بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب برنامه سلوک در نامه های سالکان, ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     SOLOOK00 -
     SOLOOK01 -
     SOLOOK02 -
     SOLOOK03 -
     SOLOOK04 -
     SOLOOK05 -
     SOLOOK06 -
     SOLOOK07 -
     SOLOOK08 -
     SOLOOK09 -
     SOLOOK10 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

نامه (1) 
خدمت مولاى معظم نور چشم مكرم آقاى سيد نورالدين مهدوى دام ظله العالىمعروض مى دارد: اولا: اميد است كه لازال موفق به توفيقات و مويد به تاييدات حضرتحق و در حصن حصين و ظل ظليل ولى مطلق از كافه بليات و جميع شرور جنى و انسىمصون و محروص بوده باشيد. ان شاء الله .
و ثانيا: آنكه مواظبت تام و تمام بر آداب و سنن داشته كه به قدر پركاهى بى اعتنائىو استخفاف به خود حكيم است ، و عقلا و شرعا استخفاف به حكيم عليم و صاحب شرعمستقيم كفر است .
و ثالثا: آنكه كمال اهتمام را در رفع رذائل خلقيه داشته باشيد ان شاء الله كه خلاصىاز مرتبه حيوانيت و رسيدن به مرحله انسانيتمحال است ، مگر به تطهير قلب از نجاسات صفات ، زيرا كه در چاه سگ مرده است ، آبنجس و خبيث است ، و تا در قلب صفات رذيله است صاحبش پليد و خبيث است و قبيح است كهخداوند حكيم سگ خبيثى و حيوان پليدى را با همان صفات بهيميت مقام مسلمانيت به او بخشد،و محال است صدور فعل قبيح از عادل حكيم پسمحال است مقام مخالفند با اساس دين و ارسالرسل و انزال كتب و با مذهب ائمه هدى عليه السلام
و رابعا: اينكه بايد دانست كه تمام صفات حسنه و ملكات پسنديده از چشمه حيات ايمانجارى و جميع خصال بهيميت و رذائل مهلكه از ظلمات بى معرفتى و معرفت وتكميل توحيد بگماريد به آن طور كه از مربيان خلق و هاديان گمراهان رسيده ، و اگرچنانچه دسترس و قوه فهميدن فرمايشات آنها را ندارد، بچسبد بهذيل دامن پاكان و بصيران و راه روان كه به توفيق حضرت حق در اين ظلمات و بحر مواجفرس همت راندند، و خود را به چشمه زلال و آب زندگانى توحيد و ولايتآل عصمت عليه السلام رسانيدند، و به دست آوردن اين اشخاص يا فرمايشات آنها هم درنهايت صعوبت است . غرض كه منشا جميع صفات حيوانيت و ملكات انسانيت ايمان و عدم ايماناست ، و اصل و معيار تمام اخلاق بلكه تمام اقوال وافعال و حركات و سكنات معرفه الله و عدم معرفت و توحيد و عدم توحيد و ولايت و عدمولايت است .
پس در مقام استحكام اصل بايد برآيد كه اگراصل معرفت را محكم كند تمام اخلاق نوريه كه از شعاع آن خورشيد معرفت است ، جان ودلش را روشن بلكه عالمى را گلشن مى نمايد. و اگراصل كفر و محبت دنيا را محكم سازد تمام رذائل ظلمانيه كه از نار كفر و دود متعفن تاريكمحبت دنيا متصاعد شده قلبش را، بلكه جامعه را تاريك و فاسد مى سازد.
مثلا ملاحظه بفرمائيد كه اگر كسى عقيده مند و ايمان آورده باشد كه دنيا و اهلش فانى مىشوند، و در پس امروز، فردائى هست ، و سوال و فشار قبر صدق است ، و قيامتى و حشرىدر كار است ، كه آتش جهنم از يك طرف شعله ور، و بهشت با طراوت از طرفى جلوه گر،و زمين قيامت و هوايش ‍ آتش ، همه حيران گريان انبياء در اضطراب ، اخيار بيهوش ، وابرار مدهوش ، بدان در شكنجه و عذاب ، يكى را مى كشند و يكى را مى بخشند، يكى رابه ميزان حساب در آورده از او حساب مى كشند، كه فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب .
پس با اين عقيده و مواخذه حساب ديگر چگونه حرص به جمعمال مى ورزد، حاش و كلا كه حرص و محبت مال با اين عقايد جمع نخواهد شد، و همچنينباقى صفات را بار اين قياس . حرص نسبت به معارف و چشمه آنها بسنجيدمثل كبر و حسد و عجب و ريا كه تمام آنها دائر مدار توحيد و معرفت است ، فعلا مقامگنجايش شرح و بسط آنها را ندارد. تمام عرايض بر وجه كليت و قواعد و اشارات است .تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل اگر درستتامل بفرمائيد مطالب بسيارى از اين كليات استكشاف خواهيد فرمود كه محتاج به كتباخلاقيه نبوده باشيد.
و خامسا: دست از مرثيه خوانى بر نداريد ان شاء الله ، ولى به شرطها و شروطها كهبعضى از آنها را جسارت مى نمايم : اولا آنكه در مصيبت خوانى و نوح سرائى هتاكىننمائيد، اگر چه در مقاتل هم نوشته باشند، بلكه دركمال ادب و با تعبيرات عزتانه و اشارات بزرگانه مردم را مستفيص فرمائيد، كه چهاشخاصى را ديدم و مى بينم كه در منابر بى پرده و هتاك وار روضه مى خوانند، همه بهبيچارگى و نكبت گرفتار و در انظار بى وقر و اعتبارند.
و ثانيا آنكه غير از مقاتل معتبره از جائى ديگرنقل ننمائيد
و ثالثا تكبر ننمائيد هر جا كه وعده خواهى مى نمايندتشريف ببريد ولو خانه پيرهزنى و بى نوائى و بى مستمعى بوده باشد.
و رابعا آنكه نظر به وجوهات ابدا نداشته باشيد. هر كه هر چه داده داده و نداده ، نداده .شما نظر به مولاى خود داشته خودش درست مى كند ان شاء الله
و خامسا در بالاى منبر غير از حديث و مرثيه حرف عادى نزنيد و ابدا كار به كار كسىنداشته باشيد، و اسم احدى را نبريد و كنايه و اشاره به احدى ننمائيد، و لو حديثى كهدر او كنايه دار است ، نخوانيد، كه مفاسد زيادى در اين امورات است ، و اگر چنانچه ازاهل منبرى بدى شنيديد تلافى ننموده ، صبر كنيد، خداوند منتقمجل شانه انتقام خواهد كشيد.
و سادسا آنكه ذكر لاحول براى قلب وسواسى در اخبار رسيده ، بعد از نماز صبح ومغرب صد مرتبه بگوئيد ولى با بسم الله و متذكر تفسير بسم الله و معنى اين ذكرشريف بوده باشيد
و به علاوه اگر چنانچه چشم به حقايق اخلاق حميده باز و قلب به نور توحيد و ولايتروشن گرديده ، تمام اين امراض معدوم خواهند شد.
والسلام
نامه (2) 
پس اى عزيز! در دين خود محكم باش ، و در حوادث و آزمايش پايدارى و استقامت نما، و ازوسوسه شيطان مترس ، و از حرف مردم انديشه منما، كه از مدح و ثنا هيچ كس عزيز وشريف نشد. و از طعن و استهزاى جاهلان كسى ذليل و بى قدر نگرديد. عزت و ذلت بهدست حق است . مومن هيچ وقت ذليل نخواهد شد. اگر چه كارش به موئى هم برسد پارهنمى گردد. پس ‍ در بلاى حضرت حق راضى و شاكر و صابر باش ، كه در پس هرگريه آخر خنده اى است .

صبر و ظفر هو دو دوستان قديمند
در اثر صبر نوبت ظفر آيد
بگذرد اين روزگار تلخ ‌تر از زهر
بار ديگر روزگار چون شكر آيد
ان شاء الله .
فعلا ماه مبارك در پيش است و دواى هر دردى است . اميد است كه در اين ماه شريف اموراتدنيوى و اخروى شما اصلاح گردد. ان شاء الله
ضمنا در سه وقت ...(165) اين سه وقت را مواظب بوده وكشكول گدائى را به در خانه كريم برده ، ان شاء الله خالى بر نمى گردد:
اول - ساعت زوال شمس كه اول ظهر است . آن وقتى كه انسان در شك است و يقين ندارد كهظهر شده است دو ركعت نماز نافله بجاى آوريد. و بعد سر به سجده مى گذاريد و بهزبان خود هر چه مى خواهى بگو و بخواه با حضور ائمه اطهار عليه السلام خصوص روزجمعه . چ
دويم - آخر ساعت روز جمعه است ، كه ده دقيقه به غروب مانده ، سلام به امام زمان (عج ) ودرد دل خود را به امام عليه السلام بگويد، و بعدش توجه به خدا و دعا كند.
سيم - يك ربع ساعت به اذان صبح مانده كه وقت سحر حقيقى است . سه ركعت نماز شفع ووتر را در آن وقت خوانده و در قنوت وتر صد مرتبه استغفار كرده و دعا كند كه مستجاباست . ان شاء الله و بعد از آن به سجده رود و هر چه مى خواهد بگويد تا وقت نماز صبح. و بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب بنشيندمشغول دعا و ذكر و قرآن و هر چه مى خواهد باشد كهمشغول بوده باشد، يا زيارت جامعه . و اگر بشود در اين وقت هزار مرتبه بگويد: (ماشاء الله لا قوه الا بالله ) كه (لا حول ) نمى خواهد و ده مرتبه (سبحان الله العظيم وبحمده استغفر الله و اسئله من فضله ) و هر چه بيشتر بگويد بهتر است .
اين چند كلمه مختصر جوهر مطلب بود و هم از اسرار است . اميد است كه غنيمت شمرده وكوچكش نپنداريد.
والسلام عليكم
حرره الضعيف زين العابدين الطباطبائى
نامه (3) 
عزيز الوجود!
ليله دوشنبه ماضيه تعليقه شريفه با دو صد مسرت ، قرائت از مضامين ناگوارشعالمى حزن و غصه روى داد. متذكر آن شده كه آن جناب لازال در شكستن مزاج و انقلاب احوال و پريشانى حواس بوده و لذتى از صحت و فراغتبال و جمعى خواطر قلبى و فواد نبرده از بدو طفوليت تاكنون چنين مقدر و مقرر گشته ،(صبرا صبرا ثم صبرا صبرا ) گرچه تلخ است ولى ميوه شيرين دارد كه خداوند رحمان(جل و علا ) در آيات رحمتش به صابرين بشارت داده ، چنانكه فرموده : (و بشرالصابرين ) الخ و در آيات ديگر مدح و ستايش ايشان فرموده و در اخبار بيشمار تمجيدو تقديس از صابرين و وعده ثواب و درجات عاليات شده است .
در حديثى دارد سه چيز از سعادت مرد است : همواره بدنش به مرض و بلائى مقرون ، ودائما قلبش به حزن و اندوهى محفوف ، و دستش ازمال دنيا تهى و مقصور است .
قصه ابودردا در كتب اخبار معروف و مشهور كهرسول مكرم صلى الله عليه و آله سه مطلب برايش مسئلت و خودش آمين گفت : خداياابودرداء دائما مبتلا به مرض و بلائى باشد، خداوند يك روز او را گرسنه و يك روزسير بدار، آلها او را با محمد و آل صلى الله عليه و آله محشور فرما.
نكته اى است در اين حديث شريف كه حشر و همنشينى با ايشان لازم دارد دو امر سابقش را كهبلا و فقر باشد.
عزيز! نابرده رنج گنج ميسر نمى شود خوشى دنيا و آخرت با هم مجتمع نخواهد شدچنانچه مولا مى فرمايد (ضرتان ) مى باشند و در روايت ديگر (حلاوه الدنيا مرارهالاخره و مراره الدنيا حلاوه الاخره ) تمام كتب آسمانى و تمام انبيا و اوصيا و در كليه اخباربا علا صوت به اين معنى ندا و فرياد مى زنند كه دنيا براىاهل آخرت تلخ و ناگوار است . چنانچه تمام انبيا مرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللهعليهم اجمعين از هر جهت در تلخى و مرارت بلا بوده اند كما لا يخفى عليك فعليكبالصبر و الرضا.
رضا بداده بده و زجبين گره بگشا
كه بر من و تو در اختيار نگشودند
حكيم على الاطلاق و طبيب نفوس عباد در مزاج تو همچه دوائى پسنديده ، بعد از آنى كه طينتپاكت و روح و جانت را از اعلا عليين خلق فرموده بود ديد كه اگر تو در عافيت و رفاهيتبوده باشى آن طينت پاك را از دست داده و به قاذورات شهوات ملوث نموده كم كمكتبديل به كفر خواهى كرد. لذا از فرط لطف و رحمت تو را به چنين امراض مبتلا و بدينپريشانى احوال مداوا فرموده كه آن طينت طيبت و روح نورانيت محفوظ مانده و آلوده بهكثافات غرور و شهوات نگشته و بدان صفت نورانيت باقى مانده تا توانددر عالم انوارهمنشينى با ائمه اطهار عليه السلام نمايد و دوست داشت كه دائما با او راز سخن گوئى ودر خلوت با حضرتش تضرع و زارى نمائى و از خلوص داد و فرياد زنى و فلك را ازبانگ يا الله كركنى كه زير هر الله تو لبيك هاست تو نمى دانى كه مرحمت خدا(جل و علا ) با تو چه كرده و الا از شوق جسم را از جان تهى مى نمودى .
به حق خودش قسم كه يك ساعت با خلوص و با آه جانسوز با او راز و نياز نمودن بهتراست از تمام دنياو مافيها اگر چنانچه در تواريخ و سير از حالات انبيا و اوصيا مطلعشوى و در اخبار ائمه اطهار عليه السلام سيرى نمائى و در خطب پرگهر نهج البلاغهنطرى افكنى و بر احوال علما راشدين و صالحين و زاهدين مرورى فرمائى صدققول اين حقير را مى يابى . به علاوه آنكه عمر چقدر است و مكث در دنيا مگر چه اندازه كهغصه به خود راه دهد، تا چشم برزنى مانند برق گذشتهمثل خوابى ماند، چه در خواب خوشى باشد يا ناخوشى يك ساعت است بيدار مى شود مىگذرد كه شب سمور گذشت و لب تنور گذشت كو سىسال قبل ؟ كجا رفت ايام گذشته ؟ چه شد نعم و غم ؟
كجا رفتند آباء و امهات ؟ چه شدند امثال و اقران ؟ اين الفراعنه و ابنا افراعنه ؟اين العمالقه و ابنا العمالقه اين السلاطين اين الظالمين اين المترفين ؟ هاهم رهائن القبور همه خاك و خاكشان برباد.
لاحول و لا قوه الا بالله ، قلم از دستم در رفتحال خودم هم پريشان نمى دانم كجايم و چه مى نويسم زياد مصدع گرديم ، اميد عفو استخيل معذرت مى طلبم . استغفرالله ربى و اتوب اليه .
نامه (4) 
يا هو عزيز الوجود!
كريمه شريفه زيارت از عافيت و سلامتى شماها فرح و مسرت روى داد اميدوار كه ازناحيه ولى كردگار على الدوام منصور و منظور بوده باشيد.
اين شيرينى مسافرت شما به اصفهان به تلخى مفارقتش نمى ارزيد كه بعد از حركتجدائى قشون حزن و اندوه هجوم آور شدند و بر خانه قلب شكسته مستولى گرديدند ايناست روش چرخ دوار و اين است گردش ‍ روزگار، جز خوردن خون جگر و صبر وتحمل بردم نيشتر چاره اى نيست و دوائى ندارد. هر كس قدم در وادى حقيقت گذارد و سرصدق به آستانه آل عصمت نهاد و به روش ايشان سير نمود و به گفتار ايشان راه پيمودديگر غير از جفا از خلق نخواهد ديد و به غير از سمومات دهر نخواهد چشيد با آن براهينىكه دارد والسلام
پس انسان بصير و بصيرى خبير اين فتيله ها را از گوش خود بيرون كند كه توقعراحتى در دنياى دنى داشته باشد، هميشه منتظر جور و جفاى خلق و دائما مترصدناگواريهاى چرخ بوده باشد از حنظل توقع حلاوتو از عقرب چشم داشت سلامت غلط استو ايمن بودن از شر اين دو مثل غلط اندر غلط است چنانچه مولى عليه السلام مى فرمايدكه (الدنيا و الاخره ضرتان ) پس همچنانكه دنيا و آخرتمثل دو هوو مى باشند كه با هم جمع نمى شوند و هميشه با هم دشمنى مى كنند هم چنيناهل دنيا و آخرت هم هيچ وقت با هم سلم نيستند پس اگر كسى را ديدى كهاهل دنياست يعنى طالب هاى وهو است و عاشق جاه و ثنا و رياست است ، بدان كه با تو بداست اگر چه هزار خشوع و تواضع داشته باشدگول او را مخور كه اهل دنيا با اهل آخرت از قديم تاكنون با هم ضد بودند. هر كس مىخواهد داشته باشد گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش .
پس بايد با ايشان از روى تقيه و مجاز و بردبارى معاشرت نمود تا از شر ايشانمحفوظ بوده باشد. ان شاء الله كه (الدنيا جيفه و طالبها كلاب )حريصانمال و عاشقان جاه و ديوانگان عجب و ريا حقيقتا از سگان دنيا مى باشندكه شب و روز برروى يكديگر چنگال مى زنند. طرفه اينكه بعض ‍ آنها با هم با اسم دين چنين ها مى كنند وكلهم متفقا با اهل آخرت دشمنى و ضديت مى نمايند كه يقين دارند به اينكه اگراهل آخرت قيام نمايند اساس ‍ دنياى آنها را بهم مى زنند از همين جهت هميشه دنيا پرستان باانبيا و ائمه هدى عليه السلام و تابعان ايشان بد بودند و در مقامقتل آنها بر مى آمدند. هركس كه قربش به اينها عليه السلام بيشتر بغضاهل دنيا به آنها شديدتر اگر چه ظاهر دوستى و اخلاص مى نمايند.
غرض كه طالبان جيفه دنيا را تعبير به كلاب فرموده اند و مراد از جيفه هممال و جاه و رياست است و مراد از اهل دنياهم اين است كه دين و آئين و خدا ورسول و ائمه عليه السلام را فداى مال و جاه نمايند نه آنكهمال و جاه نداشته باشند، اگر خدائى باشد البته صلاح است .
حال كه سگان دنيا را شناختند اميد است كه شماها از آنها نباشيد و مسلم است مريض محتاجبه دوا و حكيم است
والسلام عليكم .
برنامه سلوك در مكتوب علامه مير سيد حسين قزوينى قدس سره 
رساله اى در اخلاق و سير و سلوك (166) 
بعد الحمد و الصلوه على النبى و الال
اين چند كلمه است كه به التماس بعضى از برادران دينى مرقوم قلماقل عباد (حسين بن محمدابراهيم الحسينى )در خلاصه نصايح و تهذيب اخلاق مى گرددجناب احديت همگان را توفيق رفيق سازد.
بدانكه دفع صفات نفاق و تحصيلفضائل اخلاق ، بر جميع مكلفين بالانفاق از جمله فروض عينيه ، وتغافل و تهاون در رياضت و تخلق به مكارم صفات وفضائل نعات ، منشا تضييع قابليت و باعث خروج از كرامت انسانيت گرديده نفس نفيس رابه بهائم ملحق خواهد گردانيد، كه (ان هم الا كالانعامبل هم اضل سبيلا )شاهد صدق مدعا مى باشد.
پس طالب حق را لازم است كه بعد از تحصيل اعتقاد به مبدء و معاد وتحصيل يقين به كتب درسى بر وفق شريعت غراى سيد المرسلين و صفوه عالمين ، متابعهلروف رحيم كه درباره ذى شان آن جناب (انك لعلى خلق عظيم )ورود يافته ، در اياممهلت حيات متمتع ، اقوال و اطوار آن بزرگوار را شعار، و به تدريج خود را از حضيضنقصن به اوج كمال و حد تمكين و وقار به حول و قوه ملك غفار تعالى شانه برساند.
پس بر سبيلتنبيه به پاره اى از روس فضائل اشاره شود.
اول
تحصيل تقوى و پرهيزكارى در جميع فعل و ترك است كه مدام در مقام مراقبه بوده ، جناباقدس الهى تعالى شانه را در هر حال حاضر و بر خود ناظر دانسته در مقام خوف و خشيتباوار موتمر و از نواهى منتهى بوده و در آشكار و نهان فضيلت تقوى را شعار خودساخته ، پا اندازه شريعت غرا بيرون نگذارد و بر تقدير عروض اثم و گناه ، بهاستغفار و توبه و انابه و ندامت به زودى تدارك مافات نمايد. (167)
دوم
دوام ذكر حق به قلب و لسان كه لمحه اى به غفلت نگذارند و ساعت را غنيمت شمارد و بهغير فايده ، ايام مهلت را از دست ندهد كه هر ساعت گوهر گرانبهايى است كه جميع دنيا ومافيها به آن برابرى نمى نمايد. (168)
سوم
توكل و واگذاشتن امور به ولى حقيقى ، و پناه بردن به جناب مقدس اوست تعالى شانه، كه در هيچ حال به راى و تدبير خود اعتماد ننموده ،اتكال به ذات بى زوال نموده ، آنچه منعم حقيقى درباره او تقدير نمايد راضى بوده ،جناب متعال را متهم در قضا نداند و ضيق قلب و سخط اقدار را از صفحهدل بزدايد. (169)
چهارم
تمسك است به جميع شرايع دين مبين در سنت سنيه سيد المرسلين و اخذ نمودن به آن ازعلما دين و ورعين متقين ، كه تخلف از آن منشا ضلالت ، و اخذ به بدع و اهوا و باعث برهلاكت است ، مانند مداومت فرائض و واجبات ، و باز داشتن نفس از منهيات ، على كرور اليالىو الايام بايد نهايت اهتمام و سعى تمام معمول داشت و به مجرد وصف طريق بدوناعمال نفس به نصيحت رفيق شفيق ، اكتفا ننموده ، و در خصوص ‍ مرغبانوافل و مندوبات فضائل بعد ذلك بقدر جهد طاقت و فراغ و صحت درليل و نهار سعى بسيار نموده ، از ندامت تضييع عمر گرانبها در روز عرض ‍ اكبر با حذربود و زبان از سخن لغو و بى فايده خصوصا فحش و كذب و غنيمت و نميمه نگاهداشت واز استماع و سماع منهيات و امورات بى فايده دينيه و دنيويه با حذر بوده و جميع اعضا وجوارح را از خلاف رضاى مالك حقيقى مضبوط و محفوظ داشت . (170)
پنجم
ممارست زهد و بى رغبتى در دنيا و مافيها، و اقتصاد در معيشت به قدر بلغه ازحلال و ضبط نفس از اشتغال به فضول عيش و استغنا از جميع ناس درقليل و كثير چه احتياج به ناس با مذلت حاضره و نسيان آخرت مورث ياس ‍ و موجبافلاس است . (171)
ششم
دوام ياد مرگ و مستعد بودن براى نزول فرض است كه مكرر در نصب عين خود دانسته ،لمحه اى غافل نشود كه غفلت باعث وبال دنيا و آخرت است و تهيه اسباب سفر آخرت ، ازوصيت و آماده كردن كفن و غير آن از ضروريات را لازم داند كه با ترك استعداد هر چند عمريابد مرگ او فجاه خواهد بود . (172)
هفتم
دوام محاسبه نفس است در هر صبح و شام ، پس هر گاه خيرى دراعمال خود ببيند حمد و شكر الهى را بجاى آورده و آن نعمت عظمى را از جناب مقدس اوتعالى دانسته ، توفيق زيادت طلب نمايد، و هرگاه شر و بدى دراعمال خود ببيند، در توبه و انابه استعجال نموده ، به آب حسرت و ندامت صفحهدل را پاك گرداند و به تدارك اعمال نيك نفس نفيس را از آن دنيه رهاند. (173)
هشتم
مداومت بر استغفار و طلب آمرزش است در ساعات روز و شب ، خصوصا در اعصار و اسحار،چه در وصيت حضرت لقمان كه براى ولد خود فرموده مسطور است : بسيار بگو (اللهماغفرلى ) يعنى (خدايا مرا بيامرز )پس ‍ به تحقيق كه براى جناب احديت وقتهاى چند مىباشد كه در آن وقت رد سائلى از درگاه عزت و جلالت نمى نمايد، پس دائم الاوقاتبايد در دعا بود شايد دعا در ساعتى از ساعات به هدف اجابت رسد. (174)
نهم
امر به معروف و نهى از منكر است به قدر مقدور و با تحقق آداب و شرائط كه مشهور، ودر كتب اسلاف مسطور است ، و هرگاه اظهار حق ممكن نشودلااقل مجالست اشرار در اختيار ننموده ، از دل بايد اطوار و رفتار ايشان را ناخوش شمرده ،مداهنه با ايشان اصلا به عمل نياورد. (175)
دهم
مساعدت و يارى نمودن برادران دينى است در امور خيريه ، و متوجه شدن برآوردن حاجتهاى ايشان است . خصوصا ذريه طيبه حضرت با رفعت خير البريه و سلاله علويهفاطميه . (176)
يازدهم
عظيم شمردن فرمان هاى الهى ، و تنظيم و تكريم علماى دين واهل تقوى و اصحاب ورع از مومنين است كه منشر رستگارى دنيا و نجات عقبى است .(177)
دوازدهم
صبر نمودن است در جميع مواطن كه صبر به منزله سر ايمان است و راضى بودنباقدار، باعث راحت دارين است و بايد هرگز تمنى و آرزو ننمايد چيزى كه عاقبت آن رانمى داند، و دايم در هر حال شكر بوده باشد كه منشا مزيد نعمت است ، و درتعجيل فرج آل محمد صلى الله عليه و آله مكرر داعى بوده باشد. (178)
سيزدهم
اشتغال است به ممارست علوم دينيه نافعه در سلوك مسلك آخرت ، و طلب آن از اهلش ، و ازملامت احدى بيم ننمايد و در جهالت نماند. (179)
چهاردهم
اخلاص ورزيدن است در جميع اعمال كه غير حق معيار نظر نبوده ، چه ريانعوذ بالله شركاست و اجتناب از آن واجب است .(180)
پانزدهم
سعى نمودن در صله ارحام و احسان به آنها است كه منشا رفع درجات و بركتمال و طول اعمار و رضاى حضرت كردگار است هر چند سلام دادن بوده باشد هرگاه غيراز آن ممكن نشود. خصوصا والدين كه حقوق ايشان بى شمار و عقوق موجب خسران ووبال است خواه در حيات و خواه در ممات (181)
شانزدهم
زيارت برادران دينى و مذاكره ايشان است در امور دين و آخرت كه از مذاكره با ايشاناستعداد تام و توشه سفر پرخطر عقبى حاصل مى گردد. (182)
هفدهم
عدم توسع است در مباحات ، و عدم سختگيرى است بر نفس ، بلكه اقتصاد و ميانه روىبايد سلوك داشت . (183)
هيجدهم
معاشرت با مردم دنيا به عنوان مدارا در خور فهم و تابعقل ايشان معامله نمودن ، و اعراض نمودن در معارف از آنچه ايشان منكر مى شمارند، و بهعقل ناقص راست نمى آورند، و مزاوله حسن خلق و كظم غيظ و تواضع و رفع كبر و عجب وخود بينى و خيلا و نخوت و درخواست اصلاح اعمال خود و ايشان از درگاه احديت است و سررشته جميع امور در اخذ به تقوى و پرهيزكارى و دوام مراقبه و نگهبانى جناب اقدسالهى تعالى شانه و توسل به اهل بيت اطهار صلوات الله عليهم فىالليل و النهار مى باشد. (184)
نوزدهم
تحصيل خوف و رجا است كه از سخط جبارى هراسان ، و از رحمت بى نهايت در مهد امن و امانبوده ، در يك مرتبه اين دو حال را نگهدارد، كه ياس و امن هر دو منشا ماثم بى شمار مىگردد مگر در دم احتضار، كه دست از جان شسته رجا رحمت بايد غالب باشد. (185)
بيستم
تحصيل عفت نفس ، با جود و سخاوت و ثبات واطمينان و مواسات اخوان و مسامحه با ايشاناست . (186)
و تامل نمودن در دقائق مسطور، و رياضت نفس با مداومت ، مثمر سعادت و ارتفاع شقاوتاست .
عصمنا الله و اخواننا المومنين عن هواجس الشيطان اللعين و جعلنا فى يوم الدين فىمقام الامنين آمين رب العالمين .
برنامه سلوك در سفارشنامه علامه حلى قدس سره 
شرح حال آيت حق علامه حلى 
علامه بزرگوار، فقيد بى بديل ، و متكلم زبردست ، جامعمعقول و منقول ، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى ، معروف به (علامه حلى ) يكى ازاعجوبه هاى روزگار است . در فقه و اصول و كلام و منطق و فلسفه ورجال و غيره كتاب نوشته است در حدود صد كتاب از آثار خطى يا چاپى او شناخته شدهكه بعضى از آنها (مانند تذكره الفقهاء )كافى است كه نبوغ او را نشان دهد. علامه كتبزيادى در فقه دارد كه غالب آنها مانند كتابهاى محقق حلى در زمانهاى بعد از او از طرففقها شرح و حاشيه شده است .
كتب معروف فقهى علامه عبارت است از: ارشاد، تبصره المتعلمين ، قواعد تحرير، تذكرهالفقها، مختلف الشيعه ، منتهى .
علامه اساتيد زيادى داشته است ، در فقه شاگرد دائى خود محقق حلى ، و در فلسفه ومنطق شاگرد خواجه نصير الدين طوسى بوده است . فقه تسنن را نزد علماىاهل تسنن تحصيل كرده است . (187)
نقل كرده اند كه علامه در كودكى و پيش از آنكه بالغ شود، به درجه اجتهاد رسيد و مردممنتظر بودند كه به تكليف برسد تا از او تقليد نمايند. از (رياض العلما)نقل است كه علامه حلى زاهدترين و با تقواترين مردم بود.
سيد شهيد قاضى نورالله شوشترى در (مجالس المومنين ) مى گويد: (معروف است كهيكى از علما اهل سنت كه در پاره اى از رشته هاى علمى استاد علامه حلى بود، كتابى در ردمذهب شيعه نوشت و آن را بر مردم خوانده و بدين وسيله آنان را گمراه مى نمود، و از بيمآنكه مبادا كسى از علما شيعه آن را رد نمايد، كتاب را به كسى نمى داد تا از آن نسخه اىبرگيرد، علامه قدس سره هميشه حيله مى انگيخت كه آن را به دست آورد، وردى بر آنبنويسد.
سرانجام علاقه استاد و شاگردى را وسيله عاريت گرفتن كتاب قرار داد. و چون آنشخصى نخواست كه يك باره دست رد بر سينه او زند، گفت سوگند ياد كرده ام كه اينكتاب را زياده از يك شب نزد كسى نگذارم علامه قدس سره نيز همين مقدار را غنيمت شمردكتاب را بگرت و به خانه برد كه در آن شب از آن كتاب به قدر امكاننقل نمايد چون به كتابت آن مشغول شد و نيمى از شب بگذشت ، خواب بر او غلبه نمود،آنگاه حضرت صاحب الزمان عليه السلام نمودار شدند و به علامه فرمودند: كتاب را بهمن واگذار، و بخواب .
وقتى علامه از خواب برخاست ، آن نسخه از كرامت حضرت صاحب الامر تمام شده بود)(188)
علامه حلى قدس سره در سال 648 ه‍ ق به دنيا آمد و درسال 682 ه‍ ق ديده از جهان فرو بست .
وصيت نامه علامه حلى به فرزندش فخر المحققين  
بسم الله الرحمن الرحيم
فرزندم ! خداى متعال بر طاعتش يارى ات كند، و بر انجام كار نيك و مداومت بر آن موفقتگرداند، و به آنچه دوست دارد و مى پسندد رهنمودت سازد، و به هر آنچه از خيرآرزومندى رساندت ، و در دنيا و آخرت سعادتمندت گرداند، و لحظه هاى زندگى ات رابا چشم روشنى همراه سازد، عمرى طولانى با سعادت و آسايش نصيب كند، و كارهايت رابه اعمال صالح پايان دهد، و موجبات سعادت را روزى ات گرداند، و بركات فراوان رابر تو نازل گرداند، از ناملايمات مصونت دارد و بديها را از تو دفع نمايد.
بدان من در اين كتاب (189) عصاره فتاوا را بيان نمودم ، و رد آن با الفاظى كوتاه وعباراتى شيوا قواعد احكام اسلام را براى تو تبيين كردم ، و راه و روش ‍ استوار را روشننمودم ، و اين در حالى است كه عمرم از پنجاه گذشته و وارد دهه ششم آن مى شوم ، كهسرور كائنات صلى الله عليه و آله فرمود: اين زمان آغاز هجوم مرگهاست ، پس اگر(عمرم در اين دهه به پايان رسيد ) و خداى متعال حكمش را بر من جارى نمود، و آنچه راسرنوشت تمامى بندگان است درباره من انفاذ فرمود، من - چنانكه خداوند بر من واجب نمودهو هنگام فرارسيدن مرگ به آن امر فرموده - تو را وصيت مى كنم به ملازمه تقواىخداوند (و پرواى از او ) زيرا كه تقوا سنت پابرجا و فريضه لازم وزره نگهدار وتوشه جاويدان است . تقوا سودمندترين چيزى است كه آدمى براى روزى كه چشمها در آنخيره مى ماند و هيچ ياورى وجود ندارد، مهيا مى سازد .
بر تو باد كه از فرامين الهى پيروى نموده آنچه را خداوند مى پسندد انجام ، و از آنچهنمى پسندد اجتناب نمائى و محرمات را ترك گوئى عمر خويش را در راه بدست آوردنكمالات نفسانى و كسب فضيلتهاى علمى و اوج گيرى از پستى نقصان به قلهكمال سپرى نما. لحظه هاى زندگى ات را وقف انجام نيكى ها و يارى نمودن به برادراننما، بدى را با نيكى ، و نيكى را با امتنان پاسخ گو.
از همنشينى با فرومايگان و معاشرت با نادانان سخت بپرهيز كه بهره معاشت با ايشانجز خلق و خوئى پست و مذموم نيست ، بله با دانشمندانواهل فضيلت همنشين شو، كه حاصل آن آمادگىكامل براى تحصيل كمال و ملكه استنباط نادانسته هاست ، و بايد امروز تو بهتر ازديروزت باشد.
بر تو باد صبر و توكل و رضا خود را هر روز و شام به حساب كش از خداى خويشفراوان مغفرت طلب از نفرين مظلوم حذر كن خصوصا ايتام و بيوه زنان زيرا كه خداونددرباره شكستن دلهاى شكسته گذشت نمى كند.
و بر تو باد خواندن نماز شب كه رسول خدا صلى الله عليه و آله تشويق و ترغيب بهآن نمود و فرمود:
(من ختم له بقيام الليل ثم مات فله الجنه ) (190)
كسى كه عمرش به شب زنده دارى به پايان رسد، بهشت از آن او خواهد بود.
بر تو باد صله رحم ، كه بر عمر مى افزايد. و بر تو باد خلق نيكو، زيرا كهرسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
(انكم لن تسعوا الناس بامولكم فسعو هم باخلاقكم ) (191)
(شما را توان آن نيست كه با دارائى هايتان به همه مردم احسان كنيد، پس ‍ با رفتار نيكخود آنان را خشنود سازيد)
بر تو باد نيكى با اولاد پيامبر، كه خداوند با تاكيد درباره آنان سفارش نموده ودوستى ايشان را مزد رسالت قرار داده است ، آنجا كه مى فرمايد:
(قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى ) (192)
(بگو بر اين رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خويشاوندان ، نمى خواهم .)
و رسول خدا فرمود:
(انى شافع يوم القيامه لاربعه اصناف ، ولو جاووا بذنوباهل الدنيا: (رجل ) نصر ذريتى و (رجل ) بذل ماله لذريتى عند المضيق و(رجل ) احب ذريتى باللسان و القلب ، و (رجل )سعى فى حوايج ذريتى اذا طردوا اوشردوا.) (193)
(همانا روز رستاخيز چهار دسته را شفاعت مى كنم اگر چه گناهان فراوانى داشتهباشند: كسى كه فرزندانم را يارى نمايد، و كسى كه در تنگنا با اموالش ‍ به اولاد منكمك نمايد، و كسى كه با زبان و دل به آنان محبت ورزد، و كسى كه براى رفع نيازهاىفرزندان تبعيد شده يا رانده شده ام ، تلاش نمايد)
و امام صادق عليه السلام فرمود:
(اذا كان يوم القيامه نادى مناد: ايها الخلائق انصتوا فان محمدا صلى الله عليه و آلهيكلمكم . فينصت الخلائق . فيقوم النبى صلى الله عليه و آله و آلهفيقول : يا معشر الخلائق من كانت له عندى يد او منه او معروف فليقم حتى اكافيه ؟فيقولون : بابائنا و امهاتنا، و اى منه ، و اى يد، و اى معروف لنا؟بل اليد و المنه و المعروف لله و لرسوله على جميع الخلايق .
فيقول : بل من آوى احدا من اهل بيتى او برهم او كساهم من عرى او اشبع جايعهم فليقم حتىاكافيه . فيقوم اناس قد فعلوا ذلك فياتى النداء من عندالله : يا محمد يا حبيبى ، قدجعلت مكافاتهم اليك فاسكنهم من الجنه حيث شئت .
فيسكنهم فى الوسيله حيث لا يحجبون عن محمد واهل بيته صلوات الله عليهم اجمعين . (194)

(روز قيامت منادى ندا مى دهد كه : اى مردم خاموش شويد كه محمد - درود خداوند بر اووآلش - با شما سخن مى گويد: مردم ساكت مى شوند و پيامبر وآل او مى ايستند و پيامبر مى گويد:
اى مردم ! هر كس به من خدمتى نموده يا نيكى كرده و يا منتى بر من دارد، بلند شود تاپاداشش دهم .
مردم در پاسخ مى گويند: پدران و مادرانمان به فدايت چه خدمتى ، و چه منتى ؟ و چهاحسانى ما نسبت به شما نموده ايم ؟ اين خدا و پيامبراند كه بر همه خلايق نيكى و احساننموده و منت دارند.
آنگاه پيامبر مى فرمايد: آنكه يكى از اولاد مرا پناه داده ، يا نيكى نموده ، يالباسپوشانده ، يا سير نموده بايستد تا پاداشش دهم .
پس عده اى كه چنين كرده بودند بلند مى شوند، واز جانب خداوند ندا مى آيد كه :
اى محمد! اى حبيب من ! پاداش آنان را به تو واگذار نمودم . در هر كجاى فرودس كه مىخواهى سكنايشان ده .
و پيامبر آنان را در وسيله مسكن مى دهد، درجائى كه از محمد و خاندانش ‍ محجوب نباشند.
بر تو باد بزرگداشت فقيهان و احترام به دانشمندان ، كهرسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (من اكرم فقيها مسلما لقى الله يوم القيامهو هو عنه راض و من اهان فقيها مسلما لقى الله يوم القيامه و هو عليه غضبان )
(آنكه يك فقيه مسلمان را بزرگ دارد، خداوند را در روز رستاخيز در حالى كه از او خشنوداست ملاقات مى نمايد، و آنكه به يك فقيه مسلمان اهانت ورزد خداوند را در روز قيامت درحالى كه از او خشمناك است ، ملاقات خواهد نمود)
نيز نگاه به چهره عالم و نظر به در خانه او و همنشينى با او را عبادت قرار داد. بر توباد كوشش هر چه بيشتر در افزودن دانش و تفقه در دين ، كه امير مومنان عليه السلام بهفرزندش فرمود: تفقه فى الدين ، فان الفقها، ورثه الانبيا و ان طالب العلمليستغفر لهم من فى السموات و من فى الارض ، حتى الطير فى الهواء و الحوت فىالبحر و ان الملائكه لتضع اجنحتها لطالب العلم رضا به .
(دين را خوب بشناس ، زيرا كه عالمان در دين وارثين پيامبران اند، و تمام موجوداتآسمانى و زمينى ، حتى پرنده در هوا و ماهى در دريا، براى جوينده علم مغفرت مى طلبند، ونيز فرشتگان براى خوشنودى او بالهايشان را بر زمين مى گسترانند.)
دانش خويش را مكتوم مكن ، و از بذل آن به مستحقين دريغ مدار كه خداوند مى فرمايد:
(ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس ‍ فى الكتاباولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ) (195)
(كسانى را كه دلايل روشن و هدايت كننده ما را، پس از آنكه در كتاب براى مردم بيانشانكرده ايم ، كتمان مى كنند، هم خدا لعنت مى كند و هم ديگر لعنت كنندگان )
و رسول خدا فرمود: اذا ظهر البدع فى امتى فليظهر العالم علمه ، فمنيفعل فعليه لعنه الله تعالى ) (196)
(بر عالم است كه به هنگام ظهور بدعتها در ميان امت من ، دانش خود را آشكار نمايد، و آنكهچنين نكند مورد لعنت خداوند متعال خواهد بود.)
و نيز فرمود:
(لا توتوا الحكمه غير اهلها فتظلموها، و لا تمنعوا اهلها فتظلموهم .)
(حكمت را به نااهلش ندهيد كه به آن ستم نموده ايد، و از اهلش دريغ مداريد كه به ايشانستم ورزيده ايد)
بر تو باد تلاوت قرآن كريم ، و انديشيدن در ژرفاى معانى آنوعمل به فرامين آن از روايات و سخنان رسول گرامى پيروى كن ، و در معانى آن كاوشنما. من كتابهاى متعددى در اين باره براى تو نگاشته ام .
آنچه تاكنون گفتم درباره خودت بود، (و سودش به تو خواهد رسيد ) اما آنچه مربوطبه من است و بهره اش به من خواهد رسيد (امورى چند است )
در پاره اى از اوقات برايم رحمت طلب كنى ، ثواب برخى طاعتها را به روح من اهدانمائى از من كم ياد مكن كه با وفايان تو را بى وفا خوانند، و زياده از حد نيز از من ناممبر كه بلند همتان ناتوانت دانند، بلكه در تنهائى و بهدنبال نمازهايت به ياد من باش ، وامهاى واجب و پيمان هاى لازم مرا ادا نما، و تا آنجا كهامكان دارد قبرم را زيارت نما، و قدرى قرآن بخوان ، و هر كتابى را كه نگارشش را آغازنمودم و پيش از اتمام آن از دنيا رفتم ، به اتمام رسان ، و كاستى ها و كمبودهاى و خطاهاو غفلتهائى كه در آن مى يابى اصلاح نما. اين است وصيت من به تو (197)
والله خليفتى عليه
والسلام عليك و رحمه الله و بركاته
برنامه سلوك در سفارشنامه علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى قدس سره 
سفارشهايى به طالبان علوم دينى  
بسم الله الرحمن الرحيم
اين وصيتى است به برادرانم ، آن برادران طلبه علوم اسلامى و پيروان آثار سرورپيامبران صلى الله عليه و آله كه در اين كتاب (198) نظر مى كنند:
ضرورت تقويت انگيزه هاى الهى در تحصيل
بزرگترين چيزى كه بر طالب علم لازم است اينكه خود را براى خداىمتعال خالص گرداند، زيرا دوست كه بنده خود را با فراهم آوردن اسباب زندگى اشتوفيق مى دهد و (طى طريق ) حق را در دل بندگان خود الهام مى بخشد.
و اگر اخلاص نيت نباشد، هيچ كس جهت ارتقا در مدارج علمى ، يا بهره مند شدن از علوم خودتوفيق نمى يابد، و علت آن اين است كه : آن كه علم را براى رسيدن به منافع دنيوىمى جويد، هرگاه متوجه شود كه رشته علمى خاصى در دنياى او مفيد نيست ، و بر شهرتمردمى و مقام دنيوى او نمى افزايد، آن را رها مى كند، با اينكه آموختن آن بر او لازم است واو را در فهم اسرار دين بهره مى رساند. مثلا اگر گمان كند كه علم تفسير قرآن و حديث، شهرت و مقام دنيوى نمى آورد، آن را ترك مى گويد و به آن امورى رو مى آورد كه چنينآثارى داشته باشد.
اما اگر انگيزه در علم آموزى (وجه الله ) ، و حفظ آثار(رسول الله )، و دعوت مردم به (دين قويم ) ، و هدايت آنها به صراط مستقيم باشد،رشته و فنى را بر مى گزيند كه بزرگ ترين وكامل ترين سود آن به دين برسد، اگر چه براى خودش فايده مالى و فزونى شهرتدنيوى نياورد.
پس از جمله امورى كه بر جوينده علم لازم است (از يك سو) پارسايى و پرهيز از حرامهاوامور شبه ناك ، و (از سوى ديگر) مراقبت بر عبادات است ، زيرا هيچ كس از علم بىعمل سودى نمى برد، و نفوس مردم به عالم (دنيا زده ) بى تقوا آرام نمى گيرد، بلكهبه او بدگمانند و بر گفتار او اعتماد نمى كنند و در اين صورت علم او نزدش انباشتهمى ماند، و كسى از آن بهره مند نمى گردد. آنگاه كه علم كسى درعمل خود او موثر نباشد و در تطهير قلب و تزكيه باطن او اثر نگذارد، پس به اينكه درديگران موثر نيفتد سزاوارتر است .
تلبيس ابليس  
چه بسا شيطان پليد در سينه طالبين علم وسوسه مى كند، و به بهانه اينكه طلب علمواجب است ، و با نوافل مقايسه نمى شود، آنان را از عبادات مستحبه باز مى دارد، در حالىكه بهانه او (سخن حقى است كه از آن باطل اراده شده است ) چرا كه كسى نمى گويد:طالب علم ، علم آموزيش را رها كند و به عبادات بپردازد بلكه مى گويم : آن اوقاتى راكه در طلب علم به كار نمى گيرد، و آن را تباه مى سازد درنوافل و مستحبات صرف كند، و سرگرمى به امور مباح و بيهوده و خواندن (آن مطالبى )كه خير دينى و عبرت و پندى برايش ندارد، كم كند.
و بر جوينده علم لازم است كه در خلال شب و روز قرائت قرآن را ترك نگويد، و آن را بهاندازه توانايى خود با تدبر و تامل در دقايق و معانيش ‍ قرائت كند، و در مواردى كهبرايش روشن نيست ، به تفسير رجوع نمايد.
شيوه صحيح رفع كسالت  
بر طالب علم لازم است كه لغو و بيهوده در كردار و گفتار و خواندن را ترك گويد، پسهرگاه در خود كسالت ، و در دل خستگى ، احسان كرد، به گونه اى كه او را ازمسائل علمى مانع است ، آن را چنان كه در احاديث آمده ، با لطيفه هايى حكمت آميز آسودگىبخشد، و به بازيهاى گناه آلود و غفلت آور واباطيل ، خود را مشغول نسازد، و داستانها و اشعار را، جز آنچه را كه پند و اندرز دارد، رهاكند، و براى آسودگى بخشيدن به دلها، كتابهاى مناسبى را كه بر فنون گوناگونمشتمل باشند، فراهم سازد، تا با يك نواختى در كار و مطالعه ، براى خود فرسودگىنياورد، واز خمدى و فروماندگى ذهنى و كودنى در انديشه و ذوق ، خود را برهاند، زيراخستگى دل منشا وسوسه ها و بد اخلاقى است ، و جمود ذهنى مانع هوشمندى و زيركى است .
و از بهترين كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده ، كتاب(كشكول شيخ بهايى ) و كتاب (مستطرف ) ، و كتاب (عقد الفريد) نوشته ابنعبدربه ، و كتاب (محاضرات ) نوشته راغب ، وامثال اينهاست ، و چه بسا مطالعه تاريخها و سيره ها و شرححال علما و صلحا او را مفيد افتد.
لزوم حسن ظن به عالمان 
و بر طالب علم واجب است كه به اهل علم حسن ظن داشته باشد، كه اين رمز توفيق و وسيلهرستگارى است ، و بدگمانى به علما موجب شقاوت ، بلكه چه بسا منجر به كفر ياگمراهى و جهل مركب مى شود بنابراين بر سخنان آنان با عنايتكامل و تدبر راستين نظر كن ، زيرا خداى سبحان براى هر چيزى سببى قرار داده كهجوينده آن به ناچار بايد از آن راه به آن دست يابد، و از جمله اسباب علم آموزى استاداست ، كه عنايت به او جز با حسن ظن به دست نمى آيد. اين نكته اى است كه در تمام علومشرعى و عقلى و صناعات جريان دارد. اگر شيخ ابو على سينا به ارسطو و فارابىسوء ظن داشت ، هرگز با عنايت كامل در صدد فهم كتابهاى آنان بر نمى آمد، و در حكمت وفلسفه به آن مقام بلند نائل نمى شد، و نيز اگر به جالينوس و بقراط حسن ظن نداشت، و به نوشتجات آنها باديده تامل نمى نگريست ، به آن مقام شامخ در طبابت نمى رسيد،واگر هندسه دانان متاخر به اقليدس خوش ‍ گمان نبودند، آنچه را كه در مواجهه نخستيندر نمى يافتند رد مى كردند و ديگر در آن به نحو شايستهتامل نمى كردند تا اشتباه خود را دريابند، وقهرا از آنچه استاد دريافته بود، محروم مىماندند.
و بر اين ميزان ، اگر طالبان علوم دينى به بزرگان علما، همانند شيخ طوسى و علامهحلى و سيد مرتضى و جز اينها، حسن ظن نداشته باشند، وهر چه را كه از آنها نفهميدند،بى درنگ رد كنند، ودر آن تامل ننمايند تا به مقاصد اين اعاظم دست يابند، در اين صورتاستحقاق آن را دارند كه از (حق ) در حجاب باشند، و محروم بمانند. منظور ما اين نيست كهاين بزرگان از اشتباه مصونند، بلكه مراد اين است كه با اولين نگاه تخطئه سريع آنهاروا نيست .

next page

fehrest page

back page