|
|
|
|
|
|
ب ) امام جامع بين تكاليف مختلف بود يكى ديگر از خصوصيات ويژه امام حسين عليه السلام اين است كه دو تكليف به ظاهرمخالف با هم را به جا آورد، كه يكى از آن دو تكليف ، واقعى و موافق با تكليف خاص آنحضرت بود (همان تكليفى كه در كتاب خاصى كه مختوم به 12 امامان و از جمله امام حسين(تكليف خاصى مقرر شده بود) و ديگرى ظاهرى كه موافق با تكليف ساير مردم بود. اما توجيه تكليف واقعى كه امام را دعوت به اقدام به مرگ و كشته شدن و به اسارترفتن اهل و عيال و كشته شدن كودكان ، با علم و آگاهى به اينمسائل مى كرد، اين است كه طاغوتيان بنى اميه به ويژه معاويه ، توانسته بودند با مكرو خدعه محبت مردم را به سوى خود جلب نمايند، به گونه اى كه مردم گمان مى كردندكه حق با آنهاست و على و فرزندان آن حضرت و شيعيان آنها باطلند. حتى ناسزا و دشنام به على عليه السلام را از اجزاى نماز جمعه مى دانستند و كار بهآنجا رسيده بود كه تعدادى از پيروان آنها ناسزا بر امام على را در حين خطبه فراموشكردند و به مسافرت رفتند و در بيابان موضوع را به خاطر آوردند و در همانجا قضاىآن را به جا آوردند و در آنجا مسجدى ساختند و براى تاءكيد بر اين امر نام آن را مسجدذكر گذاشتند. بنابراين ، اگر امام حسين عليه السلام از روى تقيه با آنها بيعت مى كرد و تسليم آنهامى شد، از حق اثرى باقى نمى ماند؛ چرا كه مردم اعتقاد پيدا مى كردند كه در ميان تمامىامت كسى مخالف آنها نيست و آنها به راستى جانشينان پيامبر (ص ) هستند؛ اما پس از اينكهامام حسين عليه السلام با آنها جنگيد و آن واقعه رخ داد و باعيال و اطفال او و حرم رسول الله آن گونه رفتار كردند، مردم بيدار شدند و بهگمراهى آنها پى بردند و دريافتند كه بنى اميه سلاطين جور و ستمند و نه حجت خدا برخلق . اما درباره تكليف ظاهرى آن حضرت ، بايد گفت كه : امام عليه السلام براى حفظ خود وخانواده اش به هر نحو ممكن تلاش كرد، اما برايش امكان پذير نشد. آنچنان عرصه را بر امام را به قتل برساند؛ به همين خاطر امام از آنجا با ترس خارجشد و هنگام خروج آيه فاصبح فى المدينة خائفا يترقب (11) راتلاوت فرمود. آنگاه به حرم خدا پناه برد كه خداوند آن را براى مردم ، حتى كافر وقاتل و حيوانات و پرندگان و درختان ، محل امن قرار داده است . در آنجا هم قصد دستگيرىيا ترور امام را داشتند. به همين خاطر امام نتوانست مراسم حج را به پايان برساند و ازمكه خارج شد. ديگر جاى امنى براى امام در روى زمين باقى نمانده بود. در اينحال بود كه تكليف ظاهرى براى حركت به سوى كوفه محقق شد؛ زيرااهل كوفه همگى به امام نامه نوشته پيروى خود را از امام اعلام نموده و به اين ترتيبحجت را بر امام نامه تمام كردند و به ويژه بعد از آنكه مسلم بنعقيل عليه السلام به امام نامه نوشت كه مردم با او بيعت كرده اند، ديگر امام براى اينكهبه سوى آنها نيايد، حجتى نداشت . وقتى امام به سوى كوفه آمد و اطلاع يافت كه آنهابيعت خود را شكسته اند، ديگر به امام اجازه بازگشت ندادند، با اين همه بايد گفت اگرامام به آنجا نمى آمد، كجا مى توانست برود؟ زمين با همه وسعتش براى امام تنگ شده بود.ديگر هيچ چاره و راهى نداشت . * دليل اين مطلب سخن حضرت با برادرش محمد حنفيه است كه اگر به يمن بروميا به بيابان ها و يا در غارها و يا در داخل لانه جنبندگان زمين شوم ، مرا بيرون مىآورند و مى كشند. همچنين امام در جواب ابوهره ازدرى كه پرسيد چه چيزى موجب شد كه از حرم خدا وحرم جدت پيامبر بيرون آيى ، فرمود: ابوهره ، بنى اميهمال مرا تصاحب كردند، صبر كردم ، معترض آبرويم شدند، صبر كردم ، اما خواستند خونمرا بريزند كه فرار كردم . سخنان آن حضرت خطاب به عمرو بن يوزان - پيرمردى ازبنى عكرمه - نيز دلالت به همين معنا دارد: آن مرد به امام حسين عليه السلام عرض كرد:يابن رسول الله مى خواهى به كجا بروى ؟ فرمود: كوفه . آن مرد گفت : تو راسوگند مى دهم كه از رفتن به كوفه منصرف شوى . به خدا سوگند به سوىشمشيرها و نيزه ها مى روى . آنها كه براى تو نامه نوشتند و بهدنبال تو فرستادند، اگر با تو بودند هزينه جنگ تو را تاءمين مى كردند و همه چيز رابرايت مهيا مى نمودند، آنگاه به سوى آنها مى رفتى . امام عليه السلام گفت : اى بنده خدا! اين امر بر من مخفى نيست ، اما هر آنچه خدا بخواهد، آنمى شود. سپس فرمود: به خدا سوگند آنها مرا دعوت نكرده اند، مگر اينكه مى خواهند خونمرا بريزند. بخش اول فرمايش اخير امام ، بيانگر تكليف واقعى ايشان و بخش دوم آن در بيان مقاماضطرار است و اينكه مراجعت و فرار فايده اى ندارد. همچنين بايد گفت : اگر امام با آنها بيعت هم كرده بود، او را مى كشتند؛ زيرا سخن ابنزياد دلالت بر اين امر دارد. او گفت : حسين تابع حكم من و يزيد است ؛ يعنى خود رابايد در اختيار ما قرار دهد، يا او را مى كشيم ، يا رهايش مى سازيم . شمر نيز گفت كه او بايد بيعت كند، بعد ببينيم راءى ما درباره او بر چه چيزى قرار مىگيرد. پدرم فداى آن امام غريب و تنهايى بشود كه از او خواستند همچون بردگان در برابرآنها اقرار به بندگى كند! اما اين فرمايش امام در روز عاشورا است كه به خدا سوگند در برابر شما مانند بردگاناقرار و اعتراف نمى كنم و دست ذلت و خوارى به شما نمى دهم . عنوان چهارم : الطاف و احترامات ويژه خداوند به امام حسين عليه السلام خصايص امام حسين عليه السلام از جهت برخوردارى آن حضرت از الطاف الهى و احتراماتربانى ؛ و آن بر چند قسم است : الف : الطاف خاص خداوند به امام حسين اول : در كامل الزيارة در روايت معتبر نقل شده است كه :رسول خدا در منزل فاطمه عليهاالسلام بودند و حسنين در آغوش پيامبر قرار داشتند كهناگهان رسول خدا گريه كرد و به حالت سجده افتاد و سپس فرمود: فاطمه ، خداوندعلى اعلى در اين ساعت ، در خانه تو در بهترين صورت بر من تجلى كرد و به من تهنيتگفت و فرمود: يا محمد! آيا حسين را دوست دارى ؟ گفتم آرى ؛ او نور چشم من ،گل من و ميوه دل من است . آنگاه (خداوند) دستش را بر سر حسين گذاشت و به من فرمود:مبارك باد مولودى كه بركات و صلوات و رحمت و رضوان من بر او است . او سرورشهيدان اولين و آخرين در دنيا و آخرت است و آقاى جواناناهل بهشت مى باشد. پدرش از او برتر است . سلام مرا به او برسان و او را مژده بده كهپرچم هدايت و منبع انوار اولياى من و حافظ و شاهد من بر خلق و خزانه دار علم من و حجت منبر اهل آسمان ها و زمين و جن و انس و ثقلين است . منظور از تجلى (خداوند) در اين روايت نهايت ظهور است و ازبهترين صورت، ظهور صفات كمال ، و منظور از نهادن دست كنايه از افاضه رحمت خاصخداوند نسبت به حسين عليه السلام مى باشد. در اين روايت شانزده خصوصيت وجود دارد كه بيانگر لطف خاص الهى به حسين عليهالسلام است كه اخص و پرافتخارترين آنها اين است كهرسول خدا فرمود: خداوند دستش را بر سر حسين نهاد؛ زيرا اين مطلب كنايه ازافاضه لطف كامل نسبت به آن حضرت است ، به گونه اى كه نمى توان لطفى برتر ازآن را تصور نمود. چنانكه خداوند نهايت افاضه لطفكامل خود بر پيامبر (ص ) در شب معراج را با نهادن دست بر پشت پيامبر بيان فرمود. * دوم : خداوند خودش عهده دار قبض روح امام حسين عليه السلام به هنگام شهادت بود وبر او درود فرستاد. اين تعبيرات جملگى كنايه هايى از الطاف خاص الهى است كه نمى توان فوق آن راتصور كرد. و مى توان نتيجه گرفت كه آنچه امكان عطا و لطف وجود داشته ، خداوند بهامام حسين عليه السلام افاضه كرده است . با توسل به پيشگاه آن حضرت ، اميد آن داريم كه اصلاح امور دنيا و آخرت ما را از جملهالطاف حضرت حق به ايشان قرار دهد. ب : عطاياى خاص خداوند به امام حسين عليه السلام خداوند متناسب با صفات خودش عطايايى به حسين عليه السلام داده است ، البته نمىگوييم آنچه خدا به حسين عليه السلام عطا كرده شبيه و يا مانند صفات خودش مىباشد، بلكه نمونه هايى از صفات خداوندى است كه به امام حسين عليه السلام اختصاصداده است . تبيين موضوع چنين است : * اول : يكى از صفات خداوند اين است كه و ان من شى ء الا يسبح بحمده (12) هيچ چيز نيست مگر اينكه خداوند را تسبيح مى كند. امام حسين نيز داراىخصوصيتى متناسب با اين معنا است و آن اينكه و ان من شى ء الا و قد بكى لمصيبته هيچ چيز نيست مگر اينكه در مصيبت امام حسين عليه السلام گريه كرد. البته ما گريه آنها را درك نمى كنيم ؛ زيرا گريه هر چيزى به حسبحال خودش است ، و گريه فقط منحصر به جارى شدن اشك از چشم نيست ؛ بلكه همان طوركه در روايات آمده گريه آسمان ، ريزش قطرات خون و گريه زمين اين بوده است كه هرسنگى را بر مى داشتند، زير آن خون مى ديدند و گريه ماهى بيرون افتادن آن از آببوده و گريه هوا تاريك شدن آن و گريه خورشيد كسوف آن و گريه ماه خسوف آنبوده است . * دوم : اقرار به وجود صانع حكيم امرى فطرى است كه انسان ها را بر اساس آنفطرت آفريده است . بنابراين پيروان هر مسلكى حتى بت پرستان به وجود خداونداقرار مى كنند و ملحدان و بى دينان نيز آنگاه كه با زبان ، وجود خدا را انكار مى كنند، اماوجود او را اثبات مى نمايند. در مورد امام حسين عليه السلام نسبت به آنچهدل در مصائبش مى سوزد، نيز مطلب همين است . همه ، حتى كسانى كه آن حضرت را نمىشناسند بر او گريه مى كنند و عزاى او را برپا مى دارند، مانند بعضى از هندوهاىمخالف اسلام . حتى دشمنان آن حضرت ، در همانحال كه دشمنى خود را با امام ابراز مى نمودند، براى او گريه مى كردند. مثلا عمر سعددر آن هنگام كه فرمان به قتل امام داد و همچنين زمانى كه حضرت زينب سلام الله عليها بااو سخن گفت ، گريه كرد. آن كه لباس فاطمه را ربود، نيز گريه كرد. آرى ، تنها در مورد ابن زياد ملعون ، در روايتى نيامده است كه متاءثر شده و يا بر حالىاز حالت هاى حسين گريه كرده باشد. تنها در يك مرحله است كه رفتار او بيانگر تغييرحال اوست و آن زمانى است كه دستور به قتل امام سجاد عليه السلام داد، اما عمه اش زينبسلام الله عليها او را در آغوش گرفت و گفت : اگر مى خواهى او را بكشى مرا هم را بكش. در اين حال بود كه ابن زياد گفت : رهايش كنيد، مصائبى كه بر او وارد شده و بيمارىاش او را بس است . * سوم : در صفات خداوند، افعل تفضيل (صفتى برتر از صفت ديگر) حقيقا جريانندارد، اگر چه به حسب ظاهر جارى باشد، كما اينكه تمام بخش هاى دعاى بهاء (سحرهاىماه رمضان ) گواه بر اين مطلب است . در آن دعا مى خوانيم اللهم انى اسئلك منبهائك بابهاه و كل بهائك بهى خدايا! من از تو به حق نورانى ترين مراتبانوارت درخواست مى كنم ، در صورتى كه تمام مراتب آن نورانى است . درباره اسماء الهى نيز مطلب همين است . هر چند گفته مى شود اسم اعظم ، اما در حقيقت همهاسماء خداوند به طور مساوى اعظم هستند. در مورد امام حسين عليه السلام نيز موضوع به همين تناسب است . گاهى گفته مى شود مىخواهيم بزرگترين مصيبت هاى او را يادآورى كنيم ، اما همه مصائب آن حضرت عظيم است ، تاآنجا كه اگر در كوچكترين مصيبت هاى او تاءمل كنى ، آنها را بزرگترين مصائب مى يابىو هر گاه به ساده ترين آنها بنگرى ، آن رامشكل ترين مصيبت ها مى بينى . * چهارم : خداوند متعال راه تقرب و نزديكى به خودش و خشنودى از بندگان و آموزشآنها را در وسايل بسيارى قرار داده است و براى بندگان در انجام هر كار يا صفت و نيتىقرار داده ، و براى رساندن فيض به همه بندگانش عواملى قرار داده كه نمى شود همهآنها را ثبت و ضبط كرد. همچنين به امام حسين عليه السلام چيزى متناسب با همين خصوصيت عطا شده است ؛ يعنى دروجود او عوامل و وسايل بسيارى قرار داده و مانند عبادت ها، براى آنهابدل و عوض نيز مقرر داشته است ، تا جايى كه هيچ كس را از آنها محروم نكرده است . وهمان طور كه خداوند براى هر عملى عوض و بدلى قرار داد و حتى براى نيتعمل در بعضى اوقات ثواب همان عمل را مقرر داشت ، درباره امام حسين عليه السلام نيز چنيناست ، به نحوى كه براى زيارت آن حضرت ارزش فراوانىقايل شد و بدل و عوض اين امر را آماده شدن براى رفتن به سوى او و زيارت حضرتاز راه دور قرار داد. همچنين از آنجا كه خداوند براى گريه بر آن حضرت پاداش فراوانى مقرر داشت ،خواسته است هيچ كس از اين خير محروم نگردد؛ از اين رو مصيبت هاى او را بسيار و موجباتگريه بر امام را به حسب اختلاف دل ها و انگيزه ها متنوع گردانيد. مثلا چه بسا دلى بر مصيبت غريبى نسوزد، اما بر غريب تشنه لب مى سوزد. ممكن استدلى بر پيكرى مجروح رقت پيدا نكند، اما بر پيكرى كه زخم ها روى زخم است ، رقت پيداكند و چه بسا كسى دلش به اين حالت نسوزد، اما به خاطر تاختن با اسب بر بدنمجروح اشك از چشمانش جارى شود. سخن در اين باره بسيار است ؛ زيرا هر مصيبتى را كه در نظر بگيرى عظيم ترين آنبراى امام حسين عليه السلام وجود دارد؛ به نحوى كه عظيم ترين و شديدترين مصيبت ها،همه بر امام حسين عليه السلام وارد آمد. * پنجم ، خداوند تعالى در صفات شريكى ندارد. درباره امام حسين عليه السلام نيز هرچه منسوب و متعلق به اوست خاص آن حضرت است و امام در آن ممتاز و بر ديگران برترىدارد. * ششم : از جمله صفاتى كه به خدا نسبت داده شده ، اين است كه محبت خداوند، محبتىمخصوص به خود اوست و به محبت محبان ديگر شباهت ندارد. محبت امام حسين عليه السلام نيز چنين است . حتى محبت كسى كه از حيث مقام با او مساوى يابرتر است ، با محبت امام حسين عليه السلام شباهت ندارد و همان طور كه پيامبر صلى اللهعليه وآله فرمودند؛ محبت حسين در اعماق جان مؤ منان نهفته است . به همين خاطر است كه دل هاى مؤ منان ، علاقه مند به زيارت امام حسين عليه السلام است وآنگاه كه نام او را مى شنوند متاءثر مى شوند و بر او گريه مى كنند، و اين علاقه بيشاز علاقه به حج و زيارت ائمه ديگر است . نكته ديگر اينكه اگر از زائران قبر ائمه(در عراق ) سؤ ال كنى كه به كجا مى رويد يا از كجا مى آييد، مى گويند از كربلا، بااينكه آنها به زيارت قبر اميرالمؤ منين و ائمه كاظمين و همچنين سامراء هم مشرف شده اند. از سوى ديگر نام شريف آن حضرت تاءثير خاصى دردل ها دارد. امام عليه السلام همان گونه است كه پدر بزرگوارش او را مخاطب قرار داده ،فرمود: اى اشك چشم هر مؤ من و همان طور كه امام سجاد عليه السلام خودشانفرمودند كه من كشته اشكم ؛ نام حسين عليه السلام نزد هر انسان مؤ منى برده شود، اشكچشمانش جارى مى شود. يكى ديگر از موارد اينكه ؛ با حلول ماه محرم دل ها پر از غم و اندوه مى شود و همچنين رقتو گريه بر آن حضرت ، هر چند مصائب آن حضرت بسيار تكرار شودملال آور نيست ، به محض اينكه نزد او يادآور شوند كه امام را لب تشنه سر بريدند، ياحالتى را كه امام ايستاده بود و فرياد استغاثه سر داده بود، تصور كنيد فريادش بهگريه بلند مى شود. ج ) الطاف خاص خداوند به امام حسين در قرآن و سخن گفتن با او در باب عنايت خاص خداوند قرآن به امام حسين عليه السلام تحت عنوان مستقلى سخن خواهيمگفت . همچنين حق تعالى در سخنان خود با آدم عليه السلام و پس از آن با ديگر پيامبرانتا خاتم صلى الله عليه وآله ، بارها مصيبت امام حسين عليه السلام را ذكر كرده است كهتفصيل آن در عنوان مجالس عزاى حسين عليه السلام خواهد آمد. سخن گفتن خاص خداوند با امام حسين عليه السلام بسيار است . آنچه انس بن مالك روايتكرده ، يكى از اين موارد است . انس مى گويد: با امام حسين عليه السلام بر سر قبرخديجه آمديم . امام گريه كردند و به من فرمودند: مرا تنها بگذار. من خودم را از اماممخفى كردم . نيايش امام طولانى شد. شنيدم كه مى گفت : اى خداى من ! اى پروردگار، تومولاى منى ، به بنده ات كه به تو پناهنده شده ، رحم كن . اى خداوند بلندمرتبه ، بهتو تكيه مى كنم . خوشا به حال كسى كه تو مولاى او هستى . خوشا بهحال آن شب زنده دار پشيمانى كه مشكل خود را با خداوند ذىالجلال در ميان مى گذارد و به درگاه او ناله مى كند. خوشا بهحال آن كه هيچ دردى جانكاه تر از عشق به مولايش ندارد و چون خزن و اندوه خود را با اودر ميان بگذارد، او را اجابت كرده ، لبيك گويد و آنگاه كه گرفتار شود و در تاريكىشب ناله و زارى سر دهد، او را گرامى داشته و به خود نزديك مى سازد. آنگاه خطاب به امام حسين عليه السلام ندا آمد: لبيك اى بنده من ! تو در كنف عنايت منى .ما به گفته هاى تو آگاهيم . فرشتگانم مشتاق صداى تو هستند. همين صدا براى توكافى است ، ما آن را شنيديم . دعاى تو در نزد من در حجاب ها جولان دارد. پس همين بس استكه براى تو پرده ها را كنار زديم . (دعاى تو آن چنان مقامى دارد كه ) اگر باد از اطرافاو بوزد، به خاطر شدت خضوعى كه دارد، ساقط مى شود. از من بدون هيچ ترس و حسابى بپرس كه من پروردگارم . و از جمله موارد سخن گفتن خداوند با امام حسين عليه السلام ، نداهاى مخصوص به آنحضرت در روز شهادتشان مى باشد كه برترين آن نداها، همان عبارت يا ايتها النفسالمطمئنة مى باشد. د) عنايت و الطاف خاص پيامبر خدا به امام حسين عليه السلام پيامبر خدا صلى الله عليه وآله قلب باطنى خود را به امام حسين عليه السلام عطا كرده وآن را محل و جايگاه مخصوص محبت به او قرار داده است . همچنينرسول خدا قلب ظاهريش را نيز به حسين عليه السلام داده است . پيامبر صلى الله عليه وآله حتى فرزندش ابراهيم را فدايى حسين عليه السلام قرار دادو پيوسته مى فرمود: فداى آن كسى بشوم كه پسرم ابراهيم را فداى او كردم . علاقه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به امام حسين عليه السلام از نحوه ملاقات وحضور نزد آن بزرگوار (رسول خدا) و رفت و آمد پيش آن حضرت آشكار مى گردد. البته علاقه به فرزندان به ويژه كودكان و انس با آنها و بازى كردن با آنها امرىمعمولى است ، اما علاقه و رفتار پيامبر صلى الله عليه وآله با امام امرى خارق العادهاست . پيامبر با آن همه شكوه و جلال و وقار و سكينه فرموده بود، وقتى حسين عليه السلام رامى ديد، به طرف او مى آمد و در حالى كه با اصحاب سخن مى گفت ، سخنانش را قطع مىكرد و از جايش بر مى خواست و به استقبال امام مى آمد و او را روى شانه اش مى گذاشت وبا خود مى آورد و يا در كنار خودش و يا در آغوشش مى نشاند. عجيب تر اينكه ، اگر پيامبر صلى الله عليه وآله بر منبر بودند و خطابه ايراد مىكردند، همين كه حسين عليه السلام وارد مى شد، سخنان خود را قطع مى كردند و از منبرپائين مى آمدند و به استقبال او مى رفتند و سخنى مى گفتند كه تعجب ديگران را بر مىانگيخت . و تعجب آورتر از همه ، موضوعى است كه ابن ماجه در السنن و زمخشرى درالفائق نقل كرده اند. آنها گفته اند كه پيامبر صلى الله عليه وآله ملاحظه فرمود كهحسين عليه السلام با كودكان در كوچه بازى مى كند. پيامبر جلوى مردم آمد يك دست خود راگشوده كودك (حسين عليه السلام ) به اين طرف و آن طرف فرار مى كرد و پيامبر خداصلى الله عليه وآله او را مى خنداند. سپس او را گرفت و يكى از دستانش را زير چانهاش قرار داد و ديگرى را بر بالاى پيشانيش و لبان مباركش را بر لبان او گذاشت و اورا بوسيد و فرمود: من از حسينم و حسين از من است ، خداوند دوست بدارد كسى را كه حسينرا دوست مى دارد، حسين نوه من است . يادآورى محبت پيامبر تنها اختصاص به حسين عليه السلام ندارد، بلكهشامل كسانى هم كه او را دوست دارند، نيز مى شود. پيامبر، خداوند را بر اين امر گواه مىگيرد و مى گويد: خدايا! من حسين را دوست دارم و محبان او را نيز دوست دارم . آن حضرتدعا مى كردند و مى فرمودند: خداوند محبان حسين را دوست بدارد. روزى پيامبر (ص ) بچهاى را در راه ديد. نشست و او را گرفت و به او اظهار لطف و مهربانى كرد. وقتى علت راجويا شدند فرمود: من او را دوست دارم ، چون او فرزندم حسين را دوست دارد، زيرا ديدموقتى حسين مى گذشت خاك زير پايش را بر مى داشت و بر صورت مى كشيد وجبرئيل به من خبر داد كه او از ياران حسين در واقعه كربلا خواهد بود. اميد آن داريم كه از محبان حسين عليه السلام باشيم تا پيامبر صلى الله عليه وآله ما رادوست بدارد و با دعاى آن حضرت در حق ما، خداوند نيز ما را دوست بدارد، چرا كه در اينصورت ، ما را مى آمرزد و مورد عفو قرار مى دهد. مطلب ديگر اينكه بسيار اتفاق مى افتاد كه حسين عليه السلام بر پشت پيامبر صلىالله عليه وآله سوار مى شد و اين امر آن طور كه بسيارى از مردم با فرزندانشان رفتارمى كنند، معمولى نبود، بلكه خارق العاده بود؛ زيرا اتفاق مى افتاد كه پيامبر در نمازجماعت در سجده هستند و حسين عليه السلام بر پشت آن حضرت سوار است . آنگاه آن حضرتسجده را طول مى دادند و سر را بر نمى داشتند تا حسين به اختيار خود برخيزد. اين امرموجب تعجب نمازگزاران مى شد و مى پرسيدند آيا وحى بر شمانازل شده بود؟ پيامبر مى فرمود: نه ، پسرم بر پشتم سوار بود. اما اين كه پيامبر صلى الله عليه وآله امام حسين عليه السلام را بر شانه خودحمل مى كرد، موضوعى است كه هيچ انسان جليل القدرى اين كار را نمى كرد. آن حضرتكودك را بر دوش مى نشاند و در كوچه و بازار مى رفت و هر گاه اصحاب مى خواستند اوو برادرش را حمل كنند، حضرت مى فرمود: اين دو سوار خوبى هستند. آرى گاهىجبرئيل به جاى پيامبر، وقتى ايشان در نماز بودند، حسين عليه السلام راحمل مى كرد. درباره اينكه پيامبر او را در آغوش خود قرار مى داد، آن حضرت كارى را عهده دار شدندكه جز زنان عهده دار نمى شوند. پيامبر صلى الله عليه وآله به محض اينكه حسين عليهالسلام متولد شد، او را در آغوش خود گرفتند و به اسماء گفتند پسرم را بياور. اسماءگفت هنوز او را شستشو نداده ايم ، پيامبر فرمود: تو مى خواهى او را شستشو دهى ؟ خداونداو را تطهير فرموده است . آنگاه او را گرفت و از انگشت ابهامش حسين عليه السلام را شيرداد و مانند زنان با او بازى كرد و نغمه هايى كه زنان مى خوانند براى او مى خواند و بازبان كودكانه با حسين عليه السلام سخن مى گفت وامثال اين مسائل . تا جايى كه اين رفتار موجب تعجب شد و حتى يكى از اصحاب بر آنحضرت ايراد گرفت . حضرت فرمود: آنچه بر تو پوشيده است ، بسيار است . بنابراين معلوم مى شود كه اين مساءله ، يك امر الهى است . گاهى پيامبر عذر خود راآشكار مى كرد و مى فرمود: خداوند مرا به محبت اين دو (فرزند) امر كرده است . از اين روبلند نشدن از سجده هنگامى كه حسين عليه السلام بر پشت او سوار بود و همچنينحمل كردن او بر شانه و دويدن با او در كوچه ، برخاستن و بهاستقبال او رفتن و قطع سخن براى گرفتن او، همه به امر الهى بوده است . مورد ديگر اين كه پيامبر صلى الله عليه وآله لب هاى حسين عليه السلام را مى بوسيد،تعجبى ندارد، كه اين نحوه بوسيدن پيامبر از حسين عليه السلام بود. پيامبر حسنين را در آغوش مى كشيد و به مدت نيم ساعت مى بوئيد و مى بوسيد و مىفرمود: آنها دو دسته گل من هستند، و گاهى در هنگام نماز در حالى كه دست يكى از آنها دردست پيامبر بود، حسنين را مى بوسيد. در روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله گاهى گلوى ، گاهى پيشانى وزمانى تمام بدن و گاهى دندان ها و دو لب حسين عليه السلام را مى بوسيدند و اين امررا مكرر انجام مى دادند. چنين خصوصيتى يكى از معجزات آن حضرت است كه گاهى علت آنرا هم بيان مى كردند. پيامبر وقتى تمام بدن حسين عليه السلام را مى بوسيدند، مىگفتند: جاى شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم ؛ اما علت بوسيدن لب ها و دندان ها وزير قلب را بيان فرمودند تا اينكه علت آن پس از وقوع حادثه كربلا آشكار گرديد. بايد دانست كه علت احترام هاى ويژه پيامبر به حسين بهسهدليل بود: الف : تبيين مرتبه و عظمت درجه و كرامت حسين عليه السلام ؛ ب : احترام به حسين عليه السلام ، در ازاى هتك حرمت آن حضرت ؛ بزرگى مصيبت وارده بهآن حضرت وقتى آشكار مى شود كه انسان ملاحظه كند پيامبر با آن حالت از حسين عليهالسلام كه كودك بود، استقبال مى كرد، اما زمانى چنان غريب و بى ياور مى شود كه حتىكسى در منزل با آن حضرت فرود نمى آمد تا مبادا از او استمداد و طلب يارى مى نمود؛ ازاين رو آنها را كج مى كردند تا از امام دورى گزينند. كما اينكه در ماجراى آن دو مرد اسدىاين اتفاق افتاد. ج : مسرور كردن حسين عليه السلام تا غم و اندوه و مظلوميت آن حضرت جبران شود؛ زيرااگر مقصود اين باشد تا از او چنين غم و اندوهى جبران شود به تلافى آن ، بايد تا ايناندازه مورد لطف و عنايت قرار گيرد. آيا غير از حسين شما نمونه اى سراغ داريد كه باگريه و سلام و درود و تحيت بر او، قلب هاى شكسته را التيام بخشد و غم و غصه ها رابر طرف نمايد؟! بعد از همه اينها بايد گفت كه مساءله بالاتر و رساتر از آن است كه گفته شود: خداونداو را به پيامبرش عطا فرمود، زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله از حسين مى باشد؛ و اينمطلب از باب مبالغه و گزافه گويى نيست ، بلكه خود پيامبر (ص ) فرمودند: حسيناز من است و من از حسين بخش پنجم اين بخش درباره اعظم مخلوقات ، يعنى عرش است كه خداوند به امام حسين عليه السلامعطا فرموده و اين اعطاء كيفيت هايى دارد كه به اين شرح است : اول ؛ درباره خصوصياتى از عرش است كه به آن حضرت اختصاص دارد. در اين بارهبايد بگوييم : الف : خداوند سايه عرش را به حسين عطا فرموده است و آن رامحل جلوس آن بزرگوار قرار داده است . روز قيامت در آنجا مى نشيند و زائرانش و گريهكنندگان بر او در معيت آن حضرت هستند. آنها محضر آن حضرت و گوش دادن به سخنانايشان را بر همسران بهشتى ترجيح مى دهند. ب : خداوند يمين عرش را به حسين بخشيده است و آنجا را مقرى براى امام در برزخشانقرار داده است . امام از آنجا به قتلگاه خود مى نگرد و زائران و گريه كنندگانش راملاحظه مى كند و براى آنها طلب آمرزش مى نمايد و با آنها سخن مى گويد و از پيامبر وعلى عليهماالسلام تقاضا مى كند براى آنها استغفار كنند. ج : بارى تعالى فوق عرش را نيز محل سخن گفتن با زائران حسين عليه السلام قرارداده است و چه سخنان دلنشينى !! در بعضى از اقسام زيارت هاى آن حضرت آمده است كهزائر حسين عليه السلام از جمله كسانى است كه خدا بالاى عرش ، با او سخن مى گويد.بنابراين عرش محل سخن گفتن با زائران حسين عليه السلام است : سايه اش براىكسانى است كه حضرت حسين عليه السلام با آنها سخن مى گويد و بالايش براى كسانىاست كه خدا با آنها سخن مى گويد. دوم ؛ بالاتر و رساتر از اينها بايد بگوييم كه خداوند عرش را به امام حسين عليهالسلام بخشيده است . گويى تمام عرش از آن حسين عليه السلام است ؛ زيرا آن حضرتبا برادرش زينت و گوشواره عرش اند. پس هر چيزى به زينت حسين مزين است و اگرعرش به سخن در آيد خواهد گفت : من از حسينم . بخش ششم اين قسمت درباره بهترين مخلوقات خدا، يعنى بهشت است كه به حسين عليه السلام عطافرموده و داراى دو كيفيت است : الف : درباره ويژگى هاى بهشت است ؛ خداوند در بهشتدرخت و قصر مخصوصى به حسين عطا فرموده و حوريه اى مخصوص ايشان آفريده و ازبهشت درى را به نام باب الحسين بطور مستقل به ايشان عطا كرد كه آن بزرگتريندرهاى بهشت است . ب : بالاتر از اينها، خداوند تمامى بهشت را به حسين عليه السلام عطا فرموده ؛ زيرابهشت از نور حسين آفريده شده است . بنابراين همان طور كه در روايت صحيح آمده ، همهبهشت از آن حسين عليه السلام است و اگر بهشت به سخن در آيد، به حقيقت خواهد گفت : مناز حسينم . بخش هفتم اين بخش پيرامون خصوصياتى از مخلوقات ديگر است كه خداوند به حسين عليه السلامعطا فرمود، و در اين باره بايد گفت : خداوند از موجودات - آسمان ، زمين ، آب ، هوا، فضا، درختان ، درياها، كوهها، جن و انس ... -بهترين و نيكوترينش را، تا آنجا كه ممكن بود، به حسين عليه السلام بخشيده است ، كهشرح آن چنين است : خداوند بخش خاصى از آسمان ها را به حسين عليه السلام عطا فرمود و آن رامحل صعود پيكر پاك آن حضرت در روز شهادتشان قرار داد و آن را با خون و خاك قرمز وسرخ بر او گريان قرار داد. سپس از خصايص ظاهرى و معنوى كربلا، ويژگى هايى رابه حسين عطا فرمود، بهتر از آنچه از آسمان به او بخشيد. بنابراين بر حسب آنچه به آسمان هاى هفتگانه و ما فوق آنها عطا فرمود، بهترين آنهابه امام حسين عليه السلام تعلق دارد. يك بار به صفات معنوى و بار ديگر به موجوداتظاهرى بنگر و گوش دل بسپار به آنچه بر تو تلاوت مى شود، آنگاه است كه ملاحظهمى كنى كه خصوصيات (آسمان و كربلا) با هم تطبيق مى كنند. الف : صفات معنوى آسمان معدن و سرچشمه فيوضات الهى است ، و حسين معدن آن فيوضات است ، اما (با اينتفاوت كه ) حصول به آن آسان تر و اسباب آن فراهم تر و اثر بخشى آن بيشتر است .آسمان محل بالاتر رفتن دعا و استجابت آن است ، نام حسين عليه السلام نيز موجب استجابتدعاست ، كما اينكه اين امر در دعاى آدم و زكريا عليهماالسلام و ديگر كسانى كهمتوسل به خمسه طيبه شده اند، تحقق يافته است . فرياد مظلوم به آسمان مى رسد، از كربلا هم فرياد مظلومان به نحو خاصى برخاست .ناله يتيمان به آسمان مى رسد، بويژه آنگاه كه گريه كنند عرش خدا مى لرزد؛ دركربلا هم ناله يتيمان با آن شرايط خاص خودشان ، بلند گرديد. در آسمان براق وجود دارد كه سوار خود را تا قاب قوسين رساند؛ در كربلا نيزذوالجناح وجود داشت كه صاحبش را - آنگاه كه از زين به زمين افتاد - به مرتبه انا منحسين ، (من از حسينم ) رساند. آسمان معراج پيامبران است ، اما كربلا معراج فرشتگانمى باشد. آسمان ، موقعيت مؤ ثر در هوا و زمين دارد، اما موقعيت كربلا در آسمان و عرشاثر گذاشت . در آسمان فرشتگانى وجود دارند كه درحال تسبيح ، تهليل و تكبير هستند و گروه هايى درحال قيام و ركوع و سجود و قنوت اند؛ اما در كربلا فرياد و ناله و استغاثه بلند بود،كه اين ناله و فرياد در عالم عبوديت و تسليم از تسبيح ملائكه ، نزد خداوند محبوب تراست . در آسمان تمامى فرشتگان در برابر آدم سجده كردند، اما در كربلا همه ملائكه وپيامبران بر بدن حسين عليه السلام نماز خواندند. خداوند آسمان را به سقف مرفوع و برافراشته توصيف كرده است ، و حسين عليه السلامرا نيز سقف رافع درجات ، براى متوسلين به او قرار داد. و نيز خداوند آسمان را به سقفمحفوظ توصيف كرد، امام حسين عليه السلام را نيز سقف حافظ براى كسانى قرار داد كهبه او پناه مى برند. خداوند در مورد آسمان فرموده است : و انزلنا من السماء ماء طهورا(13)پ (ازآسمان آب پاك فرو فرستاديم )، ولى امام حسين عليه السلام سببنزول آب پاك است ، زيرا به خاطر اوست كه باران را فرو مى فرستد، و همچنين هنگامىكه طلب باران كرد، باران بر او نازل شد و مخلوقات خدا از چهارپايان تا مزارع و مردمبسيارى از آن سيراب شدند. علاوه بر اين ، خداوند به آن حضرت اين ويژگى را دادهاست كه به واسطه او آبى فرو فرستاده كه همه ناپاكى ها و بليات معنوى را پاك مىكند، و آتش را خاموش مى سازد، كه اين آب ، درست از آب بهشت است . خداوند درباره آسمان فرموده است و فى السماء رزقكم و ما توعدون (14)(روزى شما و آنچه به شما وعده داده شده ، در آسمان است .) بنابراين روزى دنياى فانىدر آسمان است ؛ اما روزى حيات جاودان و آنچه از فوز و دستيابى به بهشت ها و درجات آنبه شما وعده داده شده ، در حسين عليه السلام است . ب : حسيات ظاهرى آيا به آسمان نمى نگرند كه چگونه خداوند آن را بنا كرد و زينت داد. از سوى ديگردرباره حسين عليه السلام بايد بگوييم كه آيا به سرزمين كربلا نگاه نمى كنى كهجايگاه و محل شهادت آن حضرت و زينت و مصابيح اطراف آن چگونه است و چگونه در آنجا شياطين رجم مى شوند و آيا نور و روشنايى اش را نمىبينى . پس بار ديگر خوب بنگر و براى چندمين بار بنگر تا اينكه ديده به سوى توحسرت زده و اشك ريزان باز گردد. ابتدا به اوضاع آسمان و زينت آن و تاءثيراتش و كسانى كه در آن جايگاه قرار دارند،بنگر، آنگاه به حسين عليه السلام و مدفن او در كربلا نظر كن . در آسمان عرش عظيمقرار دارد، اما در كربلا زينت عرش عظيم وجود دارد. آسمان مسكن ملائكه است ، در حالى كهكربلاى حسين عليه السلام محل رفت و آمد فرشتگان است . آسمان معراج پيامبران است ، كربلا معراج ملائكه ؛ آسمان داراى برج هاست ، حسين عليهالسلام نيز - آن طور كه در روايت آمده - صاحب برج هاست ؛ چرا كه آن حضرت ، فرزندامام ، برادر امام و پدر نه امام است . در آسمان ضريح هايى است كه در هر روز هفتاد هزارفرشته آن را طواف مى كنند و هنوز هم نوبت به همه آنها نرسيده است . حسين عليه السلامهم داراى ضريحى است كه هفتاد هزار فرشته بر آن گماشته شده اند كه تغيير نمىكنند و هفتاد هزار ديگر كه هر روز تغيير مى كنند. در آسمان بهشت قرار دارد، اما حسين عليه السلام زينت آن بهشت است و بهشت از نور اوآفريده شده و قبر آن حضرت جايگاه بلندى از بستان هاى بهشت است و خود ايشان نيزسرور و آقاى جوانان اهل بهشت مى باشند. در آسمان ،جبرئيل قرار دارد، اما در كربلا كسى است كهجبرئيل خادم اوست . در آسمان ، پيامبر خدا شبانه در آن سير داده شد، اما در كربلا پيامبرخدا روزانه در آن سير داده شد؛ چنانچه فرمود: مرا به موضعى سير دادند كه به كربلاگفته مى شود. در آسمان ، موسى است و در كربلا شجره موسى . در آسمان عيسى است و در كربلا عيسىتولد يافت . در آسمان خورشيدى وجود دارد كه دچار كسوف مى گردد، اما خورشيدپرفروغ روى حسين عليه السلام ، هر چه كار بر او سخت تر و به شهادت نزديك ترمى گرديد، درخشنده تر و پرفروغ تر مى شد. در آسمان ماه هست ، در كربلا هم ماه بنى هاشم (حضرتابوالفضل العباس ) است و با اينكه در ميدان جنگ در كنار برادرش بود، آنگاه كه بين اوو برادرش حايل شدند و آنان را از هم جدا كردند، ماه وجودش دچار خسوف شد. در آسمان كف الخطيب (15) وجود دارد، حسين عليه السلام نيز داراى سر وصورت و بدن خضاب شده است و لذا در استجابت دعا تاءثير دارد. در آسمان سياراتهفتگانه است ، در كربلا هم هفت تن از فرزندان على عليه السلام (حسين ، عباس ، عون ،جعفر، عثمان ، زينب ، ام كلثوم ) و هفتاد و دو تن ديگر بودند كه سرهايشان را بر سرنيزه كرده و در همه جا چرخاندند. در آسمان هزار و بيست و پنج ستاره ظاهرى است ، اما ستارگان ناپيدا بى شمارند و هركدام تاءثير مخصوصى دارند. در بدن امام حسين عليه السلام هم چهار هزار اثر آشكار ازشمشير و نيزه و تير وجود داشت ، در حالى كه ناپيداها نيزقابل شمارش نبود كه براى هر كدام تاءثير خاصى است كه موجب الطاف خاصى مىگردد. در آسمان ستاره قطب و بنات النعش (دب اكبر و دب اصغر) است كه به دور قطب مىچرخند. در كربلا هم بدن قطب امامت داشته است كه فرزندانش با ناله و فرياد بهدورش مى چرخند و ديگر نوبت به آنها نمى رسد. در كربلا هم فرشتگان با همان كيفيتبر گرد قبر امام حسين عليه السلام طواف مى كنند كه ما در بحث عنوان ملائكه آن رايادآور خواهيم شد. در آسمان راه شيرى است كه گفته مى شود اثر گوسفندى است كهقربانى حضرت اسماعيل عليه السلام شد. حسين عليه السلام نيز كهكشانى است كه اثرآن باقى مى ماند تا با آن اثر، در روز قيامت محشور مى گردد. و اين امر از ويژگى هاىآن بزرگوار است ، به منظور حكمتى خاص و آثارى كه براى نجات گناهكاران بر آنمترتب است . باب زمين خداوند به حسين عليه السلام زمينى را عطا كرده كه با ويژگى هايى ، آن را بر سايرزمين ها فضيلت بخشيده است كه در باب احترام به مدفن آن بزرگوار خواهد آمد. خداوند تمام صفات و ويژگى هاى زمين را به حسين عليه السلام داده است ، زيرا در زمينجواهر و طلا و نقره است ، در حالى كه حسين عليه السلام معدن قصرهايى از لؤ لؤ ،ياقوت ، طلا و نقره است . خداوند در زمين هر زوج نيكويى را آفريد و به خاطر امام حسينعليه السلام نيز تمام چيزهاى نيكوى ممتازى را آفريد كه بدون وجود آن بزرگواربراى مردم دست نايافتنى است . خداوند زمين را براى استقرار مردم گهواره قرار داده تاروزگارى در آن قرار گيرند و امور آنها را كفايت كند، خواه زنده باشند يا مرده ، اما حسينعليه السلام را موجب آرامش و استقرار دايم گهواره قرار داده ومحل دفن آن حضرت ، شيعيانش را، چه زنده يا مرده ، كفايت مى كند. باب آنچه خداوند از هوا و فضا به حسين بخشيده است * خداوند ميان قبر حسين عليه السلام و آسمان ، بلكه بين قتلگاه و آسمان رامحل رفت و آمد فرشتگان و معراجى قرار داده كه زائرانش به واسطه اعمالى ، از آن عروجمى كنند. * آن مكان را محل صعود اعمالى قرار داده كه نظيرى ندارد. * آنجا را محلنزول رحمت خاص و بى همتاى خود قرار داده است . * آنجا محل صعود فيوضات از زمين براى اهل آسمان و معراج ملائكه است . باب آنچه خداوند از آب به ايشان عطا كرده است از آنجا كه امام حسين عليه السلام را از نوشيدن آبى كه حق ساير مردم است ، باز داشتند،خداوند به آن حضرت چهار نوع آب عطا فرمود: الف : آب كوثر؛ خداوند آن را حق عطش او و شهدايش قرار داد و آنها را از اين اثر آب درروز عاشورا، هنگامى كه بر زمين مى افتادند وقبل از خروج روح از بدنشان ، سيراب نمود. كما اينكه وقتى حضرت على اكبر بر زمينافتاد، خطاب به امام گفت : اى پدر! جدم ، مرا به جامى سيراب كرد كه در روز عطشاكبر از آن آب مى نوشند. البته پاداش بسيارى از اعمال نيك سيراب شدن از آب كوثر است ، اما ويژگى امام حسينعليه السلام اين است كه كوثر، آنگاه كه گريه كنندگان بر حسين عليه السلام از آنمى نوشند، خوشحال مى شود. ب : آن طور كه در روايت آمده است ، آب حيات در بهشت با اشك هايى كه براى آن حضرتريخته شده است ، در هم مى آميزد و بر گوارايى آن مى افزايد. ج : خداوند اشك ديده ها را به آن حضرت اختصاص داده است ، چرا كه آن حضرت كشته اشكچشم است و در اثر بردن نام آن حضرت و هر آنچه به نام اوست و در اثر ذكر مصيبت امام وبوييدن تربت پاك او اشك از ديده ها جارى مى شود. د: شيعيان آن حضرت هر آب سرد و گوارايى بنوشند بايد حسين عليه السلام را يادكنند، چرا كه ايشان فرمودند: اى شيعيان من ، هر گاه آب سرد و گوارايى نوشيديد مراياد كنيد. امام صادق عليه السلام نيز فرمودند: من هرگز آب سرد و گوارايى ننوشيدممگر اينكه حسين عليه السلام را ياد كردم . حكمتى كه در حقوق چهارگانه مربوط به آب براى حسين عليه السلام وجود دارد، ممكناست به خاطر يكى از اين دو وجه باشد: يكى اينكه امام حسين عليه السلام را از حقوقچهارگانه اى كه نسبت به آب داشت منع كردند؛ كه اين حقوق عبارتند از: يكم : آب حق مشترك ميان ايشان و همه مردم است ؛ زيرا همه مردم در آب و زمين شريكند. بههمين خاطر مى توان از نهرهايى كه متعلق به ديگران است ، بدون اجازه صاحبان آنها، آبنوشيد، و شايد به همين خاطر باشد كه سيراب كردن كافر تشنه ، امرى مستحب است . دوم : از جهت اشتراك با تمام موجودات ذى روح ؛ زيرا تمام موجودات ذى روح حق دارند ازآب بهره مند شوند. به همين دليل هرگاه خوف آن رود كه حيوان يا ذى روحى از تشنگىتلف مى شود، لازم است تيمم كرد و آب را به آن داد. سوم : به خاطر حق سيراب كردن مردم كوفه است كه حضرت بر آنها دارد. امام عليهالسلام سه مرتبه آنها را در كوفه سيراب كرد. يك بار در صفين ، بار ديگر درقادسيه و يك بار هم هنگامى كه با لشكر حربن رياحى روبرو شد. چهارم : حق خاص امام حسين عليه السلام نسبت به فرات ؛ زيرا فرات مهر فاطمه زهراءسلام الله عليها از جانب خداوند، هنگام ازدواج با امام على عليه السلام است . اما هيچ كساين حقوق را نسبت به آن حضرت رعايت نكرد، حتى وقتى قطره اى آب براى فرزندشمطالبه كرد و كودك را به آنها نشان داد كه چگونه از تشنگى پرپر مى زند، به اورحم نكردند. آنگاه براى خودش آب خواست ، اما به آن حضرت هم آب ندادند و ايشان لبتشنه به شهادت رسيد. اى حسين ! من پيش از تو سراغ ندارم كه دريايى از تشنگى مرده باشد و يا شيرى كهشتران گرد او را گرفته باشند.
|
|
|
|
|
|
|
|