بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آفریدگار جهان, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     a01 - آفريدگار جهان / ص 3 ـ ص 22
     a02 - آفريدگار جهان / ص 23 ـ ص 37
     a03 - آفريدگار جهان / ص 38 ـ ص 55
     a04 - آفريدگار جهان / ص 56 ـ ص 69
     a05 - آفريدگار جهان / ص 70 ـ ص 85
     a06 - آفريدگار جهان / ص 86 ـ ص 101
     a07 - آفريدگار جهان / ص 102 ـ ص 114
     a08 - آفريدگار جهان / ص 115 ـ ص 130
     a09 - آفريدگار جهان / ص 131 ـ ص 145
     a10 - آفريدگار جهان / ص 146 ـ ص 161
     a11 - آفريدگار جهان / ص 162 ـ ص 178
     a12 - آفريدگار جهان / ص 179 ـ ص 190
     a13 - آفريدگار جهان / ص 191 ـ ص 207
     a14 - آفريدگار جهان / ص 208 ـ ص 223
     a15 - آفريدگار جهان / ص 224 ـ ص 238
     a16 - آفريدگار جهان / ص 239 ـ ص 254
     a17 - آفريدگار جهان / ص 255 ـ ص 268
     a18 - آفريدگار جهان / ص 269 ـ ص 283
     a19 - آفريدگار جهان / ص 284 ـ ص 295
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

به همين جهت سرانجام به خاطر اطلاع نداشتن از عقايد صحيح خداپرستان، كارشان به كفر و الحاد و انكار خدا منتهى مى گردد.
2. سنجش همه چيز با مقياس علوم مادى
دومين موضوعى را كه مى توان از علل انحراف دانشمندان طبيعى شمرد، طرز تفكر آنهاست، زيرا نيروهاى دِماغى و مغزى انسان در هر قسمت كه بيشتر كار كند در همان قسمت ورزيده و نيرومند شده و به همين دليل ساير موضوعات در فكر او، اصالت خود را از دست داده و به صورت يك رشته امور فرعى نسبت به موضوع تخصصى مزبور جلوه گر مى شود; به همين جهت مى خواهد هر چيز را با همين عينك و از همان دريچه ببيند و با آن قضاوت كند.

[208]

شايد روى همين جهت بوده كه منجمين سابق تمام پديده ها و حوادث عالم را معلول اوضاع كواكب و طرفداران كمونيسم تمام حوادث اجتماعى، علمى، هنرى، فلسفى و... را مربوط به اقتصاد مى دانستند، همان طور كه سياستمداران امروز همه چيز را به علل سياسى اسناد مى دهند و سرانجام هر كدام مى خواهند با اساس مكتب خود، پديده هاى جهان هستى را تفسير و با افكار خود منطبق سازند..
بديهى است كه دانشمندان طبيعى چون تمام نيروهاى فكرى و نبوغ خود را در علوم حسى به كار مى اندازد و همه چيز را با مقياس علوم طبيعى و حسّى مى سنجند، فكر آنها از فعاليت در غير محسوسات، يك نوع حالت ناآشنايى و خمودى به خود مى گيرد تا آنجا كه تصور امور غير محسوس و غير مادى (باآنكه تصور مُحال، محال نيست) براى آنها مشكل و محال به نظر مى رسد.
چنانكه در بعضى كلمات آنها به صورت آشكار ديده مى شود كه مى گويند:«تصور چيزى كه خارج از حدود زمان و مكان باشد ممكن نيست.»
اين هم مسلّم است كه خدايى كه خالق جهان ماده، زمان و مكان است، مافوق زمان و مكان و ماده قرار دارد و نمى توان با مقياس علوم حسى و با ابزار علوم طبيعى او را درك كرد و اساساً نبايد انتظار داشت كه حقايق ماوراء حس با مقياس محسوسات قابل سنجش باشد. نمى توان چيزى را كه از ماده و طبيعت بيرون است با عينك علوم مادى مشاهده كرد. به طور كلى مقياس هيچ علمى به درد علم ديگر نمى خورد، همچنان كه علم اقتصاد، علوم طبيعى، طب، ميكانيك و... هر يك مقياس جداگانه اى دارند كه ديگرى با آن قابل سنجش نيست.

[209]

بنابراين افكارى كه تنها محور فعاليت آنها طبيعت و محسوسات باشد - و حتى نمى تواند ماوراء طبيعت و محسوس را تصور كند- خواه ناخواه از خداوندى كه آفريننده طبيعت و ماده است بى خبر خواهد ماند و هميشه انتظار دارد كه خدا را هم در آزمايشگاه ها و لابراتوارها مشاهده كرده و با ابزار حسى اندازه گيرى كند!
بعضى از دانشمندان علوم طبيعى، چنان فلسفه حسى بر افكارشان سايه افكنده و آنها را تحت تأثير خود قرار داده است كه «تجربه و آزمايش را» - كه فقط مقياس سنجش علوم مادى است- از حيطه علوم مادى و تجربى خارج ساخته و مقياس سنجش همه دانستنى هاى انسان قرار داده اند.
البته با اين طرز تفكر نمى توان عالم وراء حس و تجربه را تصديق نمود و از اينجا سر در مى آورد كه آن دانشمند طبيعى با غرور و نخوت مخصوص بگويد:
«تا خدا را هنگام تشريح، زير چاقوى جراحى خود تماشا نكنم به وجود او ايمان نمى آورم!»
«ژرژ پوليستر» در كتاب اصول مقدماتى فلسفه خود مى نويسد:
«تصور چيزى كه زمان و مكان را اشغال نكند و از تغيير مصون بماند عملا غير ممكن است!»
ناگفته پيداست كه اين نوع سخنان، انعكاسى از طرز تفكر آنها است و درست نشان مى دهد كه قواى فكرى آنها تنها در تجربه و آزمايش محسوسات به كار افتاده و نسبت به ساير قسمت ها و آنچه از تجربه و آزمايش بيرون است تحليل رفته است و طبعاً آنچه كه از فعاليت فكرى آنها دور باشد (مانند خدا و روح) براى آنها قابل قبول نيست.

[210]

راستى، براى يك فرد خداشناس چه قدر جاى تعجب است كه بشنود يك دانشمند مادى مى گويد: «تا خدا را زير چاقوى تشريح نبينم به او ايمان نمى آورم.» يا آنكه «مذهب با اصول علمى سازش ندارد!» و...
اين سخن به همان اندازه عجيب است كه كسى بگويد: تا بيمارى سرطان و ايدز را با معادلات جبرى درك نكنم به وجود آنها ايمان نمى آورم!
3. بحث هاى انتقامى
موضوع ديگرى كه جمعى از دانشمندان طبيعى را از ايمان به خدا بازداشت وسبب شد به تمام مقدسات مذهبى پشت پا بزنند، همان رفتار بيرحمانه و وحشيانه كشيش ها و پاپ ها با بعضى از دانشمندان علوم طبيعى در آغاز نهضت علمى اخير اروپا بود، زير اين موضوع چنان وانمود كرد كه افكار علمى با اصول مذهب، سازش ندارد و بايد از نظر مذاهب، نظريات علمى را كوبيد; به راستى چه اندازه جاهلانه است كه يك نفر دانشمند طبيعى را به جرم اين كه در مورد حركت زمين، عقايدى اظهار داشته و با اصول عقايد كليسا (مذهب ساختگى پاپ ها و كشيش ها نه مذهب مسيح) مغايرت دارد، به زندان افكنده و او را مجبور كنند كه توبه كند و يا ديگرى را به جرم انتشار نظريات علمى، زنده بسوزانند!
اين طرز رفتار سبب شد كه كينه و دشمنى آشتى ناپذيرى در دل اين گروه از دانشمندان طبيعى به وجود آيد و از خدا، مذهب و طرفداران آن بيزار شوند و براى پيشبرد مقاصد علمى خود با افكار مذهبى بجنگند و خود را در مقابل مسئوليت مذهبى - كه مانع از كار آنهاست- قرار ندهند، زيرا تا به اعتقادات مذهبى پايبند بودند دچار اين گونه موانع و ناراحتى ها بودند!

[211]

اين گروه هميشه انتظار داشتند كه در فرصت هاى مناسب، ضربات شكننده اى بر پيكر عقايد و مقدسات مذهبى وارد سازند و گويا در نظر داشتند تا انتقام گاليله و امثال او را- كه به جرم كشفيات علمى، شكنجه و آزار شده بودند- از خدا و مقدسات مذهبى بگيرند!
بديهى است كه در هنگام انتقام، حساب هاى عقلائى و علمى كنار مى رود و بيشتر مطالب روى جنبه احساسات و حساب هاى خصوصى دور مى زند. بنابراين مى توان گفت: يك قسمت مهم از بحث هاى ماترياليست ها و مادى ها جنبه انتقامى داشته و حربه اى براى پيشروى علوم مادى و انتقام گرفتن از ارباب كليسا بوده است.
4. غرور بيجا!
عامل ديگرى كه در طرز تفكر مادى ها نسبت به خدا و جهان ماوراء طبيعت سهم بسزايى داشت اين بود كه جمعى از مادى ها- كه بيشتر در قرن 18 و 19 زندگى مى كردند- تصور مى نمودند كه همه چيز را فهميده، هيچ مجهولى در عالم براى آنها باقى نمانده و علل طبيعى پديده ها را كشف كرده و دريافته اند كه هر حادثه اى علت مادى دارد. بنابراين اعتقاد به وجود خدا براى حل معماهاى جهان هستى لزومى ندارد!
البته نتيجه اين طرز تفكر و غرور علمى اين است كه آنها به همه چيز بى اعتنا شده و به طور كلى به آنچه از پيشينيان به يادگار مانده بود پشت پا بزنند.
حس غرور - كه غالباً همراه هر فتح و پيروزى، تحريك مى شود- در گروهى از آنان به اندازه اى شديد بود كه تصور كردند با اين

[212]

موفقيت هاى علمى ناچيز- كه در برابر اسرار و رموز جهان آفرينش، حكم قطره و دريا را داشت- تمام اسرار هستى را درك كرده اند و به قول خودشان «كاملا معماى آفرينش و خلقت، براى آنها حل شده است.»
اما چيزى نگذشت كه بيشتر آنها به اين اشتباه پى برده و با عباراتى كه خواهد آمد آشكارا اعتراف كردند كه هنوز بسيارى از رموز خلقت در پس پرده جهل باقى مانده و بيش از اندكى، اسرار شگفت آور فراوان اين جهان پهناور فاش نشده است.
5. دانشمندان شرمگين!
موضوع قابل توجه ديگر آن است كه: بسيارى از مادى ها به طور غير مستقيم به آفريننده جهان ايمان دارند و تنها اختلاف آنها با خداپرستان در تعبير و نامگذارى است، زيرا ما مى بينيم كه وقتى آنها در مطالعات خود به يك موجود تازه يا اثر نوينى از آثار طبيعت برخورد مى كنند با يك جديت مخصوص براى رسيدن به فايده و نتيجه آن مشغول به تفحص و جست و جو شده و گاهى اوقات وقت بسيارى صرف مى كنند تا گمشده خود را بجويند. اينان عملا براى هر چيز نتيجه و فايده اى جست و جو مى كنند و غالباً تا هدف و منظور خود را نيابند آرام نمى گيرند.
اين تلاش و تكاپو حكايت از اين مى كند كه آنان براى موجودات، هدف و منظورى معتقدند، گر چه در مقام گفتار به آن معترف نمى شوند ولى عملا ثابت مى كنند كه در پيدايش موجودات و جهان، هدف و نقشه اى در كار است كه با پيشروى علم، پرده از روى آنها برداشته خواهد شد. گاهى مى گويند: طبيعت، فلان موجود را براى فلان منظور ساخته است.

[213]

طبيعت براى پيشگيرى از اين بيمارى، فلان كار را كرده است. طبيعت اين عضو را براى فلان منظور در اختيار آن جانور گذارده است.
خلاصه اين كه: براى طبيعت، منظور، هدف، علم، نقشه، هوش سرشار و... قائل هستند.
اين جملات و امثال آن در كلمات آنها فراوان است و همان طور كه گفته شد اختلاف آنها با خداپرستان تنها در تعبير و نامگذارى است، يعنى مادى ها، «طبيعت» مى گويند و خداپرستان «خدا»، و گر نه هرگز علل طبيعى كور و كر و فاقد اراده و شعور، چنين اوصافى را ندارند.
اين موضوع در نهاد و فطرت هر كس وجود دارد كه هر موجودى در اين سازمان وسيع جهان هستى، طبق نقشه معينى ساخته شده و در مسير و هدف مشخصى سير مى كند و اين نقشه دقيق، وسيع و عمومى، حكايت از يك مبدأ فوق العاده بزرگ علم و قدرت مى كند.1
6. تنها به قاضى رفته ها
از ديگر علت هاى مخالفت، بى اطلاعى بسيارى از مادى ها از وضع مذاهب و عقايد صحيح مذهبى خصوصاً مذهب اسلام است، زيرا اغلب مادى ها از غرب برخاسته و يا اطلاعات آنها درباره مذاهب از غربى ها گرفته شده است و آنها هم كه معمولا از وضع مذاهب- بخصوص مذهب اسلام- بى اطلاع بوده و تنها گروهى از مستشرقين آنها- كه خود را براى بررسى مذاهب شرق آماده ساخته بودند- آشنايى مختصرى به اصول مذاهب داشته اند، ولى با كمال تأسف، بعضى از مستشرقين به علل خاصى در پاره اى از موارد، بعضى از قضايا را از مجراى اصلى خود منحرف نموده و به صورت ديگرى جلوه داده اند.

[214]

موضوعى كه بيش از همه مايه تأسف است اين است كه: گروهى از روشنفكران و تحصيل كرده هاى شرقى در قضاوت هاى خود عليه اديان يا طرفدارى از عقايد مادى گرايان غرب، به گفته هاى مستشرقين استناد كرده اند و همين موضوع منشأ پاره اى از ايرادهاى سست و بيجا شده كه براى هر فرد آگاه به حقيقت اديان و مذاهب، موجب تعجب و حيرت است.
مثلا: «منتسكيو» - نويسنده پيشكسوت فرانسه در قرن هيجدهم - از قول «پريدو» نقل مى كند كه: «محمّد در سن پنج سالگى، خديجه را به عقد نكاح درآورد و در هشت سالگى با وى همخوابه شد!...»(1)
منتسكيو براى اثبات مقصود خود و اين كه در كشورهاى گرمسير، غريزه جنسى شديد است و به همين دليل اطفال به زودى بالغ مى شوند، به اين گفته «پريدو» استناد مى كند.
معلوم نيست كه منظور آنها در اينجا از عدد پنج و هشت، سن پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است يا حضرت خديجه; ولى هر چه باشد مطلبى است كه حتى كودكان شرقى هم بر آن مى خندند.
مترجم كتاب روح القوانين منتسكيو پس از اين كه اين اظهار را ناشى از كمال بى خبرى پريدو قلمداد مى كند، مى گويد: «به نظر مى رسد كه او خواسته يك واقعه خارق العاده و شنيدنى را نقل كند و مبالغه در تأثير آب و هوا نموده است، و گر نه هر كس مختصر اطلاعى از تاريخ زندگى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) داشته باشد مى داند كه مطلب هرگز چنين نبوده است.»
از اينجاست كه بى اطلاعى اين آقايان را درباره مذاهب و خصوصاً
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- منتسكيو; روح القوانين، ج 16، فصل 2.

[215]

مذهب اسلام درك خواهيم نمود، زيرا كسانى كه اطلاعات آنها درباره روشن ترين حوادث زندگى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تا اين اندازه ناقص و نادرست باشد چگونه مى تواند درباره معارف دينى و اصول عقايد مذهبى او قضاوت نمايد؟!
«وان لون» نويسنده معروف هلندى - كه مى گويند آثار او به 29 زبان ترجمه شده- در كتاب «داستان بشر» - كه به تصديق بعضى از آگاهان، در زمان خود از پر فروش ترين كتاب هاى سال بوده است- در فصلى كه راجع به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و پيدايش اين آيين نگاشته مى نويسد: «بعد از ابوبكر، عمر بن خطاب جانشين او گرديد.»
و سپس به فتوحات او اشاره كرد. و مى گويد:
«شهر دمشق را پايتخت اولين سلطنت اسلامى قرار داد!»
بعداً اضافه مى كند كه:
«بعد از عمر، خلافت به على بن ابى طالب رسيد!!»
با اين كه همه مى دانيم (حتى كودكان مسلمان هم مى دانند) كه نه على بن ابى طالب بعد از عمر زمام خلافت را به دست گرفت و نه عمر دمشق را پايتخت اولين سلطنت اسلامى قرار داد.
اينها نمونه هايى است از بى اطلاعى آنان نسبت به امور مربوط به شرق و بخصوص اديان و مذاهب. تازه اين اشتباهات عجيب، مربوط به مستشرقين و تاريخ نويسان و مانند آنهاست، چه رسد به حال دانشمندان علوم طبيعى كه معمولا كارى به اين مسايل ندارند.
در ضمن ناگفته نماند كه ما نمى خواهيم به طور كلى اطلاعات آنها

[216]

را نسبت به مذاهب و اديان انكار نماييم، ولى همين اندازه بايد دانست كه اطلاعات آنها تا اين اندازه قابل ارزش نيست كه گفتار آنها پايه يك سلسله ايرادهاى جدى قرار گيرد.
شايد مقام علمى و پيشرفت آنها در علوم طبيعى مانع از آن است كه بعضى از روشنفكران ما به كمى اطلاع آنها- در اين قسمت - اعتراف نمايند، ولى نبايد فراموش كرد كه متخصص بودن فردى در يك رشته، دليل بر اين نمى شود كه نظرياتش در رشته ديگر مطابق با واقع باشد. ممكن است يك نفر بهترين مهندس كامپيوتر باشد ولى از تركيب شيميايى و تأثير قرص استامينوفن بى خبر باشد.
اين بود خلاصه پاسخ هاى ما به نخستين ايراد مادى ها.

ايراد دوم چگونه به خداى ناديده ايمان بياوريم؟!

ساده ترين ايراد مادى ها بر خداپرستان اين است كه: «چگونه انسان مى تواند موجودى را كه با حواس خود درك نكرده بپذيرد و به او ايمان آورد؟
شما مى گوييد: خدا نه جسم دارد، نه مكان، نه زمان، نه رنگ و نه... آيا با چه وسيله اى مى توان چنين موجودى را درك كرد؟
ما تنها به چيزى كه حواس ما از درك آن عاجز نباشد، ايمان مى آوريم واصلا چنين چيزى وجود ندارد.»
اين ايراد از زمان هاى بسيار دور مورد گفت و گو و بحث بوده

[217]

است،(1) ولى مادى ها، امروز آن را در عبارات علمى ريخته و چنين مى گويند:
«ما به چيزى اعتراف مى كنيم كه علم براى ما ثابت كند.موجودات ماوراء طبيعت (خدا، روح، ملك و...) را علم ثابت نكرده است و ما چيزى را كه علم ثابت نكند قبول نداريم!»
حتماً مى دانيد كه در اصطلاح امروز، علم در مقابل فلسفه قرار دارد و منظور از علم، معلوماتى است كه درباره ساختمان موجودات طبيعى و آثار آنها گفت و گو مى كند و معمولا موضوع خاصى دار.(موضوع هر يك از علوم طبيعى، موجود يا موجودات خاصى است.)، ولى فلسفه عبارت است از:
بحث درباره قوانين كلى - كه بر همه يا قسمت قابل توجهى از موجودات جهان هستى حكومت مى كند- و معمولا روابط علت و معلولى آنها را روشن مى سازد.
خلاصه اين كه: امتياز فلسفه بر علوم در دو قسمت «كلّى بودن موضوع» و «توجه به جنبه هاى علت و معلولى» است، مثلا: بحث در مورد ساختمان و طرز كار دستگاه بدن انسان، يك بحث علمى است، اما بحث از علل تنوع جانداران، يك بحث فلسفى محسوب مى شود.
در هر حال مادى ها مى گويند:
ما نتوانستيم از راه علوم طبيعى، وجود خدا و موجودات ماوراء
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- از تواريخ بر مى آيد كه در صدر اسلام نيز چنين ايرادى را از پيشوايان اسلام مى گرفتند.

[218]

طبيعت را ثابت كنيم و با اين كه علم امروز در سير تكاملى خود، حقايق بسيارى را براى ما روشن ساخته است، هنوز نتوانسته است موجودى در ماوراء ماده ثابت نمايد.
بنابراين، قبول وجود چنين چيزهايى از نظر علمى غير ممكن است و يا به عبارت صحيح تر، غير علمى است.
پاسخ: اين ايراد از جهاتى قابل بحث است:
1. تكرار اشتباهات گذشته
اكثر دلايلى را كه قبلا در مقابل مخالفت آقايان مادى ها در رابطه با موضوع خداشناسى ذكر كرديم، كاملا در اين ايراد تجلّى كرده است. از جمله، غرور علمى، حاكم كردن علوم طبيعى بر همه چيز و همه حقايق، سنجش همه چيز با مقياس علوم مادى (مشاهده و تجربه)
و منحصر ساختن ادراك با اسباب طبيعى و مادى كه همه در اينجا ديده مى شود.
ما دوباره از اين آقايان سئوال مى كنيم كه: آيا قلمرو، منطقه فعّاليّت و نفوذ علوم طبيعى، حدّ و مرزى دارد يا نه؟!
واضح است كه جواب اين سئوال مثبت است، زيرا قلمرو علوم طبيعى، همان موجودات محدود مادى و طبيعى است و بس. بنابراين چگونه مى شود چيزى را كه غير محدود است، با ابزار طبيعى درك نمود؟
اساساً خدا و موجودات ماوراء طبيعت از قلمرو علوم طبيعى خارج هستند و چيزى كه از طبيعت خارج باشد هرگز نبايد انتظار داشت كه با اسباب طبيعى درك شود.

[219]

ماوراء طبيعت نامش با خود اوست و با مقياس علوم طبيعى قابل سنجش و محاسبه نيست، همچنان كه در رشته هاى مختلف علوم طبيعى، براى هر كدام ،ابزار و مقياس هايى معين شده كه به درد ديگرى نمى خورد (مانند: وسائل مطالعات فلكى، تشريح و ميكروب شناسى كه با يكديگر تفاوت زيادى دارند.)
همان طور كه عاقلانه نيست به يك منجّم و ستاره شناس گفته شود:
فلان ميكروب را با وسايل و محاسبات نجومى براى ما ثابت كن، همچنين نبايد از متخصص رشته ميكروب شناسى هم انتظار كشف قمرهاى مشترى را با وسايل ميكروب شناسى داشت، زيرا هر كدام در قلمرو علمى خود مى توانند تصرف كنند و نمى توانند نسبت به خارج از محدوده خود به نفى و اثبات بپردازند.
بنابراين ما چگونه به علوم طبيعى حق مى دهيم كه در خارج از طبيعت بحث كند، با آنكه منطقه نفوذ آن، محدود به طبيعت و آثار و خواص آن است؟!
نهايت حقى را كه مى توان براى يك علم طبيعى قايل شد اين است كه او مى تواند بگويد: من نسبت به ماوراء طبيعت، سكوت اختيار مى كنم، چون از حدود مطالعه و ابزار كارم خارج است، نه اين كه انكار كند.
چنانكه «اگوست كنت» - كه يكى از پايه گذاران اصول فلسفه حسى است- در كتاب «كلماتى در پيرامون فلسفه حسى» مى گويد: «چون ما از آغاز و انجام موجودات، بى خبريم نمى توانيم وجود موجود سابق يا لاحقى

[220]

(آينده) را انكار كنيم، همچنانكه نمى توانيم آن را اثبات كنيم. (دقت كنيد) خلاصه اين كه: همان طور كه فلسفه حسى، به واسطه جهل مطلق - در اين قسمت - از هر گونه اظهار نظرى خوددارى مى كند، همين طور هم علوم فرعى - كه اساس فلسفه حسى است- بايد از قضاوت درباره آغاز و انجام موجودات خوددارى كند. يعنى ما علم، حكمت و وجود خدا را انكار نمى كنيم، بلكه بى طرفى خود را در ميان نفى و اثبات حفظ مى نماييم.»
منظور ما هم همين است كه نمى توان عالم ماوراء طبيعت را
از دريچه علوم طبيعى مشاهده نمود. اصولا از نظر خداپرستان
آن خدايى را كه ابزار و اسباب طبيعى بخواهد ثابت كند، خدا نيست!، زيرا آنچه را كه اسباب طبيعى ثابت مى كند در حدود ماده
و خواص آن است.
چگونه مى توان موجودى را كه خود مادى و طبيعى است، خالق ماده و طبيعت دانست؟
اساس عقيده خداپرستان جهان بر آن است كه:
خدا از ماده و عوارض ماده به كلى منزّه است و با هيچ يك از ابزارهاى مادى درك نمى شود.
بنابراين نبايد انتظار داشت كه خالق موجودات جهان را در زير ميكروسكوپ يا پشت تلسكوپ و در اعماق آسمان ها ديد; اين انتظار نابجا و بى مورد است.
2. نشانه هاى خداوند
به طور كلى مى توانيم هر موجودى را از اثرش بشناسيم، حتى موجوداتى را كه با حواس پنجگانه درك مى كنيم، زيرا هيچ موجودى در منطقه فكر ما وارد نمى شود و محال است كه مغز، ظرف

[221]

موجودات شود. مثلا: اگر شما خواسته باشيد جسمى را با چشم تشخيص دهيد و وجود آن را درك كنيد، در ابتدا چشم را در سمتى قرار مى دهيد كه احتمال مى دهيد آن جسم در آنجا باشد، سپس نور بر آن مى تابد و پرتو آن از مردمك چشم بر نقطه خاصى (شبكيّه) منعكس مى شود. آنگاه اعصاب بينايى آن را گرفته، به مغز مى رسانند و انسان آن را درك مى كند.
و اگر از راه لمس كردن باشد، اعصاب زير پوست، به وسيله تماسى كه با آن مى گيرند اطلاعاتى به مغز داده و انسان آن را درك مى نمايد.
بنابراين ادراك يك جسم از اثر آن (رنگ،صوت، تأثير در لامسه و...) مى باشد و هيچ گاه خود آن جسم در مغز جاى نمى گيرد و اگر رنگى نبود و يا اعصاب از درك آن عاجز بود، اصلا شناخته نمى شد.
در ضمن براى شناختن هر موجودى تنها يك اثر كافى است. مثلا: كشف يك كوزه سفالى و يا يك سلاح زنگ زده، از زير طبقات زمين نشان مى دهد كه در ده هزار سال پيش در فلان نقطه زمين چه انسان هايى و با چه اوضاع و احوالى بوده اند.
با در نظر گرفتن اين كه بايد هر موجودى را- اعم از مادى و غير مادى - از اثر آن شناخت و با توجه به اين كه براى شناختن يك موجود، تنها يك اثر كافى است، آيا اين همه موجودات - كه سرشار از اسرار و ريزه كارى هاى شگفت آور هستند- براى شناختن خدا كافى نيست؟! شما براى شناختن يك موجود، به يك اثر اكتفا مى كنيد و حداقل از يك كوزه سفالى، قسمتى از حالات انسان هاى چند هزار سال پيش را به دست مى آوريد، در حالى كه ما بى نهايت اثر، بى

[222]

نهايت موجود و بى نهايت نظم براى شناختن خدا داريم; آيا اين اندازه اثر كافى نيست؟!
به هر گوشه عالم كه نظر كنيد، نشانه اى از قدرت و علم اوست. باز هم مى گوييد: با چشم نديديم، با گوش نشنيديم، زير چاقوى تشريح يا پشت تلسكوپ، تماشا نكرديم; مگر براى وجود هر چيز، چشم لازم است؟!
3. آنچه مى بينيم و آنچه نمى بينيم
خوشبختانه علوم مادى با طرح مسائلى- كه بهترين ابزار براى نفى عقيده مادى گرى و الحاد است- قبر خود را با دست خود كنده است.
شايد در گذشته يك دانشمند مى توانست بگويد: آنچه را كه حواس درك نكرده، قبول ندارم، اما امروزه بر اثر پيشرفت علوم ثابت شده است كه:
موجوداتى كه در عالم، قابل احساس نيستند به مراتب از آنچه تا كنون درك شده بيشتر و فراوان ترند. در دل طبيعت آن قدر موجود هست كه با هيچ يك از حواس درك نمى شوند و موجودات درك شده در مقابل آنها حكم صفر را دارند!
براى نمونه به چند نمونه زير توجه فرماييد:
الف) در فيزيك به ما مى گويند: اصول رنگ ها هفت رنگ بيشتر نيست كه نخستين آنها رنگ سرخ و آخرين آنها بنفش است، ولى در ماوراء آنها هزاران رنگ قرار دارد كه براى ما قابل درك نيست و حدس مى زنند كه ممكن است بعضى از حيوانات تعدادى از آنها را ببينند.
علت مطلب روشن است، زيرا رنگ بر اثر امواج نور پيدا مى شود،

[223]

يعنى نور آفتاب يا نورهاى ديگر، مركب از رنگ هاى گوناگون است كه بر روى هم رنگ سفيد را تشكيل مى دهند و چون به جسمى مى تابد، آن جسم قسمت هاى مختلفى از رنگ هاى آن را در خود هضم مى كند و بعضى را هم بر مى گرداند.
آن را كه بر مى گرداند همان است كه ما مى بينيم و به همين جهت اجسام در تاريكى داراى هيچ رنگى نيستند و از طرفى اختلافات و تغيير رنگ ها نتيجه تغيير تعداد نوسان امواج نور است. يعنى اگر تعداد ارتعاش در هر ثانيه به 458 تريليون برسد، رنگ سرخ را تشكيل مى دهد و در 727 تريليون، رنگ بنفش را و پايين تر و بالاتر از اين دو، رنگ هاى فراوانى وجود دارند كه براى ما قابل درك نيستند.
back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation