قبل | فهرست | بعد |
آئين اسلام سومين جلوه رحمت
از جلوه هاى رحمت حق آيين مقدس اسلام است كه دينى كامل و نعمتى تمام است كه از آن به عنوان جهان تشريع نيز ياد مى كنند .
انسان براى بقاى ظاهر خود بايد از سفره نعمت مادى حق سهمش را از طريق مشروع مصرف كند و براى بقا و رشد و كمال باطن خويش بايد عملا به مقررات الهى گردن نهد .
انسان براى تأمين خير دنيا و آخرت خود بايد دستى در سفره تكوين و دستى در سفره تشريع داشته باشد تا با كمك گرفتن از نعمت ظاهرى و نعمت معنوى به كمال لايق مربوط به خود برسد .
انسان بايد بداند كه پروردگار بزرگ و مهربان از باب احسان و لطف و رأفت و رحمت ، عنايت ويژه اى به او نموده و احكام و مقررات و معارفى را به زبان قرآن و زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله) و زبان امامان معصوم (عليهم السلام)برايش بيان فرموده است ، تا او را از فرومايگى حيوانى تعالى بخشد و وى را از تاريكى جهل و غفلت و نسيان به نور ايمان و معرفت و محبت و قرب خويش هدايت نمايد و در پناه ولايت خود او را در تمام مراحل حيات دنيا و آخرت با كامل ترين برنامه زندگى به عالى ترين درجات سعادت مادى و معنوى برساند ، ولى شرط بهره مندى از اين رحمت ويژه اين است كه انسان به اختيار و اراده خود دين خدا را انتخاب نمايد و همه امور زندگى اش را با آن هماهنگ سازد .
آرى ; حضرت او به اقتضاى رحمت و رأفتش انسان را به راه مستقيم هدايت مى كند و پيامبران و امامان معصوم را در خيمه حيات بشر چون مشعل هاى نور مى فرستد و قرآن را به عنوان قانون سعادت نازل مى كند و اين انسان است كه بايد با اختيار و اراده خود راه سعادت را با بندگى و طاعت و خدمت به خلق بپيمايد و از اين طريق خود را لايق و شايسته رحمت خاصه حق كند و زمينه آمرزش و ورود در بهشت را نسبت به خود فراهم آورد و از ناسپاسى در برابر دين بپرهيزد كه ناسپاسى در برابر دين بلايى عظيم و مصيبتى سنگين است كه هر كس دچار آن شود از رحمت ويژه حق و آمرزش حضرت محبوب و ورود در بهشت محروم مى گردد .
او با ارائه دين كامل ، راه رسيدن به خوشبختى را براى انسان ترسيم كرد ولى انسان ها در برابر اين راه به دو گروه تقسيم شدند ، گروهى عقل و انصاف به خرج داده راه خدا را انتخاب كردند و گروهى بر اثر كبر و لج بازى و عناد جاهلانه به ناسپاسى نسبت به اين نعمت عظيم برخاستند و به دست خود مايه بدبختى و تيره روزى را براى خود فراهم آوردند .
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً .
ما راه را به او نشان داديم يا سپاس گزار خواهد بود يا ناسپاس .
مقررات دينى به احكام پنج گانه واجب و حرام و مستحب و مكروه و مباح تقسيم مى گردد و عمدتاً از آنها به عنوان اوامر و نواهى الهى ياد مى شود .
حضرت حق اوامر و نواهى خود را كه بر اساس سعادت دنيا و آخرت انسان نظام داده شده به وسيله كتاب هايى آسمانى چون « صحف » ابراهيم (عليه السلام) و « زبور » داود (عليه السلام) و « تورات » موسى (عليه السلام) و « انجيل » عيسى (عليه السلام) فرستاد و همه آنها را در قرآن مجيد بر پايه نياز انسان تا قيامت كامل كرد .
شيرازه دين در همه دوره ها بر اساس توحيد و معاد و حقايق اعتقاديه پايه گذارى شده و تنها كيفيت برنامه ها و عبادت ها در هر عصرى متناسب با مردم همان روزگار بوده و روز به روز تطور تكاملى داشته است تا به صورت قرآن و روايات پيامبر (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) كه تا روز قيامت پاسخگوى نيازهاى مادى و معنوى انسان است جلوه كرده و رخ نموده است .
شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلاَ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ .
از دين آنچه را به نوح سفارش كرده بود ، براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم ; و آنچه را به ابراهيم و موسى و عيسى به آن توصيه نموديم اين است كه : دين را برپا داريد و در آن فرقه فرقه و گروه گروه نشويد . . .
در اين آيه شريفه از پنج پيامبر اولوالعزم ياد شده و واژه « دين » هم مفرد آمده است .
عرصه تكليف راهى به سوى رحمت
خطاب هاى حضرت حق به انسان در مدار يَا أيُّهَا النَّاس ، يَا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا ، يَا عِبادِى ، يَا بَنى آدَمَ كه در قرآن مجيد و ديگر كتاب هاى آسمانى آمده نوازشى از مهر و لطف و رأفت و محبت حق به انسان است كه وى را با لحاظ كردن كرامت و ارزشش به عرصه تكليف و مسؤوليت خوانده ، تا از طريق اداى تكليف و عمل به مسؤوليت در مدتى كه در دنياست با صاحب هستى و مالك الملوك و رب الارباب در ارتباط باشد و از اين طريق خود را به رحمت بى نهايت دوست نزديك نمايد .
حضرت امام صادق (عليه السلام) در توضيح خطاب حق به انسان كه عنايتى است از رب الارباب به موجودى برخاسته از خاك و تراب مى فرمايد :
« لَذَّةُ ما فِى النِّداءِ أزالَتْ تَعَبَ العِبادَةِ وَالفَناءِ » .
لذتى كه در شنيدن اين نداست رنج عبادت و سختى جهد و كوشش در راه محبوب را از بين مى برد .
تكاليف ، پيوند انسان با خدا
با توجه به اين لطيفه كه خداوندى كه عظمت او بى نهايت است ، انسان محدود و ضعيف البنيه و حقير و كوچك را مورد خطاب و توجه خويش قرار مى دهد و از او تكليف و عبادت و بندگى و خدمت و انجام خير مى خواهد ، عبادت و خدمت را بر او سهل و روان مى كند و دلش را شايسته تحمل اسرار ملكوت مى نمايد و جانش را آيينه تجلى دهنده اسما و صفات مى كند .
لياقت و شايستگى انسان است كه كتابى چون قرآن كه دريايى از معارف و حاوى مسائل ملكوتى و برنامه هاى تربيتى و خودسازى است به او عنايت مى شود و پيامبران و امامان به عنوان آموزگاران آسمانى براى به كمال رساندن او در كنارش قرار مى گيرند .
جشن تكليف
عالم پارسا و زاهد دانا و بصير بينا سيد بن طاووس فرا رسيدن زمان تكليف و بلوغ خود را كه زمان لايق شدن براى شنيدن خطابات حق است جشن گرفت و نقل و نبات و شيرينى به مهمانان داد و درباره اين شرافت كه دروازه ورود به عرصه رحمت رحيميه است كتابى نوشت .
اينكه حضرت حق انسان را شايسته امر و نهى بداند و لايق خطاب شمارد بزرگ ترين افتخار است و آغاز تكليف لحظه جدايى و امتياز نوجوان از كودكان و سبك مغزان و ديوانگان و حيوانات است و زمان نورانى راه يابى به ميدان مغفرت و بهشت و ميدان مسابقه خيرات و خوبى هاست .
فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ .
به جانب نيكى ها و كارهاى خير پيشى جوييد .
سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَة مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّة عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالاَْرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ .
سبقت جوييد به آمرزشى از سوى پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش چون پهناى آسمان و زمين است ، براى كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند ، آماده شده است ; اين فضل خداست كه آن را به هركس بخواهد عطا مى كند و خدا داراى فضل بزرگ است .
راستى كسى كه در مسابقه خيرات شركت نكند و به سوى مغفرت و بهشت نشتابد بزرگ ترين ستم را بر خود روا داشته و به خاطر محروم نمودن خويش از راه يافتن به بارگاه ربوبى ، خود را از هر حيوانى پست تر كرده و حقا كه سزاوار جريمه اى سنگين و عذابى سخت است .
هركه به دل بار عشق يار نداردخشك درختى بود كه خار ندارد
اين كه نويدم دهى به روضه رضوان *** گو به كسى اين سخن كه يار ندارد
بار مراد از نشاط دهر نبندد *** هر كه بر آن آستانه بار ندارد
هر كه نشد آتش شهيد ره عشق *** حاصلى از عيش روزگار ندارد
روح و حقيقت دين
اصل دين همان اسلام آوردن و تسليم بودن در برابر خداست و پيامبران الهى به خاطر اينكه با همه وجود تسليم حق بودند مسلمان لقب يافتند .
مسلمان در اصطلاح قرآن به كسى گفته مى شود كه جان و دل در گرو توحيد برده و به معاد يقين دارد و عملا تسليم همه احكام و قوانين الهى است و از طغيان و عصيان و سرپيچى در برابر حق پرهيز جدى دارد .
تسليم حالت بسيار باارزشى است كه پيامبران تحققش را در وجودشان از ابتداى زندگى و در دعاهايشان در مراحل مختلف حيات از خدا درخواست كردند .
درخواست پيامبران الهى براى تسليم
حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) پس از بناى كعبه با تضرع و زارى به محضر حضرت حق عرضه داشتند :
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ . . .
پروردگارا ! ما را با همه وجود تسليم خود قرار ده و نيز از دودمان ما امتى كه تسليم تو باشند پديد آر . . .
در اين زمينه فرمان صريح خدا به حضرت ابراهيم (عليه السلام) پذيرش اسلام و تسليم شدن است :
إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ .
و ياد كنيد هنگامى كه پروردگارش به او فرمود : تسليم باش . گفت : به پروردگار جهانيان تسليم شدم .
و آن حضرت و نيز يعقوب (عليه السلام) به فرزندانشان همين سفارش را داشتند :
وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِىَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ .
و ابراهيم و يعقوب پسرانشان را به آيين اسلام سفارش كردند كه : اى پسران من ! يقيناً خدا اين دين را براى شما برگزيده ، پس شما بايد جز در حالى كه مسلمان باشيد ، نميريد .
و حضرت ابراهيم (عليه السلام) است كه ما را به شرط رعايت اين حقيقت مسلمان ناميد :
. . . هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ. . . .
. . . او شما را پيش از اين « مسلمان » ناميد و در اين قرآن هم به همين عنوان نامگذارى شده ايد . . . .
نقش تسليم در انجام تكاليف
انسان وقتى در گردونه حالت تسليم قرار گيرد ، عاشقانه همه احكام و عبادات و مقررات خدا را مى پذيرد و در تمام مراحل زندگى اش به كار مى گيرد و هرگز از عبادت و خدمتى روى نمى گرداند و از تداوم دادن عمل به فرمان هاى حق ملول و خسته نمى شود و خود را با همه تسليم شدگان تاريخ حيات در همه برنامه هاى عبادى كه در هر عصرى به كيفيتى خاص متوجه انسان بوده هماهنگ و همراه مى كند و به اين معنا توجه مى كند كه عبادات با هر كيفيتى كه وضع شده شامل حال همه مؤمنان تاريخ بوده و در اين زمينه بدون دليل و برهان كسى را استثنا نكرده اند و پايه گذارى عبادات و مقررات در حقيقت راهى است كه انسان با سلوك در آن راه به رحمت خدا و قرب و لقاى او مى رسد .
نمونه اى از عبادات در امم سابقه
بررسى آيات مربوط به نماز ، زكات ، جهاد ، امر به معروف و نهى از منكر اين حقيقت را روشن مى سازد كه اين احكام و مقررات متوجه همه امت ها بوده و اختصاص به امتى نداشته ، چيزى كه هست در چگونگى و كيفيت به خاطر تناسب با وضع روحى و عقلى امت ها تفاوت داشته است مثلا براى اينكه بدانيد نماز در همه اعصار و قرون به عنوان حكم حق در مكتب انبيا و حيات امت ها جارى بوده به نمونه اى چند از آيات قرآن در اين مسئله اشاره مى شود :
در كوه طور به حضرت موسى (عليه السلام) خطاب مى شود :
. . . وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِى .
. . . و نماز را براى ياد من برپا دار .
و نيز از درخواست هاى ابراهيم (عليه السلام) از خدا توفيق اقامه نماز از جانب خود و فرزندان و نسلش مى باشد :
رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِى رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ .
پروردگارا ! مرا بر پادارنده نماز قرار ده و نيز از فرزندانم برپادارندگان نماز قرار ده . و پروردگارا ! دعايم را بپذير .
و مردم شهر مدين به حضرت شعيب (عليه السلام) مى گفتند : چرا و به چه دليل با بت پرستى ما مبارزه مى كنى ؟ آيا نمازت ترا به نكوهش ما وا داشته ؟
. . . أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا. . . .
. . . آيا نمازت به تو فرمان مى دهد كه آنچه را پدرانمان مى پرستيدند رها كنيم ؟ . . .
و نيز درباره اسماعيل (عليه السلام) صادق الوعد آمده است كه همواره خاندان خويش را به نماز و زكات فرمان مى داد و به سبب همين كار مرضى و محبوب پروردگارش شد :
وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً .
و همواره خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مى داد و نزد پروردگارش پسنديده بود .
قرآن مجيد پس از بيان راه و روش ده تن از پيامبران چنين هشدار مى دهد كه : در پى آنان افرادى جانشين شدند كه نماز را ضايع و تباه و از شهوات و خواسته هاى شيطانى پيروى كردند :
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ. . . .
سپس بعد از آنان نسلى جايگزين آنان شد كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند . . .
پس موضوع نماز يا زكات يا ساير احكام ويژه شريعت محمدى نيست ، حقايقى است كه متوجه همه انسان ها بوده تا از اين طريق به رحمت ويژه حق برسند و سعادت دنيا و آخرتشان تأمين گردد .
در سوره مباركه نحل با برشمارى بسيارى از جلوه هاى رحمت مادّى و معنوى گوشزد مى كند كه اين ها آياتى براى اهل تفكر
تعقل، تذكر، اطاعت و ايمانو به اميد هدايتو سپاسگزارىو تسليم پذيرى شماست :
. . . كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ .
. . . نعمت هايش را بر شما كامل مى كند تا تسليم فرمان هاى او شويد .
موجبات رحمت
موجبات رحمت الهى
رحمت خاص ـ كه احياناً از آن به عنوان رحمت رحيميه تعبير مى شود ـ فراگير نسبت به موجودات غير مكلّف نيست و دايره عام ندارد و راهش به سوى همه مخلوقات باز نمى باشد ، بلكه بر اساس لياقت و قابليت به انسان هايى در شرايط ويژه عطا مى گردد .
انسان ، با ايمان به قرآن و عمل به آيات آن و با اعتقاد به پيامبران و با قبول ولايت و رهبرى امامان و اجراى دستورات آنان و مزيّن شدن به حسنات اخلاقى و قرار گرفتن در گردونه اعمال شايسته و آراسته شدن به توبه حقيقى اتصال به رحمت حق پيدا مى كند و از بركت آن رحمت و پرتو آن حقيقت ، دنيا و آخرتش آباد مى شود .
حسنات اخلاقى
اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره حسنات اخلاقى فرموده :
« رَوِّضُوا أنفُسَكُم عَلَى الأخلاَقِ الحَسَنَةِ ، فَإنَّ العَبْدَ المُسْلِمَ يَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ دَرَجَةَ الصائِمِ القائِمِ » .
وجود خود را بر اساس اخلاق نيكو پرورش دهيد ، زيرا انسان مسلمان به سبب اخلاق نيكويش به مرتبه روزه گير شب زنده دار مى رسد .
حضرت امام صادق (عليه السلام) در روايتى بسيار مهم درباره ارزش هاى اخلاقى فرموده است :
« إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَتَعالى خَصَّ رَسُول اللهِ رَسُولَهُ بِمَكارِمِ الأخلاقِ ، فَامْتَحِنُوا أنْفُسَكُم فَإن كانَت فِيكُم فَاحمَدُوا اللهَ عَزَّ وَجَلَّ وَارغَبُوا إلَيهِ فِى الزيادَةِ مِنْها فَذَكَرَها عَشَرَةً : اليَقينَ والقَناعَةَ والصَّبْرَ والشُّكْرَ والحِلْمَ وحُسنَ الخُلْقِ والسَّخاءَ والغيرَةَ والشُّجاعَةَ والمَرُوءَةَ » .
به يقين خداى تبارك و تعالى پيامبر را به ارزش هاى اخلاقى اختصاص داد ، تا خود را در اين زمينه بيازماييد ، اگر در شما وجود دارد خداى عزّ و جلّ را سپاس گوييد و به سوى آن در افزونى اش رغبت كنيد ، پس ده بخش از ارزش ها را ذكر كرد : يقين و قناعت و صبر و شكر و بردبارى و اخلاق نيكو و سخاء و غيرت و شجاعت و جوانمردى .
قرآن مجيد از مصاديق نيكى و نيكوكارى را ايمان به پيامبران الهى مى داند و مؤمنان به پيامبران را اهل صدق و تقوا مى شمارد و صدق و تقوا را مايه رساندن انسان به رحمت الهى به حساب مى آورد .
خيرخواهى و مهربانى با مردم
يك انسان مسلمان كه خواهان سير و سلوك است بايد با ديدگاه مهر و لطف و خيرخواهى به ديگران بنگرد ، نظير پيامبران و امامان كه حتى نسبت به ناپاكان نيز خيرخواه بودند .
شخص سالك كه بخواهد بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ گفتنِ او حقيقت پيدا كند بايد رحمت حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانيه و رحيميه متحقق شود و علامت حصول نمونه آن در قلب آن است كه با چشم عنايت و تلطف و مهربانى به بندگان خدا نظر كند و خير و صلاح همه را طالب باشد . و اين نظر ، نظر انبياى عظام و اولياى كرام (عليهم السلام) است ، البته آنان دو نظر دارند : يكى نظر به سعادت جامعه و نظام عائله و مدينه فاضله و ديگر نظر به سعادت شخص .
آنان علاقه كامله به اين دو سعادت دارند و قوانين الهيّه كه به دست مباركشان تأسيس و انفاذ و كشف و اجرا مى شود اين دو سعادت را كاملا مراعات مى نمايد ، حتى در اجراى قصاص و حدود و تعزيرات و امثال آنكه به نظر مى رسد با ملاحظه نظام مدينه فاضله تأسيس و تقنين شده است ، هر دو سعادت منظور است ، زيرا كه اين امور در اكثر موارد براى تربيت فرد جنايتكار و رساندن او به سعادت دخالت كامل دارد ، حتى كسانى كه نور ايمان و سعادت ندارند و آنان را با جهاد و امثال آن به قتل مى رسانند ـ مثل يهود بنى قريظه ـ براى خود آنان نيز اين قتل صلاح و اصلاح بود و مى توان گفت : از رحمتِ كامله نبىّ ختمى قتل آنان است زيرا كه با بودنشان در اين عالم در هر روزى براى خود عذاب هاى گوناگون آخرتى تهيه مى كردند ، كه تمام حيات اينجا به يك روز عذاب و سختى هاى آنجا برابرى نكند .
و اين مطلب براى كسانى كه ميزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسببات آنجا را مى دانند پر واضح است ، پس شمشيرى كه به گردن يهود بنى قريظه و امثال آن زده مى شد به افق رحمت نزديك تر بوده و هست تا به افق غضب و سخط .
ممكن بود خداى تعالى فرعون را به صاعقه غضب بسوزاند ولى رحمت رحيميّه براى او ، دو پيامبر بزرگ چون موسى و هارون (عليهما السلام)فرستاد و در عين حال سفارش او را فرمود كه : با كلام نرم و لَيّن با وى گفتگو كنيد ، باشد كه ياد خدا افتد و از كردار خود و عاقبت كار بترسد .
اين قانون امر به معروف و نهى از منكر است . اين كيفيت ارشاد كسى مثل فرعونِ دچار طغيان و ياغى گرى است ! !
اكنون تو نيز كه مى خواهى امر به معروف و نهى از منكر كنى و خلق خدا را ارشاد نمايى از اين آيات شريفه الهيه كه براى تذكّر و تعلّم فرود آمده متذكر شو و تعليم بگير .
با قلب پر محبت و دل باعاطفه با بندگان خدا برخورد كن و خير آنان را از صميم قلب طالب شو و چون قلب خود را رحمانى و رحيمى يافتى به امر و نهى و ارشاد قيام كن تا دل هاى سخت را برق عاطفه قلبت نرم كند.
ادب وسيله رحمت است
از عواملى كه انسان را به رحمت حق متصل مى كند و گاهى هم سبب هدايت انسان مى شود و زمانى هم به محبوبيت انسان مى افزايد ادب در برابر حقايق يا در مقابل اشخاص سزاوار ادب است .
ادب فضيل
در « تفسير كشف الأسرار » عالمى بزرگوار برايم حكايت كرد ، به دستور فضيل عياض راه قافله اى را زدند و بار و بنه آنان را تخليه كردند ، ثروتى سنگين و مُكنتى فراوان با قافله بود كه فراوانى ثروت فضيل و دستيارانش را بسيار خوشحال كرد ، دستياران در حال بررسى به پارچه اى گره خورده در ميان بار و بنه برخوردند ، گره از آن گشودند بر صفحه اى آية الكرسى نوشته شده بود و در كنار آيات اين دعا كه خدايا ! از بركت آية الكرسى بار و بنه ما را از دستبرد فضيل و نوچه هايش حفظ فرما .
فضيل فرمان داد : همه مال اهل قافله را به آنان باز گردانيد و دينارى از آنان را دست نزنيد كه ما دزد كالاييم نه دزد عقيده و ايمان ، صاحب اين اموال به اعتقاد اينكه آية الكرسى اموالش را در حفظ خدا قرار مى دهد آية الكرسى را در بار و بنه اش نهاده ، اگر ما اين اموال را ببريم عقيده يك نفر را به قرآن دزديده ايم و اين ضربه اى است كه قابل جبران نيست.
او يك بار ديگر بنا به نقل « تذكرة الأولياء » عطار به يك آيه ديگر قرآن آيه شريفه :
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ . . . .
آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود ؟ . . .
ادب كرد و همين ادب سبب نجات و هدايت او شد و پس از هدايت يافتن تبديل به عارفى كم نظير گشت !
تعهد طبيب
آورده اند كه در روزگاران گذشته حاكم مملكتى مى خواست رقيبى از رقيبان خود را نابود كند ، پزشك حاذق و ماهر شهر را خواست و به او گفت : زهرى براى من آماده كن تا با غذا مخلوط كنم و به خورد رقيبم بدهم و او را از پاى در آورم ، طبيب گفت : من هنگام گرفتن دانشنامه پزشكى سوگند خورده ام كه به مردم خدمت كنم و جانشان را از خطر برهانم و از خيانت به آنان بپرهيزم ، روى اين حساب دست به چنين كارى كه جز خيانت چيزى نيست نمى زنم .
حاكم دستور داد طبيب را به زندان اندازند ، طبيب به زندان رفت و حدود شش ماه رنج زندان را تحمل نمود ، پس از شش ماه دوباره حاكم درخواستش را با طبيب در ميان گذاشت ، ولى طبيب از اجابت حاكم سرپيچى كرد ، حاكم بر تعهد طبيب آفرين گفت و او را نجات داد و در نهايت نزد حاكم بسيار محبوب شد.
اوج ادب انسان ، ادب در برابر حق و فرمان ها و دستورات اوست ، اين ادب مايه رشد و تكامل و سبب سعادت دنيا و آخرت و نهايتاً عامل اتصال به رحمت رحيميه و رضوان الهى و بهشت عنبر سرشت و بالاتر از همه رسيدن به مقام قرب و لقا و وصال است .
به قول سالك مسالك الهيه و معارف ربانيه حضرت فيض :
قومى به منتهاى ولايت رسيده انداز دست دوست جام محبت چشيده اند
از تيغ قهر زندگى جان گرفته اند *** وز جام لطف باده بى غش چشيده اند
هرچند گشته اند سراپاى صنع را *** غير از جمال صانع بى چون نديده اند
طوبى لهم كه سر به ره او فكنده اند *** بشرى لهم كه از دو جهان پا كشيده اند
تحقق اين ادب همان بندگى و طاعت خالصانه است كه انسان را به اوج كرامت و معيت مع الله و قلّه انسانيت مى رساند .
هجرت و جهاد
هجرت و جهاد در راه خدا ، بدون ترديد زمينه ساز طلوع رحمت و مغفرت از افق زندگى انسان است ، مكلّفى كه كلاس تحصيل معرفت دينى را طى كرده و بر پايه معرفت از ايمان به خدا و روز قيامت برخوردار شده و براى حفظ دين و تبليغ آن و مصونيت دادن به سلامت معنوى خود و خانوداه اش از ديار كفر به سرزمين ايمان هجرت نموده و با مال و جان به جهاد در راه خدا برخاسته ، شايسته رحمت خدا و مغفرت و آمرزش اوست ، چنانكه قرآن مجيد با صراحت به اين حقيقت اشارت دارد :
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللهِ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ .
يقيناً كسانى كه ايمان آورده و آنانكه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند; و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
توبه
قرآن مجيد توبه حقيقى و آمرزش خواهى جدّى را زمينه ساز تجلّى رحمت خدا به صورت نعمت هايى چون فراوانى باران و افزونى مال و اولاد خوب و سرسبزى و طراوت زمين و گياهان و پر شدن رودها و رودخانه ها از آب مى داند ، نوح به فرمان پروردگار به ملّت و قومش گفت :
. . . اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً * وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَال وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَكُمْ جَنَّات وَيَجْعَل لَكُمْ أَنْهَاراً .
. . . از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره بسيار آمرزنده است . * تا بر شما از آسمان باران پى در پى و با بركت فرستد ، * و شما را با اموال و فرزندان يارى كند و برايتان باغ ها و نهرها قرار دهد .
ربيع بن صبيح مى گويد : مردى به محضر حضرت امام مجتبى (عليه السلام) از قحطى و خشكسالى شكايت كرد ، حضرت به او فرمود : از خدا براى زدوده شدن گناهانت درخواست آمرزش كن و مردى ديگر به پيشگاه آن حضرت آمد و از تهيدستى و فقر شكوه كرد ، حضرت به او فرمود : از خدا درخواست مغفرت كن و ديگرى آمد و گفت : دعا كن خدا به من پسرى عنايت كند . حضرت فرمود : از خدا آمرزش بخواه ، به حضرت گفتيم چند نفر به حضورت آمدند و هر كدام از چيزى شكايت كردند و شما همه آنان را به آمرزش خواهى از خدا فرمان دادى ، فرمود : من از پيش خود آنان را به آمرزش خواستن از حق راهنمايى نكردم من به اعتبار گفته خدا كه از نوح (عليه السلام) حكايت كرده است كه به قومش گفت : براى رسيدن به انواع نعمت ها از خدا درخواست آمرزش كنيد ، آنان را به آمرزش خواستن هدايت نمودم.
آرى ; به فرموده قرآن توبه از گناه و آمرزش خواهى باعث تجلى رحمت به صورت انواع نعمت ها خواهد شد .
و نيز همه حقايق معنوى چون معرفت ، سلوك در راه حق ، اداى واجبات ، ترك محرمات ، تقوا و خدمت به بندگان خدا به ويژه مؤمنان سبب مى شود كه انسان استحقاق رحمت خدا را كه به صورت رضايت او و بهشت عنبرسرشتش جلوه مى كند پيدا كند .
قرآن مجيد درباره توبه و عمل صالح و پاداشش مى فرمايد :
فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ .
و اما كسى كه از شرك و عصيان توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام داده ، اميد است كه از رستگاران باشد ،
وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى .
و كسانى كه مؤمن بيايند در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده اند ، براى آنان برترين درجات است .
محبت اهل بيت (عليهم السلام)
عشقورزى به امامان بزرگوار كه اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) خدا هستند و پيروى از آنان ، مايه سعادت دنيا و آخرت و رهايى از عذاب اليم و نجات از شدايد و مصايب اخروى است .
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده :
« حُبّى وَحُبُّ أهل بَيتى نافِعٌ فى سَبْعَةِ مَواطِنَ أهوالُهُنَّ عَظيمَةٌ : عِنْدَ الوَفاةِ وفِى القَبْرِ وعنْدَ النُّشُورِ وعِنْدَ الكِتابِ وعِنْدَ الحِسابِ وعِنْدَ الميزانِ وعِنْدَ الصّراطِ » .
محبت به من و محبت به اهل بيتم در هفت جا كه هراس هايش بزرگ است سودبخش است : هنگام مردن و در قبر و وقت زنده شدن در قيامت و هنگام رسيدگى به پرونده و زمان حساب و كنار ترازوى سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط .
جلوه رحمت حق در اهل بيت (عليهم السلام) چنان گسترده و وسيع است كه نقل شده اميرالمؤمنين (عليه السلام) هنگام عبور بر كشته هاى دشمن در جنگ جمل با صداى بلند گريست كه چرا اينان به جاى انتخاب حق ، باطل را برگزيدند و چرا با گشوده بودن درهاى رحمت الهى به دوزخ راه سپردند ؟ ! .
و نيز روايت شده حضرت امام حسين (عليه السلام) پس از شهادت همه ياران و فرزندان و اهل بيتش به دشمن خطاب كرد :
تا خون گلويم را بر زمين نريخته ايد باب رحمت خدا به رويتان باز است ، توبه كنيد تا نجات يابيد .
لشكر يزيد مى خواستند امام را به قتل برسانند ، ولى آن حضرت مى كوشيد تا جان مرده آنان را زنده كند و قلب تاريكشان را به نور ايمان منور سازد .
لشكر يزيد مى خواستند حضرت امام حسين (عليه السلام) را چون ديگر يارانش قطعه قطعه كنند و او را به درد و رنج اسلحه دچار سازند ، ولى آن حضرت اراده جدى داشت كه آنان را از عذاب ابد برهاند و به بهشت برساند ، راستى مهر و رحمت و لطف و مهربانى امام معصوم (عليهم السلام)و جانشين به حق پيامبر (صلى الله عليه وآله) تا كجاست ؟ !
با چنين حسن و ملاحت اگر اينان بشرنداز ديار دگر و آب و هواى دگرند
آرى ; رحمت اينان به بشر در طول رحمت همان حقيقت حقّه اى است كه در قرآن مجيد فرموده است :
. . . وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ .
. . . و ما به او از رگ گردن نزديك تريم .
قرآن مَظهر و مُظهر رحمت
سراسر عالم آفرينش و جهان هستى جلوه رحمت تكوينى حق تعالى است و كتاب هاى آسمانى و پيامبران و امامان نيز تفضّلات و رحمت تشريعى او محسوب مى شوند .
همه سو و همه جا و همه صادر شده هاى از رحمت حضرت او است و قرآن كامل ترين و مَظهر تام و مُظهر حقيقى رحمت تشريعى است .
فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللهِ . . . .
پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر . . .
بر اساس اين آيه شريفه بايد به سوى آثار رحمت حق نظر كرد تا بصيرت يافت ، با اين همه بهرهورى بيشتر از تفضلات الهى زمينه هايى دارد ، از جمله خود را در مسير وزش نسيم رحمت الهى قرار دادن است به طورى كه عقل و قلب و جان و روح از آن نسيم زنده شود و درخت وجود انسان ثمراتى چون ايمان و اخلاق و عمل صالح دهد .
حضرت امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد :
« ألا وَإنَّ فى أيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٌ اَلا فَتَعَرَّضُوا لَهَا » .
در روزگارتان نسيم هاى رحمت ويژه مىوزد ، مواظب باشيد خود را در معرض وزش آن نسيم ها قرار دهيد و استفاده كنيد .
بهرهورى از رحمت تام حق كه قرآن است و خود باعث جلب رحمت واسعه الهى در دنيا و آخرت به سوى انسان مى باشد شرايطى دارد از جمله :
وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ .
و هنگامى كه قرآن خوانده شود ، به آن گوش فرا دهيد و سكوت كنيد تا مشمول رحمت شويد .
پس استماع كامل و سكوت تام ، زمينه اى است كه انسان مورد رحمت حق قرار گيرد و در نقطه مقابل اگر انسان با بى اعتنايى به كتاب خدا بر خود ستم ورزد زمينه بدبختى و خسارت را براى خود فراهم آورده است ، چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد :
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً< .
و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مايه درمان ورحمت است ، نازل مى كنيم وستمكاران را جز خسارت نمى افزايد .
زان كه از قرآن بسى گمره شدندزين رسن قومى درون چه شدند
مر رسن را نيست جرمى اى عنود *** چون تو را سوداى سر بالا نبود
و اين كه قرآنِ شفابخش براى بيمار دلان زيان آور است نظير ميوه هاى رسيده و پرآب و شيرين است كه براى كسى كه مبتلا به زخم معده و اثنى عشر است زيان آور است .
يا قند شيرين كه براى مبتلايان به بيمارى قند خسارت بار است .
گر تو مى خواهى مسلمان زيستننيست ممكن جز به قرآن زيستن
نقش قرآن چون در اين عالم نشست *** نقش هاى پاپ و كاهن را شكست
فاش گويم آنچه در دل مضمر است *** اين كتابى نيست چيز ديگر است
چون به جان در رفت جان ديگر شود *** جان كه ديگر شد جهان ديگر شود
هم چو حق پنهان پيدا است اين *** زنده و پاينده و گوياست اين
اندر او تدبيرهاى غرب و شرق *** قدرت انديشه پيدا كن چو برق
اين كتاب بزرگ الهى كه از عالم غيب الهى و قرب ربوبى نازل شده و براى استفاده ما مهجوران وخلاص ما زندانيان سجن طبيعت و مغلولان زنجيرهاى پيچ در پيچ هواى نفس و آمال به صورت لفظ و كلام در آمده از بزرگ ترين مظاهر رحمت مطلقه الهيه است كه ما كور و كرها از آن به هيچ وجه استفاده نكرديم و نمى كنيم.
عظمت قرآن
چنانكه دانستى فهم عظمت قرآن خارج از طوق و توان ادراك است ، لكن اشاره اى اجماليّه به عظمت همين كتاب متنزل كه در دسترس همه بشر است موجب فوائد كثيره است .
بدان اى عزيز ! كه عظمت هر كلام و كتابى يا به عظمت متكلّم و كاتب آن است و يا به عظمت مطالب و مقاصد آن و يا به عظمت نتايج و ثمرات آن است و يا به عظمت رسول و واسطه آن است و يا به عظمت مرسل اليه و حاصلِ آن است و يا به عظمت حافظ و نگاهبان آن است و يا به عظمت شارح و مبين آن است و يا به عظمت وقت ارسال و كيفيت آن است و بعضى از اين امور ذاتاً و جوهراً در عظمت دخيل است و بعضى عرضاً و بالواسطه و بعضى كاشف از عظمت است و جميع اين امور كه ذكر شد در اين صحيفه نورانيه به وجه اعلى و اوفى موجود ، بلكه از مختصات آن است كه كتاب ديگرى را در آن يا اصلا شركت نيست و يا به جميع مراتب نيست.
نور مبين
در آيات متعددى قرآن به عنوان نور مطرح شده است از جمله :
. . . وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً .
. . . و نور روشنگرى مانند قرآن به سوى شما نازل كرديم .
و نيز
. . . قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ .
. . . بى ترديد از سوى خدا براى شما نور و كتابى روشنگر آمده است .
و نيز مى فرمايد : ما قرآن را نور قرار داديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن هدايت مى كنيم .
. . . وَلكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا . . .
. . . ولى آن كتاب را نورى قرار داديم كه هر كس از بندگانمان را بخواهيم به وسيله آن هدايت مى كنيم ; بى ترديد تو مردم را به راهى راست هدايت مى نمايى .
و در آيه اى از ما مى خواهد كه به خدا و رسول و نورى كه نازل فرموده ايمان آوريم .
فَآمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا . . . .
پس به خدا و پيامبرش و نورى كه نازل كرديم ، ايمان آوريد . . .
در اين چهار آيه به زبان هاى گوناگون نور بودن اين نعمت گوشزد شده است .
نور ، خودش ذاتاً روشن است و هم سايه چيزها را روشن و نمايان مى كند و اگر نور نبود هيچ چيزى قابل مشاهده نبود حتى اگر در شب غير مهتابى انسان چيزى را مى بيند و تشخيص مى دهد بر اثر نور اندك ستارگان است .
ظريفى مى گفت : قرآن كريم تنها بر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نازل نشده است بلكه بر امت ايشان هم نازل شده است و اين حقيقتى است كه نحوه رابطه خدا و بنده و تفضل فراوان او را بيشتر نمايان مى كند ، او اين ظرافت را از مضمون تعبير حق در بخشى از آيات كريمه استفاده كرده بود ، مثلا آنجا كه مى فرمايد :
. . . وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ . . . .
. . . و قرآن را هم به سوى تو نازل كرديم به خاطر اينكه براى مردم آنچه را كه براى هدايتشان به سويشان نازل شده بيان كنى .
كسيكه بتواند مخاطب قرآن قرار گيرد و از قرآن جدا نباشد مى يابد كه نه تنها قرآن براى هدايت او نازل شده ، بلكه به سوى او نيز نازل شده است ، با اين تفاوت كه پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه وآله) واسطه نزول قرآن به سوى امت و مردم نزول قرآن را از طريق ايشان دريافت مى كنند . خداى مهربان كه صادق ترين صادقان است مى فرمايد :
. . . وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً .
. . . و نور روشنگرى مانند قرآن به سوى شما نازل كرديم .
يعنى آنچه كه به قلب امت اسلامى مى رسد همان مرحله پايانى و نازله قرآن و وحى الهى است كه خدا با آن سخن مى گويد نه اينكه اين نور تا قلب پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده و از آن به بعد قطع شده باشد .
قلب پاك رسول اسلام (صلى الله عليه وآله) و زبان مقدسش افق طلوع وحى است نه چيزى را كتمان مى كند چون :
وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِين .
و او نسبت به ابلاغ و تعليم آنچه به او وحى مى شود ، بخيل نيست .
تا وحى را كتمان كند و نه جز وحى چيزى مى گويد :
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى .
و از روى هوا و هوس سخن نمى گويد .
و آنچه تلاوت مى كند همان است كه نازل مى شود و نطق و سخنش الهى است .
إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى .
گفتار او چيزى جز وحى كه به او نازل مى شود ، نيست .
هنگام شنيدن خطاب يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا مستحب است بگوييم : لبيك ، براى آنكه خطاب خداى مهربان خطابى فعلى است و هم اكنون خدا با ما سخن مى گويد و اگر هم اكنون تكلم حضرت او نباشد ديگر لبيك گفتن براى چيست ؟ چگونه مى شود كه كسى با قصد جدى جواب متكلم را كه درگذشته سخن گفته بگويد ، هنگامى انسان لبيك مى گويد كه گوينده اى حاضر باشد و دستورى به او داده باشند و خطابى متوجه او نموده باشند .
گاهى امكان دارد خطاب منتفى شده گذشته را كه حكمش هنوز باقى و نافذ است در ذهن ترسيم كنيم و هنگام تلفظ آن لبيك گوييم ، ولى چنين توجيه و تكلفى نيازمند به عنايت زايد و مجاز است و اگر بدون چنين عنايتى به طور جد جريان لبيك گويى مطرح باشد معلوم مى شود آن خطاب هم اكنون زنده است و جواب ويژه مى طلبد.
قبل | فهرست | بعد |