|
|
|
|
|
|
فصل دوم : وصيت به اقامه نماز و اداء زكات حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام در توقيع شريف به على بن الحسين (صدوقاول ) مى فرمايد: بعد از تقوى و پرهيزكارى ، تو را وصيت مى كنم به اقامه نماز و اداءزكات . فانه لا يقبل الصلوة من ما نعى الزكوة پس به درستيكه نمازقبول نمى شود از كسيكه زكات ندهد و مانع زكات باشد. قبلا بايد توجه داشت كه از نظر احكام الهى نماز و زكات كه از اعظم عبادات محسوب مىشوند از اهميت بسيار بالائى برخوردارند كه خداوندمتعال در 26 مورد از آيات قرآنى اين در امر مهم را مترادف و مقرون با هم ياد آور شدند ومكرر مى فرمايند و اقيموا الصلوة و اتو الزكوة ... و در سوره بقره آيه 177 مى فرمايد:ليس البر ان تولوا وجوهكمقبل المشرق و المغرب و لكن البر من امن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و اليقينو التى اعمال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابنالسبيل و المساكين و الرقاب و اقام الصلوة و اتى الزكوه و الموفون بعهدهم اذ اعاهدوا والصابرين فى الباءساء و الضراء و حين الباءس اولئك صدقوا و اولئك همالمتقون نيكى تنها به اين نيست كه (بهنگام نماز) صورت خود را به سوى مشرق و مغرب كنيد (وتمام گفتگو از مساءله قبله و تغيير قبله نماييد و تمام وقت خود را مصروف آن سازيد)بلكه نيكى و نيكوكار، كسانى هستند كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانىو پيامبران ايمان آورده اند و مال خود را با تمام علاقه اى كه به آن دارند بهخويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق مى كنند ونماز را بر پا مى دارند و زكات را مى پردازند و به عهد خود بهنگامى كه عهد بستندوفا مى كنند و در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ استقامت به خرج مى دهند؛اينها كسانى هستند كه راست مى گويند (گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است ) و اينهاهستند پرهيزكاران . و در آيه فوق سومين اصلى كه آيه به آن اشاره فرموده و از صفات مردان نيكوكارشمرده ، نماز است آنان نماز را با تمام شرائط و حدود، باكمال اخلاص و مواظبت انجام مى دهند و چهارمين امتياز مردم نيكوكار اداء زكات و حقوق واجباست . (43) در خبر است كه موسى عليه السلام به جوانى عبورش واقع شد كه به غايت خوبى ،نماز خود را به جا مى آورد از او تعجب كرد. بعد از چندسال باز آن جوان را در آن مقام ديد گفت : هرگز نديدم كه كسى از اين جوان بهتر نمازگذارده باشد ندا در رسيد كه اى موسى نماز او را چكنم كه زكوةمال خود را اداء نمى سازد. نماز و زكوة تو اءمانند، يكى بدون ديگرىمقبول درگاه ما نمى گردد. (44) تارك نماز كافر است عن مسعدة بن صدقه قال سمعت اباعبدالله عليه السلام وسئل ما بال الزانى لا تسميه كافرا و تارك الصلوة قد سميته كافرا و ما الحجة فىذلك فقال لان الزانى و ما اشبهه انما يفعل ذلك لمكان الشهوة لانها تغلبه و تاركالصلوة لا يتركها الا استخفافا بها مسعدبن صدقه گويد: شنيدم از حضرت صادق عليه السلام كه در پاسخ اين سؤال : كه چگونه است كه شما زناكار را كافر نمى گوئى ولى تارك صلوة و كسى كهنماز را ترك نموده ، كافر مى گوئيد. دليل بر اين چيست ؟ فرمود: چون زناكار و آنكه مانند اوست همانا اين كار را به خاطر غلبه شهوت كند ولىتارك نماز آن را ترك نكند جز از روى استخفاف (و سبك شمردن ) آن و اين براى آن استكه زنا كارى نيست كه نزد زنى رود جز اينكه از نزديكى با او طلب لذت كند (هدفشكاميابى و التذاذ است ولى هر كه نماز را ترك كند هدفش در ترك آن ، لذت نيست و چونلذتى نيست ، پس براى استخفاف و سبك شمردن شد كفر واقع شود. (45) پس كسى كه نماز را ترك نمود، كافر است . امام صادق عليه السلام فرمود تارك الصلوة كافر است (يعنى كسى كه بدون جهت نمازنمى خواند كافر است ) كسى كه نماز را ترك كند در روز قيامت در بدترين عذاب خواهدبود. قال رسول الله صلى الله عليه و آله ان فى جهنم واديا يستغيث منهاهل النار كل يوم تسبعين الف مرة و فى ذلك الوادى بيت من نار و فى ذلك البيت جب منالنار و فى ذلك الجبب تابوت من النار الى اخر الحديث .قال انس قلت يا رسول الله صلى الله عليه و آله لمن يكون هذا العذابقال لشارب الخمر من اهل القرآن و تارك الصلوة ببان وادى . شيخ جليل ورام بن ابى فرفراس الحلى در كتاب خودنقل نموده از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرموده بدرستى كه در جهنم زمينى استكه عذاب در آن زمين بطورى شديد است كه اهل جهنم روزى هفتاد هزار بار از آزار، طلبفرياد رس مى كنند و در آن زمين خانه اى است كه از آتش است و در اين خانه چاهى است ازآتش و در اين چاه صندوقى است از آتش (تا آخر حديث كه مى فرمايد) در اين وقت انس بنمالك عرض كرد يا رسول الله اين عذاب و اين مكان براى كيست ؟ فرمود براى خورندهشراب از اهل قرآن و كسانى كه نماز نمى خوانند از مسلمانان . (46) منقول است از حضرت باقر عليه السلام كه روزى حضرت سيد انبياء صلى الله عليه وآله در وقت صبح با اصحاب نشسته بود و حديث مى فرمود تا آنكه آفتاب طالع گرديد.مردمان برفتن آغاز نمودند تا آنكه دو نفر نزد آن حضرت ماندند يكى انصارى و ديگرىثقفى . آن حضرت خطاب به ايشان فرمود كه : مى دانم شما را حاجتى است اگر ارادهداشته باشيد من بيان فرمايم و اگر خواهيد، عرض نمائيد؟ ايشان بمعرض عجز و انكساءدر آمده گفتند شما بيان فرمائيد. آن حضرت فرمود كه برادر ثقفى اراده دارى كه مرتبهثواب وضو و نماز را بدانى ، بدانكه هر گاه هر دو دست را به آب گذارده بگويىبسم الله ، گناهانى كه از رهگذر دست كسب نموده باشى ريخته گردد و چون روىبشوى گناهانى كه از رهگذر هر دو نظر و دهن كسب شده باشد ريخته گردد، و چون هر دوزراع شسته شود گناهان از جانب راست و چپ شما ريخته ايد و هر گاه سر و هر دو قدم مسحگردد گناهانى كه به سبب تردد حاصل آمده ريخته مى گردد.(47) از كتاب ثواب الاعمال شيخ صدوق (اعلى الله مقامه ) است كهرسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده اند كسى كه برود به مسجدى از مسجدها براىنماز تا برگردد به منزل خود، به هر قدمى ، خدا ده حسنه براى او مى نويسد و ده سيئهاز او پاك مى كند و ده درجه براى او بالا مى رود و كسيكه مواظبت كند بر نماز جماعت كههر كجا باشد (خود را به نماز جماعت حاضر كند) روز قيامت كه مى شود با اولين دستهئى كه از پل صراط عبور مى كنند، مانند برق از صراط مى گذرد و صورتش مانند شبچهارده نورانى خواهد بود و هر روز و شبى كه مواظبت بر خواندن نماز جماعت مى كندثواب شهيد در راه خدا براى او مى نويسند. (48) وظيفه همسايگان مسجد چيست حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند در شهر كوفه خبر به اميرالمؤ منين عليهالسلام رسيد كه جمعى از همسايگان مسجد به نماز جماعت در مسجد حاضر نمى شوند. آنحضرت خطبه ئى خواند (در حضور مردمان ) و فرمود مردمانى هستند كه براى نماز جماعتدر مسجد حاضر نمى شوند پس بايد ايشان با ما در يك ظرف ، آب و غذا نخورند و با مادر امور خود مشورت نكنند و از ما زن نگيرند و زن ندهند و از فى ء ما (يعنى بيتالمال ) چيزى نگيرند. يا آنكه با ما به نماز جماعت حاضر شوند و نزديك است كه من امر كنم آتشى در خانه آنهابيفروزم كه خانه آنها را بسوزانند يا (اينكه ) به مسجد حاضر شوند. پس مسلمانان چوناين كلام را شنيدند با آنها هم غذا نشدند و به آنها زن ندادند و از آنها زن نگرفتند تاآنكه آنها به صف جماعت با ساير مسلمانان حاضر شدند. (49) از خطبه هاى حضرت على عليه السلام درباره نماز و زكاة در بيان اسباب تقرب ونزديكى به خداوند متعال است كه مى فرمايد:انافضل ما توسل به المتوسلون الى الله سبحانه و تعالى الايمان به و برسوله والجهاد فى سبيل فانه ذردة الاسلام و كلمة الاخلاص فانها الفطره و اقام الصلوة فانهاالملة و ايتاء الزكوة فانها فريضه واجبة ... برترين وسيله تقرب به سوى خداوند سبحان ،اول ايمان و تصديق و اعتراف بيگانگى خداوند و رسالت فرستاده او محمد صلى اللهعليه و آله است و دوم جهاد و جنگيدن در راه حق تعالى است (با كفار و دشمنان دين كه بهسبب بلندى و ركن اعظم اسلامم است ) و سوم كلمه اخلاص گفتن : لا اله الا الله است خداوندمردم را بر اين فطرت آفريده كه هر كس تصديق دارد كه : خدائى است بى همتا و بىشريك چهارم برپا داشتن نماز كه نشانه مليت دين اسلام است . بزرگترين ركن دين است واز جهت عظمت و اهميت آن را نفس ملت و دين فرموده و پنجم زكات است كه سهميه اى است ازجانب خدا تعيين گشته ، دادن و پرداختن آن به مستحقين واجب است ... . (50) آيه 6 سوره توبه انما الصدقات للفقراء و المساكين و العالمين عليها و المؤ لفةقلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابنالسبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم . زكات مخصوص فقراء و مساكين و كاركنانى است كه براى جمع آورى آن كار مى كنند وكسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مى شود و براى آزادى بردگان و بدهكاران و در راه(تقويت آئين ) خدا و واماندگان در راه ، اين يك فريضه مهم الهى است و خداوند دانا و حكيماست . در روايتى از حضرت امام صادق عليه السلام مى خوانيم :من منع قيراطا من الزكاة فليسهو بمؤ من و لا مسلم و لاكرامه كسى كه يك قيراط از زكات را نپردازد نه مؤ من است و نهمسلمان و ارزشى ندارد. (51) در حديثى از امام موسى ابن جعفر عليه السلام مى خوانيم : حضوا اموالكم بالزكاة اموال خود را به وسيله زكات حفظ كنيد. (52) فصل سوم : توبه از گناه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمايد تو را وصيت مى كنم به توبه كردن ازگناه . توبه از گناه چهار شرط دارد اول پشيمانى قبلى دوم استغفار زبانى : استغفرالله ربى و اتوب اليه بگويد سوم گناه را ترك كند چهارم تصميم بر ترك در آينده . در حديثى از پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله مى خوانيم هنگامى كه معاذبنجبل از توبه نصوح سؤ ال كرد در پاسخ فرمودان يتوب التائب ثم لا يرجع فى ذنبكما لا يعود اللبن الى تضرع توبه نصوح آن است كه شخص توبه كننده به هيچوجه بازگشت به گناه نكند آن چنانكه شير به پستان هرگز باز نمى گردد. (53) سوره تحريم آيه 8:يا ايها الذين امنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربكم انيكفر عنكم سيئاتكم و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار يوم لا يخزى الله النبى والذين امنوا معه ...اى كسانى كه ايمان آورده ايد توبه كنيد توبه خالص ؛ اميد است بااين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهائى از بهشت كه نهرها اززير درختانش جارى است وارد كند. در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانيكه به او ايمانآوردند خوار و موهون نمى كند اين در حالى است كه نور آنها از پيشاپيش آنها و از سوىراستشان در حركت است و مى گويند پروردگارا نور ما راكامل كن و ما را ببخش كه تو بر هر كارى قادرى . (54) حضرت امام على بن الحسين عليه السلام در مناجات تائبين به پيشگاه خدا چنين عرضه مىداردالهى انت الذى فتحت لعبادك بابا الى عفوك سميته التوبه فقلت توبوا الىتوبة نصوحا فاعذر من اعقل دخول الباب بعد فتحه خداى من تو كسى هستى كه درى به سوى عفوت به روى بندگانت گشوده اى و نامش راتوبه نهاده اى و فرموده اى بازگرديد به سوى خدا و توبه كنيد توبه اى خالص ؛اكنون عذر كسانى كه از ورود اين در بعد از گشايش آنغافل شوند چيست . (55) در حديثى از امام باقر عليه السلام ان الله تعالى اشد فرحا يتوبة عبده منرجل اضل راحلته و زاده فى ليلة ظلماء فوجدها خداوند از توبه بنده اش بيش از كسى كه مركب و توشه خود را در بيابان در يك شبتاريك گم كرده و سپس آن را بيابد، شاد مى گردد. (56) هر گاه توبه با شرائط انجام گيرد آنچنان اثر مى گذارد كه گناه و آثار گناه را بهكلى از روح و جان انسان محو مى كند لذا در حديثى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم:التائب من الذنب كمن لاذنب له و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزءكسى كهاز گناه خود توبه كند همچون كسى است كه اصلا گناه نكرده و كسى كه به گناه خودادامه دهد در حالى كه استغفار مى كند كسى كه مسخره مى كند. (57) انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئكيتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما.توبه تنها براى كسانى است كه كار بدىرا از روى جهالت انجام مى دهند و سپس به زودى توبه مى كند. خداوند توبه چنيناشخاصى را مى پذيرد و خداوند دانا و حكيم است . در اين آيه در واقع همان حقيقتى را بيان مى كند كه امام سجاد عليه السلام در دعاى ابوحمزه ثمالى با توضيح بيشترى بيان فرموده است ، آنجا كه مى گويد:الهى لم اعصكحين عصيتك و انا بربوبيتك جاحد و لابامرك مستخف و لا بعقوبتك متعرض و لا لو عيدكمتهاون و لكن خطيئة عرضت و سولت لى نفسى و غلبنى هواى خداى من هنگامى كه به گناه و معصيت تو پرداختم اقدام به گناه از راه راه انكار خداونديتنكردم و نه به خاطر خفيف و سبك شمردن امر تو بود و نه مجازات تو را كم اهميت گرفتمو نسبت به آن بى اعتنا بودم و نه وعده كيفرت را سبك شمردم بلكه خطائى بود كه دربرابر من قرار گرفت و نفس اماره ، حق را بر من مشتبه كرد و هوى و هوس بر من چيره شد. با گنهكاران همنشين نشويد جعفرى گويد شنيدم حضرت ابوالحسن عليه السلام به من فرمود چرا مى نگرم كه تونزد عبدالرحمن ابن يعقوب هستى (جعفرى ) عرض كرد او دائى من است حضرت فرمود اودرباره خدا سخن ناهموار گويد خدا را (بصورت اجسام و اوصاف آن ) وصف كند پس يا بااو همنشين شو و ما را واگذار يا با ما بنشين و او را ترك كن عرض كردم او هر چه مى خواهدبگويد به من چه زيانى دارد وقتى كه من نگويم آنچه را كه او گويد حضرت ابوالحسنعليه السلام فرمود آيا نمى ترسى از اينكه به او عذابىنازل گردد و هر دوى شما را فرا گيرد آيا ندانى (داستان ) آن كس را كه خود از يارانموسى عليه السلام بود و پدرش از ياران فرعون پس هنگامى كه لشگر فرعون (دركنار دريا) به موسى (و يارانش ) رسيد آن پسر از موسى جدا شد كه پدرش به راه خود(در لشگر فرعون ) مى رفت و اين جوان با او (درباره مذهبش ) ستيزه مى كرد تا اينكه هردو به كنارى از دريا رسيدند و (همينكه لشگر فرعون غرق شدند آن دو نيز غرق شدندخبر به موسى عليه السلام رسيد فرمود او در رحمت خداست ولى چون عذابنازل گردد از آنكه نزديك گنهكار است دفاعى نشود! امام چهارم به فرزندش امام حضرت عليه السلام سفارش مى كرد كه با پنج طائفهرفاقت نكن كه از آن جمله شخص فاسق و گنهكار است كه مى فرمودو اياك و مصاحبةالفاسق فانه بايعك باكلة و اقل من ذلك از رفاقت با فاسق و گنهكار بپرهيز كه اوتو را به لقمه اى و (بلكه ) به كمتر از لقمه اى مى فروشد. (58) در حديث گويا و بيدار كننده اى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم :انرسول الله نزل بارض قرعاء و قال فلياءتكل انسان بما قدر عليه فجاؤ ا به حتى رموا بين يديه بعضه على بعضفقال رسول الله صلى الله عليه و آله هكذا تجمع الذنوب ثمقال اياكم ولامحقرات من الذنوب فان كل شى ء طالبا الا و ان طالبها يكتب ماقدموا واثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد زمين بى آب و علفى شد به اصحاب و يارانشفرمود هيزم بياوريد. عرض كردند اى رسول خدا اين جا سرزمين خشكى است كه هيچ هيزم درآن نيست فرمود برويد هر كدام هر مقدار مى توانيد جمع كنيد هر يك از آنها مختصر هيزم ياچوب خشكيده اى با خود آورد و همه را پيش روى پيغمبر صلى الله عليه و آله روى همريختند (شعله اى در آن افكند و آتشى عظيم از آن زبانه كشيد) سپس پيامبر صلى اللهعليه و آله فرمود اينگونه گناهان (كوچك ) روى هم متراكم مى شوند (و شما براى تكتك آنها اهميتى قائل نيستيد) سپس فرمود بترسيد از گناهان كوچك كه هر چيزى طالبىدارد. طالب آنها آنچه را پيش فرستادند و آنچه را از آثار باقى گذاشته اند مى نويسدو همه چيز را در كتاب مبين ثبت كرده (59) قال الله تعالى و توبوا الى الله جميعا ايها المؤ منون لعلكم تفلحون سوره نور آيه 31. همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤ منان تا رستگار شويد (توبهدرى به سوى رحمت خدا) خداوند متعال از تمام گنهكاران دعوت مى كند براى اصلاح خويشو جبران گذشته از اين در وارد شوند. توبه يك زن گنهكار شعوانه نام زنى بود كه آواز خوش و طرب انگيزى داشت و در بصره فسق و فجورى برپا نمى شد جز آنكه آن زن در مجلس مزبور حضور داشت و تدريجا از اين راه ثروتى بههم زده و كنيزكانى خريدارى كرده بود كه از آنها براى همين منظور استفاده مى كرد. روزىبا جمعى از كنيزكانش از كوچه اى مى گذشت از خانه اى صداى خروشى شنيد يكى ازكنيزانش را به درون آن خانه فرستاد تا سبب آن خروش را بداند كنيزك رفت و بازنگشتديگرى را فرستاد و دستور داد به زودى مراجعت كند او نيز به درون خانه رفت وبازنگشت كنيز سومى را براى استعلام فرستاد و به او دستور داد فورا وضعداخل خانه را به او اطلاع دهد كنيزك رفت و بازگشت و بدو گفت اين خروش گنه كاران وعاصيان است . شعوانه با شنيدن اين حرف به درون خانه رفت واعظى را ديد در آنجانشسته و جمعى دور او را گرفته و آن واعظ آنان را موعظه مى كند و از عذاب خدا و آتشدوزخ بيم مى دهد و آنان همه به حال تباه خود مى گريند. شعوانه وقتى رسيد واعظ اينآيه را كه درباره تكذيب كنندگان روز قيامت است تفسير مىكند:بل كذبوا بالساعة واءعتدنا لمن كذب بالساعة سعيرا 11 اذا راءتهم منمكان بعيد سمعوا لها تغيظا وزفيرا 12 واذا القوا منها مكانا ضيقا مقرنين دعواهنالك ثبورا (60) آنها روز رستاخيز را دروغ مى شمارند و ما براى آنكه قيامت را دروغ مى شمارد آتشىافروزن آماده كرده ايم كه چون از مكانى دور آنان را ببينند خروش و عرش آن را بشنوند وچون اين آيات را شنيد دگرگون شد و رو به واعظ كرده گفت اگر من توبه كنم خدايممى آمرزد واعظ گفت آرى اگر توبه كنى خدا تو را مى آمرزد اگر چه گناهت همانند گناهشعوانه باشد. زن گفت اى شيخ شعوانه منم كه ديگر گناه نخواهم كرد. واعظ بار ديگراو را وادار به توبه و اميدوار به كرم خدا كرد. شعوانه از آنجا بيرون آمد و بندگان وكنيزان خود را آزاد كرد و به تلافى اعمال گذشته سخت به عبادتمشغول شد تا جائى كه بدنش لاغر و ضعيف گشت . روزى در بدن خود نگريست و گفت آهدر دنيا به اين نحو گداخته شدم نمى دانم در آخرت حالم چگونه است . (61) دنباله كارش به جايى رسيد كه زاهدان و عابدان در مجلس وعظ او حاضر مى شدند و درحال موعظه بسيار مى گريست و حاضران با او مى گريستند. روزى بدو گفتند مىترسيم از شدت گريه نابينا شوى در پاسخ گفت كور شدن در دنيا بهتر از كورىروز قيامت است . (62) اثر توبه خالص قصه فضيل بن عياض اثر توبه خالص فضيل بن عياض دراوائل حال راهزن بود و در همان اوقات نسبت به يكى از زنان علاقه مند شده بود شبى ازشبها براى آنكه به وصال آن زن برسد از ديوارى بر آمد كه بهمنزل جانان رود ناگاه آواز گوينده اى را شنيد كه اين آيه را تلاوت مى نمود:الم ياءنللذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله يعنى آيا وقت آن نرسيده كه آنانكه ايمانآورده اند قلب هايشان از براى ياد خدا نرم شود. همين كهفضيل اين آيه را شنيد گويا قائد توفيقى گريبان جانش را گرفته به راه راستهدايتش نمود. با خود گفت وقت آن شد كه آهن دل من چون موم از آتش گردد همان شب سر بهبيابان نهاده و بعد از طى مسافتى به كاروانسرايى رسيد خواست استراحت كند جماعتى ازكاروانيان آنجا پياده شده بودند. نيم شب برخاسته و گفتند برخيزيد تا روانه شويميكى از آنها گفت توقف كنيد تا روز شود زيرا كهفضيل در راه مى باشد فضيل با شنيدن اين حرف . رقت حالى پيدا نمود و متوجه آنها شدو گفت اى جوانمردان فضيل اكنون در مقابل شما است از ناحيه ى او خاطر جمع باشيد وحركت كنيد رسم فضيل آن بود كه هر مالى از كاروانى مى دزديد نام صاحبش را در طومارىثبت مى نمود چون آنها را مى شناخت صاحبان اموال را طلبيده و به هر نحو بود رضايتآنان را تحصيل نمود مگر يك يهودى كه از اومال زيادى ربوده بود و آن يهود در شام سكنى داشت .فضيل به شام رفت و يهود را پيدا كرد. جريان توبه ى خويش را برايشنقل كرد و از او حلال بود طلبيد. يهودى بهفضيل گفت من سوگند خورده ام تا مال خود را نستانم رضايت ندهم چون اكنون مالى دردست ندارى بايد به خانه ى من بيايى و از پولى كه من در زير بساط دارم برداشته وبه من بدهى تا سوگند خود را نشكسته باشم و تو هم به مراد خود كه رضايتمندى مناست برسى مرد يهودى فضيل را به خانه برد آنگاهفضيل دست به زير تشك وى برد و مرتبا زر برداشته و به يهودى مى داد تا هنگامىكه ذمه ى خود را برى ديد. مرد يهودى پس از مشاهده ى اين امر ازفضيل بشرف اسلام مشرف گشت و كلمه شهادتين را بر زبان جارى نمود. بعدا گفت آيادانستى كه چرا من مسلمان شدم گفت خير. فضيل گفت راستىدل توبه كند خاك براى او به خداوند عالم مبدل به زر گردد چون در زير بساط منبجز خاك چيزى نبود مى خواستم تا تو را امتحان كنم و هم از اين راه حقانيت اسلام رابشناسم چون ديدم كه براى تو خاك مبدل به زر گرديد دانستم كه تو به راستىتوبه كرده اى و دين اسلام بر حق است لذا مسلمان شدم !(63) در حديث پر معنى و تكان دهنده اى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم هنگامى كه آيهوالذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروالله فاستغفروا لذنوبهم كسانى كهوقتى كار بدى انجام دهند يا به خويشتن ستم كنند خدا را ياد آورند و براى گناهانشاناستغفار مى كنند نازل شد ابليس بالاى كوهى در مكه رفت و با صداى بلند فرياد كشيدو سران لشگرش را جمع كرد گفتند اى آقاى ما چه شده است كه ما را فراخواندى گفت اينآيه نازل شده (آيه كه پشت مرا مى لرزاند و مايه نجات بشر است ) چه كسى مى تواندبا آن مقابله كند يكى از شياطين بزرگ گفت من مى توانم نقشه ام چنين است و چنان . ابليسطرح او را نپسنديد ديگرى برخاست و گفت من از عهده آن بر مى آيم ابليس گفت از چه راهگفت آنها را با وعده ها و آرزوها سرگرم مى كنم تا آلوده گناه شوند و هنگامى كه گناهكردند توبه را از يادشان مى برم ابليس گفت تو مى توانى از عهده اين كار برآيى(نقشه ات بسيار ماهرانه و عالى است ) و اين ماءموريت را تا دامنه قيامت به اوسپرد.(64) از حضرت امام باقر عليه السلام منقول است كه زن زناكارى در ميان بنىاسرائيل بود كه بسيارى از جوانان بنى اسرائيل را مفتون خود ساخته بود روزى بعضىاز آن جوانان گفتند كه اگر فلان عابد مشهور اين را ببيند فريفته خواهد شد. آن چون اينسخن را شنيد گفت والله به خانه نروم تا او را مفتون خود كنم . پس در همان شب قصدمنزل آن عابد نمود و در را كوبيد و گفت اى عابد مرا امشب پناه ده كه بعضى از جوانانبنى اسرائيل با من قصد زنا دارند و از ايشان گريخته ام و اگر در نمى گشايى ايشانمى رسند به من و فضيحت مى رسانند به من . عابد چون اين سخن را شنيد در را گشودچون زن به منزل عابد در آمد جامه هاى خود را افكند چون عابد حسن وجمال او را ديد و مشاهده كرد از شوق بى اختيار شد و دست به او رسانيد و درحال متذكر شد و دست از او برداشت و ديگى در بار داشت كه آتش در زير آن مى سوخترفت و دست خود را در زير ديگ گذاشت زن گفت كه چه كار مى كنى گفت دست خود را مىسوزانم به جزاى آن خطايى كه از من صادر شد پس زن بيرون رفت و بيرون شتافت وبنى اسرائيل را خبر كرد كه عابد دست خود را مى سوزاند چون مى آمدند دستش تمامسوخته بود.(65) فصل چهارم : فرو خوردن خشم از توقيع شريف حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام وصيت كظم الغيظ است به مرحومصدوق رحمة الله كظم در لغت به معنى بستن سر مشكى است كه از آب پر شده باشد و به طور كنايه درمورد كسانى كه از خشم پر مى شوند و از اعمال آن خوددارى مى نمايند به كار مى رودغيظ به معنى شدت غضب و حالت برافروختگى و هيجان فوق العاده روحى استكه بعد از مشاهده ناملايمات به انسان دست مى دهد.(66) حالت خشم و غضب از اوصاف مذمومه و خطرناك ترين حالات است . قال ابو عبد الله عليه السلام ما من عبد كظم غيظا الا زاده اللهعزوجل عزا فى الدنيا والاخره و قد قال الله تعالىعزوجل و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس والله يحب المحسنين و اتابه الله مكان غيظذلك حضرت صادق عليه السلام فرمود هيچ بنده خشمى فرو نخورد جز آنكه خداىعزوجل عزت او را در دنيا و آخرت بيفزايد و همانا خداىعزوجل فرمايد در سوره آل عمران آيه 134 و آنها خشم خود فرو خورند و از او بگذرند وخدا نيكوكاران را دوست دارد و خدا او را به جاى فرو خوردن خشمش اين پاداش دهد (يعنى اورا دوست دارد)(67) عن عنبسه العابد قال جاء رجل فشكا الى ابى عبدالله عليه السلام اقاربةفقال له اكظم غيظك و افعل فقال انهم يفعلون و يفعلونفقال اتريد ان تكون مثلهم فلا ينظر الله اليكم عنبسه بن عابد گويد مردى نزد حضرت صادق عليه السلام آمد و از نزديكان و خويشانخود به آن حضرت شكايت كرد حضرت به وى فرمود خشمت را فرو نشان و بكن (يعنىدائما خشمت را فرونشان در صدد انتقام بر ميا) عرض كرد آنها مى كنند (آنچه مى خواهند) ومى كنند (و شما به من دستور فرونشاندن خشم مى دهى ) فرمود آيا تو هم مى خواهى مانندآنان باشى تا خدا توجهى به شما نكند.(68) شيخ مفيد و غيره روايت كرده اند كه مردمى از اهل بيت حضرت امام زين العابدين عليهالسلام نزد آن حضرت آمد و به آن حضرت ناسزا و دشنام گفت . حضرت در جواب او چيزىنگفت و چيزى نفرمود. پس چون آن مرد برفت بااهل مجلس خود فرمود كه شنيديد آنچه را كه اين شخص گفتالحال دوست دارم كه با من بياييد بروم نزد او تا بشنويد جواب مرا از دشنام او گفتند مىآييم و ما دوست داشتيم كه جواب او را مى دادى پس حضرت نعلين خود را بر گرفت وحركت فرمود مى خواندندوالكاظمين الغيظ و العافين عن الناس والله يحب المحسنينراوى گفتار از خواندن آن حضرت اين آيه شريفه را دانستيم كه بد به او نخواهد گفت .پس آمد تا منزل آن مرد و صدا زد او را و فرمود به او بگوييد كه على بن الحسين استچون آن شخص شنيد كه آن حضرت آمده است بيرون مهيا براى شر و شك نداشت كه آمدن آنحضرت براى آن است كه مكافات كند بعضى جسارتهاى او را حضرت چون ديد او رافرمود اى برادر تو آمدى نزد من و به من چنين و چنان گفتى پس هر گاه آنچه گفتى ازبدى در من است از خدا مى خواهم كه بيامرزد مرا و اگر آنچه گفتى در من نيست حق تعالىبيامرزد تو را. راوى گفت آن مرد چنين شنيد ميان ديدگان آن حضرت بوسيد و گفت آنچه منگفتم در تو نيست و من به اين بدى ها سزاوارترم . راوى حديث گفت آن مرد حسن بن حسنرحمة الله بود.(69) عن الوصافى عن ابى جعفر عليه السلام قال من كظم غيظا و هو يقدر على امضائه حشاالله قلبه امنا و ايمانا يوم القيامة . امام باقر عليه السلام فرمود هر كه خشمى را فرو خورد كه بتواند آن رااعمال كند خدا روز قيامت دلش را از ايمنى و ايمان پر كند.(70) در حديثى كه در كتب شيعه و اهل تسنن در ذيل آيه والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس نقل شد كه چنين مى خوانيم كه يكى از كنيزان حضرت امام على بن الحسين عليهالسلام به هنگامى كه آب روى دست امام مى ريخت ظرف آب از دستش افتاد و بدن امام رامجروح ساخت . امام عليه السلام از روى خشم سر بلند كرد كنيز بلافاصله گفت خداونددر قرآن مى فرمايد والكاظمين الغيظ امام فرمود خشم خود را فرو بردم عرضكرد والعافين عن الناس فرمود تو را بخشيدم خدا تو را ببخشد او مجددا گفتوالله يحب المحسنين امام فرمود تو را در راه خدا آزاد كردم .(71) و در اخبار آثار مذمت شديد در خصوص غضب وارد شده است حضرترسول صلى الله عليه و آله فرمودند كه غضب ايمان را فاسد مى گرداند چنان كهسركه عسل را فاسد مى كند.(72) از امام محمد باقر عليه السلام مرويست كه اين غضب آتشپاره اى است از شيطان كه در باطنفرزند آدم است چون كسى از شما غضبناك گرديد چشمهاى او سرخ مى شود و بادبرگهاى او مى افتد و شيطان داخل او مى شود. (73) از حضرت صادق عليه السلام مرويست كه غضب كليد هر بدى و شرى است . (74) حضرت باقر عليه السلام فرمود پدرم حضرت سجاد عليه السلام مى فرمود خشم وغضب از هر خوى ديگرى خطرناك تر است آدمى خشمناك مى گردد در نتيجه نفس محترم خودرا مى كشد و زن پاكدامن را به زنا نسبت مى دهد. (75) حضرت صادق عليه السلام فرمود روزى بين سلمان و شخصى سخنى شد (آن شخص عمربن خطاب ) آن مرد به سلمان گفت تو كه هستى سلمان جواب داد (بدون غضب ) اما اولىو اولك نطفة قدرة اول من و تو هر دو نطفه اى نجس بوده اما اخرى و اخرك جيفةمنتنة عاقبت هر دومان نيز مردارى گنديده خواهد بود. هر گاه روز قيامت شود و ميزانعدل بنهد فمن ثقلت موازينه فهو الكريم هر كه ميزان حسنات و كردار نيكشسنگين بود او شرافتمند است و من خفت موازينه فهواللئيم هر كساعمال خويش سبك بود پست و بى ارزش او است .(76) سلمان را اهانت به غضب و عصبانى نمى شود بادلائل قانع كننده جواب را مى دهد و طرف را مغلوب و خوار مى كند. حضرت على عليه السلام براى خدا خشمگين مى شود سعد بن قيس همدانى گفت روزى امير المؤ منين را در پناه ديوارى ديدم عرض كردم يا علىدر چنين موقعى اينجا ايستاده اى فرمود: آمده ام كه بيچاره اى را دستگيرى و يا مظلومى رافريادرسى كنم در همين موقع زنى با عجله فرا رسيد به اندازه اى آشفته بود كه ازخود فراموش كرده راه را تميز نمى داد. چشمش به على عليه السلام افتاد با حالتىتضرع آميز عرض كرد يا على شوهرم به من ستم كرده سوگند خورده مرا بزند با من بياشفاعت فرما مولى سر زير انداخت پس از مختصر زمانى سر برداشته گفت نه به خداقسم بايد حق مظلوم را بى درنگ گرفت پرسيد منزلت كجاست نشانىمنزل خود را داد. با على عليه السلام آمد تا به در خانه رسيد و نشان داد مولى على عليه السلام بهصاحب منزل سلام كرد جوانى با پيراهن رنگين بيرون آمد به او فرمود از خدا بترس زنخود را ترسان كرده اى جوان با درشتى گفت ترا چه با زن من اكنون به واسطه حرفتو او را خواهم سوخت على عليه السلام هر گاه ازمنزل خارج مى شد تازيانه اى در دست داشت و شمشير نيزحمايل مى كرد هر كه مستوجب تازيانه بود تاءديبش مى نمود اگر كسى نيز استحقاقشمشير داشت كيفر مى داد جوان توجه كرد كه شمشير به حركت آمد فرمود تو را امر بهمعروف و نهى از منكر مى كنم سرپيچى مى نمائى و رد مى كنى اينك توبه كن و الا ترامى كشم در اين هنگام مردم در طلب اميرالمؤ منين عليه السلام كوچه به كوچه مى آمدند تاايشان را پيدا كردند هر يك سلام كرده مى ايستادند جوان ناگاه متوجه شد با چه شخصىروبرو است عرض كرد مرا ببخش خدا ترا ببخشد به خدا سوگند مانند زمين آرام مى شومتا زنم بر من قدم بگذارد دستور داد آن زن وارد خانه شود و برگشت با خود اين آيه راتلاوت مى كردلا خير فى كثير من نجواهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بينالناس و گفت سپاس خداى را كه به وسيله من بين زن و شوهرى اصلاح نمود هر كهبراى رضاى خدا بين مردم اصلاح نمايد به زودى او را خداوند پاداش بزرگى خواهدداد.(77) حضرت صادق عليه السلام فرمود حواريون به عيسى عرض كردند اى راهنماى نيكى بهما بگو سخت ترين چيزها كدام است گفت غضب خداوند پرسيدند با چه وسيله اى مى توانجلوگيرى از خشم و غضب خدا نمود. فرمود به اينكه بر مردم خشم ننماييد. سؤال كردند منشاء غضب چيست پاسخ داد كبر و خود خواهى و كوچك شمردن مردم .(78) حضرت امام صادق عليه السلام يكى از غلامانش را پى كارى فرستاد او دير كرد امامعليه السلام به دنبالش رفت ديد خوابيده است بالاى سرش نشست و بادش مى زد، تابيدار شد امام صادق عليه السلام به او فرمود فلانى به خدا تو اين حق را ندارى كهشب و روز هر دو بخوابى شب براى خود و روزت از آن ماست . يعنى حضرت بدون اينكهغضب و خشمگين باشد مى فرمايد شب بخواب و روز هم براى هم براى ما كار كن .(79) مرويست كه مردى از اهل باديه به خدمت حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد عرضكرد كه من مردى هستم باديه نشين مرا كلمه ياد ده كه جامع خير دنيا و آخرت باشد آنحضرت فرمود كه هرگز غضب مكن و سه مرتبه اعرابى عرض خود را اعاده كرد، حضرتهمين جواب فرمود غضب مكن .(80) فصل پنجم : صلة الرحيم ، پيوند با خويشان رحم در اصل به معنى جايگاه جنين در شكم مادر است سپس اين تعبير به تمام خويشاوندانشده است به خاطر اينكه از رحم واحدى نشاءت گرفته اند.(81) صله رحم به حكم قرآن مجيد و اخبار ائمه عليهم السلام واجب و قاطع رحم ملعون و مذمومشده حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند كه وصيت مى كنم حاضرين امت راو غائبين ايشان را و كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران هستند تا روز قيامت كه صلهرحم به جا آورند اگر چه دورى ايشان يكساله راه باشد به درستى كه اين جزء دين است.(82) اهميت صله رحم تا آنجا است كه پيامبر اسلام مى فرمايدصلة الرحم تعمر الديار وتزيد فى الاعمار و ان كان اهلها غير اخيارپيوند خويشاوندان شهرها را آباد مى سازد وعمرها مى افزايد گرچه انجام دهندگان آن از نيكان هم نباشند.(83) قال ابو عبد الله عليه السلام ما نعلم منشاء يزيد فى العمر الا صلة الرحم ان انالرجل يكون اجله ثلاث سنين فيكون وصولا للرحم و يزد الله فى عمره ثلاثين سنةفيكون سنة فيكون قاطعا للرحم فنقصه الله ثلاثين سنة ويجعل اجله الى ثلاث سنين . امام صادق عليه السلام فرمود چيزى كه عمر را زياد كند جز صله رحم نمى دانم تا آنجاكه مردى كه اجلش 3 سال است و او صله رحم كننده است خدا 30سال به عمرش افزايد و آن سه سال را 33سال كند و مردى كه عمرش 33 سال است و قطع رحم كند خدا 30 سالش را كم مى كند وعمرش را سه سال قرار مى دهد.(84) تحفة المجالس نقل شده كه على بن حمزه مروزى كه از شيعيان موسى بن جعفر عليهالسلام بود به اتفاق يعقوب ابن يزيد كه از اهالى مغرب بود به حج مشرف شدهبودند و در مسجد الحرام حضور مبارك حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مشرف شدندحضرت رو كرد به يعقوب بن يزيد فرمود آيا در اين سفر با برادر و عمه ات هم سفرنبودى ؟ عرض كرد چرا فرمود آيا در فلان منزل ما بين تو و برادرت نزاع نشد بهنحوى كه به هم فحش داديد. عرض كرد چرا فرمودند از طرف من به برادرت بگو ازاين سفر برنمى گردى و عمرت به آخر رسيده زيرا او به تو فحش داده و قطع رحمنموده يعقوب عرض كرد يابن رسول الله من هم به او فحش دادماجل من هم چون به او فحش دادم در اين سفر مى رسد و به وطن خود بر نمى گردم فرمودخداوند بيست سال ديگر عمر به تو عنايت فرموده براى آنكه در اين سفر به عمه اتخدمت نمودى و اگر در قبال آن قطع رحم اينوصل رحم نبود تو هم روى وطن خود را نمى ديدى زيرا قطع رحم عمر سى ساله را سهسال و صله رحم عمر سه ساله سى سال مى نمايد.(85) قال ابو جعفر عليه السلام صلة الرحم تزكىالاعمال و تدفع البلوى و تنمى الاموال و تنسى ء له فى عمره و توسع فى رزقه وتحبب فى اهل بيته فليتق الله وليصل رحمه حضرت امام باقر عليه السلام فرمودصله رحم اعمال را پاك مى كند و بلا را دور مى نمايد واموال را بركت مى دهد و عمر را به تاءخير اندازد و روزيش را وسعت مى دهد و در ميانخانواده محبوبش سازد. پس بايد از خدا پروا كرد و صله رحم نمود.(86) ابو حمزه ثمالى گويد اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه فرمود پناه مى برم به خدااز گناهانى كه در نابودى (گنهكار) شتاب كنند عبد الله بن كوازيشگرى برخواست وگفت اى امير مؤ منان مگر گناهانى هم هست كه در نابودى شتاب كنند. فرمود آرى واى بهتو آن قطع رحم است هر آينه (چه بسا) خاندانى هستند كه گرد هم آيند و يارى هم كنند وبا اينكه از حق دورند خداوند به آنها روزى دهد و (چه بسا) خاندانى كه از هم جدا شوند واز همديگر ببرند پس خدا آنها را محروم از روزى كند با اينكه پرهيزكارند.(87) در كشف الغمه است كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود وصيت كرد مرا پدرمبه اين كلمات فرمود اى پسر جان من با پنج طبقه از مردم مصاحبت مكن سخن با ايشان مگوىو رفاقت مكن با ايشان در راه . عرض كردم كه فدايت شوم اين جماعت كيانند فرمود:لاتصحبن فاسقا فانه سعيك بالحملة فما دونهايعنى البته با فاسق يار مشو زيرا كهاو تو را به يك لقمه بلكه كمتر از آن مى فروشد عرض كردم اى پدر كمتر از آن چيستفرمود به طمع لقمه تو را مى فروشد لكن به آن نمى رسد. گفتم اى پدر دوم كيستفرمود با بخيل مصاحبت مكن زيرا كه او به منزله سراب است دور مى كند از تو نزديك راو نزديك به تو دور را و سراب آن است كه شعاع آفتاب در نيمروز به زمين مستوى افتدلمعات آن درخشنده در نظر آيد چون آب موج زننده پس گمان برده شود كه آن آبى استبر زمين جارى مى شود و آن صورتست و حقيقت ندارد گفتم پدر چهارم كيست فرمود احمق استزيرا كه او مى خواهد تو را نفع رساند از احمق نادانى تو را ضرر مى رساند عرضكردم اى پدر پنجم كيست فرمود مصاحبت مكن با قاطع رحم زيرا كه من يافتم او را ملعون درسه موضع از كتاب خدا. (88)در سه جاى قرآن خدا به قاطع رحم كرده لعنت نموداول آيه در سوره محمد آيه 23فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعواارحامكم آيه 23اولئك الذين لعنتهم الله فاصمهم واعمى ابصارهم يعنى اما اگر راه مخالفت را پيش گيريد و از فرمان خدا وعمل به كتاب او روى گردان شويد آيا جز اين انتظارى مى رود كه در زمين فساد كنيد وقطع رحم نمائيد و آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساختهگوشهايشان را كر و چشم هايشان را كور نموده است نه حقيقتى را مى شنوند و نه واقعيتىرا مى بينند. و آيه دوم در سوره رعد آيه 25 به قاطع رحم لعنت نمودوالذين ينقضون عهدالله من بعدميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئكلهم اللعنة و لهمسوء الدار و آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستوربرقرارى آن را داده قطع مى كنند و در روى زمين فساد مى نمايند لعنت براى آنهاست وبدى (و مجازات ) سراى آخرت . و آيه سوم در سوره بقره آيه 27 كنايا به قاطع رحم لعنت نموده .الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يطعون ما امر الله به انيوصل و يفسدون فى الارض اولئك هم الخاسرون (فاسقان آنها هستند كه ) پيمان خدا را پس از آن كه محكم ساختند مى شكنند و پيوندهايىرا كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى نمايند و در جهان فساد مى كنند اينهازيانكارانند. فصل ششم : مواسات با برادران مواساة الاخوان و السعى فى العسر و اليسرمواسات با برادران و سعى و كوششدر احتياجات آنها در سختى و آسانى عن الحسن البزاز قال قال لى ابوعبدالله عليه السلام الا اءخبرك باشد ما فرض اللهعلى خلقه ثلاث قلت بلى قال انصاف الناس من نفسك و مواساتك اخاك و ذكر الله فىكل موطن اما انى لا اقول سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله اكبر و ان كان هذا من ذاك ولكن ذكر الله جل و عز فى كل موطن اذا هجمت على طاعة او على معصية حسن بزاز گويد امام صادق عليه السلام به من فرمود نمى خواهى سه چيزى را كه ازسخت ترين واجبات خداست بر خلقش به تو خبر دهم گفتم چرا فرمود انصاف دادن مردم ازخود و مساوات با برادرت و ياد كردن خدا در هر جا بدان كه نمى گويم ياد خدا سبحانالله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر اگر چه اين هم از آن است بلكه ياد خدا درموقع برخورد با حلال و حرام او است .(89) عن المفضل بن عمر عن ابى عبد الله عليه السلامقال ان الله عزوجل خلق خلقا من خلقه انتخبهم بقضاء حوائج فقراء شيعتنا لتسيبهم علىذلك الجنة فان استطعت ان يكون منهم فكن ثمقال لنا والله رب نعبده لا نشرك به شيئا مفضل بن عمر گويد امام صادق عليه السلام فرمود همانا خداىعزوجل دسته اى از مخلوقش را آفريده و ايشان را براى قضاء حوائج شيعيان فقير ماانتخاب فرموده تا در برابر بهشت را به ايشان پاداش دهد. پس اگر توانى از آنهاباش . سپس فرمود به خدا ما را پروردگارى است كه او را پرستش كنيم و چيزى راشريك او نسازيم (90) مفضل گويد امام صادق عليه السلام به من فرمود اىمفضل آنچه به تو گويم بشنو و بدان كه حق است و انجام ده و به برادران بزرگوارتخبر ده عرض كردم برادران بزرگوارم كيانند فرمود كسانى كه در روا ساختن حوائجبرادران خود رغبت دارند سپس فرمود هر كس يك حاجت برادر مؤ من خود را روا كند خداىعزوجل روز قيامت صد هزار حاجت او را روا كند كه نخستين آنها بهشت باشد. ديگرش اينكهخويشان و آشنايان و برادرانش را اگر ناصبى نباشند به بهشت برد.(91) حضرت صادق عليه السلام فرمود: براى مردى ، اميرالمؤ منين پنج بار شتر خرمافرستاد و او شخصى آبرومند بود كه جز على عليه السلام از ديگرى درخواست و سؤالى نمى كرد يك نفر خدمت حضرت بود گفت يا على آن مرد از شما تقاضايى نكرد و هم ازپنج بار شتر يكى او را كفايت مى نمود ايشان فرمودند لا كثر الله فى المؤ منين مثلك مانند تو در ميان مؤ منين هرگز زياد نشود من مى بخشم وبخل مى كنى . اگر به كسى كمك كنم بعد از آنكه سؤال نمايد در اين صورت آنچه به او داده ام قيمت همان آبرويى است كه ريخته و سببآبروريزى او من شده ام در صورتى كه رويش را فقط در موقع عبادت و پرستش پيشگاهخداوند به زمين مى گذارد هر كس چنين كارى با برادر مسلمان خود بنمايد با توجه بهاحتياج و موقعيت داشتن از براى دستگيرى به خداى خويش دروغ گفته زيرا براى همانبرادر دينى خود درخواست بهشت مى كند ولى كمك مختصرى بهمال بى ارزش دنيا مضايقه مى نمايد چناچه بسيار اتفاق مى افتد بنده مؤ من در دعاى خودمى گويد اللهم اغفر للمؤ منين و المؤ منات وقتى طلب مغفرت براى برادر خويشنمايد يعنى براى او بهشت را مى خواهد ولى درعمل از مال بى ارزش مضايقه دارد و كردار او مطابقت با گفتارش ندارد.(92) عن ابى عبد الله عليه السلام ان النبى صلى الله عليه و آلهقال من اصبح ولايتهم بامور المسلمين فليس منهم و من تسمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلميجبه فليس مسلم از امام جعفر بن محمد عليه السلام نقل شده كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودهر كس اهتمام و جديت درباره كارهاى مسلمانان نداشته باشد از آنها محسوب نمى شود و هركسى بشنود مسلمانى فريادرس مى طلبد و او را كمك نكند از مسلمانان نخواهد بود.(93) فصل هفتم : والحلم عند الجميل يكى از اوصاف حميده حلم است قال الصادق عليه السلام الحلم سراج الله يستضى به صاحبه الى جواره و لا يكونحليما الا المويد بانوار الله و بانوار المعرفة و التوحيد و الحلم يدور على خمسه اوجهان يكون عزيزا فيذل او يكون صادقا فيتهم او يدعوا الى الحق فيستخف به اولئك يؤ دىبلا جرم او ان يطالب بالحق و يخالفوه فان اتيت كلا منها فقد اصبت وقابل السيفه بالاعراض عنه و ترك الجواب يكن الناس انصارك لا من جاوب السيفه وكافاه قد وضع الحطب على النار قال رسول الله عليه السلاممثل المؤ من مثل الارض منافعهم منها و اذاهم عليها و من لا يصبر على جفاء الخلق لايصل الى رضاء الله . حضرت صادق عليه السلام فرمود حلم پرتو درخشان است از طرف خداوندمتعال كه با آن حليم و بردبار تا جوار او روشن است بردبار نمى شود مگر آن كسى كهبا به انوار خدايى و معرفت و توحيد تاءييد شده باشد حلم پنج مورد دارد 1. كسى كهسابقه عزت داشته اينك خوار شده است بايد بردبارى نمايد. 2. يا در امرى راست مىگويد او را به دروغ نسبت مى دهند. 3. يا مردم را دعوت به حق و حقيقت مى كند توهينش مىنمايد. 4. يا بدون جرم و جنايتى آزارش مى كنند. 5. يا حقى را مطالبه مى كند در دادن آنحق به او مخالفت مى كنند اگر در اين موارد حلم به كاربردى رستگارى . نادانى اگرنسبت به تو از حد ادب خارج شد به او اعتنا مگذار و جواب مده و در اين صورت مردمپشتيبان تواند اما اگر جواب سفينه را بدهىمثل اين است كه هيزم بر آتش نهاده باشى . پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودمثل مؤ من مانند زمين است كه منافع مردم از زمين بوجود مى آيد آزارها و كارهاى ناشايستهآنها نيز بر روى همان زمين مى باشد هر كس بر جفا و ناراحتيهاى مردم شكيبايى نكند بهرضاى خدا نخواهد رسيد.(94) عن معاوية بن وهب قال سمعت اباعبدالله عليه السلاميقول اطلبوا العلم و تزينو معه بالحلم و الوقار و تواضوا لمن تعلمونه و العلم وتواضعوا لمن طلبتم منه العلم و لاتكونوا اعلماء جبارين فيذهب باطلكم بحقكم امامصادق عليه السلام مى فرمود دانش آموزيد به وجود آن خود را با خويشتن دارى و سنگينىبيارائيد و نسبت به دانش آموزان خود تواضع كنيد و نسبت به استاد خود فروتن باشيد واز علماء متكبر نباشيد كه رفتار باطلتان حق شما را ضايع مى كند! عن ابى عبد الله عليه السلام قال كاان اميرالمؤ منين عليه السلاميقول يا طالب العلم ان العالم ثلاث علامات العلم و الحلم و الهمت و للمتكلف ثلاثعلامات ينازع من فوقه بالمعصية و يظلم من دونه بالغلبة و يظاهر الطلمة اميرالمؤ منينعليه السلام فرمود: اى دانشجو همانا دانشمند را سه علامت است علم و خويشتن دارى وخاموشى و عالم نما را سه علامت است نافرمانى نسبت بمافوق خود كشمكش كند و بوسيلهچيرگى به زير دست خود به زير دست خود ستم كند و از ستمكاران پشتيبانىنمايد.(95) مرد نصرانى از روى جسارت در حضرتش عرض كرد انت بقر فرمود نه چنين نيستبلكه من باقر مى باشم عرض كرد تو پسر طباخه مى باشى فرمود ذلكحرفتها آن حرفه او بود عرض كرد تو پسر كنيز سياه بذيه بد زبان هستىفرمود:ان كنت صدقت غفرالله لها و ان كنت كذبت غفرالله لك اگر آنچه گفتى بهحقيقت و راستى آراستى خداى از وى درگذرد او را بيامرزد و اگر در آنچه گويى دروغ مىگوئى خداى از معصيت تو در گذرد. آمرزيده ات دارد و بالجمله راوى مى گويد چوننصرانى اين حلم و بردبارى و بزرگوارى را از طاقت بشر بيرون است نگران شد.مسلمانى گرفت و مرحوم محدث قمى گويد اقتداء كرد به آن حضرت در دين خلق شريفجناب سلطان العلماء و المحققين افضل الحكماء و متكلمين ذوالفيض القدوسى جناب خواجهنصير الدين طوسى قدس سره نقل شده كه روزى كاغذى به دستش رسيد از شخصى كهدر آن كلمات زشت و بدگوئى به ايشان داشت . از جمله اين كلمه قبيحه در آن بود كهيا كلب بن كلب محقق مذكور چون اين كاغذ را مطالعه فرمود جواب آنرا به متانتو عبارات خوش مرقوم داشت بدون يك كلمه زشتى از جمله مرقوم فرمود كهقول تو خطاب به من اى سگ اين صحيح نيست زيرا سگ به چهار دست و پا راه مى رود وناخنهايش طويل و دراز است و لكن من منتصب القامه ام و بشره ام طاهر و نمايان است نه آنكهمانند سگ پشم داشته باشم و ناخنهايم پهن است و ناطق و ضاحكم پس اينفصول و خواصى كه در من است بخلاف فصول و خواص كلب و سگ است و به همين نحوجواب كاغذ او را نگاشت و او را در غيابت جب مهانت گذاشت .(96) عن ابى جعفر عليه السلام قال كان على بن الحسين عليه السلاميقول انه ليعجبين و الرجل ان يدركه علمه عند غضبه حضرت على بن الحسين عليهالسلام مى فرمود من خوشم مى آيد از مردى كه هنگام غضب حلم و بردباريش او رادريابد.(97) قال رسول الله صلى الله عليه و آله ما اعز اللهبجهل قط و لا اذل بحلم قطرسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا هيچگاه كسى رابه سبب جهل عزيز نساخته و به سبب بردبارىذليل نداشته است .(98) قال ابوالحسن الرضا عليه السلام من علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت ان الصمتباب من ابواب الحكمة ان الصمت يكسب المجته اندليل على كل خيراز نشانه هاى فقاهت علم و بردبارى و علم و خاموشى است . هماناخاموشى محبت مى آورد و راهنماى بر امر خير مى باشد.(99) زيرا انسان با تفكر بهرخيرى مى رسد و خاموشى موجب و مزيد تفكر است ).
|
|
|
|
|
|
|
|