بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب کمالات وجودی انسان, محمد شجاعى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FD000001 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

پيشگفتار 
جوانى زيباترين ، درخشانترين و به يادماندنى ترين فراز زندگى است كه هماندآنتوان يافت . وقتى صحبت از جوانى دوران تجربه و بلوغ نيز هست و آميختگى آن بازيبائى هاى دل انگيز فطرت دنياى ديگرى پديد آورده و در ژرفاى آن نگاهى ديگر وشورى ديگر. و جوان از ميان تمام اين ديگرها به خود خواهدرسيد. او در اين تجربه نو به دنبال رابطه تازه ژاست با يك حقيقت گمشده با يك كششاصيل و يك جاذبه ريشه دار و در اين راه ، پيوند خويش را با آرام دلها برقرار مى كند.با سرود حماسى حركت را بودن يك كشف مهم است . يكنجواى پنهان با خويشتن و حركت جهت مى خواهد و پرسش ؟ پرسشى براى رسيدن . و چه زيباست پرسيدن و رسيدن ؟ دانستن وخواستن ؟ گوهر ارزشمند جوانى را بايد باز شناخت . اين جام جهان نما ابعاد و زواياىناشناخته اى دارد كه بايد در پرتو يك نيروى درونى و يكنورحقيقى را انديشه ناميده ايم .كانون انديشه جوانباانگيزه انديشه بيشتر براى شناخت بهتر تا كنون به تحقيق و تاليفآثار متعددى ويژه نسل نو همت گمارده است . اين بار نيز، بحث و برسى پيرامون موضوع كمالات وجودى انسان ما را بر آن داشت تا با همكارى محقق ارجمند جناباستاد سيد محمد شجاعى اين اثر از سلسله جوان را تقديم محضرتان نمائيم . شمابايدبتوانيد پس از مطالعه اين دفتر به سوالات زير پاسخ گوئيد.
1.از نظر دين اسلام ، چگونه موجودى است ؟
2.كمال حقيقى انسان در چيست ؟ نظرات خوب شما هستم .
اشاره 
دين و اخلاق ، با انسان رابطه پيدا مى كند. بدون شناخت انسان ، بحث درباره نسبت دين واخلاق عقيم است . پس لازم است قبل از بحث درباره نسبت دين و اخلاق به معرفى اجمالىانسان بپردازم و سپس نسبت دين و انسان و در پايان نسبت دين و اخلاق را بررسى كنيم .انسان كيست ؟ انسانيت چيست ؟ و كمال حقيقى او در چيست ؟ درباره انسان بسيار خوانده ايم وشنيده ايم تا جايى كه دهها و بلكه صدها نظريه درباره او و معناى انسانيت وكمال انسان از سوى دانشمندان و نيز مكاتب مختلف ارائه شده است . در ميان اين نظرياتنه تنها اخلاف وجود دارد بلكه بين آنها تباين و تضاد عميق و آشكار ديده مى شود. ايناختلافات حتى گاهى در پيروان يك مكتب و يك مرجع علمى نيز به چشم مى خورد. به هميندليل بهتر مى دانم كه پيش از پاسخ به سوالات ذكر شده درباره انسان كه جنبهايجابى دارند، به اين سوال پاسخ دهيم كه انسان چه نيست ؟ پاسخ به اينسوال ما را از بسيارى از اشتباهات و اختلافات درباره انسان و انسانيت ،كمال ، سعادت و شقاوت او و نيز بايدها و نبايدهاى زندگى او، مصون مى دارد. پاسخبه اين سوال كه انسان چه نيست ، به ما كمك خواهد كرد تا با فكر بازترى به بحثدرباره انسان بپردازيم . چرا كه بدين وسيله مى توانيم تعريفها و معانى غلطى كه بهعمد يا سهو درباره انسان ارائه شده را بشناسيم و آنها را از حوزه مباحث انسان و انسانيتچيست كه ابتدا بدانيم انسان چه نيست .
تقسيم بندى موجودات از نظر كمالات وجودى 
وقتى موجودات مشهود خود رادر جهان با دقت مى نگريم ، بخوبى در مى يابيم كه آنها ازنظر كمالات وجودى (آثار و منشاء آثار نوين ) برابر نيستند و آثار وجودى بعضى برآثار وجودى بعضى ديگر برتر و بيشتر است . موجوداتى را كه در اطراف خود مى بينيماز اين نظر به چهار دسته تقسيم مى شوند:
1- جمادات يا موجودات بى جان مانند انواع سنگها، گازها و مايعات كه داراى آثار وجودىخاصى هستند و به بعضى از آنها اشاره مى كنيم : جمادات حجم دارند يعنى قضااشغال مى كند، وزن دارند، رنگ دارند، بو دارند، خواص عنصرى مختلفى دارند و...
2- نباتات يا گياهان كه داراى كمالات و آثار وجودى بيشترى نسبت به جمادات مى باشديعنى علاوه بر اينكه آثار وجودى جمادات را دارند، داراى آثار وجودى مخصوصى هستندكه جمادات فاقد آنها مى باشند.از قبيل : نباتات رشد و نمو دارند، تغذيه مى كنند،توليد مثل مى كنند، تا اندازه اى داراى حس و حركت هستند و از وضعيت ضعف اندام به قدرتبدنى زياد مى رسند. ناگفته نماند كه نباتات علاوه بر اين آثار ويژه ، در بعضىآثار جمادى مثل رنگ پذيرى و داشتن بو،از جمادات قابليت بيشترى نشان مى دهند و تنوعرنگها و بوها در گلها و ميوه ها ديده مى شود. بنابراين گياهان از نظركمال وجودى برتر از جمادات هستند.
3- حيوانات كه داراى كمالات و آثار وجودى بيشترى نسبت به گياهان و جمادات مى باشندو علاوه بر آثار وجودى جمادات و گياهان ، داراى وجودى مخصوص هستند كه دو قسم قبلىفاقد آنند . از قبيل اينكه حيوانات شعور و اراده دارند، كار و تلاش مى كنند، همسرگزينىو مسكن گزينى دارند، داراى شهوت جنسى و غضب هستند، در بعضى از انواع آنها زندگىاجتماعى وجود دارد، در زندگى اجتماعى داراى تقسيم بندى و مراتب شغلى ، تفريح واجتماعى مختلف هستند.به عبارت ديگر رتبه و مقام و پستى و برترى شغلى در بين آنهاوجود دارد. از حريم خود و خانواده خود در برابر خطرات و دشمنان دفاع مى كنند. در بينحيوانات همنوع و گاهى غير همنوع جهت گذراندن زندگى ، تعاون ، همكارى و خدماتمتقابل و مسالمت آميز ديده مى شود. تا اندازه اىقابل تربيت هستند يعنى تربيت محدود مى پذيرند. داراى احساسات و عواطفند . در آنهاصفات روحى خوب و مثبتى كه مادر زندگى از آنها به اخلاق تغير مى كنيم در انواعمختلفشان ديده مى شود. صفاتى از قبيل وفادارى ، امانتدارى ، خدمت به همنوع ، نجابتو...
4 انسان . انسان از آن جهت كه انسان است و اشرف مخلوقات مى باشد،نه جماد است ، نهحيوان . اين بدان معنا نيست كه فاقد كمالات و آثار وجودى جمادات ، نباتات و حيواناتاست ، بلكه به معناى اين است كه آنچه مايه انسانيت انسان و شراف ت او بر سايرموجودات است امرى غير از كمالات وجودى سه قسم گذشته است . چرا كه انسان در آن آثاروجودى با قسم ديگر مشترك است و فضيلتى در آنها ندارد. فضيلت و شرافت يعنىبرترى ، و برترى يعنى داشتن چيزى كه در دست ديگران نباشد. بنابراين نمى توانفضيلت و برترى انسان بر ساير موجودات مشهودمان را به داشتن كمالات جمادى ،گياهى و حيوانى بدانيم . هرچند انسان در ظهور آن كمالات از خود قابليت بيشترى نشاندهد، زيرا قابليت بيشتر داشتن در يك كمال ، آنكمال را از حقيقت و مرتبه خود خارج نمى كند.به عنوانمثال اگر انسان در غضب و يا شهوت جنسى قابليت بيشترى نسبت به حيوانات از خودنشان داد هرگز غضب و شهوت از مرتبه كمالات حيوانى فراتر نمى روند و به مرتبهيك كمال حيوانى را بيشتر از خود حيوانات نشان دهد، نه اينكه شهوت و غضبكمال انسانى شده باشد.در اين صورت مى گوييم انسان يك حيوان قويتر است . همچنينوقتى كه انسان داراى قدرت بدنى زيادى مى شود مى گوييم او يك گياه قويتر شده نهيك انسان بهتر.به عبارت ديگر همان طور كه گفتيم قدرت بدنى قويتر از ديگرانبود،او فقط دريك صفت گياهى قويتر است نه اينكه انسان بهترى است و در انسانيتبالاتر است . همچنين است وقتى انسان لباسى زيبا و رنگارنگ و فاخر بر تن مى كند،
مى گوييم او يك كمالگياهى را به استخدام در آورده و مورد استفاده قرار داده است نه اينكه او با پوشيدنلباسى زيباتر و با جنسى بهتر و يا بر خوردارى از قيافه و صورتى زيباتر، درانسانيت و شرافت از ديگران پيشى
گرفته باشد. چرا كه برترى حقيقى انسان به برترى در حقيقت انسانيت و آن آثار وكمالاتى است كه ويژه اوست و در حيوانات و گياهان و جمادات يافت نمى شود، كه اگردر آنها يافت شود آن كمالات ديگر كمال ويژه انسانى محسوب نمى شود بلكه جزءكمالات مشتركند.
اگر قابل به برترى انسان نسبت به ساير موجودات باشيم و او از اشرف مخلوقاتبدانيم كه چنين نيز هست ، بدين معناست كه در انسانكمال كمالاتى وجود دارد كه در ساير موجودات قبلى نيست والا برترى و شرافت او معنانداشت .
با توجه به مطالب گذشته به اين نتيجه مى رسيم كه انسان ، جماد گياه و حيوان نيست. بنابر اين اگر آثار و كمالاتى كه در حد كمالات اين سه قسم هستند از خود نشان داد درمرتبه همانهاست و هيچ فضيلتى از نظر انسانى بر ساير انسانها ندارد. مثلا از آن جهتكه شهوت جنسى دارد و تمايل به جنس مخالف پيدا مى كند و همسر گزينى مى كند، يكحيوان است و نيز از آن جهت كه كار و تلاش مى كند، مسكن گزينى دارد، زندگى و مشاركتاجتماعى دارد، در سلسله مراتب اجتماعى بالا مى رود، به همنوع خود كمك و خدمت مى كند وداراى بعضى از صفات اخلاقى نيكو و پسنديده است ، يك حيوان خوب است ، چرا كه همهاينها در حيوانات نيز يافت مى شود. همچنين وقتى كه رشد مى كند و قدرت بدنى فوقالعاده اى ( مثلا در اثر ورزش ) پيدا مى كند و يا داراى صورتى زيبا مى شود و زيباييهارا به استخدام در مى آورد، يك گياه خوب است ، چرا كه همه اينها در گياهان نيز يافت مىشود.
انسان چيست ؟ 
منظور از مختصات انسان يعنى چيزهايى كه فقط در وجود دارد و جماد و گياه و حيوان رابه كمالات ويژه راهى نيست . انسان داراى نيروىعقل و فكر است كه با آن حقايق وجود مى شناسد و پيشرفتهاى مادى و معنوىتحصيل مى كند.
انسان موجودى آزاد و مختار، مسير و هدف خود را انتخاب كند و به سوى آن حركت نمايد.
انسان با برخوردارى از روح يا نفحه الهى ، قدرت علمى نا محدود و نيز قدرت تربيتپذيرى نا محدود دارد، تا جايى كه مى تواند اسماء و صفات خداوند را در خود ايجاد ومستقر كند و مراتب كمال و تقرب به خدا را يكى پس از ديگرى طى كند و آينه و مظهركامل صفات خداوند شود. اين همان مقام خليفه اللهى است كه انسان براىوصول به آن خلق شده است .
ابعاد وجودى انسان 
انسان يك مركب دو بعدى است كه يك بعد او مادى و بعد ديگرش غير مادى است : اذقال ربك للملائكه انى خالق بشرا من طين فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوالهساجدين
و هنگامى كه خداوند به فرشتگان گفت كه من بشر را ازگل مى آفرينم ، پس ‍ آنگاه كه او را به خلقتكامل بياراستم و از روح خود در او دميدم به او سجده كنيد.(1)
و بعد مادى انسان منشاء طبيعت و تمايلات حيوانى اوست و بعد الهى او منشاء فطرتتمايلات فوق حيوانى اوست . همين بعد است كه به انسان مقامى مى دهد كه فرشتگان بهخاطر آن مقام مامور به سجده بر انسان مى شوند.
همان طور كه در آيه 72 از سوره مباركه ص خوانده ايم خداوند در جريانتكميل آخرين مرحله از مراحل وجودى انسان فرمود:
نفخت فيه من روحى
از روح خودم در او دميدم .
روح انسان را به خودش نسبت مى دهد و اين نسبت ، شدتاتصال و ارتباط انسان با خداوند و نيز شرافت انسان را مى رساند. و نيز در ادامه بيانهمين جريان خطاب به ملايكه فرمود:
فقعواله ساجدين
همگى برايش سجده كنيد.
همه ملايكه بدون استثنا به او سجده كردند و ابليس كه در بين ملايكه بود.(2) به اوسجده نكرد و خداوند از ابليس درباره علت عدم سجده اش به آدم چنينسوال مى نمايد: قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى .
اى ابليس چه چيز تو را منع كرد از اينكه به چيزى كه با دستهاى خودم آن را آفريدمسجده كنى .(3)
كلمه با دستان خود آن را خلق كردم حكايت از اهميت انسان و خلقت او مى كند.مرحوم علامه طباطبايى در اين باره مى فرمايد: اينكه در اين آيه خلقت بشر را به دستخود نسبت داده و فرمود چه مانعت شد از اينكه براى چيزى ديگر آفريدم ، ولى آدم رابه خاطر خودم . همچنان كه جمله و نفخت فيه من روحى ( از روح خودم در اودميدم ) نيز اين اختصاص را مى رسانم . اگر كلمه يد را تثنيه آورد وفرمود: يدى ( دو دستم ) با اينكه مى توانست مفرد بياورد براى اين استكه به كنايه بفهماند: در خلقت او اهتمام تام داشتم ، چون ما انسانها هم در عملى هر دو دستخود را به كار مى بنديم كه نسبت به آن اهتمام بيشترى داشته باشيم .(4) خداوند دميدهشدن روح خود در انسان را كه همان دميده شدن روح انسانى است ، مرحله اى جديد درتكامل خلقت او معرفى مى كند و به خاطره اين خلقت جديد و به وجود آمدن انسان به خودتبريك گفته و خود را احسن الخالقين مى نامند.
ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فكسو نا العظاملحماثم انشاناه خلقا اخر فتبارك الله احسن الخالقين .
انسان را به صورت نطفه اى گردانيده و در جاى استوار ( رحم مادر )قرار داديم . آنگاهنطفه را علقه (خون بسته ) و علقه را گوشت پوشانيديم . پس از آن او را با خفلتىديگر ابشا نموديم پس آفرين بر خداوند كه بهترين آفريننده هاست . (5)
همان طور كه ديديم نطفه انسان پس از طى چندين مرحله به موجود جديدىتبديل مى گردد. زيرا در مورد آخرين مرحله از كلمه انشا استفاده كرد.انشابر خلاف خلق يعنى ايجاد جديد و بى سابقه . خداوندا به خاطر خلق آن مراحلى كهانسان در داشتن آنها با حيوانات شريك است به خود تبريك نمى گويد.بلكه هنگامى خودتبريك گفته و خود را احسن الخالقين مى نامد كه روح انسانى به جسمانسان تعلق مى يابد. پس اگر خداوند با خلق انسان بهترين خلق كننده هاست ، انسان نيزبهترين مخلوق است . اين بهترين بودن انسان نسبت به ساير مخلوقات قطعا به خاطرجنبه اى است كه حيوانات فاقد آن هستند. آنها به خود تبريك نمى گفت چرا حيوانات نيزنه تنها داراى اين جنبه ها هستند، بلكه در قواى بدنى از انسان بسيار قويترند.
بنابراين انسان داراى بعدى انسانى است كه در آن بعد با حيوانات مشترك است و آثار وكمالات حيوانات و به طريق اولى گياهان و جمادات را از خود نشان مى دهد. و نيز داراىبعدى فوق حيوانى و انسانى است كه انسانيت او و كمالات ويژه اش به اين بعد بستگىدارد.
فعاليت اين بعد و غلبه آن بر جنبه حيوانى در زندگى بشر است كه به او بر سايرموجودات برترى و شرافت داده است .
به بعد حيوانى انسان ، طبيعت و به فوق حيوانى او فطرت گويند. بين اين دو نيرو درانسان بر سر حاكميت بر وجود او نزاع و كشمكش دايمى وجود دارد كه نتيجه اين نزاع هرچه باشد، شخصيت و سرنوشت انسان را تعيين مى كند، يعنى اگر طبيعت بر وجود انسانحاكم شود ارزشهاى حيوانى و گياهى متمايل مى شود و چيزى جز آنها را نمى طلبد و درنتيجه فقط حيات حيوانى خواهد داشت . اگر فطرت بر وجود او حاكم شود ارزشهاى فوقحيوانى را مى طلبد و بهره بردارى او از كمالات حيوانى همسو با فطرتش ‍ مى شود وطبيعت او در استخدام فطرتش قرار مى گيرد. فقط در اين صورت است كه حيات انسانىخواهد داشت و برتر و اشرف از ساير موجودات است . در حيات انسانى ، انسان هم ازكمالات گياهى استفاده مى كند و هم از كمالات حيوانى ، يعنى او نيز مانند ديگران كه زندهبه حيات انسانى نيستند، اهل زندگى و مشاركت اجتماعى است ، همسر گزينى و مسكنگزينى مى كند، كار و تلاش مى كند و از لذتهاى طبيعى و خدادادى بهره مى برد و...ولى هيچ يك از اينها ارزش بهايى حاكم بر وجود او نيستند، بلكه وسيله اى در استخدام واختيار فطرت و شكوفايى و رشد بعد فوق حيوانى او هستند.
كرامت و برترى انسان نسبت به موجودات اين عالم 
لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علىكثير ممن خلقنا تفضيلا
ما فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم و آنها را به مركب بر و بحر سوار كرديم - وجهان جسم و جان را مسخر انسان ساختيم - و از هر غذاى لذيز و پاكيزه آنها را روزى داديمو بر بسيارى از مخلوقات خود برترى و فضيلتكامل بخشيديم .(6) مرحله علامه طباطبايى درباره كرامت و برترى انسان چنين مىفرمايد:
مقصود از تكريم ، اختصاص دادن به عنايت و شرافت دادن به خصومت است كه درديگران نباشد، و با همين خصوصيت است كه معناى تكريم با تفضيل فرق پيدا مى كند، چون تكريم معنايى است نفسى و در تكريم كارى بهغير نيست ، بلكه تنها شخص مورد نظر است كه داراى شرافتى و كرامتى بشود، برخلاف تفضيل كه منظور از آن اين است كه شخص موردتفضيل از ديگران برترى يابد، در حالى كه او با ديگران دراصل آن عطيه شركت دارد. حال كه معناى تكريم و فرق آن باتفضيل روشن شد اينك مى گوييم : انسان در ميان ساير موجودات عالم خصوصيتى دارد كهدر ديگران نيست ، و آن داشتن نعمت عقل است و معناىتفضيل انسان با ساير موجودات اين است كه در غيرعقل از ساير خصوصيات و صفات هم انسان بر ديگران برترى داشته و هر كمالى كهدر ساير موجودات هست حد اعلاى آن در انسان وجود دارد.
و خلاصه اينكه بنى آدم در ميان ساير موجودات عالم ، از يك ويژگى و خصيصه اىبرخوردار گرديده و به خاطر همان خصيصه است كه از ديگر موجودات جهان امتياز يافتهو آن عقلى است كه به وسيله آن حق را از باطل و خير را از شر و نافع را از مفضر تميزمى دهد... تفضيل و تكريم ناظر به يك دسته از موهبتهاى الهى است كه به انسان داده شد،تكريمش به دادن عقل است كه به هيچ موجودى ديگر داده نشده ، و انسان به وسيله آن خيررا از شر و نافع را از مضر و نيك را از بد تميز مى دهد، موهبتهاى ديگرى ازقبيل تسلط بر ساير موجودات و استخدام و تسخير آنها براى رسيدن به هدفها ازقبيل نطق و خط و امثال آن نيز زمانى محقق مى شود كهعقل باشد.
و اما تفضيل انسان بر ساير موجودات به اين است كه آنچه را به آنها داده از هر يك سهمبيشترى به انسان داده است ،اگر حيوان غذا مى خورد خوراك ساده اى از گوشت و يا ميوه ويا گياهان و يا غير آن دارد، ولى انسان كه در اين جهت با حيوان شريك است اين اضافه رادارد كه همان مواد غذايى را گرفته و انواع طعامهاى پخته و خام براى خود ابتكار مىكند، طعامهاى گوناگون و فنون مختلف و لذيذ كه نمى توان به شماره اش آورده براىخود اختراع مى نمايد و همچنين آشاميدنى و پوشيدنى و اطفاء غريزه جنسى و طريقه مسكنگزيدن و رفتار اجتماعى در حيوانات و انسان بدين قياس ‍ است .(7)

نسبت دين و انسان 
دين عامل و ضامن حيات انسانى بشر است . بدون دين زندگى انسان به محدوده كمالات وزندگى حيوانات و گياهان منحصر مى شود. تنها دين است كه مى تواند انسان را از سطحكمالات حيوانى و گياهى به افق زندگى و حيات لايق انسانى برساند. قرآن كريم اينحقيقت را كه تنها دين مى تواند تاءمين كننده حيات ويژه انسانى باشد با بيانى بسيارزيبا اين گونه اعلام مى كنند:
يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للر سول اذا دعاكم لما يحييكم .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد اجابت كنيد خدا ورسول را هنگامى كه شما را دعوت مى كنند به چيزى كه آن چيز به شما حيات مى دهد. (انفال 29 )
مفهوم آيه اين مى شود كه در اجابت خدا و رسول ، حيات ويژه اى براى انسان وجود دارد وبه عبارت ديگر پيامبر ( صلى الله عليه و آله ) از سوى خداوند چيزى آورد، كه اگرمردم به آن تمسك كنند حيات جديدى خواهد يافت .
مفهوم مخالف اين آيه اين است كه بدون اجابت خدا ورسول ( صلى الله عليه و آله ) هيچ كس از آن حيات ويژه برخودار نمى شود.
بنابراين كار دين ، رساندن انسانها به مرحله بالاتر از حيات يعنى حيات انسانى استبه طورى كه هيچ كس بدون نمى تواند به اين مرحله از حياتنايل شود. لذا كسانى كه ديندار و اهل اجابت دين نيستند داراى حيات هستند، ولى حيات مرحلهگياهى و حيوانى . اما حيات انسانى فقط ويژهاهل دين است .
حال بايد ديد كه اين حيات را چگونه براى پيروان خود تاءمين مى كند و به عبارت ديگرپيروان يك دين چه بايد كنند تا از حيات مرحله بالاتر برخوردار شوند؟ آيه مذكورجواب اين سوال را به روشنى داد و آن اجابت خداوند و پيامبرش است در دينى كه براىانسانها آورده است . تعاليم و دستورات حيات بخش دينى به سه بخش تقسيم مى شوندكه پيروان آن بايد با هر سه بخش رابطه مناسبى بر قرار كنند.
الف - عقايد يا اصول دين كه همان جهان بينى و انديشه ها و افكار انسانى است .
ب - اخلاقيات كه مبتنى بر جهان بينى است و مراد از آن ملكات و صفات ثابت روحى است .
ج - احكام يا فروع دين كه دستور العملعبادات ، معاملات و قسمتى از ارتباطات انسان است براى رسيدن به حيات ويژه انسانى ويا به تعبير قرآن حيات طيبه مى باشد.(8) پيروان دين بايستى به سلسله اى ازعقايد حقه و صحيح كه در متن تعاليم دينى جاى دارد متعقد باشد، عقايدى ازقبيل : مبداء معاد، نبوت ، امامت و....
بنابر اين دين عامل اساسى حيات ويژه بشرى است كه انسان با اجابت آن ، يعنى برقرارى ارتباط صحيح روحى و عملى با همه بخشهاى آن به اين حيات طيبه دست پيداخواهد كرد.به عبارت ديگر حيات طيبه مجموعه اى از عقايد، اخلاق واعمال مطابق دستور خداوند (اعمال صالح ) است .
مراحل حيات انسان 
دين براى حيات انسان دو مرحله يا دو نشئه را معرفى مى نمايد:
مرحله يا نشئه دنيا كه محدود و موقت است و در حقيقت مرحله مقدماتى حيات اوست .
مرحله يا بشئه آخرت كه نامحدود و جاودانه است و نتيجه ومحصول حيات دنياست .
ما در اين مقاله به تناسب بحثمان به معرفى اجمالى اين دو مرحله مى پردازيم .
حيات دنيا و اقامت موقت انسان در زمين 
همه موجودات عالم به تناسب ساختار وجودى خود و كمالات ويژه شان ، حركت و بازگشتىبه سوى خداوند دارند و خداوند به عنوان كمال مطلق و خالق و رب و اله آنها، مقصودنهايى و هدف همه موجودات است . انسان نيز از اين مسير عمومى مستثنى نيست . او نيز همراهبا كاروان هستى به سوى مبداء متعال و مقصد اعلى در حركت است و در نهايت همراه با سايرموجودات به لقاى رب خود خواهد رسيد. انسان با داشتن روحى الهى ، حركت به سوىابديت و به سوى رب خود را، از زمين آغاز مى كند.
ولم فى الارض مستقر و متاع الى حين قال فيها تحيون و فيها تمو تون و منهاتخرجون .
استقرار شما در زمين و بهره منديتان از آن براى مدتى معين است . در اين زمين زندگى مىكند و در آن مى ميرد و از آن بر انگيخته مى شويد.(9)
به عبارت ديگر زمين مركزى موقت براى زندگى و حيات انسان است . اين مدت موقت اززندگى از روى زمين ، در زبان دين به حيات دنيا ناميده مى شد.
امام على (عليه السلام ) علت اين نامگذارى را چنين بيان مى فرمايد:
انما سميت الدنيا دنيا، لاتها ادنى من كل شى ء
بدرستى كه دنيا، دنيا ناميده شد به دليل اينكه از هر چيزى پست تراست .(10)
حيات دنيا همان طور كه از نامش پيداست پست ترين مرحله ازمراحل حيات و پايين ترين مرحله وجود است . لذا كمترين كمالات ، از جمله حيات در آن ظهوردارند.حيات واقعى در آخرت است كه باطن و اصول اين جهان است و همه و كمالات به طورتام و كامل و خالص در آن است . هر چه از كمالات در دنياست ، از آن عالم تابيده است و اينمقدار از حيات دنيا و كمالات آن ، آن قدر كم و ضعيف است كه در برابر آخرت بازيچه اىبيش ‍ نيست . به طور كلى هر كمالى را كه خداوند در زمين قرار داده است ، متناسب با حياتدنياست . يعنى حيات ضعيف و پست . خداوند در اين باره مى فرمايد: فما او تيتم من شىفمتاع الحيوه الدنيا و ما عندالله خير و ابقى للذين امنوا و على ربهم يتو كلون
آنچه كه از نعمتهاى دنيا به شما داده شده متاع متناسب با حيات دنياست و آنچه نزد خداستبسيار بهتر و باقى تراست - ولى - براى كسانى كه ايمان بياورند و در كارهايشانبه پروردگارشان توكل كنند.(11)
اصل هر چيزى و هر كمالى بزد خداست .
ان من شى ء الا عند نا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم .
هيچ چيز در عالم نيست مگر آنكه خزينه هاى آن نزد ماست و ما چيزىنازل نمى كنيم مگر به اندازه معين . (12)
بنابر اين آنچه كه نزد خداست بهتر و باقى تراست . ولى شرط رسيدن به كمالاتسعادت بخش ابدى ، ايمان و تقواست . در جاى ديگر مى فرمايد:
و ما او تيتم شى ء فمتاع الحيوه الدنيا و زينتها و ما عندالله خير و ابقى افلا تعقلون .
آنچه كه از نعمتهاى اين دنيا به شما داده شده است ، متاع و زيورى متناسب با حيات پست -دنيا- است و آنچه نزد خداست بسيار بهتر و باقى تراست آياتعقل نمى كنيد(13) ؟
مرگ و آخرت 
پس از سپرى شدن حيات موقت دنيا، فرصت انسان براى كسب شرايط زيستى حيات ابدىپايان مى يابد و او با مرگ بدن به نشئه و عالمى ديگر وارد مى شود و در آنجا براساس آنچه كه روح او كسب نموده به سير خود تا مرحله بعدى حياتش يعنى قيامت ادامه مىدهد.
قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم ثم تردون الى عالم الغيب والشهده فينبئكمبما كنتم تعملون .
بگو مرگى كه شما از آن فرار مى كنيد، حتما شما را ملاقات مى كند و سپس ‍ به سوىداناى پنهان و پيدا- خداوند- باز مى گرديد و او شما را به آنچه كرديده ايد آگاه مىسازد. (14)
و اين سرنوشت قطعى همه انسانهاست كه يكى پس از ديگرى ونسل به نسل با سپرى شدن عمرشان به عالم ديگرىمنتقل مى شوند و اين جريان آن قدر ادامه مى يابد، تا عمر زمين و آسمانها و جهان خلقت بهسر آيد و با سپرى شدن اجل آنها نظم جهان به هم مى خورد واز بين مى رود و حيات دنياپايان يافته و دگرگون مى گردد و قيامت تحقق مى يابد و انسان وارد مرحله جديدى اززندگى خود كه حيات ابدى است ، مى شود.
قرآن در اين باره مى فرمايد:
يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و برزوالله الواحد الهار.
روزى كه زمين به زمينى ديگر و آسمانها نيز به آسمان ديگرتبديل شود و - مردم - در پيشگاه خداى يگانه مقتدر حاضر شوند.(15)
ونيز مى فرمايد:
ما خلقنا السموات والارض و ما بينها الا با لحق واجل مسمى .
ما آسمانها و زمين را جز به حق و براى مدتى معين نيافريديم . (16)
و همچنين درباره حتميت معاد و قيامت مى فرمايد:
و ان الساعه اتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور.
و مسلما ساعت قيامت بدون هيچ ترديدى خواهد رسيد و خداوند به يقين مرده ها را از قبربرمى انگيزد.(17)
و يا:
ذالك اليوم الحق فمن شاء انخذالى ربه ماباء.
چنين روزى - قيامت حق است پس هر كس مى خواهد، براى خود نزد پروردگارش منزلتىيابد. (18)
در اين آيه علاوه بر حق قيامت و قطعيت آن به نحوى رابطه بين زندگى دنيا و آخرت رابيان مى كند كه چون چنان روزى حق است و چون آن روز، روز ظهور سلطنت مطلقه الهى است، هركس مى خواهد در آن روز سعادتمند باشد، از همين امروز به فكر مقام و منزلت در نزدپروردگار خود باشد.
اصالت حيات آخرت در برابر حيات دنيا 
انسان يك موجود ممتد و متكامل از دنيا به بى نهايت است و حيات او در دنيا به خاطرمحدوديتها و ضعفهايى كه در عالم طبيعت است ، حياتى بسيار ضعيف و پست است و اگرانسان مدارج كمال را درست طى كند به حياتى بالاتر و قويتر و بهتر خواهد رسيد.اينكهانسان چگونه مدارج كمال را طى كند تا به حيات بالاتر و بهتر برسد مطلبى است كهدرباره آن بعدا خواهيم گفت . در بررسى و ارزيابى حيات دنيا و آخرت بهترين و تنهامرجع ما خالق و مالك دنيا و آخرت است .
لله الاخره و الاولى .
آخرت و دنيا فقط از آن خداست . (19)
هيچ كس بدن استمداد از او نمى تواند درباره اين دو نظام اظهار نظر درست و ارزيابىدقيقى كند. حال ببينيم خالق و مالك و مدبر اين دو نظام (نظام دنيا و آخرت ) درباره آنهاچه مى فرمايد.
خداوند در چند جاى قرآن كريم حيات دنيا را مقابل آخرت بازيچه و پست معرفى نموده كهنمونه هايى مى آوريم :
و ما الحياه الدنيا الا لعب و لهو و للدار الاخره خيرللذين يتقون افلا تعلقون .
حيات دنيا جز مشغوليت و بازى بيش نيست و همانا سراى آخرت براىاهل تقوا بسيار بهتر است . آيا تعقل نمى كنيد(20) ؟
و در جاى ديگر ضمن معرفى مراحل حيات دنيا، آن را فريب و غرور معرفى نموده و ضعيفبودن اين حيات را با مثالى تبيين مى كند:
اعلموا انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و فىالاخره عذاب شديد و مغفره من الله و رضوان و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور.
بدانيد كه زندگى دنيا به حقيقت مشغوليت و بازى و خود آرايى و فخر فروشى بهيكديگر و حرص زياد كردن اموال و اولاد است و درمثل مانند بارانى است كه بموقع ببارد و گياهى در پى آن از زمين برويد كه زارع راتعجب آورد و سپس مى بينى كه زرد و خشك شود و مى پوسد و در عالم آخرت عذاب سختجهنم - براى كفار- و آموزش و رضايت خداوند- براى مومنين - است و حيات دنيا جز متاعفريب و غرور نيست . (21)
و بازى براى نشان دادن درجه ضعف حيات و موقت و زودگذر بودن آن دنيا چنين مىفرمايد:
انما مثل الحيوه الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض ‍ مما ياكل الناس و الانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت و ظن اهلها انهم قادرون عليها اتهاامرنا ليلا او نهارا فجعلناها حصيداكان لم تغن بالامس كذلكنفصل الايات لقوم يتفكرون .
در حقيقت مثال حيات دنيا مانند آبى است كه از آسماننازل مى كنيم تا به رسيدن آن انواع مختلف گياه زمين از آنچه انسانها و حيوانات تغذيهمى كنند، برويد تا آنگاه كه زمين خرم شود و زينت يابد، و مردم آن سرزمين فكر مى كنند،كه خود قادر بر چنين كارى بودند. ناگهان فرمان ما شبانه يا روزانه مى رسد و آنمحصول را از بين مى برد و زمين چنان خشك شود كه گويى ديروز چيزى در آن نبوده است ،اين گونه آيات خود را براى اهل فكر واضح بيان مى كنيم .
و بالاخره حيات آخرت معرفى نموده و مى فرمايد:
و ما هذا الحيوه الدنيا الالهو و لعب و ان الدار الاخره لهى الحيوان لو كانوا يعلمون .
اين زندگى دنيا چيزى جز لهو و بازى نيست و بدرستى كه حيات حقيقى همان سراى آخرتاست اگر بفهمند.
در سوره مباركه يوسف آيه 109 مى فرمايد:
ولدار الاخره للذين اتقوا افلا تعقلون
خانه آخرت در حقيقت براى كسانى كه تقوا پيشه كردند بهتر است ، آياتعقل نمى كنيد.
همان طور كه از آيات فوق پيداست ، خداوند كه خالق انسان و جهان و رب آنهاست و نيزمالك دنيا و آخرت است را بهتر از خود انسان مى شناسد، اصالت را به آخرت داده است وحيات آخرت را براى او بهتر و باقى تر مى داند، البته مشروط به اينكهاهل ايمان و تقوا باشد. همچنين درك اين حقيقت را كه آخرت بهتر و باقى تر است را فقط درتوان اهل فكر و تعقل دانسته است يعنى فقط كسانى كهتعقل مى كنند و اهل فكر هستند اصالت را در زندگيشان به حيات بالاتر و به بهتر مىدهند و مبنايشان در كليه امورشان حيات ابديشان است نه حيات ضعيف و موقت دنيا.
پيوستگى و وابستگى دنيا و آخرت 
موضوع بسيار مهم در جهان بينى و انسان شناسى قرآنى ، مسله پيوستگى و وابستگىدنيا و آخرت است . يعنى همان طور كه كمالات و نعمتهاى حيات دنيا مرتبه نازله اى ازكمالات و نعمتهاى آخرت است ، حيات آخرتى و ابدى انسان نيز. بسته به نوع زندگىاش در دنيا مى باشد.
انسانى كه از كمالات دنيايى به نحو صحيح و در جهت رشد و تعالى خود استفاده نمايد،قادر خواهد بود از كمالات عالى و پايدار آخرت بهره مند گردد، و اگر از كمالات ونعمتهاى حيات دنيا به طور صحيح و در جهت رشد و تعالى خود وتحصيل حيات انسانى استفاده نكرد، قادر نخواهد بود از نعمتها و كمالات آخرت كهاصل و حقيقت كمالات دنيايى هستند، بهره مند گردد و همين عدم قدرت بهره بردارى ، موجبعذاب و رنج آخرت مى شود.
به عبارت ديگر نوع زندگى انسان و خوشبختى و بد بختى او در حيات ابدى ، بستگىكامل به نوع حيات او در زندگى دنيا دارد. هر يك از عقايد، افكار،اعمال و اخلاق ما در دنيا نوع خاصى از حيات در آخرت را براى ما رقم خواهد زد. هر يك ازآنها معناى مشخص و تعيين كننده اى خواهند داشت كه طبق مقتضيات نظام آخرت تفسير خواهندشد و ما به باطن آن مى رسيم و با آنها محشور و همراه خواهيم بود.
اين موضوع را كه نوع حيات ما در آخرت بستگىكامل به نوع حيات ما در دنيا دارد، قرآن كريم دهها بار بيانات مختلف متذكر شده است كهچند نمونه را ذكر مى كنيم . هر چند آياتى را كه قبلا ذكر كرديم نيز بوضوع اين حقيقترا بيان مى كنند.
1 - بلى من كسب سيئه و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النارهم فيها خالدون والذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنه هم فيها خالدون .(22)
هر كس اعمال رشتى اندوخت و كردار بدش به او حاطه نموده و وجودش ‍ را گرفت ، چنينكسى اهل دوزخ است و براى هميشه در آن معذب خواهد بود و كسانى كه ايمان آوردند وكارهاى نيك و شايسته كردند، اهل بهشتند و هميشه در بهشت جاويد متنعم خواهد بود.
2 - در روز قيامت همه انسانها بر اساس نوع زندگى شان در دنيا محاسبه خواهد شد.
و نضع الموازين القسط ليوم القيمه فلا تظلم نفس شيئا و ان كانمثقال حبه من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين .(23)
ما ترازوهاى عدل را براى روز قيامت خواهيم نهاد و سمتى به هيچ نفسى شد و اگر عملىبه قدر دانه خردلى باشد، در حساب مى آوريم و تنها علم ما براى محاسبه انسانها ازهمه حسابگران كفايت خواهد كرد.
و نضع الموازين القسط ليوم القيمه فلا تظلم نفس شيئا و ان كانمثقال حبه من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين .(24)
ما ترازوهاى عدل را براى روز قيامت خواهيم نهاد و سمتى به هيچ نفسى نخواهد شد و اگرعملى به قدر دانه خردلى باشد،در حساب مى آوريم و تنها علم ما براى محاسبه انسانهااز همه حسابگران كفايت خواهد كرد.
يومئد يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمنيعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره .(25)
در آن روز- قيامت - مردم از قبرها پراكنده بيرون آيند كهاعمال خود را ببينند.پس هر كس به قدر ذره اى كار نيك كرده باشد، آن را خواهد ديد و هركس به قدر ذره اى كار بد مرتكب شده ، آن را خواهد ديد.
3- عده اى كه آخرت را فراموش مى كنند و زندگى شان را براساس حيات ابديشانتنظيم نمى كنند، و نيز كسانى كه از آيات الهى اعراض مى كنند، به خود ظلم مى كنند.
و من اظلم ممن ذكر بايات ربه فاعرض عنها و نسى ما قدمت يداه (26) چه كسىستمكارتر از آن كسى كه متدكر آيات خدا شده و باز از آنها اعراض كرد و اعمالى را كهجلوتر براى آخرت خويش فرستاده فراموش كرد.
4- در روز قيامت و در آخرت و حيات ابدى تنها چيزى كه بهحال انسان سود دارد و مى تواند سعادت او را تامين نمايد، داشتن يك روح سالم است ، روحسالم يعنى فطرتى كه با زياده طلبيهاى طبيعت و جنبه حيوانى انسان ، آلوده و ضعيف وبيمار نشده باشد. روحى كه داراى عقايد، افكار واعمال صالح و خدا پسندانه باشد.
يوم لا ينفع مال و لابنون الا من اتى الله بقلب سليم .(27)
روزى كه نه مال و نه فرزندان و نه هيچ چيز ديگر بهحال انسان سود ندهد، مگر اينكه شخص با قلب سليم بر خدا وارد شود.
پيداست كه تحصيل روح سالم بايستى در دنيا صورت بگيرد.
از مجموع آنچه گفته شد و با توجه به اين نكته مهم كه نوع زندگى ما در حيات ابدىبسته به نوع زندگى مان در حيات دنيا دارد، به اهميت و جايگاه اخلاق و نسبت آن با دينبيشتر پى مى بريم .
آنچه كه موجب تضمين سعادت انسان در حيات ابدى است اين است كه انسان در حركت خود ازدنيا به آخرت با خود قلب سليم يا روح سالم ببرد.اخلاق نيز نقش تعيين كننده اى درسلامت روح و شاكله انسان دارد.
مسئله اخلاق و تهذيب نفس به قدرى مهم است كه قرآن كريم پس از يازده سوگند، تزكيهو تهذيب نفس را تنها راه سعادت و رستگارى انسان معرفى مى نمايد:
قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها.(28)
به تحقيق كه هر كس نفس خود را پاك سازد رستگار مى شود و هر كس ‍ آلوده اش كند،زيانكار خواهد شد.
در جاى ديگر نيز تزكيه انسانها را مهمترين هدف بعثت انبيا معرفى مى نمايد: (29)
همان طور كه پيامبر ( صلى الله عليه و آله ) نيز هدف بعثت خود راتكميل و تتميم مكارم اخلاق معرفى فرمود: بعثت لا تمم مكارم الاخلاق .
امام خمينى قدس سره درباره اهميت اخلاق چنين مى فرمايد: اشتغال به تهذيب نفس و تصفيه اخلاق كه فى الحقيقه خروج از تحت سلطه ابليس وحكومت شيطان است از بزرگترين مهمات و اوجب واجبات عقليه است (30)
در جاى ديگر مى فرمايد:
غايت بعثت دين تزكيه است ، غايت آمدن انبياى دين تزكيه است و دنبالش آن تعليم .اگر نفوسى تزكيه نشده و تربيت نشده وارد شوند در هر صحنه ، در صحنه توحيد، درصحنه معارف الهى ، در صحنه فلسفه ، در صحنه فقه و فقاهت ، در صحنه سياست درهر صحنه اى كه وارد بشود اشخاصى كه تزكيه نشدند و تصفيه نشدند و از اين شيطانباطن رها نشدند، خطر اينها بر بشر خطرهاى بزرگ است .(31)
اخلاق همان طور كه آن را تعريف كرده اند صفات و ملكات ثابت نفس ‍ است كه در اثرعوامل مختلفى شكل مى گيرند.
از آن جهت كه انسان براى هدف خاصى خلق شده و از طرفى بين دنيا و آخرت پيوستگى ووابستگى وجود خاصى برقرار است ، بنابراين هر كس بر چگونگى اخلاق خودمسئول است . يعنى انسان با هر اخلاقى خوشبخت و سالم نيست ، نه در دنيا و نه در حياتابدى آخرت . انسان در دنيا تنها با داشتن اخلاق خاص خوشبخت است و در آخرت نيز چنيناست .
حيات آخرت حياتى قانونمند است و در پى ورود هر نفسى به خود واكنش ‍ و عكسالعمل ويژه اى از خود نشان مى دهد كه به بعضى از مصاديق آن در بحث پيوستگى ووابستگى دنيا و آخرت اشاره شد.
امام خمينى قدس سره درباره واكنش آخرت نسبت به اخلاق انسان اين گونه مى فرمايد:
انسان همين طور كه در اين دنيا يك صورت ملكى دنيوى دارد، كه خداوند تبارك وتعالى آن را در كمال حسن و نيكويى و تركيب بديع خلق فرموده كهعقول تمام فلاسفه و بزرگان در آن متحير است و علم معرفه الاعضا و تشريح تاكنونتوانسته است معرفت درستى به حال آن پيدا كند، و خداوند انسان را از بين مخلوقات امتيازداده به حسن تركيب و جمال نيكو منظر كذلك از براى او يك صورت وشكل ملكوتى غيبى است ، كه آن صورت تابع ملكات نفس و خلق باطن است در عالم بعد ازموت ، چه برزخ باشد يا قيامت . انسان اگر خلق باطن و ملكه و سريره اش انسانىباشد، صورت ملكوتى او نيز صورت انسانى است ولى اگر ملكاتش غير ملكات انسانىباشد، صورتش انسانى نيست و تابع آن سريره و ملكه است .(32)
در جاى ديگرى مى فرمايد:
بدان كه ميزان در اين صور مختلفه ، كه يكى از آنها انسان است ، و باقى چيزهاىديگر، وقت خروج نفس است از اين بدن و پيدا شدن مملكت برزخ و غلبه سلطان آخرت كهاولش در برزخ است . در وقت خروج از بدن با هر ملكه اى از دنيا رفت ، با آن ملكهصورت آخرتى مى گيرد، و چشم ملكوتى برزخى او را مى بيند و خود او هم وقت گشودنچشم برزخى ، خود را به هر صورتى هست مى بيند، اگر چشم داشته باشد.(33)
بنابراين درباره نسبت دين و اخلاق با توجه به اينكه دين براى انسان آمده است و آمدهكه او را به مقام ويژه انسانيت و خلافت الهى برساند و با توجه به اينكه انسان بدونتهذيب اخلاق هرگز صورت حقيقى خود را نمى يابد، مى توانيم بگوييم كه اخلاق ،روح دين است . اخلاق به قدرى مهم است كه به تعبير قرآن كريم اگر رعايت نشود بهعقايد نيز لطمه وارد خواهد ساخت و عقايد را از بين مى برد.
ثم كان عاقبه الذين اساو السواى ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزءون.(34)
آخر و سرانجام كار آنان كه به اعمال زشت پرداختند اين شد كه آيات الهى را تكذيبكردند و آنها را به تمسخر گرفتند.

fehrest page