386) اندام بدن روزى عبدالملك بن مروان به جمعى از خواص گفت : هر كس بتواند اعضاء انسان رابراساس حروف الفباء ذكر كند، هر چه بخواهد به او مى دهم . درويشى نزد توانگرى رفت و گفت :پدر من و تو آدم و مادرمان حوا است . پس ما با همبرادريم . از تو مى خواهم ثروت خويش را برادرانه تقسيم كنى . حزقيل پسر عمو و وليعهد فرعون مصر بود. او مردم را به يكتاپرستى و توحيد دعوتمى كرد. امام جواد عليه السلام به بعضى اصحاب فرمود: هر گاه از شما پرسند: از خدا مىترسيد؟ پاسخ ندهيد و سكوت اختيار كنيد. زيرا اگر بگوئيد: نمى ترسيم : كافرباشيد. و اگر بگوئيد: مى ترسيم ، دروغ گفته ايد. زيرااعمال شما عمل اهل خوف و خشيت نيست . ابراهيم ادهم گويد: ما فقر طلب كرديم ، توانگرى نزدمان آمد. ديگران توانگرى طلبكردند، فقرشان پيش آمد. لقمان حكيم از سوى مولاى خويش ماءمور شد گوسفندى را ذبح كند و دو عضو از پاكترين اعضاء آن را براى وى بياورد. پس لقمان گوسفندى را ذبح كرد و قلب و زبان اورا نزد مولايش برد. مريض :آقاى دكتر، من فرزند خانواده اى هستم كه از يك قرن پيش تاكنون خداوند بههيچكدام از افراد خانواده ما دختر نداده است . حالا مى خواهم ازدواج كنم ، ولى مى ترسم اوهم دختر بزايد. چه بايد كرد؟ مردى خدمت رسول اكرم آمد و عرض كرد: اجازه بدهيد مرگ خود را آرزو كنم ؟ حضرتفرمودند: از مرگ گريزى نيست . سفرى طولانى است . كسى كه مى خواهد به اين سفربرود، بايد قبلاً ده هديه آماده سازد و هر هديه اى از چهار چيز باشد. مردى كوفى از شيعيان امام على عليه السلام به شام آمد. معاويه به او احترام و اكرامكرد و هنگام مراجعت صد هزار درهم به او داد. او هم گرفت و تشكر نمود و رفت . حكايت مى كنند روزى سلطانى با جمعى از درباريان به شكار رفت . طبق روايت روزى رسول اكرم صلى الله عليه و آله از ابليس پرسيدند: دوستان تو از امتمن چند نفرند؟ ابليس پاسخ داد: ده نفر. مردى زير سايه درخت گردوئى نشسته بود. از روى تعجب با خود مى گفت : درختى بهاين بزرگى ميوه اى چنين كوچك دارد و بوته خربزه و هنداونه ميوه اى آن چنان بزرگ .اين چه سرى است ؟ همه كارهاى خداوند از روى حكمت است ، اما گويا اين بار اشتباهى رخداده است . و مى بايست ميوه اين درخت بزرگ همچون خربزه و هندوانه بزرگ باشد و ميوهآن بوته كوچك همچون گردو كوچك باشد. شيخ صدوق در كتاب خصال به اسناد خود از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: عبدالله بن مبارك گويد: به زيارت خانه خدا مى رفتم . در بين راه زنى فرتوت باچادرى يشمين ديدم . دو نفر نزد قاضى آمدند. يكى از آن دو ضمن اشاره به همراه خود، خطاب به قاضى گفت: جناب قاضى ! اين شخص بدهى خود را نمى پردازد. سيگارى : كسانى كه مى گويند: هر كس بيست روز سيگار بكشد معتاد مى شود مزخرف مىگويند. چون من بيست سال است هر روز دو بسته سيگار مى كشم و ابدا اعتياد به سيگارندارم . دانشجو: استاد، ممكن است معنى اين لغت را برايم توضيح دهيد. كلمه قضاء در قرآن به ده معنى آمده است : علما علم اعداد حروف 28 گانه الفباء را در هشت كلمه زير مرتب نموده اند: مردى را به جرم ارتداد دستگير كرده ، نزد هارون الرشيد آوردند. پس از شهادت امام حسين عليه السلام بر اثر جو خفقان شديد حاكم بر جامعه كسى جرئتنمى كرد نامى از امام و اهل بيت به ميان آورد. زائرين قبر مطهرش ، دست و پايشان قطعمى شد. حتى شعرا جرئت نداشتند در مصيبت اهل بيت بويژه امام حسين مرثيه بسرايند. شخصى وضوء گرفت و پايش را مسح كشيد. ناگهان متوجه شد يكى از ماءموران خليفهاو را نظاره مى كند. بلافاصله پايش را شست . از پرخورى پرسيدند: كدام آيه قرآن را بيشتر دوست دارى ؟ مردى از عارفى خواست او را شيوه عبادت آموزد. در باره ابراهيم بن ادهم بلخى متوفى بسال 161 هجرى قمرى ، و سبب ترك رياست بلخگفته اند: شهرى است نزديك تهران ، با اين خصوصيات . حضرت ابراهيم خليلالرحمن عليه السلام پنج حاجت از پروردگار خويش مسئلت داشت ، و خداوند هر پنج حاجترا به او عطا نمود. ولى همان پنج امر را بدون سؤال به امت خاتم پيامبران عنايت فرمود.(258) و آن پنج مطلب عبارتست از: 1 - خديجة بنت خويلد2 سودة بنت زمعه بوذر جمهر حكيم گويد: من از هر چيزى صفت نيك او را فراگرفته ام . حتى از سگ و كلاغو خوك و گربه .(270) اللهم ارزقنا بكل حرف من القرآن حلاوة وبكل جزء من القرآن جزاءً. روزى مردى از كودكى احوالپرسى كرد. كودك جواب نداد. سال قمرى مورد نظر را در روزهاى سال قمرى ضرب مى كنيم . سپسحاصل ضرب را به روزهاى سال شمسى تقسيم مى نمائيم . 1 - حروف مسرورى : حروف دو حرفى است و دوازده حرف مى باشد. اسكندر مقدونى فاتح 36 كشور جهان در 21 سالگى به حكومت رسيد و در 36 سالگىبر اثر بيمارى از دنيا رفت . در هنگام مرگ دو وصيت به مادرش نمود. از عارفى پرسيدند: كجا خداى را ديدى ؟ حجاج دو غلام ، يكى سفيد، و ديگرى سياه داشت . حكيمى را از معناى حديث اَعدى عَدُوِّكَ نَفسُكَ الَّتى بَينَ جَنبَيكَ پرسيدند؟ خدا شناسى نزد خود قلم و دواتى گذاشته بود و تمام گفته ها و كرده هاى خود را ازصبح تا شام مى نوشت . آنگاه در آن مى نگريست ، و بر طاعات خود سپاس ، و برمعاصى خود استغفار مى كرد. خواجه اى خواست كنيزى بخرد. دو جاريه جميله نزد وى بردند، يكى باكره و ديگرىثيبه . ثيبه از باكره زيباتر بود، ولى خواجه تصميم گرفت باكره را ابتياع كند. وزيرى قصرى با شكوه ساخت ، و سلطان را براى وليمه دعوت كرد. شاعرى قصيده اى در مدح خواجه اى بخيل سرود تا وى را صله دهد. ليكن هفته اى گذشت وخواجه چيزى به او نداد. قصيده اى ديگر در مدح وى گفت . اثرى ظاهر نگشت . براى بارسوم قطعه اى انشاد كرد. خواجه التفات ننمود. در بنى اسرائيل عابدى بود. وى را گفتند در فلان موضع درختى است كه گروهى آن رامى پرستند. خشمگين شد. تبر بردوش گرفت تا آن درخت را از ريشه قطع كند. عمل اخص از فعل است . زيرا در تحقق عمل دو خصوصيت وجود دارد: علم و آگاهى ، قصد وتصميم ، پس اگر كارى با علم و قصد از انسان صادر شود آن راعمل گويند. ولى فعل اعم از عمل است ، خواه اين دو ويژگى باشد يا نباشد. شيخ حر عاملى در جلد بيستم وسائل الشيعه صفحه 49 تصريح دارد: شيعه واصحابائمه معصومين عليهم السلام بيش از شش هزار و ششصد كتاب در عصر حضور وغيبت صغرىتاءليف و تدوين كرده اند. و اين بيانگر اهتمام شيعه به حفظ آثار ونشر معارف است . امام صادق عليه السلام طبق روايت فرمود:(271) از شخصى كه در دانستن علوم خيلى ادعا مى كرد، سؤال شد: سبب طولانى بودن روز در تابستان ، و كوتاهى آن در زمستان از نظر علمى چيست ؟ از فقيهى پرسيدند: چون در صحرائى بر سر چشمه اى رسيم ، و خواهيم غسلى بجاآوريم ، روى به كدام سوى بنهيم ؟ الهى من آن بنده نافرمانى هستم كه فرمانش دادى ، فرمانت نبرد. امام كاظم عليه السلام طبق حديثى در اصول كافى فرمود: هارون در بازگشت از مكه مدتى در كوفه اقامت كرد. روزى بابهلول مواجه شد كه با صداى بلند او را مى خواند. رئيس دادگاه : جلسه رسمى است . نخستين جنگ مسلمانان با مشركان جنگ بدر بود كهدرسال دوم هجرى رخ داد. مسلمانان هفتاد نفر را به هلاكت رساندند، و هفتاد نفر را بهاسارت گرفتند، شهداء اسلام نه يا يازده نفر بود و هيچ مسلمانى به اسارت دشمن درنيامد. سكنجبين دفع صفرا كند. حكيمى از تلميذ خود پرسيد: اگر ديده سر، عالم ملك را نبيند چه مى كنى ؟ هرگاه نفس مسخر دو قوه شهويه و غضبيه باشد، آنرانفس اماره گويند. اثر آن بروز اخلاق رذيلهواعمال سيئه ،و نتيجه آن سقوطبهاسفل السافلين است اِنَّ النَّفسَ لاََمارَةٌ بِالسُّوءِ اِلا ما رَحِمَرَبى. ابن الوقت آنست كه بر گذشته حسرت و تاءسف نخورد و بر آينده طمع نورزد. حكيمى گفت : هرچه تكرار شود سبب ملالباشد جز هشت چيز كه تكرارش موجب نشاط و انبساط خاطر است : نان گندم ، گوشتگوسفند، آب خنك ، جامه لطيف ، بستر نرم ، بوى خوش ، ديدن محبوب ، سخن با دوستان . در كارهاى بزرگ با اهلخبره و افراد مجرب مشورت كن كه تجارب گران خويش را برايگان در اختيار تو قراردهند. با يزيد بسطامى : زاهد آن نيست كه مالك چيزى نبود، زاهد آنست كه چيزى مالك او نبود. عارفى گفت : سه چيز قساوت قلب آورد: خنديدن بدون شگفتى ، خوردن بدون گرسنگى، سخن گفتن بدون ضرورت . ابليس : خداوندا، بندگان ، ترا دوست دارند و عصيانت كنند، و مرا دشمن دارند و اطاعتمكنند. (ربيع الابرار) سلطان و وزيرش به شكار رفتند. سلطان پرنده اى را هدف قرار داد و خطا كرد. مخرج مشترك كسرهاى نه گانه به دو طريق به دست مى آيد: نام خليفه دوران خلافت سال فوت
|