بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 4, استاد حسین انصاریان ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - قالَ الصَّادِقُ
     02 - عرفان اسلامى / ج3
     03 - لباس در قرآن
     04 - لباس در روايات
     05 - لباس زنان
     06 - بدترين لباس
     07 - ستر عيب و كشف سر
     08 - باب هشتم
     09 - در آداب مسواك كردن
     10 - خشوع
     11 - در بيان مبرز
     12 - در بيان لباس
     13 - بهداشت روان
     14 - غسل معنوى
     15 - باب يازدهم
     16 - در راه خدمت به خلق
     17 - باب دوازدهم
     18 - پاكان و صديقان
     19 - كمالات على
     20 - رحمت و فضل الهى
     21 - علم حق
     22 - شقاوت ابدى
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد چهارم
 

 

 
 

علم حق

در اين مسأله كه از ديرزمان ميدان بحث فلاسفه بزرگ و عارفان عالم ، و انديشمندان چيره دست بوده ، و هريك به فراخور دانش بسيار بسيار محدود خود ، و عقل مدار بسته خويش مطالبى گفته اند ، لازم بلكه واجب و فريضه است ، كه به كتاب حضرت حق يعنى قرآن مجيد و روايات بسيار اصيل باب با عظمت توحيد مراجعه شود ، كه مراجعه كننده ، در اين مسأله از سردرگمى و دچار شدن به تناقض و تفصيل در علم به كليات و جزئيات مصون و محفوظ خواهد ماند .

آنان كه معارف را از قرآن و روايات چشيده اند ، و با رياضيات شرعيه راه را پيموده اند درباره علم حق تعالى به موجودات و باطن و ظاهر آنان مى گويند :

ذات حضرت احديت آگاه و عالم به تمام موجودات كليه و جزئيه و بسيط و مركب و فلكى و عنصرى و زمانى و دهرى ، و سرمدى و مجرد و مادى و برزخى است ، و از احاطه علم او ذره اى از ذرات «غيب و شهود» و آفرينش خارج نيست .

( وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّة فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَاب مُبِين ) .

هيچ ذره اى در تمام زمين و آسمان از خداى تو پنهان نيست ، كوچكترين ذره و بزرگترى آن در علم الهى است .

( يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ ) .

او هرچه بر زمين فرو رود و هرچه از زمين برآيد ، و هر آنچه از آسمان فرو آيد ، و هرچه در آسمان بالا رود همه را مى داند ، اوست كه با شما است هركجا باشيد .

در كتاب آية الكرسى صفحه دويست و هشتاد و يك در توضيح اين آيه چنين آمده :تفسير تبيان ذيل اين آيه چنين توضيح داده است : تمام چيزهائى كه در زمين داخل مى شود ، و در آن پنهان مى گردد مانند حبه و هسته و آنچه كه از زمين خارج مى شود از نباتات و حيوانات و جمادات بر ذات اقدس الهى پوشيده نيست ، و خداوند به همه آنها دانا و خبير است .

همچنين آنچه كه از آسمان فرود مى آيد از باران و غير باران و آنچه كه به آسمان بالا مى رود از فرشتگان و اعمال مردم ، خداوند به همه آنها عالم و آگاه است .

از حضرت سجاد درباره توحيد سئوال شد در جواب فرمود :خدا مى دانست كه در آخر زمان افراد عالم و مردان دقيق و كنجكاو خواهند آمد ، خداوند قل هو الله احد و چند آيه از سوره حديد را تا ( وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ) نازل فرمود .

جمله ( وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا )از سوره حديد ، و جزء آيات پيش از ( عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ )است كه در حديث حضرت على بن الحسين آمده است .

اينكه امام سجاد در فهم اين آيه به عمق دانش مردمى در آخر زمان اشاره مى كند شايد ناظر به مطلبى باشد كه دنياى امروز بدان متوجه شده است .

در فيزيك زيستى مى گويند :هوائى كه كره زمين را در بر گرفته و قطر آن در حدود 800 كيلومتر است و با سرعت صدهزار كيلومتر در ساعت ، با حركت زمين حركت مى كند ، يكى از بزرگترين عواملى است كه از جهات متعدده حافظ حيات موجودات كره زمين است ، و يكى از آن جهات سوزاندن ، و متلاشى كردن سنگ هائى است كه على الدوام دور دست وارد اتمسفر زمين مى شوند .

فرانك آلن استاد فيزيك زيستى مى گويد :

جوى كه از گازهاى نگاهبان زندگى بر سطح كره زمين تشكيل شده ، آن اندازه ضخامت و غلظت دارد ، كه بتواند همچون زرهى زمين را از شر مجموعه مرگبار ، بيست ميليون سنگ هاى آسمانى در روز كه با سرعتى در حدود پنجاه كيلومتر در ثانيه به آن برخورد مى كنند در امان نگاه دارد .

در اطراف خورشيد و زمين ميليون ها و هزارها ميليون سنگ هاى شهابى وجود دارد كه به دور خورشيد مانند زمين مى گردند ، و چون سرد و منجمد هستند ، فقط در نور خورشيد مى درخشند ، ولى چون كوچك هستند مقدار نور منعكس آفتاب كافى نيست كه ما آنها را ببينيم .

زمين به علت قوه جاذبه اى كه دارد هر روز ميليونها از اين سنگ هاى سماوى را كه به دور خورشيد مى گردند جذب مى كند ، بدين ترتيب كه آنها را به طرفى كشيده و مجذوب خود مى سازد .

سرعت اين سنگ ها به قدرى زياد است ، كه گاهى تا هفتاد كيلومتر در ثانيه مى رسد و به علت همين سرعت پس از برخورد با هوا ، نه تنها داغ بلكه از حرارت سفيد مى شوند ، به اين جهت است كه ما آنها را گلوله هاى آتشين مى بينيم .

امام سجاد (عليه السلام) در زمينه سئوال توحيد ، به آيات اول سوره حديد اشاره كرده ، و از مردم نكته سنج و عميق دوره آخر زمان نام برده است .

اين آيات حاوى نكات بزرگ كتاب آفرينش است ، در اين آيات از خلقت كيهان ، از موجودات ارضى و سماوى ، از زندگى و مرگ از آغاز و انجام ، از ظاهر و باطن ، از واردات و صادرات زمين و خلاصه از مطالبى سخن گفته كه هريك از آنها ، در دنياى كنونى به عناوين :

كيهان شناسى ، زمين شناسى ، گياه شناسى ، حيوان شناسى ، بيوشيمى ، و بيوفيزيك ، يك موضوع اساسى علمى دانشگاهى است ، بسيارى از دانشمندان الهى امروزه ، با مطالعه و تحقيق در يكى از اين مسائل بوجود آفريدگار جهان ايمان آورده اند .

در اين آيات خداوند بزرگ به صفات :حكيم ، حيات بخش ، مرگ آفرين ، توانا ، بينا و دانا ياد شده است ، درباره علم بارى تعالى مى گويد :

( يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا ) .

ديروز براى آنچه از آسمان بر زمين نازل مى شود ، به باران ، ابرها مثل مى زدند ، و همان طور كه در ادعيه و اخبار آمده است ، خداوند ، به عدد قطرات باران آگاه و عالم است ، ولى امروز با توجه به روايت امام سجاد (عليه السلام) و با توضيحى كه درباره سنگ هاى سماوى و سوختن آنها در جو زمين داده شد ، مى توان باريدن سنگهاى كيهانى را نيز به عنوان مثال ديگرى براى علم الهى ذكر كرد .

دانشمندان مى گويند :هر روز در حدود بيست ميليون سنگهاى كوچك و بزرگ از آسمان به زمين نازل مى شود ، بيست ميليون يك عدد تقريبى است ولى خداوند به عدد واقعى آنها عالم و آگاه است .

دانش امروز مى گويد :گاهى سنگ هاى بزرگى وارد جو زمين مى شوند ، كه قسمتى از آنها بر اثر برخورد با جو مى سوزد ، و باقى مانده اش در خشكى يا دريا فرود مى آيد و كسى از عدد آنها و محل فرود آمدن آنها آگاهى ندارد ولى خداوند از عدد واقعى و نقطه فرودشان آگاه است .

جالب آن كه سنگ هاى سوخته به صورت ذرات كوچك خاكستر در جو زمين پراكنده مى شوند ، بعضى از آن ذرات به زمين مى رسند ، و بعضى همچنان در جو زمين سرگردان مى مانند ، عدد سرسام آور آن ذرات بر احدى آشكار نيست ، ولى خداوند از عدد آنها نيز آگاه است .

دانش امروز مى گويد :كره زمين با نيروى جاذبه خود تمام اجسام كوچك و بزرگ را به طرف خود جذب مى كند و با نيروى جاذبه تمام اشياء و ذرات در سطح كرب زمين يا در جو آن ، كه ميدان جاذبه زمين است نگاهدارى مى شوند ، ولى گاهى اتفاِ مى افتد كه بر اثر شرايط ناشناخته و وضع و محاذات مخصوصى پاره اى از ذرات از محيط جاذبه زمين فرار مى كنند و راه فضاى بى كران كيهان را در پيش مى گيرند .

با نويدى كه حضرت سجاد (عليه السلام) داده است اميد مى رود در آينده با پيشرفت هاى سريع علمى ، بشر به واقعيت هاى ديگرى پى ببرد ، و بسيارى از مسائل مجهول و ناشناخته امروز براى مردم فردا معلوم گردد ، در آن موقع دانشمندان الهى جمله :

( وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا ) .

را از ديده وسيع ترى خواهند ديد ، و در پيشگاه ذات اقدس الهى با خضوع بيشترى مراتب عبوديت و بندگى خود را ابراز خواهند داشت .

درباره علم خداوند به ساختمان طبيعى انسان ها و تفاوت هاى گوناگونى كه از نظر عقل ، هوش ، حافظه ، اندام ، سرشت ، و منش دارند و در رحم مادر پايه گذارى مى شود قرآن شريف مى گويد :

( اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِيضُالأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَىء عِندَهُ بِمِقْدَار ) .

خداوند از آنچه زنان باردار در شكم دارند آگاه است ، خدا مى داند آنچه را كه رحم كم و فاسد مى كند و آنچه را كه مى افزايد و همه چيز نزد پروردگار اندازه معين دارد .

در كتاب «همبستگى»امور صفحه 119 مى خوانيم :

به طورى كه تحقيقات اخير دانشمندان اثبات كرده است :

هر سلول جنسى مربوط به انسان 23 كروموزوم دارد ، و هر كروموزوم داراى قريب يكصد هزار ژن و هر ژن داراى يك مولكول درشت است و هر كدام از اين مولكولها ده هزار پله داشته و هر پله مى تواند يك حالت به خود بگيرد .

پس با اين حساب مى توان گفت كه حداكثر صفات و مشخصات ارثى نوع انسان 000/000/000/23=10000×000/100×23 خواهد بود .اين عدد فقط مربوط به مسأله كروموزوم است ، تعداد سلول ها ، و كليه امورى كه حيات انسان بر آن استوار است اعم از امور ظاهرى كه تشكيل دهنده آنها اتم ها است و امور باطنى را در نظر بگيريد ببينيد چه عدد مى شود ، عددى كه هيچ ماشينى و ملتى و جمعيتى و حتى تمام انسانهاى ادوار تاريخ و تمام ملائكه از احصاء آن عاجزند ، ولى براى حضرت حق تمام واقعيات با وزن و جرم و عدد كاملا روشن است .

مگر دنياى اتم ها كم دنيائى است ، دنياى اتم ها از بهت آورترين دنياهائى است كه بشر در صحنه عناصر و اجزاء ذره بينى عالم ديده است .

در كتاب «از اتم تا ستاره»صفحه هشت از قول مؤلف كه از دانشمندان بنام اين علم است مى خوانيم :

خيال مى كنم درباره بزرگى اين اتم ها فكر مى كنيد ، اگر به شما بگويم كه اتم همچون چيزى است كه قطر آن نزديك دو ميليونيم ميلى متر است ، شايد از اين بيان زياد به حقيقت اندازه آن پى نبريد .

به همين جهت به ذكر مثالى مى پردازم ، به سكه يك ريالى توجه كنيد و بدانيد كه در كلفتى آن مى توان ده ميليون اتم را روى يكديگر قرار داد ، در يك انگشتانه پر از هوا بيست و پنج ميليارد ميليارد اتم وجود دارد .

من راجع به ميليارد با شما سخن مى گويم و مى ترسم كه به عظمت اين عدد متوجه نباشيد .

فرض كنيد كه در سال اول ميلاد مسيح نياكان شما ثروتى قارونى معادل بيست و پنج ميليارد ميليارد فرانك دارا بوده اند ، و نيز فرض كنيد در خرج كردن اين دارائى گشادبازى شده و در هر ثانيه چهارصد و هشت ميليون از آن به مصرف رسيده باشد با همه اين احوال اين ثروت شصت و يكسال ديگر تمام خواهد شد .

اگر بيست و پنج ميليارد ميليارد اتم را پهلوى يكديگر قرار دهيم ، زنجيرى ساخته مى شود كه مى تواند شصت بار دور كره زمين بپيچد !!

حالا خوب درك مى كنيد كه اشيائى به اين اندازه كوچكى را هرگز نمى توان زير قوى ترين ذره بين ها تماشا كرد .

با ريزبين هاى خيلى قوى كه اكنون داريم نمى توانيم چيزهاى دقيق تر از 2 ده هزارم ميلى متر را ببينيم و اين دو ده هزارم ميلى متر نسبت به يك اتم همچون موجود غول آسائى جلوه مى كند !!

شما حساب كنيد كه تمام عوالم ظاهر از اتم تشكيل شده و عدد آنها چه اندازه است ؟ قرآن مجيد مى گويد به تمام اين اعداد و ارقام فقط خداوند عزيز آگاه و بينا و عالم است .

( إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ ) .

اين شيئى كه اسمش بسيار عظيم است ، خود بس خرد مى باشد ، در هواى گرم اگر ليوان آبى بدست بگيريد چقدر اتم در اين ليوان است .

جواب اين سئوال تقريباً عددى است مساوى با يك و در برابر او بيست و چهار صفر !!

اين عدد براى هيچكس معناى صحيحى ندارد ، براى روشن تر شدن مسأله اين طور بايد گفت : به فرض چند صد ميليون از اتمى كه در ليوان است بگيريد و آن را روى مربعى كه دو و نيم سانتى متر مربع مساحت دارد قرار دهيد ، اين كار را تكرار كنيد ، چندين بار صدها ميليون اتم را از ليوان گرفته و روى يك مربع ديگر به همين اندازه قرار دهيد تا ليوان خالى شود .به زودى خواهيد دانست كه به اين ترتيب با اتم هاى محتوى يك ليوان كليه سطح زمين را پوشانيده ايد !!

آن وقت حساب كنيد چه اندازه آب در عالم است ، و چقدر موجود كه وجود همه آنها از اتم مركب است در صفحه هستى است ، عدد اين اتم ها را خيلى راحت و آسان خداوند بزرگ مى داند آن هم به علم تفصيلى نه اجمالى !

بحث در علم الله فقط در اعداد و اوزان نيست ، بلكه پروردگار بزرگ عالم به همه چيز با تمام خصوصياتش به طور تفصيل آگاه و بينا است .

قرآن درباره علم حق در آيات متعددى مسائل مهمى را طرح مى كند ، از جمله مى فرمايد :

( إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ ) .

حضرت حق از ساعت به پا شدن قيامت آگاه است ، و هم اوست كه باران مى بارد ، و اوست كه مى داند در رحم زنان چه فرزندانى با چه خصوصياتى رشد مى يابند .

درباره علم خداوند به تمام اعمال خوب و بد و كارهاى روا و نارواى مردم قرآن شريف مى گويد :

( إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ) .

درباره علم پروردگار به سرائر و ضمائر مردم و اينكه خداوند از نيات و افكار آنان آگاه است در قرآن مجيد آيات متعددى آمده است :

( يَعْلَمُ خَائِنَةَ الأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ ) .

خداوند به گردش خائنانه چشم هاى خلق و انديشه هاى پنهان مردم آگاه است .

راوى حديث از حضرت صادِ (عليه السلام) معنى خائنة الاعين را پرسيد ، حضرت در پاسخ فرمود : آيا نديده اى كه گاهى انسان چيزى را به طورى نگاه مى كند كه گوئى آن را نمى بيند ، اين خائنه اعين است .

محمد بن مسلم از امام ششم معنى آيه ( يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفى )را پرسيد ، حضرت فرمود : سر آن چيزى است كه در ضميرت وجود دارد ، و آن را پنهان نگاه مى دارى و اخفى آن چيزى است كه زمانى به دلت خطور كرده ، آنگاه آنرا فراموش كرده اى !

شما اگر بخواهيد به علم حضرت او آگاه شويد ، ابتدا بايد به قسمتى از هويت و هستى موجودات واقف گرديد ، و دنياى اعجاب انگيز بعضى از مخلوقات را دقت كنيد ، آنگاه آنها را نمونه كل هستى گرفته ، و با نظر به هستى و اينكه وسعت آن را تا قيامت و بعد از آن كسى آگاه نمى شود به دورنمائى بسيار بسيار دور از علم حق به موجودات آگاه شويد !!

عَنْ سُلَيْمانِ بْنِ سُفْيانِ ، قالَ : حَدَّثَني أَبُوعَليِّ الْقَصَّابِ قالَ : كُنْتُ عِنْدَ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) فَقُلْتُ : أَلْحَمْدُ للهِِ مُنْتَهى عِلْمِهِ فَقالَ : لا تَقُلْ ذالِكَ فَإِنَّهُ لَيْسَ لِعِلْمِهِ مُنْتَهى .

سليمان بن سفيان مى گويد :ابو على قصاب گفت :در محضر حضرت صادِ (عليه السلام) بودم ، پس گفتم : حمد خداى را به منتهاى علمش ، حضرت فرمود : اين گونه مگو ، زيرا براى علم او نقطه منتها نيست .

امام ششم بنابر نقل صدوِ در كتاب«توحيد»مى فرمايد :خداوند به تمام كائنات قبل از آفرينش آسمانها و زمين آگاه بود .

براى درك صفات حق بخصوص علم ، قدرت ، اراده ، نيازى به رجوع به بعضى از كتب فلسفه نيست ، قبل از رجوع به اين گونه كتب ضرورى است به قرآن مجيد و روايات اصيل اسلامى مراجعه كرد ، آنگاه براى پى بردن به نقص و عيب كلام بعضى از فلاسفه در صفات حضرت حق به كتب فلسفه مراجعه نمود .

براى درك اين گونه مسائل به نحو تفصيل به حكيمان و فيلسوفانى مراجعه كنيد ، كه تشنگى علمى خويش را از چشمه پر بركت علم انبياء و امامان سيراب كرده اند .

اين بزرگواران آنچه در كتب خود آورده اند ، نتيجه زحمات و كوشش آنان ، در آيات قرآن و روايات و آيات آفاِ و انفس است .

در هر حال به قول حضرت صادِ (عليه السلام) : اسرار خود را به جناب او از باب عجز و شكستگى عرضه بدار و به يقين و حقيقت بدان كه بر حضرت او چيزى از آشكار و نهان پنهان نيست .

او در عين اينكه واقف به اسرار و تمام اوضاع كيفى و كمى موجودات است ، ولى علاقه دارد ، عبد در پيشگاهش به تضرع و زارى برخيزد ، و ملتمسانه به دربارش اشك بريزد ، و با زبان سر ، حال دل و روح خويش را به مولايش عرضه بدارد .چنانچه به مسأله دعا در قرآن اشاره رفته ، و از بندگانش مى خواهد به درگاهش بنالند ، و در حال دعا و زارى و توبه و انابه باشند .

اين فقير دل پريشان به عنوان عرض حاجت و دعا به پيشگاه مولاى عالميان عرضه داشته :

اى ياور و يار من به عالم***محروم درم مكن تو يك دم
اى آن كه پناه هر گدائى***تاريك دل مرا ضيائى
لطف و كرمى به بى نوايت***يك لحظه مران زدر گدايت
مشتاِ وصال تو دل من***جز عشق تو نيست حاصل من
اى بر كرمت اميد محروم***لطف تو شفاى قلب مغموم
اى ياد تو گنج رازداران***اى محرم ما نيازداران
تو مرهم زخم قلب مائى***بر درد درون ما شفائى
يا رب دل ما سياه گشته***عمر همه ما تباه گشته
بگذر تو زما كه ما گدائيم***محتاج به خاك اين سرائيم
اى ذكر تو راحت روانم***ياد تو حيات جسم و جانم
جانم بگداز زآتش عشق***كن بهرهورم زتابش عشق
بنماى علاج غفلت دل***دل را تو زغير خويش بگسل
ايمان و يقين من فزون كن***هر وسوسه ام زدل برون كن
مسكين تو بى نوا و زار است***رحم ار نكنى اسير وخوار است

وَكُنْ كَأَفْقَرِ عِبادِهِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَخِلْ قَلْبَكَ عَنْ كُلِّ شاغِل يَحْجُبُكَ عَنْ رَبِّكَ فَإِنَّهُ لا يَقْبَلُ إِلاَّ الأَطْهَرَ وَالأَخْلَصَ وَانْظُرْ مِنْ أَيِّ ديوان يَخْرُجُ إِسْمَكَ .

امام ششم (عليه السلام) در دنباله روايت مى فرمايد :چون به مسجد وارد شدى به حقيقت و راستى بايد اين معنى را نسبت به خود حس كنى ، كه تو نيازمندترين فقيران و محتاجان و نيازمندان به پيشگاه او هستى ، و دل از آنچه تو را از مولايت مانع مى شود ، و بين تو ومحبوبت پرده مى اندازد خالى كنى ، كه حضرت او جز پاك ترين و خالص ترين عباد و برنامه ها را نمى پذيرد ، و مسأله مهم ديگر آن است ، كه ببينى عاقبت نامت از كدام دفتر ، و از كدام ديوان ، دفتر و ديوان اهل سعادت يا دفتر و ديوان اشقياء خارج مى شود !!

در جملات نورانى بالا سه موضوع بسيار مهم گوشزد شده ، كه با توجه به آن سه موضوع مى توان خويش را لايق حضور محضر آن جناب كرد :

1ـ احساس فقر و نياز در نقطه نهائى آن در پيشگاه حضرت حق .

2ـ خالى كردن دل از آنچه كه مانع بين انسان و خدا است .

3ـ با بينائى كامل نظر كردن به خود ، كه نام انسان از كداميك از دو ديوان سعدا يا اشقيا در عاقبت كار خارج خواهد شد .

1ـ قبل از اينكه انسان با معارف عاليه الهيه روبرو شود ، و با تذكرات بسيار پر ارزشى كه در آن معارف متوجه انسان است روبرو شود ، اگر اندكى تأمل و مختصرى فكر در حق خود كند در مى يابد ، كه به هيچ وجه مالك ملكى نيست ، و به هيچ وجه براى او به اندازه سر سوزنى قدرت و قوت نمى باشد .

از هنگام ولادت تا وقت خروج از دنيا غرِ در فقر محض ، و آغشته به نياز صرف ، و محكوم احتياج به ديگرى است .

نه در خلقت و آفرينش خود ، او را اختيارى است ، و نه خروجش از دنيا به دست اراده اوست ، و نه آنچه در اين مبدء و منتها بر او مى گذرد مايه هاى اولى و استعدادهاى اصلى اش در اختيار اوست .

اين همه كه در خط تاريخ ، در خود احساس غنا كرده اند ، غنائى كه متولد از حالات ابليسى است ، غنائى كه منبع شرور و معاصى و گناهان و تخلفات و پستى ها است ، همه و همه ناشى از غفلت انسان نسبت به خويش و خداى خويش است .

انسان اگر خود را بشناسد ، و اگر اندكى معرفت به خداى مهربان خويش پيدا كند هرگز در هيچ امرى احساس غنا و بى نيازى نمى كند ، بلكه به اين معنى واقف مى شود كه در كمال فقر و در اوج نيازمندى و در نقطه كمال احتياج است .

چون به اين حقيقت واقفشود ، و به اين معنى برسد ، كه از خود ، منيت و خوديتى ندارد ، و هويت و شخصيت او از او نيست ، بلكه مملوك ضعيف و مسكينى ناتوان ، و نيازمندى دردمند ، و گدائى بى چيز در برابر مالكى قوى و آقائى عزيز ، و بى نيازى جميل و صاحب غنائى بزرگ است ، به آن جناب متوسل شده و براى بيشتر شناختن فقر خود و مالك غنى خويش دنبال معارف الهيه رفته ، و با تمام وجود به توفيق حضرت دوست به آنچه بايد برسد ، مى رسد ، و آن حجاب و پرده كه بايد از خانه قلبش كنار رود ، كنار مى رود ، آن زمان است ، كه تمام لحظاتش متوجه حضرت يار شده و با تمام هستى و وجودش به پيشگاه مقدس او عرضه مى دارد :

خداوندا چو توفيقم فزودى***ره تحقيق را با من نمودى
همى خواهم بدين راهم بدارى***به فضل خويش آگاهم بدارى
كه تا گردد نهانى ها عيانم***به فضل خويش گويا كن زبانم
به نورحق چوبينا شد مرا چشم***نيايد باطلم ديگر فراچشم
به حكمت ها مزين كن دلم را***گشاده كن تمامت مشكلم را
بده در راه شرعم استقامت***كه تا يابم در آن امر و سلامت
بر اسرار شريعت ده وقوفم***مكن موقوف يكسر در حروفم
منور كن به نور شرع چشمم***مقدر از عبوديت كن اسمم
زچرك شرك صافى كن تو دينم***زيادت كن تو هر لحظه يقينم
مگر دانم مقيد در خيالات***به فضل خودرسان جانم به حالات
رفيق راه من گردان عنايت***كه تا بفزايدم هردم هدايت
جدائى ده وجودم را زهستى***رهائى ده مرا از خودپرستى
حياتم بخش از آب معانى***كه تا باشم زآن باب معانى
ملغزان پاى جهدم را در اين راه***به فضل خود مرا مى دار آگاه
چون وارد درياى معرفت شود ، با تمام وجود خود گوش گشته و صداى دلرباى يار را در قرآن مجيد و فرقان حكيم مى شنود ، كه حضرت دوست به تمام انسانها خطاب مى فرمايد :

( يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ) .

اى تمام مردم شما نيازمند واقعى در تمام شئون حيات نسبت به خدا هستيد ، و خداوند غنى و حميد است .

اين زمان است كه براى جبران فقر و شكستگى ، و ضعف و مسكنت ، و ذلت و حقارت ، و ندارى و پستى به دامن حضرت جانان مى آويزد ، و آن دامن پر مهر و مرحمت و پر لطف و عنايت را رها نمى كند ، تا مولاى مهربان و آقاى بزرگوارش نداى او را به غناى خود جبران نمايد .

اين زمان است كه دگرگونى عجيبى در او پديد مى آيد ، و دل و قلب و جان و روحش حال ديگرى پيدا كرده ، و از چيزى جز اتصال به حضرت دوست و مناجات با او لذت نمى برد ، و در اين زمان است كه جز او نخواهد و جز او نگويد ، و براى غير او كارى نكند ، و به هر كارى دست بزند به عشق او دست بزند ، اين ضعيف پريشان حال در مقام مناجات با آن جناب و اظهار فقر و نياز عرضه داشته :

اى لطف توام حيات جاويد***اى بر دل نااميد اميد
اى درد مرا شفا و درمان***دستى تو بگير زين پريشان
اى لطف توام چو صيقل روح***بر من در توبه كن تو مفتوح
آخر به كجا رود گدايت***مرهون عنايت و عطايت
سرمايه و مايه اى ندارم***جز عفو تو سايه اى ندارم
عهدى كه هزار بار بستم***ناكرده وفا به آن شكستم
افسوس كه حاصلى ندارم***گرديده سياه روزگارم
احسان تو را زخويش راندم***كردم گنه و زراه ماندم
من گرچه بدى نمودم اول***آلوده نموده جان مفصل
بنما تو رهم زلطف هموار***رحمى كه منم زغصه بيمار
اى روشنى جهان زنورت***بپذير مرا تو در حضورت
رويم تو ببين خجالت آلود***از آه دلم جهان پر از دود
من بلبل باغ اشتياقم***لطفى كه در آتش فراقم
مسكينوغريب وخسته حالم***لطف ار نكنى شكسته بالم

براى يافتن فقر و مسكنت خويش ، به دعاى با عظمت عرفه حضرت امام حسين (عليه السلام) و دعاى ابوحمزه ثمالى در ارتباط با سحر ماه رمضان ، و دعاى كميل مراجعه كنيد ، كه در اين سه دعا عاشقان حق و شيفتگان حقيقت ، وضع انسان را آن طورى كه هست بيان كرده اند .

2ـ خالى كردن دل از آنچه كه مانع بين انسان و خدا است ، به تحصيل ايمان به خدا و روز قيامت از طريق آيات و روايات و معارف الهيه ميسر است ، كه چون قلب به تحصيل اين دو حقيقت از طريق نبوت و امامت موفق شود ، تمام حجابها از قبيل : كفر ، شرك ، نفاِ ، كينه بى جا ، بغض و عداوت بى مورد ، حسد ، بخل ، غرور ، و ساير اوصاف رذيله از دل برداشته شود ، و بين انسان و مقام قرب حضرت دوست بدون مانع مى گردد ، در اين زمان است كه دل مهبط انوار ، و منبع معرفت و سراى عشق معشوِ حقيقى خواهد گشت .

اگر به دل برسيد به همه چيز رسيده ايد ، و اگر دل را رها كنيد به جائى نرسيده ، و اين صفحه پاك الهى و ميدان آماده براى فيوضات ربانى را محل بدترين صفات و رذائل كرده و با دست خود وسيله فنا و هلاكت خويش را فراهم كرده ايد !

راه رسيدن به مقام قرب از طريق دل مى گذرد ، و بدون توجه به قلب راهى براى رسيدن به كمالات نيست .

در حدى كه قرآن مجيد و روايات روى مسأله قلب توجه دارند نسبت به عضو ديگرى از اعضاء وجود توجه ندارند ، و آنقدر كه براى تزكيه و تصفيه دل از انبياء و ائمه و حكما و عرفا مطلب رسيده براى چيزى نرسيده .

تنها محور بحث عاشقان وعارفان در طول تاريخ قلب بوده ، قلب در عقيده آنان ، عقيده اى كه از وحى سرچشمه گرفته اگر به جانب صلاح رود ، تمام هستى انسان رو به صلاح مى رود ، اگر به جانب فساد روى آرد ، همه هستى و موجوديت انسان به فساد كشيده مى شود !!

عطار نيشابورى در شرح عظمت دل و نتايج بسيار مهمى كه براى انسان دارد ، در كتاب«مفتاح الاراده»مى فرمايد :

به جد و سعى خود آن را طلب كن***اگر يابى دل آنگاهى طرب كن
همى جو دل اگر دل بازيابى***كه خود را محرم هر راز يابى
چو روى دل ببينى شاد گردى***به يك ره از خودى آزاد گردى
برآيد جمله كار تو از دل***مراد تو شود زو جمله حاصل
تو جان از دل بجز نامى ندانى***كه در قالب هميشه قلب خوانى
مدان جانا تو دل آن گوشت پاره***كه كافر را بود چون سنگ خاره
بود هر خوك و سگ را آنچنان دل***از آن دل هيچ نتوان كرد حاصل
بود دل نور الطاف الهى***نمايد از سپيدى تا سياهى
بود منزلگهش آن گوشت بى شك***بگيرد نور او از پوست تا رگ
همان نور لطيف روشن پاك***بدين منزل فرود آمد بدين خاك
جمالش چون كه بنمايد زبالا***در اين منزل شود نورش هويدا
بود چون قالبى آن قلب روحش***بود زان روح هردم صد فتوحش
منور گردد اعضاها از آن نور***وجود تو شود زان نور مسرور
نمايد نورش اول پاره پاره***پس آنگه جمع گردد چون ستاره
پس آنگه همچو مهتابى نمايد***در او هر لحظه نورى مى فزايد
ببينى آنگهى چون آفتابش***شود روشن وجود از نور تابش
بگيرد نور او نزديك و هم دور***شود كار تو زان نور على نور
فرو گيرد تمامى سينه تو***شود شادى غم ديرينه تو
بود آئينه وجه الهى***درو بينى هر آن چيزى كه خواهى
نزول لطف حق را منزل اوست***اگر تو طالبى دل را دل اوست
چو وصعت يابد از نور الهى***بود منظور لطف پادشاهى
گهى ارضى بود گاهى سمائى***گهى صدقى بود گاهى صفائى
از آن خوانند قلب او را كه هردم***بگردد صد ره اندر گرد عالم
زوجهى قلب انوار آمد آن نور***بدين اسم او شد اندر جمع مشهور
هم او شد ملك خاص حضرت شاه***نباشد ديو را هرگز در او راه
بود آئينه كل ممالك***نمايد اندر او رضوان و مالك
هرآنكس را كه بخشيدند آن دل***مراد او شود يكسر به حاصل
اگر دارى خبر از دل تو مردى***وگرنه از معانى جمله فردى
وجودى را كه از خود آگهى نيست***سزاى حضرت شاهنشهى نيست
به دل يابى خبر از سر هر كار***به دل گردى قرين جمله احرار
تو صاحبدل شو اى مرد معانى***كه تا اسرار هر كارى بدانى
بگوش دل شنيدن جمله اسرار***به چشم عقل ديدن سر هر كار
اگر آن گوش و آن چشمت نباشد***بجز شيطان در آغوشت نباشد
اگر از اهل دل آگه نباشى***يقين ميدان كه جز گمره نباشى
تو غافل دان هرآنكس راكه پيوست***بود از حب مال و جاه سرمست
به جمع مال دنيا هركه كوشد***چنين كس چشم عقل خويش پوشد
تو عاقل آن كسى را دان كه عقبا***گزيند بر نعيم و ملك دنيا

3ـ اصولا از آيات و روايات استفاده مى شود كه براى انسانها دو نوع ديوان و دفتر هست : دفتر سعدا ، دفتر اشقيا يا به تعبير قرآن ديوان نعيم و ديوان سجين .

انعكاس نام انسان در هريك از اين دو ديوان به تمام معنى بستگى به اختيار و انتخاب خود انسان دارد .

وجود مقدس حضرت حق كليه وسائل هدايت را اعم از نبوت ، امامت ، كتاب ، عقل ، فطرت ، وجدان ، اختيار و اراده براى انسان آماده فرموده است ، و به تمام معنى راه را از چاه براى تمام افراد نمايانده است ، و رشد را از غى روشن كرده است ، اين انسان است كه بايد با حسن اختيار ، راه سلامت و سعادت و خير را انتخاب كند و آن را تا لحظه خروج دنيا حفظ كرده و نسبت به آن ثابت قدم باشد تا نامش در ديوان اهل سعادت ثبت و از دفتر اشقيا محو گردد ، ورنه به خاطر رها گذاشتن تمايلات ، غرائز ، خواسته ها ، شهوات و افتادن در انواع گناهان و معاصى ، از رحمت و عنايت حضرت حق محروم و ممنوع گشته و زمانى خواهد آمد كه توفيق توبه را از دست نهاده و نامش در ديوان اشقيا ثبت خواهد شد !!

در وضع قلب و نحوه انديشه ، و عمل و آنچه در آن هستى با دقت كامل و بصيرت تمام انديشه كن ، سپس خود را با ترازوى عالى حق يعنى قرآن مجيد بسنج تا بر تو معلوم گردد ، نامت جزء كداميك از دو ديوان است ، اگر جزء اشقيائى سعى كامل كن خويش را از اين سيه روزى و تيره بختى نجات دهى ، و اگر نامت جزء ديوان سعدا است ، در اين زمينه هم كوشش تمام به خرج بده كه تا هنگام خروج از دنيا اين نام را در آن دفتر حفظ نمائى !

آرى اين انسان است كه به دست خود نامش را در دفتر اهل سعادت مى برد ، و از ديوان اشقياء اسمش را محو مى كند ، و نيز اين انسان است كه با اراده و اختيار خودش نامش را از دفتر اهل سعادت محو كرده به ديوان اشقيا ثبت مى كند ! در اين زمينه يعنى در مسأله حسن اختيار و سوء اختيار داستانهاى بسيار مهمى در تاريخ بشر ، بخصوص در تاريخ اسلام اتفاق افتاده كه راستى عبرت انگيز است .