طرح جامع اما موجز انقلاب توحيدى و نظام سياسى آن در سومين ساگردنزول وحى - يا بعثت - در آيات 158 - 155 سوره اعراف مى آيد و در ايامى كه بهموسم حج نزديك است و شوراى سران سلطه گر قريشتشكيل شده تا به رايزنى در برابر حركت فرهنگى - سياسى انقلاب نوپا ولىروبه رشد بپردازند(236) خداوند در مقدمه آن سوره طولانى و اولين آيه اش گوشزدمى فرمايد: حركت انقلابى تو اى پيامبر بايد در پرتو آموزه هاى وحيانى و درس قرآنصورت بگيرد. بعد هم جز با اين درس طرح امكان پذير نيست و نمى تواند كوركورانهو بى طرح و درس باشد و نه از روى نظريانت بشر ناقص و نادن دانشمندنما.سازماندهى اجتماعى يا حكومت توحيدى جز در پرتو قرآن امكانپذير نيست . بعد تاريخبعثت - انقلاب هاى را شرح ميدهند. آنگاه مى فرمايد: عذابم - محروميت از رحمت رحيمىكه همان سير تقرب و آزادى عزت و نيل به منزلت والا در هستى ، و فتح چهار محيط بافرجام پس از مرگ آن باشد - را به كسى مى رسانم كه بخواهم - خواستن يا مشيتىكه نظام هستى و تكوين را تشكيل داده است - و رحمتم - رحمت رحمانى ام - همه چيز را دربر گرفته است . يعنى آن عذاب يا محروميت و سير بعد از خدا و سقوط به جهان پست يااسارتگاه جهنم ، جزئى از نظام تكوين رحمانى و رخداد نيك و خيرى است كه شائبه ذره اىشر در آن نيست ، باطل و ستم و بيمارى و زخم و جانبازى و رنجها و مشقات و شياطينىبايد باشد تا درگيرى و مجاهدتى توام با سير تقرب و اعتلا رخ دهد. اسارت وعوامل مخل و مفسدى كه از عناصر تشكيل دهنده آن هستند بايد باشد تا سير رهايى و نجاتامكان تحقق پيدا كند. اما همين رحمت رحمانى از وجود انسان ، علم او، دوازده لايه وجودش ،رزق او، بستر زندگيش كه جهان طبيعى و بدنش باشد در چه صورت و به چه شرط وشروطى و در چه كسى تكوينا به لايه هستى برين - كه همان رحمت رحيمى باشد -تحول خواهد پذيرفت ؟ فساءكتبها للذين يتقون و يوتون الزكات و الذين هم بآيتنايومنون . الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورات والانجيل يامرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر ويحل لهم الطيبات و يحرم عليمهم الخبائث و يضع عنهم اصرهموالاغلال التى كانت عليهم فالذين آمنو به و عزروه و نصروه واتبعوا النور الذىانزل معه اولئك هم المفلحون . قال يا ايها الناس انىرسول الله اليكم جميعا الذى له ملك السموات و الارض لا اله الا هو يحيى و يميت فآمنوابالله و رسوله الانبى الامى الذى يؤ من بالله و كلماته و اتبعوه لعلكم تهتدون(237) سير تقرت يا رشد معنوى كه ارتقا از دوازده حالت اسارت ذلت به دوازدهكيفيت و وضعيت محيطى آزادى - عزت باشد ونيل به منزلت والا در نظام هستى و عروج به جهان برين و سمت و سوى مبدا هستى وكمال مطلق و على اعلا مستلزم (تبعيت )، مرادف پيروى و سرمشق گيرى و اطاعت سياسى- نظامى از پيامبر خبرآور هر چند خواندن و نوشتن ندانسته اى كه مشخصات و اوصافشدر سنت توحيدى - وحيانى و كتابهاى تورات وانجيل درج است و انيهاست : اوامر و نواهيش امر به كارهاى پسنديده عقلى و شناخت و تعريفشده در سنت توحيدى - وحيانى است و نهى از كارهاى قبيح عقلى و زشت شناخته شده درسنت خداپرستان ونيكوكاران و صالحان پرهيزگار. بنابرين تشريع يا قانگذارى دررهبرى و نظام سياسى او از خودش نيست : از يك (امى ) و نه اقتباس از نظامهاىشرقى يا غربى است به همان دليل روشن و قاطع امى بودن . او مجرى است و آنچه را مىگويد شما در وجود شخص خودتان بكار بنديد نخست خودش كه(اول المومنين ) و اول المسلمين است در وجود خودش بكار بسته تا براى شما (ميزان)، (اسوه )، مقتدا و مولا شده است . ولايتش جز در امتداد ولايت تشريع الهى نيست.(238) مزدى هم از شما و مقام و منصبى حتى لشكرى از شما در ازاى دعوتش نمى خواهدجز اين كه ببيند شما مردم با پيرويش و بكار بستن قوانين الهى رشد معنوى و قرب بهخدا يافت ايد. به اين مقام رفيع از تقوى و طهارت و عصمت است . حكومتش و رهبريش درانقلاب و در قيام و براندازى طاغوت ، طاغوتى نيست تا با پيروى از او از سلطه يكطاغوت مستكبر يا دنيادار نجات يافته به چاه ذلت و اسارت سلطه گرى طاغوتى جديديا مدرنى بيفتيد. چون احكام تكليفى از مبدا هستى و از ذات يگانه غنى ، حميد، بى نياز،ستوده است احكام وضعى نظام سياسى او نيز جز اين نيست : ويحل لهم الطيبات و يحرم عليه الخبائث . آنچه را طيب ياحلال و مستحب مى سازد عقل و تجربه هاى اجتماعى و انساين بر پاكى و رشددهندگى آنحكم مى كند و آنچه را حرام و مكروه يا پليد و انحطاطآور و زيانبخش معرفى ميكندعقل و تجربه و مشاهده هم بر آن حكم ميكند. با اين تفاوت كه زندگى با اين امور را نمىتوان متوقف بر كشف آنها در پايان عمر يا قرنها از تاريخ بشر كرد. معلومات و آموزههايى است كه از بدو تاريخ همان ضرورت را بر امنيت زيستى و براى رشد معنوى داشتهكه حال دارد و تا دهها هزار سال ديگر خواهد داشت . به همين سبب ، خدامتكفل آموختن آن و تشريعش شده است و نبوت و وحى و عترت و فقيه يا دينشناس صائنالنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه لازم آمده است . بكار بستين اين احكام تكليفى و احكام وضعى و ايمان به جهان انسان شناسى توحيدى وبه آن تشريع كه حيات طيبه را در وجود مردم تحقق مى بخشد امرى آگاهانه و ارادى استو بايد در يك جامعه - دولت يا سازمان فرهنگى ، تربيتى ، آموزشى ، سياسى ،دفاعى ، اطلاعاتى ، امنيتى واحد و منضبط و منسجمى صورت بگيرد؛ و بالاتر از اين ، جزدر آن صورت و واقعيت نمى پذيرد. (تبعيت ) مى خواهد: آموختن قرآن از او كه خود از خداآموخته ، و بكار بستن آنها در ساختن خويشتن و در رابطه با ديگران از دوست و دشمن و ازخودى تا بيگانه تحت رهبرى و فرماندهى او يا كسانى كه او معين و نصب كرده است و شمابا بيعت مشروط با آنان قبول اطاعت مى كنيد و متقابلاً آنان رامثل ديگران نصيحت و امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد: تواصى بالحق و تواصىبالصبر. نقش فرهنگى - سياسى پيامبر و حكومت كنندگان بعدى در مورد و نسبت به مردمى كه ازآنان تبعيت و اطاعت نموده آنان را تقويت و پشتيبانى و يارى كنند نجات است : آزاديبخش(اصر) و (اغلالى ) را كه بر مردم فشار وارد آورده اسير و ذليلشان كرده و اززيستن و از رشد معنوى بازشان مى دارد. از شانه ، از پيكر، از روح و از سر راه شانبرمى دارند و فرو مى نهند. پيامبران پرچمداران آزادى ، هدايتگران طريقش ؛ و بعثت آنان جنبش و انقلابى آزاديبخش است. (قرآن ) - پيام خدا- درس آزادى - عزت ، آموزه حكيمانه ، رشد معنوى : فتح چهارمحيط و نيل به منزلت والا در نظام هستى يا عروج ارادى و آگاهانه به جهان برين بهسمت و سوى مبدا لايزال هستى است . نبوت ناب ، يعنى اين . و محصولش چنين جامعه - دولتى است : هان اى كسانى كه ايمان آوردند! اگر دسته اى از كسانى را كه كتاب آسمانى دريافتكرده اند پيروى كنيد (پيروى فرهنگى - سياسى ) شما را از ايمانتان به صورتجمعى كافر برمى گردانند و چگونه كافر مى شويدحال آنكه آيات خدا بر شما خوانده مى شود و پيامبرش در ميان شماست ؟ و هر كس به خداپناه گيرد يقينا به راهى راست ره برده باشد. هان اى كسانى كه ايمان آوردند! از خداپروا گيريد بدانسان كه در خور پروا گرفتن باشد و جز در حالى كه مسلمان باشيدنمى ميريد و دسته جمعى به ريسمان خدا (رشته وحى و قرآن آويخته از آسمان جهانبرين ) چنگ بزنيد و از هم پروا كنيد و نعمت خدا را بر خويشتن بياد آريد آنگاه كه دشمنيكديگر بوديد و دلهايتان را به هم الفت بخشيد تا در پرتو نعمتش برادر گشتيد وبر لبه پرتگاهى از آتش بوديد تا شما را از آن برهانيد. بدينسان خدا آياتش(239) را براى شما بيان مى دارد مگر شما راه يابيد. و بايد كه شما(240) جامعه- دولتى باشيد كه دعوت به خير ميكنند و امر به معروف و نهى از منكر، و رهايىيافتگان پيروز هم ايشان ... شما بهترين امتى هستيد كه براى بشر پديد آورده شده است: امر به معروف مى كنيد ونهى از منكر مى كنيد(241) و به خدا ايمان ميآوريد. و هر گاهاهل كتاب ايمان آورده بودند البته براى آنان بهتر بود و خير و رشد معنوى در برداشت .حال آنكه عده اى از آنان مومن اند و بيشترشان زشتكار. ذلت اسارت ، در هر جامعه و محيطىكه باشند، بر آنان رقم خورده است مگر به ريسمانى از خدا (به رشته اى يا شاخه اىاز سنت فرهنگى - سياسى توحيدى و وحيانى ) بپيوندند و به رشته اى از آدميان ملحقشوند...(242) از همه اينها استنباط مى شود كه حكومت ، سازماندهى اجتماعى و سياسيت كهشامل قانونگذارى ، اجرا، و قضا، يا حل و فصل دعاوى و خصومات و صدور راءى محاكم واجراى آنها باشد و نيز برنامه ريزى براى خدمات عمومى از كارهاى وزارت راه وكشاورزى تا دفاع را در بر مى گيرد يا صدور احكام وضعى و احكام تكليفى است ياحول محورش مى چرخد و يا مبتنى بر آن است . بعضى از فلاسفه حقوق غربى كه نظائر علماىاصول فقه ما باشند پس از جبران عقب ماندگى فرهنگى - سياسى خويش آنهم بفاصلههزار سال از بعثت خاتم و اقتباس تفكيك قوا از اسلام با اندك دقتى متوجه مى شوند حكومتجز دو قوه نبوده قضا به اجرا بر ميگردد. لكن اگر دقت بيشترى مى شد اين نكته را هم درميافتند كه اجرا همواره با صدور يا تقنين توام است با اين تفاوت كه يكى از دو شرطتقنين را كه عموميت باشد فاقد است و تقنين يا صدور دستورى موردى بشمار مى آيد. وانگهى نظام سياسى توحيدى - وحيانى اين مزيت بىمثال را كه در هيچيك از نظامهاى ساخته بشر ديده نميشود دارد كه قانون شناسى يا علمبه تكاليف شرعى و اجرايش همگانى بوده به گروه اجتماعى خاصى به نام حكاممنحصر نبوده نظام امامت همگانى است . به همين سبب ، فرضيه گريز ناپذير بودنتجزيه و طبقه بندى مردم به دو گروه حاكم و محكوم راابطال و واقعيت اجتماعى آن را زايل كرده است . عموميت فريضه امر به معروف و نهى ازمنكر يكى از تجليات آن است . و آيه اذكروا نعمة الله عليكم اذجعل فيكم انبياء و جعلكم ملوكاً(243) دلالت قاطع بر آن دارد كه پس از مهاجرتپيروزمندانه بنى اسرائيل از قلمرو سلطه گرى فرعون همگى ملك يا حاكم مالك مىشوند و به نعمتى از خدا دست مى يابند كه هيچيك از افراد عالمهاى آفريدگان نصيبشاننشده است و آتاكم مالم يؤ ت احدا من العالمين بر اساساصل امامت و حكومت همگانى است كه لقمان ، پيامبر و حكيم آفريقا، به پسرش مى گويد: يا بنى اقم الصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك ان ذلك منعزم الامور(244) و اين امامت همگانى ، چنانكه در همين آيه نيز مشهود است هم برفعاليت انقلابى و براندازى رژيم طاغوتى و تضعيف وتزلزل آن كه مستلزم مقاومت و شكيبايى بر ناملايمات است اطلاق مى شود و هم بر مشاركتسياسى در نظام توحيدى مستقر، و هم بر قانونگذارى بر اساس احكام الهى كه تخصصو تبحر علمى خاص خودش را مى طلبد. چنانكه سيدالشهدا بر سلسلهاعمال خويش از رد بيعت با يزيد در مدينه و رفتن به مكه و از مكه تا كربلا و آخرينلحظه عمرش در عاشورا (امر به معروف و نهى از منكر) اطلاق مى فرمايد. و اين جزتكرار فرمايش الهى در آيه 157 اعراف و در آيه 118 هود نيست فلولا كان من القرونمن قبلكم اولو بقية ينهون عن الفساد فى الارض الا قليلا ممن انجينا منهم و اتبع الذينظلموا ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين . در تمام جوامعى كه خداىمتعال به آنها اشاره مى كند و در نسلهاى پيش بوده اند اكثريت در منجلاب آنچه مايهخوشگذرانيشان بوده مى لوليده اند و از همان اشياء و از علائق پستشان به همان اشياء وكالاها و امور(تبعيت ) مى كرده اند و در اسارت - ذلت آن ها بسر مى برده اند و يكاقليت انقلابى مجاهد هم در كنارشان بوده است كه خدا آن را (نجات ) داده بوده است وچون بر آز درون غلبه كرده (اغلال ) علائق پست و اشياء بى ارزش را فرو نهاده اندو فاتح محيط درونى شده اند بند اسارت طاغوت راه هم گسسته اند و به مخالفت با آنو سياستش كه جز (افساد فى الارض ) نيست بر خاسته اند. هم خشم بر آن گرفتهاند و هم شعار عليه آن مى دهند و هم با تمام قوا و امكانات عليه آن و براى براندازيشاقدام كرده اند. لكن چون در كشمكش و جنگى نابرابرند - از نظر كميت - كارى در زمينهبراندازى از پيش نمى برند. اما به مقصد اصلى كه نجات خود باشد و قرب حق ومنزلت والا در نظام هستى رسيده اند، همانچه خدا آن را به خودش نسبت مى دهد ممن انجينامنهم چطور خدا نجاتشان داده است ؟ (نجات ) - چنانكه مستندا و مشروحا گفتيم ازپستى و قعر آب يا پستى و چاه اسارت - ذلت به بلنداىساحل و اوج هستى برين يا قرب حق و آزادى - عزت يا سمت و سوى خداى عزيز على اعلارسيدن يا رساندن است (و آن شخصى كه ايمان آورده بود گفت : اى هموطنان من از منپيروى كنيد تا شما را به راه رشد و عروج برسانم ... اى هموطنانم ! شگفتا كه من شمارا به (بالا آمدن از چاه اسارت - ذلت به بلنداى آزادى - عزت ) مى خوانم شما مرا به آتش(اسارتگاه جهنم و دركاتش و به اعماق چاه اسارت - ذلت واسفل سافلين ) مى خوانيد).(245) (فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحرفانفلق فكان كل فرق كالطور العظيم . و ازلفنا ثم الاخرين . و انجينا موسى و من معهاجمعين . ثم اغرقنا الآخرين . ان فى ذلك لاية و ما كان اكثر هم مومنين . او ان ربك لهوالعزيز الحكيم .)(246) خدا، كتابى مانند قرآن را بسان ريسمانى از آسمان ، از جهان برين ، به سوى زمينآويزان مى كند: نزول و تنزيل . به فرمايش مولاى متقيان كه قرآن(حبل الله الممدود من السماء الى الارض ) است ، و به ته چاه اسارت ذلت ، آنجا كهمستضعفان روى زمين بسر مى برند مى رسد و ابلاغ مى شود: رسالت . اينك ما هستيم كهامكان داريم اگر اراده آزادى - عزت ، سير تقرب ،وصول به قرب حق كنيم و حركت به بالا، اعتلا، عروج ، و سمت و سوى خداى عزيز حكيم ،بايد كافر به طاغوت ، يعنى انقلابى و آزاديخواه شويم و به خدا ايمان آوريم وسراپاى وجودمان يعنى سراسر و تماميت زندگانيمان - و نه جزئى از آن - را تسليمخدا كنيم تا نيكوكار - محسن - شويم كه فقط با چنگ آويختن به قرآن كه ريسمان خداو رشته ناگسستنى يا (العروه الوثقى ) باشد امكان پذير است . فمن يكفربالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها(247). ومن يسلم وجهه اله الله و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى و الى الله عاقبةالامور(248). و اعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا(249). ضربت عليهمالذلة اين ما ثقفوا الا بحبل من الله هو حبل من الناس (250) امام زين العابدين دعاى روز يكشنبه اش را با نام خدايى آغاز مى كند كه جز به فضلشاميد نبرده جز از عدلش بيمى به دل راه ندارد جز به قولش - قرآن - اعتماد نكرده جزبه (ريسمانش ) - قرآن - چنگ نمى آويزد و تمسك نمى كند.
|