آنانكه در برقرارى دوستيها به موفقيت دست مى يابند، يك نوع رضايت درونى و اعتمادبه نفسى خاص پيدا مى كنند، بى شك استمرار دوستيها و بهره مندى از اين فرحبخشى ،در گرو پايبندى و التزام به قوانين و آدابى است تا در پرتو حسن سلوك و رفتار باهمسالان ، مهر و محبت سايه افكند؛
با مردم چنان بياميزيد كه اگر مرديد بر شما بگريند، و اگر زنده مانديد به شمامهربانى ورزند و به سويتان آيند.(222)
حق دوستى را در قوانين ذيل مى توان جستجو كرد:
قانون اول : دوستى را ابراز كن
ابراز محبت به دوست ، ركنى مهم در افزايش پيوند دوستى است ؛ پيامبر رحمت صلى اللّهعليه و آله مى فرمايد:(223)
هر گاه يكى از شما برادرش را دوست داشته باشد، يا به او اعلام كند، زيرا مايه بقاىالفت و دوستى است .(224)
قانون دوم : دوستى را تداوم بخش
محافظت بر دوستى و پايدارى بر تداوم و استمرار آن ، هنر رفاقت است ،رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
خداوند پايدارى بر رفاقت با دوستان قديمى را مى پسندد، پس دوستى هاى خوب خودرا تداوم بخشيد(225)
امام على عليه السلام ، ضمن تاكيد بر محكم سازى پيوند دوستى ، آنرا از ذخائر دنيا وآخرت دانسته (226) از تزلزل دوستى ها چنين ياد مى كند:
ناتوان ترين مردم كسى است كه در دوست يابى ناتوان باشد، و از او ناتوان تر آنكهدوستان خود را از دست دهد.(227)
درخت دوستى بنشان كه كام دل ببار آرد
|
نهال دشمنى بركن كه رنج بى شمار آرد(228)
|
قانون سوم : خوش رفتار باش
خوش رويى ، گشاده بودن چهره و تبسم خاطره انگيزترين و در عينحال كم خرج ترين ادب دوستى است كه رعايت اين ويژگى در برخورد با دوست امرىشايسته است ، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
دوست خود را با رويى متبسم و گشاده ديدار كن .(229)
حضرت على عليه السلام نيز بر كتمان غم ها و گشاده رويى در برخوردهاى دوستانهتاكيد مى نمايد:
شادى مؤ من در چهره اش نمايان و اندوه او در قلبش پنهان است (230)
آن حضرت مى فرمايد: خوشخويى ، محبت به بار مى آورد و ريشه دوستى را استوار مىسازد.(231)
شوخى و مزاح نيز از نشانه هاى خوش برخوردى و حسن معاشرت است كه در اين بارهاميرالمومنين عليه السلام چنين مى فرمايد:
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هر گاه يكى از اصحاب را اندوهگين مى ديد او را باشوخى و مزاح خوشحال مى كرد.(232)
البته رعايت مرزهاى شوخى و نيالودن آن با گناه و تحقير ديگران توصيه شده است .
قانون چهارم : از ستيزه جويى بپرهيز
اميرالمومنين ، عليه السلام بر لزوم دورى از ستيزه جويى در برابر دوستان ، مىفرمايد:
از مجادله و ستيزه جويى بپرهيزيد، زيرا اين دو، دلهاى برادران دينى را نسبت بهيكديگر مكدر مى كند و به بذر نفاق را پرورش مى دهد.(233)
آن حضرت ضمن تاكيد بر نرمى كردن و مدارا با دوست ، مى فرمايد:
خشم خود را اندك اندك بياشام كه من جرعه اى شيرين تر از آن ننوشيدم و پايانىگواراتر از آن نديدم .(234)
به گفته سعدى شيرازى دوستى را كه عمرى فراچنگ آرند، نشايد كه به يك دمبيازارند.
همچنين با گذشت بودن و پايدارى در برابر ناملايمات ، رشته دوستى را مستحكمتر مىكند، امام على عليه السلام مى فرمايد:
به جان خريدن مشكلات ناشى از برادران دينى ، بخشى از جوانمردى است .(235)
دوستان را رنج باشد همچو جان
|
كى گران گردد ز رنج دوست ، دوست
|
رنج ، نغز و دوستى ، آن چو پوست
|
در بلا و آفت و محنت كشى (236)
|
قانون پنجم : مددكار باش
يارى رساندن به دوست و سودمندى براى او به هنگام درماندگى ومشكل ، شرط ضرورى رفاقت است ، رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله مىفرمايد:
اگر كسى در صدد برآوردن نياز دوستش باشد، خداوند در صدد برآوردن حاجتش بر مىآيد.(237)
دوست مشمار آنكه در نعمت زند
|
دوست ، آن باشد كه گيرد دست دوست
|
در پريشانحالى و درماندگى (238)
|
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هر گاه فهميدى دوست تو حاجتى دارد، قبل از اينكه بر زبان آرد، آن را انجام دهى و وى راناگريز نكنى كه انجام آن را تو درخواست كند.(239)
پاداش تكريم دوست و دست گيرى از او نيز در فرمايشرسول اللّه صلى اللّه عليه و آله بيان شده است :
در ميان امتم هر كس دوست خدايى خود را به هر شيوه پسنديده اى مورد لطف خويش قرار دهد،پروردگار در بهشت كسانى را براى خدمت وى مى گمارد.(240)
دوستان را به گاه سود و زيان
|
بتوان ديد و آزمود توان (241)
|
قانون ششم : خودت را جاى او بگذار
جوان بايدت نسبت به دوست خود همچون خود بنگرد، دوست را جاى خويش گذارد و آنچهبراى خود مى پسندد براى او نيز بپسند، امام على عليه السلام در نامه خود به فرزندجوان خويش ، بدين قانون چنين اشاره فرموده است :
پسرم ! خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست مى دارىبراى غير خود دوست بدار.و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار. و ستم مكنچنانچه دوست ندارى بر تو ستم رود، و نيكى كن چنانكه دوست مى دارى به تو نيكىكنند. و آنچه از جز خود زشت مى دارى براى خود زشت بدان ، و از مردم براى خود آن رابپسند كه از خود مى پسندى در حق آنان ؛ و مگوى - بديگران - آنچه خوش ندارى شنيدن آن، و مگو آنچه را ندانى ، هر چند اندك بود آنچه مى دانى ، و مگو آنچه را دوست ندارى بهتو گويند.(242)
صداقت رفاقت در گرو بيان ضعفها و كاستيهاى يكديگر است وتكامل دوستى ها در پرتو راهنمايى است كه در اين زمينه نيز بايد توصيه مولا را ازنظر دور نداشت كه :
در پندى كه به برادرت مى دهى - نيك بود يا زشت - بايد با اخلاص باشى .(243)
قانون هفتم : فروتن باش
دوستى ، ثمره فروتنى است (244) و پرهيز از تكبر، دست كشيدن از خود برتر بينى، نداشتن ژست غرورآميز و آرامى و وقار از خصلتهاى پسنديده اى است كه بايد بررفاقتها سايه افكند، و رعايت اين ويژگى دوستى آفرين است (245). و از آن سوى ،كبر و غرور پيوند رفاقت را از هم مى گسلد و جوان را از نعمت دوست هاى خوب و شايستهدور مى سازد.
آب از بالا به پستى در رود
|
آنگه از پستى به بالا بر رود
|
گندم از بالا به زير خاك شد
|
بعد از آن سرها برآورد از دفين
|
اصل نعمتها ز گردون تا به خاك
|
از تواضع چون ز گردون شد به زير
|
باز از پستى سوى بالا شديم (246)
|
حضرت على عليه السلام در نامه خود به فرزند عزيزش به جلوه هاى از آداب دوستىاشاره مى نمايد:
چون دوستت از تو ببرد خود را به پيوند با او وادار، و چون روى برگرداند، مهربانىپيش آر، و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار، و هنگام دورى كردنش از نزديك شدن ، وبه وقت سختگيرى اش از نرمى كردن و به هنگام خطايش از عذر خواستن .
چنانكه گويى تو بنده اويى ، و چونان كه او تو را نعمت داده - و حقى بر گردنت نهاده -و مبادا اين نيكى را آنجا كنى كه نبايد، يا درباره آن كس كه نشايد.(247)
قانون هشتم : خود را بيآرا
نظافت و آراسته بودن ، سيره و توصيه معصومان بوده است ،اميرالمومنين عليه السلاممى فرمايد:
همانگونه كه انسان براى افراد دور و بيگانه خود را مى آرايد براى دوستان و برادراندينى نيز بايد با بهترين وضع خود را آراسته سازد.(248)
البته در پوشش ، ميانه روى ، رعايت حلال و حرام ، پرهيز از تقليدهاى ناصواب و دورىاز پوشش لباس هايى بمنظور خودنمايى ، شايسته است .
قانون نهم : وفادارى پيشه كن
وفادارى ، عامل حفظ دوستى ها است و هر دوستى از دوست خويش انتظار وفادارى دارد، امامعلى عليه السلام مى فرمايد:
وفادارى ، مايه پيوند و دوستى است .(249)
قانون دهم : انصاف داشته باش
داشتن انصاف كليد كاميابى است و انسان منصفاصل را بر اعتماد مى گذارد و با اعتدال به تحكيم دوستى هاى مى انديشد؛ امير مؤ منان مىفرمايد:
انصاف داشتن ، دلها را به يكديگر پيوند مى دهد.(250)
موفقيت و برخى اسرار آن ( مرتضى ميرجليلى )
مقدمه
همه افراد دوست دارند در زندگى خود موفق باشند و در جامعه مورد احترام قرار گيرند.نياز به موفقيت ، فرد را به تلاش وامى دارد، تا در نظر ديگران با ارزش و باكفايتشناخته شود. اما اين كه چگونه و با استفاده از چه روش و ابزارى مى توان اين موهبتبزرگ را كسب كرد، نكته اى با اهميت است كه بايد براى بدست آوردن آن دقت و مطالعهكرد.
بسيارى از مردم گمان مى كنند كسب موفقيت ، اسرار و رموزى دارد كه فقط افراد نابغه واستثنايى امكان دسترسى به آن را دارند. آنها مى پندارند براى دستيابى به موفقيت ،بايد دستورهاى پيچيده را در زندگى به كار گيرند، تا به قسمتى از موفقيتنايل آيند. اينها هر جا مطلب و نوشته اى در شرححال بزرگان تاريخ و نوابغ روزگار ببينند با كنجكاوى و دقت آن را مطالعه مى كنند،تا رمز و راز كسب شهرت ، قدرت ، ثروت و... را به دست آورند،غافل از اين كه سعادت و موفقيت در درون وجود آنها مخفى است و اگر كمى دقت كنند به ايندقت كنند به اين گنج عظيم دسترسى پيدا خواهند كرد. بعيد به نظر مى رسد كه خالقجهان هستى و آفريدگار مهربان آدمى ، برنامه صلاح و كاميابى انسان را در پيچ و خمهايى از ابهام و رموز دست نايافتنى قرار داده باشد. همانگونه كه بيشترين نياز انسانبه اكسيژن و آب مى باشد و خالق مهربان اين دو عنصر را زياد و فراوان در جهان طبيعتقرار داده كه انسان براحتى بتواند ادامه حيات بدهد در ارائه دادن راههاى موفقيت و سعادتو پيروزى ، راه و روش سلوك به سوى خود را در فطرت و نهاد آدميان قرار داده است(251) و بوسيله سرمايه عظيمى بنام عقل در درون انسان ، و پيامبران و راهنمايانى دربرون ، او را كمك و يارى نموده است . با اينهمه چگونه مى توان دسترسى به سعادت وموفقيت را پيچيده و دور از دسترس همگان معرفى نمود. در حاليكه خداىمتعال در قرآن كريم مى فرمايد: ما شما را خلق كرديم تا مورد لطف و محبت و الطاف خودقرار دهيم .(252)
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
|
تعريف و موفقيت
موفقيت در لغت از وفق مشتق شده است . يعنى مطابقت و هماهنگى بين دو چيز. جزاء وفاقا (253) يعنى پاداش هاى اخروى مطابق و هماهنگ بااعمال و كردار افراد مى باشد.(254)
بنابراين ، موفقيت يعنى هماهنگى با قوانين و مقررات حاكم بر نظام خلقت .
از سوى ديگر خداوند متعال نظام عالم را بر اساس قوانين و سنتهايى برپا داشته استكه اگر كسى بخواهد در زندگى موفق باشد بايد قوانين و سنت هاى حاكم بر اين جهانرا بشناسد و با پيروى كردن از آن ، حمايت و هماهنگى تمام موجودات و خالق آنها را بهخود جذب نمايد.
انسان اءشرف موجودات است ، ولى عنصرى از يك مجموعه بزرگ و نظام مند است كه بايدقوانين حاكم بر آن را بشناسد و از آن پيروى كند.
اگر انسان اين مقررات را به خوبى رعايت نمايد، حمايت و پاداش طبيعت را در مى يابد، وچنانچه سرپيچى كند، با مشكلات جدى رو به رو مى شود.
ضرورت آگاهى از قوانين و دستورها
انسان براى يادگيرى به دنيا آمده است و تمام جهان مى تواند معلم او باشد، بايد باوركنيم كه در دانشگاه زندگى ، همه شاگرد و دانش آموزيم .
خداوند عزوجل به خاتم الانبياء حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: قل رب زدنى علما . (255)
يعنى اى پيامبر ما، تو هم در اين جهان دانش آموز هستى و فزونى علم خود را از ما طلب كن .
آيا به راستى ما تمام اطلاعات لازم براى رشد و ترقى خود و اطرافيان خود را كسبنموده ايم ؟ آيا به راستى براى زندگى ، در يك كشور قانون مند، لازم نيستقبل از ورود به آن از قوانين و مقررات آن آگاه شد؟
ما در مجموعه اى زندگى مى كنيم كه اسرار نظم و تدبير در آن به كار رفته است .خلقت همه موجودات - بر اساس دقت و نظم و قانون است . اين قوانين درسهاى مهم زندگىو موفقيت را به ما مى آموزد. بى اطلاعى از اين قوانين يا سرپيچى از آنها موجب بروزمشكلات و اختلال در تمام آن مجموعه مى شود. امام حسين عليه السلام مى فرمايد:
من حاول امرا بمعصية اللّه كان اءفوت لما يرجوا و اءسرع لما يحذر .(256)
كسى كه بخواهد با عصيان و نافرمانى از دستورهاى خداوند، به مقصود خود برسد،آنچه را آرزو مى نموده بيشتر از دست مى دهد و به آنچه از آن هراس داشته سريع ترگرفتار مى گردد.
بنابراين اگر بخواهيم به آرزوهاى خود برسيم . اگر بخواهيم زندگى شيرين و بانشاط و سراسر محبت و صميميت داشته و در اوج سرافرازى و موفقيت باشيم بايد بهخاطر بسپاريم كه رعايت قوانين و دستورهاى الهى ، موجب رشد ما و همراهى و همكارىساير اعضاى مجموعه هستى با ما مى گردد.
پس قبل از هر چيز بايد از اين قوانين مهم و طلايى آگاه شويم و بعد به خود تلقين كنيمكه هيچ راهى براى موفقيت نيست ، مگر اين كه به اين قوانين احترام گذاشته ، بدانعمل كنيم .
در اين نوشته به تعدادى از اين قوانين اشاره مى گردد.
1- قوانين خلاء
هميشه خلاء باعث جذب مى شود.
توضيح اين كه در طبيعت خلاء دوامى ندارد و به زودى چيزى آنجا را پر مى كند.
يكى از نويسندگان معروف ، به نام كاترين پاندر مى نويسد:
اگر در زندگى تان خواهان موهبتى عظيم هستيد بى درنگ خلاء بيافرينيد تا بتوانيدموهبت دلخواه تان را دريافت كنيد! به عبارت ديگر: خود را از شر آنچه نمى خواهيد،خلاص كنيد تا براى آنچه مى خواهيد جا باز كنيد. اگر در گنجه لباس شما لباسهايىهست كه ديگر مناسب خود نمى يابيد، اگر در خانه يامحل كارتان لوازمى داريد كه ديگر از آنها براى خود استفاده نمى كنيد، اگر ميان دوستانو آشنايان افرادى را مى يابيد كه ديگر معاشرت با آنها را براى خود ايمان داشتهباشيد كه همه آنچه را به راستى مى خواهيد و آرزومنديد به دست خواهيد آورد. معمولا تاخودتان را از شر آنچه نمى خواهيد، خلاص نكنيد، نمى توانيد دريابيد كه به راستىچه چيزى را مى خواهيد؟!(257)
بر طبق اين قانون تا مكانى از مواد زايد و مزاحم تخليه نگردد، امكان آوردن و جايگزينكردن اشياى گران بها در آن وجود ندارد.
حال مى گوييم در مسايل روحى و روانى و اخلاقى حكمفرما است . تا دروندل خويش را از وابستگى به اشياى كم ارزش ، رها نكنيم ، و از آلودگى هايى مانندبخل ، حسد، كينه ، دروغ ، گناه و... آن را تخليه و پاك نسازيم ، امكاننزول رحمت الهى - كه نتيجه اش آرامش و سكون و ايمان و خيرخواهى و ترحم و محبت است -نخواهيد بود. به همين دليل پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: دعاى شمامستجاب نمى شود، مگر از گناه خالى شويد.
نيز فرموده اند:
پاسخ اين دو پرسش همواره انسان مسلمان را درعمل به وظيفه ى دينى ، دفاع از نظام متمايل به اسلام و يا تكليف الهى براندازى حاكمجور، وادار كرده است .
از در هم آميختگى دين و سياست در اسلام ، نتايج و آثارى بر آمده كه اين را در حوزه ىانديشه و عمل و همچنين در قلمرو فرد و اجتماع ، از ديگر اديان بزرگ جهان متمايز ساخت .در اسلام هيچگونه جدايى ميان دين و سياست (حكومت ) وجود ندارد. بلكه هدف دولت ، تنهاتحقق آرمانهاى دينى است . به تعبير يكى از انديشمندان ، هم زيستى دين و دولت در اسلام، همانند نخ قرمزى است بر روى پارچه ى تاريخ اسلام كه به خوبى خودنمايى مىكند. به گفته ى سيد جعفر كشفى از علماى عصر قاجار:
الدين و الملك تواءمان لا يتم احدهما الا بالاءخر (151)