با توجه به اين حقايق ، سلسله مراتب ولايت را كه نظام سياسى توحيدى - وحيانىاز آن تشكيل مى شود چنين بيان مى دارد: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذينيقيمون الصلوة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون .(170) در تقدم ولايت پيامبر بر ولايت همگانى مردم ايمان آورده اى كه نمازگزار و زكات پردازو صدقه دهنده حتى در حال ركوع اند و ياد خدا در حافظه شان با ياد بينوايان و محرومانو مستضعفان قرين است چنين مى فرمايد: النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم پيامبرنسبت به مؤ منان اختياردارتر از خودشان است .(171) فليحذر الذين يخالفون عناءمره اءن تصيبهم فتنة اءو يصيبهم عذاب اليم كسانى كه از فرمان پيامبر سر مىپيچند بايد بترسند از اين كه شرايط لغزنده و گمراهى آورى در جامعه پيش آيد و بهآنان آسيب بزند يا عذابى دردناك (پس از مرگ ترجيحا) گريبانگيرشان شود.(172)
مهم ترين تشريع خداوند از ميان همه احكام تكليفى و وضعى اش امر به دين است كه از اوو پيامبرش اطاعت كنيم و نهى از اطاعت هر طاغوتى خواه يك تن يا يك گروه باشد و خواهيك نهاد و مؤ سسه اى . لكن اين هم مسلم است كه جامعه توحيدى با اين دو ولايت - ولايتخدا و رسولش - قابل اداره نيست خواه در زمان حيات پيامبر باشد و خواه پس از رحلتشو با استناد به قرآن و سنت . تاريخ تكوين و پيشرفت جامعه توحيدى بويژه جامعه توحيدى عصر بعثت خاتم كهمبتنى بر ترتيب نزول آيات و سور، و اسبابنزول و كهن ترين و موثق ترين اسناد تاريخى عصر نبوى باشد(173) دلالت قاطعدارد بر اين كه حتى در ماههاى اوليه بعثت ونزول وحى كه شمار اعضاى جامعه توحيدى به ده نفر نمى رسد يا در همين حدود است ولايتهمگانى در امتداد ولايت خدا و رسولش برقرار است . همان چند نفر نسبت به يكديگر ازاختياراتى برخوردارند كه ولايت خدا نسبت به پيامبرش و مردم صورت مى پذيرد:سفارش به معارف حقه و بكار بستن آن و سفارش به اجراى احكام الهى ، و سفارشمتقابل به مقاومت در برابر مستكبران و مفسدان فى الارض و ديگر تبهكاران داخلى و خارجى. همگى تواصى به حق و تواصى به صبر يا مقاومت مى كنند، (174) درست همان كارىكه خدا نسبت به پيامبرش دارد: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذين اوحينااليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى اءن اقيموا الدين ...(175) حدود پانزده سال بعد از نزول سوره (عصر)، پس از جنگ احد و در حالى كه 4 -33 ماه از هجرت گذشته است خداوند به پيامبرش دستور مى دهد در امر جنگ و نظائرش بامردم مشورت كند همانچه يك يا دو ماه پيش و در آستانه جنگ احد پيامبر بر اساساصل ولايت همگانى مردم انجام داده و بكارش بسته است . بدينسان دائره ولايت همگانى مىگسترد و پا به پاى پيچيده تر شدن امور اجتماعى و دفاعى ضرورت افزون ترى پيدامى كند. اصل ولايت همگانى در سلسله بعثت - انقلاب هاى تكاملى توحيدى در جامعه مؤ منانبرقرار است و اختصاص به بعثت - انقلاب خاتم ندارد. ولايت همگانى يكى ازويژگى هاى آن نظام سياسى و حكومتى است كه خدا به آن مشروعيت داده و در استقرارش مددرسانده و هدايت و ارشاد فرموده است . آن نظام سياسى را امامت همگانى و حاكميت مقتدرانه(تمكين فى الارض ) مردمى برخوردار از مالكيت و حق ميراث بردن و بهره مندى از نعمت هاىطبيعى دانسته است كه در آن اثرى و خبرى از علو فى الارض و افساد فى الارض ودخالت بيجا و نارواى مستكبران و مترفان خوشگذران يافت نمى شود؛ و اصولا آن جامعهعارى از تقسيم مردم به طبقات مستكبر، دنيادار، و مستضعف است : ان فرعون علا فىالارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم يذبح اءبناءهم و يستحيى نساءهم انه كان منالمفسدين و اراده ما اين است كه به كسانى كه در روى زمين ضعيف وپايمال شده اند نعمتى بس گران عطا كنيم و آنان را ائمه بگردانيم و آنان را ميراث بربسازيم و بر ايشان در زمين اقتدار دهيم و از آنان قدرتى ساخته به فرعون و هامان ولشكريانشان نشان دهيم كه از آن سخت نگران و بيمناك اند).(176) امامت همگانى مردم ديندار را كه بالضروره با بهره مندى آحادشان از مالكيت و حق ميراثبردن و ميراث نهادن قرين است در جاى ديگر بدين عبارت تصريح مى فرمايد: و اذقال موسى لقومه يا قوم اذكروا نعمة الله عليكم اذجعل فيكم انبياء و جعلكم ملوكا و اباكم مالم يؤ ت احدا من العالمين .(177) در ميانقوم ، پيامبرانى ظهور مى كنند ولى همه افرادش ملك يا حاكمِ مالكِ سرنوشت خود و همكاردر تعيين سرنوشت ملى و اداره جامعه و سازماندهى آن مى شوند. لكن نبايد از ياد ببريمكه همين مردم پيش از پيروزى طاغوت زمان و محيط اجتماعى خويش آگاهانه و بنحو ارادىحيات طيبه را برگزيده به هر طاغوتى كافر گشته به ولايت تكوينى آفريدگارىكه (بارى ) و (مصور) است و ولايت تشريعى او ايمان آورده و ولايت پيامبرش را همپذيرفته اند تا طى اين انقلاب فرهنگى - سياسى مبارك و باشكوه قدرتىپيروزمند بوجود آورده اند. ولايت همگانى آنان عملا امتداد ولايت شارع مقدس و پيامبر اوست . جايى هم كه و نريد ان ... و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهمما كانوا يحذرون را توضيح داده تفسير مى فرمايد: بر همگانى بودن امامت و ولايت ومردم گردانى بودن نظام سياسى توحيدى تاءكيد و تصريح مى نمايد: الذين انمكناهم فى الارض اءقاموا الصلوة و آتوا الزكات و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر ولله عاقبة الاءمور.(178) چهار كارى را كه براى مردم بعنوان كار حكومتى و در عينحال عبادى و تربيتى و فرهنگى بر مى شمارد در جايى كه مى خواهد اهم مسؤ وليت هاىپيامبر خاتم و هر پيامبر حاكم ديگرى را تعريف فرمايد ذكر مى كند: ...الرسول النبى الاءمى الذى ... ياءمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر ويحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم . از حلال كردن طيبات و حرام كردن خبائث كه پيامبر از طريقوحى الهى انجام مى دهد چون بگذريم در ساير امور حكومتى ، مردم ديندار متفقه يا دينشناسمشاركت دارند، حتى در امر به معروف و نهى از منكر كه مهم ترين كار و مسؤ وليت حكومتىبشمار مى آيد آحاد مردم با پيامبر، امام معصوم ، و فقيه واجد صلاحيت هاى مشروحه شريك وهمكاراند. اصل هشتم قانون اساسى مقرر مى دارد: در جمهورى اسلامى ايران دعوت به خير،امر به معروف و نهى از منكر وظيفه اى است همگانى ومتقابل بر عهده مردم نسبت به يكديگر، دولت نسبت به مردم ، و مردم نسبت به دولت .شرايط و حدود و كيفيت آن را قانون معين مى كند. و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولياءبعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر. آيه 71 توبه كه مستند آناصل قرار مى گيرد علاوه بر همگانى شمردن ولايت ، بر اين كه اين دو كار اهم و مسؤوليت هاى ولايت و حكومت است تاءكيد دارد. منحصر پنداشتن ولايت همگانى مردان و زنان مؤ من نسبت به يكديگر و امور سياسى وفرهنگى و امنيتى و دفاعى در دو كار حكومتى فوق العاده مهم ، دلالت دارد بر درك ناقصواضعان قانون اساسى از اين آيه ، و بى توجهى به سياق آن و به مجموعه آياتمشابهش در سوره توبه و ساير آيات اين موضوع . لازمه فهم آن مجموعه آيات اطلاعدقيق از تاريخ جنگ بدر - رمضان سال دوم هجرى - و سوره مباركهانفعال كه تاريخ آن جنگ را در بر دارد و نقش محورى آيه 72 است و علم به جزئياتلشكركشى تبوك در رجب سال نهم هجرى و دقت كافى در سياق آيات 64 تا 73 توبهكه تاريخ آن جنگ بشمار مى آيد، و توجه به اين نكته مهم كه مجموعه آيات نخستين ،درسى است براى يك ملت - دولت پس از برگزارى نخستين لشكركشى و جنگش ، ومجموعه آيات دوم درسى است مكرر برايش پس از آخرين لشكركشى و جنگش . اين دو درسدر فاصله خود با درسهاى ديگرى پيوند مى خورند و به پيشينه خود كه سوره مباركه(عصر) باشد مى پيوندند به زمانى كه جامعه - دولت اسلامى بيش از هفت تا دهعضو ندارد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، خديجه سلام الله عليها، على بنابيطالب عليه السلام دختران خديجه : زينب و رقيه و ام كلثوم با زيد بن حارثه...(179) ولايت همگانى در اين جامعه از روزى كه خديجه و على به خدا، پيامبر، وحى و معاد ايمانمى آورند تا جامعه و دولتى تشكيل شود و با مستكبرى به نام ابولهب و مستكبره اى بهنام ام جميل و پسران آنها(180) روبرو گردد برقرار است : ... الذين آمنوا و عملواالصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر يكديگر را به معارف حقه اى كهآموزه هاى وحيانى و درسهاى قرآنى باشد سفارش مى كنند و به مقاومت در برابر دشمنانو عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى - يا ديندارى - فرا مى خوانند.(181) از همان روزهاى اول بعثت - انقلاب تكاملى اسلام جامعه - دولت توحيدى تاءسيسمى شود و كارهاى حكومتى و سياسى كه از مجاهدات فرهنگى جدايى ناپذير است جرياندارد: ولايت الهى ، ولايت پيامبر نسبت به مردم ، و ولايت همگانى : (رسولخدا، همسرش را،دختران ، برادر زاده اش ، على و فرزند خوانده اش زيد بن حارثه را به حقى كه از راهوحى - يا ولايت الهى - به او رسيده است دعوت و سفارش مى كند. ديگران هميكديگر را به حق سفارش مى كنند. خديجه رسولخدا را به (صبر) - يا مقاومت دربرابر انكار و حمله و دشمنى كافران - مى خواند و او را تسلى و دلدارى مى دهد و بهتحمل شدايد در راه حق بر مى انگيزد. ابن اسحاق (182) مى گويد: (نمى شد كهپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حرف ناگوارى ازقبيل جواب سر بالا و تكذيب بشنود و غمگين شود و وقتى پيش خديجه مى رود خدا بهوسيله خديجه آن غم را از دل او نبرد. خديجه او را استوار مى داشت و تقويت مى كرد و باراندوه از خاطرش فرو مى گذاشت ، او را تصديق مى كرد و كارى را كه از آن آدمها سر زدهبود خوار و غير قابل اعتنا مى شمرد. خدايش بيامرزد).(183) خداوندمتعال با فرو فرستادن سوره مباركه (عصر) جامعه مؤ منان را وصف مى كند و پيدايشآن را كه اعضايش يكديگر را به حق و به شكيبايى سفارش مى كنند آغاز عصر نوى درتاريخ بشر مى شمارد).(184) در صدر سوره مباركه احزاب كه تاريخ دو جنگ خندق و بنى قريظه - ذيقعده وذيحجه سال پنجم هجرى - را در بر دارد(185) آنجا كه مردم را به ولايت پيامبرشبر آنان توجه مى دهد ولايت همگانى آنان را ثابت و مسلم شمرده ولايت پيامبرش را برتراز آن ولايت معرفى مى فرمايد: النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم و ازواجه اءمهاتهم . در سوره مباركه آل عمران - كه تاريخ جنگ احد را در بردارد - ولايت پيامبر اكرم وهر پيامبرى را مشتمل بر شش كار اصلى مى داند: امر به معروف ، نهى از منكر،حلال كردن طيبات ، حرام كردن خبائث ، نائل آوردن به آزادى - عزت ها از طريق فرونهادن با الزامات سياسى طاغوتى - الحادى (اصرهم ) و گسستن انواع بند و زنجيرها(اءغلال ) كه به برداشتن هرگونه مانع و سدى از برابر دو امر زيستن و رشد معنوىمردم به يك معنى است . همين شش كار ولايى را رفتارهاى بارز و برجسته و عمومى مردان و زنان مؤ من مى داند ازجمله در اين آيات : الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة و اءمروابالمعروف و نهوا عن المنكر كسانى كه چون آنان در زمين اقتدار داديم نماز را اقامهكردند و زكارت را بپرداختند و امر به معروف و نهى از منكر كردند.(186) كنتم خيراءمة اءخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤ منون بالله ... شمابهترين ملتى هستيد كه براى آدميان (يا بشريت ) پديدار گشته ايد شمايى كه امر بهمعروف مى كنيد و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان مى آوريد...(187) در آيه 25 حديد كه حكمت نبوت عامه - يا فلسفه تاريخ - را در بر دارد ثمرهنبوت عامه و سلسله مباركه پيامبران عليهم السلام را اين مى داند كه آدميان ماقبل ايمان (الناس ) قائم به قسط مى شوند و به يارى خدا و پيامبرانش برمى خيزنديعنى همان كارهاى ولايى خدا و پيامبرانش را تكرار و تجديد مى كنند و بلحاظ رفتارىپيامبر گونه و خداگونه (188) مى شوند. همچنين با پرداخت زكات و با (انفاق فى سبيل الله ) در ولايت همگانى مشاركت مىورزند بطورى كه همزمان با كار ولايى پيامبر - يا ولى امر پس از او - كه بهحكم خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها(189) آن زكات ، صدقه ، وانفاق شده را دريافت مى كند پاكى فرهنگى يافته رشد معنوى پيدا مى كنند و به قربخدا نائل مى آيند. چه كسى حق و مسؤ وليت ولايت همگانى را پيدا مى كند؟نيل به آن سه شرط دارد اول ، دانايى ويژه اى كه تفقه فى الدين - يا دينشناسى- نام دارد. دوم ، ايمان به آن دانايى و معرفت كه همزمان و تواءم است با كفر بهطاغوت : فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى ... كفربه طاغوت همان ترك (شفاعت سيئه ) - ترك وابستگى به سازمان سياسى ودولت طاغوتى و الحادى است . سوم (شفاعت حسنه ) است يعنى پيوستن عملى بهسازمان سياسى - دولت اسلامى بطورى كه مشاركتفعال در كار فرهنگى ، اطلاعاتى ، امنيتى ، و دفاعى آن داشته باشد. گسستن از هر دولت و سازمان سياسى - فرهنگى الحادى و طاغوتى شرط نخستين وپيشين پيوستن به جامعه اسلامى بشمار مى آيد: يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الكافريناولياء من دون المؤ منين (190) لا يتخذ المؤ منون الكافرين اولياء من دون المؤ منين.(191)192 ولو كانوا يؤ منون بالله و النبى و ماانزل اليه ما اتخذوهم اولياء.(192) آيه اخير بيش از ساير آيات دلالت صريحدارد بر اين كه اگر كسى به خدا و پيامبر و قرآن ايمان آورده باشد از هر دولت وسازمان سياسى - فرهنگى الحادى و طاغوتى قطع رابطه كرده به دولت اسلامىپيوسته با آن همكارى سياسى ، دفاعى ، اطلاعاتى و امنيتى مى كند چنان همكاريى كه بادوستى و عشق ورزى تواءم باشد و از صميم قلب صورت پذيرد. (هان اى كسانى كه ايمان آوردند، كسانى ازاهل كتاب و كفار را كه دينتان را مسخره و به بازيچه گرفته اند ولى (دوست و همكارسياسى ) نگيريد.)(193) (پدرانتان و برادرانتان (و اعضاى قبيله و عشيره و خانوادهتان ) را اگر كفر را بر ايمان ترجيح داده و پسنديده باشند دوست و همكار سياسىنگيريد).(194) (بنابراين شما را چه شده است كه درباره منافقين دو دسته شدهايد... منافقين دوست داشتند شما كافر بشويدمثل آنها تا با آنها يكسان و همانند باشيد، بنابراين از آنها دوست سياسى نگيريد مگراين كه در راه خدا (براى پيوستن جغرافيايى و عملى به دولت اسلامى ) هجرت كنند. پساگر روى (از پيوستن عملى و جغرافيايى به دولت اسلامى ) بر تافتند آنها رادستگيرى كرده هر جا كه پيدا كرديد و آنها را بكشيد و از آنها نه دولت و همكار سياسىبگيريد و نه همكار دفاعى (نصيرا)...(195) پيوستن يا پيوسته سياسى - دفاعى ماندن به دولت الحادى - طاغوتى(شفاعت سيئه ) و پيوستن به دولت اسلامى براى همكارى دوستانه سياسى ،اطلاعاتى ، دفاعى ، و امنيتى (شفاعت حسنه ) نام دارد كه هر دو كارى آگاهانه و ارادىاست كه در پى كفر واقعى و ايمان واقعى رخ مى دهند اساسا واقعيت كفر و ايمان جز از دينطريق مشهود و عملى و روشن قابل تشخيص و داورى نيست اين معنا در سياق دهها آيه سورهمباركه نساء آمده است : ... من يشفع شفاعة حسنة يكن لهكفل منها و من يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها و كان الله علىكل شى ء مقيتا(196) همين معنا را در سوره مباركه (مائده ) باز در سياق دهها آيه چنين بيان مى فرمايد: (...كسى كه بر اساس آنچه خدا وحى كرد حكومت و داورى نكند چنين كسانى همان كافراناند...(197) و كسى كه بر اساس آنچه خدا وحى كرد حكومت و داورى نكند چنين كسانىهمان ستمگران (مشرك )اند. و در پى آن پيامبران ، عيسى بن مريم را فرستاديم تا آنچهاز تورات پيش از آن است تصديق مى نمايد و مايه هدايت است و موعظه اى براى متقيان . وبايد اهل انجيل بر اساس آنچه خدا در آن نازل كرد حكومت و داورى كنند و هر كس بر اساسآنچه خدا نازل (وحى ) كرد حكومت و داورى نكرد چنين كسانى همان زشتكاران اند. و بهسوى تو آن كتاب (قرآن ) را نازل (وحى ) كرديم كه تصديق كننده كتابهايى است كهپيش از آن نازل شده و محيط بر آنهاست ، بنابراين ميان آنان بر اساس آنچه خدانازل (وحى ) كرد حكومت و داورى كن و از علائقشان بجاى آنچه از حق به تو رسيد پيروىمنما. براى هر يك از شما شريعت و راه روشنى قرار داديم (198)... و اين كه در ميانشانبر اساس آنچه خدا نازل (وحى ) كرد حكومت و داورى كن و مطالبات و علائق پستشان راپيروى مكن (و به اجرا مگذار و ملاك عمل قرار مده ). و بر حذر باش از اين كه ترا از پارهاى از آنچه خدا به تو وحى كرد بفريفته و بلغزانند. بنابراين اگر آنان روىگرداندند (از آموزه ها و احكام الهى و حكومت بر مبناى آنها) بدان كه فقط خدا مى خواهدآنان را به كيفر بخشى از گناهان برساند و بيگمان بسيارى از مردم البته زشتكارند.آيا با اينهمه حكومت جاهليت را مى خواهند و مى جويندحال آنكه چه كسى از نظر حكومت و داورى بهتر از خداست براى مردمى كه يقين مى آورند (ونه اين كه اهل گمان ، و پندار باطل اند)؟ هان اى كسانى كه ايمان آوردند، يهود و مسيحيانرا دوست و همكار سياسى - دفاعى (اولياء) نگيريد، يكى دوست و همكار سياسى -دفاعى ديگرى است ، و هر كس از شما كه آنان را ولى خويش بگيرد بيگمان او از آنان(يهود و نصارى ) باشد بيشك خدا مردم ستمگر (و مشرك ) را هدايت نمى كند. بر هميناساس ، مى بينى كسانى كه در دلهايشان مرضى هست درباره ايشان (يهود و مسيحيان )عجله بخرج داده (در دل ) مى گويند مى ترسيم به محاصره خطرى بزرگ در آييم .برخلاف گفته شان شايد خدا فتح را پيش آورد يا رخدادى از جانبش بطورى كه برآنچه در دل با خود مى گفتند پشيمانى خورند و كسانى كه ايمان آوردند بگويند: آياهمينها بودند كه با سخت ترين سوگندها ادعا و تعهد مى كردند كه حتما با شما خواهندبود؟ اعمالشان بر باد رفت تا جملگى زيانكار شدند. هان اى كسانى كه ايمان آوردند،از شما هر كس از دينش برگردد زود باشد كه خدا مردمى را پديد آورد كه دوستشان مىدارد و آنان هم دوستش مى دارند در برابر مؤ منان رام و نرم اند در برابر كافران محكم وآزاده ، در راه خدا (صراط مستقيم رشد معنوى و سير تقرب ) در حالى جهاد مى كنند كه ازسرزنش هيچ سرزنشگرى نمى هراسند. آن برترى در رشدى است كه خدا نصيب هر كس كهبخواهد مى فرمايد و خدا فراخ رحمتى بس داناست . بيگمان ، ولى شما خداست و پيامبرشو كسانى كه ايمان آوردند، كسانى كه نماز را اقامه مى كنند و زكات مى پردازند درحالى كه در ركوع اند و كسى كه ولايت خدا و پيامبرش و كسانى را كه ايمان آوردندبپذيرد بيگمان گروه اجتماعى خدا همان پيروزمندان چيره اند. هان اى كسانى كه ايمانآوردند، كسانى از اهل كتاب و كفار را كه دينتان را مسخره و بازيچه گرفته اند ولى(حاكم و همكار سياسى ) مگيريد و اگر مؤ من هستيد از خدا پروا گيريد. و چون (با بانگاذان ) به نماز فرا مى خوانيد نماز را به مسخره و بازيچه مى گيرند؛ آن بدين علتاست كه مردمى هستند كه خرد بكار نمى گيرند.)(199) در سال دوم هجرى ، پس از جنگ بنى قَيْنُقاع ، و بهاحتمال قوى در ذيقعده يا ذيحجه آن (200) ولايت همگانى چنين تشريح مى شود: انالذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فىسبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئك بعضهم اولياء بعض . و الذين آمنوا و لم يهاجروامالكم من ولايتهم من شى ء حتى يهاجروا، و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر الاعلى قوم بينكم و بينهم ميثاق و الله بما تعملون بصير. و الذين كفروا بعضهم اولياءبعض الا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير. و الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فىسبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئك هم المؤ منون حقا لهم مغفرة و رزق كريم و الذينآمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معكم فاولئك منكم . و اولوا الارحام بعضهم اءولى ببعضفى كتاب الله ان الله بكل شى ء عليم .(201) آيه اخير با مسلم شمردن ولايتهمگانى مردم مؤ من نسبت به يكديگر، خويشاوندان نسبى را علاوه بر ولايت همگانى نسبتبه يكديگر داراى حق ميراث بردن هم مى داند و آنان را (اءولى ) يا داراى ولايتىبيشتر مى داند. چنانكه پيامبر را داراى ولايتى بيشتر از ولايتى كه همگان از مردم مؤ من وزن مؤ منه دارند مى داند و با ثابت دانستن (ولايت همگانى )، پيامبر را داراى يك درجهبالاتر از ولايت مى شمارد. النبى اءولى بالمؤ منين من انفسهم .(202) مؤ لف الميزان - اعلى الله مقامه - در تفسير آياتانفال مى نويسد: (مسلمانان در ايام نزول اين آيات منحصر به همين دو طائفه يعنى مهاجرو انصار بودند مگر عده كمى كه در مكه ايمان آورده و هنوز مهاجرت نكرده بودند. خداوندميانه اين دو طايفه ولايت برقرار كرده و فرمود اولئك بعضهم اءولياء بعض واين ولايت ، معنايى است اعم از ولايت ميراث و ولايت نصرت (يارىمتقابل ) و ولايت امنيتى يا امان دادن به اين معنا كه حتى اگر يك مسلمان كافرى را امان دادهباشد امانش در ميان تمامى مسلمانان نافذ است - بنابراين همه مسلمانان نسبت بهيكديگر ولايت دارند. يك مهاجر، (ولى ) تمامى مهاجران و انصار است . يك انصارى(ولى ) همه انصار و مهاجرين است . و دليل همه اينها اين است كه ولايت در اين آيهبطور مطلق ذكر شده است .)(203) در سال نهم هجرى با نزول آيات 64 تا 74 سوره توبه (204) دو واقعيت نمايان ومرتبط به مردم مؤ من خاطر نشان مى شود تا راهنماىعمل و سياستشان قرار گيرد: اول و خدمت سياسى - فرهنگى منافقان كه كفار درونكشوراند و چگونگى تعامل سياسى - فرهنگى آنها با يكديگر. دوم وحدت سياسى- فرهنگى و ولايت همگانى مردم مؤ من از مرد و زن و چگونگى همكاريشان بر سر نيكىگسترده و بيكران ، تقوى : (منافقان برحذر از اين اند كه سوره اى بر آنان فرود آيدكه براى آنان از آنچه در دلشان هست داستان كند... اينك پس از ايمانتان كافر شديد.اگر از دسته اى از شما در گذريم دسته اى ديگر را عذاب كنيم بدين سبب كه تبهكارند.مردان منافق و زنان منافق از يكديگرند (همسنخ اند) به ناپسند امر مى كنند و از پسنديدهنهى مى كنند و دست از انفاق و صدقه فرومى بندند. خدا را فراموش مى كردند در نتيجهآنان را به فراموشى سپرد. بيشك منافقان همان زشتكاران اند. خداوند به مردان و زنانمنافق و كفار آتش دوزخ را وعده داده است ، در آن ماندگارند، آن براى آنها كفايت مى كند...مردان مؤ من و زنان مؤ منه اولياء يكديگرند. امر به معروف مى كنند و نهى از منكر مىكنند، نماز را بر پا مى دارند و زكات مى پردازند و خدا و پيامبرش را فرمان مى برند.ايشان هستند كه خدا بر آنان رحمت خواهد آورد زيرا خدا مقتدرى حكيم است . خداوند به مردانمؤ من و زنان مؤ منه بهشتهايى وعده داده است كه از زير آنها جويها روان است ومنزل هايى پاكيزه در بهشتهايى كه به تصور نيايد، و خشنوديى كه از خدا باشدبزرگتر از اينهاست . آن همان موفقيت بزرگ است . هان اى پيامبر، با كفار و منافقان جهادكن و با آنها خشونت كن و آشيانشان دوزخ است و بد سرنوشتى است ).(205) مولف الميزان در تفسير اين آيات مى نويسد: (بعد از تذكر و بيانحال منافقان اينك حال عامه مؤ منان را بيان مى فرمايد: مردان و زنان با ايمان اولياءيكديگرند. تا منافقان بدانند نقطه مقابل آنها مؤ منان هستند كه به مردانشان و زنانشانبا همه كثرت و پراكندگى افرادشان همه در حكم (تن واحد)اند و به همين سبب هر يكاز ايشان امور ديگران را عهده دار مى شود. هر كدام ديگرى را به معروف امر مى كند و ازمنكر نهى مى نمايد. آرى ، بدليل ولايت داشتن ايشان در امور يكديگر است آنهم ولايتى كهتا كوچك ترين فرد جامعه گسترش دارد. به هميندليل است كه به خودشان اجازه مى دهند ديگران را به معروف واداشته و از منكر بازبدارند... پس از وصف آنان به اقامه نماز و پرداختن زكات اين وصف را مى آورد: ويطيعون الله و رسوله . در اين جمله ، تمامى احكام شرعى در يك جمله كوتاه (اطاعت خدا)و تمام احكام ولايتى را كه پيامبر در اداره امور امت و اصلاح شؤ ون ايشان دارد ازقبيل فرماندهى نظامى و احكام قضايى و اجراى محدود وامثال آن را در يك جمله كوتاه (اطاعت رسول ) خلاصه مى فرمايد. هر چند مى توان گفتكه وقتى مردم احكام خدا را اطاعت كرده بكار بندند و به اجرا گذارند از يك نظر اطاعت ازپيامبرى مى كنند كه دعوت به اصول و فروغ دين مى كند. بدين شرح ، در سال نهم هجرى با نازل كردن سوره ماقبل آخر، خداى متعال (ولايت همگانى ) را از جمع كثيرى از مسلمانان ظاهرى كه مردانمنافق و زنان منافق باشند به دليل فاقد بودن چندين صلاحيت لازم براى آن سلب مىفرمايد: (مؤ من حقيقى نيستند.(206) پس از ايمان كافر شده اند.(207)تبهكار(208) و زشتكارند(209). امر به منكر مى كنند؛ نهى از معروف مى كنند؛ دستاز زكات و انفاق فرو مى بندند و خدا را فراموش كرده اند.(210) خدا، آياتش و قرآن ،و پيامبرش را مسخره مى كنند؛ چون مؤ اخذه شده به محاكمه كشيده شوند بهانه مى آورندكه مسخره نمى كرديم سرگرم وراجى بوديم و بازى و شوخى مى كرديم ...(211) هر گاه اين فهرست كوتاه از روى ساير آياتتكميل كرده فهرستى هم از رفتارهاى اجتماعى سياسى و ويژگيهاى اعتقادى و عبادات محض(مؤ منان حقيقى ) ترتيب دهيم خواهيم دانست كه ولايت همگانى به يك گروه اجتماعىبزرگ تعلق مى گيرد. فهرست اخير تمامى كاركردهاى (ولايتى ) مردم مؤ من را در بردارد و در راءس آن امر به معروف و نهى از منكر، سفارشمتقابل به معارف حقه يا جهان - انسان شناسى توحيدى ، طرح سازماندهى اجتماعى ،فراگرد سير تقرب الى الله با رشد معنوى ، و سفارشمتقابل به مقاومت ؛ برابر عوامل مخل زيستن و مفسد ديندارى جاى مى گيرد اين مجموعه رفتاراجتماعى - سياسى متقابل كه از مصاديق بارز (خيرات ) واعمال صالحه بشمار مى آيند جز اعمال ولايت همگانى و جز اطاعت پيامبر و اطاعت خدا نيستچه ، معروفى كه خود به آن عمل مى كنند يا معرفت حقه اى است مانند توحيد، نوبت و معادكه آن را با خردورزى و دينشناسى فرا گرفته و به آن ايمان آورده اند و ياعمل صالحى است كه خدا، و به تبع او پيامبرش ، به آن امر كرده اند. وقتى هم ديگران رابه آن (معروف ) دعوت و سفارش مى كنند خواهان اعتلاى ديگران و سيرشان در صراطمستقيم رشد معنوى و ديندارى اند. و اين كار را چنانچه اقتضاى (ولايت ) است با دوستى، عشق ورزى ، دلسوزى و خيرخواهى براى طرف دعوت و مخاطب انجام مى دهند. محركفطرى حقگرايى - يا حنيفيت - آنان را بدان برمى انگيزد. نهى از منكرشان هم كهپس از تقوى و پرهيز خودشان از همان منكر صورت مى گيرد امتداد اولى مسؤ وليت ورسالت پيامبر(212) است و ادامه نهى خداوند از همان منكر. در همه اين كارها و نظائرشاطاعت خدا و اطاعت پيامبرش مى كنند. بنابراين ، ولايت همگانى مردم مؤ من پرهيزگارى كه صراط مستقيم تقرب الى الله يارشد معنوى را پيموده در حيات طيبه بسر مى برند در امتداد ولايت پيامبر و ولايت خداست .مشروعيتش و ماهيتش و اثر گذاريش مرهون همين امتداد است . چنانكه ولايت پيامبر هم اين نسبترا با ولايت خدا دارد. آيه 71 توبه : و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولياء بعض ياءمرون بالمعروف وينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئكسيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم ظهور در تابعيت ولايت همگانى مردم مؤ من از اطاعت ياتولاى پيامبر خدا و از اطاعت يا تولاى خداوندمتعال دارد.
17
| ولايت امامان معصوم عليهم السلام
|
در ذيعقده سال نهم هجرى ، چند روز پس از نزول آيه 71 توبه ، اين آيات دائر برضرورت سازماندهى ولايت همگانى و آموزش لازم براى آن فرود مى آيد: (اهالى مدينه وبيابانگردانى را كه پيرامون ايشانند نسزد كه پاى از همراهى نظامى با پيامبر به دامنكشند و نه اين كه بجاى جان وى به جان خويش پردازند... و مؤ منان را نسزد و نشايد كهدسته جمعى بسيج شوند اما چرا نبايد از هر فرقه اى از آنان دسته اى بسيج شوند تادينشناس شوند (ليتفقوا فى الدين ) و تا قوم خود را وقتى كه نزد آنان باز گشتند بيمدهند مگر آنان بر حذر شوند؟)(213) مراد از دينشناسى در اين آيه فراگيرى قرآن از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آلهو سلم - است و يادگيرى حديث به منظور بى نيازى خود و آموزش آن به مردم منطقهخويش . مؤ لف الميزان مى فرمايد: (مقصود از تفقه در دين ، فهميدن همه معارف دينى ازاصول و فروغ آن است نه فقط احكام عملى كه امروز در زبان علماى دين كلمه فقه براىآن اصطلاح شده است . چه ، معلوم است كه (برحذر شدن ) با بيان فقه مصطلحامروزى يعنى با گفتن مسائل عملى صورت نمى بندد بلكه احتياج به بيان و آموزشاصول عقايد (جهان - انسان شناسى وحيانى و توحيدى ) دارد.)(214) بايدبيافزايم كه علاوه بر اصول عقايد يا جهان انسان شناسى احتياج به طرح سازماندهىاجتماعى وحيانى و چگونگى اعمال ولايت همگانى در راستاى ولايت نبوى و ولايت الهى دارد وآموزش سنت پيامبر اكرم در اين زمينه كه شاهدان - يا شاگردانش - بايد به اطلاعمردم منطقه خود برسانند و گزارش امور سياسى و نظامى و امنيتى كشور را به مردمبدهند. از اين آيات كريمه و از آيات بسيار ديگر مى فهميم كه در كنار ولايت همگانى بلكهفرق آن ، ولايت پيامبر و ولايت خداى متعال قرار دارد. پس سلسله مراتبى از ولايت ، نظامتوحيدى - وحيانى ما را تشكيل مى دهد. آيه 55 مائده - آخرين سورهنازل شده كه پس از سوره توبه نازل مى شود - آن سلسله متدج ولايت را به نحواتم بيان مى فرمايد: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤ تون الزكاة و هم راكعون . و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا الذين فان حزب اللههم الغالبون ... يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لمتفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس لايهدى القوم الكافرين .(215) آيه نخستين ولايت بر مردم و بشريت را منحصر در ولايت خدا، ولايت پيامبرش و ولايتهمگانى مردم مؤ من اقامه كننده نماز پرداخت كننده زكاتى مى كند كه مصداق بارزشان وسرآمدشان على بن ابيطالب است . آيه ، تكرار حقيقتى كه در ماههاىاول بعثت با نزول سوره (عصر)آموزش داده شده و بارها گوشزد و بسط داده وتكميل گشته نيست در سال نهم هجرى سخن گفتن از (ولايت همگانى ) كه بيست و دوسال اجرا و عملى شده است و همه با آن نهايت آشنايى و انس را دارند شايسته خداى حكيمنيست . اين آيه و آيه 67 كه در پى آن مى آيد تكمله اى براى ولايت در بردارد و مى خواهدبفرمايد همانطور كه اينك ميان ولايت تشريعى و هدايتگرى خداوندمتعال و ولايت همگانى مردم مؤ من و صالح حلقه ولايت نبوى برقرار و جارى است با رحلتپيامبر و قطع جريان وحى ، ولايت سرآمدان دينشناسى و ايمان و تقوى كه مقربان خدايندجايگزين ولايت پيامبر خاتم مى گردد و هيچ خللى در لطف الهى نسبت به خلق روىنخواهى داد. امامت دوازده معصومى كه على بن ابيطالب - ركوع كننده اى كه براىتزكيه يا رشد معنوى و سير تقرب صدقه مى دهد و انفاق مى كند - و دو فرزندش درراءس آنان قرار دارند و هم اكنون در ميان شما مردم بسر مى برند و همواره با (قرآن )مى مانند تا در (كوثر) به پيامبر خاتم بپيوندند جاى (نبوت ) و ولايت نبوى راپر مى كند. ولايت همگانى پس از پيامبر خاتم نيز بايد تحت ولايت على بن ابيطالب وديگر معصومان عليهم السلام صورت بگيرد. و پس از يازده معصوم ، باز سرآمدان دردينشناسى و صلاحيت هاى اعتقادى و رشد معنوى و تقرب به خدا همين منزلت اجتماعى -سياسى را دارند؛ و اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواهمطيعا لامر مولاه ... آيه بعدى (حزب الله ) گروه اجتماعى - سياسى مؤ منان حقيقى - اولئك مؤ منونحقا - را مردان و زنان مى داند كه ولايت خدا و رسولش و كسانى را كه ايمان آوردندمى پذيرند آن هم با نهايت عشق ورزى : و منيتول الله و رسوله و الذين آمنوا. مردم مؤ من لحظه و روزنزول اين آيات از دير باز ولايت همگانى مردم مؤ من را پذيرفته و آن را بكار بسته و دروجود خويش و در متن جامعه و دو محيط اجتماعى و بين المللى محقق ساخته بودند و نيازى بهاين نداشتند كه خدا بار ديگر آن را به ايشان گوشزد فرمايد. خدا مطلب تازه و فوقالعاده مهم را گوشزد مى فرمايد و آن پذيرفتن عشق ورزانه و محبت آميز ولايت (الذينآمنوا)اى است كه يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون . همان كه مردمنمازگزار با چشمان خود ديدند كه در حال ركوع انگشتر نقره اش را به گدايى مىبخشد. از آنجمله ابوذر غفارى است كه در انجمن هاى بسيارنقل مى كند و حسان بن ثابت انصارى ابياتى را مى سرايد كهنسل به نسل نقل مى شود. ابن اسحاق - متوفاى حدود 152 - مى نويسد كه پيامبر اكرم سالها پيش از بعثتشدر قحطى هولناكى كه روى مى دهد براى كاستن از تكليف عمويش ابوطالب ، على بنابيطالب را به خانه خود مى برد.(216) عفيف كه از شاهدانسال اول بعثت است در حالى كه به مكه آمده و ميهمان عباس بن عبدالمطلب شده و با او بهمسجدالحرام در آمده است مى بيند پيامبر براى اقامه نماز به كنار كعبه مى آيد و على كهنوجوانى است به كنارش مى ايستد و سپس خديجه پشت سرش . و عباس برايش توضيحمى دهد كه در سراسر زمين كسى جز اين سه تن بر اين دين و شيوه عبادت نيست .(217) خودش مى فرمايد: (مى دانيد كه من نزد رسولخدا - صلى الله عليه و آله و سلم- چه جايگاهى داشتم هم از نظر قوم و خويشى نزديك و هم از لحاظ منزلت دين و معنوىويژه . بچه بودم كه مرا روى زانويش مى نشاند و به سينه خودش مى چسباند و در كنارخودش مى خواباند. عطر دلاويزش را مى بوييدم و لقمه از دستش ستانده مى خوردم . يكدروغ از من نشيند و نه لغزشى در كردار از من ديد. خدا از همان روزها كه او - صلىالله عليه و آله و سلم - شيرخواره بود بزرگترين فرشته اش را بر او گماشت تاشبانه روز او را در طريق مكارم و محاسن اخلاقى به رفتار آرد. و من از پى او گام برجاى گامش مى نهادم و در رفتار بودم چونان جوجه طاووس در پى مادرش . هر روز چيزىاز اخلاقش به من ارائه مى نمود و مى آموخت و دستور مى داد تا از آن سرمشق بگيرم وبكارش بندم . آن زمان هيچ خانه مسلمانى غير خانواده پيامبر نبود كه هم او - صلىالله عليه و آله و سلم - و خديجه و مرا كه سومى باشم در بر مى گرفت . نوروحى رسالت را مى ديدم و عطر دل انگيز نبوت را مى بوييدم . روزى كه اولين مجموعه آيات از راه وحى بر اونازل مى گشت ناله شيطان را شنيدم و از پيامبر پرسيدم : اين ناله چيست ؟ فرمود: اين ،شيطان است كه نوميد از آن گشته كه زين پس مردم بندگيش كنند و ناله سر داده . توآنچه را من مى شنوم مى شنوى و آنچه را من ادارك مى كنم ادارك مى كنى با اين تفاوت كهتو پيامبر نيستى ولى ياور پيامبرى و تو البته بر خير و صلاحى ...(218) پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - با عبارات مشابه بر ولايى مقام وىدر دينشناسى گواهى مى دهد: اءنا مدينة العلم و على بابها، و لا تؤ تى البيوت الا منابوابها.(219) يا اءنا مدينة الفقه و على بابها.(220) پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در اجراى امر خداىمتعال كه يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لمتفعل فما بلغت رسالته ... كه در حجة الوداع در كنار غدير خم دريافت مى كند طىنطق مشروحى اين پيام را كه ان الله مولاى و اءنا مولى المؤ منين و اءنا اولى بهم منانفسهم فمن كنت مولاه فعلى مولاه سه بار تكرار مى فرمايد يا به روايت احمد بنحنبل چهار بار. آنگاه مى افزايد: اللهم والى من والاه و عاد من عاداه و اءحب من احبه والبغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله واءدر الحق معه حيث دار. اءلا فليبلغالشاهد الغايب . در اين هنگام و پيش از آن كه جمعيت از هم بپراكنند بر او وحى مى آيدكه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلامدينا.(221) سنت سياسى و عبادى ائمه طاهرين عليهم السلام كتاب مستقلى را مى طلبد. كتاب (انقلابتكاملى اسلام ) بخش مهمى از سنت سياسى مولاى متقيان و حسنين عليهم السلام را در بردارد.
(فقيه ) تعريف شده خداوند در كلام مجيدش به ايندليل ولايت دارد بر ديگران كه نوع فهم و دانايى و رشته تخصصى اش او را قادرساخته به مسؤ وليت پيامبران دوام بخشد و خليفهرسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - باشد. او پژوهنده زندگى شناساست و رشته اش تفقه فى الدين . راغب اصفهانى- متوفاى 502 - مى نويسد: الفقه العلم باحكام الشريعة ... و تفقه اذا طلبه فتخصص به . لكن اگر بهكاربردهايش در كلام الهى باز گرديم مى بينيم لغت شناسان و مفسران از معناى اصلى وحقيقى آن غافل مانده اند. چه ، (فقه ) به هر گونه علم يا فهمى اطلاق نمى شود وفقط (علم به احكام شريعت ) هم نيست بلكه فراتر از آن و بعلاوه بشيوه اى خاصاست و اختصاص دارد به علم و فهم كلام خدا و حديث پيامبر اكرم كه جملگى دربارهزندگى بويژه حيات طيبه است . بنگريد به اين كاربردها: و لكن لا تفقهون تسبيحهم (222) قالوا يا شعيب ما نفقه كثيرا مماتقول (223) واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى .(224) فما لهولاءالقوم لايكادون يفقهون حديثا.(225) اءنظر كيف نصرف الآيات لعلهم يفقهون.(226)22 وجد من دونهما قوما لايكادون يفقهون قولا.(227) و آيات 25 انعام ،46 اسراء، و 57 كهف كه فقدان تفقه را با سنگينى گوش ملازم كرده است . بنابراين تفقه فى الدين آمده در آيه 122 توبه ، آيه بسيج شدن گروههاى پژوهندهمردمى به معنى شناختن زندگى در تنوع آن و چگونگى و راه و رسم هاى آن با فراگردرشد معنوى ياتقرب به خدا و فروگردهاى بعد از خدا، و طرح سازماندهى اجتماعى براىايجاد محيط مساعد جهت رشد معنوى از كلام الهى و حديث نبوى و سنتش بتمامى است . محتواىكلام الهى معارف حقه و آموزه هايى در باب زندگى - يا دين - است ، كلامى كهپيامبر پس از ادراك الفاظ و معانيش آن را براى مردم بيان كرده تا به صورت گفتارىبه گوششان رسيده و آنان كه (وقر)ى در گوش نداشته اند شنيده و فهميده اند و(متفقه در دين شده اند. آنگاه نوبت به ايمان آوردن بدان معرفت رسيده است .) چه ، قرآن كريم مشتمل بر يك كيهان - انسان شناسى است كه جهان بينى راستين ومايه تعالى انسان را به او مى بخشد و بر يك سلوك تقرب آور و بر يك سازماندهىاجتماعى كه محيط لازم براى حيات طيبه را فراهم مى آورد. بعلاوه زندگى هاى پست وفروگردهاى بعد از خدا را تعريف مى كند تا مردم بتوانند از آنها بپرهيزند و پرواگيرند. وانگهى با صدور احكامى از امر و نهى خطاب به تمام كسانى كه ايمان آوردهاند آنان را در سازماندهى اجتماعى و ولايت همگانى شركت مى دهد. براىمثال ، قدرت ملى را تعريف مى كند و جايگاه آن را در زندگى عمومى و خصوصى مردممشخص مى گرداند تا آنان را به تهيه و تدارك و افزايش روز افزون قدرت ملىفراخوانده و بسيج كرده چگونگى بكارگيرى آن را آموزش دهد. در يك نهى عمومى وجاودانى از هر انديشه و اقدامى كه موجب فرسايش و كاهش و نابودى آن گردد پرهيز مىدهد. فهم و دانستن اين جمله از معارف يا آموزه ها و احكام ، لازمه ايمان هر فردى است . چه ، ايمانعبارت است از تصديق (228) معارف و دانسته ها و آموزه ها و احكامى كه بايد درزندگى بكار بست و خود را در پرتوش ساخت و پرورش و رشد داد. ايمان به ندانسته، مجهول ، و نامعلوم تعلق نمى گيرد. آن هم نه هر تصديق يا تصديق هر دانسته يامعرفت به اين و آن چيز يا امرى است ، بل تصديقى كه كيفيت باور پيدا كند. و درهمانحال آرامش و ايمنى ببخشد. بنابراين ، آن حجم از دانسته ها و معلومات كه براى حياتطيبه و مشاركت جدى در بقا و دفاع از جامعه اسلامى ضرورت دارد فراگيريش و دانستنيشفرض عين است . چنانكه مرتبه رشد معنوى و سير تقرب هر كس تابع مرتبه اش درتفقه فى الدين نتواند بود. همانقدر كه شاگرد خدا و پيامبرش باشد مى تواند درمراتب ولايت همگانى و تصرف در ذهن يا انديشه ،استدلال و داورى ، و در جان و مال مردم شركت داشته باشد. به ديگر بيان ، جايگاهش در سلسله مراتب نظام اسلامى را دوعامل تعيين مى كند: 1. سطح دينشناسى اش 2. ميزان خيرخواهيش براى مردم . هر قدر در زمينه آموزشى يعنى دينشناسى بالاتر برود توان و بالنتيجه صلاحيتشبراى مداخله در شؤ ون عمومى مسلمانان و بشريت فراتر مى رود. چه ، همانقدر به خداىعليم حكيم هادى كه معلم قرآن و معارف حقه اش و شريعت است نزديك شده و از اين كه(ظلام للعبيد)(229) باشد مبرا گشته به (شارع مقدس ) تقرب جسته است . واين مشروط به داشتن ايمان و تقوى و علائق عاليه اى است كه ايجادش در (خود) منوطبدان است كه اراده را از تابعيت آز يا هواى درون و شياطين الانس و الجن رها ساخته و بهحقگرايى موروثى سپرده باشد و در حال حنينيت سراسر وجودش را به خدا و تعاليمش وبه پيامبر و سنتش تسليم كرده باشد صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواهمطيعا لاءمر مولاه به حساب آيد. چه ، بسيارند دنيشناسانى كه در عين داشتن حجمقابل توجهى از معلومات و معرفت گسترده به آن كافر گشته ، آن را براى ساختن خويشبكار نبرده اراده پستى و انحطاط كرده به ژرفاى آتشين و گدازان زمين گراييده اند: ولكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب انتحمل عليه يلهث اءو تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا بآياتنا فاقصص القصصلعلهم يتفكرون .(230) معارف حقه بر خلاف آگاهى بر علوم طبيعى و علوم پايه و نظائرش خواه ناخواه احساسمسؤ وليت و تكاليف اجتماعى سنگينى براى صاحبانش ببار مى آورد كه قادر نيستند آناحساس و محتوايش را نديده بگيرند. لكن مى توانند انكارش كرده همچنين از اداى آن مسؤوليت و تكاليف اجتماعى شانه خالى كنند. چنانكه جمع بيشمارى مرتكب آن مى شوند. آنمعارف را نه مايه رشد معنوى خويش مى سازند و نه از آن براى نجات مردم مستضعف بهرهمى گيرند و چه نادرند مردان و زنان بزرگى كه هم خود را در پرتوش بسازند و همبا آن در جامعه و در محيط بين المللى انقلابى بر پا كنند. مولاى متقيان على عليه السلامكه از همين نوادر و سرآمدشان پس از رسولخدا - صلى الله عليه و آله و سلم -است يكى از دو دلهايش را براى قبول مسؤ وليت حكومت بر مردم همين احساس مسؤ وليت مىشمارد و مى فرمايد: لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و اءن اللهتبارك و تعالى اءخذ على العلماء ان لايقاروا فى كظة ظالم و لا فى سغب مظلوم ... بنابراين ، شرط دوم مداخله در ذهن و جان و مال مردم از مؤ منان تا بشريت كه به معناىمشاركت در ولايت همگانى باشد تقرب به خداى رحمان و رحيمى است كه غنى عن العالميناست و به احدى بقدر ذره اى ستم روا نمى دارد. بطورى كه متضاد با مستكبران و مترفانشده باشد. بدينسان عامه مردم ديندار نيكوكار پرهيزگار گر چه نه در دينشناسى به مرتبه امامانمعصوم و پيامبر عليهم السلام مى رسند و نه قربشان به پروردگار رحمان و رحيم وغنى بالذات و محسن به درجه آن مقربان مى رسد باز به همان نسبت قربى كه از دولحاظ تفقه فى الدين و صلاح پيدا كنند توان و صلاحيت مشاركت در مصالح عمومى ياولايت همگانى را احراز مى نمايند. از اينجا دانسته مى شود كه ولايت فقيه جامع الشرايط، فرعى ازاصل ولايت همگانى است . تنها تفاوتى كه ميان اين دو ولايت هست در اين است كه فقيه جامعالشرايط در ابوابى از فقه كه به ولايت همگانى اختصاص دارد تخصص يافته است ،مانند قوانين كيفرى يا حقوق مدنى يا قضا بطور كلى يا حقوق بينالملل اسلامى ، و يا مهم ترين آن ابواب : (دانش سياست راهبردى كلان ) كه عبارت استاز دانش طراحى و برنامه ريزى تهيه و تدارك و افزايش قدرت ملى و چگونگىبكارگيرى آن . تحصيل فقاهت در اين ابواب در سطح تخصصى ، يا به بيانى دقيق تر. در سطح فوقتخصصى ، واجب كفائى است . چنانكه تفقه فى الدين در ساير ابواب از جمله طهارتنماز، و روزه همين حكم را دارد. با اين تفاوت كه در ابواب اخير وجود چند فقيه كفايت مىنمايد حال آن كه پوشش دستگاههاى حكومتى اعم از دستگاه قضايى ، اجرايى ، و قوه مقننهو فرماندهى هاى نيروههاى دفاعى به هزاران و در جوامع بزرگ به دهها هزار فقيه در دوسطح تخصصى و فوق تخصصى نيازمند است . اين كثرت و قوت جريان مستمر اجتهاد به فقيهى كه در راءس هرم نظام سياسى قرار داردامكان اعتلاى فقهى مى بخشد و همواره جمع معتنابهى از فقيهان فوق تخصصى را آمادهتصدى مقام خالى شده مى گرداند. با توجه به همين واقعيت ، واضعان قانون اساسىجمهورى اسلامى ايران ، راءس هرم نظام سياسى را نه مقام رهبرى بلكه دو جريان(اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرايط بر اساس كتاب و سنت )، (و استفاده از علوم وفنون و تجارب پيشرفته بشرى و تلاش در پيشبرد آنها) مى شمارند.(231) مقامرهبرى تنها به مدد اين دو جريان مستمر علمى و تخصصى قادر به اداى مسؤ وليت هاىخويش است . منشاء هر دو جريان هم ولايت همگانى است كه از چشمه فياضش دو هرزلال انديشه ، نظريه ، علم ، و طرح جامعه آتى روان مى شود تا دو امر زيستن و رشدمعنوى تاءمين و تضمين و تسهيل گردد. واضعان قانون اساسى و مردم مؤ من پرهيزگار مجاهدى كه به آن راءى مثبت دادند اين معنارا به وضوح تمام درك كرده بودند كه (جمهورى اسلامى ، نظامى است بر پايه ايمانبه : 1. خداى يكتا و اختصاص حاكميت و تشريع به او، و لزوم تسليم در برابر امر او. 2. وحى الهى و نقش بنيادى آن در بيان قوانين . 3. معاد و نقش سازنده آن در سير تكاملى انسان به سوى خدا (رشد معنوى يا تقرب بهخدا).(232) 4. عدل خدا در خلقت و تشريع . 5. امامت و رهبرى مستمر و نقش اساسى آن در تداوم انقلاب اسلامى . 6. كرامت و ارزش والاى انسان ، و آزادى تواءم با مسؤ وليت او در برابر خدا...)(233)
19
| ولايت صاحبنظران سياست دفاعى و خارجى و دانشمندان و متخصصان توسعهاقتصادىپايدار
|
دولت - حكومت توحيدى فقط با مردم دينشناس با ايمان و متخصصان ابواب سياسىفقه اداره نمى شود و دانش هاى متنوعى در آن بكار گرفته مى شود كه ساير دولتهاىمردمى و غير تحميلى نيز بدون آنها بر پا نمى مانند. وانگهى دينشناسى جايگزين علومزيستى - طبيعى نيست ؛ متمم و مكمل آنهاست . انسان جامعه بيش از آن كه نيازمنددينشناسى باشد محتاج تجارب و علوم زيستى و علوم پايه آنهاست . چه ، بدون تن احتياجبه دين و دينشناسى احساس نمى گردد. دين ، راه و رسمى خاص و آدابى براى زيستن ومردن است .
|