|
|
|
|
|
|
خطاب دوم ، خطاب تقوا يا ايها الناس اتقوا ربكم (24) اين خطاب مانند خطاباول خلاصه كلام هر پيامبر و مضمون هر كتاب (آسمانى ) است ؛ كه اقسامى دارد و بهواسطه وسايل حسينى ثمرات تمام اقسام آن و عالى ترين آنها به دست مى آيد. در روزقيامت خطاب به انسان هاى متقى ندا داده مى شود كه اى بندگان من ! امروز هيچ ترس واندوهى نداشته باشيد. كسانى كه امام حسين را نيز با معرفت زيارت كرده باشند مخاطبچنين پيامى واقع مى شوند. خطاب سوم ؛ انفاق در راه خدا و انفقوا فى سبيل الله (25) در راه خدا انفاق كنيد. به واسطه حسينعليه السلام همه انواع انفاق در راه خدا از جمله ، اعطاء، اطعام ، سيراب كردن ، زكات وصدقات - با علم به اينكه هر معروفى صدقه است -حاصل مى شود. بلكه چه بسا به واسطه آن حضرت ، آنچه دستيابى به آن غيرممكن است، ممكن مى شود. برخى از ويژگى هاى وسايل حسينى اين خصوصيت را دارد كه براى توثواب سيراب كردن لشكريان آن حضرت را در روز عاشورا را دارد. اين ثواب براىكسى است كه در روز عاشورا در كنار قبر آن حضرت سقايت كند و اگر تو در كنار قبر آنحضرت نيستى ، اما هر جايى قبر آن حضرت ديده مى شود و كربلا در هر مكانى مشاهده مىگردد. پس وقتى آن حضرت را به خاطر آوردى و قلب تو براى حالت هاى ايشان آتش گرفت ،قلبت جايگاه و مشهد و مدفن ايشان است ، بنابراين نزد آن حضرت با آب ديدگانت سقايتكن كه امام ، سپاهيان ، عيال و اطفال آن حضرت را سقايت كرده اى . خطاب چهارم ، خطاب جهاد جاهدوا فى الله حق جهاده (26) جهاد دو نوع است : جهاد اكبر و جهاداصغر. در اين دو جهاد، آنكه مى كشد خوشبخت است . در جهاد اكبرمقتول ، شهيد است ، اما در جهاد اصغر مقتول مطرود است . در حالى كه تو در نوعاول نه قاتلى و نه مقتول و در جهاد نوع دوم همقاتل نيستى ؛ اما به واسطه حسين عليه السلام مى توان به آن مراتب دست يافت . در اينباره توضيح چند مطلب لازم است : الف : هر گاه آرزو كنى كه اى كاش در ركاب حسين عليه السلام به شهادت مى رسيدم وبگويى اى كاش من در ركاب شما بودم (يا ليتنى كنت معكم ) ثواب كسانى كه در ركابآن حضرت به شهادت رسيدند، براى تو محسوب مى شود. ب : اگر اقدام و عمل شهدا را دوست بدارى ، با آنها شريك هستى . كما اينكه در روايتجابر است كه گفت : بله ، شهادت مى دهم كه در آنچه شما وارد شديد ما شريك هستيم . ج : اگر در شب عاشورا حسين عليه السلام را زيارت كنى و تا صبح نزد آن حضرتبيتوته نمايى ، خدا را مانند كسانى كه در ركاب او به شهادت رسيدند، در حالى كهآغشته به خون هستى ، ملاقات مى كنى . د: اين مساءله بر اصل جهاد برترى دارد، زيرا به واسطه جهاد ممكن است شهادتحاصل شود و ممكن است ، نشود، در حالى كه در اينوسايل ، ثواب جهاد و شهادت و آغشته به خون شدن ، به دست مى آيد. ه : گاهى از اين هم برتر است ، زيرا كسى كه در راه خدا در خون خود غلطيده است ، فقطيك بار اين امر محقق مى شود، در حالى كه به واسطه حسين عليه السلام چندين مرتبه اينامر حاصل مى شود. خطاب پنجم ، توشه تقوا ترودوا فان خير الزاد التقوى (27). بهترين زاد و توشه آن است كه طيبو پاك باشد و شخص را به سر منزل مقصود برساند. زيارت حسين عليه السلام ،توشه خوبى براى اين سفر طولانى است ؛ چرا كه در هر منزلى نافع و طيب است و برهر زاد و توشه اى برترى دارد و تنها زاد و توشه تو نيست ، بلكه براى ديگران نيزهست . زيرا چه بسا آن حضرت دست كسانى را كه تو دوست دارى مى گيرد و وارد بهشت مىگرداند. خطاب ششم ، وام دادن به خدا و اقرضوالله قرضا حسنا (28)وسايل حسينى ، قرض نيكو به خدا، پيامبر خدا، على بن ابى طالب ، زهرا، حسن مجتبى وبه امام حسين عليهم السلام است . خداوند در هر قرضى به هر يك از آنها، براى تو مقدار آن را آنچنان چند برابر مى كندكه جز خدا مقدارش را نداند. خطاب هفتم استجيبوا الله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (29). پيامبر خداصلى الله عليه وآله ، ما را به واسطه آنچه به حسين عليه السلام تعلق دارد - از جملهمحبت به آن حضرت ، يارى ايشان ، گريه بر او و زيارت قبرشان - به سبب هايى ،براى رسيدن به حيات حقيقى دعوت كرده است . خطاب هشتم و قدموا لانفسكم (30) و اين براى نفس ، پيش فرستاده مى شود وثواب آن نيز پس از مرگ تجديد مى شود و به آن مى رسد. خطاب نهم و سارعوا الى مغفرة من ربكم و استبقوا الخيرات (31). سريع ترينمغفرت ها در گريه بر آن حضرت حاصل مى شود. به محض جمع شدن اشك در حدقه چشمو به مجرد اينكه نيت و عزم زيارت آن حضرت كنند، گناهان بخشيده مى شود. خطاب دهم ادعوا ربكم تضرعا و خفية (32) به واسطه حسين عليه السلام دعا -به هر منظورى كه دعا كنى - مى رسى . و اگر آن حضرت را زيارت كنى ، به دعاىرسول خدا صلى الله عليه وآله و دعاى على و فاطمه و حسن و حسين و ديگر ائمه صلواتالله عليهم اجمعين و دعاى ملائكه ، نايل مى شوى . در روايت ديگرى آمده است كه زائران آنحضرت قدمش را بر چيزى نمى گذارد مگر اينكه بر او دعا مى كند و همچنين خود آن حضرتاز جد و پدر بزرگوارش مى خواهد كه زائران و گريه كنندگان بر او دعا كنند. امامصادق عليه السلام در دوران حياتشان براى كسى كه چهره خود را بر قبر حسين عليهالسلام گذاشت و كسى كه در حال سجده براى او اشك ريخت و ناله زد، دعا كرد. خطاب يازدهم كونوا انصارالله (33) خداوند بزرگتر از آن است كه هر گونهكمكى احتياج داشته باشد، اما نصرت اولياء و دين خدا همان يارى كردن خداست و هر گاهشخص يارى شده از اولياى خدا، مستضعف ، مقهور مظلوم باشد، تحقق يارى خدا در آنبارزتر است . امام صادق عليه السلام فرمودند: پدر و مادرم فداى آن مستضعف غريببدون يار و ياور باد. بنابراين زيارت اين غريب ، نصرت خدا، گريه بر او،نصرت خدا، اقامه عزاى او، نصرت خدا و آرزوى يارى كردن او، نصرت خداست . بلكهبايد گفت كه ؛ سجده بر تربت آن حضرت و تسبيح گفتن با دانه هاى تسبيحى كه ازتربت اوست ، نصرت او مى باشد؛ چرا كه فضيلت موجود در يكى از اين دو، يكى ازعوض هاى خاصى است كه خداوند به آن حضرت اعطا كرده است . خطاب دوازدهم اجيبوا داعى الله (34) دعوت كننده به سوى خدا، همان پيامبر خداصلى الله عليه وآله مى باشد كه مردم را به اسلام دعوت كرد و پس از آن ، حسين عليهالسلام است كه به ايمان دعوت نمود و دعوت به سوى ايمان را آشكار ساخت و حق را ازبطلان اعتقاد مردم به خلافت اهل عصيان ، جدا فرمود. همچنين جميعوسايل حسينى اجابت است به آنچه كه آن حضرت دعوت به آن كرد كه اين معنا باتاءمل در آن وسايل درك مى شود. حتى استشفاء به تربت آن حضرت پاسخى است بهدعوت ايشان . در اين مسائل تاءمل كن تا اين معنا را بفهمى . خطاب سيزدهم طلب كردن وسيله براى رفتن به سوى خدا؛ حسين عليه السلام برترين وسيله اى استكه ما در طلب آن هستيم ، چرا كه وسايل حسينى عظيم ، فراوان ،قابل دسترس و سهل الحصول است . و در آنها نهايت آنچه آرزو كنيم و فوق آرزوها وجوددارد. خطاب چهاردهم فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا (35) حسين عليه السلامسبيل اعظم و صراط اقوم است . آن حضرت ، هموارترين ، آشكارترين ، آسان ترين ونزديكترين راه به سوى خداست . آنچه بيان شد به عنوان نمونه و قاعده بود. تو خود ديگر خطاب هاى الهى و جميعخطاب هايى از اين قبيل در قرآن را، اين گونه سنجش كن ، آنگاه ثمراتامتثال اين خطاب ها به اين كيفيت ، آشكار مى شود. كيفيت دوم در شرح اين معنا است كه به واسطه حسين عليه السلام ، خطاب هاى تكوينى جارى برتو، به هنگام برپا شدن قيامت صغرى براى تو، آسان جريان مى يابد. منظور ازبرپا شدن قيامت صغرا، مرگ تو و دوران آن ، يعنى دوران برزخ تو است . بنابراينبايد گفت يكى از وسايل حسينى ، گريه بر آن حضرت و تغييراحوال به هنگام يادآورى آنچه بر او گذشت ، مى باشد، به گونه اى كه طعام وشرابى براى انسان گوارا نباشد. و از جمله خواص اين حالت است كه پيامبر صلى اللهعليه وآله و ائمه عليهم السلام بر او حاضر مى شوند و به بشارت و تحيتى مىفرستند كه به موجب آن دچار آنچنان شادى و فرحى مى شود كه تا روز قيامت دردل او باقى مى ماند و به اين وسيله ، كليه خطاب هاى مربوط به احتضار و برزخ وخطاب هايى از اين قبيل كه متوجه اوست ، آسان مى گردد. كيفيت سوم درباره نحوه رفع خطاب هاى شديد و خارج از توان و خطاب هاى مربوط به گرفتنانسان و به غل و زنجير كشاندن اوست كه به واسطه حسين عليه السلام به خطاب هاىملاطفت و مرحمت تبديل و يا رفع و دفع مى شوند؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآلهتضمين كرده است كه در روز قيامت به ديدار هر كس كه حسين را زيارت كند، مى رود وفرموده است : به خدا تعهد داده ام و اين حق بر عهده من است كه زيارت كنم كسى را كهاو را زيارت كرده است و دست او را بگيرم و از خطرات و سختى هاى قيامت نجات دهم و او راوارد بهشت سازم . حتى بالاتر از اين ، زيارت حسين عليه السلام باقيات صالحاتو اعمال پذيرفته شده اى است كه ثواب آن همچنان از پى مى آيد. بنابراين به واسطهحسين عليه السلام شعله هاى آتش جهنم و عذاب خاموش و در بزرگ بهشت - كه بابالحسين نام دارد - گشوده مى شود. به واسطه آن حضرت ، ورود به هر بابى امكان پذيراست ، چرا كه حسين عليه السلام خود باب و كليد باب هاى بهشت وقفل درهاى طبقات جهنم است . پس به سوى وسايل حسينى بشتابيد و بشارت باد شما رازيرا در وسايل حسينى و توسل به آن حضرت خصوصيات ديگرى است كه بنا بر جهاتزير بر همه اسباب و وسايل ديگر برترى و بر كليهاعمال صالحان رجحان دارد: جهت اول نهايت نتيجه اعمال ، نجات از آتش است ، در حالى كه ثمرهوسايل حسينى برتر از آن است ، چون به واسطه آنها نجات ديگران نيز امكان پذير مىشود. جهت دوم نهايت ثمره اعمال ورود به بهشت است ، اما ثمرهوسايل حسينى برتر است ، چرا كه فايده آن وارد كردن به بهشت است . جهت سوم نهايت نتيجه اعمال اين است كه نوشيدن از كوثر رزق و روزى انسان شود و انسان از آنسيراب گردد، اما به واسطه آن وسايل ، امكان دارد شخص خودش ساقى كوثر بشود. جهت چهارم نهايت اعمال نيكو اين است كه بالا بروند و در كتاب حسنات نوشته شوند و آن كتاب بهدست راست داده شود، اما به واسطه حسين عليه السلام اين امرحاصل مى شود كه در كتاب تو از اعمال بهترين بندگان خدا - يعنى ازاعمال پيامبر و افضل مخلوقات - ثبت شود. جهت پنجم نهايت ثمره كارها اين است كه در روز قيامت ميان تو و محمد مصطفى صلى الله عليه وآله ،حايلى نباشد و تو به واسطه آن حضرت از درگاه الهى طلب شفاعت كنى اما به واسطهحسين عليه السلام اين امر امكان مى پذيرد كه پيامبراحوال تو را جويا مى شود و تو را مى طلبد و دستت را مى گيرد و تو را از سختى هاىروز قيامت نجات مى دهد. جهت ششم نهايت نتايج اعمال ، بهشت و حورالعين است . در حالى كه در بعضى از روايات مربوط بهحسين عليه السلام و گريه بر آن حضرت آمده است كه زائران و گريه كنندگان برحسين تحت در پاى صحبت حسين عليه السلام مى نشينند، آنگاه حوريان بهشتى در پى آنهامى فرستند كه ما مشتاق ديدار شما هستيم ، اما آنها از رفتن خوددارى مى كنند و صحبت با آنحضرت را بر بهشت ترجيح مى دهند. جهت هفتم نهايت ارتقاى درجات اين است كه درجه و مقام شخص نسبت به برخى از مؤ منان برترشود، اما وسايل حسينى از اينها برتر است ؛ زيرا به واسطه آنها شخص در ركابافضل پيامبران و اميرالمؤ منين خواهد بود و بر سفره آنها خواهد نشست . جهت هشتم نهايت اعمال صالح ، دستيابى به رضوان خداوندى است كه آن عظيم تر و برتر ازبهشت است . در حالى كه به واسطه حسين عليه السلام اين امكان براى شخص فراهم مىشود كه از زمره كسانى باشد كه با خدا در فوق عرش سخن مى گويد. جهت نهم نهايت كارى كه بعد از مرگ براى تو كنند اين است كه يكى از همسايگان نيكوكار، تو راغسل بدهد و تو را از مال حلالت كفن كنند و يكى از علما يا صلحايى كه داراى حسن ظاهرباشد، بر تو نماز بخواند؛ اما در اسباب ووسايل حسينى سرى وجود دارد كه موجب مى شود، روح الامين به همراه ملائكه مقرب برجنازه تو نماز بخوانند و با كفن هاى بهشتى تو را كفن كنند و تو را با حنوطى از بهشتحنوط نمايند. جهت دهم نهايت آثار و اعمالى كه نتيجه آن به دنبال مى آيد و باقيات صالحاتى كهعمل به آن منقطع نمى شود، اين است كه تا مدت مديدى بعد از مرگ استمرار دارد و يك دهمثواب اعمالى - آن هم در صورت كه صحيح باشد - كه مردم پس از او به نيابت از اوانجام مى دهند يا به وسيله او هدايت مى شوند، يا اينكه كسى از علم يا مركب يا آب ، يامسكن يا پل او استفاده مى كند، يا داراى فرزند صالحى باشد كه استغفار كند، به او مىرسد و اينها طبق معمول ، بيش از صد هزار سال باقى نمى ماند؛ زيرا با گذشت زماناحوال آنها دچار تغيير و تحول مى شود؛ اما در اينوسايل امورى است كه به موجب آن ، نمايندگان تو بعد از مرگت ، ملائكه هستند و بهنيابت از تو تا روز قيامت عمل مى كنند و يا ثواب اعمالشان را به تو اهداء مى كنند و همهثواب آنها براى تو ثبت مى شود و با تغيير وتحول در اوضاع هم تغيير نمى كنند. جهت يازدهم نهايت درجه كمال و ترقى تو آن است كه از بندگان صالح خدا بشوى . در حالى كه دروسايل حسينى چيزى است كه شخص را از ملائكه مقرب خداوند مى گرداند، بلكه بالاتراز اين - اگر موجب تعجب نشود - بايد بگويم كه شخص از كروبيان - كه سادات ملائكهمقرب هستند - مى شود. عنوان ششم : خصوصيات مربوط به خشوع هنگام ذكر حسين عليه السلام و رقت ، گريهوبرپا داشتن ماتم و عزا براى آن حضرت اين عنوان داراى يك مقدمه و چند مقصد است . مقدمه خداوند تعالى فرموده است : الم ياءن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله وما نزل من الحق (36) آيا وقت فرا نرسيده كه مؤ منان قلب هاشان به ياد خداو آنچه از حق نازل شده است ، خاشع گردد. يعنى بعد از آنكه به شما عقل و تدبير دادم و بعد از مشاهده آيات در آفاق و انفس و آسمانها و زمين و در هر ذره و برگه ، و بعد از ديدن سرگذشت عبرت آموز غافلان ، بعد ازآنكه آيات بر شما تلاوت شد و بعد از آنكه عمرى از شما گذشت و هيچ متذكر نشديد وبعد از آنكه عمرى را در اسلام گذرانديد و ادعاى مسلمانى كرديد و آن را پذيرفتيد، آياوقت آن براى مؤ منان فرا نرسيده كه دل هاى شان به ياد خدا خاشع شود. اگر به يادخدا باشيد و متذكر شويد، از جمله مؤ منانى هستيد كه چون ياد خدا شود،دل هايشان ترسان و لرزان شود. پس به اين خاطر از گناهان شما مى گذرد. آيا براى مؤ منان و آنان كه عظمت پروردگارشان را درك كرده اند، وقت آن نرسيده كهآنگاه كه در پيشگاه خداوند متعال مى ايستند و او را مخاطب قرار مى دهند،دل هاشان به ياد خدا خاشع شود تا از جمله مؤ منانى باشند كه در نمازهايشان خاشع اند.عمرى سپرى شد، اما تو دو ركعت نماز براى خشوع به درگاه خداوند نخوانده اى . پستنها يك نماز براى خدا به جا آور، شايد كه نماز آخر تو باشد. آيا وقت آن براى مؤ منان و كسانى كه دريافته اند جز خدا هيچ ملجاء و ياورى نيست فرانرسيده كه دل هايشان به ياد خدا خاشع شود تا هيچ فكر و ذكرى جز خدا نداشته باشندتا از كسانى بشوند كه چيزى نمى بينند، مگر اينكه بعد از آن خدا را مى بينند يا ازكسانى كه چيزى را نمى بينند مگر اينكه خدا را با آن ياقبل از آن مى بينند. آيا وقت آن براى مؤ منانى كه چه بسا عمر خود را در دورى از خدا فنا كرده و حتى يك روزيا يك ساعت او را ياد نكرده اند، فرا نرسيده كه با غلبه خوف اضطراب بر آنها، يك آندل هاشان به ياد خدا خاشع شود تا شايد پس از انقطاع از خدا، به سوى او توبه وبازگشت نمايند و بعد از دورى و بريدن از خدا، به درگاه الهىوصل شوند و محجوب از خدا نميرند. آيا وقت آن براى مؤ منان به خدا و آنانى كه خداوند معرفت اوليايش را نصيب شان كرده ،فرا نرسيده كه دل هايشان به ياد حسين عليه السلام خاشع شود و بر او گريه كنند،كه گريه بر او از خشوع دل به ياد خدا ناشى مى شود. كما اينكه هر كس حسين عليهالسلام را يارى كند خدا را يارى كرده و هر كس با او دشمنى كند با خدا دشمنى كرده وهر كس او را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هر كس به اومتوسل شود به خدا متوسل شده و هر كس او را زيارت كند، خدا را زيارت كرده و هر كسدلش به ياد او خاشع شود، دلش به ياد خدا خاشع شده است . آيا نمى بينى كه وقتى محرم فرا مى رسد و عاشورا مى شود، صداى گريه و ناله مردمقلب ها را مى فشارد. پس اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اين زمان ، وقت خشوع قلب بهياد حسين عليه السلام است كه به ياد خدا باز مى گردد، پس با ياد حسين عليه السلامخدا را بسيار ياد كنيد و با گريه بر آن حضرت و برپا داشتن عزاى ايشان ، قلبهايتان را خاشع كنيد، آنچنان كه اين خشوع به خشوع قلب به ياد خدا باز گردد. بنابراين هر گريه اى بر حسين عليه السلام از خشوع قلب به ياد خدا مى باشد كهنماز را باطل نمى كند، در حالى كه آنچه كه فقط براى رقت بشرى باشد در آناشكال وجود دارد، پس تاءمل كن . بيان اين مطلب شريف نياز به شرح وتفصيل دارد كه ما ضمن مقاصدى به تبيين اقسام خشوع قلب براى حسين عليه السلام وموارد مربوط به رثاى آن حضرت مى پردازيم . مقصد اول درباره منشاء اقسام خشوع و گريه است منشاء گريه گاهى سبب ملحوظ است و گاهى غيرملحوظ؛ پس گريه بر دو نوع است : نوع اول ، يعنى گريه اى كه به لحاظ سببى باشد، و گريه به واسطه سبب ملحوظ 8قسم است : 1 - داشتن علقه و رابطه اى با صاحب عزا: بالاترين رابطه ها و علقه ها، رابطه پدر وفرزندى است ؛ از اين رو خداوند حق والدين را با توحيد ارتباط داده و فرموده است : وقضى ربك الا تعبدوا الا اياه و باالوالدين احسانا (37) وپروردگار تو چنين امر كرد كه تنها او را بپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. علت اين كار آن است كه آنها علت صورى و معنوى به وجود آمدن تو هستند. پس اگر حق علت ايجاد صورى به اين مرتبه باشد، علت ايجاد صورى و معنوى از آنبالاتر است . در حالى كه پدر حقيقى و (معنوى ما) پيامبر و وصى ايشان - سلام اللهعليهما - است . بنابراين خداوند چنين حكم فرموده كه به آنها احسان كنيم . بدون شكبرپا نمودن عزا و گريه بر حسين عليه السلام احسان به پيامبر، على و زهراء سلامالله عليهم است . حتى در بعضى از رواياتى كه در تفسير اين فرمايش خداوند كهبالوالدين احسانا آمده است ، منظور از والدين را حسن و حسين عليهماالسلام ذكركرده اند . بنابراين گريه بر آن حضرت احسان به پدر است . علت اينكه گريه يك نوع احسان است ، به اين خاطر مى باشد كه احسان سود و نفعرساندن است و عمده نفع ، عزيز شمردن و احترام كردن است ، و گريه كردن ، نوعىعزيز شمردن كشته شدگان و مادران است . از اين رو ابراهيم عليه السلام ازپروردگارش تقاضا كرد تا دخترش بعد از مرگش بر او گريه كند. همچنين وقتىپيامبر صلى الله عليه وآله شنيد كه زنان انصار براى كشته شدگان گريه و زارىمى كنند، فرمود: حمزه گريه كننده ندارد، آنگاه به زنان انصار دستور داد براى حمزهعزادارى كنند و وقتى باخبر شد كه اين كار را انجام داده اند، براى آنان دعا كرد. نكته : تمام آنچه كه براى ميت بايد انجام شود، از جمله ، كفن ، اقامه نماز بر او، دفن و تشييعو غيره براى حمزه به عمل آمد، جز اينكه گريه كننده نداشت ، كه اين مساءله براى پيامبرخدا سنگين بود. اما امام حسين عليه السلام جز نوحه سرا، چيز ديگرى نداشت . زنان براىآن حضرت نوحه سر دادند و خواهرش در نوحه ، پيامبر خدا خطاب قرار داد كه شاهد ايننوحه سرايى باشد، اما دشمن ، زنان حرم را از اين كار و حتى گريه و ريختن اشك منعكرد، پس بيا بر آن حضرت اگر از دوستداران واقعى آن حضرت هستيم ، واقعا گريهكنيم ، زيرا اگر كسى چنين گريه نكند، عاق و قاطع رحم است . 2 - رقت و گريه به خاطر علقه و رابطه يكى شدن و به هم پيوستن ؛ كه اين نوععلقه ، نزديكترين و بالاترين قرابت است . مانند عضوى از پيكر انسان كه اگر دچار دردو يا مرضى شود، تمام اعضا دچار درد مى شوند. گريه حورالعين و خود را مضروبنمودن به خاطر امام حسين عليه السلام از همين رو بود. حورالعين از نور حسين عليهالسلام خلق شدند؛ پس آنها به همراه حسين و با ايشان ملتحم شدند؛ پس آنها به همراهحسين و با ايشان ملتحم بودند. بنابراين ، چگونه ممكن است كه پيكر آن حضرت بر روى زمين و بر زير سم اسبانبيفتد و سرش بالاى نيزه ها قرار گيرد و خونش بر زمين جارى شود، قلبش سوراخ وجگرش مجروح و سوخته باشد، اما حورالعين در قصرها در بهترينحال و با بهترين نعمت ها باقى بمانند. يكى از انواع گريه شيعيان بر آن حضرت هم از همين نوع است ؛ چون در روايتى از امامصادق عليه السلام آمده است كه فرمود: شيعيان ما از ما هستند، آنها از زيادىگل طينت ما خلق شده و به نور ولايت ما عجين شده اند. آنها از امامت ما راضى و خرسند و ما ازاينكه آنها به عنوان شيعه ما هستند، از آنها راضى هستيم ، مصيبت هاى ما، مصيبت هاى آنهاستو بر آنها گريه مى كنند، حزن و اندوه ما آنها را اندوهگين مى كند و شادى ما، آنها را شادمى گرداند. ما هم به درد و تاءلمات آنها متاءلم مى گرديم و از احوالشان اطلاع داريم .آنها با ما هستند و از ما جدا نمى شوند و ما هم از آنها جدا نمى شويم . سپس امامفرمود: شيعه ما از ما است . هر كس مصيبت هاى ما را ياد نمايد و به خاطر ما گريه كند،خداوند شرم دارد كه او را به آتش جهنم معذب گرداند. در حديث اربعمائه از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است : خداوند تبارك و تعالى ما رابرگزيد و براى ما شيعيانى انتخاب كرد كه ما را يارى مى كنند و به شادى ما شاد مىشوند و به خاطر غم و اندوه ما غمگين مى شوند و در راه ما جان ومال خود را نثار مى كنند؛ آنها از ما هستند و به سوى ما مى آيند. اين روايت دلالت بر اين دارد كه خداوند شيعيان مخلص را برگزيده است ، همان طور كهشهدا را قبل از شهادتشان برگزيد. اين امر علامات و نشانه هايى دارد، كما اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از طريق محبت ويژه به كودكى كه ملاحظه فرمود با حسين بازى مىكند، نشان داد كه اين كودك از انصار امام در واقعه كربلا مى باشد. پس دقت كن ، ببين علامت شيعه در وجودت ، هست يا نه ، سپس بياييد و بر حسين عليهالسلام گريه كنيد، كه كسى كه بر او گريه نكند، هيچ علقه و رابطه اى با آنحضرت ندارد و از او جدا مى باشد. بياييد براى آن حضرت متاءلم و متاءثر باشيم ،آنگاه آن حضرت ابراهيم هم براى ما متاءلم مى شوند و در دوران درد و رنج و تاءلم ما بهسراغ مان مى آيند. 3 - رقت و گريه بر مصيبت به خاطر اينكه شخص مصيبت ديده ، حقى بر تو دارد: حقوق ،متعدد و بسيارند كه از جمله آنها حق ايجاد است كه همان حق والدين و اجداد باشد. امام حسينعليه السلام چنين حقى بر ما، دارد چرا كه وجود ما و پدران ما به بركت وجود ايشان است . * از ديگر حقوق ، حق اسلام و ايمان است كه آن حق ثابتى براى هر مسلمانى بر هرمسلمان ديگرى از جهت مشاركت در اسلام است . با توجه به اين مطالب ، كسى كه موجبهدايت ما به ايمان شده است ، حق عظيمى بر ما دارد. حسين عليه السلام خود را فداى دين كرد؛ به اين معنا كه ، اگر حسين عليه السلام اينمصيبت ها را تحمل نمى كرد، براى شيعيان دينى باقى نمى ماند؛ چون وقتى بنى اميه -كه لعنت خدا بر آنها باد - بر بلاد اسلامى مسلط شدند و موجب گسترش فساد شدند و دراخفاى حق تلاش كردند، امر بر مردم مشتبه شد تا جايى كه مردم ناسزا گفتن به علىعليه السلام را جزء اجزاى نماز قرار دادند و چنين در ذهن مردم كردند كه بنى اميه ائمهاسلام اند. چنين اعتقاداتى در ذهن و جان مردم از زمان كودكى شان رسوخ پيدا مى كرد؛ بهنحوى كه اين مسايل را معلمان در مكتب خانه ها و مدارس ضلالت و گمراهى است ، اما وقتىامام حسين عليه السلام با آن شرايط به شهادت رسيد خاندانش با آن وضعيت به اسارترفتند، مردم بيدار شدند و دريافتند كه اگر احكام بنى اميه ائمه حق بودند، چنان معاملهاى را با حسين و خاندان او نمى كردند و معتقد شدند چنين رفتارى مطابق با هيچ دين وآيينى نيست و با عدالت نمى خواند و حتى با ستم ستمكاران هم مطابقت نمى كند، از اين رودريافتند كه اعتقاد به خلافت آنها باطل است و فهميدند كه آنها حاكمان جور هستند و لعنتو نفرين بر آنها را جايز شمردند. پس در واقع هدايت به سوى دين از حسين عليه السلامسرچشمه گرفت . * يكى ديگر از انواع حقوق ، حق زاد است ؛ در حالى كه حيات همه چيز به واسطه حسينعليه السلام است و به بركت وجود اوست كه باراننازل مى شود و گياه مى رويد. پس تمام انواع طعام و شراب تو به بركت وجود آنحضرت است . حق احياء، يكى ديگر از حقوق است . آيا حيات حقيقى ما به بركت حسين عليه السلام نيست ؟آيا همه اعمال ما به واسطه هدايت ما از جانب آن حضرت به طرف اسباب قبولى آنها، نيست؟ * حق و داد و دوستى يكى ديگر از حقوق است . آيا كسى چون حسين عليه السلام شيعيانشرا دوست دارد؟ در حالى كه آن حضرت بر يمين عرش قرار دارد و بر زائران و گريهكنندگانش مى نگرد. * حق زحمت و رنج نيز از جمله حقوق است . اگر كسى به خاطر تو دچار دردسر و جراحتاندكى بشود، تا ابد از او شرمنده هستى و در پى آنى كه زحمت او را جبران كنى . آيا درصدد جبران حق رنج ها و زحمات حسين عليه السلام و مصيبت هاى آن حضرت ، نيستى .چگونه مى توان درد و رنج هايى را كه به خاطر ما كشيد، جبران كرد. به اميد آنكه اينفطرت اشك بتواند (اندكى ) تلافى كند. پس بياييد براى اداى حقوق آن حضرت ، براو گريه كنيم ، زيرا آنكه بر او چنين گريه نكند، حق و حقوقى براى او نيست و بهعهدش وفا نكرده است . 4 - رقت و گريه بر شخص مصيبت ديده به خاطر اينكه او شخصى بزرگ وجليل القدر است : وقتى شخص مصيبت ديده ، انسان بزرگى باشد، بويژه اگر با اورفتارى بكنند كه با جلالت قدرش منافات داشته باشد، موجب رقتدل ها بر او مى گردد، هر چند آن شخص اجنبى و يا كافر و بلكه اگر دشمن باشد. شيوهرفتار پادشاهان و فرمانروايان نيز با دشمنانشان چنين بوده است . كما اينكه در قضيهذى القرنين با دارا، با فرزند دارا چنين شد. حكم شارع مقدس نيز بر همين اساس است .به همين خاطر پيامبر صلى الله عليه وآله عباى خود را به عدى بن حاتم - در زمانى كهكافر بود - دادند تا بر آن بنشيند و فرمود: عزيز قومى را كهذليل شده است ، احترام كنيد و نيز به همين خاطر بود كه على عليه السلام لباسعمروبن عبدود را وقتى كه او را از پا درآورد از تنش بيرون نياورد، حتى زره او را كه بىنظير بود بر نداشت و هنگامى كه در اين باره از آن حضرت سؤال شد، فرمود: او در ميان قوم خود شخص بزرگى بود و منمايل نبودم با عريان كردن او حرمتش را هتك كنم . شارع مقدس درباره دختران پادشاهان كافر - در صورتى كه به اسارت و كنيزى درآيند- به پاس احترام به آنها حكم ديگرى دارد. آنها برگزيدن همسر حق انتخاب دارند و دربازار به معرض فروش گذاشته نمى شوند. پس بياييد بر حسين عليه السلام چنان گريه كنيم ، مانند گريه عبد براى سيد ومولايش ، زيرا كه آن حضرت انسان جليل القدر و بزرگوارى بود كه حرمتش را زير پاگذاشتند، تنش را عريان كردند و اهل و عيالش را به اسارت از شهرى به شهر ديگرچرخاندند و مانند كنيزان به آنان طمع ورزيدند. پس كسى كه اين چنين بر او گريهنكند، به قدر و منزلت آن حضرت آشنايى ندارد. 5 - گريه و رقت بر كسى كه صفات پسنديده اى دارد. صفات نيكو و پسنديده موجب رقتبر دارنده آن صفات مى شود، هر چند كه با آن شخص آشنايى نداشته باشد. در شرعمقدس احترام به اين گونه افراد، در صورتى كه كافر هم باشد، وارد شده است . كمااينكه به موسى عليه السلام وحى شد كه آن سامرى را نكشد، چون انسان با سخاوتىاست . همچنين درباره يكى از اسراى كافر، جبرئيل از جانب خدانازل شد و كشتن او را نهى فرمود، زيرا او اطعام مى كرد. به هرحال آزار رساندن به انسانى كه داراى صفات نيكو باشد، قلب را متاءثر مى گرداند،بويژه كه آن شخص دچار مصيبت هايى بشود كه با صفات او درتقابل است . از اين رو وقتى ملاحظه كنى ، شخصى كه هزار هزار مى بخشد به يك لقمهنان احتياج دارد و آن را درخواست مى كند، دلت بهحال او مى سوزد. همچنين كسى با شرم و حياء باشد وقتى مى بيند كه در ملاء عام به اوتوهين مى شود، دچار تاءثر مى شوى . به همين ترتيب ، وقتى صفات و خصوصيات سيدالشهداء را ملاحظه كنى و آن را بامصيبت هايى كه بر ايشان وارد شد، مقايسه كنى ، موجب رقت خاص و گريه مخصوص برآن حضرت مى شود. پس بياييد براى صفات پسنديده و نيكوى آن حضرت گريه كنيم . و اينك گوش جان بسپار به مصائب ويژه آن حضرتدرمقابل صفات مخصوص ايشان الف - لب هايى كه قبل از خلق آسمان ها و زمين خدا را ذكر و لا اله الا الله گفته و ملائكهاين ذكر را از آن حضرت فرا گرفته اند؛ لبانى كه خدا را تسبيح و حمد گفته و ملائكهحمد و تسبيح را از او ياد گرفته اند و بعد از آن در عالم نور و اشباح وظلال ذكر خدا را گفته ؛ بعد در شكم مادرش از او صداى تسبيح وتهليل شينده مى شد، سپس در دوران ولادت ، ايام خردسالى و كودكى و در دورانبزرگسالى و سپس هنگام شهادت و هنگامى كه سرش را بر نيزه كردند، قرآن تلاوت مىكرد؛ آيا شايسته است ، شخصى چون يزيد و ابن زياد با سرمستى و شادى ، در حضوراهل بيتش بر چنين لب هايى چوب خيزران بزنند!! ب : امام حسين عليه السلام شخص عرب باديه نشينى را ديد كه درست وضو نمى گرفت؛ با برادرش امام حسن عليه السلام در حضور اين مرد وضو گرفتند و به او گفتند:كداميك از ما درست وضو مى گيرد. آن مرد گفت : جانم به فداى شما باد، هر دو صحيحوضو مى گيريد، اين من هستم كه اين كار را درست انجام نمى دهم . براى حسين عليه السلام سخت بود كه آن مرد بگويد وضو گرفتن را بلد نيستى ، بااينكه واقعا نسبت به اين كار جاهل بود. تصور كنيد آن حضرت چه حالى داشت ، وقتى موردخطاب هايى واقع شد كه تنها شايسته دشمنان خداست . به آن حضرت گفتند كه بر آتشدنيا عجله كردى . حصين - كه لعنت خدا بر او باد - نيز وقتى امام خواست نماز بخواند، بهايشان گفت : نماز تو قبول نيست . ج - مردى نامه اى به امام داد؛ امام فورا فرمود: حاجت تو برآورده شد. به امام گفته شد.آيا نامه را نمى خوانى ؟ فرمود: خداوند از ذلتى كه او درمقابل من - هنگامى كه نامه را بخوانم - مى كشد، از من سؤال مى كند. يعنى تا من نامه را بخوانم او در بين خوف و رجاء قرار مى گيرد و درمقابل من دچار سرافكندگى مى شود و من اين حالت را دوست ندارم . ببينيد حضرت چهحالتى داشت آنگاه كه ميان اهل كوفه ايستاد و از آنها تقاضاهايى كرد كه مى دانست به آنپاسخ مثبت نمى دهند و تنها به اين راضى شد كه وقتى صحبت مى كند، فرياد و شادىنكنند و به سخنانش گوش دهند. آن حضرت فرمود، واى بر شما، آيا نمى شنويد، آياگوش نمى كنيد؟! د - وقتى اسامه فرزند زيد در حال احتضار بود، امام حسين عليه السلام بر بالينشحاضر شد. آن مرد آهى كشيد و اظهار غم و افسوس كرد. امام گفت : اى برادر از چه ناراحتهستى ؟ گفت : شصت هزار درهم بدهى دارم . امام گفت : من پرداخت آن را بر عهده مى گيرم .گفت : دوست دارم در حالى كه زنده ام ، ادا شود. امام عليه السلام فورا آن را پرداخت كرد.آيا شايسته است چنين شخصيت مهربان و بارحم و مروتى آه بكشد و در حالت احتضاردرخواست امور عديده پيش پا افتاده اى بكند و كسى پاسخى به او ندهد و حتى قطره اىآب به او ندهند. وا اسفاه بر تو، يا مولا يا سيدالشهداء...!! ح - مرد باديه نشينى بر در خانه امام ايستاد و گفت : كسى كه در خانه تو را مى زند وبه تو چشم اميد دارد، نااميد نمى شود. امام وارد خانه شد و چهار هزار دينار در رداى خودپيچيد و به خاطر شرم از او از پشت در به او داد و گفت : اين را بگير، از تو معذرت مىخواهم . بدان كه من غم تو را مى خورم . اگر بيش از اين داشتيم به تو مى داديم . آن شخص گريه كرد. امام پرسيد: عطا را اندك دانستى ؟ گفت نه ، در اين فكرم كهچگونه خاك دست ذى جود تو را از تو مى گيرد. گريه آن عرب باديه نشين براى دفندست آن حضرت در خاك بود. اما ما گريه مى كنيم براى اينكه شرم و حياى حسين عليهالسلام به اندازه اى بود كه از كسى كه از ايشان درخواستى مى كند، با اينكه به ايندرخواست پاسخ مثبت مى دهند، و به شخص مبلغ زيادى مى دهد، با اين وجود شرمنده مىشود. تصور كنيد امام چقدر شرمنده شدند وقتى كسى از روى اضطرار از ايشان درخواستىكرد و ايشان نتوانست به او پاسخ مثبت بدهد. همچنين وقتى دختر كوچكش از ايشان مقدارى آب خواست و همسرش براىطفل شيرخوارش اندكى آب طلب كرد حال آن حضرت چگونه بود؟! بالاتر از اينها، امام چهحالى داشتند، وقتى فرزند برادرش بر زمين افتاد و خواست كه امام بالاى سر او حاضرشود، امام آمد اما او را در نيافت . لذا گفت : براى عمويت سخت است كه او را بخوانى و تورا اجابت نكند، يا پاسخ مثبت بدهد اما سودى براى تو نداشته باشد!! و - در روز عاشورا، در پشت مبارك امام حسين عليه السلام اثرى ديده شد. در اين باره ازامام سجاد عليه السلام پرسيدند. فرمود: در اثر بارهاى طعامى بود كه هنگام شب براىبيوه زنان ، يتيمان و فقرا و مسكينان مى برد. آيا سزاوار است چنين انسان بزرگوارىطفل شيرخوارى را روى دست بگيرد و براى او درخواست آب كند و آن پاسخ را به ايشانبدهند؟! ز - يك روز امام بر تعدادى فقير گذر كرد كه خورده نان هايى بيرون آورده و مىخوردند. آنها امام را به دعوت به طعام كردند، ايشان از مركب پياده شدند و سر سفره آنهانشستند و فرمودند: خداوند انسان هاى متكبر را دوست ندارد. بعد امام به آنها فرمود: مندعوت شما را پذيرفتم ، شما هم دعوت مرا بپذيريد. گفتند:قبول . آنگاه به منزل امام آمدند و امام به خادم منزل گفت : هر چه دارى بياور. براى آنها بهترينغذا آورده شد و امام براى خوشحال كردن بيشتر آنها در كنارشان نشست وتناول فرمود. اما در روز عاشورا، امام سعى بسيار كردند كه با فراهم كردن مقدارى آبدل كودكان و زنان را شاد كنند، ولى نتوانست . 6 - گريه به تبعيت از ديگران . گاهى گريه به تبعيت از گريه كنندگان و بدون درنظرگرفتن شخصى كه براى او گريه مى كنند، صورت مى پذيرد. بنابراين تو بهپيروى از پيامبر صلى الله عليه وآله بر آن حضرت گريه كن ، چرا كه حضرترسول ( طبق فرموده قرآن ) براى ما اسوه حسنه است . همچنين به تبعيت و پيروى ازپيامبران و اوصياء بلكه به پيروى از آسمان ها، زمين ها، وحوش ، پرندگان ، جنت و نار،آنچه ديده و نديده مى شود، جن و پرى ، درختان و حتى سنگ ها براى آن حضرت گريه كن. حتى به تبعيت از آهن بر حسين عليه السلام گريه كن ، زيرا كه در حكايت مسمار (ميخ )سفينه نوح عليه السلام آمده است كه ميخ ها براى حسين عليه السلام خون گريه كردند،پس تو به پيروى از آنها اشك بريز. 7 - ترحم به نوع بشر بدون در نظر گرفتن هرگونه حق ، صفت و علاقه به شخصمظلوم موجب رقت است . مثلا وقتى مى شنوى كه مردى بدون هيچ گونه تقصيرى به همراهفرزندان بزرگ و كوچك خود و زنان و برادران و خواهران و يارانش به بيابانى آمده وبا او چنان رفتارى مى كنند، قلبت آتش مى گيرد. حتى اگر باخبر شوى كه با يك نفرانسان تقصيركارى كه حلالى را حرام و يا حرامى راحلال كرده يا با دشمن تو و يا با كافر به خدا، چنان رفتارى كرده اند، دلت بهحال او مى سوزد. امام خطاب به دشمنانش مى فرمود: آيا از من مطالبه خون كشته اى رامى كنيد كه من او را كشته ام يا مالى را تصاحب كرده ام و يا بدعتى در دين گذاشته ام ؟! بايد بگويم : جانم به فدايت ، اگر حتى چنين كرده بودى ، سزاوار آنچه بر سر توآوردند نبودى ، پس بياييد براى ترحم بر حسين ، گريه كنيم ، زيرا كسى كه بر اواين چنين گريه نكند،بى مروت است . 8 - گريه به خاطر همه اين صفت ها؛ چرا كه تمام اين صفت ها در حسين عليه السلامفراهم است . او پدر واقعى تو است ، به او وابسته و پيوسته هستى ، در آسمان ها و زمينمقام و شاءن والاى دارد، صاحب همه صفات حميده است ، تمام خلايق بر او گريه كردند؛ اواز نوع بشر است و هيچ جرم و گناهى نداشت ، اما آن مصيبت ها برايش پيش آمد. پس براىهمه اين موارد بر او گريه كنيد، زيرا كسى كه اين گونه بر او گريه نكند، عاق ،شقى ، بى وفا، بى حقوق ، قدرناشناس ، بى مروت و خارج از حقيقت انسانيت است . نوع دوم از منشاء گريه نوع دوم از منشاء گريه و رقت ؛ يعنى گريه به سبب غيرملحوظ، انواعى دارد: الف : هر نوع خضوع ، خشوع ، شكستن دل ، هم و غمى كه دچار مردم مى گردد، منبع و مرجعآن به حسين عليه السلام باز مى گردد. اين مطالب نياز به بيان مقدمات و توضيحاتىدارد كه در اينجا محل بيان آنها نيست . ب - رقت بر آن حضرت بالفطره و بدون اختيار است ، همان فطرتى كه مردم بر آن خلقشدند. اين امر درباره دوستان و دشمنان حسين - با غفلت از بغضشان - صادق است . دشمنانآن حضرت آنجا كه موجبى براى غفلت از بغضشان فراهم مى شود، رقت و گريه بر آنهاغلبه پيدا مى كند. مانند گريه يزيد وقتى هند او را ديد و گريه معاويه بر على عليهالسلام . اين قسم نيازى به آن ندارد كه بگوييم بياييد و بر چيزى گريه كنيد. بلكهبايد بگوييم كه از هر چيز صرف نظر كن و فرض كن كه حسين عليه السلام را نمىشناسى و هيچ پيوند، حقوق ، صفات و شاءن و مقامى نزد تو ندارد و فرض كن كهگريه بر آن حضرت هيچ اجر و ثوابى ندارد؛ آنگاه ملاحظه كن آيا اشك تو بى اختيارجارى مى شود يا نه ؟! ج : فطرتى كه بدون اختيار موجب رقت مى شود، حتى با توجه به جهت بغض و كينه وممانعت نفس از رقت و تشويق و ترغيب آن به صبر پيشه كردن . با اين همه گريه برانسان غالب مى شود؛ مانند گريه پسر سعد، و اخنس بن زيد و گريه خولى و گريهرباينده گوشواره فاطمه دختر حسين عليه السلام و گريه تمام لشكريان پسر سعد.حالت هايى عارض شد كه آنها را به گريه انداخت ؛ و اين در حالى بود كه آنها مىخواستند جلوى گريه خود را بگيرند و به بغض و كينه شان و عدم رغبت به گريه برحسين عليه السلام هم توجه داشتند. ضمن اين كه اين كار با آنچه در صدد انجام آنبودند و يا آن را انجام مى دادند، منافات داشت . اما با اين وجود، گريه و تاءثر به همهحالت هاى آنها، حتى بر شقاوت و خبث طينتشان غلبه كرد، با اينكه در ميان آنها فرزندانزنا، كفر، نفاق و شقاوت وجود داشت . پس اگر مى خواهى به چنين حالت حزن آورى براى كسى كه دشمن آن حضرت است - باتوجه به اينكه او به اين دشمنى توجه دارد و مانع از گريه خود مى شود - پى ببرى، دقت كن ، سپس مانع از گريه خود شو، ملاحظه مى كنى كه بدون اختيار گريه بر توغلبه مى كند. اينك برخى از آن حالت ها را يادآور مى شويم و نمى گوييم بياييد گريه كنيم ، بلكهمى گوييم جلوى گريه خود را بگيريد و سختى را بر خود هموار كنيد و صبر پيشهگيريد، آنگاه دقت كنيد ببينيد آيا مى توانيد چنين كارى كنيد. يكى از حالت ها اين بود كه امام در ميدان ايستاده بود، در حالى كه بر پيكر مطهرش هزارو پانصد زخم وارد شده بود، سرش شكافته شده بود، قلبش به حسب ظاهر از تير وبر حسب باطن از ملاحظه شرايط اهل بيتش پاره پاره شده بود؛ وجود مباركش از تشنگى واز درد فراق فرزندان ، برادران و ياران آتش گرفته بود. در چنين شرايطى با شمشيربر قربانگاه مى زند و درخواست آب مى كند.حال اگر مى توانى جلوى گريه خود را بگير. پسر سعد بر چنين حالتى چنان گريهكرد كه اشك بر گونه هايش جارى شد. حالت ديگر اينكه ؛ زنان اهل بيت و سر شهداء را پيش يزيد آوردند. سرها را بر زمينگذاشتند و دختران و زنان را دست بسته سرپا نگه داشتند. حالت بسيار اسفناكى ايجادشد؛ به نحوى كه يزيد لعنت الله عليه متاءثر شد و گفت : خدا روى پسر مرجانه راسياه گرداند.
|
|
|
|
|
|
|
|