كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
للمومن ثلاث ساعات فساعة يناجى فيها ربهو ساعة يحاسب فيها نفسه و ساعةيخلى بين نفسه ولذتها فيما يحل و يجمل
ترجمه :
مومنان حقيقى ساعات عمرشان را بر سه قسم كنند: يكساعت بمناجات با خداى خود خلوتمى كنند و يكساعت بمحاسبه نفس خود مى پردازند، و يكساعت نفس را با لذت هاىحلال نيكو وا مى گذارند.
شرح :
اهل ايمان ساعتى از عمر لذت انس و راز و نياز با خدا دارند كهافضل ساعات عمر است و ساعتى چون رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا بسحات اعمال نيك و بد خود مى پردازند اگر كارنيكو و نيكى بخلق بجا آورده شاد گشته و شكر مى كنند و اگر گناهى از ايشان سر زدهغمناك بدرگاه خدا بتوبه و انابه آمرزش مى طلبند و اين محاسبه سبب شود كه در آنعالم يا حسابشان آسان يا بكلى بى حساب به بهشت روند در كلمه ديگر فرمود منحاسب نفسه سعد هر كه در دنيا بمحاسبه نفس پرداخت ازاهل سعادت در عالم آخرت است .
و نيز مؤ من ساعتى هم چون محتاج به بدن است بكار لذات بدن پردازد زيرا انسان درحيات دنيا براى حفظ شخص و نوع خود به غذا و تفريححلال محتاج است و بصحبت دوستان و معاشرت و مباشرت زنان و ساير لذات جسمانى مباحبراى قوت يافتن بدن براى كار شايسته و طاعت نيازمند است و البته آن لذات جسمانىلازم است و حتى انبياء و اولياء و حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله راهم توجهبه امور جسمانى و لذت هاى حلال در ساعات عمر بوده است كلمينى يا حميرا و حبب الى من دنيا كم ثلاث : الناساء الطيب ، و جعلت قرة عينى فى الصلوة
مى فرموده پس اهلايمان ساعات عمرشان صرف بر اين سه كار خواهد شد كه حيات شخصى و نوعى ودنيوى و اخروى بدينها مربوط است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يستدل على ايمان الرجل بلزوم الطاعة و التحلى بالورع و العفة و القناعة
ترجمه :
دليل بر ايمان مرد ملازمت طاعت خداست و آراستگى بصفت ورع و عفت نفس و قناعت .
شرح :
هر كه دعوى ايمان كند بايد دليل و برهان بر اين دعوى داشته باشد و برهان ايمانبخدا انس بطاعت خدا داشتن است و ورع و خدا پرستى و عفت نفس از شهوات حرام و قناعت درمال يعنى زائد بر ضرورى مال را براه خيراتاعمال و توسعه بر عيال و خدمت در راه دين و احسان بفقرا و مساكين صرف كند و بهاسراف و عياشى و تجمل و خوشگذرانى نپردازد كه اين اوصاف ضد عفت و قناعت است .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من آمن (انس ) بالله استوحش من الناس
ترجمه :
هر كه بخدا ايمان كامل داشت از مردم وحشت كرده و دورى از خلق گزيند.
شرح :
هر كه خدا را بعظمت و اوصاف كمال يافت و برحمت و رافت و مهربانى وجود و عطاى بيحدو حسن و جمال بى نهايت و جلال بى مثل و مانند شناخت تنها به او عشق و اشتيقا و انس داردو از خلق براى آنكه او را از خدا باز مى دارند مى گريزد و جز با عاشقان و دوستان خداابدا با كسى انس نمى گيرد.
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المومن اذا نظر اعتبر، واذا سكت تفكر، و اذا تكلم ذكر، و اذا اعطى شكر، و اذا ابتلىصبر
ترجمه :
مؤ من هر گاه بچيزى نظر كند بنظر عبرت مى نگرد، و اگر سكوت كند در عظمت و حكمتخدا فكر مى كند، و هرگاه سخنى گويد بذكر خدا زبان گشايد، و هرگاه خدا به اوچيزى عطا كند شكر مى كند، و اگر مبتلا به بليه اى شود صبر در بلا كند.
شرح :
مؤ من به هر چه نظر كند نظر عبرتست ((نظر خداى بينان ز سر هوا نباشد)) چون خاموشباشد سكوتش فكرتست مانند مردم غافل از خدا نيست بلكه بياد خدا و بفكر عظمت و حكمتالهى است و اگر نعمتى خدا به او عطا كند بشكر آن نعمت مى پردازد كه شكر نعمتمال بذل و احسان است ، و شكر نعمت علم تعليم بخلق و ارشاد و هدايت است ، و شكر نعمتجاه عدل و محبت بزيرد ستانست ، و شكر هر نعمت صرف كردن آن نعمت است براى غرضىكه خداى براى آن غرض آن نعمت را عطا كرده است و اگر مؤ من را بلائى رسد چون مرضو فقر و مرگ فرزند در بلا جزع نمى كند زيرا بلا را هم نعمتى از خدا مى داند و صبرمى كند تا خدا جزاى صابران به وى عطا كند كه انما يوفى الصابرون اجبرهمبغير حساب
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الصبر ثمرة الايمان
ترجمه :
صبر در امور ثمره ايمانست .
شرح :
صبر بر سه قسم است ، يكى صبر در معصيت كه انسان چون بمعصيتى نفس او را دعوتكند بصبر و شكيبائى از لذت آن معصيت بگذرد و دامن صبر و حلم را درمقابل آن لذت فانى موقت از دست ندهد.
دوم صبر بر عبادت كه انسان در نماز و طاعتعجول نباشد و بشتاب در نماز اركان عبادت و حضور قلب را خراب نكند بلكه با صبر وطماءنينه خاطر و حضور قلب و توجه كامل و شرائط و مستحبات هر چه تواند بجاى آرد.
سوم صبر بر بلا كه هر گاه مصيبتى از قبيل درد و رنج و فقر و مرگ و اهانت و حبس وآزار دشمن و ساير بليات و حوادث ناگوار بر انسان پيش آيد با صبرجميل يعنى صبر بى شكايت بخلق و بدون اعتراض قلبى بر خدا و عدم جزع و فزع ازدرد و غم و اندوه ، در آن بلا صبر كند و اگر ايمان را بدرختى تشبيه كنم ثمره و ميوه آندرخت اين انواع صبر است و مؤ من هميشه داراى صبر و شكيبائى در تماممراحل خواهد بود چون مى داند كه هر حادثه بفرمان خداست .
انديشه و اندوه و غم رنج و تعب درد و الم
هر يك نهد در دل قدم با حكم و فمران مى رسد
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لو ضربت خيوم المومن بسيفى هذا على ان يبعضنى ما ابغضنى
ترجمه :
اگر بينى مؤ من را مثله كنم بضرب شمشير كه مرا دشمن دارد هرگز مرا دشمن ندارد.
شرح :
شخص مؤ من خدا را شناخته و هر كه خدا را شناخت او را دوست دارد و هر كه خدا را دوست دارددوستان خدا را كه مثل اعلاى آنان على - عليه السلام - است دوست دارد تا حد جانش ازدوستى على - عليه السلام - دست بر ندارد و تا روز قيامت حب على - عليه السلام - لازمهذات اوست و در اخبار معصوم است كه فرمودند دوستى على بن ابى طالب از صفاتاهل ايمانست عنوان صحيفة المومن حب على بن ابى طالب امام - عليه السلام -فرمود سر لوحه صحيفه اعمال مؤ من حب على بن ابى طالب است چون هر شخص با ايمانبهر مقام ايمان برسد على - عليه السلام - را ما فوق آن داند و برتر از تمام خاصان ومقربان حق بيند و فردا اكمل و مثل اعلاى ايمان و زهد و شجاعت و همت و فتوت و جوانمردى وسخاوت و كليه اخلاق فاضله شناسد بدين سبب على - عليه السلام - در قلب او محبوبترين خلق عالم است تانكه ابو على سينا در اين رباعى فرمايد:
تا باده عشق در قدح ريخته اند
و اندر پى عشق عاشق انگيخته اند
در جان و روان بو على مهر على
چون شير و شكر بهم در آميخته اند
صلوات الله عليه و على اولاده الطاهرين
مقاله پنجم در تربيت و تهذيب نفس ناطقه
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن عصى فرعون هواه و اطاع موسى تقواه ((او عقله )) .
ترجمه :
خوشا بر انكس كه با فرعون هواى نفس خود مخالف كند و موساىعقل و تقواى خود را اطاعت كند.
شرح :
حضرت اشاره فرموده كه هر كس را در باطن و در عالم صغير موسى و فرعونى است واگر بخواهد مقام كمال موسوى را دريابد با فرعون نفس خود بين مخالفت كند وگرنهچون فرعون غرق درياى هلاك شود و اگر اطاعت موساىعقل و ايمان كند مانند موسى به تحيت حضرت حق كه ((سلام على موسى و هرون ))فرمود و از مومنان خاصش خواند كه انهما من عبادنا المومنين سرافراز گردد و درآسمانهاى عوالم عقلى با موسى هم پرواز شود پس خوشابحال آنكه ضد فرعون نفس و مطيع موساى عقل است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
راس الفضائل ملك الغضب و امتة الشهوة
ترجمه :
سر آمد صفات فاضله آنست كه انسان مالك غضب خود شود و شهوت را بميراند.
شرح :
يعنى افضل صفات آنست كه انسان مالك شهوت و غضب خود و نفس ناطقه اش حاكم براميال و هواى حيوانى گردد و هر جا شهوت و غضب خواست درمقابل عقل قدسى عرض اندام كند.
اين دو قوه را بكلى در برابر اراده عقل مغلوب گرداند و غرض از جهاد اكبر همين مخالفتبا شهوت و غضب است كه انسان بهر مقامى رسيد از مراتب عاليه علم و معرفت و سعادتبواسطه مخالفت با هواى نفس رسيد و اين دو قوه شهوت و غضب دو قوه بسيار شريفند درصورتى كه تابع عقل و اراده شرع باشند چون بقاى هر نوع وكمال هر شخص تابع اين دو قوه است بشرط مذكور چنانكه در حديث نبوى ذكر شد كهاگر انسان حاكم بر شهوت خود شود از ملك بالاتر رود پس سرآمدفضائل انسان مالك غضب و حاكم بر شهوت شدن اس و اجراىميل اين دو قوه را تابع عقل منور و شرع مطهر داشتن و فقناالله تعالى و اياكم .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات
ترجمه :
نفوس خود را از پليدى شهوت پاك سازيد تا بدرجات رفيع روحانىنائل گرديد.
شرح :
يعنى هر كه بخواهد بمقامات عالى و معارج قدسى ارتقا يابد و از قفس طبيعت بباغ وگلزار علم و حكمت و معرفت پرواز كند بايد از دنس و كثافت و زنگار شهوتهاى حيوانىنفس ناطقه قدسيه را مهذب گرداند و روح را از شوق و لذات حسى طاهر و پاكيزه بداردتا پس از تخليه از شهوات بصفات ملائكه متصف گردد بلكه از قلك و ملك بالاتر مقاميابد و در كلمه ديگر حضرت - عليه السلام - فرمود كلما زاد علمالرجل زادت عنايته بنفسه و بذل جهده فى اصلاحها و رياضتها هر قدر پايه علمانسان بالاتر رود عنايت و توجهش بتهذيب نفس و اصلاح اخلاقض و رياضت و مجاهدتش بانفس بيشتر شود.
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
خير الناس من طهر نفسه من الشهوات
ترجمه :
بهترين مردم كسى است كه نفس خود را از شهوات حيوانى پاك دارد.
شرح :
يعنى هر كس بيشتر با هواى نفس و شهوت هاى حيوانى مخالفت كند و از علم طبيعت و اشتياقبه لذات پنج حس حس لامسه و ذائقه و شامه و باصره و سامعه بگذرد بهتر ازديگران است زيرا ملاك بهترى و افضليت اشخاص بتهذيب روح قدسى و تبقوى و علم وايمانست كه فرمود عزمن قائل ان اكرمكم عندالله اتقاكم بهترين شما نزد خدا باتقواى ترين شما هستند پس بهتر از همه مردم كسى است كه نفس را از پليدى شهواتحيوانى پاك سازد و با علو همت بجانب لذات عقلى روى آرد.
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الا و ان الجهاد ثمن الجنة فمن جاهد نفسه ملكها و هى اكرم ثواب الله لمن عرفها
ترجمه :
مردم آگاه باشيد كه جهاد با نفس كافر ثمن و قيمت آن بهشت ابد است و هر كس با نفس جهاد كرد مالك نفس خود شود و اين جهاد نفس نزد خدا گرامى تر از هرعمل نيكوست بشرط آنكه عالم باشد كه چگونه جهاد با نفس كند.
شرح :
يعنى هر كس راه جهاد با نفس كه جهاد اكبر است از طريقعقل و دين بياموزد و نيكو با نفس بجنگ پردازد بر او فاتح شود و تمام خير و سعادت وفضل و رفعت در اين است كه انسان در اين جنگ فتح كند كه اين فتح مبين است و مبدافتوحات قلبى و اشراقات الهى است و بهشت ابد مزد و ثمن اين فاتحيت است و در كلمهديگر فرمود خير الجهاد جهاد النفس بهترين جهاد، جهاد با نفس است و بازفرمايد مهر الجنة جهاد النفس جهاد با نفس كابين عروس بهشتى است رزقنااللهو اياكم
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن كابد هواه و كذب مناه و رمى غرضا و احراز عوضا
ترجمه :
خوشا بر حال آنكه با هواى نفس بجنگد و آمال و آرزوهاى موهوم دنيا را تكذيب كند و متاعفانى ناچيز عالم ماده را از نظر بيفكند تا در عوض لذاتى كه از قوه ادراك برتر استدريابد.
ترجمه :
يعنى عرض متاع دنيوى فانى را بسعادت ابدى و لذات جاودانى معاوضه كند و از نعماخروى و لذت شهود حق و جمال معشوق مطلق حظكامل يابد.
در كلمه ديگر حضرت فرمود ان النفس لجوهرة ثمينه من صانها و رفعها و من ابتذلهاو ضعها نفس گوهرى گرانبهاست هر كه از اخلاق و عادات زشت او را محفوظ دارد مقامشرا رفيع مى گرداند قدافلح من زكيها و اگر به اخلاق زشت و عادات پست رهاكند خارو ذليلش خواهد ساخت و قد خاب من دسيها .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاشتغال بتهذيب النفس اصلح .
ترجمه :
فرمود صالح ترين و بهترين كار در عالم به تهذيب نفس ناطقه پرداختن است .
شرح :
يعنى بين كارهاى خير و اعمال و افعال شايسته صادر از انسان در دور زندگانى بهترينو شايسته ترين آنها تهذيب نفس است كه آن عمل آسايش دين و دنيا و لذت روح و بدن وسعادت جسمانى و عقلانى را دار است چنانكه در كتاب خداست كه قد افلح من زكيها . تزكيه نفس سبب آسايش و فلاح و فيروزى دو عالم است كه چون انسان نفس خود راتربيت كند از شهوت و غضب حيوانى پاك و پاكيزه دارد و از صفات رذيلهبخل و حسد و كبر و رعونت و خود بينى و غرور حرص بماديات و عادات و خيمه منزه شود واز اوصاف رذيله ديگر از قبيل دنائت نفس و ترس و ريا و عجب و مكر خدعه و فريب مردم وظلم و جفا خيانت روح خود را پاك گرداند و بصفت ايمان و معرفت و حكمت و علم و حلم شجاعتو عدالت و سخاوت و علو همت و غيره از صفاتكمال روان را بيارايد چنين كسى بهترين شغل و شايسته ترين كار عالم را پيش گرفتهاست زيرا در اثر تهذيب روح و تكميل نفس انسان در دو جهان آسايش يابد شخص مهذبالنفس خدا و خلق هر دو از او خشنودند و بالنتيجه در دنيا خوش و در آخرت به آسايش ومقامات رفيع نائل گردد چون بيان شد كه درجات بهشتى و رفيع ترين مقام آن براىنفوس قدسيه مهذب از اخلاق رذيله و متصف بصفات فاضله است بلكه نفوس قدسى منوربنور علم و اخلاق نه بس بهشتى بلكه خلاق بهشت رضوانند در حديث است كه بهشتمشتاق اهل ايمانست و دوزخ بمومن گويد زود بگذر كه نور تو آتش مرا خاموش مى سازدنتيجه آنكه براى سعادت هر دو جهان شايسته ترين كار عالم تهذيب نفس ناطقه است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ترك الشهوات افضل عبادة و اجمل عادة .
ترجمه :
فرمود ترك شهوتها بهترين عبادت حضرت احديت است نيكوترين عادت انسانيست .
شرح :
يعنى هر كس از لذت فانى حيوانى كه مانع توجه بخدا و طلب علم و معرفت واعمال صالح است بگذرد و بر شهوات نفسانى پشت پا زند و اسير هواى نفس نگردد تابر نفس فائق و فاتح شود اين كار بهترين عبادت خدا و نيكوترين عادت انسان بشماراست كه ترك شهوت انسان را بخدا نزديكتر از سائر عبادات گرداند و از هر كار براىتكميل نفس نيكوتر است و چون عادت طبيعت ثانوى است پس اگر انسان بشهوات حيوانىعادت كند مسخ به حيوان شود و اگر ترك آن نمود بحقيقت انسان كه از ملك برتر است مىگردد رزقناالله تعالى .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ادب نفسك بما كرهته لغيرك .
ترجمه :
فرمود: نفس خود را ادب و تربيت كن از آنچه در ديگران ناپسند مى بينى .
شرح :
يعنى يكراه براى تهذيب و تربيت و ادب نفس آنست كه صفات رذيله وافعال نا شايسته اى كه در مردم بينى و ناپسند تو است نفس خود را از آن صفات پاكساز و آنچه زشت و نا شايست در مردم بينى بدان كه آن براى تو هم زشت و نا پسند استو تو در اثر حب نفس و خود خواهى بسا بر خود زشت نمى بينى .
و در كلمه ديگر فرمود: استقبح من نفسك ما تستقبه من غيرك از خود قبيح شمارعملى را كه از ديگران قبيح دانى پس از توجه به زشتى و نا پسندى به اوصاف واعمال ديگران كه حب نفس مانع و حجاب درك زشتى آنها نيست قياس كار خويش برگير ومگذار حب بنفس سبب شود كه آنچه زشت است در خود زيبا تصور كنى و بر ديگران زشت وناروا دانى پس چون صفات رذيله و افعال قبيحه ديگران رابعقل فطرى خود ((بى حجاب حب نفس تشخيص مى دهى و زشتى آنها را براى خودبشناس و نفس را از آن پاك ساز تا ادب نفس از بى ادبان بياموزى نه آنكه چون عيبى درخلق بينى از زشتى ها و عيوب نفس خويش غفلت كنى و به ادب و تربيت و تهذيب نفس خودبپردازى بلكه به عيب جوئى و بد گوئى بى ادبان و بدكاران اكتفا كنى و هرگز نفسناطقه خود را از نقص و عيب و اوصاف رذيله مهذب نگردانى پس بجاى آنكه ما عمر را بعيبجوئى ديگران صرف كنيم بهتر كه عيب خود را دور كرده و نفس خويش را مهذب و مودبسازيم كه در عيب جوئى مردم زبان و در رفع عيوب خود هزاران سود دنيا و آخرتست .
نكته اخلاقى :
بچهار طريق انسان تواند نفس را مهذب سازد يكى همين وجهى كه اينجا ذكر شد از بىادبان ادب آموزد.
دوم آنكه از معاشرت اهل ادب ، ادب آموخته و بديدن نفوس مهذب تهذيب نفس كند.
سو آنكه از دوستان حقيقى عيوب و نواقص اخلاقى خود را بپرسند تا به عيب خود آگهشود و رفع آن كند.
چهارم آنكه از دشمنان خود كه در مقام پيدا كردن عيوب اند استفاده كرده و آنچه را كه براو عيب شمرند از خود دور سازد تا ((عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد)).
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نزه نفسك عن دنس اللذات و تبعات الشهوات .
ترجمه :
نفس خود را از آلايش لذات حيوانى منزه ساز و از عاقبت بد شهوت پرستى بپرهيز.
شرح :
يعنى نفس ناطقه را از اعمال لذات حيوانى كه موجب دنس و نا پاكى اوست منزه ساز كه آنلذات سبب حرمان از لذات روحانى است و نيز از عاقبت زشت و رسوائى و زيان كارىشهوات رانى بپرهيز و نفس قدسى را از عادات و تخيلات زشت حفظ كن .
در كلمه ديگر فرمود:
((اصل هر گمراهى اطاعت از شهوت نفس ، و مبداء هر سعادت مخالفت هواى نفس است )).
مقاله ششم در اخلاق فاضله و وفا و صفا وحفظ قول و عهد بين خدا و خلق
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من شرف الاعراق حسن الاخلاق .
ترجمه :
حسن اخلاق كاشف از شرافت و اصالت انانست .
شرح :
يعنى كسى كه داراى حسن اخلاق است و بملكه حكمت و سخاوت و عدالت و شجاعت و علو همتو غيره آراسته است آنكس را شرافت ذاتى و عظمت روحى است و از خاندان اصالت و نجابتاست ؛ و بعكس آنكس كه اخلاقش زشت است دليل بد گوهرى و بى اصالتى است و اغلب ازخاندانى پست همت و حقيرالنفس و بى شرافت و نجابت است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حسن الخلق يورث المحبة و يولد المروة .
ترجمه :
حسن خلق و اخلاق پسنديده موجب محبت ((خدا و خلق )) و منشاء مروت و فتوت و مردانگىاست .
شرح :
هر كه با خلق خدا اعم از خانواده خود ((زن و فرزندان و خويشان )) و رفيقان وهمسايگان خلق نيكو دارد و به اخلاق خوش معاشرت كند همه او را دوست مى دارند و نزد هركس محبوب و محترم است و بالنتيجه در دنيا رزق وسيع و در آخرت مقام رفيع خواهد يافت((و بايد اين نكته را بدانيم )) كه خلق نيكو نه تنها زبان خوش است بلكه اتصافروح پاك بمحبت و سيرت انصاف و مروت و عدل و امانت است و وفاى بعهد و صدق و صفاو يكرنگى است و علم و حلم و معرفت و احسان بخلق است .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا عيس اهنا من حسن الخلق .
ترجمه :
هيچ زندگانى و عيشى گواراتر حسن اخلاق نيست .
شرح :
آنكس را كه خلق نيكوست شهوت و غضبش بفرمانعقل است و عقل عاقبت انديش است و سلامت و عافيت و صحت جسم و جان را در كارها منظور مىدارد و كاريكه نارواست در دنيا يا در آخرت موجب ناراحتى انسانست از او صادر نمى شوددر اثر حسن خلق شخص هميشه با عيش خوش و دلى شاد و بى مزاحمت و بدون غم و اندوهزندگانى را بسر مى برد در خانه خلق خوش موجب نشاطاهل منزلست و همسايگان و در محيط موجب محبوبيت نزد عموم و بالنتيجه موجب رضاى خدا وخلق است پس در دو عالم صاحب اخلاق نيكو خوشترين زندگانى را خواهد داشت و در كلمهديگر مقابل آنرا فرمود: سوء الخلق نكدالعيش و عذاب النفس خلق بد مايه عيشناخوش و زندگى پر غم و اندوه و رنج است و در كلمه ديگر فرمود.
من ساء خلقه ضاق رزقه شخص بد خلق تنك روزيست ، و رزق روحش كه علماست نيز كم است .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يلقى المومن حسودا و لا حقودا و لا بخيلا .
ترجمه :
مؤ من حقيقى را هرگز حسود و صاحب حقد و كينه وبخل و لئامت نخواهى يافت .
شرح :
آنكه اهل ايمانست از صفت حسد با مردم مبر است زيرا مى داند هر كه هر چه نعمت نصيب اوشده از مال و جاه و علم و ساير نعمتها همه بتقدير خداىمتعال نصيبش گرديده و حسد او اعتراض بر خداست و مؤ من هرگز اعتراض بر خداوندندارد و نيز مؤ من دلش جاى محبت خداست هرگز حقد و كينه كس را دردل نگيرد و بجاى كينه اگر از كسى آزار ديده در باره او محبت و دعاى خير مى كند و مغفرتاز خدا مى طلبد و نيز مؤ من كه مى داند اگر به كسى احسان كند خداى پاداش آن احسان رادر دو عالم بهتر از آن عطا مى كند و علاوه مال و متاع دنيا را چيزى حقير و ناقابل مى داند هرگز بخل نخواهد ورزيد پس مؤ من داراىمقابل اين اوصاف است مؤ من خير خواه و مهربان بخلق است و سخى الطبع و غنى النفس وبلند همت است . خلاصه آنكه ايمان بخدا دارد تمام صفات ناپسند از او دور و جميع صفاتپسنديده در او ظهور دارد مگر آنكه ضعيف الايمان باشد و الا ايمانكامل بخدا انسان را متخلق به اخلاق الله و متصف به صفات الله مى گرداند رزقناالله و اياكم .
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل الناس من كظم غيظه و حلم عن قدرة .
ترجمه :
)) بهترين مردم كسى است كه خشم خود را وقت غضب فرو برد و با وجود قدرت بر انتقامحلم كند.
شرح :
يكى از صفات كمال كه موجب رفعت مقام انسانست در دنيا و عقبى در حق او بدى و آزار كندكه خدا در قرآن عظيم فرمايد: والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس .بزرگى در اين است كه انسان خشم و غضب را فرو برد و با وجود قدرت بر انتقام ازبدى ها و آزار مردم بگذرد الا تحبون ان يغفرالله لكم . آيا دوست نداريد كهخدا از تقصير شما در گذرد شما هم از بديهاى خلق در گذريد و خشم و غضب را فروبريد تا خدا هم از گناهان شما بگذرد.
حورايان به عيسى - عليه السلام - گفتند از همه چيز سخت تر از عالم چيست ؟! گفت : خشمخدا كه دوزخ از آن ترسان است .
گفتند: امان از خشم خدا به چيست ؟
گفت : به فرو بردن خشم و غضب خود. ((چنانكه عارف رومى اين را بنظم فرموده )).
چيست در عالم ز جمله سخت تر |
كه ازان دوزخ همى لرزد چو ما |
گفت از خشم خدا چه بود امان |
گفت خوردن خشم خود اندر زمان |
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حسن الخلق راس كل بر.
ترجمه :
حسن اخلاق سر آمد تمام نيكوئى هاست .
شرح :
آنكس را كه اخلاق نيكوست بهترين و كامل ترين نعمت را خدا به او عطا كرده است زيرا دراثر خلق خوش انسان هم در عالم طبيعت آلامى نمى بيند و خوش زندگانى مى كند و هم درجهان ابد به واسطه خلق بد بر خود عذاب و عقابى مهيا نكرده زيرا لازمه خلق نيكويىبى آزارى بخلق و عدم ظلم و ستم به مردم است المسلم من سلم المسلمون من يده ولسانه پس در آخرت نيز سعادتمند و شاد و خوش خواهد بود پس سر آمد صفاتنيكو حسن اخلاق است كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله وسلم - فرمود: بعثتلاتمم مكارم الاخلاق مرا خداى متعال براىتكميل اخلاق نيكو بسوى خلق فرستاد.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احسن الصدق الوفاء بالعهد .
ترجمه :
بهترين صدق و راستى آنست كه انسان بعهد و پيمان خود وفا كند.
شرح :
صدق اينجا مراد راستى و درستى در قول و فعل است كه مقام صادقان واهل ايمانست كه عهد خدا را حفظ كند حضرت فرمايد بهترين صدق و راستى و اهم مراتبدرستى وفاى بعهد و عمل به وعده است كه تمام فتوت و مردانگى در اين صفت وفا دارىاست هر كس داراى صفت وفاست با خدا و خلق محققا امانت و صدق كلام و صراحت لهجه وشجاعت و جوانمردى و ساير اوصاف نيكو را نيز داراست و هر كه وفا دار نيست سايرصفات نيكو را نيز فاقد است لذا در قرآن حفظ عهد و امنت را از صفاتكامل ايمان شمرده است . والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون . ديگر از صفاتاهل ايمان آنست كه آنها رعايت امانت و عهد و قول خود را مى كنند.
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من عمل بالامانة فقد اكمل الديانة .
ترجمه :
هر كه با امانت است دينش كامل است .
شرح :
حفظ امانت و پاكدامنى از عذر و خيانت دليل كامل ديانت است زيرا آنكس كه نسبت بخدا و عالمقيامت و دار مجازات و حساب و كتاب ايمان دارد محققابمال و ناموس و جان و حساب مردم امانت نگاه دارد و هرگز بظلم و عصيان خصوص ظلمبخلص و حق الناس آلوده دامان نگردد چون از روز حساب و كيفر خدا مى ترسد و چنين كسىدر مراتب دين بمرتبه كمال رسيده است .
پس هر كه را وصف امانت است كمال ديانت است و اين صفت از صفات ستوده بسيار مهمانسانست .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
مروة الرجل صدق لسانه .
ترجمه :
جوانمردى و فتوت مرد راست گوئى و صراحت لهجه است .
شرح :
صفت راستگوئى در نفوس با شهامت و شجاعت و همت است و لازمه آن وصف صفا و حقيقتجوانمردى است و بعكس دروغگوئى صفت منافقان دو رنگ دون همت خائن و ضعيف النفس است .
كلمه 10 - قالاميرالمؤ منين عليه السلام :
يستدل على اليقين بقصر الامل و اخلاص العمل و الزهد فى الدنيا .
ترجمه :
فرمود: استدلال مى شود بر مقام يقين شخص بخدا و بعالم آخرت به اين كهآمال و آرزوى دور و دراز دنيا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و از دنيا وامور دنيوى زهد و اعراض كند.
شرح :
حضرت اينجا علائم اهل يقين بخدا و عالم آخرت را سه چيز فرمود يكى نداشتن آرزوها وخيالات باطل دنيوى از مال و جاه و اعتبار، و يكى خلوصعمل يعنى همه كارش براى رضاى خدا و خالص لوجه الله باشد انما نطعمكم لوجهالله .
زيرا عملى كه خالص براى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض دنيوى است و آندليل عدم يقين بخداست و سوم زهد يعنى بى رغبتى به لذات و شهوات و مقامات دنيوىزياد بر ضرورت و اين سه صفت بهترين دليل يقين بخدا و قيامت و واضح ترين برهانبر درجه استيفاكن اهل ايمانست و لازمه اين اوصاف مقام كشف و شهود عالم برزخ و ديدنجهان ارواح است چنانكه زيد خدمت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - رسيد حضرتفرمود:
كيف اصبحت يا زيد فقال : اصبحت مومنا حقا فرمود: در چه حالى عرض كرد درايمان به مقام يقين و به درجه شهود رسيده ام حضرت فرمود علامت ودليل اين دعوى چيست ؟
عرض كرد آنست كه زهد و اعراض از لذات و نعمت هاى دنيا دارم و شب به قيام نماز و عبادتو روز به روزه و فكر و ذكر مى گذارنم حضرت فرمود. خوشا برحال تو.
اين حديث شريف نبوى را عارف رومى - قدس سره - با بيانى شيرين و شورانگيز شرحكرده اينجا ذكرش مناسب است .
گفت عبدا موقنا باز اوش گفت |
كونشان از باغ ايمان دگر شكفت |
گفت تشنه بوده ام من روزها |
تا ز روز و شب گذر كردم چنان |
كه از آن سو جمله ملت يكى است |
صد هزاران سال و يكساعت يكيست |
گفت خلقان چون ببينند آسمان |
يك بيك من مى شناسم خلق را |
همچو گندم همچو جو در آسيا |
اين زمان ظاهر شدم از اين گروه |
هين بگويم يا فرو بندم نفس |
لب گزيدش مصطفى يعنى كه بس |
يا رسول الله بگويم سر حشر |
در جهان پيدا كنم امروز نشر |
هل مرا تا پرده ها را بر درم |
تا چو خورشيدى بتابد گوهرم |
تا كسوف آيد زمن خورشيد را |
دوزخ و جنات و برزخ در ميان |
وا نمايم حوض كوثر را بجوش |
كاب بر روشان زند بانگش بگوش |
اهل جنت پيش چشمم ز اختيار |
در كشيده يك بيك را در كنار |
و زلبان هم بوسه غارت مى كنند |
نقيد را و نقد قلب آميز را؟ |
جمله را چون روز رستاخيز من |
فاش مى بينم عيان از مرد و زن |
اين سخن پيان ندارد باز ران |
بر سر مطلب رويم :
مقاله هفتم در حقيقت دنيا و فراغ نفوس قدسىازشواغل و موانع جسمانى عالم طبيعت
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا تبيعوا الاخرة بالدنيا و لا تستبد لوا البقاء بالفناء .
ترجمه :
فرمود: عالم آخرت را بدنيا نفروشيد و سراى بقا را بدار فنامبدل نكنيد.
شرح :
يعنى هر كه زائد بر ضرورت و از مقدار حاجت ((آنهم از طريقحلال )) مال دنيا را جمع آرد و از راه حرام تحصيلمال و جاه كند و با حرص و آز و طمع و با هر جنايت و خيانت و كار ناشايست در طلبمال و مقام بر آيد در حقيقت آخرت را فروخته تا بدنيا رسيده است و عالم بقا و سراىابدى بهشت و لذات بى پايان آخرت را از جهل و سفاهت بخانه چند روزه دنياتبديل كرده است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حد الحكمة الاعراض عن دارالفناء و التوله بدار البقاء .
ترجمه :
حد حكمت و معنى حقيقى آن اعراض از سراى فانى و اشتياق بعالم بقاء است .
شرح :
يعنى حكيم كسى است كه از همت بلند و روح بزرگ و دنيا و لذات فانى آنرا ناچيز داند وتمام توجهش بعالم بقا باشد و شوق به وطن اصلى و سراى ابدى دائم او را به ياد آنعالم و بكار مناسب آن سراى جاويد بدارد تا بعلم وعمل صالح و احسان و خدمت بخلق پردازد چنانكه حكماء اغلب و خصوص حكيم قدوسى محققطوسى چنين بود و عمرى همه را بعلم و عمل و خدمت بخلق صرف مى كرد و مى فرمود:
لذات دنيوى همه هيچ است نزد من |
در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست |
روز تنعم و شب عيش و طرب مرا |
همچون شب مطالعه و روز درس نيست |
((رضوان الله عليه ))
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
خير من صحبت من ولهك بالاخرى ، و زهدك فى الدنيا، و اعانك على الطاعة .
ترجمه :
بهترين كسى كه با او مصاحبت و رفاقت مى كنى آنكسى است كه تو را مشتاق آخرت و متنفراز دنيا گرداند.
شرح :
يعنى رفيق حقيقى و هم صحبت گرامى آنست كه بروح انسان كه از عالم بقاست مساعدت كندو بعلم و معرفت انسان بيفزايد و گرد و زنگار دنيا را منشاء هر خصا و شقاوتست وبالطبع همه مردم عادى مشتاق آنند از دل پاك كند و اشتياق و عشق عالم آخرت را كه اغلبمردم از آن تا دم مرگ غافلند در آينه دل منعكس گرداند چنان كس بحقيقت رفيق انسانست اينگونه رفيق است كه فرمودند الرفيق ثم الطريق حافظ فرمايد:
ديغ و درد كه تا اين زمان ندانستم |
كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق |
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من هوان الدنيا على الله لايعصى الافيها .
ترجمه :
از پستى دنيا نزد خدا و بى قدرى آن همين است كه خدا را معصيت نمى كنند مگر در دنيا.
شرح :
در اين جهان ماده و حركت كه خدا دار فتنه و امتحان قرار داده گوئى ميدان جولاناميال مختلف و صحنه دواعى و اغراض متعارض است و تزاحم شهوات موجب غفلت از خدا ومنشاء هر ظلم و جور و طغيان و عصيان است اما ازين جهان كه بعالم مافوق الطبيعه رفتيمديگر حركت متزاحم و اميال متعارض نيست و فيها ما تشتهى الانفس و تلذ الاعين .است و آنجا كسى نافرمانى خدا نكند و ظلم و جور بخلق نرسد پس اين دنياى پست ماده وحركت است كه دار عصيان و ميدان طغيان است و عوالم ديگر جاى آسايس و لذت و بهجت خلقاست و عشق به حسن و جمال حق .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين -ليه السلام
من ذمامة الدنيا عندالله ان لاينال ما عنده الابتركها .
ترجمه :
از پستى و شومى دنيا نزد خدا همين بس است كه جز بترك دنيا كسى بخدا و لذات آخرتنمى رسد.
شرح :
چون دنيا دار عمل و امتحان است و آخرت دار نتيجه و پاداش است لازمه عالم دنيا حركت مختلفو متنازع است بين قواى روح با قواى بدن و لذات روحانى و جسمانى و حب خدا با حب دنياكه يكى از روح و يكى از جسم است ابدا در دلى جمع نخواهد شد جز بترك اعراض وشهوات دنيوى كسى بحب خدا و رضا و رضوان حق نرسد لذا فرمود از شومى دنيا وخوارى آن نزد خدا همين بس كه كسى جز بترك دنيا و مخالفت با لذات دنيوى بثواب بهشتو لقاى خدا و نعمت آخرت نخواهد رسيد و لذات دنيوى مانعوصول بنعم ابدى الهى است و در كلمه ديگر فرمود:
حب الدنيا راس الفتن و راس المحن حب دنيا منشاء هر فتنه و فساد و اساس هررنج و محنت است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
استعيذوابالله من سكرة الغنى فان له سكرة بعيدة الافاقه .
ترجمه :
بخدا پناه بريد از مستى مال و ثروت دنيا كه ثروت را مستى عجيبى است كه از مستىبهوش آمدن بسيار دور و مشكل است .
شرح :
يعنى هر چيز را از مال و جاه و علم و حسن و غيره همه را سكر و مستى است چون كه هر چهانسان را از طريق عقل بيرون برد آن مستى است ومال دنيا را يك نوع مستى شديدى است كه كمتر كسى تا دم از اين مستى بهوش مى آيد وخردمندان عالم تنها بحقيقت دنيا و فنا و زوال آن پى مى برند و مست و مغرورمال و ثروت دنيا نمى شوند بلكه بكار زاد و ذخيره آخرت ازمال و جاه و علم و غيره مى پردازند.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حب الدنيا يفسد اعقل و يصم القلب عن سماع الحكمة
ترجمه :
حب دنيا عقل را فاسد مى كند و گوش قلب را از شنيدن سخن حكمت كر مى سازد.
شرح :
يعنى هر كه دوست دنيا و عاشق مال و جاه دنياستعقل فطرى و هوش حقيقى او فاسد شود و ديگر بسخن حكمت و الهياتمايل نباشد و گوش بگفتار انبياء و اولياء و حكماى الهى كه دنيا را در نظرش حقير كندابدا ندهد مبادا از دنياى موهوم كه معشوق اوست دور شود و اماعاقل گويد:
دنيا بتى است عشوه گر و بيوفا |
زين بيوفا وفا چه تمنا كنى |
يا گويد:
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد |
كه اين عجوزه عروس هزار داماد است . |
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حق على العاقل العمل للمعاد و الاستكثار من الزاد
ترجمه :
خردمند را سزد كه در دنيا بكار آخرت پردازد و توشه و ذخيره براى آن جهان بسيار بردارد.
شرح :
چون مرگ انسان يعنى انتقال و سفر او به جهان ديگر حتمى است پسعاقل غافل ازين معنى نباشد و دائم بفكر روز مراجعتش به وطن اصلى است كه آنجا ملكباقى و سراى ابدى است لذا بكار علم و معرفت وعمل صالح و احسان بخلق كه ذخيره و توشه يفر آخرت است مى پردازد در كلمه ديگرفرمودند: ثوب العلم يخلدك و لا يبلى و يبقيك و لا يفنى لباس علم و تقوىهميشه نو و مخلد و ابدى است و كهنه نشود و در عالم بقا برتن تست و هرگز فانىنگردد.
معاد آخرت
آخرت يعنى سراى ديگرى كه پس از مرگ بدانمنزل مى رويم و آنجا را تمام انبياء و اولياء و حكماى الهى بادليل و برهان واضح بر خلق ثابت كرده اند و آيات قرآن و سخنان على - عليه السلام -در نهج البلاغه و ساير اخبار و ادله حكماى اسلام و غيره همه بر آن متفقند، انبياء و اولياءديده اند و حكماى الهى و علماى ربانى به مقام علم اليقين و عين اليقين رسيده اند.
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لاتدرك ماتريد (من - ظ) الاخرة الابترك ما تشتهى من الدنيا
ترجمه :
هرگز به آنچه در عالم آخرت مى خواهى نمى رسى الابترك شهوت عالم دنيا.
شرح :
عالم دنيا سراى بدن حيوانى و آخرت منزل جان قدسى است و دنيا يعنى جهان پست و بىثبات و آخرت عالم بلند رتبه باقى و دايم و آن دومقابل يكديگرند و شرط وصول انسان بنعمت هاى ابدى و لذات حقيقى عالم آخرت آنست كهاز سر شهوات حرام دنيا بگذرد بلكه در حلال آن هم تا بتواند خود دارى كند كه فرمود:
حلاوة الدنيا توجب مرارة الاخرة شيرينى لذات دنيا موجب تلخى عالم آخرت استكس بمقامات عالى آخرت و درجات منيع بهشتى نرسد جز با ترك حظوظ نفسانى وشهوتهاى حيوانى در عالم دنيا و در كلمه ديگر فرمود:
افضل الطاعات هجر اللذات نيكوترين طاعتها دورى از لذات دنيا است .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يترك الناس شيئا من دينهم لا صلاح دنيا هم الافتح ماهو اضرمنه
ترجمه :
مردم كارى از امور دينشان را براى نفع دنياى خود ترك نمى كنند الا آنكه درى از ضرربيشتر برويشان گشوده مى شود
شرح :
يعنى وقتى انسان بطمع دنياى خود به معصيت و يا ترك طاعت خدا كه امر دين است پرداختاو نمى داند از جهل كه منفعت و ضرر بتقدير خداست و از خدا بايد خير و منفعت خواست نه ازترك فرمان خدا پس بواسطه عدم توجه بخدا و اعتماد بر سعى و كوشش خود اگر نفعىهم يافت در مقابل آن نفع درى از ضرر بمراتب بيشتر بروى خود بگشايد تا معلوم شودكه كليه منافع و خيرات را بايد از درگاه خدا خواست نه به ترك فرمان حق و الاعكسالعمل آن زيان دنيا و دين خواهد بود، و اگر بعكس كار دين را مقدم بر امور دنيا داشت هرچند زيانى در آن بود خدا منفعتى بمراتب بيشتر از آن ضرر به او عنايت خواهد فرمود ودر كلمه ديگر فرمود: هر كس به امر آخرتش اهتمام داشت خدا امور دنيايش را كفايت و اصلاحخواهد كرد.
و در كلمه ديگر فرمود:
ينبغى لمن عرف دارالفناء ان يعمل الدار البقاء هر كس دنيا را به فنا و بىوفائى و نا پايدارى شناخت سزد كه از او طمع ببرد و هر چه مى كند براى سراى آخرتكند.
تذكر اجتماعى
و غرض حضرت از اين كلام و ساير بياناتى كه در اين معنى فرموده آن نيست كه شخص در دنيا ((چون فناى او را مى بيند)) از هر كار و كسب و تجارت و هنر و صنعت دست بكشدو يكباره به نماز و عبادت و گوشه گيرى و ذكر و دعا پرداز و بهيچ كار دنيا توجهنكند، غرض البته اين نيست زيرا ما را عقل و شرع مامور بكسب و تجارت وعمل براى دنيا فرمود تا بخلق محتاج نباشيم و كسبحلال را معصوم - عليه السلام - فرمودند:
((نه جزء از ده جزء عبادت است )) يعنى اگر عبادات را ده قسمت كنيم نه قسم آنتحصيل كسب حلال است پس غرض ازين بيان در اين كلمه وامثال آن در اخبار بسيار كه فرمودند مؤ من و عاقل كار تنها براى آخرت مى كند و بدنياتوجهى ندارد آنست كه مؤ من و عاقل و شخص بيدار كار آخرت هر كار كه مى كند از تجارتو كسب و علم و هنر و غيره همان كار را خالص براى خدا و براى ذخيره آخرت كنند كه همدنياى او كاملا اصلاح شود و هم تمام اين اعمال ذخيره آخرت او شود پس كار آخرت نه تنهاعبادتست بلكه تمام كارها را اگر براى خدا كنيم كار آخرت است و ذخيره براى آن عالم ماخواهد بود و اگر علم و عبادت را هم براى دنيا كنيم آن هم كار دنياست و هيچ نفعى در آخرتندارد الا لله الدين الخالص دين هرعمل است كه براى خداست و هر چه براى خداست كار آخرت است چون هر كشت و كار و كسب وعلم و هنر و صنعت و مشاغل در عالم نظام خلقت لازم و تمام كارهاى دنيا واجب كفائى است وبايد براى آخرت كرد خلاصه آنكه تمام اعمال دنيا را مى توان براى آخرت كرد و تمامكارهاى آخرت را براى دنيا را مى توان براى آخرت كرد و تمام كارهاى آخرت را براىدنيا و اين تابع نيت و توجه بحقيقت دنيا و آخرت است پس اگر كسى عبادت را براى خودنمائى و مال را براى خوشگذرانى خواهد كار دنيا است ، و اگر كسب تجارت و صنعت و هنركند غرض و مقصود آن باشد كه پس از نظم معاش ضرورى ازمال حلال به احسان و صدقه و نشر خيرات و بسط علم و ايمان و دستگيرى از مستمندان وبيماران بكار برد آن علم و تجارت كار آخرتست و ذخيره نزد خداست كه فرمود عز منقائل رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و هكذا اگر طبيب در طبابتغرضش خدا و رفع رنج درد مندان و مريضان باشد، و عالم درتحصيل علم مقصودش هدايت جاهلان و تكميل ايمان مردم باشد، و غرض امير و وزير و عليهمالسلام همه خدا باشد كارشان ذخيره عالم بقا مى گردد رزقناالله تعالى مايحب ويرضى