسان العرب ج 1 ص 108 قسمتى از اين مطالب در نهايه ابن اثير ج 3 ص 3 نيز آمده است.
1 - زبيدى ، تاج العروس ج 1 ص 87
2 - ابن اثير، الكامل فى التاريخ ج 1 ص 66
3 - طريحى ، مجمع البحرين ج 1 ص 259
4 - عقاد ، ابوالانبياء ص 112
5 - محمد برنامقدم، در آمدى بر سير انديشه در ايران ص 11
1 - غضبان رومى ، الصابئه ص 45
1 - سليم برنجى، قوم از ياد رفته ص 42
1 - ابن جوزى ، تلبيس ابليس ص 73
2 - ترتيب العين ج 2 ص 964
1 - المقنعه ص 271
2 - التبيان ج 1 ص 283
3 - المغنى فى ابواب التوحيد و العدل ج 5 ص 152
1 - الاثارالباقيه عن القرون الخاليه ص 318
2 - اعتقادات فرق المسلمين و المشركين ص 126
3 - التبصير فى الدين ص 150
4 - المنية و الامل ص 15
5 - الحور العين ص 141
6 - الجامع لاحكام القرآن ج 1 ص 434
1 - تفسير القرآن ج 1 ص 108
2 - انوار التنزيل ج 1 ص 60
3 - جاحظ نيز گفته است كه از صابئين كسانى هستند كه اهل عبادت هستند و گاهى خود را اخته مى كنند (جاحظ، الحيوان ج 1 ص 125)
4 - روض الجنان ج 1 ص 210.
5 - تاريخ مختصرالدول ص 153
6 - الميزان ج 1 ص 198
7 - تفسير المراغى ج 1 ص 134
1 - تاريخ اديان و مذاهب جهان ج 2 ص 828
2 - فى ظلال القرآن ج 1 ص 75
3 - طبرى، تاريخ الامم و الملوك ج 1 ص 108 و ابن اثير، الكامل فى التاريخ ج 1 ص 65
4 - طبرى ج 1 ص 121
1 - مسعودى، مروج الذهب ج 2 ص 226
2 - ابوالفدا، المختصر فى تاريخ البشر ص 81
3 - قاضى عبدالجبار ، المغنى فى ابواب التوحيد و العدل ج 5 ص 152
4 - شهرستانى، الملل و النحل ج 2 ص 152
5 - ابن اثير، الكامل فى التاريخ ج 1 ص 66
6 - ابن العبرى ، تاريخ مختصرالدول ص 3