|
|
|
|
|
|
راهنمايى كودك بدون ترديد كودك براى شناختن نيك و بد احتياج به راهنمايى پدر و مادر دارد آن ها هستندكه بايد نيكى را به كودك بياموزند و در انجام آن تشويقش نمايند بدى را به اوبفهمانند و از ارتكاب آن برحذرش دارند مجموع بكن ها و نكن هايى كه پدران و مادران بهفرزندان خود مى گويند براى انجام اين وظيفه مقدّس تربيتى است ، ولى بايد توجهداشت كه امر و نهى پدر و مادر از اندازه خارج نشود و منجر به اهانت و بى احترامى بهكودك نگردد كه قطعا نتيجه معكوس خواهد داد. بعضى از پدران و مادران بى خيال دلسوزى و پرورش صحيح كودك خود آن قدر دررفتار و گفتار طفل مداخله مى كنند و به اندازه اى امر و نهى مى نمايند كه خودشان وكودك را ناراحت مى كنند و روز به روز بچه بداخلاق تر و منحرف تر مى شود! سرزنش هاى مداوم اگر كودكى روش ناپسندى دارد پدر و مادر بايد عاقلانه و بدون اهانت به شخصيتطفل ، راه صحيح را به او نشان بدهند و از عمل ناپسندش باز دارند آن جايى كه پدر ومادر زبان به ملامت طفل مى گشايند و در اين كار اصرار مى ورزند و در نتيجه با سرزنشهاى مداوم خود به فرزند خويش توهين مى كنند و شخصيت او را تحقير مى نمايند، نهتنها به اصلاح كودك خود موفق نشده اند، بلكه با اينعمل خام و ناصواب طفل را به لجاجت وادار كرده اند كه به رغم پدر و مادر، به كارناصحيح خويش ادامه دهد! لجاجت كودك (( عن على عليه السلام : الا فراط فى الملامة يشب نيران اللجاج .)) (97) حضرت على عليه السلام مى فرمود: زياده روى در ملامت و سرزنش ، آتش لجاجت را شعلهور مى كند. پدر و مادر مى خواهند با سرزنش هاى پى گير و مداوم خود كودك را ازعمل زشتى كه مرتكب مى شود باز دارند، تصميم و شخصيت او را در هم بشكنند، و اراده خودرا بر وى تحميل نمايند كودك نيز براى اين كه در اين صحنه به كلى شكست نخورد وشخصيت خود را از دست ندهد در مقابل پدر و مادر مقاومت مى كند و با ادامهعمل نادرست خود استقلال خويش را ثابت و شخصيت خود را آشكار مى نمايد. ((اگر رفتار و سلوك طفل به طور مخصوصى فاسد و شرارت آميز باشد بايد قواعدتربيتى مخصوصى را به كار برد هر دستورى كه در آن اثرى از ممانعت باشد با عدمموفقيت مواجه خواهد شد، زيرا هر سدى فعاليت انسان را بر مى انگيزد كه از آن بگذردهزار و يك نكن والدين براى طفل ايجاد يك دنياى پر از ممكن ها مى كند:طفل با خود مى گويد: ((بايد اين كار را نكنم ؟ پس مى توانستم اين كار را انجام دهم وحالا هم مى توانم .)) چنين رفتارى در طفل ايجاد شخصيتى مى نمايد كه نتيجه آن معكوساست بايد از ملامت ها و مخالفت هايى كه طفل را به ارتكاب اعمالى بر مى انگيزد بر حذربود آن چه طفل بايد انجام دهد راه آن را به او نشان بدهيد،طفل را نر نجانيد، ولى مقصود اين نيست كه او را بهحال خود بگذاريد بايد در اين مورد اميال و هدف هاى ديگرى ايجاد و تعيين كنيد و افعالىرا پيشنهاد نماييد كه در عين اين كه مفيد است موجب اثبات و ظهور شخصيتطفل بشود، زيرا اگر طفل يا نوجوانى به آسانى مرتكبعمل نامطلوبى مى شود بدانيد كه دليلش منع كردن وى از آن كار بوده است و او خواستهاست با ارتكاب آن ، قدرتى اقلا مساوى با قدرت دسته مخالف ، يعنى والدين به دستآورد ما در هر سنى كه هستيم مى خواهيم شخصيت خود را ثابت و پيروز سازيم و فقطشخصيت شخص ديگرى است كه براى تمايلات ما حدودى ايجاد مى كند.))(98) پدران و مادرانى كه با سوء تشخيص به كودكان خود اهانت مى كنند و شخصيت آن ها راتحقير مى نمايند، نه تنها در طفوليت فرزندان خود را به مخالفت و طغيان وا مى دارند،بلكه اين پرده درى ممكن است تا پايان زندگى پدر و مادر به صور مختلفى آشكارگردد و براى خانواده نتايج شوم دينى و دنيوى بسيارى به بار آورد. حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمود: (( جراة الواد على والده فى صغره تدعوا الى العقوق فى كبره .)) (99) تجرى و طغيان فرزند بر پدر خود در كودكى او را در بزرگى به نارضايى و عاقپدر مى كشاند. پدران و مادرانى كه به فرزندان خود احترام مى كنند و شخصيت آنان را بزرگ مى دارند،با ادب و اخلاق با آن ها معاشرت و برخورد مى نمايند، قادرند كودكان خود را با اخلاقپسنديده و صفات حميده تربيت كنند اگر اتفاقا فسادى در آنها بروز كند به آسانى مىتوانند از آن جلوگيرى نمايند. خودخواهى كودك كودك مانند بزرگسالان ، خودخواهى و حب ذات دارد. وقتى بفهمد كار ناپسند به شخصيتاو ضربه مى زند و از عزت و محبوبيت وى مى كاهد و در محيط خانواده پست و حقيرش مىنمايد، فورا براى حفظ مقام خود آن را ترك مى گويد و عملا به اصلاح خويش قيام مىكند. (( قال اميرالمومنين عليه السلام : من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته .)) (100) على عليه السلام مى فرمود: كسانى كه شخصيت و شرف معنوى دارند، شهوات وتمايلات نفسانى در نظر آن ها پست و كوچك است . (( و عنه عليه السلام : من شرفت نفسه نزهها عن ذلة المطالب .)) (101) آنان كه شرافت نفسانى دارند دامن خود را به خواهش هاى پست آلوده نمى كنند. (( عن على عليه السلام : من كرمت عليه نفسه لم يهنها بلعصية .)) (102) آن كس كه بزرگى و كرامت نفس خود را باور دارد هرگز با پليدى گناه پست و موهونشنمى كند. (( عن على بن الحسين عليهما السلام : من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا.)) (103) حضرت سجاد عليه السلام مى فرمود:كسى كه به كرامت نفس و شخصيت روحانىنايل آمده است ، ماديات پست نزد او حقير و ناچيز است . شرافت نفس و درستكارى از اين چند حديث يك نكته مهم روانى و تربيتى استفاده مى شود و آن اين كه بزرگوارى وشرافت نفس ، با پليدى هاى گناه و انحرافهاى اخلاقى ناسازگار است آنان كه در خوداحساس بزرگى و شخصيت مى كنند، كسانى كه كرامت نفس و شرف معنوى خويش را باوردارند و مايلند اين گوهر گران بها را براى هميشه در خزانه روان حفظ كنند، هرگزپيرامون گناه و نادرستى نمى گردند كسى كه مى خواهد شخصيت درخشان راستى وراستگويى داشته باشد، نبايد دروغ بگويد آن كس كهمايل است همواره شرف عدل و دادخواهى در خود احساس كند نمى تواند رشوه بگيرد آنانكه در اجتماع امين شناخته شده و به شرف امانت علاقه دارند هرگز خيانت نمى كنند. كسانى كه بر عكس از نظر روانى پست و بى شخصيت هستند و جامعه آنان را حقير و بىارزش مى شناسد و خودشان نيز در خود احساس زبونى و فرومايگى مى كنند، وجودشانبراى جامعه خطرناك است ، اينان در ارتكاب گناهان بى باكند و به هر پستى و ذلتىتن مى دهند. فرومايگى و گناه (( قال امير المومنين عليه السلام : من هانت عليه نفسه فلا ترج خيره .)) (104) على عليه السلام مى فرمود:آن كس كه خويشتن را پست و فرومايه بداند به خير و نيكىاو اميدوار نباش . (( عن ابى الحسن الثالث (ع ) قال : من هانت عليه نفسه فلا تامن شره .)) (105) امام هادى (ع ) مى فرمود:كسى كه خود را كوچك و موهون بداند و در خود احساس حقارت كندخويشتن را از شر او در امان ندان ! (( عن على (ع ): هانت عليه نفسه من امر عليه لسانه .)) (106) زبان مردم فرومايه و بى شخصيت بر آنان حكومت مى كند هر چه مى خواهند مى گويند واز گفته هاى نارواى خود، به علت حقارت نفس ، احساس شرمسارى نمى كنند. احساس استقلال براى اين كه پدران و مادران دين تربيتى خود را به كودك ادا كنند و آنان را طورىپرورش دهند كه بدون فشار و تهديد، به خوبى ها بگرايند و از بدى هااجتناب نمايندلازم است در آنان ايجاد شخصيت كنند و به آن ها احترام نمايند بايد آن ها را طورى تربيتكنند كه كودكان باور نمايند كه عضو مستقل خانواده و مورد تكريم و احترامند. ((براى مربيان و اولياء كافى است كه براى اين دنياى پيچيده و مبهم يعنىطفل ، احترامى قائل شوند و از نظر خودشان درباره جهان پيچيده وى قضاوت نكنند بايدحركات طفل را به وسيله محركات او توجيه كنند نه به وسيله محرك هاى خودشان ، بهدين طريق اغماض بيشترى نشان خواهند داد و از طريق تفهيم و تفهمى كه ايجاد خواهد شدعشق و اعتماد طفل را به خود جلب خواهند نمود. مقصود اين نيست كه طفل اجازه دارد تا ره چه مى خواهداميال عجيب داشته باشد يا اعمال نامناسب انجام دهد، ولى وقتىطفل حس كرد كه حالت و موقعيت او را درك كرده اند از قدرت خود سوء استفاده نخواهد كردحدود ما و خودش را را مى شناسد شما به او قواعد و آداب و رسوم قوانين ادب و عادتاجتماعى را آموخته ايد، او حس كرده است اين رسوم بدون اين كه به آزادى اش لطمه اىوارد سازد ارتباطش را با محيط آسان تر مى كند بنابر اين باكمال ميل از آن ها پيروى مى نمايد اگر شما به او احترام گذاريد او نيز احترام شما رانگاه خواهد داشت . اگر وقتى كه افكار خود را با شما در ميان مى گذارد مسخره اش نكنيد و هر ساعت و هردقيقه نگوييد آن كار را نكن ، آن كار را نكن ، ديگر دليلى براى نافرمان بودن او نيست وبه ندرت اتفاق مى افتد كه از دستورات شما سرپيچى كند. به وسيله همين نظم است كه به ديگران احترام مى گذارد و خود را در نظر مردم محترم مىسازد و با همه كس روابط نيكو دارد، زيرا حق هر كس را مى دهد براى اين كه بتواند حقخود را نيز طلب نمايد.))(107) پدران و مادران مسلمانى كه همواره حديث شريف : (( اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم .)) را به خاطر دارند و دستور سعادت بخش پيامبر گرامى اسلام را در مورد تربيت كودكانخود عملا به كار مى بندند مى توانند فرزندان شريف و با شخصيتى پرورش دهند وآنان را با گفتار و رفتار صحيح و پسنديده بار آورند. اهانت و تحقير به كودك با كمال تاءسف بايد اعتراف كرد كه در كشور ما بسيارى از اولياىاطفال ، بر خلاف تعليم رسول اكرم ، مراعات احترام فرزندان خود را نمى نمايند و بهصور مختلف به شخصيت آن ها اهانت مى كنند و بر اثر نادانى ها و رفتار ناپسند خود، دركودكان ايجاد عقده حقارت نموده و آنان را زبون و فرومايه بار مى آورند. به طورنمونه مواردى را كه خود از نزديك ديده ام و شايد اغلب آقايان نيز مشاهده كرده ايد بهعرض شما مى رسانم : 1. معمولا در مجالس مهمانى فقط براى بزرگسالان كارت دعوت مى فرستند. پدران ،كودكان هشت ساله و ده ساله خودى دارند، بدون دعوت و به صورت طفيلى همراه خود مىبرند. با اين عمل در آنان تلقين حقارت مى شود و غير مستقيم به آن ها مى فهمانند كهشماها لايق دعوت نيستيد. ملاحظه كرده ايد اگر صاحبخانه دانايى براى كودك ده ساله اىكارت دعوت بفرستد چه اندازه در روح طفل اثر مطلوب مى گذارد، به او شخصيت مى دهد،و كودك با سربلندى و احساس استقلال در آن مجلس شركت مى نمايد! 2. در مجالس مهمانى ، موقعى كه بزرگسالان بر سر سفره مى نشينند هر يك بشقاب وقاشق و چنگال مستقلى در مقابل دارند. مكرّر ديده ام كه كودكان بشقاب نداشته اند و باقيافه مظلومانه و شكست خورده اى به اطراف خود نگاه مى كنند تا اين كه پدر يا يكى ازمهمانان بر او ترّحم نمايد و بشقاب كوچك سبزى را خالى كند و به او بدهد. اين توهين وبى احترامى به كودك در حضور آن همه جمعيت بزرگ ترين ضربه به شخصيت اوست وشايد اين احساس حقارت را تا پايان زندگى فراموش نكند. 3. در مجلس مهمانى موقع خواب مى شود. هر يك از بزرگسالان بستر خوابى را به خودتخصيص مى دهد. طفلك ده ساله سرگردان و متحير مانده ، كسى به فكر او نيست ، گويىاو را انسان حساب نكرده اند و به او رختخوابى نداده اند. سرانجام با شكست خوردگى واحساس حقارت و توهين شديد به بستر پدر يا يكى از بستگان خود مى رود! روش پدران نادان 4. پدر در اطاق پذيرايى خود با چند نفر مهمان سرگرم گفت و گوست . بچه ده ساله اووارد اطاق مى شود، مهمان ها به احترام كودك از جاى بر مى خيزند. در اين موقع مقتضىاست پدر كودك سكوت كند تا بچه خود از احترامى كه به او كرده اند تشكر نمايد واگر نتوانست شكرگذارى كند، پدر خيلى مؤ دب به فرزند بگويد از آقايان تشكركنيد، و ضمنا خودش نيز بگويد متشكرم . مكرّر ديده ام به محض اين كه مهمان ها به احترامكودك قيام مى كنند، پدر مثل اين كه عمل بدى اتفاق افتاده اظهار شرمندگى مى كند و باناراحتى مى گويد: حركت نكنيد، بفرماييد، و با اين سخن بزرگ ترين توهين را بهفرزند خود روا داشته است . طفل حس مى كند كه پدرش مى خواهد به مهمان ها بگويدفرزند من لايق تكريم و احترام نيست ، به وى اعتنا نكنيد و براى ورودش قيام ننماييد. 5. بسيار ديده شده در مسافرت هاى يك يا چند فرسخى بعضى از پدرها و مادرها بهمنظور صرفه جويى ، براى اطفال چند ساله خود به نام اين كه در ماشين سرپا مىايستد بليط خريدارى نمى كنند. كودك در طول راه ايستاده و موقعى كه خسته مى شود دردامن پدر يا مادر مى نشيند. طفل حس مى كند كه آن قدر ارزش و احترام نداشته كه براى اوبليطى خريدارى شود تا مثل سايرين بنشيند، مخصوصا اگر طفلى همسن او بليط داشتهو روى صندلى نشسته باشد. پدر و مادر درمقابل چند قران صرفه جويى با عمل ناپسند خود ضربه بزرگى به شخصيت كودكوارد آورده و عملا به او توهين كرده اند! عكس العمل كودكان گاهى طفل در مقابل اين بى احترامى ها عكس العمل فورى از خود نشان مى دهد، قهر مى كند،در سكوت و غصه فرو مى رود، اشك مى ريزد. بعضى با بداخلاقى و حركات زشت خودبه اين بى احترامى ها جواب مى گويند. تكراراعمال موهن و تحقيرآميز در ضمير باطن كودك عقده مى شود، او را زبون و فرومايه مىكند، شخصيت و اعتماد به نفس را از وى سلب مى نمايد و تا پايان عمر دچار اين حالتروانى و بدبختى خواهد بود! به طورى كه از نوشته هاى دانشمندان غرب استفاده مى شود، بعضى از خانواده هاىاروپايى نيز شخصيت كودكان خود را به طور شايسته احترام نمى كنند و عملا موجباتپستى و حقارت آنان را فراهم مى نمايند و اطفال در باطن از اين اهانت ها رنج مى برند! انهدام شخصيت كودك ((احساس حقارت ، همه ما مردان و زنانى را مى شناسيم كه از يك كمپلكس احساس حقارت درپستى به سر مى برند. تعداد اين افراد بى شمار و فراوان است . و درصدى نود اينحالت بايد علل و ريشه آن را در دوران كودكى كاوش كرد. بر روى هم اين احساس نتيجهيك نوع تخريب و انهدام شخصيت كودك در لحظه اى است كه غريزه هاى اجتماعى او درحال شكفتن هستند. البته ممكن است بعدها علل ديگرى اين احساس را شديدتر و قوى ترسازند، اما پيدايش آن بدون ترديد با دوران كودكى همبستگى دارد. مادرى را در نظر آوريد كه مى بيند فرزندش گلدان زيبايى را از جاى مخصوص آنبرداشته است . او از اين انديشه كه ممكن بود با اين كار گلدان بشكند ناراحت و عصبانىمى شود. براى اين كه مبادا چنين اتفاق مهمى روى دهد قدغن مى كند كه كودك هرگز حقندارد به آن دست بزند، در حالى كه پرستار آن كودك به آسانى به آن گلدان دوستداشتنى دست مى زند و اگر احيانا روزى يكى از مهمانان اين گلدان را بر حسب تصادفبشكند مادرش با هزار آب و تاب براى مهمانانش توضيح مى دهد كه هيچ اتفاق مهمىنيفتاده است و اين گلدان به هيچ وجه ارزشى ندارد. اين جريان نااميد كننده كودك ما را بهاين نتيجه مى رساند كه او تنها موجود خطرناك براى گلدان و ساير اثاث خانه است ،پس او موجودى پست تر و حقيرتر از ديگران مى باشد.))(108) از آن چه به عرض رسيد تا اندازه اى معنى احترام به كودك و نتايج سودمند آن دربرنامه تربيت روشن شد و همچنين آثار شوم بى احترامى و اهانت به فرزندان واضحگرديد. به منظور پيروى از دستور رسول اكرم و براى تاءمين سعادت فرزندان خودبه حديث : (( اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم .)) توجه كامل داشته باشيد و در تمام مراحل دوران طفوليت به شخصيت كودكان احترام كنيد. احساس استقلال و شخصيت احترام به كودك فرزند را با استقلال اراده و اعتماد به نفس بار مى آورد، او را يك انسانبا شخصيت مى سازد. كودكى كه از اول ارزش خويش را درك كند روزى كه بزرگ شد يكعضو مستقل اجتماع است ، خود را زبون و فرومايه نمى بيند، پستى و حقارت در حريمفكر او راه ندارد. پيشوايان گرامى اسلام علاوه بر اين كه در بيانات خود راه پرورش صحيح كودك رابه مردم آموخته اند، عملا نيز آن برنامه ها را در مورد تربيت فرزندان خود به كار بردهو آنان را با بهترين صفات پسنديده پرورش داده اند. براى مزيد توجه آقايان محترم وتتميم بحث امروز، قسمتى از روش هاى عملى رسول اكرم و ائمه عليهم السلام را در احياىشخصيت كودكان به عرض شما مى رسانم : على بن ابى طالب عليه السلام از كودكى در دامن پرمهر پيغمبر اكرم تربيت شده وتمام صفات عاليه انسانى را از رهبر عالى قدر اسلام فرا گرفته است . زندگىدرخشان و سراسر افتخار آن حضرت بهترين گواه حسن تربيت او در دوران كودكى است . يكى از صفات بارز على (ع ) شخصيت و استقلال اراده بود كه با پرورش حكيمانهحضرت محمد (ص ) از طفوليت در آن حضرت آشكار شد. گر چه على (ع ) از نظر جسم وجان يك كودك عادى نبود و در ساختمان ممتاز آن حضرت استعداد و شايستگى هاى مخصوصوجود داشت ، ولى مراقبت هاى مستقيم رسول اكرم در آشكار كردن قابليت هاى درونى آنحضرت داراى نتايج فوق العاده مهم بود. روزى كه آن حضرت به نبوت مبعوث شد على (ع ) كودك ده ساله اى بود، ولى شخصيتيك انسان كامل داشت . نبى اكرم ، اسلام را به وى عرضه كرد و او را به پذيرش اين آيينآسمانى دعوت نمود و با اين عمل شايستگى و شخصيت بزرگ آن حضرت را تاءييدفرمود. على (ع ) نيز با واقع بينى و درايت كامل به دعوت پيغمبر اكرم توجه كرد و دركمال آزادگى و استقلال به نداى آن حضرت جواب مثبت داد. استقامت در پرتو تربيت حوادث سهمگين و شكست هاى سخت زندگى ، اغلب روحيه مردان با شخصيت را در هم مىشكند، خود را مى بازند و دچار زبونى و حقارت مى شوند، ولى در ايامقبل از هجرت با آن كه بزرگ ترين طوفان وحشت زا در سر راه اسلام و مسلمين پديد آمد وامواج شكننده آن همه چيز و همه كس را تهديد مى كرد، على بن ابى طالب ، جوان نيرومنداسلام ، هرگز خود را نباخت و به شخصيت آهنين او كمترين آسيبى نرسيد. اين ثبات و استقامت ، صرف نظر از شايستگى فطرى على عليه السلام ،معلول تربيت هاى عميق و نافذ مربى ارجمندش حضرت محمد (ص ) بود كه او را اين چنيننيرومند و با شخصيت بار آورده است . حسن و حسين عليهماالسلام نيز از مزاياى بهترين تربيت برخوردار شدند و در كودكى ازجدّ گرامى و پدر و مادر ارجمند خود تمام كمالات را فرا گرفتند. ماءمون عباسى درحضور رجال بزرگ كشور درباره شخصيت پر ارزش آنان گفت : (( و بايع الحسن و الحسين (ع ) و هما ابنا دون الست سنين و لم يبايع صبيا غيرهما.))(109) رسول اكرم با حسن و حسين عليهماالسلام بيعت كرد. با آن كه سن آن دو از ششسال كمتر بود و پيغمبر اسلام با هيچ كودكى جز آن دو نفر بيعت نكرد! استعداد فطرى وپرورش صحيح به قدرى آن دو كودك را پر ارج و با شخصيت نموده كه در سن كمتر ازشش لايق بيعت شده اند! (( زيد بن على عن ابيه ان الحسين بن على عليهماالسلام اتى عمر بن الخطاب و هو علىالمنبر يوم الجمعه . فقال انزل عن منبر ابى . فبكى عمر ثمقال صدقت يا بنى منبر ابيك لا منبر ابى . و قام على (ع ) وقال : ما هو والله عن راءيى . قال : صدقت والله مااتهمتك يا اباالحسن .)) (110) روز جمعه اى خليفه دوم مسلمين روى منبر بود. حسين (ع ) كه كودك خردسالى بود وارد مسجدشد و گفت از منبر پدرم به زير آى . عمر گريه كرد و گفت راستى گفتى ، اين منبر پدرتوست نه منبر پدر من . ممكن بود كسانى تصور كنند حضرت حسين در مجلس عمومى بهدستور پدرش على بن ابى طالب (ع ) چنين سخنى گفته است و براى آن حضرت مشكلاتىپيش آيد، لذا از وسط مجلس به پا خاست و به صداى بلند فرمود: به خدا قسم گفتهحسين از ناحيه من نيست . عمر نيز قسم ياد كرد و گفت : يا اباالحسن راست مى گويى ، منهرگز شما را در گفته فرزندت متهم نمى كنم . يعنى حسين را مى شناسم ، او با اين كهكودك است شخصيت ممتاز و اراده مستقلى دارد و اين گفتار از فكر خود او سرچشمه گرفتهاست ! على عليه السلام مكرّر در حضور مردم از فرزندان خود پرسش هاى علمى مى كرد و گاهىجواب سوالات مردم را به آنان محوّل مى فرمود. يكى از نتايج درخشان اينعمل احترام به كودكان و احياى شخصيت آنان بود. روزى على (ع ) از فرزندان خود حضرت حسن و حسين در چند موضوع سؤ الاتى كرد و هريك از آنان هم با عباراتى كوتاه جواب هايى حكيمانه دادند. (( ثم التفت الى الحارث الاعوار فقال : يا حارث علموا هذه الحكم اولادكم فانها زيادةفى العقل و الحزم والراءى .)) (111) سپس حضرت على (ع ) متوجه حارث اعور كه در مجلس حاضر بود گرديد و فرمود: اينسخنان حكيمانه را به فرزندان خودتان بياموزيد، زيرا موجب تقويتعقل و مال انديشى و راءى صائب آنان مى گردد. پدرى كه با فرزندان خود چنين رفتار كند و سخنان آن ها را سرمشق فرزندان جامعه قراردهد با اين عمل از آنان به بهترين وضعى احترام كرده و بزرگ ترين شخصيت واستقلال را در ضميرشان ايجاد نموده است . سخنان حكيمانه پس از وفات حضرت علىّ بن موسى الرضا عليهماالسلام ماءمون خليفه وقت به بغدادآمد. روزى به عزم شكار حركت كرد. بين راه در نقطه اى چند كودك بازى مى كردند. (( و محمد واقف ممعهم و كمان عمره يومئذ احدى عشرة سنة فما حولها.)) حضرت محمد بن على امام جواد (ع ) فرزند ارجمند على بن موسى الرضا در آن موقع سنشدر حدود يازده سال بود، بين كودكان ايستاده بود. موقعى كه موكب ماءمون به آن نقطه نزديك شد كودكان فرار كردند، ولى امام جواد (ع )همچنان در جاى خود ايستاد. وقتى خليفه نزديك شد به آن حضرت نگاهى كرد. قيافهجذّاب كودك وى را مجذوب نمود، توقف كرد و پرسيد: چه باعث شد كه با ساير كودكاناز اين جا نرفتى . (( فقال له محمد مسرعا: يا امير المؤ منين ، لم يكن بالطريق ضيق لا وسعه عليك بذهابىو لم يكن لى جريمة فاخشاها وظنى بك حسن انك لا تضر من لا ذنب له فوقفت .)) امام جواد (ع ) فورا جواب داد: اى خليفه مسلمين ، راه تنگ نبود كه من با رفتن خود آن رابراى عبور خليفه وسعت داده باشم . مرتكب گناهى نشده ام كه از ترس مجازات فرار كنم، و من نسبت به خليفه مسلمين حسن ظن دارم ، گمانم اين است كه بى گناهان را آسيب نمىرساند، به اين جهت در جاى خود ماندم و فرار نكردم . ماءمون از سخنان محكم و منطقى كودك و همچنين قيافه جذّاب و گيرنده او به عجب آمد،پرسيد: ((اسم شما چيست ؟)) جواب داد: ((محمد)) گفت : ((پسر كيستى ؟)) فرمود: (( انا ابن على الرضا.)) (112) من فرزند حضرت رضا هستم . ماءمون نسبت به پدر آن حضرت از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت . امام جواد (ع ) در دامن پدر بزرگوارش حضرت رضا پرورش يافته ، شخصيت واستقلال و تمام مراتب فضل و فضيلت را از مربى عالى مقام خود فرا گرفته است . دختران و زنان اهل بيت دختران و زنان اهل بيت نيز از حسن تربيت و پرورش صحيح خانوادگى برخوردار بودندو از پدران و مادران پاك نهاد خويش تمام سجاياى اخلاقى و صفات انسانى را فراگرفتند. پيش آمدها و حوادث بزرگى كه پس از مرگرسول اكرم اتفاق افتاد ارزش معنوى و استقلال و شخصيت آنها را ازخلال گفتار و رفتارشان آشكار كرد. سخنان عالمانه ومستدل صديقه اطهر در مسجد پيغمبر با حضور خليفه مسلمين و مردم مدينه و همچنينگفتارهاى آتشين و هيجان آميز زينب عليهاالسلام و حضرت سكينه ، دختر ارجمند حسين بنعلى ، در تاريخ كربلا شاهد واضحى بر علوّ مقام و شخصيت ارزنده درخشان زنان ودختران اهل بيت است ! براى اين كه پدران و مادران ، در فرزندان خود ايجاد شخصيت نمايند و آنان رامستقل و متكى به نفس بار آورند، بايد از كودكى به آن ها احترام كنند و از تحقير و اهانتبه فرزندان اجتناب نمايند. (( اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم .)) اسلام و تكريم كودك (( قال الله العظيم فى كتابه : ((... قل كل يعمل على شاكلته )))) (113) ديروز درباره پرورش شخصيت كودك مطالبى را به عرض رساندم و نتيجه آن شد كهاگر فرزندان در محيط خانواده مورد تكريم پدر و مادر باشند و ازاول به شخصيت آن ها احترام شود، زبون و فرومايه بار نمى آيند و در خود احساسحقارت و پستى نمى كنند. بحث امروز نيز دنبال مطالب روز گذشته است ، ولى لازم استقبلا خاطر شنوندگان محترم به دو نكته متوجه شود: اول آن كه بحث تربيتى ما درباره پرورش كودكان سالم طبيعى است نهاطفال دشوار يا كودكان مبتلا به جنون و حماقت موروثى . به عبارت روشن تر بعضى ازكودكان ديوانه يا احمق متولد شده اند و اين عيب موروثى در ساختمان آن ها ريشه اساسىدارد. اينان هرگز عاقل و هوشمند نمى شوند و مربى لايق قادر نيست با تربيت صحيح آنها از انسان شايسته اى بسازد. اطفال دشوار بعضى از اطفال ديوانه نيستند ولى رفتارشان غير عادى است ،اخلال گر و مخرّب هستند و حركاتشان آميخته به شيطنت و فساد است . اين گروه را ازنظر تربيتى اطفال دشوار نامگذارى كرده اند. ((عنوان اطفال دشوار فى الحقيقه داراى معانى وسيعى است . اين عنوان در درجهاول بر كودكانى كه شلوغ مى كنند، يعنى بچه هاى شيطانى كه تعليم و تربيت امروزبا نظر تحقير و تعجب به آن ها مى نگرد اطلاق مى شود. اين كودكان براىنيل به مقاصدى كه دارند با قدرت بى بند و بارى موجد زيان ها و خرابى هايى دراطراف خود مى شوند. همين زيان كارى هاست كه بازى هاى ايشان راتشكيل مى دهد!))(114) حركات نادرست و اعمال ناپسند اين دسته از كودكانعلل و عوامل متعددى دارد كه بايد با دقت و بررسىكامل آن ها را شناخت و به رفع آن ها كوشيد. بعضى از مواقع منشاء حركات ناشايسته وغير طبيعى كودك دشوار، عيوب و نواقص عضوى يا اختلالاتى است كه در ساختمان او وجوددارد و در واقع كودك بيمار است و بايد او را درمان كرد. ((همان طور كه طفل بيمار را به مدرسه نمى فرستد نبايد سعى كرد طفلى را كه ازلحاظ وظايف الاعضايى طبيعى نيست ، يعنى ناخوش است مورد تربيت مجدد قرار دارد. هرطفل دشوار قبل از تربيت يا تربيت مجدد، بايد مورد مشاوره و معاينه قرار گيرد. فايدهاين عمل آن است كه اوقات مربى بيهوده مصروف تربيت طفلى محتاج به مراقبت طبى ياروحى است نمى گردد. طفل بيمار مثلا در معاينه چشم هايى كه مربوط به بيماريى صرع است ، دزدى هاى دروه بلوغ كه دراثر اختلالات غده نخاعيه صورت مى گيرد، حالت شيطنت و فتنه جويى كه از عواقب عقبافتادن رشد عصبى است ، عارضه عصبانيت كه بستگى با بقاياى التهابات دماغى دارد،تنبلى كه با قلت ترشحات غدد تيروئيدى و فوق كليوى توجيه مى شود، ظهوراختلالى كه از پاره اى بيمارى هاى ارثى روحى نتيجه مى شود، تربيت به تنهايى مفيدواقع نمى شود.))(115) اين قبيل اطفال بايد به وسيله روش هاى مخصوص طبى و روانى و سرپرستى مربيانمتخصص تربيت شوند. برنامه هاى معمولى تربيت كودك در مورداطفال دشوار، نارسا و گاهى بى اثر است . اطفال سالم و برنامه هاى تربيتى هدف بحث ما تربيت كودكان سالم و طبيعى است ، كودكانى كه از پدران و مادران سالم درشرايط طبيعى متولد شده اند. به كار بستن برنامه هاى تربيتى درباره اين قسمكودكان نتايج بسيار مفيد و درخشانى دارد. اگر پدران و مادران در مورد اينقبيل فرزندان به مسؤ وليت بزرگ خود متوجه باشند، در خانواده محيط مساعدى براىتربيت صحيح به وجود آورند، در معاشرت با كودك گفتارى پاك و رفتارى پسنديدهداشته باشند و قدم به قدم برنامه هاى تربيتى رااعمال نمايند، مى توانند فرزندانى از هر جهت شايسته و لايق تربيت كنند و از اين راهاوامر الهى را اجرا نموده و همچنين وظيفه خود را نسبت به فرزند و جامعه انجام دهند. ارزش تربيت كودك دوم آن كه در جهان امروز موضوع تربيت اطفال يكى از اساسى ترينمسايل اجتماعى و از اركان مهم سعادت بشر است . دانشمندان درباره كودك از نظر روانى وتربيتى مطالعات عميقى كرده و كتاب هاى بسيارى در اين موضوع نوشته اند. كشورهاىبزرگ به منظور پرورش صحيح جسم و جان كودك سازمان هاى عظيمى به وجود آورده واطفال را از هر جهت تحت مراقبت علمى و عملى قرار داده اند. خلاصه در نظر دنياى امروزكودك فوق العاده مهم و مورد احترام و تكريم است . در چهارده قرن قبل ، در روزگار، تيره جهل و نادانى بشر، در دنياى عقب افتاده حجاز،پيشواى گرامى اسلام به ارزش و اهميت پرورش كودك توجهكامل داشته و در اين باره تعاليم لازم را به پيروان خود آموخته است . اسلام دربارهاصل ازدواج و شرايط زن و شوهر از نظر پاكىنسل و همچنين درباره شيردادن و پرورش جسم و جان كودك قدم به قدم وظايف مردم را بيانفرموده است . بسيارى از نكات و دقايق روانى و تربيتى است كه در برنامه پرورش كودك دانشمندانامروز جهان در كتاب هاى علمى خود آورده اند و اولياى اسلام نيز در قرون گذشته به آنها تصريح نموده اند و در اخبار مذهبى آمده است . چه بسيار مطالب علمى كه رهبران اسلامدرباره كودك يا ساير موضوعات گفته اند و در اثر مشكلاتوسايل ثبت و كتابت نوشته نشده و به ما نرسيده است ! هدف بحث پرورش كودك در اين محضر محترم دو چيز است :اول آن كه عموم شنوندگان بخصوص جوانانتحصيل كرده ، پيش از پيش از جامعيت برنامه هاى اسلام و ارزش علمى اين آيين آسمانىآگاه شوند و با ايمان و اعتقاد محكمترى از آن پيروى نمايند. ديگر آن كه اولياى اطفال به مسؤ وليت خطير مذهبى و ملى در تربيت فرزندان خويشواقف شوند و در انجام اين وظيفه بزرگ و حياتى قيام نمايند. بدون ترديد يك قسمت مهم بدبختى هاى اجتماعى و آلودگى هاى اخلاقى جوانان ما از محيطخانواده سرچشمه گرفته و معلول تربيت هاى نادرست دوران كودكى است و با اختلافىكه پدران و مادران از نظر روحى و معنوى دارند، سوء تربيت در خانواده ها ريشه هاىمختلفى دارد. مفاسد سوء تربيت بعضى از پدران و مادران خود مردمى فاسد و بد اخلاقند و فرزندان خود را با خوى مذمومو خلق ناپسند خويش تربيت مى كنند.اين كودكان در محيط خانواده از پدر و مادر درسنادرستى و بداخلاقى مى آموزند و با ناپاكى و انحراف رشد مى كنند. بديهى استرفتار و گفتار چنين كودكانى در اجتماع جز پليدى و فساد نخواهد بود. بعضى از پدران و مادران تنها توجه خود را به تاءمين غذا و لباس و مسكن كودك معطوفداشته و به علت نادانى و نارسايى فكر كمترين توجهى به جهات تربيتى و اخلاقىطفل ندارند و اگر فرضا موقعى بخواهند به اين وظيفه بزرگ توجه كنند و در اخلاق وآداب كودك اعمال نظر نمايند، نمى دانند چه كنند، چه بگويند، و كودك را چگونه رهبرىنمايند. زيرا هرگز به فرا گرفتن برنامه پرورش اخلاق كودك علاقه نداشته اند ونمى خواسته اند وظيفه خود را در اين امر مهم بفهمند. سهل انگارى اولياى اطفال بعضى از پدران و مادران تا اندازه اى معنى پرورش هاى اخلاقى و تربيت هاى روانى رامى فهمند و راه اعمال آن را نيز مى دانند، ولى عملا از انجام وظيفه شانه خالى مى كنند وبراى خود در اين باره احساس مسؤ وليتى نمى نمايند. اينان گويى رشد روانى كودك راتابع پيشامدهاى اتفاقى دانسته بدون كمترين مراقبتطفل را به دست تصادف مى سپارند و به راه بى بند و بارى رها مى كنند! طولى نمىكشد كه نتايج سوء اين بى اعتنايى و عدم مراقبت آشكار مى گردد. اينقبيل اطفال در اثر نداشتن شخصيت اخلاقى و نيروى روانى خيلى زود تحت تاءثيرعوامل مخرّب و گمراه كننده قرار مى گيرند و از صراط مستقيم منحرف مى شوند و ممكن استبه انواع گناهان و ناپاكى ها دست بزنند. در هر صورت اينقبيل پدران و مادران مسؤ وليت دارند. دوران كودكى از نظر پى ريزى اساس زندگى اهميت فوق العاده دارد. تربيت هاىصحيح يا فاسد اطفال سرچشمه مهم نيك و بدهاى دوران عمر است آدمى درطول ايام حيات خود بر طبق خلقيات خويش عمل مى كند و اساس خلق و خوى آدمى در ايامكودكى ساخته مى شود. قرآن شريف مى فرمايد: (( قل كل يعمل على شاكلته (شاكلته اى خلقه طبيعة ))) اعمال و افعال هر انسانى بر وفق شان كله اوست به عبارت روشن تر، كارهاى هرانسانى مطابق خلق و خوى و طبيعت او خواهد بود. ((حقيقتى كه روز به روز بيشتر آشكار مى شود اين است كه ادراكات دوران بچگى ووقايع و تجارب آن بر زندگى بعدى و شخصيت انسان اثر قاطعى دارد و با جراءت مىتوان گفت كه اين ادراكات و تجارب ، سلامتى ، بيمارى ، خوشبختى يا بدبختى افرادرا در تمام عمر پى ريزى مى نمايد. طفل در اولين سال هاى كودكى تاروپود زندگى اش را با دست خود مى سازد و از همانروزهاى اولى كه گهواره را ترك مى گويد هر چه بايد بشود يا نشود شده است . در اولين روزهاى شير خوارگى زندگى احساساتىطفل پى ريزى مى شود بدين معنى كه يا دنياى خارج در نظر او يك چيز موافق و اميد بخشجلوه مى كند، يا از همان اول ، آن را پر از ناروايى و نا اميدى احساس مى نمايد يا از هماناول مى فهمد كه با گريه و زارى و جيغ و داد بر محيط خارج بايد غلبه كرد، يا باورمى كند كه كسى هست كه وضع او را مى فهمد و سراى محيط را برايش مساعد مى سازد اينها و ديگر حقايق و تجارب همگى بر مغز و روح نوازد چنان اثر مى گذارند كه در تماممدت طفوليت ، بلوغ ، و سالمندى ادامه خواهد يافت .))(116) اميد است پدران و مادران مسلمان در كمال علاقه مندى به انجام وظايف خود در تربيت كودكانقيام نمايند و از خداوند بزرگ در راه نيل به اين مقصود مقدّس استمداد كنند. اينك بحث امروز: احياى شخصيت كودك در سخنرانى روز گذشته به عرض رسيد كه ايجاد شخصيت در كودك يكى ازفصول اساسى تربيت است براى اين كه اطفالمستقل و متكى به نفس باز آيند و دچار فرومايگى و زبونى نشوند، لازم است پدران ومادران از دوران اول كودكى به اين امر مهم متوجه باشند و با رفتار و گفتار خويششخصيت را در فرزندان پرورش دهند با آنان طورى رفتار نمايند كه كودكاناستقلال خود را باور كنند و خويشتن را عضو حقيقى خانواده بدانند يكى از بهترين و طبيعىترين راه احياى شخصيت در اطفال ، احترام به كودك و خوددارى از توهين و تحقير كودكاست اين مطلب به شرحى كه ديروز به عرض رسيد در ضمن حديث نبوى : اجتناب از تحقير كودك (( اكرموا اولادكم .)) تصريح شده و به كار بستن آن را رسول اكرم به پدران و مادران توصيه فرموده استدانشمندان امروز نيز در كتاب هاى روانى و تربيتى خود به اين دو امر مهم يعنى : احترامبه كودك و خوددارى از تحقير كودك ، توجهكامل دارند. ((پدر و مادر بايد كوشا باشند كه تا اعماق قلب فرزند خود نفوذ كنند تا اومسائل را همان گونه ببيند كه آن ها مى بينند گاهى بچه ها مى شنوند كه درباره آن هاسخن ميگويند، از عيوبشان بدگويى مى كنند، ساده لوحى آن ها را دستاويز تفريح وسرزنش قرار مى دهند، درك مى كنند كه بزرگ ترها آنان را مسخره كرده اند، بودن اينكه به روحيه آن ها پى برند آن ها را مورد طعن و پرخاش را مى دهند در خالى كه اينكودكان معصوم نمى دانند چرا بايد مورد سرزنش قرار گيرند يا آن ها را به زور واداربه اتخاذ روشى مى كنند كه اين طفلك ها هرگز علت درست و منطقى آن را در نمى يابند،و بدين ترتيب دنياى آن ها از دنياى بزرگ ترها جدا مى شود در حالى كه به خودى خودبه اين نتيجه رسيده اند كه اين آقا بالاسرها موجوداتى غير از خود آن ها هستند و بايد دربرابر آنان به اسلحه دفاع مجهز شوند. بايد مواظب باشند كه در گفت و گو با كودكان صدايشان بلندتر از آن كه با يك همكاريا يك مهمان صحبت مى كنند نشود تذكرات وقتى لازم باشد بايد چنان با ملايمت ونيكويى و خوشرويى ادا شوند كه سدى ميان آن ها و كودكان ايجاد نكنند و يا رنجش وتلخى به وجود نياورند. هنگامى كه اين گونه با كودكان رفتار شد آن ها با شخصيت ،با احترام شايسته ، و با اعتماد نسبت به خود بزرگ مى شوند. به كودكان بفهمانيد كه آن ها هم اعضاى فعال خانواده هستند، بفهمانيد كه هر كدام بايدمسؤ وليتى به عهده گيرند و كار خود را انجام دهند.))(117) احساسات طفل شير خوار نكته مهمى كه لازم است اولياى اطفال بدانند آن است كه پى ريزى شخصيت كودك خيلىزود شروع مى شود از همان هفته هاى اول ولادت ، اوقات شيرخوارگى ، ايامى كهطفل در گهواره زندگى مى كند، احساسات روانى اش آغاز مى گردد. موقعى كه كودكحرفى نمى زند، قدرت راه رفتن ندارد، نمى تواند با انگشت هاى ناتوان خود چيزى رابگيرد، و خلاصه مانند پاره گوشت متحركى در گوشه اى افتاده است ، تندى و خشونت ،مهر و نوازش ، در روح او اثر مى گذارد و نتايج مطبوع يا نامطبوعاعمال ديگران در وى منعكس مى شود. پدر و مادر بايد از همان زمان متوجه كودك باشند و در راه پرورش روان و احياى شخصيتوى به وظايف تربيتى خويش عمل كنند. ((افكار مربى مثل آبى كه در شن زار فرو مى رود در عمق بافت ها و هورمونها و روانكودكان آدمى نفوذ مى كند هيچ گاه مربى نبايد به مصرف يك دسته ازعوامل اكتفا كند زيرا مثلا در تاءمين قدرت و مقاومت عضلاتعوامل اخلاقى نيز هم مانند عوامل شيميايى و فيزيولوژيكى مؤ ثرند تعالى روانى بدوناستمداد از تمام عوامل رشدى غير ممكن است مهم اين است كه اينعوامل در پرورش كودك مرتبا روزانه از سنين كوچكى مورد توجه باشد و در واقع ازفرداى روز بعد از تولد به كار رود. به اين دليل است كه مادر بايد خيلى بيشتر از معلم با مكانيسم هاى پرورش كودك و طرقاستعمال آن ها آشنا باشد كودك به آسانى مى فهمد كه برخى كارها خوش آيند پدر ومادر نيست و سرزنش يا ستايش كسى كه دوست دارد در او مؤ ثر است .))(118) پيغمبر گرامى اسلام علاوه بر آنچه درباره پرورش كودكان و احياى شخصيت آنان بهپيروان خويش توصيه فرمود، تمام نكات و دقايق لازم را درباره فرزندان خود عملا بهكار بست و آنان را افرادى با شخصيت و شايسته بار آورد پيغمبر اسلام ازاوايل ولادت تا دوران از شير گرفتن و سال هاى بالاتر همواره مراقب كودكان خويش بودو قدم به قدم آنان را در راه پرورش هاى روانى وفضايل انسانى رهبرى مى فرمود و هر زمان به تناسب درجهتكامل روحى به آنها تكريم و احترام مى كرد مهم تر آن كه توجه پر ارج و ارزنده آنحضرت تنها در تربيت فرزندان خود نبود، بلكه به پرورش كودكان مردم هم عنايتمخصوص داشت در واقع پيشواى عزيز اسلام براى كودكان مسلمين هم مربى عالى قدر وپدر مهربانى بود و تا آن جا كه مى توانست در احياى شخصيت و تعالى روانى آنها نيزكوشش مى كرد براى نمونه چند مورد از رفتار آن حضرت را درباره كودكان خود وهمچنين فرزندان مردم به عرض مى رسانم : روش پيغمبر در تربيت كودك (( روى عن ام الفضل زوجة العباس بن عبد المطلب مرضعة الحسين (ع ) قالت : اخذ منىرسول الله (ص ):حسينا ايام رضاعه فحمله فاراق ماء على ثوبه فاخذته بعنف حتىبكى فقال صلى الله عليه و آله مهلا يا امالفضل ان هذه الاراقه الماء يطهرها فاى شىيزيل هذاالغبار عن قلب الحسين (ع ).)) (119) اما الفضل همسر عباس بن عبدالمطلب دايه حضرت حسين (ع ) مى گويد: روزىرسول اكرم ، حسين را كه در آن موقع شير خوار بود از من گرفت و در آغوش كشيد كودكلباس پيغمبر را تر كرد من طفل را چنان به شدت از پيغمبر جدا كردم كه گريان شدحضرت به من فرمود: ام الفضل آرام ، لباس مرا آب تطهير مى كند، ولى چه چيز مىتواند غبار كدورت و رنجش را از قلب فرزندم حسين بر طرف نمايد. كودك شيرخوار با تمام ناتوانى جسم و جان مهر و محبت را مى فهمد، تندى و خشونت رادرك مى كند، از مهربانى لذت مى برد و از خشونت آزرده خاطر مى گردد تيرگى هايىكه از تندى و تعرض مربى در روان كودك پديد مى آيد اثر نامطلوبى در ضمير باطناو مى گذارد و باعث تحقير شخصيتش مى شود بر طرف كردن اين حالت روانى بسيارمشكل است نبى اكرم (ص ) به پرستار حضرت حسين (ع ) مى فرمايد: لباس مرا آبتطهير مى كند، ولى چه چيز مى تواند غبار كدورت و عقده حقارت را از قلب فرزندمبرطرف كند. اين عنايت تربيتى را پيغمبر اسلام درباره شيرخواران مردم نيز داشت و وظايف پدران ومادران را در مواقع مقتضى تذكر مى داد. پيغمبر و كودكان مردم (( و كان صلى الله عليه و آله يوتى بالصبى الصغير ليدعوله بالبركة اوليسميه فياخذه فيضعه فى حجره تكرمة لا هله فربمابال الصبى عليه فيصيح بعض من راه حين بالفيقول (ص )لاتزرموابالصبى ، فيدعه حتى يقضى بوله ثم يفرغ من دعائه او تسميتهفيبلغ سرور اهله فيه ولا يرون انه يتاذى ببول صبيهم فاذا انصرفواغسل ثوبه .)) (120) وقتى طفل صغيرى را براى دعا يا نامگذارى به حضور پيغمبر اكرم مى آوردند حضرتبراى احترام كسانش او را با آغوش باز مى گرفت و در دامن خود مى گذارد گاهى اتفاقمى افتاد كه طفل در دامن پيغمبر بول مى كرد كسانى كه ناظر بودند به روى كودكصيحه مى زدند، تندى مى كردند، تا او را از ادرار باز دارند نبى اكرم (ص ) آنان را منعمى كرد و مى فرمود با تندى و خشونت از ادرار كودك جلوگيرى نكنيد سپسطفل را آزاد مى گذارد تا ادرار كند.موقعى كه دعا يا نامگذارى تمام مى شود، اولياىاطفال در نهايت مسرت كودك خود را مى گرفتند و كمترين آزردگى و ملالت خاطر درپيغمبر مهربان از ادرار كودك احساس نمى كردند موقعى كه كسانطفل مى رفتند پيغمبر لباس خود را تطهير مى كرد. در اين حديث سه نكته مورد توجه است : اول آن كه رسول اكرم در احترام و تكريم مسلمين از تمام طرق ووسايل استفاده مى كرد، از آن جمله كودكان شير خوار مردم را با گرمى و رغبت بسيار درآغوش مى گرفت و به آنها ابراز ملاطفت مى فرمود يك هدف پيغمبر از اينعمل چنان كه در متن حديث تصريح شده : (( تكرمت لاهله .)) تكريم و احترام به اولياى اطفال بود. دوم . كودك روى احتياج طبيعى و انجام يك عمل فطرى ادرار مى كند و در اين كار متوجه نيك وبد اجتماع نيست رسول اكرم مى فرمود: ((با تندى و خشونت از ادرار كودك جلوگيرى نكنيد، او را آزاد بگذاريد ادرار كند.)) بدون ترديد به كودك تندى كردن و او را به امساك باقيمانده ادرار واداشتن ، منافى باحفظ بهداشت و سلامت طفل است .
|
|
|
|
|
|
|
|