بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اسرار عاشورا, سید محمد نجفى یزدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ASRA0001 -
     ASRA0002 -
     ASRA0003 -
     ASRA0004 -
     ASRA0005 -
     ASRA0006 -
     ASRA0007 -
     ASRA0008 -
     ASRA0009 -
     ASRA0010 -
     ASRA0011 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اما يزيد مرد رسوائى بود 
اما وقتى معاويه از دنيا رفت و يزيد بر سر كار آمد، مساءله كاملا فرق كرد،
1 - يزيد مردى بود رسوا كه فسق و فجور او علنى و براى همه ظاهر شده بود، درنتيجه اعتماد مردم به او كاهش يافته .
2 - حكومت يزيد، كه علنى اظهار فسق و كفر مى كرد، اهانتى جدى و ذلتى ننگين براىاسلام و مسلمين بود.
3 - يزيد جوانى خام و بى تجربه و تازه كار بود، كه هرگز از امتيازات عوامفريبانه پدرش معاويه برخوردار نبود،
4 - خلافت يزيد، بخاطر اينكه مخالف صلحنامه پدرش با امام مجتبى در عدم تعيين ولىعهد بود، غير قانونى بحساب مى آمد، گذشته از آنكه با تهديد و اكراه نيز همراه بود.
سيدالشهداء شخصيت شناخته شده عالم اسلام  
درست در مقابل رذالت و پستى و خوارى يزيد، امام حسين عليه السلام قرار داشت ،شخصيتى كه از نظر صفات اخلاقى و علم و تقوى معروف بود، ايشان تنها باقيماندهعترت پيامبر است كه اصحاب پيامبر آن همه الطاف و عنايات پيامبر را نسبت به ايشانديده و شنيده بودند، در نتيجه هرگز در عظمت و برترى امام حسين درمقابل فاسق و فاجرى مثل يزيد، ترديد نبود.
اگر امام حسين عليه السلام فرضا در مقابل معاويه قيام مى نمود و به شهادت مى رسيد،هرگز آن تاءثير و افشاگرى كه اكنون دارد، نمى داشت ، زيرا واقعيت معاويه ، براىمردم افشا نشده بود، همچنانكه ديديم در مقابل حضرت على و امام مجتبى قيام كرد و حتىامام مجتبى را مسموم نمود، اما باطن او رسوا نشد، و همچنان اكثريتاهل سنت او را خليفه مى دانند، برخلاف يزيد، كه شخصيت رسوائى بود كه بااعمال ننگين خود و شهادت امام حسين باعث رسوائى خود و خاندان خود و جريان مخالفاهل بيت عليهم السلام شد.
و مهمتر از همه اينكه امام حسين آخرين بازمانده پيامبر بود كه هم از نظر سن و هم از نظرحسب و نسب با يزيد حتى در نظر عموم مردم قابل مقايسه نبود،
امام حسين نوه پيامبر اسلام است ، خديجه كبرى مادربزرگ او، حضرت فاطمه مادر او و علىمرتضى پدر او و امام مجتبى برادر اوست .
اما يزيد كيست ؟ آيا حلال زاده است ؟ آيا مادرش مسلمان است ؟ معاويه پدر يزيد چطور؟ جديزيد ابوسفيان چطور؟ مادربزرگش هند جگرخوار چگونه است ؟
هيچ موقعيتى همانند شرائط سيدالشهداء نبود 
و بخاطر همين نكات است كه مى گوئيم ، پس از مرگ معاويه زمينه مناسب و موقعيتى حساسپيش آمده بود كه نه قبلا وجود داشت و نه بعد از امام حسين به وجود آمد،
براى نشان دادن فساد دستگاه حاكمه و افشاى آن همه تبليغات سوء و مسخ تاريخ ورسوا كردن جريان مخالفى كه بعد از پيامبر، دين اسلام را به انحراف كشاند،شرائطى مناسبتر از شرائط امام حسين نبود، چرا كه افشاى اين همه ظلم و فساد و انحراف، احتياج به دشمنى دارد سفاك و خونريز و رسوا و بى صفت ، كه از هيچعمل ننگينى دريغ نكند، تا هر چه بيشتر ظلم كند و بى رحمى كند و موجب هيجان و تحريكعواطف و رسوائى مسير خود شود.
و از طرفى در مقابل او شخصيتى باشد كه در عظمت او كوچكترين ابهامى يا نكتهباريكى نباشد، و سپس اين شخصيت بى همتا، يعنى امام حسين ، كه تنها بازمانده خاندانپيامبر است كه عصر پيامبر را درك كرده و بارها پيامبر او را بوسيده و بر دوش خودحمل كرده و مكرر او را مورد ملاطفت قرار داده است ، با وضعى بسى مظلومانه و دردناك وسخت در شرائطى كه همه زمينه هاى تحريك عواطف فراهم بود، به شهادت برسد، ايناست كه مى تواند رسواگر خط مخالف و سرانجام انحراف ازاهل بيت پيامبر باشد، اين است كه هر انسان كوردلى را كه مختصرى وجدان و انصافداشته باشد، تحت تاءثير قرار مى دهد، كيست كه همانند امام حسين را با چنان وضعى موردظلم و شكنجه يزيد ببيند و بر خاندان يزيد و جريان مخالف اسلام بدبين نگردد.عبدالله ابن فضل از امام صادق عليه السلام پرسيد: اى پسر پيامبر، چرا روز عاشوراروز مصيبت و گريه و غصه قرار داده شد، نه روزى كه پيامبر يا فاطمه و يا اميرالمؤمنين و يا امام حسن از دنيا رفتند؟ حضرت فرمود: روزقتل حسين عليه السلام در ميان ايام از هر روزى مصيبتش ‍ بيشتر است ، زيرا اصحاب كساءكه گراميترين مخلوقات در نزد خداوند بودند، وقتى پيامبر رحلت نمود ديگران براىمردم موجب تسلى و آرامش خاطر بودند، و همچنين بعد از رحلت فاطمه و حضرت اميرالمؤ منينعليهماالسلام ، وقتى كه امام حسن رحلت نمود وجود سيدالشهداء موجب تسلى و آرامش خاطربود، ولى هنگامى كه حسين صلى الله عليه و آله كشته شد ديگر كسى نبود كه موجبتسلى و آرامش خاطر گردد، و رحلت حضرت مانند رحلت همگى آنها بود، همچنانكه زندگىحضرت مثل زندگى آن ها بود، از اين جهت روز حسين از تمام روزها مصيبت بارتر است ،راوى پرسيد: پس امام سجاد چه ؟ حضرت فرمود: آرى ، امام چهارم سرور عبادت كنندگانو امام و حجت بر خلايق بود ولى پيامبر را ملاقات نكرده و از حضرت نشنيده بود و دانش اواز راه ارث بود، ولى اميرالمؤ منين و فاطمه و حسن و حسين را مردم مكرر در ايام پى درپىبا پيامبر مشاهده كرده بودند و چون به يكى از اينها نگاه مى كردند، بياد احوالات او باپيامبر و سخن حضرت راجع به او مى افتادند، به همين جهت بود كه وقتى جز حسين عليهالسلام كسى براى مردم نماند، رحلت حسين مانند رحلت همه آنها بود، به اين جهت است كهروز حسين در مصيبت از هر روز بالاتر است . (169)
درست به همين جهت است كه مى گوئيم ، اگر هر شخصى غير از امام حسين ،مثل ابن حنيفه ، يا ابن عباس ، و يا ديگران دست به قيام مى زدند، هرگز نمى توانست ايننتيجه مهم و روشنگرى را داشته باشد.
آرى بايد بزرگترين شخصيت اسلام در مقابل كثيف ترين عنصر ناپاك ، با بدترينوضع و هولناك ترين كيفيت به شهادت رسد، تا ضربه اى باشد كه در پس آن همهپرده هاى ضخيم تبليغات كه بر حق افتاده بود، بتواند خفتگان غفلت را بيدار كند.
سيدالشهداء دلها را بيدار كرد و به هيجان آورد  
اهميت عواطف
براى تحريك و تشويق مردم نسبت به انجام كارى با ممانعت از كارى ، و با نشان دادن ،خوبى يا زشتى شخصى يا كارى ، از دو راه استفاده مى شود.
راه اول اينكه با عقل او صحبت كنى ، با استدلال و بيان خوبى و بديها، شخص را تشويقو يا بر حذر بدارى ،
راه دوم اينكه با عواطف و روحيات او صحبت كنى ، او را تحريك كنى ، عاطفه او را بههيجان آورى ، از راه احساساتش وارد شوى ، شور و شوق و عشق در او بيافرينى .
راه اول براى كسانى كه با مسائل عقلى سر و كار دارند و روحيات آنها را مغلوب عقلشانمى باشد مؤ ثر است ، و چون اين عده كه هماناهل تفكر و تعقل هستند نسبت به توده مردم در اقليت هستند وانگهىاهل تفكر نيز بسيارى از اوقات اسير احساسات و عواطف خود هستند، لذا كاربرد همه جانبهندارد.
برخلاف راه دوم كه راه دل است و در نزد توده مردم بخاطر احساسات قوى و غلبه آن حتىبر مسائل عقلى ، كاربرد بسيار و مؤ ثرى دارد، لذا مى بينيم ، هر گروهى كه بتواندبيشتر احساسات مردم و عواطف آنها را جذب كند، بيشتر موفق خواهد بود، و بهمين جهت استكه دزدان و دشمنان يك جامعه ، بيشتر با تبليغات خود، ازمسائل روحى و عاطفى براى اهداف شوم خود استفاده مى كنند، مردم را به طمع مى اندازند،يا مى ترسانند، يا شهوتشان و يا حس سودجوئى و مانند اينها را تحريك مى كنند،
عليهذا اگر مسلك و مرامى بخواهد در وجود مردم تاءثير كند و مردم را هدايت كند، بايد ازهر دو راه اقدام كند، هم عقل مردم را سيراب كند، هم عواطف مردم را كه بيشتر در مردم تاءثيردارد، مجذوب كند.
فرياد عقل بى تاءثير بود، شور حسينى بايد 
آيات قرآن و احاديث پيامبر و سخنان گهرباراهل بيت علهيم السلام ، همه عقل مردم را سيراب مى كند، اما اينهمه در دوران امام حسين عليهالسلام بخاطر تبليغات سوء و تهديدات بسيار دستگاه اموى و القاء شبهات گوناگونو جعل احاديث دروغين و متناقض كمرنگ شده بود.
به ناچار اسلام براى بقاء خود و نجات از آنهمه دسيسه ها و خطرات ، احتياج به تحريكعاطفى داشت تا مردم گرفتار آن دسيسه ها را، بيدار كند،
آنچه گفتنى و آنچه از استدلال كه لازم بود، گفته شده بود، ديگر از نظر گفته واستدلال كمبودى نبود، ولى در عين حال ، همه استدلالات را بر مردم مشتبه كرده بودند.
تاءثير عواطف و احساسات  
لذا راه ديگر و وسيله ديگرى براى بيدارى و تكان دادن مردم لازم بود و آن تحريك عواطفاست ، آيا ديده ايد كه سخنان يك مسلمان فهميدهقبل از شهادت ، يا بعد از شهادت چرا در تاءثير فرق دارد، چرا وصيت نامه شهداء،تاءثير بيشترى از سخنان ديگران بلكه از سخنان خود همين شهيدقبل از شهادت دارد؟
علتش در آن است كه سخنان او تا قبل از شهادت ،عقل را سيراب مى كند، اما بعد از شهادتش وقتى با خون شهيد، امضاء شد، عواطف راتحريك مى كند، اين اثر خون است كه روحيه مردم را تحت تاءثير قرار مى دهد.
و اين اقدام بزرگ و بى نظير را سيدالشهداء عليه السلام انجام داد، او از راهى ، درماوراى فكر و استدلال كه در اثر شبهات كمرنگ شده بود، از راهدل و جان مردم را بيدار كرد، و به همين جهت است كه فرمود: كشتى نجات سيدالشهداء ازساير ائمه عليهم السلام سريعتر مردم را بهساحل نجات مى رساند چرا كه بر روى خون حركت مى كند!
و از اينجا به سستى اين شبهه و سؤ ال پى مى بريم كه مى گويند: امام حسين كه مىدانست كشته مى شود، چرا اقدام نمود؟ اين گويندهغافل است كه پيروزى امام حسين در شهادت دردناك و مصيبت عظماى اوست ، امام حسين عليهالسلام آمده است تا شهيد شود و رمز و هدف او هم همين شهادت است .
او آمده است تا شهيد شود و با شهادتش مردم را بيدار كند، و اسلام را تا ابد بيمه كند.
مصيبتها و مظلوميتها رمز پيروزى و بقاى نهضت سيدالشهداء 
و از همين جهت است كه مى بينيم در جريان قيام سيدالشهداء حوادث و مصيبتها به گونه اىانجام گرفته است كه هر چه بيشتر موجب تحريك عواطف مسلمانان و بلكه هر انسانى مىشود، و همين رمز موفقيت و بقاء اسلام و قيام امام حسين عليه السلام است ، و اين خود يكمعجزه الهى است ، كه شقاوت دشمنان را ابزار پيروزى و انجام اهداف خود قرار داده است .و اين است ، رمز بزرگ قيام عاشورا.
و به همين جهت است كه مى بينيم ، از جانب خداوند و پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام ،محور بقاء دين را در جريان كربلا قرار داده اند.
و از جوانب مختلف به جريان كربلا پر و بال داده اند، آرى خداوند مى خواهد از راه امامحسين دين خود را حفظ كند و لذا ابزار لازم را براى اين كار فراهم كرده است ، همانند تاكيدفراوان در زيارت امام حسين ، در تمام ايام سال ، مخصوصا روزها و شبهاى پر ارزش ،ثواب شعر گفتن ، گريه كردن ، ياد او هنگام آب خوردن ، شفا در تربت اوست ، اجابت دعادر تحت قبه اوست ، امامت در اولاد اوست ، و مسائلى از اينقبيل كه بعدا توضيح خواهيم داد انشاء الله .
و به همين جهت است كه محور بقاء دين را در مصيبت پيامبر و اميرالمؤ منين و ساير ائمهاطهار عليهم السلام قرار ندادند، نه از اين جهت كه حضرت امام حسينافضل باشد، خير، سخن در افضل بودن نيست ، سخن در اين است كه كيفيت شهادت امام حسينو يارانش به گونه اى است كه براى تحريك عواطف و تاءثير در نفوس كاربردزيادترى دارد، اين كيفيت - مظلوميت در آن درجه و با آن شرائط را - هيچ كدام از خاندانعصمت نداشتند، و اسلام براى بقا خود، احتياج به شهادت مظلومانه امام حسين و خاندان وياورانش داشت و دارد، و از همين رهگذر است كه رمز موفقيت قيام عاشورا را در عظمت بىترديد رهبر آن ، و از طرف ديگر در فساد و تباهى دشمن رودرروى سيدالشهداء يعنىيزيد و بالاخره در شقاوت و مصائب و صحنه هاى دلخراشى كه در شهادت و اسارتسيدالشهداء و خاندانش انجام گرفت ، بايد جستجو كرد. ما راجع به عظمت سيدالشهداء دراول كتاب اندكى صحبت كرديم ، اكنون نسبت به معرفى يزيد و فساد و تباهى او اندكىسخن مى گوئيم و سپس گوشه هائى از صحنه هاى تكان دهنده و تاسف بار نهضتعاشورا را متذكر مى شويم .

خون او تفسير اين اسرار كرد
ملت خوابيده را بيدار كرد
رمز قرآن از حسين آموختيم
زآتش او شعله ها اندوختيم
اى صبا اى پيك دورافتادگان
اشك ما را بر مزار او رسان
بخش اول : فصل سوم : دشمن روياروى سيدالشهداء، شناسنامه يزيد ابن معاويه
شناسنامه يزيد و اعمال ننگين او 
يزيد ابن معاويه ، مادرش ميسون نام داشت دختربجدل ، از نسابه كلبى نقل شده كه بجدل پدر ميسون غلامى داشت بنام سفاح كه باميسون رابطه نامشروع داشت ، وقتى ميسون را كه بيابان نشين بود، در وادى حوارين ،نزد معاويه آوردند، از آن غلام باردار بود ولى حملش ظاهر نبود، و پس از زايمان ،معاويه آن را از خود پنداشت .
يزيد مردى سياه چهره با لبهاى خشن و صدائى غليظ بود، در صورتش زخمى بزرگبود، او مردى بود شرابخوار و قمارباز كه ايام زندگى را با لهو و لعب و شكار مىگذراند، غالب اوقات در بيابان در حوارين آنجا كهمنزل مادرش - بعد از طلاق از معاويه بود - بسر مى برد، حتى در مرگ معاويه نيز حاضرنبود.
شهادت مردم مدينه در مورد يزيد 
اهل مدينه عده اى را پس از شهادت امام حسين براى تحقيق در مورد يزيد به شام فرستادند:كه از جمله آنها عبدالله ابن حنظله بود، يزيد آنها را احترام كرد و جوائز ارزنده اى بهآنها داد، آنها كارهاى يزيد را مشاهده كردند و در بازگشت شروع كردن به بدگوئى ازيزيد و گفتند: ما از نزد مردى مى آئيم كه اصلا دين ندارد، شراب مى خورد، طنبور مىنوازد، با سگها بازى مى كند. (170)
عبدالله بن حنظله گفت : اى قوم از خداى بى همتا بترسيد، بخدا سوگند ما بر يزيدخروج نكرديم مگر اينكه ترسيديم از آسمان بر سر ما سنگ ببارد، يزيد مردى است كهبا مادر و دختر و خواهر آميزش ‍ مى كند، شراب مى خورد و نماز را ترك مى كند، (171)
و از همو نقل كرده اند كه گفت : از نزد مردى آمدم كه بخدا قسم اگر ياورى جز پسرانمنداشته باشم با آنها جهاد خواهم كرد. (172)
يكى ديگر از آن عده كه به شام رفته بودند شخصى است بنام منذر ابن زبير، او دربازگشت گفت : همانا يزيد به من يكصد هزار جايز داد ولى اين مانع آن نيست كه راجع بهاو سخن نگويم ، بخدا سوگند كه او شراب مى خورد، بخدا او مست مى شود بگونه اىكه نماز را ترك مى كند. (173)
سيدالشهداء صفات يزيد را بيان مى كند  
معاويه در سالى كه به حج رفت ، به مدينه آمد و براى يزيد از مردم بيعت گرفت و ازيزيد تعريف كرد و او را عالم به سنت و قرائت قرآن و بردبار دانست ، امام حسين عليهالسلام برخواست و پس از حمد الهى و صلوات بر پيامبر اكرم طى سخنانى فرمود:آنچه از يزيد و كمالات و سياستهاى او براى امت محمد گفتى فهميدم ، تو مى خواهى مردمرا به اشتباه اندازى ، گويا كه از شخصى پشت پرده يا فرد پنهانى سخن مى گوئى ،يا از روى دانش اختصاصى كه به تو داده اند خبر مى دهى ؟!!
خود يزيد پرده از راى خود برداشته ، راجع به يزيد ازدنبال سگهاى ولگرد رفتنش بپرس و يا از كبوتر بازى او، و يادنبال زنان آوازه خوان و انواع ملاهى رفتن او بپرس ، كه ياور خوبى خواهد بود، و هدفخود را رها كن ، تو بى نيازى از اينكه خدا را با گناه اين مردم بيش از آنچه دارى ملاقاتكنى ، بخدا قسم تو همواره باطل را ظالمانه مقدم مى كرده اى . (174) الحديث
نامه امام حسين به معاويه و بر شمردن جنايات او 
امام حسين عليه السلام در نامه اى كه پاسخ به نامه معاويه بود، ضمن بر شمردنجنايات معاويه در كشتن افراد پاك و بى گناه فرمود: من تصميم مخالفت و جنگ با تو راندارم ، همانا از خداوند نسبت به جنگ نكردن با تو و حزب ظالم و بى پرواى تو كه كمككاران شيطان رانده شده اند واهمه دارم ، (گويا مراد حضرت اين است كه : نيت باطنى منجنگ است ولى فعلا مصلحت نيست ) آيا تو قاتل حجر و ياران عابد او نيستى كه بعد ازدادن امانهاى محكم از روى جراءت بر خدا و سبك شمردن پيمان ، آنها را كشتى ؟
آيا تو قاتل عمر و ابن حمق آن پيرمرد عابد كه عبادت صورتش را رنجور كرده بودنيستى ؟ كه بعد از دادن آن همه پيمانها او را كشتى ؟
آيا تو نيستى كه ادعا كردى زياد پسر ابوسفيان است با اينكه پيامبر فرمود: فرزندملحق به شوهر است و زناكار مستحق سنگ است ، سپس او را براهل اسلام مسلط كردى كه آنها را مى كشد و دست و پايشان را قطع مى كند!
سبحان الله اى معاويه ، گويا تو از اين امت نيستى ، و آنها هم كيش تو نيستند.
آيا تو نيستى قاتل آن حضرمى كه زياد راجع به او نوشت كه او بر دين على است ، درحالى كه دين على ، دين پسر عموى او (پيامبر) است ، همو كه تو را به جايگاهى كهنشستى ، نشانده است .
و اگر آن نبود، برترين شرف تو و پدرانت در كوچ كردن زمستان و تابستان بود.خداوند بخاطر ما بر شما منت نهاد و آن را از دوش شما برداشت .
تو در سخنانت گفته اى كه دوباره امت را به فتنه نينداز، همانا من فتنه اى براى اين امتبزرگتر از حكومت تو بر آنها نمى شناسم !
و در آخر نامه حضرت فرمود: از خدا بترس اى معاويه و بدان كه خداوند را كتابى استكه هيچ كوچك و بزرگى را فروگذار نكند مگر اينكه جمع آورى كند، و بدان كه خداوندفراموش نمى كند آدمكش تو را از روى گمان و دستگير كردن مردم را از روى تهمت ، وحكومت بخشيدن شما بچه اى را كه شراب مى نوشد و با سگها بازى مى كند (يعنىيزيد)
نمى بينم تو را مگر اينكه خودت و دينت را هلاك كرده و مردم را ضايع نموده اى و السلام(175)
ولايتعهدى يزيد 
معاويه هفت سال براى ولايت عهدى يزيد و تاسيس حكومت اموى ، تلاش مى كرد و مقدمهچينى مى نمود، و در اين مدت موانع را از سر راه برمى داشت ، و به همين جهت امام مجتبى راكه مانع بزرگى بر سر راه محسوب مى شد مسموم نمود، همچنانكه پسر خالد ابن وليدرا نيز بخاطر شهرت پدرش و محبوبيت خودش در نزداهل شام و اينكه مردم او را لايق خلافت مى دانستند مسموم كرد، در اين ميان رسوائى يزيدبه جائى رسيده بود كه زياد ابن ابيه آن فاسق خونريز نيز از وليعهدى يزيد اباداشت ، چرا كه كارهاى او را مى دانست ، معاويه سعد ابن ابى وقاص را نيز بخاطر همينجهت مسموم كرد.
گويند اول كسى كه معاويه را تحريك كرد به ولايتعهدى يزيد، مغيرة ابن شعبه (همانزناكار معروف كه قبلا از او صحبت نموديم ) بود، زيرا معاويه مى خواست او را از امارتكوفه عزل كند، او فهميد و خود نزد معاويه آمد تااستعفا دهد و رسوا نشود،اول به نزد يزيد رفت ، و به او گفت : بزرگان اصحاب پيامبر و شخصيتهاى قريش ازميان رفته اند، فقط فرزندان مانده اند كه تو از برترين آنها و خوش عقيده ترين وداناترين آنها به سنت و سياست هستى ، نمى دانم چرا پدرت براى تو بيعت نمى گيرد؟يزيد گفت :
فكر مى كنى انجام پذير است ؟ مغيرة گفت : آرى ، يزيد جريان را به پدرش گزارشكرد، معاويه از مغيره پرسيد: يزيد چه مى گويد!
مغيره گفت : شما كه خونريزيها و اختلافات را بعد از عثمان ديده اى ، براى يزيد بيعتبگير تا پس از تو پناهگاه مردم باشد! و فتنه اى رخ ندهد،
معاويه گفت : چه كسى مرا كمك مى كند، مغيره گفت : كوفه با من ، بصره هم با زياد، پساز اين دو شهر ديگر كسى با تو مخالفت نمى كند.
معاويه گفت : برو بر سر كارت (امارت كوفه ) باش و با افراد مورد اعتماد اين رابازگو كن تا ببينم چه مى شود، مغيره در بازگشت با طرفداران بنى اميه اين را در ميانگذارد و عده اى را با دادن سى هزار درهم ، متمايل كرد و بيعت گرفتت ، و با فرماندهىپسرش موسى نزد معاويه فرستاد تا او را تشويق كنند، معاويه به آنها گفت : عجلهنكنيد و آراء خود را اظهار نداريد، سپس از پسر مغيره پرسيد؟ پدرت دين اينها را به چندخريد؟! پاسخ داد: به سى هزار، معاويه گفت : اينها براى دينشان ارزشقائل نشدند، دينشان برايشان بى ارزش بوده است (كه با اينپول كم آنرا فروخته اند)
بالاخره با تدبير و مكر و حيله و جمع آورى گروههائى از اطراف در تشويق وليعهدىيزيد، او را وليعهد خود قرار داد، در عراق و شام بيعت تمام شد، اما در مدينه مردم منظربيعت افرادى مثل حسين ابن على و عبدالله ابن عمرو عبدالله ابن زبير و عبدالله ابن عباس وعبدالرحمن ابن ابى بكر بودند.
معاويه در يك برخورد منافقانه ، آنها را با تهديد و گماردن چند ماءمور بر بالاى سرآنها وادار به سكوت كرد و به آنها گفت : من مى خواهم پيش مردم سخنرانى كنم ، هر كداماز شماها كه يك كلمه بگويد، آخرين سخنش خواهد بود زيرا شمشير گردنش را در خواهديافت ، جان خود را حفظ كنيد.
و به رئيس گارد نظامى خود نيز دستور داد بالاى سر هر كدام دو نفر با شمشيربگمارد، هر كدام كه خواستند حرفى بزنند خواه در تاءييد يا تكذيب گردنش را بزند.
سپس خطبه خواند و گفت : اين گروه ، بزرگان مسلمانان هستند كه كارى جز با آنانپبشبرد ندارد.
و جز با مشورت آنان صورت نگيرد، اينان نيز راضى شدند و با يزيد بيعت كرده اند،شما مردم نيز بنام خدا بيعت كنيد، مردم كه منتظر بيعت اينان بودند، بيعت كردند،
مردم بعدا به اينان گفتند: شما كه مى پنداشتيد با يزيد بيعت نمى كنيد چه شد كهراضى شديد و بيعت كرديد؟ گفتند بخدا سوگند ما بيعت نكرده ايم ! گفتند: پس چرا براو اعتراض نكرديد؟ گفتند: حيله كردند و ما ترسيديم كشته شويم . (176)
سه سال حكومت و سه جنايت هولناك  
آرى يزيد با آن صفات زشت و رذائل اخلاقى ، درسال اول حكومت خود، سرور جوانان بهشت ، ابو عبدالله الحسين واهل بيت و يارانش را با آن وضع فجيع شهيد نمود.
در سال دوم حادثه اسف بار حره را به وجود آورد كه روى تاريخ را سياه نمود، مردممدينه بعد از شهادت امام حسين و آگاهى از خبائث يزيد، سر از اطاعت او بر شتافتند وعامل يزيد را از مدينه بيرون راندند.
يزيد به توصيه قبلى پدرش ، پيرمرد خونريز بى رحمى را بنام مسلمه ابن عقبة باسپاهى گران به سمت حرم پيامبر، مدينه طيبه روانه كرد، سپاه يزيد در آن شهر مقدسكارى كردند كه قلم از نگارش آن شرمگين است . سپاه شام با مردم مدينه به فرماندهىعبدالله ابن حنظله در يك مايلى مدينه معروف به حره درگير شدند، جنگى عظيم واقع شد،مردم مدينه تاب مقاومت نياوردند و به حرم پيامبر پناه آوردند، لشكر شام وارد مدينه شد،حرمت حرم پيامبر را رعايت نكردند، و با اسبهاداخل آن روضه منوره شدند و جولان دادند، آنقدر از مردم مدينه كشتند كه مسجد پر از خونشد و تا قبر پيامبر رسيد، اسبهاى ايشان در آن روضه بهشتى روث وبول كردند، تنها از معروفين و سرشناسها هفتصد نفر كشته شدند و اما از ديگران از زنو مرد عدد كشته شده ها به ده هزار تن رسيد، و سپس فرمانده سپاه شام تا سه روزاموال و نواميس ‍ مردم مدينه را بر لشكر خود مباح نمود، سپاه بى حياى شام شروع كردنبه غارت و هتك نواميس مسلمانان ، در اين حادثه با هزار دختر باكره زنا كردند و هزار زنبى شوهر باردار شدند كه آنها را اولاد حره ناميدند.
تا جائى كه نقل كرده اند آن بى حياها در مسجد پيامبر نيز زنا كردند،
نمونه اى از قساوت سپاه يزيد با مردم مدينه 
از ابن قتيبه در كتاب الامامة و السياسه نقل شده است كه : يكى از سپاهيان شام واردمنزل شد كه تازه زايمان كرده بود و نوزاد او در آغوشش شير مى خورد، آن مرد به زنگفت : آيا مالى دارى ؟ زن گفت : نه بخدا قسم ، چيزى برايم باقى نگذارده اند (سپاهيانشام قبلا شهر را غارت كرده بودند) سرباز شامى گفت : يا چيزى برايم بياور وگرنه تو و اين بچه ات را مى كشم ، زن صدا زد: واى بر تو، اين بچه فرزندصحابه پيامبر است ، من نيز خود در بيعت شجره با پيامبر بيعت كرده ام ، سپس در حالىكه به نوزادش اشاره مى كرد گفت : اى پسرم بخدا سوگند اگر چيزى داشتم ، فدايتمى كردم ، كه ناگاه آن ملعون پاى نوزاد را گرفت و در حالى كهطفل پستان مادر را مى مكيد، او را از دامن مادر كشيد و بر ديوار كوفت به گونه اى كه مغزكودك جلو چشم مادرش متلاشى شد و به زمين ريخت ، راوى گويد: آن ملعون هنوز از خانهبيرون نرفته بود كه نصف صورتش سياه شد و زبان زد مردم شد.
عمق فاجعه آنقدر زياد بود كه تا مدتها وقتى مردى مى خواست دختر خود را تزويج كند،بكارت او را تضمين نميكرد، و مى گفت : شايد در واقعه حره آسيب ديده باشد.
و سپس از اهل مدينه بيعت گرفتند براى يزيد كه همگى بردگان او باشند، اگر خواستآنها را به بردگى بگيرد و اگر خواست آزاد كند، و مردم مدينه در حالى كه اموالشانغارت و خونهايشان ريخته و ناموسشان مورد تجاوز قرار گرفته بود همگى به جز امامچهارم و پسر ابن عباس به اين شرط بيعت كردند. (177)
سپس مسلم ابن عقبه جنايتكار سرهاى ، مردم مدينه را براى يزيد به شام فرستاد، همينكهسرها را جلو يزيد نهادند گفت : ليت اشياخى ببدر شهدوا، اى كاش اجداد من كه در بدركشته شدند، حاضر مى بودند و مى ديدند چگونه از پيامبر اكرم انتقام گرفتم .(178)
آتش زدن و خراب كردن كعبه توسط سپاه يزيد 
پس از سركوب كردن مردم مدينه و غارت آنها، مسلم ابن عقبه ، عازم سركوب عبدالله ابنزبير در مكه شد، اما وى كه پيرمردى مريض بود در ميان راه به دركواصل شد، او قبل از مرگ خود گفت : خدايا من بعد از شهادت به لااله الاالله و محمدرسول الله هيچ كارى كه محبوبتر باشد نزد من از كشتار مردم مدينه نكرده ام ، و به هيچچيزى بيشتر از اين كارم براى آخرتم اميدوار نيستم ! (179)
و سرانجام حصين ابن نمير كه بجاى وى فرماندهى لشكر شام را بعهده گرفته بود،به مكه هجوم آورد، و وقتى ابن زبير به مسجدالحرام و كعبه پناه برد (180)، بامنجنيق كعبه را سنگباران كردند و با نفت و پارچه و هرچه كهقابل سوختن بود، بر كعبه فرو ريختند به گونه اى كه كعبه سوخت و منهدم گرديد،(181)، گويند كه فرمانده لشكر شام فرمان داد كه هر روز ده هزار سنگ بر كعبهفرود آوردند. (182)
و در همين ايام كه لشكر شام مشغول نابودى كعبه بودند، خداوند يزيد را مهلت نداد وهلاك نمود، در حالى كه عمر او به چهل نمى رسيد،
او طى سه سال و اندى حكومت خود، سالاول پسر فاطمه سيدالشهداء را به شهادت رساند و خاندان پيامبر را به اسارتگرفت ، در سال دوم خون و ناموس و اموال مردم مدينه را مباح نمود و درسال سوم ، خانه خدا را آتش زد و نابود كرد، و اين نيست جز آثار و نتايج سوء انحرافاز اهل بيت عليهم السلام ، تو گوئى خداوند باافعال زشت و ناهنجار آنان مى خواند آنان را به دست خودشان رسوا كند و حقانيتاهل بيت را به اثبات رساند.
در سبب مرگ يزيد امورى ذكر شده است ، برخى گويند از كثرت مستى ، چونمشغول رقصيدن بود، با فرق سر بر زمين خورد و جان داد، و برخى گويند عربىباديه نشين ، در بيابان وقتى يزيد در پى شكار تنها شده بود، و خودش را معرفىكرد، آن مرد در خشم شد و گفت تو قاتل حسين ابن على هستى و او را به دركواصل كرد. (183) و در تتمة المنتهى آمده است كه جنازه يزيد را در دمشق در بابالصغير دفن كردند و هم اكنون مزبله است .
مسعودى در مروج الذهب گويد: يزيد شراب خوارگى را علنى و به روش فرعونعمل مى كرد، بلكه فرعون نسبت به مردم عادلتر و با انصاف تر بود.
و به دنبال يزيد، ساير عمال و فرمانداران او نيز فسق و فجور را علنى كردند، دردوران يزيد غنا در مكه و مدينه علنى شد مردم از آلات لهو استفاده مى كردند و بى پرواشراب مى نوشيدند. (184)
مدافعين يزيد! 
غزالى در احياءالعلوم از يزيد و ابليس دفاع مى كند!!
مخفى نماند كه جنايت و زشتى كار يزيد چنان زياد و واضح بود، كه نه تنها خود رارسوا نمود، بلكه پدر و ساير نياكان خود و كسانى كه سبب شدند كار خلافت به اينجابكشد رسوا نمود، از بلاذرى كه از علماء اهل سنت استنقل شده كه گويد: پسر عمر بعد از شهادت امام حسين به يزيد نامه نوشت و گفت : مصيبتبزرگ و فاجعه عظيمى رخ داد و در اسلام حادثه بزرگى پديد آمد و هيچ روزىمثل روز قتل حسين نيست ، يزيد در جواب او نوشت : اى احمق ما بر سر خانه هاى آماده وبسترهاى گسترده و مهيا قرار گرفتيم و از آن دفاع كرديم ، اگر حق با ماست كه به حقجنگ كرديم و اگر حق براى غير ماست ، پدر تو اولين كسى است كه اين روش را نهاد و حقرا از اهلش بازستاند. (185)
و در ميان علماء اسلام كمتر كسى است كه با اينهمه جنايات و كفريات كه از يزيد سر زد،از او دفاع كند، اما با اين همه برخى از كوردلان عالم نما دامن همت در دفاع از يزيد بالازده اند، و از جمله اينان غزالى صاحب كتاب احياءالعلوم است او در آفت هشتم از كتاب آفاتزبان جزء سوم ، به نقل علامه امينى و محدث قمى در تتمه المنتهى كلامى دارد كه خلاصهآن اين است كه لعن مسلمان جايز نيست و يزيد مسلمان است و نسبتقتل يا امر به قتل يا رضاى به قتل امام حسين را به او دادن ، سوءظن به مسلمانان و حراماست ، و هر كه به صحت اين تهمت گمان كند احمق است ، سپس بعد از توضيح اينكه كشفاين امر مشكل و مقدور نيست گويد: بر فرض كه ثابت شود مسلمانى آدم كشته است ، آدمكشىكه موجب كفر نيست ، شايد توبه كرده باشد، پس لعن هيچ مسلمانى جايز نيست و هر كهيزيد را لعن كند معصيت كار و فاسق است و اگر لعن جايز هم باشد، باز سكوت ايرادندارد واگر كسى در تمام عمر شيطان را لعن نكند مسئوليت ندارد، بلكه اگر شيطان رالعن كند مسئوليت دارد، زيرا لعن يعنى دور شدن از رحمت خدا، از كجا معلوم كه شيطان ازرحمت خدا دور است ؟! و اخبار از اين امر غيبگوئى بى مورد است ، بله اگر كسى كافر مردهباشد لعن او جايز است ، اما ترحم بر يزيد جايز و بلكه مستحب است ، بلكه اوداخل است در دعاى الله اغفر للمؤ منين و المؤ منات ، زيرا يزيد مؤ من بوده است ، انتهى ،آرى عزيزان من بخوانيد و عبرت بگيريد كه وقتى كسى دچار خذلان الهى شد، چگونه علماو سبب هلاكت او مى شود، و علوم خود را در راه دفاع از يزيد و ابليس بكار مى گيرد،البته خرافات و ترّهات غزالى در احياء بسيار زياد است به الغدير ج 11فضل او گوش جهانيان را پر كرده در پاسخ غزالى بياوريم .
كسى نيست كه از اين جاهل متعصب كوردل بپرسد، مگر قرآنقاتل مسلمان را لعنت نكرده است ؟ مگر قرآن حاكمان ستمگر را لعنت نكرده است . مناسب استدر اينجا كلامى را از ملا سعد تفتازانى كه به تعبير محدث قمى حديثفضل او گوش جهانيان را پر كرده در پاسخ غزالى بياوريم .
تفتازانى در جواب امثال غزالى سخن جالبى دارد 
او كه از محققين و بزرگان اهل سنت مى باشد و آوازه او بسيار شهرت دارد در شرح عقايدنسفيه گويد: حق اين است كه رضايت يزيد و اظهار خوشحالى او به كشته شدن امام حسينعليه السلام و اهانت او به اهل بيت پيامبر اكرم از متواترات است و ان كان تفصيلهاحادا ، سپس گويد: ما راجع به يزيد و بى ايمانى او ترديد نداريم ، آنگاه مىافزايد كه : لعنت خدا بر او و بر ياوران و كمك كاران او - آمين .
و همچنين در شرح مقاصد نيز كلام جالبى دارد او در ضمن كلمات خود گويد: از مشاجرات ونزاعها و جنگهاى ميان صحابه معلوم مى شود كه گروهى از صحابه از راه حق بخاطركينه و حسد و لجاجت و رياست طلبى و شهوترانى خارج شده اند، چرا كه هر صحابىمعصوم نيست ، ليكن علماء بخاطر گمان نيكو به صحابه كارهاى ايشان را توجيهاتىكرده اند كه مبادا عقائد مسلمانان نسبت به بزرگان صحابه منحرف شود، سپس گويد: واما آنچه كه از ظلم بر اهل بيت پيامبر رفت ، آنقدر روشن است كه مجالى براى مخفى كارىنيست و آنقدر فجيع و ناهنجار است كه جائى براى نفهمى و شبهه نيست ، زيرا به گونهاى است كه نزديك است جمادات و حيوانات به آن شهادت دهند!
و ساكنان آسمان و زمين بگريند، كوهها فرو ريزد و بدى آن كردار تا ابدالدهر خواهدماند، پس لعنت خدا بر آنكه مباشرت كرد يا راضى بود يا تلاش كرد و عذاب آخرتشديدتر و دائمتر است .
سپس گويد: اگر سؤ ال شود پس چرا برخى از علماء مذهب ، لعن يزيد را جائز نمى دانندبا اينكه مى دانند يزيد مستحق لعن و بيشتر از آن است ، جواب گوئيم :اهل سنت متفقند در باطن بر اينكه يزيد مستحق لعن است ، اما در ظاهر بخاطر اينكه دفاع كننداز خلفاء سابقين و اينكه مبادا مانند شيعيان ، لعن از يزيد به ماقبل او سرايت كند، علماء صلاح ديدند كه جلوى اين راه را بطور كلى ببندند تا مردمگمراه نشوند! (186)
اعترافات دشمنان به عظمت حضرت سيدالشهداء  
امام حسين و حاكم مدينه
بعد از هلاكت معاويه ، يزيد به وليد ابن عتبة حاكم مدينه ضمن نامه اى نوشت كه از حسينابن على و عبدالله ابن عمر و عبدالله ابن زبير بيعت بگير و طبق برخى روايات به اوفرمان داد كه اگر بيعت نكردند سر آنها را برايم بفرست ، و وقتى امام حسين از مجلسىكه به دعوت حاكم مدينه ، تشكيل شده بود و مروان نيز حضور داشت ، بر مى خواست ،مروان گفت : اگر الان حسين با تو بيعت نكند، هرگز به او دست پيدا نكنى مگر بعد ازآنكه ميان شما كشته هاى بسيار واقع شود، او را زندانى كن تا بيعت كند يا گردنش رابزن .
امام حسين فرمود: يا بن الزرقاء تو مرا مى كشى يا او، بخدا دروغ گفتى و گناه كردى وسپس خارج شدت مروان بن وليد گفت : حرف مرا گوش ندادى ،مثل امام حسين هرگز خود را در اختيار تو نمى گذارد وليد گفت : واى بر غير تو، اى مروان، تو چيزى را كه نابودى دين من در آن است انتخاب كردى ، بخدا كه دوست ندارم تمامآنچه خورشيد بر آن مى تابد از آن من باشد ولىقاتل حسين باشم ، سبحان الله ، من حسين را بخاطر اينكه مى گويد بيعت نمى كنم بكشم، بخدا سوگند گمان من اين است ، آن شخصى كه روز قيامت درمقابل خون حسين محاسبه شود، كفه اعمال او سبك است . (187)
عمر سعد به عظمت سيدالشهداء معترف است  
هنگامى كه عبيدالله ابن زياد تصميم به مقابله با امام حسين عليه السلام گرفت ، بهعمر ابن سعد دستور داد كه به سمت حسين ابن على برود، و بعدا از آن كه از كار حسينفارغ شد به ماءموريت خود كه وعده حكومت رى را درمقابل آن داده بود روانه شود، عمر ابن سعد، عذر خواست ، ابن زياد گفت : پس آن توشه مارا پس بده ، عمر ابن سعد گفت : مرا مهلت بده تا مشورت كنم ، با هر كس كه مشورتكرد، همگى بالاتفاق او را منع كردند، خواهرزاده او بنام حمزة ابن مغيرة ابن شعبه به اوگفت : دائى جان تو را بخدا قسم كه به طرف حيسن نرو و خود را آلوده به گناه و قطعرحم مكن .
بخدا سوگند اگر تمام سلطنت روى زمين از آن تو باشد و تمام دنياى خود واموال و اين حكومت را از دست بدهى بهتر از اين است كه خدا را با خون حسن ملاقات كنى ،
آن بدبخت گفت : باشد و شب همى فكر مى كرد و با خود مى گفت : آيا حكومت رى را رهاكنم در حالى كه آرزوى من است ، يا عار كشتن حسين راقبول كنم كه در كشتن او بى ترديد آتش جهنم است ، اما حكومت رى هم روشنى چشم من است .(188)
آرى عمر ابن سعد نتوانست از ملك رى چشم پوشى كند اما درمقابل عظمت امام حسين عليه السلام نيز ذليل بود، و خود اعتراف داشت كه اذيت رساندن بهامام حسين حرام است .
مى دانم ، اما حكومت رى را چه كنم ؟  
هنگامى كه به فرمان ابن زياد آب را بر حرم حسينى بستند و عطش به اصحاب فشارآورد، يكى از ياران حضرت به حضرت عرض كرد: اى پسر پيامبر به من اجازه دهيد تابا ابن سعد راجع به آب صحبت كنم ، شايد كه از اين تصميم برگردد، حضرت فرمود:خودت مى دانى ، آن مرد نزد عمر ابن سعد آمد ولى سلام نكرد، عمر ابن سعد گفت : اىبرادر همدانى چرا سلام نكردى ، مگر مرا مسلمان نمى دانى ؟ آن مرد گفت : اگر همچنانكهمى گوئى مسلمان بودى به طرف عترت پيامبر به قصد كشتن آنها حركت نمى كردى ، واين آب فرات است كه سگها و خوكها از آن مى نوشند، اما حسين ابن على و برادران و زنهاو خاندان او از تشنگى مى ميرند و تو مانع شده اى كه بياشامند، با اينحال مى پندارى كه خدا و پيامبر را قبول دارى ؟!
عمر ابن سعد سر خود را پائين انداخت سپس گفت : اى برادر همدان من مى دانم كه اذيتكردن ايشان حرام است و سپس در حالى كه اشعارى مى خواند گفت : عبيدالله مرا به كارىخواند و نمى دانم حكومت رى را رها كنم يا حسين را بكشم كه بى ترديد در كشتن او آتشاست ، سپس گفت : اى مرد دلم اجازه نمى دهد كه حكومت رى را به ديگرى واگذار كنم ، آنمرد برگشت و به حضرت سيدالشهداء عرض كرد: اى پسر پيامبر، عمر ابن سعد بهكشتن شما در مقابل حكومت رى تن داده است . (189)
شبث ابن ربعى و اعتراف او 
شبث ابن ربعى كه يكى از جنايتكاران داستان كربلاست ، در رفتن به جنگ با امام حسين ازخود كراهت نشان مى داد وقتى ابن زياد، به دنبال او فرستاد، خود را به مريضى زد، اماوقتى با تهديد ابن زياد روبرو شود قبول كرد و با هزار سوار به كربلا آمد، او بعداز داستان كربلا در ايام تعصب مى گفت : خداوند بهاهل اين شهر (كوفه ) خير ندهد و كار آنها را محكم نكند آيا تعجب نمى كنيد كه ما پنجسال با على ابن ابيطالب و فرزند او با خاندان ابوسفيان جنگيديم ، اما عاقبت برپسرش حمله كرديم در حالى كه او بهترين روى زمين بود، با او بخاطرآل معاويه و پسر سميه زناكار (عبيدالله بن زياد) نبرد كردم ، گمراهى بود چه گمراهى، (190)
اعترافات قاتل سيدالشهداء به عظمت حضرت  
پسر فاطمه در ميان قتلگاه افتاده بود، لحظات آخر عمر شريفش سپرى مى شد، تيرها ازاطراف مانند بالى بدن مقدسش را فراگرفته بودند، خون بسيارى كه از بدن شريفشسرازير شده بود، حضرت را ضعيف كرده بود، مدتى بود كه در قتلگاه بود، كسىنزديك نمى شد، هر كس مى خواست از گناه كشتن پسر فاطمه دورى كند، شمر صدا زد واىبر شما منتظر چه هستيد؟ او را بكشيد.
سنان ابن انس همو كه قبلا نيزه اى سهمگين بر پشت حضرت زده بود كه از سينه مباركشسر زده بود، از اسب پياده شد و در حالى كه با شمشير بر حلقوم شريف حضرت مى زدگفت : بخدا قسم من سر تو را جدا مى كنم در حالى كه مى دانم تو پسر پيامبر خدا هستىو از تمامى مردم در پدر و مادر برترى و سپس كرد آنچه كرد. (191)
وحشت ابن زياد و اعتراف عمر سعد و برادر ابن زياد 
وقتى امام حسين كشته شد و عبيدالله ابن زياد، انتقام خود را گرفت و از خون خاندان پيامبرسيراب شد، مردم تازه بيدار شده بودند، مخصوصا پس از آن سخنرانيهاى مهيج وشورانگيز دختر اميرالمؤ منين زينب كبرى عليهاالسلام ، و به عمر ابن سعد و عبيدالله ،نفرين مى كردند، عبيدالله خواست كه سندى بر عليه او در ميان نباشد، به عمر ابن سعدگفت : آن نوشته اى كه در آن فرمان قتل حسين بود به من بده ، عمر ابن سعد گفت : وقتىبه دنبال انجام دستور تو بودم آن نوشته گم شد، عبيدالله گفت : بايد بياورى ، عمرابن سعد گفت : گمشده ، عبيدالله دوباره گفت : بايد بياورى ، عمر ابن سعد گفت : آننوشته گذارده شده و بر پيرزنهاى قريش در مدينه خوانده مى شود تا عذرى باشد ازآنها سپس گفت : بخدا سوگند كه من نسبت به حسين تو را نصيحتى كرده بودم كه اگرپدرم سعد ابن ابى وقاص را چنان نصيحت مى كردم حق او را ادا كرده بودم ،
در اين ميان برادر عبيدالله بنام عثمان صدا زد: راست مى گويد، بخدا كه دوست داشتممردى از اولاد زياد نمى ماند و همه مردان اولاد زياد تا قيامتذليل مى شدند، اما حسين كشته نمى شد، عبيدالله اين سخنان را شنيد ولى اعتراضى نكرد.(192)
شبكه ضد دين و كودتاى خزنده  
كسى كه در تاريخ اسلام از بعد از پيامبر اكرم تا زمان امام حسين عليه السلام و بعد ازحضرت ، دقت كند، قرائن و دلائل بسيارى از وجود يك شبكه مخفى بر ضد دين بدست مىآورد،
برخى افراد ناخواسته ، آب به آسياب دشمن ريخته اند و نيت آنها ممكن است كه امورىمانند، دنياطلبى و يا حسد و يا مقام بوده ، امااعمال آنها باعث شده است تا به اين كودتاى خزنده بر عليه دين كمك كنند.
آنچه ما بر آنيم اين است كه آشكار كنيم دين در زمان سيدالشهداء در موقعيت بسيار حساسقرار داشت ، و منشاء اين خطر نيز در اثر انحرافات و مسامحه وسهل انگارى سابقين در صدر اسلام بوده است ، اما اينكه هدف خلفا از اينسهل انگارى چه بوده است ، آيا صلاح انديشى و اجتهاد محض بوده ؟! يا اهداف ديگرى رادنبال مى كردند، مساءله ديگرى است و اين بحث رامجال آن مساءله نيست .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation