بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب روح عرفانی روح الله, محمدرضا رمزى اوحدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     ROHA0001 -
     ROHA0002 -
     ROHA0003 -
     ROHA0004 -
     ROHA0005 -
     ROHA0006 -
     ROHA0007 -
     ROHA0008 -
     ROHA0009 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

موعظه 249: سرمايه بى بازگشت
مبادا يك وقت تمام عمر انسان در خدمت طاغوت بوده و خودش ‍ نمى فهميده . اين از امورى استكه اينقدر دقيق است كه خود انسان هم ، خودش را نمى تواند بفهمد. گاهى انسانازاول عمرش تا آخر عمرش دارد روبه جهنم مى رود و نمى فهمد. ازاول عمر تا آخر عمر دارد روى اغراض ‍ نفسانيهعمل مى كند... ما بايد خودمان را امتحان كنيم ...بفهميم ولى ما خداست يا ولى ما طاغوت است، ما داريم خدمت به شيطان مى كنيم يا خدمت با خدا مى كنيم . ما كه داريم درس مى خوانيم ،براى خدا درس ‍ مى خوانيم يا براى هواهاى نفسانيه كه همان شيطان است .ما كه داريم ،فتوا مى دهيم ، براى خدا فتوا مى دهيم يا براى هواهاى نفسانى كه همان شيطان است(473).
موعظه 250: فطرت الله
فطرت همه بر نورانيت است .فطرت شما فطرت نورانى است .فطرت توحيد است ، بهدست خود ما اين فطرت به جهالت ها، به ظلمات كشيده مى شود و ما بايد خودمان را مواظبتكنيم ، بايد مجاهده بكنيم خودمان را بايد حساب خودمان را خودمان بكشيمقبل از اينكه آنجا حساب از ما بشكند.خودتان حسابتان را بكشيدقبل از اينكه حسابگرها حساب شما را بشكند. همه لحظات چشمى شما، همه خاطرات ذهنشما، تمام تفكرات باطن شما در حضور خداست و در نامه هاست هم در پرونده ها ثبت استهر لحظه اى كه در لحظات چشم شما برخلاف آن چيزى كه دستور است وقاع بشود، درحضور خداست و ثبت است و در روايات هم هست كه اينها هفته اى دو مرتبهاعمال عرضه مى شود بر ولى امر، بر امام زمان عليه السلام توجه داشته باشيد، كهدر كارهايتان جورى نباشيد كه وقتى عرضه شد بر امام زمان عليه السلام خداىنخواسته آزرده بشود و پيش ملائكة الله يك قدرى سرافكنده بشود كه اينها شيعه هاى منهستند، اينها دوستان من هستند و برخلاف مقاصدخداعمل كردند. رئيس يك قوم اگر قومش ‍ خلاف بكند. آن رئيسمنفعل مى شود(474).
موعظه 252: تحقق عدالت
انسان اگر هر انحرافى پيدا كند، انحراف عملى ، انحراف روحى ، انحراف عقلىبرگرداندن اين انحرافات را به معناى خودش ، اين ايجاد عدالت است در انسان ، اگراخلاقش اخلاق منحرفى باشد، از اين انحراف وقتى بهاعتدال برگردد، اين عدالت در او تححق پيدا كرده است . اگر در عقايد يك انحرافاتى وكجى هايى باشد، برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيده صحيح و صراط مستقيم ، اينايجاد عدالت است در عقل انسان .(475)
موعظه 253: محاسبه از نفس
توجه به خودتان بايد داشته باشيد. هر شخصى بايد خودش را محاسبه كند. يكىمناطق سير، محاسبه آدم است ، نوع انسان ، مراقبت از خودش ‍ بكند در روز، كهمشغول عمل است ، كه خلاف نكند، شب هم ، كه آخر شب هم ، كه مى رودمنزل از خودش محاسبه كند، مثل كى كسى از او استنطاق مى خواهد بكند، بازرسى مى كند،خودش بازرسى كند ببيند كه امروز چه كرده است .شما از خودتان هر شب بازرسىكنيد(476).
هان اى متصديان و دولتمردان ! از رده به اصطلاح تا پين ! بهوش باشيد، كه دردوراهى سعادت و شقاوت قرار داريد، طريق اعوجاجى ، شيطان است و طريق مستقيم ، اللهتبارك و تعالى .توجه كنيد و بسيار توجه كه همه به همه در محضر مبارك حق هستيد واعمال قلبيه و قالبيه (477) و خاطرات روحيه و لغزش هاى عمليه همه در حضور اوست(478).
موعظه 254: طبع آدمى
حيوان درنده هم طعمه مى خواهد. آن طعمه كه دستش آمد و شكمش سير شد ديگر نمى خواهديك عده ، از حيوانات را استثمار كند وتحت سلطه درآورد.اين انسان است كهم سير نمى شود،اين انسان است كه هواهاى نفسانيه اش آخر ندارد. اگر چنانچه يك مملكت را به او بدهند،دنبال يك مملكت ديگر است . آن مملكت را هم كه گرفتدنبال يكى ديگر است اينطور نيست كه حدود داشته باشدآمال انسانى ، هر چه كه يافت دنبال اين است كه آن چه را كه نيافته او را هم بيابد،انسان اگر به حال خودش باشد در شهوت غيرمتناهى است آمالش ، و در غضب هم غيرمتناهىاست و در حس سلطه جويى هم غير متناهى است ... اينطورى انسان خلق شده است ، غيرمتناهىدر غضب ، غيرمتناهى در شهوت ، غير متناهى ، در خودهواهى . هيچ چيز انسان را سير نمى كندمگر اينكه تربيت بشود كه با اين تربيت به منتهاى سيرى كه در اين سير آن منتها تمامچيزهايى است كه انسان مى خواهد و آن رسيدن بهكمال مطلق ، به كمال مطلق اگر رسيد اين طماءنينه برايشحاصل مى شود، اطمينان قلوب به رسيدن به خداست ، به غير او هيچ آرام نيست قلوب(479).
موعظه 255: راه صحيح و سعادت
اسلام آمده است كه قلوب يك انسان را، قلب هاى انسان را كه سرگردان هستند وكمال مطلق دنبالش هستند و نمى دانند كجاست ، اين سرگردان ها را مى خواهد هدايت كند،راهنمايى كند به آن راهى كه به آنجا مى رسند.در قرآن و در نماز مى خوانيد: اهداناالصراط المستقيم يك راه مستقيمى هست كه اين راهى است كه انسان را بهكمال مطلق مى رساند و آن سرگردانى كه از براى انسان از بين مى رود و بشر اين راهمستقيم را اگر خودش مى خواهد طى كند نمى تواند، اطلاع در آن ندارد. خداست كه اطلاعدارد بر اين راه مستقيم ، يعنى آن راهى كه انسان را از اين آشفتگى ها و از اين حيرت هابيرون مى آورد. مى فرستد او را طرف يك راهى كه منتهى اليه اش خداست .ما از خدا درنمازهايمان مى خواهيم كه خدا هدايت كند ما را به راه مستقيم ، نه راه كج و نه راه از اينطرف كج ، راست و چپ . غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين اينها راه هايشانعليحده است و هرچه جلو بروند دور مى شوند از آن مقصد (480).
موعظه 256: دين هدايت
پيغمبرها براى همين آمده بودند كه مردم را هدايت كنند به آن راهى كه مى رسند به آنكمال مطلق و از اين حيرت ها و از اين سرگشتگى ها نجات پيدا مى كنند، براى نجاتانسان است از اين ظلمت طبيعت به نور، بلكه از حجاب هاى نور و ظلمت براى ماوراى اينها.در دعاى شعبانيه مى خوانيد: الهى هب لىكمال الانقطاع اليك وانر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوبحجب النور ما را هدايت كن به آنجايى كه ديدگان قلوب ما، چشم هاى قلب ما، حجابهاى نورانى از هم بين بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است كه انسان را از اينضلالتى كه دارد، از اين حجاب هايى كه دارد، حجاب هايى كه بالاتر از همه ، حجابخودبينى است .خودگنده بينى ، تا انسان يك چيزى دستش مى آيد يك غرورى در او پيدا مىشود و خودش را بزرگ مى بيند، اسلام آمده است كه سركوب كند اين غرور را، مادامى كهانسان خودش را مى بيند نمى تواند به آن راهى كه راه هدايت است دست پيدا بكند، بايدپا بگذارد روى اين ، اول امر اين است كه پا بگذارد روى اين شهواتى كه دارد، هواهاىنفسانيه اى كه دارد(481).
موعظه 257: راه سعادتمندى
ديگر آن راهها كه مى رويد رها كنيد، راه همين است اهدنا الصراط المستقيم ، ان ربى على صراط المستقيم آن طرف ، طرف ندارد، دنياست و ماوراى آن آنچه كهمربوط به نفسانيت انسان است ، شهوات انسان است ،آمال و آرزوهاى انسان است ، اين دنياست ، آن دنيايى كه تكذيب شده است .اين عالم طبيعت ،اين عالم طبيعت نور است ، دلبستگى هاى به اين عالم انسان را بيچاره مى كند، ظلمت ما ازاين دلبستگى هايى است كه ما داريم به اين دنيا، به اين مقام به اين سنتد، به اين اوهام ،به اين خرافات ، همه انبيا آمدند براى اينكه دست شما را بگيرند از اين علائقى كه همهاش برضد آنى است كه طبيعت و فطرت شما اقتضا مى كند، شما را دستتان را بگيرند وازاين علائق نجاتتان بدهند و واردتان كنند به عالم نور (482).
موعظه 258: اثر دعا در روح
آن كه سبكبار كند انسان را، و از اين ظلمتكده مى كشد او را بيرون ، و نفس را از آنگرفتارى ها و سرگشتگى هايى كه دارد خارج مى كند اين ادعيه اى است كه از ائمه ماوارد شده اند... اين ادعيه مهيا مى كنند اين نفوس را براى اينكه اين علائقى كه انسان داردو بيچاره كرده انسان را اين علائق ، اين گرفتاريهايى كه انسان را در اين عالم طبيعت داردو انسان را سرگشته كرده است ، متحير كرده است نجاتش بدهند و آن راهى كه راه انساناست ببرند، راه هاى ديگر راه انسان نيست ، صراط مستقيم راه انسانيت است (483).
موعظه 259: روزه دار واقعى
همين ادعيه بودند كه اشخاص وقتى كه ادعيه را مى خواندند قوت روحى پيدا مى كردند وسبكبار مى شدند و شهادت براى آنها هين و آسان مى شد. اين ادعيه در ماه مبارك رجب وخصوصا در ماه مبارك شعبان انيها مقدمه و آرايشى است كه انسان به حسب قلب خودش مىكند براى اينكه مهيا بشود برود ميهمانى ، ميهمانى خدا، مهمانى اى كه در آنجا سفره اىكه پهن كرده است قرآن مجيد است و محلى كه در آن جا ضيافت مى كند مهمش (ليلةالقدر) است و ضيافتى كه مى كند ضيافت تنزيهى و ضيافت اثباتى و تعليمى .نفوس را از روز اول ماه مبارك رمضان به روزه ، به مجاهده ، به ادعيه مهيا مى كند تابرسند به آن سفره اى كه از آن بايد استفاده كنند، و آن (ليلة القدر) است كه قرآندر آن نازل شده است . اين ضيافت الهى انسان را منقلب بايد بكند از اين جهت حيوانى بهآن جهت آن واقعى انسانى ، از آن ظلمت هايى كه اطلاع به آن داريم منقلب كنند انسان را، بهآن نورها و نور مطلق هايى كه همه عالم تبع اوست (484).
موعظه 260: تفكر ركن و پايه يك سير و سلوك عرفانى است
هر عملى اولش فكر است . هر كارى اولش تفكر وتاءمل در اطراف كار است . اگر ما در روحمان ضعف باشد، نمى توانيم كارى بكنيم ، روحرا قوى كنيد، قلب خودتان را قوى كنيد، به خدا منقطع بشويد.، اينهمه ادعيه اى را كهوارد شده است ، و همه را دعوت كرده است به اينكه ... به خدا بكنيد براى اينكه او مركزقدرت است . اينهمه دعوت شده است كه به كس ديگرى غير خدا متشبث نشويد، براى اينكهبه شما تزريق كنند قوت را، كه شما يك پشتوانه عظيم داريد و او خداست . كسى كه خدارا دارد، از چه بايد بترسد؟... از كسى نترسيد از غير خداى تبارك و تعالى و كسى راذوقدرت ندانيد، همه قدرت از اوست و همه چيز از اوست و ماهيچ و همه هيچ هستيم (485).
موعظه 261: كسب معرفت الهى
اى عزيز!
جميع علوم شرعيه مقدمه معرفت الله و حصول حقيقت توحيد است در قلب - كه آن صبغة اللهاست -:
و من احسن من الله صبغة (486)
غايت امر آن كه بعضى مقدمة قريبه وبعضى بعيده و بعضى بلاواسطه و بعضى مع الواسطه است (487)
موعظه 262: بيان مراحل و منازل اوليه سير و سلوك
پس انسان سالك پس از آن كه ، متسنن به سنن الهيه و متنبس به لباس ‍ شريعت شد واشتغال به تهذيب باطن و تصقيل سر و تطهير روح و تنزيه قلب پيدا كرد، كم كم ازانوار غيبيه الهيه در مرآت قلبش تجلياتىحاصل شود و باجذبه هاى باطنيه و عشق فطرى جبلى ، مجذوب عالم غيب گردد و پس ازطى اين مراحل ، سلوك الى الله با دستگيرى باطنى غيبى شروع شود و قلب حق طلب و حقجو شود و وجهه قلب از طبيعت منسلخ و به حقيقت منسلك گردد و با جذوه نار محبت و نورهدايت كه يكى رفرف عشق و يكى براق سير است ، به سوى كوى محبوب وجمال جميل ازل رهسپار شود و دست و رو از آلودگى توجه به غير، شستشو دهد و با قلبپاك از آلودگى به رجز شيطان كه حقيقت سوائيت واصل اصول شجره منحوسه خبيثه غيريت و كثرت است متوجه به قصد و مقصود گردد ومترنم به وجهت وجهى للذى فطرالسموات و الارض ... الى آخره (488).گردد و خليل آسا، تنفز از آفلين ، كه مقار نقص و رجز است ، پيدا كند، و توجه بهكمال مطلق نقشه قلب او گردد (489).
موعظه 263: توجه به الطاف الهى
پس هيچ گاه از خود نبايد غفلت كند وبه كمال خود نبايد مغرور شود و از خود واحوال نفس خود و مراعات آن نبايد نسيان كند و در جميعاحوال از تمسك به عنايات خفيه حق تعالى غفلت نكند و به خود و سلوك و رياضت و علمتقواى خود به هيچ وجه اعتماد نكند، كه از بزرگترين مهالك انسانيت و وساوس شيطانيتاست كه سالك را از ياد خود نير مى برد، چنانچه حق تعالى فرمايد: ولا تكونواكالذين نسواالله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون (490) و اگر حسن آن نمودكه جنود جهل و حزب شيطان در باطن ذات و مملكت روح او غالب است با هر جديت ورياضتى شده مملكت باطن خود را از جنود شيطانى خالى و دست تصرف ديو پليد را از آنكوتاه كند(491).
موعظه 264: اغتنام وقت
اى عزيز!
تا اين نعمت بزرگ الهى و اين نقد عمر خداداد، موجود است ، براى روزهاى گرفتارى وبيچارگى همتى كن و خود را از آن سختى ها و بدبختى ها كه در پيش رو دارى نجات دهكه در دار تغير و تبدل و دارالزرعى ، اين نتيجه را خوب مى توانىحاصل كنى .اگر خداى نخواسته حزب شيطانى در تو غالب باشد و با همينحال ، روزگارت سرآيد و دستت از اين عالم كوتاه شود، ديگر جبران شدنى نيست ، آنروز حسرت ها و ندامت ها فايده ندارد(492).
موعظه 265: ناپايدارى دنيا
بدان كه از براى قلب كه مركز حقيقت فطرت است ، دو وجهه است : يكى وجهه به عالمغيب و روحانيت و ديگر وجهه به عالم شهادت و طبيعت و چون انسان وليده عالم طبيعت وفرزند نشئه دنياست - چنانچه آيه شريفه : (اما هاويه ) (493) نيز شايد اشاره به آنباشد - از بدو خلقت در غلاف طبيعت تربيت شود و روحانيت و فطرت در اين حجاب واردشود و كم كم احكام طبيعت رشد و نماى طبيعى كند احكام بر آن بيشتر چيره و غالب شود وچون به مرتبه طفوليت رسد با سه قوت ، هم آغوش باشد كه اين سه قوه شيطنت - كهوليده واهمه است - و قوه غضب و شهوت مى باشد و هرچه رشد حيوانى كند اين سه قوه دراو كامل شود و رشد نمايد و احكام طبيعت و حيوانيت بر آن غالب شود و شايد كريمهشريفه : لقد خلقنا الانسان فى احسن تقومى # ثم رددناهاسفل سافلين (494) اشاره باشد به نور اصلى فطرت كه تخمير به يدقدرت حق تعالى شده و آن (احسن تقويم ) است زيرا كه بر نقشهكمال مطلق و جمال تمام است و رد به (اسفل سافلين ) اشاره به اين احتجاب به طبيعت -كه اسفل سافلين است - باشد و چون اين احتجابات و ظلمات و كدورات بر نفس غالب وچيره است و كم اتفاق افتد كه كسى به خودى خود بتواند از اين حجب بيرون آيد وبافطرت اصليه سير به عالم اصلى خود بنمايد و بهكمال مطلق و نور جمال و جلال مطلق برسد، حق ، - تبارك و تعالى - به عنايت ازلى ورحمت واسعه انبياء عظام عليهم السلام را براى تربيت بشر فرستاد و كتب آسمانى رافرو فرستاد تا آنها از خارج ، كمك به فطرت داخليه كنند و نفس را از اين غلاف غليظنجات دهند (495).
موعظه 266: مراقبه
بايد دانست !
كه اگر انسان از خود غفلت كند و در صدد اصلاح نفس و تزكيه آن برنيايد و نفس راسرخود بار آورد، هر روز، بلكه هر ساعت بر حجاب هاى آن افزوده شود و از پس هرحجابى ، حجابى بلكه براى او پيدا شود تا آن جا كه نور فطرت بكلى خاموش ومنطفى شود و از محبت الهيه در آن اثرى و خبرى باقى نماند، بلكه از حق تعالى و آنچهبه او مربوط است از قرآن شريف و ملائكة الله و انبياء عظام و اولياء كرام عليهم السلامو دين حق وجمله فضائل متنفر گردد و ريشه عداوت حق -جل و علا - و مقربان درگاه مقدس او در قلبش محكم و مستحكم گردد تا آنجا كه بكلى درهاىسعادت بر او بسته شود و راه آشتى با حق تعالى و شفعاء عليهم السلام منسد گردد ومخلد در ارض طبيعت گردد كه باطن آن در عالم ديگر جلوه كند و آن مخلود در عذاب جهنم است(496).
موعظه 267: سرمايه هاى فطرى در انسان
و خسران و حسرت بلكه تعجب و حيرت در آن است كه همان فطرتى كه براق سير اولياءاست به معراج قرب حضرت بارى - جل و علا - و سرمايهوصول آنها است به كمال مطلق ، همان انسان سرخود را به نهايت شقاوت و بعد از ساحتقدس كبريا رساند و اين بالاترين خسرانها است ، چنانچه حق تعالى فرمايد: والعصر # ان الانسان لفى خسر (497) چه خسرانى بالاتر از اين كه انسانسرمايه سعادت ابدى را خرج در راه تحصيل شقاوت ابدى كند و آنچه را كه حق تعالىبه او داده كه او را به حق اوج كمال رساند، همان او را به حضيض نقص كشاند؟!(498).
موعظه 268: حسرتهاى انسان
اى انسان بيچاره !
چه حسرتى خواهى داشت آن روزى كه پرده طبيعت از چشم برداشته شود و معاينه كنى كهآنچه در عالم قدم زدى و كوشش كردى در راه بيچارگى و شقاوت و بدبختى خودت بودهو راه چاره طريق جبران نيز مسدود شده است و دستت از همه جا كوتاه ! راه فرار از سلطنتقاهر الهيه يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارضفانفذوا (499) و نه راه جبران نقايص گذشته و عذرخواهى از معاصى الهيه الان و قد عصيت قبل (500).
موعظه 269: توبه و بازگشت
اى عزيز!
اكنون تا حجابهاى غليظ طبيعت نور فطرت را بكلىزائل نكرده و كدورت هى معاصى ، صفاى باطنى قلب را بكلى نبرده و دستت از دار دنيا -كه مزرعه آخرت است (501) و انسان در آن مى تواند جبران هر نقصى و غفران هر ذنبىكند - كوتاه نشده ، دامن همتى به كمر زن و درى از سعادت به روى خود باز كن وبدان كهاگر قدمى راه سعادت زدى و اقدامى نمودى و با حق تعالى مجده - از سر آشتى بيرونآمدى و عذر ماسبق خواستى ، درهايى از سعادت به رويت باز شود و از عالم غيب از تودستگيرى ها شود و حجاب هاى طبيعت ، يك يك باز شود و از عالم غيب از تو دستگيرى هاشود و حجاب هاى طبيعت يك يك پاره شود و نور فطرت بر ظلمت هاى مكتسبه غلبه كند وصفاى قلب و جلاى باطن بروز كند و درهاى رحمت حق تعالى به رويت باز شود و جاذبهالهيه تو را به عالم روحانيت جذب كند و كم كم محبت حق در قلب جلوه كند و محبت هاى ديگررا بسوزاند و اگر خداى تبارك و تعالى در تو اخلاص و صدق ديد، تو را به سلوكحقيقى راهنمايى كند و كم كم چشمت را از عالم كور كند و به خود روشن فرمايد و دلت رااز غير خودش وارسته و به خودش پيوسته كند (502).
موعظه 270: ايمان ادعائى
ما همه داد از توحيد مى زنيم و حق تعالى را مقلب القلوب و الابصار مى خوانيم ؛و الخير كله بيده و الشر ليس اليه (503) مى سراييم ولى باز درصددجلب قلوب بندگان خدا هستيم و دائما خيرات را از دست ديگران تمنا داريم . اينها نيست جزاينكه با حقايق عقيله اى است كه قلب از آن بى خبر است و يا لقلقه هاى لسانى است كهبه مرتبه ذكر حقيقى نرسيده . ما همه قرآن شريف را مى دانيم (كه ) از معدن وحى الهىبراى تكميل بشر و تخليص انسان از محبس ظلمانى طبيعت و دنيانازل شده است و وعد (و) وعيد آن همه حق صراح حقيقت ثابته است و در تمام مندرجات آنشائبه خلاف واقع نيست ، با اين وصف اين كتاب بزرگ الهى دردل سخت ما به اندازه يك كتاب قصه تاءثير ندارد نه دلبستگى به وعده هاى آن داريمتا دل را از اين دنياى دنى و نشئه فانيه برگيريم و به آن نشئه باقيه ببنديم و نهخوفى از وعيد آن در قلب ما حاصل آيد تا از معاصى الهيه و مخالفت با ولى نعمت احتزاركنيم . اين نيست جز آن كه حقيقت و حقيقت قرآن به قلب ما نرسيده ودل ما به آن نگرويده و ادراك عقلى بسيار كم اثر است و با اين و محروم ماندن از همهمعارف و سرائر براى همين نكته است (تو خود حديثمفصل بخوان از اين مجمل ) (504).
موعظه 271: علت عدم تاءثير قرآن بر نفس آدمى در چيست ؟
اكنون درست تفكر كن ! ببين صدر يا ذيل اين آيه شريفه كه آيهچهل و (چهارم ) (505) از سوره مباركه فصلت است با ما تطبيق مى كند؟
مى فرمايد: قل هو للذين آمنوا هداى وشفا و الذين لايؤ منون فى اذانهم و قرو و هوعليهم عمى اولئك ينادون من مكان بعيد) (506) كجاست آن هدايت و شفاى امراض باطنىكه براى مؤ منين از قرآن شريف حاصل مى شود؟ چه شده است كه در گوش ما اين آياتشريفه فرو نمى رود و براى ما خود، حجاب فوق مى شود؟! اين نيست جز آن كه نورايمان در قلب ما نازل نشده است و علوم ما به همان حد علمى باقى مانده و به لوح قلبوارد نگرديده و در اين باب ، در قرآن شريف آيات بسيارى است (507) كه با مقايسهحال خود با آن آيات و تطبيق آن آيات با صفات خود، به خوبىحال ما معلوم خواهد شد(508).
موعظه 272: علت تنفر از مرگ
و عمده تنفر از موت از باب اين است كه در قلب محجوبين ، ايمان به عوالم بعد الموت وحيات و بقاى ابدى وارد نشده و موت را فنا گمان مى كنند و چون فطرت از فنا منزجر ومتنفر است و به بقا عاشق است ، تنفر از موت در محجبان پيدا شده .
با آن كه فطرت اصليه كه عاشق بقاى ابدى است ، همين عشق پيوستگى به معاد و عالمما بعد الموت است ، زيرا كه حيات دنياوى ممكن نيست ابدى باشد و چونزايل است فطرت از آن متنفر است و نشئه ثانيه غيبيه كه نشئه باقيه است ، معشوقفطرت است . پس ايمان به يوم الاخره يعنى نشئه ما بعد الدنيا از فطريات است(509).
موعظه 273: كسب ايمان واقعى
پس انسان بايد در همين عالم ، اين چند صباح را مغتنم شمارد و ايمان را با هر قيمتى هست ،تحصيل كند و دل را با آن آشنا كند و اين در اول سلوك انسانى صورت نگيرد مگر آن كهاولا نيت را در تحصيل معارف و حقايق ايمانيه خالص كند و قلب را با تكرار و تذكر بهاخلاص و ارادت آشنا كند تا اخلاص در قلب جايگزين شود، چه كه اگر اخلاص در كارنباشد ناچار دست تصرف ابليس به كار خواهد بود و با تصرف ابليس و نفس - كه قدمخودخواهى و خودبينى است - هيچ معرفتى حاصل نشود، بلكه خود علم التوحيد بى اخلاص، انسان را از حقيقت توحيد و معرفت دور مى كند و از ساحت قرب الهى تبعيد مى نمايد.ملاحظه حال ابليس كن كه چون خودخواهى و خودبينى و خودپسندى در او بود، علمش بههيچ وجه عملى نشد و راه سعادت را به او نشان نداد(510).
موعظه 274: غلبه و تسلط بر نفس
عزيزا !
ممكن است در اول امر، انس با اين معانى (511) براى نفسمشكل باشد و شيطان و وساوس نفسانيه نيز بهاشكال آن بيفزايد و انسان را تحصيل اين احوال ماءيوس كند و به انسان ، سلوك راه آخرتو سلوك الى الله را بزرگ و مشكل نمايش دهد و بگويد: اين معانىمال بزرگان است و به ما ربطى ندارد، بلكه گاهى شود كه اگر بتواند انسان را ازآن متنفر كند و با هر اسمى كه شده از آن منصرف كند ولى انسان حق طلب ،
بايد استعاده حقيقيه از مكايد آن پليد كند و به وسواس آن اعتنا نكند وگمان نكند كه راهحق و تحصيل آن امرى است مشكل . بلى ، اول مشكل نما است ولى اگر انسان وارد شود در آن ،خداى تعالى طرق سعادت را آسان و نزديك كند(512).
موعظه 275: بيان اذكارى كه در ابتداء سير و سلوك لازم
است
پس از آنكه دل را براى ذكر خدا و قرآن شريف مهيا نمود(513) آيات توحيد و اذكارشريفه توحيد و تنزيه را با حضور قلب و حال طهارت ، تلقين قلب كند... اگر آياتشريفه سوره حشر را از قول خداى تعالى يا ايهاالذين آمنوا اتقوا الله (514) كه آيه 18 است تا آخر سوره كه مشتمل بر تذكر و محاسبه نفس و محتوى برمراتب توحيد و اسماء و صفات است ، در يك وقت فراغت از نفس از واردات دنيايى ،مثل آخر شب يا بين الطلوعين با حضور قلب بخواند و در آنها تفكر كند، اميد است - انشاءالله - نتايج حسن ببرد و همين طور در اذكار شريفه با حضور قلب ذكر شريف :(لااله الاالله ) كه افضل و اجمع اذكار است (515) - اينعمل را بكند، اميد هست خداوند از او دستگيرى كند والبته در هرحال ، از نقص و عجز خود و از رحمت و قدرت حقغافل نباشد و دست حاجت پيش ذات مقدس او دراز كند و از آن ذات مقدس دستگيرى طلب كند،اميد است كه اگر مدتى اشتغال به اين عمل پيدا كند، نفس به توحيد عادت كند و نورتوحيد در قلب جلوه كند و البته از شرايط عامه ذكر، نبايد غفلت شود و ما بيشترشرايط قرائت قرآن - كه شرايط ذكر نيز هست - در كتاب (آداب الصلوة ) (516)مذكور داشتيم (517).
موعظه 276: بيان چگونگى انجام محاسبه نفس و وقت آن
اگر در شب و روز چند دقيقه اى به حسب اقبال قلب و توجه آن - يعنى به مقدارى كه قلبحاضر است . نفس را محاسبه كنيد در تحصيل نور ايمان و از آن مطالبه نور ايمان كند وآثار ايمان را از آن جستجو كند، خيلى زودتر به نتيجه مى رسد، ان شاءالله (518).
موعظه 277: بى توجهى به قيامت و آثار آن
بيچاره انسان غافل !
در امور زايله دنيا - كه خود مى داند و هر روز مى بيند كهاهل آن ، آن را مى گذارند و مى روند و حسرت ها را مى برند - اين قدر اهميت مى دهد و باكمال جد و جهد در جمع و تحصيل آن مى كوشد و خود را با هر ذلت و زحمت و هر محنت وتعبى رو به رو مى كند و از هيچ عار و ننگى پرهيز نمى كند. ولى براىتحصيل ايمان - كه كفيل سعادت ابدى اوست - اينقدر سست و افسرده است كه با اينهمهمواعظ انبياء و اولياء و اينهمه كتابهاى آسمانى باز از سستى وسهل انگارى دست نكشيده و به فكر روزگار مصيبت وذلت و زحمت خود نيفتاده ، موعظت هاىقرآنى و وعد وعيد آن - كه سنگ خارا را نرم مى كند و كوههاى عالم را خاشع مى كند - دردل سخت اين انسان اثر نكند! آرى خداى تعالى فرمايد: لو انزلنا هذا القرآن علىجبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلكالامثال نضربها للناس ‍ لعلهم يتفكرون (519)
موعظه 278: جايگاه تفكر و اثر آن در سير وسلوك
اى انسان سخت دل !
تفكر كن ، ببين مرض قلبى تو چيست كه دل تو را از سنگ خارا سخت تر كرده و قرآن خدارا، كه براى نجات تو از عذابها و ظلمت ها آمده نمى پذيرد؟! آرى دام هاى شيطان كه بهصورت دنيا و زرد و سرخ در نظرت جلوه نموده راه گوش و چشمت را بسته وقلبت رامنكوس نموده . اكنون تفكر كن در آيه شريفه كه فرمايد: و لقد ذراءنا لجهنم و لهمكثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم اعين لايبصرون بها و لهم اذانلايسمعون بها و اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون (520). ببين علامتكسانى كه براى جهنم خلق شده اند و نشانه جهنميان در تو هست ؟قلبى كه از تو تدبرو تفقه و برگرداندن ظاهر دنيا را به باطن آن محروم باشد با گوشت پاره كهدل حيوانى را تشكيل مى دهد فرقى ندارد. چشمى كه جز صورت اين عالم را نبيند و ازنظر عبرت و حكمت كور باشد و گوشى كه جز اصوات اين عالم را نشنود و از مواعظالهيه منعزل باشد و حكم و نصايح را نپذيرد، با چشم و گوش حيوانات ممتاز نيست(521).
موعظه 279: افزون طلبى هاى نفس
گاهى شود كه بر اثر غضب يا حب رياست يك نفر، صدها هزار خانواده ، بنيان كن شود واساس رشته يك جمعيت گسسته گردد. هيچ يك از حيوانات آتش غضبشان به اينسوزندگى و تنور شهوتشان به اين گرمى نيست . انسان است كه براى غضب و شهوتشپايان نيست . و حرص و طمع راهيچ چيز فرو ننشاند. انسان است كه با اغلوطه و شيطنت ومكر و خدعه خانمان هايى را به قبرستان نيستى فرستد و عائله هايى را به باد هلاكتدهد. عالم به همه آسمان و زمينش ، اگر طعمه اين جانور(انسان ) شود آتش ‍ حرص و طمعشفرو ننشيند و ممالك عالم اگر مسخر او گردد، از خواهش هاى نفسانى او نكاهد. ديگرحيوانات چون به طعمه خود رسيدند آتش شهوت آنها فرو ننشيند(522).
موعظه 280: سرزنش نفس
آرى ، ما كوران و كران و محجوبانيم كه از همه مقامات به شهوتهاى حيوانىدل خوش كرديم و از جمله سعادات به يك مشت مفاهيم بى مقدار دلبستگى داريم و خود راقانع كرديم ، مگر آن كه لطف و رحمت دوست دستگيرى فرموده و از اين حجابهاى غليظ وظلمت هاى متراكم ما را خارج كند ودل ما را به محبت خود زندگى بخشد و از ديگران منقطع وبه خود وصل فرمايد (523).
موعظه 281: تلاش براى اصلاح نفس
اكنون عزيز!
مطالعه احوال نفس خود كن و از مبادى و ثمراتاحوال نفس ، خود را تمييز ده ، ببين ما جزء كدام طايفه هستيم ؟ آيا بزرگى خدا و عظمترحمت و سعه مغفرت و بسط عفو و غفران ، ما را به آن ذات مقدس اميدوار نموده يا به غرورشيطانى گرفتار شديم و از حق و صفات جمال وجلال او غافليم و سهل انگارى در امور آخرت ما را مبتلا نموده است ؟
هان اى عزيز!
از خواب گران برخيز! و از اين غرور شيطانى بپرهيز كه اين غرور انسان را به هلاكتابد رساند و از قافله سالكان باز دارد و از كسب معارف اليه - كه قرة العيناهل الله است - محروم كند و بدان كه با غرور، مواعظ الهيه و دعوتهاى انبياء و موعظت هاىاولياء اثر نكند، زيرا كه غرور ريشه همه را بنيان كند و اين از دام هاى بزرگ و نقشههاى دقيق ابليس و نفس است كه انسان را از فكر خود و فكر مرض هاى خود ببرد و موجبنسيان و غفلت شود و اطباى نفوس از علاج او عاجز شوند و يك وقت به خود آيد كه كار ازاصلاح گذشته و راه چاره بكلى مسدود شده است (524).
موعظه 282: توجه به حيله هاى ابليس
و از دام هاى بزرگ ابليس ، آن است كه در ابتدا بنده را به غرور كشاند و او را به اينوسيله افسار گسيخته كند و ازمعاصى كوچك و از آن به كبائر و موبقات كشد و چونمدتى بدين منوال با او بازى كرد و او را بهخيال رجاء به رحمت ، به وادى غرور كشاند. در آخر كار، اگر در او نورانيت ديد كهاحتمال توبه و رجوع داد، او را به ياءس از رحمت و قنوط كشاند و به او گويد: (ازتو گذشته وكار تو اصلاح نشدنى نيست ) و اين دام بزرگى است كه بنده را از درخانه خدا روگردان كند و دست او را از دامن رحمت الهى كوتاه نمايد (525)
موعظه 283: توبيخ نفس
اى بيچاره انسان !
جهنم و عذابهاى گوناگون عالم ملكوت و قيامت صورتهاىعمل و اخلاق خود تست . تو به دست خود، خويشتن را دچار ذلت و زحمت كردى و مى كنى توبا پاى خود به جهنم مى روى و به عمل خود، جهنم درست مى كنى . جهنم نيست جز باطنعمل هاى ناهنجار تو. ظلمت ها و وحشت هاى برزخ و قبر و قيامت نيست جزظل ظلمانى اخلاق فاسده و عقايد باطله بنى الانسان : فمنيعمل مثقال ذرة خيرا يره # و من يعمل مثقال ذرة شرا يره (526)
اميرالؤ منين عليه السلام فرمايد: (اين آيه شريفه ، محكمترين آيات است ) (527)وظاهر اين آيه شريفه آن است كه خود عمل خوب و بد را مى بينيم (528).
موعظه 284: ادعاهايى بى جا
عزيزا!
دعوى مقامات و مدارج كردن سهل است چه بسا كه به خود انسان نيز مطلب مشتبه شود وخودش نيز نداند كه مرد ميدان اين دعوى نيست ولى اتصاف به حقايق ووصول به مقامات با اين دعويها نشود، خصوصا مقام رضا كه از اشق مقامات است(529).
موعظه 285: كسب رضايت خداوند
عزيزا!
خداى تعالى قضاى خود را اجرا خواهد فرمود، چه ما سخطناك باشيم به آن ، يا خوش بينو خشنود، تقديرات الهيه بسته به خشنودى و سخط ما نيست . آنچه براى ما مى ماند ازسخطناكى و غضب ، نقص مقام و سلب درجات و سقراط از نظر اولياء و ملكوتيين و سلبايمان از قلوب است ، چنانچه در روايات است از حضرت صادق (530) كه : چگونه مؤ من، مؤ من ، مى باشد در صورتى كه سخطناك است از قسمتش و تحقير مى كند منزلت خويشرا با آن كه خداوند حاكم بر او است (531).
موعظه 286: عمر سرمايه اى يكبار مصرف
و ما بيچاره ها چون كرم ابريشم از تار و پودآمال و آرزو و حرص و طمع و محبت دنيا و زخارف آن دائما برخود مى تنيم و خود را در اينمحفظه به هلاكت مى رسانيم . بارالها! مگر فيض تو از ما دستگيرى فرمايد و رحمتواسعه ذات مقدست شامل حال ما افتادگان شود و به هدايت و توفيق تو راه هدايت ورستگارى از براى ما باز شود(532).
موعظه 287: توجه به قدرت خداوند
اى انسان محجوب !
كه در نعمت هاى بى سابقه الهى غرقى و در رحمت هاى رحمانى و رحيمى فرو رفتى وولى نعمت خود را گم كردى ، اكنون كه به حد رشد و تميز رسيدى ، به هر حشيشى متشبثو به هر پايه سستى معتمد شوى ؟! امروز كه بايد با تفكر در نعمت ها و رحمت هاى الهيهدست طلب را از مخلوق ضعيف كوتاه كنى و با نظر به الطاف عامه و خاصه حق ، -جل و علا - پاى كوشش را از در خانه غير حق ببرى و اعتماد جز به ركن ركين (533)رحمت الهى نكنى ، چه شده است كه از ولى نعم خود غفلت كرده و به خود وعمل خود و مخلوق و عمل آن ها اعتمادى كردى و مرتكب چنين شركى خفى ياجلى شدى ؟ آيا درمملكت حق تعالى ، متصرفى جز خود ذات مقدس يافتى يا قاضى الحاجات ديگرى سراغگرفتى ، يا دست رحمت حق را كوتاه و مغلول (534)مى دانى يا نطاق (535) رحمت اورا از خود كوتاه مى بينى يا او را از خود و احتياج خودغافل مى پندارى ، يا قدرت و سلطنت او را محدود مى بينى يا او را بهبخل و غل (536) و شح (537) نسبت مى دهى ؟ (538).
موعظه 289: لذات جسمانى
يكى از لذات جسمانى كه نفس به آن متوجه است و از طرق استراحت مى داند، ذلت ذائقهاست - كه لذت ذائقه اءكل باشد - كه ما اهل دنيا و محجوبان آن را اهميت مى دهيم اكنون اگراز روى دقت حساب شود، براى تحصيل مقدمات يك غذاى لذيذ در دنيا، چه تعب هايىاهل دنيا به خود راه مى دهند؟! از مقدمات بعيده ، اگر حساب شود، مصيبت عظيم رخ مى دهد تاوقتى كه آن را تحصيل كرد، با آن همه مزاحمات و معارضات بيشمار، در طبخ و اصلاح آن، محتاج به تعب هاى بسيار است . حتى در وقتاءكل نيز مقدماتى دارد كه خالى از زحمت و تعب نيست . منتهى آن كه انسان ، چون ماءنوساست به نظرش نمى آيد و پس از خوردن اول تعب هاى هضم و دفع كه هر يك مصيبتى استكه اگر عالم البلوى (539) نبود و انس نبود هيچ وقت انسان حاضر براىتحمل هيچ يك نبود. اين حال لذات اين عالم است (540).
موعظه 290: بدترين حالت نفس
بدان كه انسان تا در اين عالم طبيعت - كه عالم ماده و تغير است - واقع است ، مى تواندحالت جحود و انكار را - كه از بدترين احوال نفس است و موجب خذلان نفس و خسران ابدىاست - تغيير دهد و از تحت تصرف جند جهل و شيطان بيرون آيد و در تحت تصرفعقل و رحمان وارد شود و آن به علم نافع و عمل صالح انجام پذيرد. اما علم نافع ، تفكردر لطايف مصنوعات و دقايق اسرار وجود است و اين تفكر از براى متوسطين ابوابى ازمعرفت باز كند، گرچه براى كاملين حجاب است و اين حسنه قلبيه ابرار، سيئه مقرباندرگاه است . طريق تفكر در لطايف صفت بى شمار است ولى از همه چيز نزديك تر بهما،خود ما است و معرفت نفس ، بلكه ساختمان بدن ، بلكهافعال بدن ، طريق معرفت الله است (541) من عرف نفسه فقد عرف ربه (542).
موعظه 291: انكار كردن نفس
و اما عمل صالح كه براى تبديل احوال نفس و حالت ظلمت و جحود آن به نورانيت و تصديقفايده دارد، بر دو نوع است : يكى اعمال قلبيه و ديگراعمال قالبيه است و مراد از اعمال قلبيه در اين مقام ، اعمالى است كه فطرت را به حالتاوليه خود برگرداند و استرجاع روحانيت فطريه كند و عمده آن توبه است به شرايطباطنيه و ظاهريه (543) و پس از آن اشتغال به تزكيه و تطهير قلب و تصفيه وتلخيص آن از غواشى طبيعيه - كه عمده آن حب دنيا و خودخواهى و خودبينى و خود راءيىاست - پيدا كند كه از مهمات باب سلوك الى الله است كهاهل مجاهده و سلوك به آن از هر چيز بيشتر اهميت دهند. و اماعمل قالبى در اين مقام ، اعمالى است كه نفس را متذكراحوال خود كند و از خواب گران و سكر طبيعت برانگيزد و آناشتغال به اذكار وارده از اهل بيت وحى و طهارت است با شرايط آن - كه عمده ، حضور قلب، است - به مقصد تذكر نفس و بيدار نمودن آن در اوقاتى كهاشتغال نفس به كثرت و دنيا كمتر باشد، مثل اواخر شب و بين الطلوعين (544).
موعظه 292: انس گرفتن با ذكر الله
آرى ، با ذكر حقيقى ، حجاب هاى بين عبد و حق خرق (545) شود و موانع حضور مرتفعگردد و قسوت و غفلت قلب برداشته شود و درهاى ملكوت اعلى به روى سالك باز شودوابواب لطف و رحمت حق به روى او گشوده گردد ولى عمده آن است كه قلب در آن ذكرزنده باشد و مرده نباشد و با مردگان انس نگيرد و آنچه غير حق و وجه مقدس اوست ازمردگان است ، و دل با انس با آن مردگى و مردارخورى نزديك شود: كل شى ء هالك الا وجهه (546) رسول خدا فرمود: راست ترين شعرى كه عربگفته شعر لبيد است كه گفته : الا كل شى ء ما خلااللهباطل (547) دل به ديگر موجودات بستن ، - هر موجودى باشد - از خداغافل شدن است (548).
موعظه 293: بيان بعضى از اذكار سير وسلوك
بالجملة ما براى زنده نمودن دل ، ذكر(549) خدا و خصوص اسم مبارك يا حى ياقيوم با حضور قلب مناسب است ... و از بعضاهل ذكر و معرفت (550) منقول است كه در هر شب و روزى ، يك مرتبه در سجده رفتن وبسيار گفتن لااله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين (551) براى ترقياتروحى خوب است و از بعضى سالكان (552) راه آخرتنقل فرموده كه چون ازحضرت استاد خود فايده اينعمل را شنيد، در هر شبى و روزى يك مرتبه سجده مى رفت و هزار مرتبه اين ذكر شريف رامى گفت و از بعضى ديگر نقل فرموده كه سه هزار مرتبه مى گفت (553) و از حضرتزين العابدين و سيد الساجدين على بن الحسين عليهماالسلاممنقول است كه سنگ خشن زبرى را ملاحظه فرمود، سر مبارك را بر آن نهاد و سجده نمود وگريه كرد و هزار مرتبه گفت : (554) لااله الاالله حقا حقا، لااله الاالله تعبدا ورقا، لااله الاالله ايمانا و تصديقا (555).
موعظه 294: بيان بزرگترين ذكر در سير و سلوك عرفانى
مثلا ذكر شريف (لااله الاالله ) را -كه بزرگترين اذكار و شريفترين اوراد است(556) - در اين وقت فراغت قلب با اقبال تام به قلب بخواند به قصد آنكه قلب راتعليم كند و تكرار كند اين ذكر شريف را، و به قلب به طور طماءنينه و تفكر بخواندو قلب را با اين ذكر شريف بيدار كند تا آنجا كه قلب را حالت تذكر و رقت پيدا شود.پس بواسطه مدد غيبى ، قلب به ذكر شريف غيبى گويا شود و زبان تابع قلب شود(557).
موعظه 295: توكل
بايد دانست كه پس از آن كه عقل به طور علم برهانى ، اركان بابتوكل را مثلا دريافت ، سالك بايد همت بگمارد كه آن حقايقى را كهعقل ادراك نموده ، به قلب برساند و آن حاصل نشود مگر آن كه انتخاب كند شخص ‍ مجاهداز براى خود در هر شب و روزى ، يك ساعتى را كه نفس اشتغاليش ، به عالم طبيعت وكثرت كم است و قلب فارغ البال است ، پس در آن ساعت فراغت نفس ،مشغول ذكر حق شود با حضور قلب و تفكر در اذكار و اوراد وارده (558).
موعظه 296: اصلاح نفس
پس بر جوان ها حتم و لازم است كه تا فرصت جوانى و صفاى باطنى و فطرت اصلىباقى و دست نخورده است ، فطرت اصلى باقى و دست نخورده است ، درصدد تصفيه وتزكيه برآيند و ريشه هاى اخلاق فاسده و اوصاف ظلمانيه را از قلوب خود بركنند كهبا بودن يكى از اخلاق زشت ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظيم است و نيز در ايامجوانى و اراده و تصميم انسان ، جوان است و محكم . از اين جهت نيز، اصلاح براى انسانآسان تر است ولى در پيرى اراده سست و تصميم پير است ، چيره شدن برقوامشكل تر است (559).
موعظه 297: راضى به حق تعالى
آرى ، اولياى حق ، بليات را تحفه هاى آسمانى مى دانند و شدت مضيقه را عنايات ربانىمى بينند. آنها به حق خوشند، جز حق نخواهند و به ذات مقدس متوجهند، و غير از او نبينند.اگر دار كرامت حق را بخواهند، از آن جهت خواهند كه از حق است نه از جهت حظوظ نفسانيهخواهند. آن ها راضى به قضاءالله هستند از آن جهت كه مربوط به حق است . محبت الهيهمنشاء محبت به اسماءو صفات آثار و افعال او شده (560).
موعظه 298: رجوع به حق تعالى
بايد دانست كه نفس انسانى چون آينه اى است كه دراول فطرت ، مصفى و خالى از هر گونه كدورت و ظلمت است . پس اگر اين آينه مصفاىنورانى با عالم انوار و اسرار مواجه شد - كه مناسب با جوهر ذات اوست - كم كم از مقامنقص نورانيت به كمال روحانيت ترقى كند تا آن جا كه از تمام انواع كدورات و ظلماترهايى يابد و ازقريه مظلمه طبيعت و بيت مظلم نفسيت خلاصى يابد و هجرت كند، پسنصيب او مشاهده جمال جميل گردد واجر او بر خدا واقع شود... و اگر مرآت مصفاى نفس رامواجه باعالم كدورت و ظلمت و دار طبيعت كه اسفل سافلين است كند به واسطه مخالفبودن آن با جوهر ذات كه او از عالم نور است ، كم كم كدورت طبيعت در او اثر كند و او راظلمانى و كدر كند و غبار و زنگار طبيعت وجه مرآت ذات او را فراگيرد. پس ، از فهمروحانيت كور شود و از ادراك معارف الهيه و فهم ربانيه محروم و محجوب شود و كم كماين احتجاب و حمق روزافزون گردد تا آنكه نفس ، سجين ، و از جنس سجينىگردد(561).
موعظه 299: ترغيب به سلوك عرفانى
حبيبا!
لختى از خواب گران برخيز و راه و رسم عاشقان درگاه را برگير و دست و رويى از اينعالم ظلمت و كدور و شيطانيت شستشو كن و پابه كوى دوستانه بلكه به سوى كوىدوست حركتى كن (562).
موعظه 300: استفاده از عمر باقى مانده
عزيزا!
اين چند روز مهلت الهى عن قريب به سر آيد و ما را - خواهى نخواهى - خواهند از اين دنيابرد، پس اگر با اختيار بروى ، روح و ريحان است و كرامات خدا، و اگر با زور وسختى ببرند، نزع است و صعق است و فشار است و ظلمت و كدورت (563).
موعظه 301: بيان مثالى به جهت ايجاد روح باور در نفس آدمى
عزيزا!
اگر به هر يك از ما يك طفل ده ساله اطلاع دهد كه خانه ات آتش گرفت يا پسرت در آبافتاد و الان غرق مى شود، آيا اگر اشتغال به هر كار مهمى داشته باشيم ، دست از آنبرداشته در تعقيب اين اخبار هولناك سراسيمه مى رويم يا آنه با اطمينان نفس نشسته ،اعتنا نمى كنيم ؟ اكنون چه شده است تمام آيات و اخبار و برهان و عيان به قدر خبر يكبچه ده ساله در ما تاءثير نكرده ، اگر تاءثير كرده بود، راحتى را از ما سلب نمودهبود، آيا اين كورى باطن و عماى قلب رابايد به چه نحو معالجه كرد؟ آيا اين مرضقلبى محتاج به علاج و طبيب هست ؟(564).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation