قبل از اينكه محور ولادت ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها وچگونگى آن مطابق اخبار و احاديث صادره از مقام عصمت در اين قسمت بپردازيم لازم است بدوابه منشاء تكون آن حضرت اشارت بنمائيم :
روى عن الصادقين صلوات الله عليهما : و كان مبدءحمل خديجه عليهاالسلام عنها بها ان النبى صلى الله عليه و آله لما عرج به الىالسماء اكل من ثمار الجنه فحولها الله تعالى ما فى ظهره فلما هبط الى الارض واقعخديجه فحملت بفاطمه عليهاالسلام ففاطمه حوراء انسيه و كلما النبى (ص ) الى رائحهالجنه كان يشمها فيجد منها رائحه الجنه الحديث .
وايضا : عن عايشه :قال رسوالله صلى الله عليه و آله لما اسرى بى الى السماء ادخلتالجنه فوقعت على شجره من اشجار الجنه لم ار فى الجنه احسن منها و لا ابيض منها ورقا ولا اطيب ثمره فتناولت ثمره من اثمارها فاكلتها : فصارت نطفه فى صلبى فلما هبطتالى الارض واقعت خديجه فحملت بفاطمه رضى الله عنها فاذاانا اشتقت الى ريح الجنهشممت ريح فاطمه :
(از كتاب الدرالمنثور ج 5 ص 218 سوره اسرى )
مضموناين دو روايت معتبر با هم يكى است و مثبت آن است كه تكون نطفه در طلب حضرتختمى مرتبت از ثمره اشجار جنت منشاءت گرفته و پس از معراج آن بزرگوار و هبوطشبزمين با مواقع با حضرت خديجه عليهاالسلام ، موجبحمل آن بانوى مكرمه به وجود فاطمه زهراى اطهر(س ) دختر والا گهر پيغمبر خاتم صلىالله عليه و آله و سلم گرديده است و به همين جهت بوده است كه آن حضرت بوى بهشت رااز دخترش فاطمه زهرا سلام الله عليها استشمام مى نموده است و او را انسيه حورا ناميدهاست .
اصلى كه بباليد بدو نخل امامت
|
نخلى كه ز توليد قدش زاد قيامت
|
گنجينه عرفان گهر بحر كرامت
|
در باغ نبى طوبى افراخته قامت
|
در ساحت بستان ولى سر و لب جو
|
بيان كيفيت توليد حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
از مفضل بن عمر روايت شده است كه گفته از حضرت كاشف حقايق امام صادق عليه السلامسوال كردم چگونه بوده ولادت حضرت فاطمه عليهاالسلام : امام صادق صلوات اللهعليه فرمود چون خديجه اختيار مزاوجت با حضرت ختمى مرتبت محمد صلى الله عليه و آلهنموده ، زنان مكه از عداوتى كه با آن حضرت داشتند از خديجه هجرت نموده و دور او راواگذاشتند بطوريكه بر او سلام نمى كردند و نمى گذاشتند زنى نزد او برود. پسخديجه را بدين سبب وحشت گرفت :
فلما حملت بفاطمه عليهاالسلام صارت تحدثها فى بطنها و تصبرها و كانتخديجه تكتم ذالك عن رسول الله (ص ) فدخل يوما و سمع خديجه تحدث فاطمهفقال لها يا خديجه من يحدثك : قالت الجنين الذى فى بطنى يحدثنى و يونسنىفقال لها هذا جبرئيل يبشرنى انها انثى و آنها النسمته الطاهره الميمونه و ان الله تباركو تعالى سيجعل نسلى منها و سيجعل من نسلها ائمته فى الامته يجعلهم خلفاء فى ارضهبعد انقضاء وحيه .
چون حضرت خديجه (ع ) بوجود حضرت فاطمه (ع ) حامله شد، فاطمه (س ) در شكم با اوسخن مى گفت و مونس او بود و او را امر بصبر مى فرمود خديجه (س ) اين حالت را ازحضرت ختمى مرتبت كتمان نموده و پنهان مى داشت ، پس روزى حضرت پيغمبر اكرم (ص )داخل خانه شد و شنيد كه خديجه (س ) سخن مى گويد. فرمود :خديجه شما با كسىصحبت مى كنى و با كه سخن ميگوئى ؟ خديجه (س ) عرض كرد با فرزندى كه در بطنمن است . او با من سخن مى گويد و مونس من مى باشد. حضرت فرمود به خديجه اينكجبرئيل است و به من بشارت مى دهد كه اين فرزند دختر است و اوستنسل طاهر با ميمنت و بركت ، و ذات بارى تعالىنسل مرا از او بوجود خواهد آورد و از نسل او امامان و پيشوايان دين در امت من پديد آيند وبعد از انقضاء وحى تشريعى خداوند ايشان را حجه خود در ارض عالم امكان قرار مى دهد(و زمين را هيچگاه از وجود آنان خالى نمى گذارد).
بارى دارد كه پيوسته خديجه (ع ) در اين حالت بود تا آنكه هنگام ولادت حضرت فاطمهسلام الله عليها نزديك گرديد و در خود احساس موقع زائيدن نمود. بدين جهت بسوىزنان قريش و نساء بنى هاشم قاصدى فرستاد كه نزد او حاضر شوند. ايشان در جواباو پيام فرستادند نظر به اينكه گفته ما را نپذيرفتى و بر خلافميل ما با محمد يتيم ابوطالب كه فقير و فاقدمال و ثروت است تزويج نموده زن او گرديدى ، بدين سبب ما به خانه تو نمى آئيم ومتوجه امور تو نمى شويم .
دارد كه چون خديجه پيغام ايشان را شنيد بسيار غمگين و اندوهناك گرديد:
فبينا هى كذالك اذدخل عليها اربع نسوه طوال كانهن من نساء بنى هاشم ففزعت منهنفقالت لها احداهن لا تحزنى يا خديجه فانارسل ربك اليك و نحن اخواتك : انا ساره و هذهآسيه بنت مزاحم و هى رفيقتك فى الجنته و هذه مريم بنت عمران و هذه صفراء او صفورا بنتشعيب بعثنا الله تعالى اليك لنلى من امرك ماتلى النساء من النساء: حضرت خديجهعليهاالسلام در اين حالت ناگاه ديد چهار زن بلند بالا نزد او حاضر شده و گفتند مارسولان پروردگار تو هستيم و بسوى تو آمده ايم اى خديجه و خود را معرفى نمودنداولى گفت منم ساره زوجه ابراهيم خليل : و اين (دومى ) آسيه دختر مزاحم است كه رفيق توخواهد بود در بهشت و اين (سومى ) مريم دختر عمران است و اين (چهارمى ) صفورا دخترشعيب است حقتعالى ما را فرستاده است كه در وقت زادن نزد تو باشيم و تو را بر اينحالت معاونت نمائيم :
فجلست واحده عن يمينها والاخرى عن يسارها والثالثه من بين يديها و الرابعه منخلفهاء فوضعت خديجته فاطمه عليهاالسلام طاهره مطهره فلما سقطت الى الارض اشرقمنها النور حتى دخل بيوتات مكته و لم يبق فى شرق الارض و لا غربها موضع الا اشرقفيه ذالك النور:
پس آنگاه يكى از بانوان در جانب راست خديجه نشست و ديگرى در جانب چپ و سومى درپيش روى او و چهارمى در پشت سرش قرار گرفتند.
پس حضرت فاطمه سلام الله عليها پاك و پاكيزه به دنيا آمد و چون متولد گرديد وتجلى كرد در زمين نور او ساطع گرديد بطوريكه خانه هاى مكه را روشن گردايد واشراق و تجلى نور او شرق و غرب جهان و سراسر عالم را فرا گرفت و موضعى نماندمگر آنكه از آن نور روشن شد.
دارد كه ده نفر از حورالعين به آن خانه در آمدند و هر يك ابريقى و طشتى از بهشت در دستداشتند و ابريقها مملو بود از آب كوثر. پس آن زنى كه در پيش روى خديجه بود فاطمهرا برداشت و به آب كوثر شستشو داد و جامه سفيدى بيرون آورد كه از شير سفيدتر واز مشك و عنبر خوشبوتر بود و آنگاه حضرت فاطمه را در يك جامه از آن پيچيد و جامهديگر را مقنعه او گردانيد پس او را به سخن در آورد :
فنطقت فاطمه عليهاالسلام بشهاده ( ان لا اله الا الله ) و ان ابىرسول الله (ص ) سيد الانبياء و ان بعلى سيد الاوصياء و ان ولدى سيد الاسباط).سپس بر هر يك از آن بانوان سلام كرد و هر يك را بنام ايشان خواند. پس آن بانواناظهار شادى كردند و حوريان بهشتى خندان شدند واهل بهشت را بشار دادند به ولادت حضرت فاطمه عليهاالسلام سيده نساءاهل جنت و سيده نساء عالمين من الاولين و الاخرين و در آسمان نورى درخشيد كه پيشتر از آنملائك و فرشتگان چنان نورى مشاهده نكرده بودند. فلذالك سميت الزهراء عليهاالسلام :
پس آن بانوان مقدسه بخديجه مكرمه خطاب نموده گفتند بگير اين دختر والا گهر را كهطاهره و مطهره و زكيه و با بركت است ذات اقدس حقتعالى و مبدء اعلى بركت داده او را ونسل او را پس خديجه عليهاالسلام در كمال خوشحالى و شادى سينه خود را در دهان اوگذاشت : و دارد كه حضرت فاطمه سلام الله عليها در هر روزى آنقدر نمود مى كرد كهاطفال ديگر در يك ماه نمو مى كنند و در هر ماهى آنقدر نمو مى كرد كهاطفال ديگر در ظرف يكسال : صلوات و دورد خدا بر حضرت فاطمه زهرا (س ) و بر پدرحضرت فاطمه زهرا (س ) و بر شوهر حضرت فاطمه زهرا (س ) و بر فرزندان حضرتفاطمه زهرا (س ) ازلا و ابدا و سرمدا.
ولدت حضرت الفاطمة الزهرا سلام الله عليهما فى جمادى الاخره يوم العشرين منهابعد مبعث رسول الله صلى الله عليه و آله بخمس سنين :
تاريخ معتبر ولادت با سعادت و با بركت ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه لاهوتىصفات ، دختر ولا گهر و كوثر اعطائى الهى به حضرت ختمى مرتبت محمد صلى اللهعليه و آله را در بيستم جمادى الاخر سنه پنچم بعد از بعث پيامبر (ص ) ضبط كرده است .
مرحوم علامه ربانى الشيخ مهدى المازندرانى نيكو سروده است : (از كوكب الدرى )
ميلاد بنت المصطفى الرسول (ص )
|
اذ ولدت بنت النبى احمد(ص )
|
حقت لها لو فخرت مدى الزمن
|
ببنتها ام الحسين و الحسن (ع )
|
و نورها قد كان قنديل الضياء
|
معلقا فى ساق عرش الكبرياء
|
الحق حكيم ربانى حكيم صفاى اصفهانى در نعمت ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه زهراءسلام الله عليها عالى سروده است :
اى گوهر يكدانه بريز از خم لاهوت
|
در ساغر بلور صفا سوده ياقوت
|
مرغ ملكوتى است زجاجى كه دهد قوت
|
قوت جبروتى است كه در خطه ناسوت
|
نوشم مى مدح گهر نه يم فرتوت
|
صديقه كبرى صدف يازده لولو
|
مرآت خدا عالمه نكته توحيد
|
كش خيمه عصمت زده بر عرصه تجريد
|
آن جلوه كه بالذات برون است ز تحديد
|
مولود محمد (ص ) كه بدان نادره تابيد
|
ذات احدى كرده پديد اين سه مواليد
|
زين چار زن حامل و آن هفت تن شو
|
بلاى مكان فوق زمان ذات ممجد
|
كز نقص زمانى و مكانى است مجرد
|
فرزند نبى جفت ولى طاق مويد
|
آن شافعه كان رائحه كز خلد مخلد
|
جويند و نيابند بجز خاك در او
|
اصلى كه بباليد بدو نخل امامت
|
نخلى كه ز توليد قدش زاد قيامت
|
گنجينه عرفان گهر بحر كرامت
|
در باغ نبى طوبى افراخته قامت
|
در ساحت بستان ولى سر و لب جو
|
نه عقل در يك اثر پاك معطل
|
نفس فلك پير در اين مرحله مختل
|
برتر بودش پايه ز موهوم و مخيل
|
بالاتر از اين چاره خشيجان بهى بل
|
صد مرحله والاتر از اين گنبد نه تو
|
هرگ نشنيديم خدا را بودى ام
|
اى ام الوهييه وى در تو خرد گم
|
باز آى كه ما مردم افروخته انجم
|
بر ديده نشانيمت بر ديده مردم
|
دل بى تو به جان آمد بنماى تبسم
|
تا بشكفد از خاك گل و خندد خيرو
|
اوصاف خدا در تو هويداست كما هى
|
علم تو محيط است بمعلوم الهى
|
ذاتت متناهى صفتت نامتناهى
|
سر تا قدمت آئينه طلعت شاهى
|
خورشيد گهى تافت بمه گاه بماهى
|
با گرد سمند تو نياراست تكاپو
|
خورشيد چو رويت به سما و به سمك نيست
|
چون روى تو پيداست كه خورشيد فلك نيست
|
از عشق تو در سينه عشاق تو شك نيست
|
شور لب شيرين تو در كان نمك نيست
|
اى زاده انسان كه بخوبيت ملك نيست
|
از عشق تو بر پاست بكونين هياهو
|
من با تو بتوحيد دلى يكدله دارم
|
از عشق تو بر گردن جان سلسله دارم
|
من قطره كه از بحر فزون حوصله دارم
|
از بهر عنايات تو چشم صله دارم
|
من عشق تو را پيشرو قافله دارم
|
تا بار گشايم به فناى حرم هو
|
اى پاى تو پهلو زده خورشيد سما را
|
بر فرق من خسته بسايان كف پا را
|
اى دست خدا دست صفا گير خدا را
|
از ديده بيننده مينداز (صفا) را
|
اى آنكه بود از مدد دست تو ما را
|
آرام تن و قوت دل و قوت بازو
|
اى ذات خدا را رخ نيكوى تو مرآت
|
فانى به تو فعل و اثر و وصف در آن ذات
|
نفى من درويش بود پيش تو اثبات
|
بر درگه حق اى تو شهنشاه خرابات
|
حاجات مرا اى تو بر آرنده حاجات
|
بسراى كه از درد بود حشمت دارو
|
در هر صفتى اعظم اسماء الهى
|
اندر فلك قدرت نبود چو تو ماهى
|
عالم همگى بنده شرمنده تو شاهى
|
نه غير تو حصنى و ملاذى و پناهى
|
يا فاطمه الزهرا انا بك نشكو
|