1-(وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ دينا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ)(آل عمران / 85).
2-(ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبيّينَ...) (احزاب /41).
3-(...اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِْسْلامَ دينا...)(مائده / 3).
4-حلال محمّدٍ حلالٌ إ لى يوم القيامة وحرامه حرامٌ اءبداً الى يوم القيامة .
(اصول كافى ، ج 1، ص 58).
5-(اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ) (حجر/ 9).
6-اصول كافى ، ج 1، ص 86.
7-(نهج البلاغه ، صبحى صالح ، خطبهاول )، بايد دانست كه شناخت حقيقت هرچيزى يك نوع احاطه و برترى برآن چيز است وآشكار است كه آفريده شده هيچ گاه برآفريدگار، برترى نخواهد داشت تا به حقيقت اوپى برد و به ذات او آشنا شود و اگر بشرى تصور كند كه مى تواند به ذات خداوندپى برد، بداند كه طالب امر محالى شده است :
و به راستى كمال معرفت خداوند، دانستن ناتوانى خود است از معرفت ذات بىزوال او و در اصول كافى امام باقر( عليه السّلام ) مى فرمايد:
((تكلموا فى خلق اللّه و لا تتكلموا فى اللّه فان الكلام فى اللّه لا يزداد صاحبه الاّتحيّرا))، (كافى ، ج 1، ص 92).
يعنى : ((درباره خلق خدا سخن گوييد و درباره ذات او سخن نگوييد؛ زيرا گفتگو دربارهخداوند جز سرگردانى سخنگو نيفزايد)).
و در روايت ديگر است : ((من نظر فى اللّه كيف هوهلك )).
((هركه در خدا بينديشد كه چگونه است هلاك گردد)).
پس به جاى انديشيدن در چگونگى ذات خداوند و چگونگى قرب او كه جز سرگردانىبهره اى ندارد، بايد بينديشيد در قدرتها و حكمتهاى بى نهايت خداوند كه در تمام اجزاىجهان هستى نهفته است :
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
|
هرورقش دفتريست معرفت كردگار
|
و نيز بايد آدمى ، كوچكى و ناتوانى و نادانى خود را در نظر گيرد و نسبت هستى خود رابا جهان پهناور هستى بسنجد و حقارت و ناچيزى خويش را بشناسد تا طمع در شناخت ذاتبى زوال خداوند بزرگ جهان آفرين ننمايد.
در محفلى كه خورشيد اندر شمار، ذره است
|
خود را ميانه ديدن شرط ادب نباشد
|
وآنچه بى خردان مى گويند خدايى كه به چشم ديده نمى شود و به حقيقت او كسى نمىرسد چگونه مى توان باور كرد، در جواب گوييم حيات را كه بشر از شناخت حقيقت آنناتوان است و تنها آثار آن را درك مى كند آيا انكار آن صحيح است و همچنين برق و نيزروح شريف انسانى و مانند آنها از موجوداتى كه هستى آنها حتمى است ولى به شناخت حقيقتآنها راهى نيست و نيز از آنها پرسش مى كنيم آياعقل داريد يا نه اگر بگويند داريم ، گوييم چيزى را كه حس نكرديد و نديديد و بهحقيقت آن نرسيديد چگونه باور داريد و اگر بگويند نداريم ... مطلب تمام است :
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
|
نه در ذيل وصفش رسد دست فهم
|
كه خاصان در اين ره فرس رانده اند
|
بلا احصى از تك فرو مانده اند
|
8-مستمسك ، ج 1، ص 391.
9- صافات /180.
10-انعام /91.
11-بعض از حكماى اسلام وحدت وجود را به معناى وحدت صاحب مراتب توجيه كردهاند مانند نور كه يك حقيقت واحده است ليكن از حيث قوت و ضعف ، مراتب بى شمارى دارد.همچنين وجود، يك حقيقت است كه مرتبه اى از آن واجب و ازلى وحىّ بالذات عالم و قادربالذات است و مراتب ديگر وجود، ممكن و حادث و عالم و قادر بالغير است . البته ممكناترا هم مراتب غير متناهيه است .
و بعض ديگر وحدت وجود را توجيهات ديگرى كرده اند كهنقل آنها غير لازم و موجب طول كلام است .
12-((دور)) در اصطلاح فلاسفه و معقولين ، عبارت است از توقف دو امر بر يكديگركه نتيجه آن توقف شى ء بر نفس است . دور بر دو نوع است :
الف : ((دور مصرح )) كه توقف ميان دو امر باشد به نحوى كه هر يك متوقف بر ديگرىباشد مانند مثال متن .
ب : ((دور مضمر)) كه عبارت از دورى است كه مستلزم توقف شى ء بر نفس باشد بهواسطه چيز ثالثى . (اسفار، ج 1، ص 31).
13-براى توضيح دور و تسلسل گوييم : پيدايش گندم متوقف است بر كشت گندم وپيدايش جوجه مرغ متوقف است بر وجود تخم و پيدايش تخم هم متوقف است بر وجود مرغ وپيدايش حيوان متوقف است بر وجود نطفه در رحم و پيدايش نطفه متوقف است بر وجودحيوان كه در او توليد نطفه شود.
چنانچه ملاحظه مى كنيد در اين سه مثال ، پيدايش گندم موقوف بر پيدايش گندم وپيدايش حيوان موقوف بر پيدايش حيوان و اين دورى است آشكار.
واگر اين توقف را به عقب گرد ملاحظه كنيمتسلسل است ، مثلا گوييم پيدايش گندم در اين سه ، متوقف است بر كشت گندمى كه ازسال گذشته است و گندم سال گذشته از دوسالقبل و آن متوقف برگندم سه سال قبل و يك هزار تا بى نهايتسال و همچنين مرغ موجود از تخمى كه از مرغ قبل پديد آمده و مرغقبل از تخمى كه از مرغ قبل و هكذا و چون دور وتسلسل محال است پس به ناچار بايد بگوييم كه در ابتداى خلقت ، حضرت آفريدگار،حيوان را آفريد و در آن پيدايش تخم و نطفه براى توليدمثل قرار داده است .
14-اعراف / 143.
15-(... سُبْحانَكَ تُبْتُ اِلَيكَ واَنَا اَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ) (اعراف / 143).
((رجعت الى معرفتى بك عن جهل قومى منهم بانك لاترى )).
16-آل عمران / 54.
17-آل عمران / 178.
18-(كافى ، ج 2 / 452. بحارالا نوار، ج 73 / 387)، عن الصادق ( عليه السّلام )((اذا اراداللّه عزّوجلّ بعبد خيرا فاذنب ذنبا اءتبعه بنقمة و يذكّره الاستغفار، واذا اراد اللّهبعبد شرّا فاذنب ذنبا اءتبعه بنعمة لينسيه الاستغفار، ويتمادى به ، وهو قوله تعالى(سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ) )).
19-آل عمران / 54.
20-يونس / 21.
21-اعراف / 183.
22-شورى / 40.
23-فاطر / 43.
24-آل عمران / 54.
25-انفال / 30.
26-اصول كافى ، ج 1، ص 160، ح 13.
27-نهج البلاغه ، صبحى صالح ، قصار الحكم 250، ص 511.
28-مفاتيح الجنان ، تعقيبات نماز عصر.
29-نساء / 98 99.
30-درباره مستضعفين در پاسخ به سؤال شماره 34 توضيحات ديگرى داده شده است ، به پاسخ سؤال مذكور مراجعه شود.
31-مدثر / 31.
32-محمد / 17.
33-نساء / 116.
34-بقره / 34.
35-اصول كافى ، ج 4، ص 93 - 94.
36-اصول كافى ، ج 4، ص 97.
37-غافر / 60.
38-اعراف / 172.
39-رعد / 39.
40-مفاتيح الجنان ، دعاى ندبه .
41-اسراء / 33.
42-رعد / 39.
43-بحارالا نوار، ج 78 / 83.
44-كافى ج 1 / 146 عن احدهما( عليهماالسّلام ) ((ماعبداللّه بشى ءمثل البداء)).
همان مدرك ((ما عظم اللّه بشى ء مثل البداء)).
و در بحارالا نوار، ج 27، ص 286 عن الباقر( عليه السّلام )((ماارسل اللّه نبيا من انبيائه الى احد حتى ياءخذ عليه ثلاثة اشياء، قلت : واىّ شى ء هويا سيّدى ؟ قال : الاقرارللّه بالعبودية والواحدانية وان اللّه يقدم ما يشاء ...)).
45-كافى ، ج 1 / 148، عن الصادق ( عليه السّلام ) :((لو علم الناس ما فىالقول بالبداء من الاجر مافتروا عن الكلام فيه )).
46-فرقان / 20.
47-كافى ج 3، ص 354، عن عبداللّه بن ابى يعفورقال : ((شكوت الى ابى عبداللّه ( عليه السّلام ما القى من الاوجاع و كان مسقاما (اىكثيرالسقم ) فقال لى : يا عبداللّه لو يعلم المؤ من ماله من الا جر فى المصائب لتمنى انهقرض بالمقاريض )).
48-يونس / 44.
49-بحارالا نوار، ج 84، 264.
50-فى البحارالا نوار ج 73، ص 354، عن الصادق ( عليه السّلام ):((من يموتبالذنوب اكثر ممن يموت بالا جال و من يعيش بالاحسان اكثر ممن يعيش بالا عمار)).
51-ان جنة آدم من جنان الدنيا تطلع فيه الشمس و القمر ولو كانت من جنان الاخرة اوالخلد لما اخرج منها.
52-حجر / 37 38.
53-كهف / 50.
54-اعراف / 27.
55-سباء / 21.
56-اصول كافى ، ج 4، ص 215.
57-مفاتيح الجنان : زيارت امام حسين (عليه السّلام ) در عيد فطر و قربان .
58-بحارالا نوار، ج 35، ص 156.
59-اعتقادات صدوق ، ص 85، باب 40.
60-اسراء / 92.
61-اسراء / 93.
62-اسراء / 90.
63-اسراء / 91.
64-اسراء / 92.
65- اسراء / 93.
66- اسراء / 93.
67-اسراء / 59.
68-حديد / 25.
69-اسراء / 1.
70-تفسير سوره والنجم از بيانات حضرت آيت اللّه دستغيب در مورد معراج كاملا بحثشده است .
71-قمر / 1.
72-انفال / 17.
73-احزاب / 9.
74-توبه / 25.
75-قمر / 45.
76-انفال / 12.
77-فتح / 20.
78-اسراء / 1.
79-قمر / 1.
80-يوسف / 24.
81-عيون الاخبار الرضا (ع )، ج 1، ص 201.
82-فتح / 8.
83-معانى الاخبار، ص 65.
84-توبه / 71.
85-فصلت / 31.
86-مائده / 67.
87-مائده / 3.
88-معارج / 1.
89-در كتاب جامع السعادات نراقى روايت شده است كه پيكان در پاى اميرالمؤ منينعلى ( عليه السّلام ) جاى گرفت و كسى نتوانست آن را بيرون آورد پس فاطمه - سلاماللّه عليها - فرمود در حال نماز على ( عليه السّلام ) آن را بيرون آوريد احساس درد نمىنمايد پس آن را در حال نماز بيرون كشيدند و آن حضرت احساس نفرمود. اين روايت هرچندمشهور است ليكن سند درستى براى آن ديده نشده و تصورظاهر روايت هممشكل است ، چطور پيكان در پاى انسان فرو مى رود و در آن مى ماند آيا آهن يا چوبى كهدر نوك آن آهن است در پاى مبارك امام ( عليه السّلام ) مانده بود آيا پيكان به آن وضعكذايى ممكن است در پاى انسان بماند و انسان بتواند آرام بگيرد و امام طاقت بيرون آوردنآن را نداشته باشد جز در حال نماز. مگر اينكه بگوييم ريزه هاى شكسته كوچك پيكان درپاى مبارك امام مانده بود چنانچه كلمه ((نصل )) كه در روايت است شاهد آن است .
بعضى در جمع بين اين روايت و روايت عطا كردن آن حضرت انگشترى خود را بهسائل در حال نماز هنگامى كه سائل محروم مى خواست از مسجد خارج شود گويند كسى كهدر حال نماز بيرون آوردن پيكان را احساس نكرد چگونه متوجهحال سائل شد، در جواب گوييم حضور قلب در نماز مراتب دارد؛ اولين مرتبه اش توجهبه حضرت آفريدگار است با بقاى توجه به امور ديگر، آخرين مرتبه اش حالتاستغراق و تمام توجه به خداوند است به طورى كه از غير او به طور كلى منصرف استو آشكار است كه حالت استغراق دايمى نبوده است بلكه در پاره اى از اوقات و حالات درنماز و غير آن داشته اند و بالجمله آن حضرت در تمام نمازهايش حضور قلب داشته اندليكن حالت استغراق در پاره اى از آنها يا در بعض حالات نماز داشته اند.
و نيز گوييم عطاى آن حضرت در حال ركوع ، با حضور قلب در نماز منافات ندارد؛ زيراعبادت در ضمن عبادت بوده و هر دو امتثال امر خداوند و در حالى كه اطاعت فرمود امر بهركوع را، اطاعت فرمود امر به زكات را چنانچه در آيه شريفه است :(وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْراكِعُونَ) و خلاصه هر دو عمل در اثر توجه به حضرت آفريدگار و بندگى وفرمانبردارى از او بوده است .
90-مفاتيح الجنان / زيارت عاشورا.
91-مفاتيح الجنان ، تعقيبات نماز عصر.
92-نساء / 172.
93-احزاب / 33.
94-احزاب / 33.
95-عن ام سلمة : ان رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله ) كان فى بيتها فاءتتهفاطمة ببرمة فيها حريرة فقال لها: ادعى زوجك وابنيك . قالت ام سلمة : فدخلوا عليهفجلسوا ياءكلون معه وهو على منامة له ، على دكان تحته كساء خيبرى . قالت : وانا اصلىفى الحجرة ، فانزل اللّه عزّوجلّ:(اِنَّما يُرِيدُاللّهِ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الْرِجْساَهْل الْبَيتَ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً )؛ قالت : فاءخذفضل الكساء فعشاهم به ثم اءخرج يده فاءلوى بها الى السماء ثمقال : اللهم هؤ لاء اءهل بيتى وخاصتى فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا. قالت : فادخلتراءس البيت فقلت : وانا معكم يا رسول اللّه ؟!قال : انك الى خير، انك الى خير (الفصول المهمة ، ص 205، چاپ النعمان . و اسبابالنزول ، ص 299).
96-تكوير / 5.
97-انعام / 38.
98-سجده / 17.
99-مائده / 60.
100-بقره / 65.
101-طارق / 9.
102-اسراء / 97.
103-بحار، ج 70، 209.
104-نباء / 18.
105-تفسير مجمع البيان ، ج 10، ص 423.
106-بيّنه / 8.
107-بقره / 167.
108-بحار، ج 70 / 209.
109-مؤ منون / 100.
110-زيارت جامعه .
111-انعام / 28.
112-اعراف / 179.
113-انفال / 22.
114-نمل / 83.
115-بحارالا نوار، ج 53، ص 40.
116-قدر / 1.
117-بقره / 185.
118-دخان / 3.
119-اسراء / 106.
120-كافى ، ج 2، ص 628 629.
121-آل عمران / 181.
122-مؤ من / 60.
123-بقره / 216.
124-بقره / 186.
125-نمل / 62.
126-نساء / 3.
127-نساء / 129.
128-فروع كافى ، ج 5، ص 362. وسايل الشيعه ، ج 7، ص 86.
129-نساء / 129.
130-بقره / 283.
131-بحارالا نوار، ج 87، 223.
132-انعام / 151.
133-نساء / 36.
134- معانى الاخبار، ص 272.
135- معانى الاخبار، ص 272.
136-وسائل ، ج 11، ص 483، باب 31، حديث 1.
137-قدر / 3.
138-حج / 27.
139-آل عمران / 103.
140-منافقون / 4.
141-بقره / 74.
142-حجرات / 12.
143-بقره / 187.
144-صافات / 49.
145-بحار، ج 52، ص 122.
146-بحارالا نوار، ج 70، ص 385.
147-روضة الكافى ، ج 8/198.
148-بحارالا نوار، ج 58، ص 310.
149-جمعه / 4.
150-بينه / 5.
151-فروع كافى ، ج 1، ص 330.
152-نهج البلاغه ، صبحى صالح ، نامه 45.
153-بحارالا نوار، ج 70، ص 22. محاسن برقى ، ج 1، ص 291.
154-بحارالا نوار، ج 70، ص 22. محاسن برقى ، ج 1، ص 291.
155-آل عمران / 191.
156-بحارالا نوار، ج 1، ص 226.
157-نهج البلاغه ، صبحى صالح ، ص 419، نامه 45.
158-كافى ، ج 2، ص 307 و بحار، ج 73، ص 250.
159-نساء / 32.
160-اخيرا كتاب ((استعاذه )) از بيانات مؤ لف منتشر شده به آنجا مراجعه شود.
161-(وَاَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيْهِم ...)،(سورهنحل / 44).
162-(فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)(نحل / 43).
163-(فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤ مِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِىاَنْفُسِهِمْ حَرَجا مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما).(نساء / 65).
164-((مَنْ ماتَ لا يَعْرِفُ اِمامَهُ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَةً ....))، (كافى ، ج 2، ص 208).
165-(يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ ...)(اسراء / 71).
166-شرح اين خطبه شريف به عنوان ((بندگى راز آفرينش )) از آثار مؤ لفمحترم به چاپ رسيده است .
167-بحار، ج 78، ص 380.
168-بحارالا نوار، ج 100، ص 80.
169-بحار، ج 25، ص 167، نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، خطبه 131، ص 407.
170- نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، خطبه 131، ص 407.
171- نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، خطبه 131، ص 407.
172- نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، خطبه 131، ص 407.
173-نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، خطبه 3، ص 52.
174-فان قال[قائل ]: فلم جعل اولى الامر وامر بطاعتهم ؟ قيل :لعلل كثيرة ،
منها: ان الخلق لما وقفوا على حد محدود و امروا ان لا يتعدوا ذلك الحد لما فيه من فسادهم لميكن يثبت ذلك ولا يقوم الاّبان يجعل عليهم فيه امينا يمنعهم من التعدىوالدخول فيما حظر عليهم ، لانه لو لم يكن ذلك لكان احد لا يترك لذته ومنفعته لفسادغيره ، فجعل عليهم قيما يمنعهم من الفساد ويقيم فيهم الحدود والاحكام ،
ومنها: انا لانجد فرقة من الفرق ولاملة من الملل بقوا وعاشوا الابقيم ورئيس ولما لابد لهممنه فى امرالدين والدنيا، فلم يجز فى حكمة الحكيم ان يترك الخلق مما يعلم انه لابد لهمنه ، ولاقوام لهم الا به فيقاتلون به عدوهم ويقسمون فيئهم ويقيم لهم جمعهم وجماعتهم ،ويمنع ظالمهم من مظلومهم .
ومنها: انه لو لم يجعل لهم اماما قيما امينا حافظا مستودعا، لدرست الملة و ذهب الدين و غيرتالسنن والاحكام ولزاد فيه المبتدعون و نقص منه الملحدون و شبهوا ذلك على المسلمين لاناوجدنا الخلق منقوصين محتاجين غير كاملين مع اختلافهم واختلاف اهوائهم و تشتت انحاءهم فلولم يجعل لهم قيما حافظا لما جاء به الرسول ( صلّى اللّه عليه و آله ) لفسدوا على نحوما بينا و غيرت الشرايع والسنن والاحكام والايمان وكان فى ذلك فساد الخلق اجمعين .(عيون اخبارالرضا( عليه السّلام ) )، ج 2، باب 34، ص 100).
175-(وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ دينا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ...)(آل عمران / 85).
176-(... وَلكِنْ رَسُولَ اللّهِ وخاتَمَ النَّبِيينَ ...)، (احزاب / 40).
177-(... اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِْسْلامَدينا...)، (مائده / 3).
178-(...وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْديلا)، (احزاب / 62).
179-عن ابى جعفر( عليه السّلام )قال :اذاقام قائمنا وضع اللّه يده على رؤ وسالعباد فجمع بها عقولهم و كملت به احلامهم.(اصول كافى ، ج 1، ص 29، كتاب العقل والجهل ، حديث 21).
180-السمع والطاعة فيما تحبون وتكرهون .
181-امام فخر رازى در تفسير آيه مباهله گويد: از كلمه ((انفسنا)) مى توان گفت همانطورى كه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) از همه پيغمبرانافضل بوده على ( عليه السّلام ) هم مانند نفسرسول اللّه ( صلّى اللّه عليه و آله افضل از همه پيغمبران است .
182-حضرت امام خمينى - مدظله العالى - در وجوب اطاعت با امام زمان ( عليه السّلام )مساوى است . و اما از جهت مقام ولايت تكوينى ، خودش مكرر مى فرمايد! ارواحنا لتراب مقدمهفداه ؛ يعنى جان ما فداى خاك پاى امام زمان باد!
183-ر.ك : به كتاب معروف ((عروة الوثقى )) تاءليف مرحوم علامه محقق يزدى كهاز كتب فتواست و همه بزرگان متاءخرين و معاصرين بر آن حاشيه نوشته اند در كتاب((صوم )) در مساءله 10، فصل 12.
184-البته نيمه شب كه در اينجا به دست مى آيدمعادل نصف ما بين غروب و طلوع آفتاب است و نيمه شب شرعى كه نصف ما بين غروب وطلوع مى باشد كمى قبل از آن است .
185-مقاله اى از كتاب اسلام و نابسامانيهاى روشنفكران به قلم محمد قطب و باترجمه : محمد على عابدى (مربوط به سؤ ال 58).
186-اسراء / 70.
187-(وَاءعْبُدُوا اللّه ولاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيئاً وَبالوَالِدَيْنِ إ حسَناً... وَمَا مَلَكَتْاءَيْمنُكُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ مُختَالاً فَخُوراً )(نساء / 36).
188-(وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً اَنْ يَنْكِحَ ... ) (نساء / 25).
189-(وَمَا كَانَ لِمُؤ منٍ اءَن يَقْتُلَ مُؤ مِناً إ لاّ خَطَاءً وَمَن قَتَلَ مُؤ مِناً خَطَاءً فَتَحْرِيرُرَقَبَةٍ مُّؤ مِنَة وَدِيَّةٌ مُّسَلَّمَةٌ إ لَى اَهْلِهِ...) (نساء / 92).
190-(اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساكِينِ وَالْعامِلِينَ عَلَيها ... ) (توبه / 60).
191-گرچه اصلمطلب درست و بسيار جالب است كه اسلام از اين نظر بردگى را چنان محكوم كرد كهبرده توانست در موضوع بودجه مسلمانان عمر را استيضاح نمايد، اما از نظر انتخاب بهزمامدارى ، اين قضيه دليل بر محكوميت عمر است ؛ زيرا به عقيده ما خلافت انتخابى نيست .
192-(وَقاتِلُوا فِى سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّه لا يُحِبُّالْمُعْتَدِينَ ) (بقره / 190).
193-(وَقاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدَّينُ كُلُّهُ للّهِ...)(انفال / 39).
194-(لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الْرُشْدُ مِنَ الْغَىِّ ... )(بقره / 256).
195-(وَاِنْ جَنَحُوا لِلسِّلْمِ فَاجْنَحْ لَها ... )(انفال / 61).
196-(... فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيهِ بِمِثْلِ مَااعْتَدَى عَلَيكُمْ ... ) (بقره /194).
197-(... فَشُدُّوا الْوِثاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُو إ مّا فِداءً حَتّى تَضَعَ الْحَرْبُ اءَوْزَارَها ... )(محمد / 4).