بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آشنایی با ادیان بزرگ, حسین توفیقى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADYAN001 -
     ADYAN002 -
     ADYAN003 -
     ADYAN004 -
     ADYAN005 -
     ADYAN006 -
     ADYAN007 -
     ADYAN008 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

8- الواح و ده فرمان  

هنگامى كه سه ماه از خروج بنى اسرائيل از مصر گذشته بود، حضرت موسى (ع )ماءموريت يافت براى گفتگو با خداوند به بالاى طور سينا (يعنى كوه سينا) برود. وىدر آنجا دو لوح دريافت كرد كه فرمانهاى خداوند بر آنها نقش بسته بود. قرآن كريم از(ابواح ) به صيغه جمع نام مى برد، (اعراف : 145). از جمله آن فرمانها ده حكم بسيارمهم است كه به ده فرمان معروف شده است :
1. براى خود خدايى جز من نگيرد؛
2. به بت سجده نكنيد؛
3. نام خدا را به باطل نبريد؛
4. شنبه را گرامى بداريد؛
5. پدر و مادر را احترام كنيد؛
6. كسى را به قتل نرسانيد؛
7. زنا نكنيد؛
8. دورى نكنيد؛
9. بر همسايه شهادت دروغ ندهيد؛
10. به اموال و ناموس همسايه طمع نورزيد.
پس از آن ، تفصيلاتى درباره اين احكام در باب 21 به بعد سفر خروج آمده است .


9- گوساله پرستى  

تورات مى گويد وقتى بنى اسرائيلمشاهده كردند حضرت موسى (ع ) در مراجعت از طور سينا تاءخير كرد، نزد حضرت هارون(ع ) رفتند و از او درخواست كردند تا براى آنان خدايانى بسازد و آن حضرت موضوع رابه حضرت موسى (ع ) اطلاع داد و خواست آنان را هلاك كند، اما بر اثر شفاعت وى از آنصرف نظر كرد. حضرت موسى (ع ) آن دو لوح را برداشت و به سوى بنىاسرائيل آمد. هنگامى كه وى كار زشت آنان را مشاهده كرد، لوحها را بر زمين زد و به مؤ اخذهبرادرش پرداخت و گوساله را سوزاند و خرد كرد و آن را در آب ريخت و به بنىاسرائيل نوشاندو سپس امر كرد شمشيرهاى خود را بردارند و به مدت نصف روز يكديگررا بكشند.
قرآن مجيد داستان مذكور را تقريبا به همين وضع در موارد مختلفنقل كرده است ، جز اينكه ساحت مقدس حضرت هارون (ع ) را از چنين كار ناروايى پاكدانسته است (طه : 90). سازنده گوساله در قرآن كريم فردى به نام سامرى است .
اهل كتاب به كلمه (سامرى ) در قرآن كريم اعتراض كرده و گفته اند چنين كسى وجودنداشته است ؛ زيرا سامرى به شهر سامره در فلسطين منسوب است و آن شهر را پادشاهىبه نام عمرى كه سالها پس از حضرت موسى (ع ) مى زيسته ، ساخته است (كتاباول پادشاهان 16:24).
مرحوم علامه بلاغى پاسخ داده است كه در بنىاسرائيل فردى به نام شمرون بن يساكار بن يعقوب وجود داشته كه خاندان وىشمرونى ناميده مى شود (پيدايش 46:13 و 26:24). شمرونى در تلفظ عربى سامرىشده است . (20)
تورات مى گويد خداوند به حضرت موسى (ع ) دستور داد وى دو لوح سنگى مانندلوحهاى خرد شده بتراشد تا خداوند وصاياى مذكور را بر آنها بنويسد. قرآن كريم نيزبه اين مطلب اشاره كرده است (اعراف : 154).


10- تورات با تاريخ يهود 

تورات واژه اى عبرى و به معناى قانون است ؛ زيرا در كتاب تورات احكام و قوانين زيادىوجود دارد. نام ديگر تورات شريعت است .
متخصصين كتاب مقدس تورات چهار منبع اساسى براى تورات قائلند:
1. منبع الوهيمى E ؛
2. منبع يهوهى J ؛
3. منبع كاهنى P ؛
4. منبع سفر تثنيه D (كه منبعى ويژه است ).
يكى از قديمى ترين و معروفترين نقدهاى تورات و كتاب مقدس را دانشمند و فيلسوفهلندى باروخ (بنديكت ) اسپينوزا 8 (1632-1677) در كتابى به نام رساله اى درالهيات و سياست (به زبان لاتينى ) انجام داده است .
اسپينوزا در كتاب خود با ذكر دليلهايى اثبات مى كند كه براى بررسى اعتبار كتابمقدس بايد به شواهد تاريخى و انتقادى آن پرداخت و متاءسف است كه پيشينيان اين شناخترا متروك داشته اند و يا اگر چيزى در باب آن نگاشته اند از دسترس ما به دور ماندهاست . وى مى افزايد اكنون ما در شرايطى زيست مى كنيم كه مسائلى تعصب آميز به نامدين معروف شده است و مردم براى عقل در اعتقادات خود سهمىقائل نيستند. از اين رو من با نوميدى نسبى پاى در اين راه مى نهم و در نخستين گام بهبررسى نويسندگان كتاب مقدس (و قبل از همه به مؤ لف اسفار پنجگانه تورات ) مىپردازم :
تقريبا همه (اهل كتاب ) معتقدند كه موسى تورات را تاءليف كرده است ، به گونه اى كهفرقه فريسيان از يهود در تاءكيد بر اين عقيده ، مخالف آن را مرتد دانسته اند. به هميندليل ابن عزرا كه دانشمندى نسبتا آزاد انديش بود، براى اظهار نظر خويش در اين بابجراءت نكرد و تنها با اشاراتى مبهم ، اشتباه بودن اين اعتقاد عمومى را متذكر شد. اما منبدون ترس و واهمه پرده ابهام را از روى سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقيقت رابراى همه آفتابى خواهم كرد.(21)


11- عهد عتيق  

عهد عتيق نامى است كه مسيحيان در مقابل عهد جديد به كتاب يهوديان داده اند. مسيحيان بههر دو عهد عقيده دارند. عهد عتيق به زبان عبرى و اندكى از آن به زبان كلدانى نوشتهشده است . اين دو زبان مانند عربى از زبانهاى سامى هستند. كتاب تورات در آغاز عهدعتيق قرار دارد.
همچنين نسخه اى از عهد عتيق به زبان يونانى وجود دارد كه از روى نسخه عبرى ترجمهشده و آن را ترجمه سبعينيه (يا ترجمه هفتاد) مى نامند. گفته مى شود اين ترجمه حدودسال 258 ق .م . به امر بطلميوس ‍ فيلادلفوس پادشاه مصر، توسط 72 تن انجامگرفته است . اين نسخه تفاوتهايى با اصل عبرى دارد و از همه مهمتر آنكه بخشهااپوكريفا 8 يعنى پوشيده ، نام دارد و از قديم الايام مورد شك بوده است ، اما مسيحيانمعمولا آن را مى پذيرفته اند. حدود پنج قرن پيش ، در جريان نهضت اصلاح دين ، اعتباراين قسمتها مورد سوءظن جدى مسيحيان پروتستان واقع شد. پس از مدتى ، بهسال 1826 جمعيت بريتانيايى و جمعيت آمريكايى طبع و نشر كتاب مقدس به طور رسمىآنها را از كتاب مقدس ‍ كردند. كليساهاى كاتوليك و ارتدوكس با اينعمل مخالفند و قسمتهاى مذكور را بخشى از عهد عتيق مى شمارند.
اينك سخنى پيرامون ارجاع به كتاب مقدس : همه ما با شيوه ارجاع به قرآن كريم آشناهستيم و مى دانيم به جاى ذكر صفحه از نام سوره و شماره آيه استفاده مى شود. پرهيز ازذكر صفحه در صدها كتاب باستانى و مشهورمعمول است ، مانند آثار افلاطون ، ارسطو، هومر، هرودت ، شكسپير و غيره . براى ارجاعبه اين آثار تمهيدهايى انديشيده اند و ابواب وفصول و شماره هايى ساخته اند تا ارجاع به چاپهاى خاصى محدود نشود و براى همهكارساز باشد.
هنگام ارجاع به كتاب مقدس ، نخست نام كتاب ، آنگاه شماره باب و سرانجام شماره فقراتذكر مى شوند؛ مثلا (پيدايش 1:27) يعنى سفر پيدايش ، باب 1، بند 27.
عهد عتيق 39 كتاب دارد كه از نظر موضوع به سه بخش تقسيم مى شوند:
1. تورات و بخش تاريخى عهد عتيق ؛
2. حكمت ، مناجات و شعر؛
3. پيشگوييهاى انبيا.


1-11- بخش تاريخى عهد عتيق  

بخش تاريخى عهد عتيق با تورات و تورات با سفر پيدايش آغاز مى شود. آفرينش جهان، آدم و حوا و خوردن معرفت نيك و بد همچنين اخراج آنان از باغ عدن ، داستان فرزندان آدم ،طوفان نوح ، حوادث مربوط به حضرت ابراهيم ،اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب و يوسف در اين سفر آمده است . چهار سفر بعدى سيره حضرتموسى (ع ) و تاريخ بنى اسرائيل را شرح مى دهد. اين سيره تولد، بعثت ، هجرت (خروجاز مصر در حدود 1290 ق .م .)، تشكيل حكومت و رحلت آن حضرت را در بردارد. مقدار زيادىاز احكام و قوانين ، ضمن عباراتى منسوب به وحى ، در اين چهار سفر وجود دارد. به عقيدهيهوديان و مسيحيان ، مؤ لف اسفار پنجگانه تورات حضرت موسى (ع ) است . تاريخبنى اسرائيل از زمان حضرت يوشع (ع ) به بعد در دوازده كتاب بعدى ادامه مى يابد.
اين بخش مشتمل بر 17 كتاب است :
1. سفر پيدايش (آفرينش جهان ، داستانهاى حضرت آدم ، نوح ، ابراهيم ،اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب و يوسف )؛
2. سفر خروج (تولد و بعثت حضرت موسى ، خروج بنىاسرائيل از مصر به سينا و احكام )؛
3. سفر لاويان (احكام كاهنان يعنى روحانيون يهودى كه ازنسل هارون و از خاندان لاوى هستند)؛
4. سفر اعداد (آمار بنى اسرائيل در عصر حضرت موسى ، شريعت و تاريخ ايشان )؛
5. سفر تثنيه (تكرار احكامى كه در اسفار پيشين آمده است و تاريخ بنىاسرائيل تا رحلت حضرت موسى )؛
مجموع اين پنج سفر تورات خوانده مى شود.
6. صحيفه يوشع (تاريخ و سيره يوشع بن نوح جانشين حضرت موسى )؛
7. سفر داوران (تاريخ قاضيان بنى اسرائيل ،قبل از نصب پادشاهان )؛
8. كتاب روت (شرح حال زنى به نام روت ، از جدات حضرت داوود)؛
9. كتاب اولسموئيل (تاريخ سموئيل نبى و تعيين شائول - يعنى طالوت - به سلطنت )؛
10. كتاب دوم سموئيل (پادشاهى حضرت داوود)؛
11. كتاب اول پادشاهان (ادامه پادشاهى داوود و پادشاهى حضرت سليمان و جانشينان او)؛
12. كتاب دوم پادشاهان (ادامه تاريخ پادشاهان بنىاسرائيل تا حمله بخت نصر و جلاى بابل )؛
13. كتاب اول تواريخ ايام (نسب نامه بنى اسرائيل و تكرار تاريخ ايشان تا وفاتداوود)؛
14. كتاب دوم تواريخ ايام (تاريخ پادشاهى حضرت سليمان و ملوك بعدى تا جلاىبابل )؛
15. كتاب عزرا (نوسازى اورشليم يعنى بيت المقدس ) آزادى يهوديان همراه عزير)؛
16. كتاب نحميا (نوسازى اورشليم و بازگشت يهوديان از زبان نحميا اردشيراول پادشاه هخامنشى )؛
17. كتاب استر (رفع خطر نابودى از يهود با وساطت استر، همسر يهودى خشايارشا،مدفون در همدان ).
2-12. حكمت ، مناجات و شعر
اين بخش مشتمل بر 5 كتاب است :
1. كتاب ايوب (ابتلا، بى صبرى و صبر آن حضرت !)؛
2. كتاب مزامير يعنى زبور داوود (مجموعه 150 قطعه مناجات )؛
3. كتاب امثال سليمان نبى (كلمات حكمت آميز)؛
4. كتاب (اسم مستعار حضرت سليمان ، مشتمل بر نگرش بدبينانه به جهان )؛
5. كتاب (اشعار عاشقانه ).
3-12. پيشگوييهاى انبيا
بخش پيشگوييهاى انبيا مشتمل بر هشدارها و تهديداتى پيرامون سرنوشت بنىاسرائيل است . براى فهميدن اين پيشگوييها خواننده بايد از جريانات آن زمان كاملا آگاهباشد.
اين بخش مشتمل بر 17 كتاب است :
1. كتاب اشعيا (طولانى ترين و معروفترين كتاب پيشگويى در عهد عتيق )؛
2. كتاب ارميا (پيشگويى )؛
3. كتاب مراثى ارميا (نوحه سرايى آن حضرت بر خرابى اورشليم )؛
4. كتاب حزقيال (پيشگويى )؛
5. كتاب دانيال (پيشگويى و شرح مجاهدات حضرتدانيال نبى مدفون در شوش )؛
6. كتاب هوشع (پيشگويى )؛
7. كتاب يوئيل (پيشگويى )؛
8. كتاب عاموس (پيشگويى )؛
10. كتاب يونس (پيشگويى و داستان رفتن وى در شكم ماهى )؛
11. كتاب ميكاه (پيشگويى )؛
12. كتاب ناحوم (پيشگويى )؛
13. كتاب حبقوق (پيشگويى حضرت حبقوق نبى مدفون در تويسركان )؛
14. كتاب صنيفا (پيشگويى )؛
15. كتاب حجى (پيشگويى )؛
16. كتاب زكريا (پيشگويى )؛
17. كتاب ملاكى (پيشگويى ).


2-11- اپوكريفاى عهد عتيق  

اينك براى آشنايى با اپوكريفاى عهد عتيق نامهاى آن كتب را مى آوريم . لازم است اشارهكنيم كه نسخه هايى از كتاب مقدس كه داراى اپوكريفاست ، هم از نظر تعداد كتباپوكريفا و هم از نظر ترتيب ، با يكديگر اختلاف دارند. منبع بيشتر اين كتابها ترجمهسبعينه است . تاكنون اپوكريفا به زبان فارسى ديده نشده است ، اما نسخه هايى از آنبه عربى و انگليسى و زبانهاى ديگر وجود دارد. يك مجموعه اپوكريفا در 241 صفحهبه زبان عربى ، مشتمل بر 10 كتاب زير است :
طوبيا، يهوديت ، استر (يونانى )، حكمت ، يشوع بن سيراخ ، باروك ، نامه ارميا،دانيال (يونانى )، مكابيان اول و مكابيان دوم .


13- عقايد و احكام مذهبى  

علام دينى ، پزشك و فيلسوف يهودى ، موسى بن ميمون (1135 - 1204 م .) به آيينيهود لباسى نو پوشاند و سيزده اصل براى آن ترتيب داد، به اين شرح :
1. وجود خدا؛
2. يگانگى او؛
3. مجرد بودن او؛
4. نداشتن زمان ؛
5. حكمت او در امور؛
6. عدالت ؛
7. قابل تقرب بودن از راه عبادت .
اينها مربوط به خدا بود، اما ساير امور:
8. اعتقاد به نبوت ؛
9.برتر بودن حضرت موسى (ع )؛
10. اعتقاد به آسمانى بودن تورات ؛
11. عدم جواز نسخ احكام ؛
12. آمدن مسيحاى موعود؛
13. قيامت و جاودانگى نفس آدمى .


1-13- خدا در يهوديت  

يهوديت (مانند اسلام و مسيحيت ) از آغاز بر توحيد استوار شده است و همه انبياى يهود، ازحضرت موسى (ع ) تا انبياى پرشمار بعدى ، با شرك مبارزه كرده اند. بديهى است كهپيروان اديان توحيدى نيز در مواردى از دين خودغافل مى شوند و به گونه هايى از شرك روى مى آورند. اين مساءله هيچ گاه نظرپژوهشگران را نسبت به اصل اين اديان تغيير نداده است . آنان با قطع نظر از لغزشهاىپيروان يك دين ، از تحقيقات خود دانسته اند كه اديان دو گونه اند:
الف ) اديانى كه مردم را از شرك بر حذر مى دارند، مانند اديان ابراهيمى ؛
ب ) اديانى كه شرك را به مردم تعليم مى دهند، مانند اديان شرقى .
نام خاص خدا در دين يهود يهوه يعنى باشنده (موجود) است . اين نام بسيار احترام دارد وبر زبان آوردن آن حتى از طريق قرائت تورات حرام است . بر اثر اين تحريم ، كسىتلفظ حقيقى آن را نمى داند و گاهى در كتابهاى علمى مغرب زمين ، از باب احتياط آن رابدون حركت (YHWH) ثبت مى كنند. اما گروهى از محققان برآنند كه تلفظ حقيقى آنيهوه است . هنگامى كه معبد سليمان بر پا بود، بالاترين مقام مذهبى يهود حق داشت سالىيك بار در روز عاشوراى تقويم يهودى (دهم ماه تشرى ، دراوايل پاييز)، در قدس الاقداس آن معبد، نام يهوه را بر زبان آورد و دعا كند. هنگام تلاوتتورات نام مزبور به ادوناى به معناى آقاى منتبديل مى شود و حركات همين كلمه را روى آن مى گذارند؛ از اين رو، گاهى آن را يهوهضبط كرده اند.(22)
يكى ديگر از نامهاى خدا اهيه اشر اهيه است به معناى هستم آنچه هستم . اين نام در سفرخروج 3:14 و در برخى ادعيه اسلامى (مانند دعاى شب عرفه ) آمده است و بر اثر نسخهبردارى افراد كم اطلاع ، به آهيا شراهيا تبديل گرديده است .


14- طهور انبيا 

يهوديان به نبوت معتقدند و در مورد آن بحثهاى كلامى گسترده اى دارند. همچنين براىنبوت معناى ويژه اى قائلند كه پيشگويى است و پيامبران بزرگى همچون اشعيا، ارميا،حزقيال و هوشع به عنوان نبى يعنى پيشگو شهرت دارند.
پيامبران بسيارى در كتاب عهد عتيق مطرح شده اند. (23) اشعيا، ارميا، عاموس با بياناتشيواى خود به بنى اسرائيل هشدار مى دادند و آنان را از عاقبت كارهاى زشت و ناروايشانبر حذر مى داشتند و متذكر مى شدند كه اسارت ذلت بارى در پيش دارند. اما آنان به اينگفتارها كمترين توجهى نمى كردند و از سوى ديگر بهقتل و حبس و آزار پيامبران خود كمر مى بستند (قرآن مجيد از اين امور بسيار سخن گفته است). هفده كتاب پايان عهد عتيق كه كتابهاى نبوت نام دارد،مشتمل بر اين پيشگوييهاست .
از 26 پيامبر مذكور در قرآن كريم 20 تن بهاهل كتاب مربوط مى شوند: آدم ، نوح ، ابراهيم ، لوط،اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب ، يوسف ، موسى ، هارون ، داوود، سليمان ، الياس ، اليسع ،عزيز (عزرا)، ايوب ، يونس ، زكريا، يحيى و عيسى .
از آن انبيا 6 تن به اهل كتاب ربطى ندارند: ادريس (مگر به نام اخنوخ در سفر پيدايش5:24)، شعيب (مگر به نام رعوئيل در سفر خروج 2:18 يا به نام يترون در سفر خروج3:1)، ذوالكفل ، هود، صالح و محمد.


15- حكومت بنى اسرائيل  

پس از حضرت موسى (ع )، حضرت يوشع بن نون (ع ) به امر خدا به رهبرى قومبرخاست . وى از رود اردن كه از شمال به جنوب فلسطين كشيده شده است ، گذشت و بلادكنعان و حدود آن را فتح كرد. به ادعاى عهد عتيق سكنه بومى آن مناطققتل عام شدند و آن سرزمين به بنى اسرائيل اختصاص يافت . جريان اين جنگها در ششمينكتاب عهد عتيق ، به نام صحيفه يوشع موجود است . پس از حضرت يوشع (ع ) مردانبزرگى در بنى اسرائيل به رهبرى مردم اشتغال داشتند كه داوران بنىاسرائيل ناميده مى شوند. آنان عموما سمت پيامبرى يا پادشاهى نداشتند. تاريخ اينرهبران در سفر داوران آمده است .
آخرين داور بنى اسرائيل حضرت سموئيل (ع ) دو پسر داشت كه شايستگى رهبرى قوم رانداشتند. از اين رو، مردم از آن حضرت درخواست كردند كه پادشاهى براى آنانبرگزيند. در واقع بنى اسرائيل در آن زمان پادشاهى نداشتند.سموئيل پس از اصرار زياد مردم ، از طرف خدا جوانى را به پادشاهى آنان نصب كرد.
نخستين پادشاه بنى اسرائيل حدود 1030 سالقبل از ميلاد انتخاب شد. نام اين پادشاه در عهد عتيق (كتاباول سموئيل ، باب 9به بعد) شائول و در قرآن كريم طالوت است (بقره : 247).
پس از انتخاب نخستين پادشاه ، جنگ مهمى ميان بنىاسرائيل و فلسطينيان آن زمان رخ داد و پيروزى نصيب بنىاسرائيل گرديد. مهمترين قهرمان اين قوم جليات بود كه در قرآن كريم جالوت ناميدهشده است . وى به دست حضرت داوود (ع ) كشته شد و لشكر وى گريخت .
حضرت داوود (ع ) جانشين حضرت طالوت شد (حدود 1015سال قبل از ميلاد) و حضرت سليمان (ع ) به جاى پدرش حضرت داوود (ع ) نشست ومهمترين و با شكوهترين دوران بنى اسرائيل را به وجود آورد. وى معبد بسيار بزرگى درشهر اورشليم (يعنى شهر سلامت ) ساخت كه به نامهيكل سليمان معروف شد. (هيكل در زبان عبرى به معناى ساختمان بلند است ). اين معبد بعدايك بار حدود 587 ق .م . به دست بختنصر و بار ديگر درسال 70 م . به دست شاهزاده رومى ، تيتوس (Titus) خراب شد.
اهل كتاب بر مبناى محتويات دروغين عهد عتيق (كتاباول پادشاهان ، باب 11) معتقدند كه حضرت سليمان (ع ) بر اثر وسوسه همسران بتپرست خويش ، در آخر عمر بت پرست و خطاكار شد! قرآن كريم با تمجيد فراوان از آنحضرت ، ساحت قدس وى را پاك كرده است .
پس از رحلت حضرت سليمان (ع )، فرزندش رحبعام زمام امور مملكت بنىاسرائيل را در كف گرفت و چون وى به ستمكارى پرداخت گروهى از مردم از فرمان اوبيرون رفتند و تنها دو سبط يهودا و بنيامين در سرزمين يهودا (به نام يكى از فرزندانحضرت يعقوب ) كه بخش نسبتا كوچكترى بود، براى او باقى ماند. اين قسمت كهشامل شهر اورشليم (قدس ) نيز مى شد، اهميت بسيارى داشت و نام (يهودى ) از اينجا مىآيد. ده سبط ديگر حكومت مستقلى به نام اسرائيل به رهبرى فردى به نام يربعام بنناباط در شمال فلسطين تشكيل دادند. يربعام يكى از استانداران حضرت سليمان (ع )بود.
تجزيه كشور مبداء ضعف و بدبختى آنان بود. پادشاهان يهودا واسرائيل نيز عموما گنهكار بودند و مردم را به گناه و بت پرستى دعوت مى كردند.


16- اسارت بابل

به هر حال پيشگوييهاى انبياى بنى اسرائيل تحقق يافت (24) و پس ‍ از چندى آشوريهاكه در شمال بابل در عراق و سوريه كنونى حكمرانى داشتند و پايتخت آنان شهر نينوابود به اسرائيل تاختند و عده كثيرى را به اسيرى بردند. چندسال بعد، پادشاه بابل بختنصر كه در عهد عتيق نبوكدنصر (يعنى بت (نبو) تاج رانگهدارى مى كند) ناميده مى شود، به اورشليم حمله كرد و مردم يهودا را كشت و عده اى رابه اسارت به بابل برد كه تا مدتى طولانى در آنجا بودند. اسير شدن مردماسرائيل و يهودا موجب پراكندگى آنان در خاورميانه و سرزمينهاى ديگر شد. اين اسارتاهميت ويژه اى داشت ؛ زيرا گروهى از مردم اسرائيل نيز كه در حمله پيشين توسطآشوريها از اسارت معاف شده بودند، در اين يورش همراه با ساكنان يهودا بهبابل كوچ داده شدند. اين موضوع جلاى بابل ناميده مى شود.
يهوديان در زمان اسارت ، برخى آداب و اخلاق مشركان را پذيرفتند و كمتر كسى در بينآنان از جلاى وطن و اسيرى و دشوارى پرستش خدا رنج مى برد.
بايد توجه داشت كه انحصار طلبى و خود بزرگ بينى خوى و خصلت جدانشدنى قومكوچك يهود است و ساير اقوام جهان در واكنش به اين صفات ، با يهوديان از در دشمنى وستيز در آمده و به تحقير آنان پرداخته اند. شايد نخستين ويرانى شهر قدس و گرفتارشدن بنى اسرائيل به دست بابليان در حدود شش قرنقبل از ميلاد نيز به همين علت بوده است . ارمياى نبى از جانب خداىمتعال پيام آورده بود كه بنى اسرائيل نبايد در برابر آن دشمن مقاومت كنند. ايشان اينپيام را به چيزى نگرفتند و آن پيامبر را زندانى كردند. پس از سقوط شهر قدس ، ارمياآزاد شد (ارميا 39:14).


17- تجديد معبد 

هنگامى كه كورش (يعنى خورشيد) بنيانگذار سلسله هخامنشىبابل را فتح كرد، يهوديان آزاد شدند و اجازه بازگشت به سرزمين خود را يافتند. امابسيارى از آنان حاضر نبودند بابل را ترك كنند و دربابل و اطراف آن پراكنده شدند. اعلاميه كورش در مورد آزادى يهود حدودسال 538 ق .م . صادر شد. كورش با اين كار در ميان يهود محبوبيت زيادى به دست آورد.
گروهى از يهوديان نيز به فلسطين بازگشتند و به بازسازى شهر قدس آغاز كردند.در آن دوران همسايگان آن سرزمين احساس خطر كردند و مانع بر پايى يك حكومت مقتدريهودى بر خاك فلسطين شدند. پس از آن حكومتهاى ناتوانى در مناطق مختلف فلسطين برپا شد و پس از چند قرن آشفتگى ، شهر قدس براى بار دوم به دست روميان ويران شد واين ويرانى يهوديان را در جهان پراكنده ساخت . از آن پس ، يهوديان در كشورهاىبيگانه زندگى سختى را مى گذراندند و انواع خوارى و سركوفتگى را در جسم و جانخود مى چشيدند.


18- پيدايش كنيسه  

پس از بازگشت يهود از بابل ، جامعه دينى نظام تازه اى يافت و معابدى ساخته شد كهبعدا كنيسه (synagogue) ناميده شد.اين معابد مانند ساير معبدها معمارى خاصى داشتند ودر آنها قربانگاه و اماكن ويژه ديگرى وجود داشت . هم اكنون نيز معبد يهوديان كنيسهناميده مى شود.
قبله يهود معبد سليمان (مسجد اقصى ) است . فقط سامريان قبله را كوه جرزيم در نزديكىشهر نابلس مى دانند. آنان روزى سه بار نماز مى خوانند: نماز صبح ، نماز عصر ونماز مغرب . در صورتى كه دست كم ده مرد در كنيسه وجود داشته باشد نماز برگزارمى شود و در اين حال يك نفر كه معمولا پيرتر از سايرين است و عبرى را خوب مى داند،جلو مى ايستد و قسمتهايى از تورات يا دعاهايى به عبرى مى خواند و در مواردى ركوع مىكنند. معروفترين عبارتى كه خوانده مى شود، شمع (يعنى بشنو) نام دارد كه از توراتگرفته شده است :
(4)اى اسرائيل بشنو يهوه خداى ما يهوه واحد است (5) پس يهوه خداى خود را به تمامىجان و تمامى قوت خود محبت نما(تثنيه 6:4-5).


19- تاءثير عقايد مزديسنى و فرهنگ پارسى  

يهوديان نيز مانند ساير اقوام تحت تاءثير محيط قرار داشتند و پس از تماس با برخىتمدنهاى باستانى ، خواسته يا ناخواسته ، بسيارى از مفاهيم واعمال آنها را وام گرفتند، ولى بايد توجه داشت كه آنان پيوسته و در تمام موارد،مسائل ياد شده را به رنگ اخلاقيات توحيدى خاص ‍ خويش در مى آوردند. مثلا داستانطوفان نوح ، خواه از بابليها اقتباس ‍ شده باشد يا نه ، آن گونه كه در سفر پيدايشآمده است ، از خداى واحد، مهربان و درستكار سخن مى گويد. اين داستان به داستان پر-نپيشتيم (napishtim-Per) كه روى الواح ميخى حك شده است و علاوه بر شرك صريح ،خدايانى خودخواه ، ستيزه جو، احساساتى و حسود را مطرح مى كند، چندان شباهتى ندارد.اين تمايز در ساير داستانها و قوانين و باورهايى كه گفته مى شود يهود از اقوام ديگراقتباس كرده اند، نيز مشهود است .
در تورات تقريبا ذكرى از قيامت نيست (مگر يكى دو اشاره مبهم ، مثلا تثنيه 8:16). ازنظرات تورات (لاويان باب 26 و تثنيه باب 28) ديندارى و بى دينى در جلب نعمتهاىاين جهان و سلب آنها تاءثير مستقيم و قطعى دارند. از سوى ديگر، كتاب تلمود از قيامتبسيار سخن گفته است .
يكى از باورهاى اصيل يهوديت كه به تصور پژوهشگران ، از بيگانگان گرفته شده ،اعتقاد به رستاخيز مردگان است . اين اعتقاد با آرمان مسيحايى گره خورده و چيزى ماننداعتقاد به رجعت را پديد آورده است . ايرانيان باستان مى گفتند در زمان آينده ، پس از آنكهآهورمزدا بر هماورد خود انگرو مئنيو پيروز شود و او را نابود كند، مردگان برخواهندخاست ، ولى شكل عالى و معنوى اين آموزه دستاورداصيل الهامات يهود است و با اعتقاد خشك و بى روح مغان ايران زمين شباهتى ندارد. بهگفته پژوهشگران ، اعتقاد به جاودانگى روح از قديم ميان بنىاسرائيل وجود داشته و در چندين مورد از كتاب مقدس بدان اشاره شده است ، ولى آن باورپس از بازگشت از بابل ، با عقيده به جاودانگى قوم و قيام مسيحا پيوند خورد و اعتقادبه رستاخيز مردگان را پديد آورد. اين نظريه با قرآن مجيد تعارض دارد؛ زيرا ازداستان برانگيخته شدن حضرت موسى (ع ) دراوايل سوره طه بروشنى مى فهميم كه اعتقاد به رستاخيز در نخستين پيام او وجود داشتهاست .(25)


20- اعياد يهود 

يهود عيدهايى دارند از اين قرار:
1. روز شنبه : در اين روز افراد خانواده دسته جمعى غذا مى خورند و طى آن ، بزرگخانواده جام شرابى بر دست مى گيرد و با خواندن دعا، آن را تبرك مى كند و افرادخانواده از آن شراب مى خورند. تعطيل شنبه يكى از ده فرمان است (خروج20:8-11).(26)
2. عيد اول ماه : به عبرى به آن روش حودش مى گويند كه به معناى آغاز ماه است .
3. سال هفتم يا سال انفكاك : طبق تورات هر هفتسال يك بار بايد وامها را بخشيد و كارهايى انسانى ازقبيل آزاد كردن بردگان اسرائيلى و مانند آن انجام داد (تثنيه 15). نام عبرى اينسال شميطا به معناى رها كردن است .
4. سال يوبيل :اين عيد هر پنجاه سال يك بار مى آيد كهاعمال انسانى و اخلاقى بسيارى در آن انجام مى شود (لاويان باب 25).
5. عيد فصح : در لغت به معناى چشم پوشى كردن است كه به مناسبت چشم پوشىخداوند از قتل نخست زادگان بنى اسرائيل در حيننزول اين بلا به فرعونيان چنين نامى به آن داده شده است ). اين عيد هفت روزطول مى كشد و آغاز آن چهاردهم ماه نيسان در فصل بهار است و مراسم آن در تورات (خروجباب 12) آمده است . اين عيد مهمترين عيد است و مسيحيان نيز به خاطر تقارن آن با خاكسپارى حضرت عيسى (ع ) آن را گرامى مى دارند. از دو سه قرن پيش تاكنون گاهىيهوديان متهم شده اند كه يك كودك يا بزرگسال مسيحى را كشته و از خون آنان در مراسمعيد فصح استفاده كرده اند. كتابهايى نيز در اين باب نوشته شده است .
6. عيد هفته ها: اين عيد پنجاه روز پس از عيد فصح به مناسبت گذشتن هفت هفته و آماده شدنمحصول برگزار مى شود. نام عبرى آن شاووعوت يعنى هفته هاست .
7. عيد اولسال : اين عيد كه به عبرى روش هشانا (راءس السنة ) ناميده مى شود دراوايل مهر (اعتدال خريفى ) قرار دارد. در آن روز به نشانه آمادگى براى ده روز ايامتوبه بوق مى نواختند. روز دهم اهميت خاصى داشت و به آن يوم ها كيپور مى گفتند.
8. يوم كيپور: يعنى روز كفاره ؛ اين عيد مهم در دهمين روز ماه تشرى واقع است و آن را(عاسور) يعنى عاشورا مى نامند. يهوديان از غروب روزقبل تا شبانگاه اين روز، به منظور كفاره گناهان ، روزه مى گيرند و از خوردن ، آشاميدن، استحمام و كار پرهيز مى كنند و در كنيسه ها به عبادت و استغفارمشغول مى شوند. در آن روز، يهوديان بنيادگرا لباس ويژه اى بر تن مى كنند و ازپوشيدن كفش چرمى خوددارى مى كنند.
9.عيد سايبانها: در روز بيست و دوم ماه تشرى به نشانه زندگى كردن بنىاسرائيل در خيمه هاى تيه در عصر حضرت موسى (ع ) مدت يك هفته در خيمه زندگى مىكنند نام اين عيد به زبان عبرى سكوت يعنى سايبانهاست .
10. عيد گشايش : در عبرى حنوكا ناميده مى شود؛ يادبود پيروزى يهود براستعمارگران يونانى در سال 168 ق .م . است . در اين روز معبد سليمان به دست يهود ازپليديها و خرابيهاى دشمن تطهير شد.اين عيد يك هفته پس ‍ از عيد سايبانهاست .
11. عيد قرعه ها: در عبرى پوريم نام دارد. اين روز به مناسبت رفع خطرقتل عام يهوديان به توطئه هامان وزير خشايارشا عيد قرار داده شده است . شرحمفصل اين ماجرا در كتاب استر در عهد عتيق آمده است . وجه تسميه اين روز آن است كه هامانبراى تعيين روز اعلام تصميم خود به پادشاه قرعه كشيده بود. مزبور در ماه اسفند قراردارد.


21- فرقه هاى يهودى  

همه دينها پس از اندك زمانى فرقه هاى متعدد پيدا مى كنند.مسائل اجتماعى و تنوع مشربها، فرقه ها را پديد مى آورد. برخى از اين فرقه ها نيرومندو برخى ناتوانند، همچنين فرقه هايى پرجمعيت و فرقه هايى كم جمعيت هستند.
فرقه هاى شناخته شده يهود پس از بازگشت ازبابل پديد آمده اند و درباره فرقه هاى قديمتر اطلاع چندانى در دست نيست .


1-21- فريسيان  

كلمه فريسى در عبرى به معناى عزلت طلب است . اين لقب بر جدايى و امتياز آنان دلالتدارد. اين فرقه دو قرن قبل از ميلاد پديد آمد و تاكنون هم اكثريت يهود از آن هستند.اصل اين فرقه به فرقه حسيديم (به معناى پارسايان ) بر مى گردد. فرقه حسيديمسه يا چهار قرن قبل از ميلاد براى زدودن آثار بت پرستى و انحراف ميان يهوديان پديدآمد. آنان در جنگهاى مكابيان شركت داشتند و در راه دين جانبازى كردند و شهيد شدند.
در قرن هجدهم نيز موج تازه اى به نام حسيديم ميان يهوديان شرق اروپا پيدا شد كه ازاين حركت الهام مى گرفت .
فريسيان يك قرن قبل از ميلاد از ميان حسيديم برخاستند. آنان از نظر فكرى باصدوقيان تضاد و مخالفت روشنى داشتند. اين فرقه خدا را از جسم و صفات جسمانى منزهمى دانست . همچنين در مسائل مربوط به اراده آدمى راه ميانه اى را پذيرفته بود و نيزرستاخيز مردگان و دادگاه عدل الهى را مى پذيرفت و به عبادات ازقبيل نماز و غيره اهميت مى داد. فريسيان در جامعه يهود موقعيت خوبى به دست آوردند واكثريت تابع آنان شدند.
فريسيان علاوه بر عهد عتيق كه تورات مكتوب ناميده مى شد، به تورات شفاهى نيز معتقدشدند. تورات شفاهى گفته هاى حكيمانه دانشمندان يهود است كه به عقيده آناننسل به نسل از زمان حضرت موسى (ع ) براى قوم يهود باقى مانده است . اين گفته ها درفاصله قرن دوم تا پنجم ميلادى ، در كتابى بسيار بزرگ به نام تلمود جمع آورى شدهو زيربناى فكر و اعتقاد بنى اسرائيل قرار گرفته است . پس از اين ، در باب آن سخنخواهيم گفت .
فريسيان دارالعلمهاى مختلفى تشكيل دادند و اوقات خود را صرف مطالعه در دقايقتورات كردند و نكته هاى تازه اى به دست آوردند. به عقيده آنان در تورات حتى يكحرف كم يا زياد يا بى مورد و فاقد معنا و مقصود نيست ، بلكه درون هر حرف و كلمه اىاسرارى نهفته و رموزى خفته است .
امور داخلى يهود در فاصله بازگشت از بابل تا خرابى دوم شهر قدس در دست حاخامهاىفريسى و گاهى صدوقى بود. همچنين آنان با حضرت عيسى مسيح (ع ) بسيار مخالفبودند و براى تصليب او تلاش كردند. نام فريسيان به تكرار، دراناجيل چهارگانه آمده است .


2-21- صدوقيان  

نام اين فرقه به صادوق بن اخيطوب كه از طرف حضرت داوود (ع ) به كهانت منصوبشده بود، مربوط مى شود (كتاب دوم سموئيل 8:17 و 15:24). اين منصب در عصر حضرتسليمان (ع ) نيز براى صادوق باقى ماند(كتاباول پادشاهان 2:34). كاهنان بنى صادوق در كتابحزقيال مورد تعريف و تمجيد قرار گرفته اند و امانت دارى آنان ستوده شده است(حزقيال 44:15).
صدوقيان به جاى نماز، براى قربانى اهميت ويژه اىقائل بودند. بسيارى از كاهنان هيكل سليمان و حاخامهاى سنهدرين از اين فرقه برخاستند.روابط آنان با واليان رومى نيز خوب بود.
صدوقيان بر خود لازم مى ديدند سنتهاى گذشته را حفظ كنند و با تجديد نظر و تفسيربه راءى فريسيان و آداب و عادات آنان مخالفت مى ورزيدند. آنانقائل به جسمانيت خدا بودند و مى گفتند قربانى و هدايايى كه در راه خدا مى دهيم ، مانندچيزهايى است كه به يك پادشاه يا حاكم بشرى داده مى شود. صدوقيان جاودانگى نفس وقيامت را انكار مى كردند و مى پنداشتند سزاى نيكى و بدى در همين دنيا داده مى شود و درمورد اراده انسانى به اختيار مطلق معتقد بودند.
صدوقيان مانند فريسيان با حضرت مسيح (ع ) مخالفت بودند و نام آنان به تكرار دراناجيل چهارگانه آمده است . پس از خرابى اورشليم درسال 70 م . ديگر اثرى از اين فرقه باقى نماند.


3-21- سامريان  

نام سامريان از منطقه اى به نام سامره مى آيد كه در زمان تجزيه سرزمين فلسطين پساز حضرت سليمان (ع ) ، مركز كشور اسرائيل بود. اين فرقه پس از بازگشت از اسيرىبابل پديد آمد و برخى معتقدند كه نژاد آنان اسرائيلى نيست و احتمالا مخلوطى ازاسرائيلى و آشورى است .
اين فرقه بسيار كوچك تنها پنج سفر تورات و كتاب يوشع را مى پذيرد و 33 كتابديگر عهد عتيق را رد مى كند. همچنين تورات اين فرقه با تورات رايج اندكى اختلاف داردو زبان سامرى نيز با زبان عبرى متفاوت است كه البته اين تفاوت اندك آن را از عبرىبودن خارج نمى كند.
سامريها به قداست كوه جرزيم در نزديكى شهر نابلس اعتقاد دارند و آن را قبله خود مىدانند و مى گويند قبله حضرت موسى (ع ) نيز همان بوده است ، ولى حضرت داوود (ع ) ازپيش خود، مكان معبد سليمان (مسجد اقصى ) را قبله معرفى كرده است .
اين فرقه به مسائل مذهبى توجه مخصوصى دارد و مراسم ويژه اى انجام مى دهد.


4-21- اسنيان  

ريشه كلمه اسنى احتمالا به معناى شفا دهنده است ،به اين معنا كه آنان در انديشه شفاىروان خود بوده اند. در وجه تسميه اين كلمه ،احتمالا ديگرى (مانند تعميد دهنده ) نيز وجوددارد.
اين گروه حدود دو قرن پيش از ميلاد به وجود آمدند و با خراب شدن اورشليم ، آنان نيزمانند صدوقيان و بعضى فرقه هاى ديگر از بين رفتند و جز نامى از ايشان باقىنماند،تا اينكه نيم قرن پيش به سال 1947 ،برخى آثار مكتوب آنان همراه با نسخههايى از عهد عتيق كه تحرير كرده بودند، در غارهاى فلسطين در كرانه بحرالميت بهدست آمد و مقدارى از نقاط ابهام مربوط به اعتقادات و جامعه آنانحل شد.
اسنيان مالكيت فردى را قبول نداشتند و به ازدواج روى خوشى نشان نمى دادند. در روزچندين بار غسل مى كردند و به اين منظور حوضهاى بزرگى ساخته بودند كه دراكتشافات اخير آنها را از زير خاك بيرون آورده اند. هنگام طلوع فجر از خواب بر مىخاستند و پس از عبادت تا ظهر به كار مشغول مى شدند،سپس دست از كار مى كشيدند وبه طور دسته جمعى ناهار مى خورند و همين طور شام آنان دسته جمعى بود.
روز شنبه به طور كلى از كار دست مى كشيدند و عبارت و تفكر و مطالعه تورات مىپرداختند.
گفته مى شود قبله آنان خورشيد بود، نه معبد سليمان و ظاهرا آن را از ميتراپرستانگرفته بودند.
سطح معلومات آنان در زمينه تفسير و عرفان بالا بود و افرادشان نيز در حدود قرناول ميلادى 4000 نفر گزارش شده است كه با در نظر گرفتن محدوديتهاى عضوگيرىدر آن جامعه ، عددى بزرگ به نظر مى آيد.
به عقيده برخى دانشمندان ، افكار اين فرقه زير بناى مسيحيت فعلى گرديد. حتى ممكناست اعضاى اين فرقه همگى مسيحى شده باشند. گفته مى شود يحيى بن زكريا (تعميددهنده ) نيز از آنان بوده است . بيابان گردى آن حضرت بهقول اناجيل (و نيز احاديث اسلامى ) مى تواند شاهدى بر اين موضوع باشد.


5-21- قانويان  

كلمه قانونى كه در لغت به معناى غيور و متعصب است ، بر گروهى اطلاق مى شد كه باشدت تمام با استيلاى روميها بر فلسطين مخالفت مى كردند. آنان معمولا خنجرى در زيرلباس خود مخفى مى كردند و در فرصت مناسب هواخواهان روميان را از پاى در مى آوردند.بيگانگان آنان را از فرقه هاى ديگر مشخص مى كردند و خطر آنان را جدى مى گرفتند.چنين به نظر مى رسد كه اين عده از نظر ساير اعتقادات خود با فريسيان تفاوتىنداشتند.


6-21- قارئون  

قارئون از كلمه (قراء) در عربى و عبرى مى آيد كه درمقابل تفسيرهاى تكلف آميز فريسيان ، به قرائت كتب آسمانى اشاره دارد.
اين فرقه كه پس از ظهور اسلام پديد آمده است ، با تلمود (تورات شفاهى ) مخالفت مىكند و بر معناى ظاهرى تورات تعصب مى ورزد و همواره با فريسيان درگيرى داشته است. رهبر آنان در ابتدا يك ربانى يهودى به نام عنان بود كه با ابوحنيفه معاشرت داشت واصطلاحات فقه اسلامى را از وى آموخت . وى در عصر منصور دوانيقى در بغداد اين فرقهرا بنياد نهاد. سپس فردى به نام بنيامين نهاوندى آن مكتب را در ايران آن روز ترويج كردو تغييراتى در آن داد و نام قارئون (در عبرى قرائيم يعنى قرائت كنندگان ) را به جاىعنانيه بر آن نهاد.
در قرون گذشته اكثر قارئون در جهان اسلام زندگى مى كردند. اكنون آنان دراسرائيل ، روسيه ، اوكراين و كشورهاى ديگر به سر مى برند. نام شبه جزيره كريمه(Crimea) در اوكراين از عنوان فرقه قرائيم گرفته شده است . دانشمندان بزرگى ازقارئون برخاسته اند كه مباحث آنان در الهيات يهودى توجه محققان را به خود جلب كردهاست . آنان در مباحث خود از اصطلاحات اصول فقه حنفى بهره مى گيرند.


7-21- دونمه  

نام فرقه دونمه به تركى استانبولى به معناىمبدل شده است و در بعضى اوقات به آنان شبتين مى گويند كه به شبتاى صبى مؤ سسگروهشان نسبت داده مى شود.
نامبرده به سال 1626 در شهر ازمير (غرب تركيه ) به دنيا آمد و پس از مطالعه وبررسى الهيات و عرفان يهودى كم كم مدعى شد كه مسيحاى يهود است و براى نجاتآنان آمده است . برخى يهوديان اروپا و تركيه و خاورميانه دعوتش را پذيرفتند و گروهبى شمارى نزد او گرد آمدند.
وى كه خود را نخستين فرزند خدا مى ناميد، گفت درسال 1666 قيام خواهد كرد. وى قبل از رسيدن موعد مذكور به اورشليم و قاهره رفت . درآن ايام يهوديان از خوشحالى به جشن و شادى پرداختند و شعار مى دادند: (زنده بادمسيح پادشاه ) و (زنده باد سلطان صبى .)
شبتاى صبى در سال 1666 به جاى آنكه به اورشليم مسافرت كند، بهاستانبول رفت و بلافاصله از طرف پادشاه عثمانى دستگير شد و در روز 16 سپتامبر1666 او را به حضور پادشاه آوردند و از او خواستند مسلمان شود. وى پس از پذيرفتناسلام ، نام خود را به محمد افندى تغيير داد و با يك بانوى مسلمان ازدواج كرد.
وى همچنين بسيارى از پيروان خود را به پذيرش اسلام ترغيب نمود، ولى باز همبسيارى از يهوديان او را مسيحا مى دانستند. آنان در توجيه اين مساءله مى گفتند كه تنهاشبحى از شبتاى مسلمان شده و خود او براى يافتن ده قبيله گم شده بنىاسرائيل به آسمان رفته است و به زودى ظهور خواهد كرد. يكى از فعالان اين مرام مىگفت : همان گونه كه موسى در كاخ فرعون پرورش يافت ، لازم بود كه مسيحا در كاخسلطان عثمان بماند تا بتواند نفوس گم گشته اسلام را نيز نجات دهد.
شبتاى صفت مسيحايى خويش را نگه داشت و مجاز بود به عنوان تبليغ اسلام ميان يهوديان، با آنان تماس بگيرد. وى فرقه اى پديد آورد كه اعضاى آن بى درنگ به رسممسلمانان عمامه بر سر گذاشته ، پيرو آداب اسلامى شدند و به بازگشت سريع شبتاىبه عنوان منجى حقيقى بنى اسرائيل اميدوار ماندند.
مرگ وى به سال 1676 اتفاق افتاد و برادرش اتباع او را دور خود جمع كرد. پس از آن ،اتباع اين فرقه در ظاهر به سنن اسلامى و در باطن به سنن يهودىعمل مى كردند.
اكنون چند هزار نفر از آنان در تركيه يافت مى شوند.


next page

fehrest page

back page