|
|
|
|
|
|
نقشه خداوند براى قبولى اعمال وقتى كه در اين زمينه با آيات واحاديث آشنا مى شويم مى بينيم يك حقيقت مانند آفتاب درميان احكام الهى مى درخشد وآن امامت است اگرساختمال دينى انسان مطابق نقشه الهى شروع شود وبا ايمان ومعرفت به مقام امامت پىريزى گردد مى تواند اعمال خود را در جايگاه قبولى قرار دهد چون امامت اساس و ريشهاسلام است و هر عملى بوسيله امامت مورد قبول واقع مى شود براى اينكه از الگوهاى لازماستفاده كنيم لازم است ابتداء با بيان وحى مطالب را روشن سازيم . 1 قالرسول الله صلى الله عليه و آله : ((والَّذِى نَفْسَ مُحمَّد بِيَدِهِ لَوْ اَنَّ عبدا جاء يَوْمَالقِيامَةِ بِعَمَلِ سَبْعينَ نَبِيَّا، ماقَبِل اللّهُذلك منه حَتّى يَلْقاهُ بِولايَتى وَوِلايَةاَهل بَيتى )).(93) ترجمه : قسم به آن كسى كه جان محمد صلى الله عليه و آله در اختيار و قدرتاوست هرگاه بنده اى در روز قيامت به اندازه هفتاد نفر از انبياءعملى داشته باشد موردقبول خداى متعال نخواهد بود مگر اينكه خدا را بوسيله ولايت منواهل بيتم ملاقات كند. يعنى ملاك قبولى عمل انسان ولايت پيامبر واهل بيت اوست اگر كسى به اندازه هفتاد نفر ازپيامبران الهى اعمالى داشته باشد ليكن به امامت اعتقادى نداشته باشد چنين عملى موردقبول خداى سبحان واقع نخواهد شد. 2 قال الرّضا عليه السلام : ((بالامامِ تمام الصَّلوة والزَّكاة وَ الصِّيام والحَجِّ وَالجهاد و تُوفير الفيئى و الصَّدقات وامضاء الحدود والاحكام ومنع الثُّغُور والاطراف))(94) امام مُتمم و مُكمِّل نماز و زكوة و روزه و حج و جهاد، مايه زيادى خير و احسان ، و صدقات ،و اجراى حدود و احكام و استحكام مرزها و سر حدّات است . اگر اعمال انسان مانند نماز روزه و حج و جهاد و و... بدون امامت باشند يعنى آن كسى كهاينها را انجام مى دهد به امامت حضرت امير و يازده فرزند معصومش [صلوات الله عليهماجمعين ] معتقد نباشد مورد قبول حضرت حق جلّت عظمته واقع نخواهد شد براى اينكه اينگونه اعمال با نقشه الهى مطابقت ندارد چونكه طرحى كه از ناحيه خداى ذوالجلاجمدنظر قرار گرفته اين است كه تمامى اعمال با پى ريزى امامت بايد شروع شود درغير اين صورت هيچ عملى مورد قبول واقع نخواهد شد. 3 قالرسول الله صلى الله عليه و آله : ((اَلْزِمُوا مَودَّتنا اَهلَالبيت فَاِنُّه مَنْ لَقى اللّهعَزوّجل وَ هُويَودُّنا دَخَل الجنَّةَ بِشَفاعَتِنا، وَ الذّى نَفْسى بِيَدِه لا يَنْفَعُ عَبْدَا عَمَله الاّبِمُعْرِفَةِ حَقّنا)).(95) به مودت و دوستى ما اهل بيت پايبند باشيد براى اينكه هركس خداىعزوّجل را ملاقات كند در حالى كه قلبش به مودّت ودوستى ما مزيّن است بوسيله شفاعت ماوارد بهشت مى شود قسم به آن كسى كه جانم در قدرت اوست هيچ بنده اى نمى تواند ازعمل خويش فايده اى ببرد مگر بوسيله معرفت به حق ما. از اين چند حديث شريف روشن شد كه نقشه ساختمان شخصيّت انسان بايد بر پى ريزىامامت استوار شود و هر اعتقادى كه بر اين مبنا نباشد و در كنار تمامىاعمال خوب ونيكش ايمان ومعرفت به مقام امامت معصوم عليه السلام كه همان مقام الهى استنداشته باشدهيچ پاداشى را بدست نخواهد آورد بجهت اينكه برنامه هايش با نقشهخداوندى از ريشه مخالفت دارد چنانكه در مباحث قبلى بيان گرديد مبنى براينكهعمل صالح و نيك ، صلاحيّت ونيكى خود را از ايمان شخص مى گيرد اگر انجام دهنده رادركنار عمل صالحش ، ايمانى نباشد هيچ ارزشى چه دنيوى و يا اُخروى از آناعمال بدست نخواهد آورد و بعبارت بديگر: چنين اعمال را نمى شود به عمل صالح تعريف نمود زيرا اساس آن كه ايمان شخص است وبدان صلاحيت مى دهد خراب ومتزلزل است در آيات الهى باين حقيقت اشاره شده كه مىفرمايد: ((من عَمِلَ صالحا مِن ذَكِرَاو اُنثِى وَ هُو مُؤ من فَلَنُحييَّنَهُ حَياةً طيّبةً و لَنَجزيَنّهُمْ اَجْرَهُمْباَحْسِن ماكانُوا يَعْمَلُونَ)).(96) ترجمه : هركس مرد يا زن اگر عمل نيكى را انجام دهد در حالى كه مؤ من است به اوحيات و زندگى پاكيزه مى بخشيم وپاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اندخواهيم داد. آيه شريفه مضمون احاديث را بطور كامل تاييد مى كند وآن اينكه هر نقشه وطرحىمقبول الهى نخواهد بود بلكه تنها راهى كه بشر را به نتائج وفوائد بزرگ ازاعمال كوچكش مى رساند اين است كه مطابق دستورات الهى حركت كند زيرا خداوند بهعمل بشر نيازمند نيست وثانيا عمل بشر هر اندازه صالح هم باشد باز هم ناقص استبراى رسيدن به نتيجه وجبران كمبودها ورفع عيوب بايد مطابق نقشه الهى برنامه راشروع كرد. نقشه خداى سبحان درقبولى اعمال بندگانش داشتن ايمان ومعرفت به محمّد وآل محمد صلى الله عليه و آله است واين اختران تابناك آسمان ولايت كه به چهارده معصومشهرت دارند رحمت موصولة ومخزن كرامت الهى هستند و علت وجود جهان هستى و اسرار نظامملكوتى مى باشند و هر عملى زمانى نيك وصالح است كه انسان را چنين معرفتى بحقوقاهل بيت عصمت عليه السلام حاصل شود و اگر به آخر آيه شريفه دقت شود دو اثر پربار ايمان را مشخص مى كند 1 زندگى پاك 2 پاداش فراوان . اگر نقشه زندگى انسان با ايمان بولايت اهل بيت عليه السلام آغاز شود آرامش روحى رادر او بوجود مى آورد بجهت اينكه چنين ايمان باو بينش توحيدى مى دهد وجهان هستى را كهدر قدرت خداست برايش توضيح مى دهد وبراى رسيدن بخواستهايش راههاى گناه ومعصيترا كه عامل اصلى نگرانى واضطرابهاى بشر مى باشد بر روى او مى بندد و از راهتوسل وتوكّل مشكلات زندگى را برايش حل مى كند و اگر معرفت وايمان به مقام امامتبه روح وروان انسان وارد مى شود تمامى راههاى خطرناك را مانند حسد توهين كبر خودپسندى غيبت ظلم و و... از جلو چشم اوكنار مى زند وقتى كه بشر از اينگونهاعمال خلاص شود حياة طيبة را درك خواهد كرد. 2 فزونى پاداش بشر هر اندازه هم دقيق باشد در برابر خداىمتعال اعمالش بى نقص وعيب نخواهد بود ليكن چون با ايمان بخدا دست بكار شده تمامىعيوب ونواقصاتش مورد شفاعت قرار مى گيرد در اين آيه هم فزونى پاداش به كيفيتعمل مربوط مى شود اگر اعمال انسان مطابق نقشه الهى يعنى ايمان ومعرفت بخدا واولياء او شروع شود اجر و پاداش فراوانى بوى از سوى خداوند خواهد رسيد چون امامتوسيله هاى الهى است وبشر براى رسيدن به خواسته هاى قلبى خود وسيله اى لازم داردوبايد خود را با همان وسيله اى كه خدا معيّن فرموده آشنا كند تا بتواند به مقام قربالهى نائل شود. در قرآن مجيد كلمه [وسيله ] دوبار آمده است : ((1 يا اَيّها الّذين اَمَنوُا اتقُواللّهَ وابتَغُوا اِليهَ الوَسَيلَة وجاهِدُوا فى سبيله لعلّكمتُفْلِحُون ))(97) اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و وسيله اى براى تَقّرب بخدا انتخابنمائيد و در راه اوجهاد كنيد اميد است كه رستگار شويد. و آيه ديگر در سوره اسراء /57 است مى فرمايد: ((يبتَغون الى رَبِّهم الوَسيلَةَ...)) آنهاكسانى هستند كه خودشان وسيله اى براى تقرب بخدا مى طلبند. كلمه ((وسيلة )) به چيزى كه باعث تقرب بديگرى از روى علاقه ورغبت باشد گفته مىشود واين كلمه درآيه شريفه معناى خيلى وسيعى دارد كه مهم تّرين معناى آن درحضرتمحمد صلى الله عليه و آله و اهل بيت او عليه السلام مصداق پيدا مى كند چون در لسانحديث ودعا، اين بزرگواران بعنوان وسيله رحمت الهى ياد شده اند وقتى كه بشر تشنهتقرّب است ومى خواهد خود را در دنيا وآخرت به رحمت وفضل الهى نزديك سازد بايد به محمد وآل محمد صلى الله عليه و آلهتوسّل كند. خداى متعال با صراحت امامت را به عنوان وسيله تقرّبوكمال بشر معرّفى مى كند والتفات باين حقيقت را بصورت يك امر واجب ولازم براى هرانسان در پذيرفته شدن اعمالش مورد توجه قرار مى دهد. گروهى از دانشمندان وقتى كه با اين احاديث مواجه مى شوند به توجيهات نامتناسب دستمى زنند كه باظهور احاديث هيچ الفتى ندارد وقتى كه در كلام الهى صراحت وجود داردمبنى اينكه بدون امامت هيچ عملى مورد قبول ذات اقدس تعالى نخواهد شد واين شرط اصلىبراى پذيرفته شدن اعمال بندگان است چگونه با توجيهات نسنجيده مى توان اينگروه از احاديث وادعيه را كنار گذاشت ؟ ممكن است گروهى در عدم اطلاع اشخاص از اين شرط، وارد چنين توجيهات بشوند كه اغلبمردم از اين شرط بعللى غافل بوده ليكن بتمامى دستورات الهى مقيّد هستند در اين صورتاحاديث ولايت به اينگونه اعمال خط بطلان مى كشد آيا درعدل الهى چنين قضاوتى متصّور است ؟ در اين زمينه به اختصار مى توان گفت كه هر انسانى در كنار تكليفش بايد با معرفتحركت كند ومنقولات يا جوسازيها و و... نبايد سدّ درك حقائق باشد اگر وجود چنين موانعپذيرفته شود عنوان [استضعاف ] بميان مى آيد كه اينقبيل افراد نتوانسته اند به آن شرط اصلى خداى تبارك وتعالى آگاه شوند در اين زمينههم روايات زيادى است كه خداوند مستضعفان را در روز قيامت امتحان خواهد كرد تا نسبت بهاين حقيقت ابراز عقيده كنند علامّه مجلسى رحمه الله در بحار الانوار ج /69 ص 157 بابىدر اين مورد آورده است كه وضعيت افراد مستضعف وتكاليف آنها را بيان مى كند. امامت شرط قبولى اعمال است مهم ترين مسئله اين است كه حق مطلب پذيرفته شود وآن اينكه : امامت شرط قبولىاعمال است ليكن عدم آگاهى واستضعاف و و... هيچ صدمه اى به تحقق آن شرط نمى زندچون عملى صورت گرفته ولى مطلوب درگاه الهى نيست همانطور كه در حديث شريفثقلين رسولخدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من دو امانت سنگين درميان شما گذاشتم: كتاب خدا وعترت و اهل بيت من واين دو از هم جدا نمى شوند و اگر شما امت اسلامى از اين دوامانت الهى تبعيت كنيد [لَنْ تَضَّلوا ابدا] ((در دوران عمرتان اصلا گمراه نخواهيد شد)) در غير اين صورت گمراهى و ضلالتاست . وقتى كه اعمال بشر بدون امامت باشد به معنى اين است كه او در گمراهى وضلالت بودهو عمل انسان گمراه بدرد نمى خورد. وآنچه درلسان ادعيه آمده خود مويّد اين واقعيت است كه مى فرمايد: 1 ((وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ و فيكُمْ وَاِلَيْكُمْ))(98) حق با شمااهل بيت وامامان معصوم عليه السلام است هم مبدءاش وهم مرجعش بسوى شماست . 2 ((و بموالاتِكُمْ تُقْبَل الطّاعَةُ المُفْتَرَضَةُ و لكم المَودَّةُ الواجِبَةُ...)).(99) ترجمه : بوسيله دوستى وپيروى شما [امامان معصوم عليه السلام ] عبادات واجبالهى مورد قبول واقع مى شود و برانسانها واجب است كه از صميم قلب به شما مودّتومحبت داشته باشند. اگر در اطراف اين شرط مقدارى مطالعه شود نقش امامت در ساختن يك شخصيت اسلامىمشخص خواهد شد مبنى براينكه اطاعت از امام وعصيان و نافرمانى در تمام شئوناتزندگى به اطاعت و عصيان الهى بر مى گردد آن عبادتى كه بدون معرفت به امام عليهالسلام صورت بگيرد مفهوم طاعت را ندارد و در اين زمينه احاديث زيادى وارد شده است و همچنين در ادعيه نيز آمده است كه مى فرمايد: مَنْ اَطاعَكُمْ فَقَدْ اَطاعَ اللّه و مَنْ عَصاكُمْ فَقَدْ عَصَى اللّهَ و مَنْ اَحبَّكُمْ فَقَدْ اَحَبَّاللّهَ...(100) ترجمه : هركس از شما [امامان معصوم عليه السلام ] اطاعت و پيروى كند خدا را اطاعتنموده و هركس به شما عصيان ورزد خدا را نافرمانى كرده و هركس به شما محبت وعلاقهنشان دهد بخدا علاقه ومحبت نشان داده است . فصل پنجم : امام يگانه پاسدار دين خداست قوانين و دستورات الهى وقتى كه درجهت تربيت وپرورش نوع بشر واقع است در اينحال عمده ترين مسئله انسان تشخيص دادن حدّ و مرزحلال وحرام الهى است زيرا رعايت نكردن مرز قوانين ، به معناى نابود كردن مفاهيم وارزشهاى زندگى است اگر انسان طالب ارزشهاى معنوى است بايد در رسيدن به اين علاقه ،مقدارى حدود و حريم قوانين الهى را بشناسد براى اينكه تربيت و پرورش يافتن يكانسان از شناختن حدّومرز حلال وحرام الهى مايه مى گيرد. اگر درمحيط زندگى معناى تربيت وپرورش مطرح شود كانديداى اين طرح انسان استبا اينكه دراين زمينه روى حيوانات هم كار كرده اند و بعداز زحمت هاى طاقت فرسا، موفّقشده اند حيواناتى را با حدّومرزها آشنا كنند ليكن مهمّ اين است كه انسان مرزحلال وحرام را درست تشخيص دهد و بعد از آن ، به پرورش و تربيتهاى لازمى كه ، وىرا به عدم تجاوز از حريم قانون الهى مقيّد مى سازد مجهّز و مسلّح شود. در اين حال بايد به چند مورد اهميّت داشده شود. 1 چگونه و توسط چه كسى انسان مى تواند حدود و مرزحلال و حرام الهى را بشناسد؟ 2 مربيّان امور تربيت و پرورشى نوع بشر چه ويژه گيهائى بايد داشته باشند؟ در پاسخ به سئوال يا موضوع اوّل بايد گفت : زمينه اطلاعات انسان از شناختن حريم قوانين الهى خيلى ضعيف است و او نمى تواند بهاستناد افكار وانديشه خود صاحب موفقيتهاى در اين زمينه بشود كه بتواندحلال و حرام الهى را درست بشناسد بلكه با در دست داشتن يك تخصّص فوق العاده ، كهبا لسان وحى ارتباط نزديك داشته باشد مى تواند در اين مورد كار كند اگر در ذهنگروهى تنها وجود كتاب هاى آسمانى مانند قرآن مى تواند اينمشكل را حل كند سخت در اشتباه هستند براى اينكه : قرآن اين كلام الهى هر چند از حروف آلفباى موجود در دست بشرتشكيل يافته است ليكن غواصّى در آن اقيانوس عظيم الهى كار هركس نيست بلكه افرادىكه با آن عالم معجون شده وخود از اسرار عظيم توحيدى هستند و در يك كلام منبع فيّاض آنبحركبير مى باشند قادرند حريم حلال و حرام الهى را مشخص كنند.(101) قرآن ماننديك دستگاه خيلى پيچيده وظريفى است كه در تمام زمينه ها مى تواند اطلاعاتلازم را دراختيار بشر قرار دهد ليكن روشن كردن و دريافت اطلاعات ازآن ، به خبر ويّتنياز دارد آن كسى كه مى تواند تمامى معلومات راقبل از روشن كردن دستگاه مو به مو، توضيح دهد و از شكافتن آيات ، مغز شيرين ولذيذو لطيف آن را در اختيار جامعه انسانى قرار دهد بايد دست بكار شود در غير اين صورتتمامى فعاليّت ها با دستگاه موجود آدمى را در پرتگاه سقوط قرار مى دهد و به نابودىو هلاكت بشر كشانده مى شود به هرحال قرآن قيمّ مى خواهد وبا تواتر احاديث واجماعاصحاب فرقه ناجيه امامية ثابت گرديده كه امامت قيمّ قرآن است . از بعثت تا امامت در يك نگاه منصفانه و دقيق به تاريخ اسلام ، اسرار وحقائقى را پيدا مى كنيم كه هرشنونده را مبهوت وحيران مى كند وقتى كه احاديث و آيات الهى به عظمت امامت اشاره مىكنند وآن را اساس اسلام ومكمّل ومتممّ تمامى عبادات معرّفى كرده و قبولىاعمال بندگان خدا هم به آن وابسته است دريك مطالعه دقيق به تاريخ بعثت پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله تا دوران امامت ،اين حقيقت عظمت خويش را ثابت مى كند. تاريخ اسلام از ابتداى بعثت رسولخدا صلى الله عليه و آله حركت خود را شروع كرد ودرمدت بيست و سه سال تحوّل عظيمى در جامعه آن زمان توسط پيام آور اسلام صلى اللهعليه و آله تحقق پيدا كرده و تمامى معيارهاى غلط و ضد انسانى را برچيد و معيارهاىدينى را در احياء ارزشهاى انسانى ، براى مردم تعليم داد براى اينكه طبقنقل مورّخان قبل از ورود پيام اسلام به سرزمين عربستان ، آن محيط به برنامه هاى عجيبىو خلاف شؤ ن اجتماعى و يا فردى انسانى گرفتار بود تاجائى كه زنده بگور كردنفرزندان دختر، خريد و فروش زن ، بصورت يك كالا، و جنگ وجدال ، و كشت و كشتار عمده ترين حوادث آن زمان بود با اينكه گروهى از مورخان ياتحليل گران تمدن و ترقياتى براى اعراب ثبت كرده اند و نويسنده كتاب [تمدن اسلامو عرب ] از بررسى هاى خود، در باره اوضاع عرب جاهلى ، نتيجه گرفته است كه اعرابقرنها صاحب تمدّن بودند وو...(102) اعراب قبل از اسلام واشتباه متشرقين اين گونه مؤ لّفان در بررسيهاى خودشان مبناى درستى ندارد تا بتوانند حرف حق رامورد توجّه قرار دهند و هميشه اطلاعات خود را از كتابهاى بى اعتبارى مانند: تاريخ طبرىيا مقدمّه بر تاريخ ابن خلدون و و... استفاده مى كنند كه ازكانال وحى فاصله هاى دارند و زمينه هاى توجيهى بر ظالمان عصر و روزگار فراهم مىكنند در هر صورت اگر [گوستاولبون ] در كتاب خويش به اينمسائل ومشابهه آن اشاره مى كند در حقيقت مطالبى را ترجمه كرده است كه واقعيات نداشتهو با كلام الهى مخالفت داردقرآن مجيد به وضع نابسامان آن روزگار اشاره مى كند و مىفرمايد: ((و كنتُمْ عَلى شفاحُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَاَنْقذَكُمْ مِنها)).(103) ترجمه : اى جمعيت عرب شما قبل از گرويدن به اسلام برلب پرتگاه آتشبوديد، سپس بوسيله اسلام نجات پيدا كرديد. برنامه هاى دوران جاهليّت در ميان اعراب قابل پوشش نيست كه بتوان آن را مخفى كردواگر تمدّنى هم درميان اعراب مطرح بشود به زمان هاى خيلى بعيد بايد نسبت داد چونكلام الهى قبل از اسلام را براى قوم عرب يك دوران نابودىواضملال معرّفى مى كند و در فرمايشات مولاى متقيان حضرت على عليه السلام مطالبفراوانى در اين زمينه آمده است كه مى فرمايد: انّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله نذيرا للعَالمينَ و اَمِينا على التَّنْزِيِلِ و اءَنْتُمْمَعْشَر الْعَرَبِ عَلى شَرِّ دينٍ، و فى شَرِّ دارٍ مُنِيخُونَ بَينَ حِجارةٍ خُشْنٍ وَ حَيّاتٍصُمٍّ...(104) خداوند حضرت محمد صلى الله عليه و آله را بيم دهنده جهانيان ،و امين وحى وكتاب خود،مبعوث كرد و شما گروه عرب در بدترين عقيده وآئين ودر بدترين جا ومكانها به سر مىبرديد، در ميان سنگ لاخها، ومارهاى كر [كه از هيچ صدائى نمى رميدند] اقامت داشتيد آبهاى لجن و متَّعِفنّ را مى آشاميديد و غذاهاى خشن [كه در شاءن انسان نبود] مى خورديد و درريختن خون يك ديگر، وقطع ارتباط از قوم و خويشان ، هموارهفعّال بوديد وبت ها در ميان شما مطرح بود كه آنها را ستايش مى كرديد واز گناهاناجتناب نمى كرديد. و در نهج البلاغه كه مجموعه از فرمايشات حضرت امير عليه السلام است به اين نكاتاشاره زيادى شده است ازجمله : خطبه /33 ص 77 وخطبه /89 ص 121 و درخطبه /95 ص140: بَعثَهُوالنَّاسُ ضُلاّلً فى حَيْرَةٍ... خداوند او را [پيامبر صلى الله عليه و آله ] مبعوث كرد درحاليكه مردم دريك گمراهى وسرگردانى وسيعى قرار گرفته بودند. در خطبه /191 ص 283: والنّاس يضربُون فى غمْرَةٍ ويَمُوجُونَ فى حَيْرةٍ. مردم در گودال هلاكت و درميان سرگردانى غوطه ور بودند. در خطبه /194 ص 308 و 213 ص 330 باين موضع اشاره شده است . در اينجا به استناد قرآن و فرمايشات حضرت على عليه السلام چهره دنياى عرب بطوركامل مشخّص گرديده كه يك دوران كاملا جاهلى وحشيگرى و دور از روش هاى انسانى بوده ودر كيفيت ناگوارى زندگى مى كردند. اشخاصى كه در اين زمينه اظهار نظر نموده وكتابهاى قطور باتحليل هاى نادرست را منتشر ساخته بطور كامل از واقعيّات موجود فاصله گرفته اند وحقمطلب همان است كه قرآن ومولاى متقيان على عليه السلام بدان اشاره فرموده اند. رسولخدا صلى الله عليه و آله و اصلاح جامعه در چنين عصر و زمانى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله معيارهاى الهى را براى تربيتو پرورش نوع بشر به مدّت بيست وسه سال ، در اختيار آنها قرار داد و در اين زمينهازهيچ كوششى دريغ نكرد و در برابر تمامى مشكلات موجود صبروتحمّل نمود تا اينكه توانست آئين اسلام را بطوركامل براى مردم تحويل دهد عمده ترين معيارى كه تمامى برنامه هاى غلط و ضد انسانىرا از ميان آنها بر چيد تقوا وپرهيزكارى بود و در اين زمينه آيه شريفه مى فرمايد: ((يا اَيُّها النّاسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ من ذَكَرٍ وَ اُنْثى و جَعَلْناكُمْ شُعُوبا و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّاَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقيكُمْ اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ)).(105) اى مردم ما شما را از يك مرد وزن آفريديم و بصورت قبيله ها و شعبه ها قرار داديم تاآنكه يك ديگر را از اين راه بشناسيد و عزيزترين شما در پيشگاه الهى پرهيزكارترينشماست وخدا بر همه چيز عالم و خبير است . معيار الهى در امتياز انسان در نزد خداى متعال هيچ مزيّتى درميان انسانها وجود ندارد يعنى از راه قبيله و طايفه يا رنگپوست يا بوسيله زبان اعم از عرب و عجم و... نمى شود از ديگران امتيازى پيدا كردبلكه امتياز به تقواست هركسى خود را در شعاع تقواى الهى قرار دهد واز گناه ومعصيتپرهيز داشته باشد عزيزترين فرد جامعه است . در مدت بيست و سه سال رسولخدا صلى الله عليه و آله اين معيار را مورد توجه قرار دادو همگان را به آن آشنا ساخت تاجائيكه نزديك ترين فرد از خويشان خود را باهمين معيارسنجش مى كرد و مى فرمود تقرب و امتياز با تقواى انسانهاست اگر فردى گمنام در ميانما قرار گيرد بوسيله پرهيز كارش عزيز است . حضرت سجّاد عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد:(106) و اقْصَى الاَدْيَنَنَ عَلىحُجُودِهِمَ و قَرَّب الاَقْصَيْنَ عَلى اِستجابِتَهِمْ لَك ((از نزديك ترين اقوامش فاصله گرفتچون انكار حق مى كردند و دورترين افراد را مورد تقرب قرار داد چون بدستورات تو[خداى متعال ] اطاعت داشتند)) ملاك تقرّب وامتياز پرهيز كارى و اطاعت انسان از خدا استوتحت همين عنوان صلاحيّت ها و امتيازات مورد ارزيابى قرار مى گرفت و غير از عنوانتقوا هيچ عنوانى ، اعم از عرب وعجم و و... و حتّى سنّ هم مورد ملاك ، ارزش قرار نمىگرفت كه باوجود افراد كهن سال ، افراد جوان را به مسئوليّت يا فرمانده بر مىگزيدند مانند داستان اُسامه كه يك جوان بيست ساله بود برهمه صحابه امارت پيداكرد واز زبان رسولخدا صلى الله عليه و آله خطاب به متخلّفين ، لَعن اللّه من تَخَلّف عنجيش الا سامة (107) ((خدا لعنت كند كسى را كه از لشكر اُسامة عقب بماند و در آن شركتنكند)). يا در باره حضرت سلمان رحمه الله مى فرمود: ((السّلمانُمِنّا اَهلَالبيت )).(108) سلمان در اثر رعايت تقواى الهى به كمالاتىنائل شده كه با اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله هم اسرار شده است واز گروه آنانبه شمار مى رود. نظر بر اينكه سلمان يك فرد عجم بود ليكن تمامى فاصله ها را كنار زد و از صميمدل به آئين اسلام مقيّد شد. اين چند نمونه نشان مى دهد معيارهاى واقعى در دوران بيست و سهسال خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چقدر دقيق وظريف پياده مى شد و احدى نمىتوانست بر خلاف آن رفتار كند يا مدعى حقّى باشد اما وقتى كه آفتاب نبوّت از صحنهگيتى فاصله گرفت و رسولخدا صلى الله عليه و آله رحلت فرمودند صحنه عوضشد وبازيكنان اين دور از زمان ، حركت جديدى را در مخالفت با برنامه هاى پيامبر صلىالله عليه و آله بنام اسلام شروع كردند وتمامى معيارها عوض شد وارزش ها بضد ارزشمبدّل گرديد و تمامى اعمال ورفتار وسفارشات براى از بين بردن آئين مقدّس اسلام ،متوجه بود: بعد از آنكه رسولخدا صلى الله عليه و آله رحلت فرمود خدمات بيست وسه ساله آنبزرگوار كه حاوى الگو ومعيارهاى واقعى ، در جهت تربيت سالم انسان ها بود كنارگذاشته شد وفصل جديدى بنام اسلام گشوده شد و نزديك به بيست وپنجسال ادامه پيدا كرد آنچه خيلى اهميت دارد تطبيق ومقايسه بين اين دو حركت است . تفاوت دو حركت حركتى را كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در مدت زمان بيست وسهسال تحويل تاريخ بشريت داده است نشان دهنده ارزشهاست وبا معيارتقوا و پرهيزكارىصلاحيت افراد را مورد ارزيابى قرار مى دهد. برنامه حركت بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله چهره ويژه اى داشت و آن اينكه در ظاهرهدف و شعار اسلام بود ليكن با خود اسلام ، اسلام را نابود مى كردند يكى از مهمترينمورد در نابود كردن حركت پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود كه تقوا وپرهيزكارىرا از معيار بودن در تشخيص صلاحيت ها، از كار انداختند و بجاى آن كسى كه در جهتمخالفت تقوا حركت مى كند و هيچ محدوديّتى در معصيت بخودنمى بيند مورد پذيرش قرارمى گرفت و دريك كلام : اشخاصى كه به معيارهاى دينى پايبند وبتمامى دستورات پيامبر اسلام صلى الله عليهو آله مقيّد بودن به عنوان مخالف تلّقى مى شدند بدعت ها وارد دين خدا نمودند واصحاببزرگوارى را مانند ابوذر و ابن مسعود و... اذيّت كرده وبهمحل هاى ناگوار تبعيد مى نمودند و از افراد فاسقى مانند وليد حمايت كرده و و حدورالهى را در مقابل اعمال كفرآميز آنها تعطيل مى نمودند... .(109) حركتى كه بعد از رحلت جانگداز پيام آور اسلام صلى الله عليه و آله شروع شد يكحركت كاملا مخالف بود يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله در مدّت زمان نبوّت كهبيست و سه سال بود تاريخ جديدى با سرنوشت تازه ، براى جامعه انسانى ، خصوصااعراب جاهلى ، مرحمت فرمود ليكن بعد از وفات آن حضرت ، حركتى درعكس آن بمدت بيستو پنج سال ادامه يافت و خدمت بيست و سه سال در ميان تاريخ مانند آفتاب مى درخشيدليكن ابرهاى غليظ جهل ونادانى ، جلونور آفتاب را گرفت وغلظت ابرها وطوفانها بعدازوفات رسولخدا صلى الله عليه و آله دريك سطحى بود كه روز روشن ، براى مردم شبظلمانى گشت بجز چند ستاره ، در آسمان تاريخ اسلام روشنائى اميد بخش چيزى ديگرىوجود نداشت بلكه جامعه آن روز خود را بدوران جاهليت رسانده ودوسال هم ،از جاهليّت وتوحّش آن عصر، عقب تر حركت كردند دستورات دينى را، با جرئتتمام ازبين مى بردند وانسانهاى مشرك ونادان را، بعنوان والى ورئيس و يا فرماندهتعيين مى كردند وتمامى اطلاعات وگزارشها را، از فاسدترين افراد مى گرفتند بعدازاين دوران تلخ و ناگوار برجهان بشريت خصوصا مسلمانها، رحمت خدا از پشت ابرهاىغليظ هواپرستان وجانيان ، وظالمان تاريخ بشر مانند آفتاب درخشان بيرون آمد وهمگانرا در شعاع نور ولايت وعدالت الهى قرار داد تا جائيكه فرمود در مدت بيست و پنجسال بر هركسى ظلم شده ويا ظلم كرده واز حريم دستورات الهى تجاوز كرده است بايدرسيدگى كنم . ((وَاللّه لوَ وَجَدْتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِّسآءُ و مُلِكَ به الاماءُ لَرَدَدْتُهُ فاِنَّ فىِ العَدْلِ سِعَةً، ومَنْ ضَاقَ عليه العَدْلُ، فالْجَوْرُ عَليه اَضيَقُ)).(110) ترجمه : بخدا قسم اگر ببينم كه با اموال مسلمين و [بيتالمال ] كسى ازدواج كرده و صداق او را ازاينمال پرداخت نمود يا از اين راه مالك كنيزانى شده است تمامىاموال را به محل واقعى خودش بر مى گردانم براى اينكه درعدل گسترده گى وجود دارد و كسى كه عدالت راتحمّل نمى كند [تا خود و ديگران بتوانند براحتى زندگى كنند] بنابراين ظلم بر اوناراحت كننده تر خواهد بود آثار جنايت بار بيست و پنجسال مولودى كثيف و غير مسلمانى بنام معاوية بن ابو سفيان را بوجود آورده وآن را دربرابر على عليه السلام آن آفتاب رحمت و معدن علم الهى قرار داد تا جائيكه طلوع آفتابولايت بعداز بيست وپنج سال حركت معكوس با حركت رسولخدا صلى الله عليه و آله حدودپنج سال دوام پيدا كرد و در اين مدت كوتاه ، مانند يك باغبان دلسوز علفهاى هرز ورشدهاى نادرست جامعه اسلامى را اصلاح كرد ليكن دشمن در ادامه حركت زمان جاهلى با سهقيافه ، خود را آشكار ساخت كه در لسان حديث نبوى صلى الله عليه و آله به قاسطينوناكثين ومارقين تعبير يافته اند وآن حركت سالم و درست اسلامى را، با موانعى مواجههساخته ودرهر عصر وزمان با چهره هاى پليدى ظاهر شدند و امامان معصوم عليه السلام رابراى هميشه با سَمّهاى كشنده و ظالمانه خود مسموم كرده وجامعه بشرى را به ضلالت وگمراهى كشاندند. بيست و پنج سال بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت على عليه السلام در هدف نهائى آنها مى فرمايد: حَاوَلَ القَوْمُ اِطْفاءَ نُورِ اللّهِ مِن مِصباحِهِ و سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ، و جَدَحُوا بينى وبَينَهُمْشِرْبا و بئيا ... .(111) قوم مخالف تصميم گرفتند كه نور خدا را از چراغش خاموش كنند و جريان پر فشار آبزلال اسلام را از سرچشمه اش قطع كنند ومخلوط كردند در ميان من وآنها جرعه آبى كهبيمارى وباء را بوجود مى آورد. نور خدا در جهان هستى خصوصا كره زمين حضرت محمّد بن عبدالله صلى الله عليه و آله واهل بيت او هستند و جهان تمامى نور و روشنائى خودش را از آنها مى گيرد حتى حيات وزندگى موجودات خصوصا انسان به اين خاندان وابسته است و در حديث معراج آمده است . يا محمّد اَنتَ عَبدى و اَنَا ربُّكَ، فايّاىَ فَاَعْبُدْ، و عَلَىَّ فتوكَّلَ، فانَّكَ نُورى فى عبادىوَرَسولى الى خَلقى ... .(112) اى محمّد تو بنده منى و من پروردگار توام ، مرا بندگى كن و برمنتوكل و اعتماد كن ، و تو خود نور منى درميان بندگانم ، فرستاده منى بسوىآفريدگانم ... در زيارت شريف جامعه آمده است : خَلَقَكُمْ اللّهُ اَنْوارا فَجَعَلكُمْ بِعَرْشِهِ مُحدِقين ، حَتّى مَنَّ علينابكُمْ... .(113) خداوند شما [اهل بيت ] را نور آفريد و بر عرش خويش محيط قرار داد [تا اينكه بعد ازمدتها و زمانها] برما [جامعه انسانى ] منّت نهاد و شما را به ميان ما فرستاد. بيست و پنج سال بعداز وفات رسولخدا صلى الله عليه و آله مانند ابر غليظ درمقابل آفتاب نبوت قرار گرفته و هدف اين گروه خاموش كردن نور خدا بود و مىخواستند جامعه آن روز را به قبل از اسلام برگردانده وخواسته هاى نادرست وغير انسانىخودشان را بدست آورند اگر كسى بادقت وانصاف به اين مدت از تاريخ مطالعه نمايدنمى تواند آن را از دوران تاريخ اسلام حساب كند بلكه خواهد گفت كه اين مدت در جهتنابود كردن ارزشهاى دينى ومعنوى اسلام قرار گرفته بود با اينكه گروهى در اثربى توجهى وعدم التفات به حقيقت اسلام ، وبا مطالعه در كتابهاى غير معتبر، بركرسى قضاوت نشسته و در جريانات و حوادث تاريخ اسلام ، اظهار نظر مى كنند مبنىبراينكه در بيست وپنج سال پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مورد توجه واحترام بودتنها مخالفت در باب امامت و ولايت حضرت على عليه السلام است . مخالفت چنانكه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله آشكار گرديد به شخصحضرت امير عليه السلام متوجه نبود بلكه با اساس اسلام مخالف بودند تا جائيكه بهشخصيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هتك حرمت نموده و باجعل احاديث دروغ شرائط خاصّى را بوجود آوردند كه افرادى مانند معاوية بزبان پيامبراسلام ، يكفرد صالح ومؤ من و و... تعريف مى شد وهمين معاوية در ادامه آن حركت بيست وپنجسال عداوت و خصومت با اسلام ، باصراحت مى گفت هدف من از بين بردن اسلام است در اينزمينه داستانى را مطالعه كنيم . هدف آنها از بين بردن اسلام است زبير بن بكّار از مطرف فرزند مغيرة بن شُعبهنقل مى كند: من همراه پدرم مغيره به مسافرت شام رفته وبر معاوية وارد شديم و مغيره درآن زمانفرماندار معاويه بود ليكن دوستى شان تا عصر جاهليت قدمت داشته است . پدرم هر شب به مجلس شبانه معاويه رفته ومدتى با او هم صحبت بود وبه شب نشينىمى گذارنيد اوهر شب هنگامى كه بخانه باز مى گشت از كياست و فراست معاويهنقل مى كرد. امايك شب كه از نزد معاويه باز گشت از غذا خوردن امتناع ورزيد ومن او را سخت پريشانديدم بالاخره از پدرم سئوال كردم چرا در اين شب اين قدر ناراحتى ؟ گفت : فرزند: من از نزد خبيث ترين وپليدترين مردم باز گشته ام ؟ گفتم براى چه ؟ اوهميشه جريان شب نشينى ها را بر ما تعريف مى كرد و از كياست معاويه سخن مى گفتليكن امشب مى گويد: من از نزد خبيث ترين وكافرترين مردم آمده ام من علت را پرسيدم مگرچه شده است ؟ گفت : مجلس معاويه خالى از اغيار بود من بدو اظهار كردم . اى اميرالمؤ منين تو به آرزوهاو امالت رسيده اى حال اگر با اين سن كهولتبعدل و داد دست زنى ، وبا ديگران به مهربانى رفتار نمائى چقدر بجاستوبخويشاوندانت بنى هاشم نظر لطفى كنى وصله رحم بنمائى چه مانع در پيش است ؟ معاويه در پاسخ گفت واى برتو، اين آرزوى سخت دور از دسترس وانجام ناشدنى استافرادى مانند ابوبكر وعمر وعثمان ، خيلى زحمت كشيدند ولى با مردنشان نامشان هم مرددرحالى كه نام اين مرد [فرزند ابو كبْشه ] مقصود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهاست واين لقبى است كه كفار قريش به طعنه به آن حضرت داده اند هر روز پنج بار درسراسر جهان اسلام بفرياد بانگ مى زنند به بزرگى ياد مى كنند ((اشهد انَّ محمّدارسولُ اللّه )). تو فكر مى كنى چه عملى در چنين شرائطى باقى خواهدماند؟ و چه نام نيكى پايدار استاى بى مادر؟ نه بخداى سوگند آرام نخواهم نشست مگر اين كه اين نام را دفن كنم واينذكر و ياد را بخاك بسپارم )).(114) مرز حلال وحرام الهى امام در هر عصر وزمان پاسدار واقعى اسلامى است وحريم دستورات الهى را باقول و فعل وتقريراتش مشخّص مى كند وجامعه انسانى را در تنظيم برنامه هاىزندگيشان هدايت مى كند اگر درباره حلال وحرام بطور دقيق مطالعه شود روشن استهركس نمى تواند در اين جهت اظهار نظر كند مگر آن انسانى كه نسبت به آنها آگاهىكامل داشته باشد. بعنوان مثال : جريان برق در برنامه هاى زندگى بكار گرفته مى شود وانسانبدينوسيله در كارگاه ها يا در كارخانجات ويا درمحيط خانه ازآن استفاده مى كند ليكنخطرهائى كه ازهمين وسيله متوجه انسان مى شود خيلى ناگوار است وقابل جبران نيست بهترين راه براى هركس دراستفاده از اين ابزار زندگى توجه به كيفيتاستفاده است كه توسط كارشناس برق مشخص مى شود. در برنامه هاى زندگى تشخيص حلال وحرام بايد توسط افراد آگاه ومتخصّص بهجامعه انسانى ، تحويل داده شود تا خطرهاى ناگواراعمال گناه واثرات مثبت اعمال نيك وحلال براى هر انسانى روشن شود. امام معصوم عليه السلام در هر زمان مسئوليت دارد كه به معرفىحلال وحرام الهى بپردازد وزمينه مبارزه باحرام و توجه بهاعمال حلال را درانسانها ايجاد كند. امام رضا عليه السلام مى فرمايد: الاِمام يُحلّ حَلالَ اللّه و يُحرِّمُ حَرام اللّه و قيمُ حُدُودَ اللّه و يَذُبّ عن دينِ اللّه ... .(115) امام است كه حلال الهى را حلالوحرامش راحرام مى كند حدود و قوانين خدا را پياده مى كند واز دين الهى دفاع مى نمايد. تشخيص اين مهم بوسيله فكر وانديشه بشرى ميسّر نخواهد بود بلكه با كسب فيض رحمتالهى مى توان بدان دست پيدا كرد وكسب چنين فضيلتى مقام والائى را در انسان لازم دارد وامامان معصوم و انبياء عليه السلام واجد آن بودند كه مانند آفتاب در متن جامع مى درخشيدندو درشعاع نور ولايت همواره و ناهمواريهاى مسير زندگى براى مردم مشخص مى گردد. اگر آفتابى درميان نباشد و بر جريان زندگى ظلمت شب غلبه كند هيچ فردى نمىتواند در طىّ اين مسير بدون اضطراب ونگرانى قدم برداشته و خود را از خطرهاى جدّىوناگوار نجات دهد امّا وقتى كه چراغ فروزان الهى از ميان طبقات ظلمانى شب ، خود راآشكار مى سازد تمامى اضطرابها وپريشانيها و دلهره هاى انسان ، پايان مى گيرد و اومى تواند ببركت نور آفتاب ولايت وامامت ، موانع موجود را در مسير زندگيش تشخيص دهدوخود را در جهت سالمى قرار دهد. در ((زيارت جامعه آمده است )) ... السّلامُ عَلى ائِمَةِ الهُدى و مَصابيحِ الدُّجى ... .(116) سلام بر امامان وپيشوايان هدايت و چراغهاى فروزان تاريكى وظلمت امت اسلامى باد. حلال وحرام الهى بوسيله امام معصوم عليه السلام مشخص مى شود براى اينكه مداردستورات الهى اوست او امر و نواهى بر بندگان ازناحيه خداىمتعال بوسيله امام آشكار مى گردد. والمُظْهِرينَ لاَِمْرِاللّهِ و نَهيِهِ ... . ((آشكار كننده امر ونهى الهى شما هستيد)). فصل ششم :امام و ابزار هدايت هركار و عملى كه شروع مى شود بايد نكات موفقيت آن را مدنظر قرار داد به اين معنى :اين كار چگونه و در چه شرائطى و با كدام ابزارها مى تواند به نتيجه برسد؟ براى اينكه هر عملى كه انسان شروع مى كند متناسب با خود ابزارى لازم دارد و يك فردموفق آن كس است كه بتواند در جمع آورى وسايل لازم و مناسب كارش ، خود را از مسيردرستى عبور دهد. دعوت انسان بسوى خداى متعال يك حركت خيلى دقيق و ظريف است و يك فرد زمانى مى توانددر اين بخش ، كار و يا عملى را شروع كند كه خود را به آگاهيهاى لازم مُسلّح و مجهّزكرده باشد تابتواند به عمق قلب مردم نفوذ كند زيرا بدون نفوذ به اعماقدل بشر، هيچ پيشرفتى صورت نمى گيرد و به عبارت ديگر: قلب انسان مانند يكحيوان وحشى كه هر لحظه در فكر فرار كردن است رام كردن آن و ايجاد الفت اوّلين قدمدر راه رسيدن به خواسته هاى خود مى باشد تا كسى قلب او را تاءليف نكند نمى توانداز آن بهره بردارى نمايد حضرت على عليه السلام مى فرمايد: قُلُوبُ الرِّجال وَحْشيّةً فَمن تَاءلّفَها اَقْبَلتَ عليه .(117) قلبهاى انسانها مضطرب هستند هركس بتواند زمينه هاى اءلفت شان را فراهم كند به اوروى مى آورند. گروهى از انسانها در اين مورد به نتائج درخشانى رسيده وافكار عامه مردم را مبهوتوحيران ساخته اند و درمتن تاريخ اگر بطور دقيق مطالعه شود اين حقيقت مانند آفتابخودش را نشان مى دهد. اين گروه بنام انبياء و امامان معصوم عليه السلام معروف گشته اند كه ازميان خود انسانهابرگزيده شده ومسئوليت دعوت وهدايت مردم را بسوىكمال مطلق بعهده گرفته اند. اگر در زمينه حركت ونفوذ آنها در اعماق قلب بشر بطور روشن مطالعه شود اسرار وحكمت آن ظاهر مى گردد و براى هر انسانى كه مى خواهد در جانب حق قدم بردارد وناآگاهان را به آن آگاه كند بايد با امامت از نزديك آشنا شود تا به شيوه هاى تسخير وتاءليف قلوب مردم مطلع شده و آنها را در محيط كار يا خانواده يا در مدارس و تبليغاتوو... بكار گيرد. يكى از بزرگترين بلكه عمده ترين اشتباهات اين است كه در زمينه هدايت و تربيت وو...از امامت و سيره آنها استفاده نمى شود بلكه در اين موردبدنبال نظريه و كتابهاى دانشمندان بزرگ رفته تا بتواند ازكانال آنها راه نفوذ بر روح و روان مردم را پيدا كند. در صورتى كه هيچ دانشمندى نمى تواند باتّكاء علم و دانش خود و كاربرد فكرىبشرى در اين زمينه ويا در هر مورد ديگر، اطلاعاتى را در اختيار علاقمندان قرار دهد بلكهتوفيق عالمان ومربيّان و دانش پژوهان در اين است كه بتوانند خود را باكانال وحى ارتباط دهند وتمامى بزرگان در هر رشته اى به اين واقعيت اعتراف دارند. انبياء وامامان معصوم عليهم السلام در زمينه دعوت مردم از ابزار سالم استفاده مى كردند ودر مسير هدايت آنها، به اعمال و رفتار محبت آميز دست مى زدند واز راه محبّت و احترام ، مىتوانستند در قلوب مردم جايگاهى ويژه اى پيدا كنند وقتى كه آنتن هاى قلب انسان بسمتمحبت واحترام متوجه مى شود و به آن عشق مى ورزد بايد در رسيدن به اين آرزو، از همينمسير وارد شد. شيوه موعظة حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد: الامام ... و يدعو اِلى سَبيل ربِّهِ بِالحَكَمةِ و المَوْعِظَة الحَسَنَةِ والحُجَّةُ البالِغَة ...(118) امام مردم را براه خدا با حكمت و نصيحت زيباودليل رسا وروشن دعوت مى كند. براى حكمت ، معانى ، زياد، از قبيل معرفت و شناخت اِسرار جهان هستى ، و آگاهى از حقايققرآن و رسيدن به حق از نظر گفتار وعمل وخلاصه ((معرفت و شناسائى خدا)) ذكر شدهاست ليكن وقتى كه بعنوان وسيله در دعوت براه خدا مورد استفاده قرار مى گيرد به معناىعلم و دانش و منطق و استدلال است بهرحال نخستين گام در دعوت بسوى حق ، استفاده از منطقصحيح واستدلالات حساب شده است وبه عبارت ديگر: دست انداختن در درون فكر وانديشهمردم و به حركت در آوردن آن ، وبيدار ساختن عقلهاى خفته نخستين گام محسوب مى شود. دومين ابزار دعوت براه خدا، موعظه حسنة است يعنى استفاده از عواطف انسانها، چرا كهموعظه ، و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مى توان توده هاى عظيم مردمرا بطرف حق متوجه ساخت . در حقيقت حكمت از بُعد عقلى وجود انسان استفاده مى كند وموعظه حسنه از بُعد عاطفى . ومقيد كردن موعظه به ((حسنه )) شايد اشاره بر اين است كه اندرز ونصيحت در صورتىمؤ ثر مى افتد كه خالى از هرگونه خشونت ، برترى جوئى ، تحقير طرفمقابل ، تحريك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد چه بسيارند اندرزهائى كه نتيجهمعكوس مى گذارند. و در قرآن مجيد وقتى كه آيات بعثت مطرح مى شود به اين ابزار اشاره شده است كهانبياء در متن مسئوليت خود از آنها استفاده مى كردند. اُدْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بالْحِكْمَةِ وَ المَوْغِطَةِ الحَسَنة و جادِلْهُم بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ.(119) ترجمه : با حكمت واندرز نيكو بسوى راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها بهطريقى كه نيكوتر است استدلال ومناظره كن . و در آيات زيادى به اين مهمّ اشاره شده است ورمز موفقيت انبياء هم در بكارگرفتن همينابزار بوده است امامان معصوم عليه السلام اجراء كنندگان دستورات الهى ، با دقت تمامبه اين مهمّ عنايت داشته و در سخت ترين شرائط از زمان ومكان ومحيط بازهم ، ابزاردرست وسالم دعوت و معاشرت را فراموش نمى كردند واين حقيقت در سيره آن عزيزان خداكاملا مشاهده مى شود. حجة بالغة چيست ؟ حجت در اصل از مادّه حج به معنى قصد مى باشد و به جاده و راه كه مقصود ومنظور انساناست ((مَحجّه )) گفته مى شود گوينده مى خواهد بوسيله آن مطلب خود را بر ديگران ثابتكند. و با توجّه به معنى بالغة روشن مى شود كهدلائل خداوند براى بشر از طريق عقل ونقل و بوسيله دانش وخرد و هم چنين فرستادنپيامبران ، از هرنظر روشن و رسا است بطورى كه هيچ جاى ترديد براى افراد باقىنمى ماند. معناى بالغه يعنى رسا، دليلى كه شنونده را بخود متوجه كرده وتمامى زمينه هاىفهميدن را در اختيار او قرار مى دهد جائيكه هيچ شبهه اى در درك مطلب باقى نماند. ((شيوه دعوت براه خدا يكى از ويژه گيهاى پيشوايان معصوم عليه السلامسهل و ساده بودن بيان آنهاست يعنى هدف مربيّان آئين توحيدى اين بود كه مطلب رابراى شنونده قابل هضم قرار مى دادند همانطور، مادرِ، دلسوز ومهربان ، براىفرزندى كه هنوز دندان ، در نياورده غذا را در دهان خود چنان خورد مى كند تا براىنوزادش قابل هضم باشد در غير اين صورت ناراحتى هائى رابدنبال دارد آموزگاران تعليم و تربيت يعنى انبياء و امامان معصوم عليهم السلام تا اينحدّ، مطالب را روشن مى كردند تا مخاطب در هضم آن دچار هيچ مشكلى نشود و اين الگوىدعوت براه خدا، توسط رهبران دينى براى تمام كسانى كه مى خواهند در اين زمينه كاركنند مى باشد بعبارت ديگر: كسى كه مى خواهد در هدايت و ارشاد ديگران كار كند و آنها را با سخنرانى يا تاءليفكتاب و يا به هرشيوه ديگر براه خدا دعوت كند بايد سخنان خويش را چنان رسا وروشنبيان كند تا شنونده را هيچ زمينه اى كج فهمى وجود نداشته باشد. وقتى كه انسان در سخن گفتنش يا تاءليف كتابى با الفاظ بازى مى كند با كلمات وجملات متشابهه وارد بحث شود در اين حال از اول بحث تا آخر آن هيچ اميدى براى مخاطب يامطالعه كننده در درك مطلبى باقى نمى گذارد و چنين مى پندارد كه با اين روش مىتواند در افكار وانديشه ها جاى پائى براى خود باز كند ولى بايد در اين مورد تجديدنظر كرد زيرا فهم مطلب و فهماندن آن اگر هدف قرار بگيرد بايد مانند يك مادردلسوز در زير دندانهاى تفكر وانديشه خود، مطلب را چنانسهل و ساده قرار داد تا بينندگان و شنوندگان ، به مجرد تماسّ، هيچ مشكلى بين خود وفهم مطلب نداشته باشند. با كمال تاءسف قضيه برعكس است كه گوينده يا مؤ لّفى نمى گويداشكال نفهميدن مردم به من متوجه است كه نتوانسته ام پوسته هاى درهم پيچيده شده را ازسيماى مطلب كنار زده ومغز شيرين ولطيف آن را كه به آسانىقابل هضم است در اختيار علاقمندان قرار دهم حتّى اشتباه داستان بجائى رسيده كه عدم دركمطلب نويسنده ياگوينده اى براى مردم از افتخارات ونشانه هاىفضل وعلم و دانش او بشمار مى رود واگر دانشمندى بتواند در ساده ترين بيانبزرگترين مطالب علمى و فلسفى را بيان كند كه از نبوغ و دانش او حكايت دارد موردقبول واقع نمى شود و از او به عنوان فرد كم سواد ياد مى كنند. اگر شكافتن و ساده كردن مطلب علمى به اندازه فكر وانديشه مردم ، كم سوادى تلّقىشود بايد گفت انبياء وامامان معصوم عليه السلام كم سوادترين افراد جامعه بودند كهمى توانستد مطالب مهمّ و لازم را بازبان سهل و ساده به آنها ياد بدهند. و اگر درست قضاوت كنيم : در مسير دعوت براه خدا اين همه اصطلاحات و الفاظى كه دركتب فلاسفه يا در زبان متصوّفين و عارفان تصنّعى مطرح است به مشكلات فهم مطلبافزوده اند و چنان گرفتارى ايجاد كرده اند كه اغلب مردم در الفاظى مانند: واجب الوجودوتعريف وجود و ماهيّت و وحدت الوجود، مى يار... به اتلاف اوقات شريف خود،مشغول هستند آيا در شيوه دعوت پيشوايان دينى عليه السلامچنين الفاظ ومطالبى وجود دارد؟ آيا گرفتار كردن افكار دانش پژوهان باين گونهمطالب ، در پيشگاه خداى متعال مسئوليت ندارد؟ آيا وقت و زمان آن نرسيده همگى اعتراف كنيم مبنى بر اينكهمشكل در فهم مطالب به زبان وقلم نارساى ما متوجه است ولى اولياء خدا با حجت وبيانرسا، توانستند به عمق وجود بشر نفوذ كرده و چراغهاى خاموش دلشان را، با آموزشهاىدينى روشن كنند و خداى سبحان قادر است با اجبار والزام تمامى مردم جهان را هدايت كندليكن در مقام ارزش ، هدايت اجبارى را مزيّتى وجود ندارد بلكه بوسيله انبياء وامامانمعصوم عليهم السلام تا آخرين مرحله درجهت درك مطلب بندگانش را يارى فرمود كه باحجت بالغة ، زمينه هدايت وكمال مردم را فراهم كنند و قرآن در اين مورد مى فرمايد: قُل فَللّهِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَوشآء لَهَديكُمْ اَجْمَعيِنَ.(120) ترجمه : بگو براى خدا دليل رسا [و قاطع ] وجود دارد [بطورى كه هيچ كس نمىتواند بهانه اى پيداكند] اما اگر او بخواهد، همه شما را از [راه اجبار] هدايت مى كند [ليكنچنين هدايتى را ارزش ومزيّتى نخواهد بود.] دعوت به راه خدا يكى از مهمترين بلكه عمده ترين وظيفه رهبران دينى است و در اينمسئوليّت خيلى مهمّ، هدف تربيت نوع بشر مى باشد وانسان تشنهبدنبال آب زلال است كه رفع عطش كرده وخود را از هلاكت نجات دهد وهر كسى نمى تواندمنبع و سرچشمه ، آب زلال هدايت و كمال مردم ، قرار گيرد ليكن انسانهائى كه در اوج مقامبندگى قرار گرفته و دريك وابستگى كامل بخداى سبحان ، بزندگى خود ادامه مى دهندمى توانند سرچشمه آب زلال هدايت واقع شوند واگر در تعريف مقام و مسئوليّت امام ورسول يا نبى ، تعبيرى داشته باشيم بايد گفت : به بنده گان شايسته ومخلص خدامقام ، امامت و يا نبوت عطاء مى شود وتا در كسى وابستگىكامل به كمال مطلق حاصل نشود هيچ وقت نمى تواند در دعوت مردم به راه خدا،از راه حكمتوموعظه حسنة يا حجّت بالغة وارد شود انسان وابسته بدنيا هيچ وقت نمى تواند اين سهاصل را با شكستن كبر و غرور و هواهاى نفسانى خود رعايت كند و پوست هاى زبر وخشنميوه را با آرامى و دقت بكَند و مغز شيرين ولطيف آن را كه برهمگان مطلوب است در اختيارمردم قرار دهد وبجاى پرداختن به الفاظ بيگانه از فرهنگ قرآن و عترت ، و اتلافاوقات گرانمايه دانش پژوهان ، غرور و علاقه هاى نفسانى خود راتعديل كند و در فكر خود نباشد كه از پند و نصيحت ويا تاءليف كتاب و سخنرانىوتدريس وو... برايش افتخارات مادّى و دنيوى نصيب شود بلكه در فكر اداء وظيفه بوده وسفره رنگين خود را با حرفهاى سهل وساده و دور از شبهه و وسوسه مطرح كند و از عنايتو توجّه به خدا در تاءثير كلام وكتاب ونصائح وپندش غفلت نورزد كه هر مطلبى بدوناراده خدا نمى تواند در شنونده تاءثيرى ايجاد كند. امامان معصوم عليه السلام مصداق بارز اين حقيقت در هر شرائطى بفكر اداء وظيفه بودند ودر دوران عمر شريف شان اين سه اصل را بطوركامل پياده نموده ومردم را براه خداى متعال دعوت مى كردند. فصل هفتم :امام آفتاب رحمت خداست در يك نگاه به كائنات و جهان هستى ، تابلوى زيبا كه مزيّن به تمام دقّت ها هندسىاست وسرمايه هاى لازم يك زندگى معتدل و ارزشمند را با خود دارد درمقابل ما قرار گرفته و باما سخن مى گويد مبنى براينكه : كره زمين با همسايگان خوددر يك مدار مشخّص و معيّن قرار گرفته وهر كدام با رعايت وضع خود مانند كاروانى درفضاى پهناور جهان از جنوب بسوى شمال رهسپار است وسرعت اين حركت در هر ثانيه 19كيلومتر ونيم در يك سال در حدود /615 ميليون كيلومتر است .(121) زمين ماهم يكى از اعضاء اين كاروان است و در اين مسافرت با اين كاروان با شكوه همراهاست و اگر لحظه اى توقّف كند از كاروان [منظومه شمسى ] عقب مى ماند و در نتيجه ظلمت وسردى مرگبار و وحشتناكى سطح زمين را فرا مى گيرد و رشته حيات از هم گيسخته مىشود ديگر از باد و باران وشب و روز و بهار و تابستان نه نامى و نه نشانى مى ماندبالاخره نام زمين از طومار وجود محومى گردد. و كليه ستارگان كهكشان در مدارهاى مختلف برگرد مركز آن مى گردند خورشيد نيز درهر ثانيه 270 كيلومتر و درهر ساعتى 972 هزار كيلومتر بدور اين مركز حركت مى كند وزمين نيز مانند ساير اعضاء منظومه شمسى در اين حركت با خورشيد همراه است . خورشيد كره بسيار بزرگى است و بعقيده ما بهترين راه بيان عظمت آن اين است كه آن رابازمين مقايسه كنيم : حجم خورشيد يك ميليون و 391 هزار برابر حجم كره زمين است . يعنى اگر يك ميليون و سيصدونود و يك هزار كره زمين را روى هم بگذاريم به اندازه كرهعظيم ((خورشيد)) خواهد شد و هزاران كره زمين را مى توان در شكم خورشيد جاداد. با در نظر گرفتن اينكه حجم كره زمين (/000/000/320/083/1) يك هزار و هشتاد و سهميليارد و سيصد و بيست ميليون كليومتر مكعب است .(122) در اين مقايسه عظمت اين چراغ فروزان براى ما روشن مى گردد. و در عصر و زمانى كه از علم و امكانات موجود خبرى نبود قرآن مجيد اسرارى را از ستارهخورشيد ويا ساير افلاك در اختيار ساكنان كره خاكى قرار داد. والشَّمس تجرى لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم .(123) خورشيد در مقّر و جايگاه خود حركتى دارد كه با تقدير و اندازه گيرى خداى دانا و تواناصورت مى گيرد. خورشيد مانند كارخانه بزرگى است كه در داخل آنفعل وانفعالات شديدى صورت مى گيرد وانرژيهائى كه توسط آن ، ايجاد مى شود درهر ثانيه چهار ميليون تن انرژى صادر مى كند مانند مادر دلسوز و مهربان نيازمنديهاىاعضاء خانواده را بر طرف مى كند. زمين سوّمين سيّاره منظومه شمسى است با فاصله نسبتا زيادى كه از اين منبع نور و حرارتدارد مقدارى كمى از تشعشع خورشيد را دريافت مى كند واين بخاطر فاصله آن از كره زميناست كه در 149 ميليون و 500 هزار كيلومترى زمين واقع گرديده . نقش خورشيد در پرورش جانداران تشعشع جان بخش خورشيد دانه ها را در دل خاك مى روياند موادّغذائى موجودات زنده رافراهم مى سازد ما براى تاءمين حيات خود از انواع محصولات وماءكولات استفاده مى كنيمولى بايد توجه داشته باشيم كه همه اين مواهب ، پرورش يافته نوازش وتابش پربركت خورشيد است . گياهانى كه مواد غذائى جانداران است بدون انرژى خورشيد نمى توانند پا به عرصهوجود گذارند. خورشيد نه تنها روزها كانون زندگى ما را روشن مى كند بلكه شبها نيز خانه ما راروشن مى سازد درختان و شمع و چراغ و سايروسايل كه در روشن كردن مورد استفاده واقع مى شوند همه به بركت اشعه آفتاب استكه در آنها ذخيره شده ، نفت و يا جريان ((الكتريستيه )) و هر چيزى كه درسوخت و ساز ويا روشنائى محيط زندگى و كارخانجات وو... همه از بركت خورشيد است حتى گوشت ،سبزى ، ميوه ، كره ، ونان و مانند آنها همه از نوازشهاى گرم ((خورشيد)) است . و در توليد باد وتصفيه هوا واز بين بردن ميكروب هاى خطرناك براى تمام جاندارانخصوصا انسان نقش بسزائى دارد و در دوران قديم گرمايه ها بوسيله خورشيد مورداستفاده قرار مى گرفت . گرما به تاشكند اگر ذرّه بين هاى كوچكى را در مقابل آفتاب قرار دهيم اين وسيله كوچك با متمركز ساختناشعّه خورشيد حرارت در يك نقطه ايجاد مى كند و روى هميناصل هم اكنون براى گرم كردن گرمابه هاى عمومى در تاشكند دستگاهى كه داراى((آينه مقعّر)) بسيار بزرگ نصب كرده و دركانون آن ديگ هاى بخار قرار داده اند وباينوسيله آب و هواى گرمابه را كاملا گرم مى كنند و موردبهره بردارى قرار مىدهند.(124) با اختصار تمام به فوائد ونقش آفتاب در پروراندن موجودات اشاره شد واينكه اگرخورشيد فروزان دست بخاموشى بزند و چهره نورانى خود را بپوشاند تمام موجوداتكره زمين بلكه منظومه شمسى ازهم گيسخته وبه نابودى كشانده مى شوند زيرا هر مادهحياتى ، حيات و زندگى خود را از خورشيد مى گيرد دانه ها را دردل خاك ماهيها را در زير دريا، و و... پرورش مى دهد و به مسير رشد هدايت مى كند ازهنگام طلوع بفكر پيدا كردن موجودات اعم از گياهان وحيوانات وجمادات [كه در ظاهرجامداند(125)] مى باشد وبا كمال احتياط و آرامى اشعّه خود را در جهت آنها قرار مى دهد وبتدريج موجودات از استراحت شبانه دست برداشته و از نور آفتاب انرژى گرفته وهركس به برنامه هاى روزانه خودش ادامه مى دهد خورشيد مانند يك مادر مهربان هميشهدركنار فرزندانش نشسته به خواسته هاى آنها پاسخ مى دهد واز هيچ كوششى درپيشرفت و سعادت آنها دريغ نمى كند و درهنگام غروب زمينه هاى لازم را در استراحت آنهافراهم مى كند و بصورت تدريجى آنها را در جهت خواب واستراحت نوازش مى كند تا آنهااستراحت كنند وبدينوسيله خود را براى فرداى زندگى آماده كنند ليكن مادر هميشه بيداراست ودست از نوازش وتربيت بر نمى دارد واين حركت پرورشى آفتاب به كره زمينمنحصر نيست بلكه سيّارات زيادى با ستاره گان ديگر از اطعام پربركت آن بهره مند مىشوند. چند مطلب را از نقش آفتاب در پرورش موجودات آموختيم : 1 خورشيد تمامى امكانات رشد وحيات را در اختيار موجودات و مخلوقات قرار مى دهد. 2 چون مادر مهربان ودلسوز هميشه بفكر تربيت وپرورش است . 3 تمامى موجودات را انرژى داده و درهر موردىقابل استفاده خواهند بود. 4 موادّ غذائى مانند نان ، كره ، سبزى همه و همه به بركت خورشيدشكل مى گيرند. اين آيت الهى را هزاران فوائد ديگرى هست كهعقل بشر توان درك همه آنها را ندارد. امام هم چون خورشيد است از آنجائى كه بشر به حواسّ پنجگانه مسلّح است وبوسيله آنها ازمسائل موجود در اطراف خويش ، باخبر مى شود نمى تواند در بالاتر از آن مطالعه كرده واز حواسّ ديگرى بنام ((حسّ ششم ))(126) كه در وجودش آفريده شده است استفاده كند ولذا در شعاع حواسّ پنجگانه خود كه با كاربرد محدود، مى تواند اطلاعاتى را در اختيارانسان قرار دهد حركت مى كند واز مسائل جهان هستى وعوامل خوشبختى و سعادت چندان آگاهى در دست ندارد و با اين ابزار براى خود فرمولهاىزندگى تهيّه كرده وخود را براى خودش در تمام زمينه هاى زندگى بعنوان تكيه گاهمعرّفى مى كند. باين معنى : هيچ موجودى غير از خود انسان در زندگى او نقشى ندارد تمامى خير و بركتهاو امكانات زندگى اعم از كوه و دشت وبيابان هاى سر سبز و درختان سايه دار و ميوه دهندهو دفع حوادث تلخ وناگوار آفات آسمان و زمين از زندگى وى به چه جهت بوده و چرااين همه نعمت در خدمت اُويند مورد توجه او قرار نمى گيرد؟ و از خودسئوال نمى كند باعث اين همه نعمت و خير و بركت چيست ؟ اگر از حواس پنگجانهسئوال شود خواهند گفت كه هر مزدى در مقابل خدمات است كه بشر انجام مى دهد ليكن اينهمه مزد و پاداش براى او در برابر كدام خدمت ارزنده اوست ؟ اگر بخواهيم در اين زمينه وارد بحث شويم بايد حقيقت وجود امام را كه مانند خورشيد ضامنبقاء زندگى موجودات است بپذيريم زيرا وجود اين همه نعمت در اختيار بشردليل مى خواهد و علّت تمامى خير وبركت ها و دفع بلاهاى ناگوار از صحنه زندگى دركره زمين وجود مقدس ((امام معصوم است )). همانطورى كه وجود خورشيد در رشد وهدايت نباتات وگياهان و موجودات ديگر نقش كليدىدارد كه اگر لحظه ى نقاب بر چهره اندازد هيچ موجودى نمى تواند صاحب حيات وزندگى باشد بعبارت ديگر: حيات وزندگى وابسته به وجود خورشيد است وهر موجودىدر حيات خويش بدان نيازمند است وجود امام معصوم عليه السلام در صحنه گيتى مانند وجودآفتاب است كه دوام و بقاى جهان هستى عموما و موجودات كره زمين خصوصا به بركت وجوداوست چه اگر كره زمين از وجود امام معصوم عليه السلام خالى بماند ديگر اميدى براىزندگى موجودات نخواهد بود بلكه كره زمين ساكنانى را به كام خود مى كشد و آنها رابراى هميشه به نيستى تبديل مى كند همانطورى كه وجود آفتاب علّت بقاء و حياتموجودات است وجود امام معصوم عليه السلام هم علت بقاء جهان هستى و موجودات عالم است ودر اين زمينه با احاديثى آشنا شويم : 1 عن محمد بن الفُضِل عن ابى الحسن الرّضا عليه السلام ((قالَ قُلتُ لَهُ يَكُونُ الاَرضَبِلا امامٍ فيها قالَ لا اِذا لَساخَتْ بِاَهْلِها)).(127) محمد بن فُضيل از امام رضا عليه السلام سئوال كرد آيا ممكن است زمين بدون امام معصومباشد؟ فرمود: نه ، در آن صورت زمين ساكنانش را به كام خويش مى كشد، و هشت حديث درهمين آدرس با اين مضمون وجود دارد. 2 قال قلت لابى عبداللّه عليه السلام ((اءَتَبْقَى الاَرْضُ بِغَير امامٍ؟ قالَ: لَوبَقيتِالاَرْضُ بِغَيرِ امامٍ لَساخَتْ)).(128) ترجمه : راوى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد آيا كره زمين بدون امام معصوممى تواند باقى بماند؟ فرمود: هرگاه زمين بدون امام باشد نابود خواهد شد. و در اين مضمون سيزده حديث در همين باب ازاصول كافى وجود دارد و در حديث ديگر آمده است اگر تنها دو نفر در كره زمين باشدمطمئنا يكى از آن دو نفر امام معصوم خواهد بود چون بقاءكره زمين به بركت وجود اماممعصوم عليه السلام وابسته است ))(129) خورشيد در اطاعت امام عليه السلام است وقتى كه بطور مختصر به فوائد مهمّ و پرورشى خورشيد آگاه شديم چه اگر لحظهاى پرده بر رخسار كشد تمام فعل و انفعالات از كار مانده و هيچ موجودى قادر به رشد وحركت نخواهد بود همين آفتابى كه منبع تمامى بركات و خيرات است در مالكيت مطلق امامعليه السلام است يعنى امام معصوم مى تواند با ولايت تكوينى خود، كه خالق سبحان دراختيارش قرار داده است خورشيد يا هر ستاره و سيّاره اى را مورد امر ونهى قرار دهد و اينمنبع حيات بخش مانند يك بنده دست و پا بسته ، تسليم دستورات اوست . و برطبق روايات عامه و خاصّه در دو مورد خورشيد با دعاى حضرت على عليه السلام وبخاطر او از محل غروبش به جايگاه ظهر برگشتحال به شرح آن بپردازيم تا مشخص شود مقام امام معصوم عليه السلام نشان دهنده ولايت وقدرت الهى است كه تمامى موجودات و مخلوقات اعم از زمين وآسمان تحت فرمان او هستند بااينكه جوّ مسموم ، بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله افكار مردم را از مقام ومنزلت امامت به يك سطح ساده تنزل داده كه حضرت على عليه السلام مى فرمود: الدَّهْرُاَنْزَلنى حتّى يُقالَ على و معاويه ...(130) روزگار مرا چنان پائين آورد كه در زبان هاگفته مى شود على و معاويه يعنى مرا در رديف معاويه قرار مى دادند. اما وقتى كه به مقام آن بزرگوار در پيشگاه خدا ورسولش توجه مى شود به تمامارزش و عظمت و كمال و معرفت و پاسدار قوانين و اجراء كننده فرامين الهى را مصداق است . خورشيد از على عليه السلام اطاعت مى كند اسماء بنت عميش مى گويد رسولخدا صلى الله عليه و آله بااهل بيت نماز ظهر را اقامه كرد سپس حضرت على عليه السلام رابدنبال كارى فرستاد وايشان وقتى برگشتند كه پيامبر صلى الله عليه و آله نمازعصر را تمام كرده بود وآن حضرت سر مبارك بر زانوى على عليه السلام نهاد وبخواب رفت حضرت امير عليه السلام هيچ تكانى نخورد تا اينكه رسولخدا صلى اللهعليه و آله بيدار شد وخورشيد غروب كرده بود و چون حضرت على عليه السلام نمازعصر خويش را اقامه نكرده بود در اين حال رسولخدا صلى الله عليه و آله عرضه داشت . اللهمّ انَّ عَبْدَكَ عليّا احتبسَ بِنَفْسِهِ عَلى نَبِيِّكَ فَرَدّ عَلَيه الشَمس قالت اَسماءِ :فَطلعت عليه الشّمسِ حَتّى على الجِبالِ و على الا رض وقام عَلىُّ فتوَضَّاء و صَلَّىالعَصْر ثُمَّ غابَتِ الشّمس ... .(131) الهى بنده تو على بخاطر پيامبرت سكوت كرد و موجبات استراحت او را فراهم نمود [ونسبت به نماز عصر نتوانست قيام كند] پس بخاطر او آفتاب را برگردان [تا او بتواندبموقع نماز عصرش را بجاى آورد] اَسماء گويد: در اين هنگام آفتاب طلوع كرد وكوههاوزمين را روشن ساخت و حضرت على عليه السلام وضو گرفت ونماز عصرش را بجا آوردو بعداز آن دوباره آفتاب غروب كرد. و حادثه دوم ردّ شمس در زمان خود آن حضرت اتفاق افتاد. حضرت باقر عليه السلام از پدرش و او از امام حسين عليه السلامنقل مى كند وقتى كه پدرم از جنگ نهروان بر مى گشت از منطقهبابل گُذر مى كردند كه با وقت نماز ظهر و عصر مصادف شد وگروهى از لشكرتوانستند نماز را با امام اقامه كنند ولى تعدادى نتوانستند از اين فيض الهى بهره مندشوند امّا وقتى كه به منطقه بابل رسيدند خورشيد غروب كرده بود از عدم درك فيضنماز به امامت آن عزيز خدا ناراحت بوديم و غروب آفتاب هم به ناراحتى ما مى افزود دراين حال حضرت فرمود: مقدارى آب برايم بيآوريد و سپس وضو ساخت و فرمود: ياجويريه آماده شويد براى اقامه نماز عصر، عرض كردم : چگونه نماز عصر را اقامهكنيم در حالى كه خورشيد غروب كرده است حضرت فرمود بلند شو براى نماز. مى گويد من درحال ذكر اقامه نماز بودم كه لبهاى مباركش حركت كرد بدون تاءخيرخورشيد طلوع كرد وما در پشت سرش نماز خوانديم و بعد از اقامه نماز، دو باره آفتابغروب نمود وستارگان در آسمان مشاهده شدند و روبمن كرد و فرمود: براى نماز مغربآماده شو اى كسى كه يقينش ضعيف است .(132) [ياضَعيفَ اليَقين ] و در كتب روائى موضوع برگشت آفتاب به دعاى حضرت على عليه السلام با صراحتكامل نقل شده است و هيچ ترديدى در آن وجود ندارد ليكن براى كسانى كه از خاندان نبىاكرم صلى الله عليه و آله فاصله گرفته و درچنگال حواس پنجگانه خود مسائل روزگار را مى سنجند پذيرفتن و درك اين موضوع ،مشكل است زيرا در تصوّر وى آفتاب با آن قدرت انرژى و نور در يك مدار ويژه اىبحركت خويش ادامه مى دهد وبا كمترين بى نظمى او منظومه شمسى را دچارمشكل مى سازد. اما اگر در سر سفره معنويت آل پيامبر صلى الله عليه و آله قرار بگيرد بينش كاملترىبه جهان هستى و موجودات آن پيدا مى كند مبنى براينكه خورشيد با خانواده خودش و ياساير كهكشانهائى كه با اين امكانات وسيع علم و صنعت از آمار و اسرار موجود شان خبرىدرست در اختيار نيست همگى در تحت قدرت خالق يكتا بوده و هر لحظه مى تواند در كميّتوكيفيّت آنها تصرّف كند امامت يك عهد و يا مقام و مسئوليّت الهى است كه در اختيار خاندانمعصوم پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وخود ايشان قرار گرفته است . بعبارت ديگر: ولايت خداوندى بر تمام مخلوقات جهان هستى با اذن پروردگارمتعال در چهارده معصوم عليه السلام يعنى حضرت محمّد وعلى وفاطمه و يازده فرزندانمعصومشان (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) تبلور يافت و در اين صورت آفتاب عالمتاب مانندذرّه اى كه در تصرف كامل انسان است در اختيار ائمه هُدى عليه السلام مى باشد و كسىكه آفتاب را از هنگام غروبش بوقت عصر بر مى گرداند قادر است از بى نظمى آنها همجلوگيرى كند در هر حال نقص در بينش ماست كه حقيقت امام را همچون آفتاب نمى توانيمبينيم . حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد: الامامُ كالشّمْسِ الطّالِعَة اَلْمُجلِلَّة بِنُورِها لِلعالم وَ هىَ بِالاُفُقِ بحَيثُ لا تَنالها الاَيْدى(133) والابصار. امام مانند خورشيد فروزان است كه بنورش عالم روشن است و او در يك گوشه از جهانقرار گرفته كه ديدگان قادر بديدنش نيستند دست و قدرت بشر هم بوى نخواهد رسيد[و نمى تواند آن را درك كند] وقتى كه حيات ورشد و سلامتى موجودات بوجود خورشيد وابسته است وبانور وحرارتشتمامى جنبدگان را پرورش مى دهد اگر انسان يا نبات يا هر موجود زنده اى ديگر در يكمحيط بسته و بدون نفوذ نور آفتاب زندگى كند به يك سرى كمبودهاى جسمانى مبتلا مىشود در نتيجه پژمرده گى در قيافه اش هويدا مى شود. امام در نور ولايت و امامت خود، تمامى موجودات خصوصا انسان را رشد مى دهد و براىزندگى سالم آنها، ميكروبهاى خطرناك را از مسير هدايت آنها دفع مى كند و در حديثشريف كِساء خالق عالم مى فرمايد: ... وَعَزّتى وجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبنيَّةً و لا اَرْضَا مَدْحِيَّةً وَ لا قَمَرا مُنيرا و لا شَمْسامُضيئةًوَ لا فَلَكا يَدُورُ وَ لا بَحْرا يَجْرى وَ لا فُلْكا يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَ مُحَبَّتِكم...(134) بعزّت و جلال خودم قسم ، اين آسمان موجود و زمين كشيده شده وماه نورانى و خورشيدروشنى دهنده وفلك حركت كننده و درياى روان و كشتى سيّار را نيآفريده ام مگر براىبخاطر شما و دوستى شما پيامبر واهل بيت (صلوات اللّه عليهم ). بنابراين جهان هستى تحت قدرت و ولايت اَسْماء حُسنى خداوند تبارك وتعالى يعنىحضرت محمّد بن عبدالله وصديق طاهره (سلام اللّه عليها) و حضرت على عليه السلامويازده فرزندان معصومش (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) مى باشد. وجود پر بركت امام عليه السلام در عمق وجود بشر دانه هاى ايمان را پرورش مى دهد و ازميان خروارها خواسته هاى قلبى و غرائز نفسانى برنامه هاى رشد و هدايت وتكامل وى را فراهم مى سازد از آنجائى كه انسان خود را در قالب محيط زمان ومكان و عالممادّه مى بيند و اسباب توفيق خود را در رسيدن به كمالات وارزشهاى زندگى از همين راهانتظار مى كشد و در مورد ماوراء مادّه و جهان غيب و نقش آن در موفقيتهاى بشر، هيچ مطالعهاى ندارد و در باره خداى سبحان و عدالت وقدرت او اطلاعاتى دارد ليكن علم وآگاهى وىبه باور و قبول قلبى مبدّل نمى شود و در آنجا هم به جهت مادّى مى انديشد. غافل از اينكه جهان مادّى و تمامى موجودات آن ، از عالم غيب هدايت مى شوند و اساسىترين اميدها در روح و روان بشر از آن عالم ريشه مى گيرد. خورشيد تمامى موجودات را پرورش مى دهد و از مادّه حيات بخش خود به آنها مى دهد دانهاى كه در زير خروارها خاك دفن شده به بركت آفتاب جان مى گيرد و از زير خاك سربر افراشته و به كمال خويش ادامه مى دهد ليكن دانه را وظيفه ايست و آن اينكه تمامىاين كمالات را كه در خود مى بيند از بركات خورشيد بداند با اينكه اعتراف دانه به اينواقعيت هيچ تاءثيرى در بركت نور خورشيد ندارد ولىقبول آن به امتيازهايش مى افزايد. وجود امام عليه السلام با نورانيّت معنوى جهان هستى را در زير پوشش خود قرار داده استو وجود اين همه امكانات و نعمت ها در مسير رشد و هدايت وتكامل بشر به آن آفتاب رحمت الهى وابسته است دوست و دشمن در زير سايه رحمتشزندگى مى كنند و در يك مقام و منزلت بلندى قرار گرفته است كه برهمه عالم اشرافدارد و آنها را زيرنظر گرفته است هركسى در هرگوشه اى از جهان نمى تواند خود رااز ديد ظريف و دقيق آن خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام مخفى كند بلكه به اعماققلبها نفوذ داشته و از نيّت ها خبر مى دهند. وانسان نمى تواند آن مقام و مسئوليّت الهى را كه در اختيار امامان معصوم عليه السلامقرار گرفته است درك كند همانطورى كه ديدن آفتاب در ظرفيّت چشمان بشر نمىباشد و او نمى تواند بطور مستقيم به خورشيد تماشا كند نور ولايت و امامت هم ازظرفيّت و توان درك انسان بالاتر است و او نمى تواند به يكعمل كوچك امام عليه السلام بنگرد وآن را تفسير نمايد بلكه به مجرد ديدن ويا شنيدن آندچار عجز مى شود و حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد: ((وَ هُوَبالا فُقِ حَيْثُ لا تَنالُه الاَبْصار وَلا الاَيْدى )).(135) امام در يك جايگاه مخصوصى قرار گرفته كه چشمان بشر قادر بدركش نيستند و دستقدرتشان هم نمى تواند بدان راه پيدا كند.
|
|
|
|
|
|
|
|