|
|
|
|
|
|
تفسير آيه :(140) وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَبِ اءَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ءايَتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَاءُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إ ذاً مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَفِقِين َوَالْكَفِرينَ فِى جَهَنَّمَ جَمِيعاً ترجمه : همانا خداوند در قرآن (اين حكم را) بر شما نازل كرده است كه هرگاه شنيديد آيات خدا مورد كفر يا تمسخر قرار مى گيرد با آنان ، همنشينى نكنيد تا به سخن ديگرى مشغول شوند، وگرنه شما هم مانند آنان خواهيد بود. هماناخداوند همه ى منافقان و كافران را در دوزخ جمع مى كند. نكته ها O مشابه اين آيه ، آيه ى 68 سوره ى انعام است كه خطاب به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: اگر ديدى كسانى در آيات ما ياوه سرايى مى كنند. از آنان اعراض كن تا موضوع بحث آنان عوض شود. (واذا راءيت يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم يخوضوا فى حديث غيره ) پيام ها 1- انسان ، در برابر گفته هاى ناحقّ ديگران نبايد بى تفاوت باشد. (اذا سمعتم ... فلاتقعدوا معهم ) 2- مجامله و سكوت در جلسه گناه ، گناه است . (يكفر بها... فلا تقعدوا) 3- يا محيط فاسد را عوض كنيد، يا از آن محيط خارج شويد. (فلاتقعدوا معهم ) 4- تنها گناه نكردن ومستقيم بودن كافى نيست ، بايد بساط گناه را به هم زد و جلو انحراف ديگران را هم گرفت . (فلاتقعدوا معهم حتّى يخوضوا فى حديث غيره ) 5- نبايد به بهانه و عنوان آزادى بيان ، سعه ى صدر، تسامح ، خوش اخلاقى ، مدارا، حيا، مردم دارى ، و امثال اينها، در مقابل تمسخر دين سكوت كرد. (سمعتم ... يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم ) 6- تعصّب و غيرت دينى و موضعگيرى و برخورد شرط ايمان واقعى است . (فلا تقعدوا معهم ) 7- تشويق و تقويت كفر و استهزاى دين ، به هر نحو كه باشد هرچند به صورت سياهى لشكر حرام است . (فلا تقعدوا معهم ) 8- شرط مصاحبت با ديگران ، آن است كه ضرر فكرى و مكتبى نداشته باشد. (سمعتم ... يكفر بها يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم ) 9- هم رابطه و هم قطع رابطه ، هركدام بجاى خود لازم است ، هم جاذبه و هم دافعه . (فلا تقعدوا معهم ) 10- كسى كه راضى به گناه ديگران باشد، شريك گناه است . (انّكم اذاً مثلهم ) 11- سكوت در برابر ياوه گويى هاى كفّار، نوعى نفاق است . (ان الله جامع المنافقين ) 12- همنشينى هاى آخرت ، جزاى همنشينى هاى دنيوى است . (ان الله جامع المنافقين والكافرين فى جهنّم ) تفسير آيه :(141) الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوَّاْ اءَلَمْ نَكُنْ مَّعَكُمْ وَإ نْ كَانَ لِلْكَفِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوَّاْ اءَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللّهُ للِكَفِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ترجمه : (منافقان ) كسانى اند كه پيوسته (از سر بدخواهى ) مراقب شما هستند تا اگر از سوى خدا براى شما پيروزى باشد، گويند: آيا ما با شما نبوديم ؟ (پس بايد در افتخارات و غنائم شريك شويم ) اگر براى كفّار بهره اى (از پيروزى ) بود، (به كفّار) گويند: آيا ما مشوّق شما (براى جنگ با مسلمانان ) و بازدارنده شما از گزند آنان و عدم تسليم در برابر) مؤ منان نبوديم ؟ پس خداوند روز قيامت ، ميان شما داورى خواهد كرد. و خداوندهرگز راهى براى سلطه ى كفّار بر مسلمانان قرار نداده است . نكته ها O قرآن ، از پيروزى مسلمانان با كلمه ى ((فتح )) و پيروزى كفّار با واژه ى ((نصيب )) تعبير كرده است ، تا بفهماند رونق كفر، زودگذر است و فرجام نيك و پيروزى واقعى ، با حقّ است . O ((نَستَحوذ)) از ريشه ى ((حوذ)) به معناى عقبِ ران گرفته شده است . زيرا شتربان براى سوق و حركت دادن شتر، به آن قسمت ضربه مى زند و در اينجا مراد، تشويق كفّار به جنگ عليه مسلمانان است . O فقها در مسائل مختلف فقهى ، براى اثبات عدم تسلّط كفّار بر مؤ منان ، به جمله ى (لن يجعل الله ) استناد مى كنند. البتّه رفت و آمد و كسب اطلاع و آموزش ديدن و تبادل فرهنگى و اقتصادى ، اگر سبب سلطه كفّار و ذلّت مؤ منان نباشد مانعى ندارد. چون در روايات مى خوانيم : آموزش ببينيد، گرچه به قيمت مسافرت به كشور چين باشد. و يا پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كافر اسيرى ، ده مسلمان را آموزش دهد او را آزاد مى كنم . و در زمان معصومين عليهم السّلام معاملات ميان مسلمانان و ديگران انجام مى شده است . پيام ها 1- منافقان فرصت طلبند واز هر پيشامدى به سود خود بهره مى گيرند. (يتربّصون بكم ...) 2- منافقان جاسوسان كفّار، و مشوّق آنان براى جنگ با مسلمانانند. (نستحوذ) 3- روز قيامت ، با داورى به حقّ خدا، همه ى نيرنگ ها و نفاق ها آشكار مى شود. (فالله يحكم بينكم يوم القيامة ) 4- مؤ منان ، حقِ پذيرفتن سلطه ى كافران را ندارند، و سلطه پذيرى نشانه نداشتن ايمان واقعى است . (لن يجعل الله للكافرين على المؤ منين سبيلا) 5- بايد كارى كرد كه كفّار از سلطه بر مؤ منان براى هميشه ماءيوس باشند. (لن يجعل الله ...) 6- هر طرح ، عهد نامه ، رفت و آمد و قراردادى كه راه نفوذ كفّار بر مسلمانان را باز كند حرام است . پس مسلمانان بايد در تمام جهات سياسى ، نظامى ، اقتصادى و فرهنگى از استقلال كامل برخوردار باشند. (لن يجعل الله للكافرين ...) تفسير آيه :(142) إِنَّ الْمُنَفِقِينَ يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَدِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوَّاْ إِلَى الصَّلَوةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَآءُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلا قَلِيلاً ترجمه : همانا منافقان با خدا مكر و حيله مى كنند در حالى كه خداوند (به كيفر عملشان ) با آنان مكر مى كند. و هرگاه به نماز برخيزند با كسالت برخيزند، آن هم براى خودنمايى به مردم و خدا را جز اندكى ياد نمى كنند. نكته ها O منافق ، كسى است كه در ظاهر احكام دينى را به جاى مى آورد، امّا انگيزه هاى او الهى نيست . نماز مى خواند، امّا از روى رياكارى ، كسالت و غفلت . او گمان مى كند با اين روش خدا را فريب مى دهد، در حالى كه نمى داند خودش را فريب داده و خداوند به درون او آگاه است و جزاى فريبكارى او را مى دهد. O امام رضا عليه السّلام مى فرمايد: چون خداوند، جزاى خدعه آنان را مى دهد، به اين كيفر الهى ، خدعه گفته مى شود.(403) O نماز مطلوب ، عاشقانه ، خالصانه و دائمى است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: آنان كه نماز را به آخر وقت مى اندازند و فشرده مى خوانند، نماز منافقان را انجام مى دهند.(404) O قرآن نسبت به مؤ منان جمله ى (اقامواالصلوة ) به كار مى برد ولى درباره ى منافقين جمله ى (قاموا الى الصلوة ) و تفاوت ميان (اقاموا) و (قاموا) تفاوت ميان برپاداشتن و به پا خواستن است . پيام ها 1- فريبكارى ، بى نشاطى در نماز، رياكارى و غفلت از ياد خدا، از نشانه هاى نفاق است . (ان المنافقين يخادعون ، يراؤ ون ، لا يذكرون ) 2- منافقان بدانند كه با خدا طرفند. (و هو خادعهم ) 3- كيفر خدا متناسب با عمل است . (يخادعون الله و هو خادعهم ) 4- نماز منافقان نه روحيّه دارد، نه انگيزه ، نه مقدار. (كسالى ، يراؤ ون ، قليلاً) تفسير آيه :(143) مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَ لِكَ لاََّ إِلَى هََّؤْلاََّءِ وَلاََّ إِلَى هََّؤْلاََّءِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً ترجمه : (منافقان ) بين كفر و ايمان سرگشته اند، نه با اين گروه اند و نه با آن گروه و خداوند هر كه را گمراه كند، براى او راه نجاتى نخواهى يافت . نكته ها O ((تَذَبذُب )) حركت چيزى است كه در هوا آويخته باشد و هيچ جايگاه و پايگاه محكم و استوارى در روى زمين نداشته باشد. پيام ها 1- منافقان ، استقلال فكر و عقيده ندارند به هر حركتى مى چرخند، به ديگران وابسته و بى هدف سرگردانند. (مذبذبين بين ذلك ) 2- منافق ، آرامش ندارد. چون پيوسته بايد موضع جديد، تصميم فورى و عجولانه بگيرد. (مذبذبين بين ذلك ) 3- در مواضع اعتقادى و بينش فكرى ، قاطعيّت لازم است . (مذبذبين بين ذلك ) 4- منافق ، مورد قهر خداوند است . (من يضلل الله ) 5- نفاق ، درد بى درمان است . (فلن تجدله سبيلاً) تفسير آيه :(144) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَفِرينَ اءَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ اءَتُرِيدُونَ اءَنْ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَناً مُّبِيناً ترجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كافران را به جاى مؤ منان دوست و سرپرست خود نگيريد، آيا مى خواهيد براى خداوند دليل و حجّت آشكار عليه خودتان قرار دهيد؟ نكته ها O مؤ منان حقّ پذيرفتن ولايت كفّار را ندارند، ولى منافقان با كافران رابطه ى تنگاتنگ دارند. قرآن ، كفّار را شيطان هاى منافقان (خلوا الى شياطينهم )(405) و برادران منافقان معرفى مى كند (الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا)(406) تعبيرات قرآن در آيات 139 و 141 مبين كيفيّت رابطه ى آنان با كفّار بود. پيام ها 1- پذيرش ولايت كفّار با ايمان سازگار نيست . يك دل ، دو دوستى برنمى دارد. (يا ايها الّذين آمنوا لاتتّخذوا...) 2- تولّى و تبرّى ، دوستى با مؤ منان و دورى از كافران ، لازمه ى ايمان است . (لاتتّخذوا الكافرين اولياء من دون المؤ منين ) 3- از هر نوع اختلاط، رفاقت و قراردادى كه نتيجه اش به زيان مسلمانان باشد، بايد پرهيز كرد. (لاتتّخذوا الكافرين اولياء) 4- در سياست خارجى ، روابط سياسى و اقتصادى ، گزينش ها و عزل و نصب ها، هر اقدامى كه به سلطه ى كفّار بر مسلمانان انجامد حرام و محكوم است . (لاتتّخذوا الكافرين اولياء) 5- مسلمان ذلّت پذير، در برابر خداوند پاسخى ندارد. (اتريدون ان تجعلوالله ...) تفسير آيه : (145) إِنَّ الْمُنَفِقِينَ فِى الدَّرْكِ الاَْسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً ترجمه : قطعاً منافقان ، در پست ترين عمق آتشند وهرگز براى آنان هيچ ياورى نمى يابى . نكته ها O ((دَرك ))، عميق ترين نقطه ى درياست . به مطلبى هم كه عمق آن فهميده شود، مى گويند: درك شد. به پله هايى كه رو به پايين مى رود ((درك ))، و به پله هايى كه رو به بالا مى رود ((درجه )) مى گويند. همان گونه كه بهشت ، درجات دارد، دوزخ هم دركات دارد. پيام ها 1- جايگاه منافقان در دوزخ از كفّار بدتر است . (فى الدرك الاسفل ) 2- دوزخ ، مراتب و درجاتى دارد. (فى الدرك الاسفل ) 3- در قيامت ، راهى براى نجات منافقان نيست . (لن تجدلهم نصيراً) 4- شفاعت ، شامل حال منافقان نمى شود. (لن تجدلهم نصيراً) تفسير آيه :(146) إِلا الَّذِينَ تَابُواْ وَاءَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَاءَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَاءُوْلََِّكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ اءَجْراً عَظِيماً ترجمه : مگر آنان كه توبه كرده و (گذشته ى خود را) اصلاح نموده و به (دامن لطف ) خدا پناه برده و براى خدا از روى اخلاص به دين گرويده اند، پس اينان در زمره ى مؤ منان هستند وبزودى خداوند به مؤ منان ، پاداشى بزرگ خواهد داد. پيام ها 1- راه توبه ، براى همه حتّى منافقان باز است و آنان را از ((درك اسفل )) به بهشت اعلا مى رساند. (الاّ الّذين تابوا) 2- انسان آزاد است و مى تواند آگاهانه تغيير جهت دهد. (تابوا) 3- همراه با شديدترين تهديدها، به مردم اميد هم بدهيد. (فى الدرك الاسفل ... الا الذين تابوا) 4- توبه تنها يك اظهار پشيمانى نيست ، بلكه بازسازى همه جانبه است . (اصلحوا، اعتصموا، اخلصوا) 5- توبه ى هر گناهى ، به شكلى است . توبه ى نفاق ، اصلاح به جاى تخريب ، اعتصام به خداوند به جاى وابستگى به اين و آن ، و اخلاص به جاى ناخالصى است . (اصلحوا و اعتصموا و اخلصوا) 6- التقاط در عقايد و انديشه ، ممنوع است . (اخلصوا دينهم لله ) 7- منافقانِ توّاب ، در جدا شدن از هم فكرانشان احساس غربت نكنند. چون دوستان بهترى مى يابند. (فاولئك مع المؤ منين ) 8- مؤ منان ، از توبه كنندگان واقعى استقبال كنند و آنان را از خود بدانند. (فاولئك مع المؤ منين ) تفسير آيه :(147) مَّا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَءامَنْتُمْ وَكَانَ اللّهُ شَاكِراً عَلِيماً ترجمه : اگر شكر گزاريد و ايمان آوريد، خداوند مى خواهد با عذاب شما چه كند؟ در حالى كه خداوند همواره حقّ شناس داناست . پيام ها 1- كيفرهاى الهى ، بر پايه ى عدالت اوست ، نه انتقام و قدرت نمايى . عامل عذاب ، خود انسان هايند. (مايفعل الله بعذابكم ان شكرتم ) 2- شناخت نعمت هاى او و شكر آنها، زمينه ى قبول دعوت و ايمان است . (شكرتم و آمنتم ) 3- ايمان به خداوند، بارزترين جلوه شكرگزارى است . (ان شكرتم و آمنتم ) 4- شكر، هم مايه ى نجات از قهر، هم سبب دريافت لطف بيشتر است . (مايفعل اللّه بعذابكم ، كان الله شاكراً) 5- اگر شما شكر كنيد، خداوند هم نسبت به شما شاكر است . (كان الله شاكراً) 6- خداوند، با آنكه بى نياز است ، ولى از بنده ى كوچكش تشكّر مى كند. چرا ما شكر او را به جا نياوريم ؟! (ان شكرتم ، كان الله شاكراً) جزء ( 6 ) تفسير آيه :(148) لاَ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَّءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً ترجمه : خداوند، آشكار كردن گفتار بد را دوست نمى دارد، مگر از كسى كه به او ستم شده باشد و خداوند، شنواى داناست . نكته ها O اين آيه به مظلوم ، اجازه دادخواهى و فرياد مى دهد، نظير آيه ى 41 سوره شورى كه مى فرمايد: (و لِمَن انتَصر بعد ظلمِه فَاولئك ما عَليهم مِن سبيل ) و هركس پس از ستم ديدن ، يارى جويد و انتقام گيرد، راه نكوهشى بر او نيست . O افشاى زشتى ها را بارها قرآن منع كرده واز گناهان كبيره شمرده و وعده عذاب داده است . از جمله آيه 19 سوره نور كه علاقه به افشاى زشتى هاى مؤ منان را گناه مى داند: (انّ الذين يحبّون ان تشيع الفاحشة فى الّذين آمنوالهم عذاب اليم فى الدنيا والاخرة ) O در تعبير (من ظُلم ) چند احتمال است : 1- به معناى ((ممن ظلم )) باشد، يعنى فرياد كسى كه مورد ظلم قرارگرفته ، جايز است . 2- به معناى ((لمن ظلم ))، يعنى فرياد به نفع مظلوم ، هر چند خودش مظلوم نباشد. 3- به معناى ((على من ظلم ))، يعنى فرياد اعتراض آميز به مظلومى كه ساكت نشسته و ذلّت مى پذيرد. البتّه احتمال اوّل ، نزديك ترين وجوه است . O آنچه حرام است ، افشاى عيوب مردم در برابر ديگران است ، نه بازگويى عيوب افراد به خود آنان . چون پيامبر خدا فرموده است : مؤ من ، آيينه ى مؤ من است .(407) O امام صادق عليه السّلام درباره ى اين آيه فرمودند: كسى كه افرادى را مهمان كند، ولى از آنان به صورت ناشايست پذيرائى كند، از كسانى است كه ستم كرده و بر مهمان باكى نيست كه درباره او چيزى بگويند.(408) پيام ها 1- قانون كلّى و اصلى ، حرمت افشاگرى و بيان عيوب مردم است ، مگر در موارد خاص . (لايحبّ اللّه الجهر بالسوء) 2- افشاى عيوب مردم ، به هر نحو باشد حرام است . (با شعر، طنز، تصريح ، تلويح ، حكايت ، شكايت و ...) (لايحب الله الجهر بالسوء من القول ) 3- نشانه ى جامعه اسلامى آن است كه مظلوم بتواند با آزادى كامل ، عليه ظالم فرياد بزند. (الجهر بالسوء من القول الا من ظُلم ) 4- غيبت مظلوم از ظالم جايز است . (الجهر بالسوء من القول الا من ظُلم ) 5- اسلام ، حامى ستمديدگان است . (الاّ من ظُلم ) 6- سوء استفاده از قانون ممنوع است . ستمگران بدانند كه حرمت غيبت ، راه ستمگرى را برايشان نمى گشايد. (الا من ظُلم ) 7- تنها مظلوم ، اجازه ى غيبت از ظالم را دارد، آن هم در مورد ظلم او، نه عيوب ديگرش .(409) (الاّ من ظُلم ) 8- ظالم ، در جامعه ى اسلامى احترام ندارد، بايد محكوم و به مردم معرفى شود. (لايحبّ الله الجهر بالسوء... الا من ظُلم ) 9- در تزاحم ارزش هاى انسانى ، بايد اهم و مهم رعايت شود. ارزش دفاع از مظلوم ، بيش از ارزش حيا وسكوت است . (لايحبّالله الجهربالسوء... الاّ من ظُلم ) 10- در موارد جواز افشاى عيوب ، از مرز حقّ تجاوز نكنيد، چون خداوند شنوا و داناست . (سميعا عليما) تفسير آيه :(149) إِنْ تُبْدُواْ خَيْراً اءَوْ تُخْفُوهُ اءَوْ تَعْفُواْ عَنْ سُوَّءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوَّاً قَدِيراً ترجمه : اگر كار نيكى را آشكارا يا پنهان انجام دهيد، يا از لغزش و بدى ديگران درگذريد، بدانيد كه قطعاً خداوند بخشاينده تواناست . نكته ها O هرجا كه مظلوم در موضع قدرت قرار گرفت وعفوِ ظالم اثر تربيتى دارد، بايد عفو كرد و هرجا كه سكوت ، موجب ذلّت مظلوم وتقويت ظلم است بايد فرياد زد. O انتقام و قصاص ، ((حقّ)) است و عفو و گذشت ، ((فضل )). به فرموده ى حضرت على عليه السّلام ، بخشودن دشمن ، سپاس چيره شدن بر اوست . ((اذا قدرت على عدوّك فاجعل العفو عنه شكراً للقدرة عليه ))(410) پيام ها 1- بايد نسبت به خوبى ها مشوق بود و نسبت به بدى ها، بخشاينده . (ان تبدوا خيرا... او تعفوا عن سوء) 2- گاهى ظلم ستيزى وفرياد، ارزش است و گاهى عفو وبخشش . (تعفوا عن سوء) 3- عفو از موضع قدرت ، ارزشمند است . (عفوّاً قديراً) تفسير آيه :(150) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ اءَنْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ اءَنْ يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً ترجمه : قطعاً كسانى كه به خداوند و پيامبرانش كفر مى ورزند و مى خواهند ميان خدا و پيامبرانش جدايى بيفكنند و مى گويند: به بعضى ايمان مى آوريم و به بعضى كافر مى شويم ، و مى خواهند در اين ميانه راهى در پيش گيرند، (كه مطابق هوس باشد، نه عقل و استدلال ) تفسير آيه :(151) اءُوْلََِّكَ هُمُ الْكَفِرُونَ حَقّاً وَاءَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً ترجمه : به حقيقت كافر همين هايند ومابراى كافران عذاب خواركننده آماده ساخته ايم . نكته ها O آيه 150 به منزله ى مبتدا و آيه ى 151 به منزله ى خبر آن است . O يهوديان و مسيحيان ، به خاطر هوس ها و تعصّبات جاهلانه و تنگ نظرى هاى بى دليل ، برخى انبيا را قبول داشتند و به برخى كافر بودند. پيام ها 1- نبوّت ، يك جريان وسنّت دائمى الهى و همچون زنجير بهم پيوسته است . پس بايد به همه ى اين جريان اعتقاد داشت .(411) (يريدون ان يفرّقوا بين اللّه و رسله ) 2- خدا و رسول ، جبهه ى واحدند و جدايى در كار نيست . (يفرّقوا بين اللّه ورسله ) 3- كفر به خدا و رسولان ، يا ايمان به خدا و كفر به همه ى پيامبران ، يا ايمان به خدا و كفر نسبت به بعضى انبيا، ممنوع است . راه حقّ، ايمان به خدا و همه ى پيامبران است . (يكفرون ، يقرّقوا، يقومون ، هم الكافرون حقّا) 4- همه اديان آسمانى بايد به رسميّت شناخته شوند. (البتّه در مرز تاريخى خود) (يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض ) 5- پذيرش قوانين مخالف اسلام ، نوعى تبعيض در دين و ممنوع است . (نؤ من ببعض و نكفر ببعض ) 6- التقاط و راه جديدى در برابر راه انبيا گشودن ، كفر است . (يتخذوا بين ذلك سبيلاً اولئك هم الكافرون ) 7- جهنّم ، هم اكنون نيز موجود و آفريده شده است . (اعتدنا) تفسير آيه :(152) وَالَّذِينَ ءامَنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلُهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اءَحَدٍ مِّنْهُمْ اءُوْلََِّكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ اءُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً ترجمه : و كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده و ميان هيچ يك از آنان جدايى نيفكنده اند، اينانند كه بزودى پاداششان را به آنان خواهد داد و خداوند، همواره بخشاينده و مهربان است . پيام ها 1- بايد به خداوند وتمام پيامبرانش ايمان داشت . با اينكه درجات انبيا و شعاع ماءموريّت آنها متفاوت است ، ولى ايمان به همه ى آنها ضرورى است . (آمنوا باللّه و رسله ) 2- با اينكه هستى ما و توفيقات ما و تمام امكانات و ابزارهاى ما از اوست ، ولى باز هم به ما پاداش مى دهد. (اجورهم ) 3- خداوند در پاداش خود، كوتاهى ها و تقصيرات ما را به حساب نمى آورد. (يؤ تيهم اجورهم و كان اللّه غفورا رحيما) تفسير آيه :(153) يَسئلُكَ اءَهلُ الْكِتَبِ اءَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَباً مِنَ السَّمَآء فَقَدْ سَاءَلُواْ مُوسَىَّ اءَكْبَرَ مِنْ ذَ لِكَ فَقَالُوَّا اءَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَاءَخَذَتْهُمُ الصَّعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَاجَآءَتْهُم ُالْبَيِّنَتُ فَعَفَونَا عَنْ ذَلِكَ وَءاتَيْنَا مُوسَى سُلْطَناً مُّبِيناً ترجمه : اهل كتاب از تو مى خواهند كه كتاب ونوشته اى از آسمان برايشان فرود آورى ، بى گمان از موسى بزرگ تر از آن را خواستند كه گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان بده ! پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فراگرفت ، سپس بعد از آنكه معجزه هاى روشن براى آنان آمد، گوساله پرستى را پيش گرفتند، پس (بعد از توبه ) ما از آن (گناه ) هم درگذشتيم و عفو كرديم و به موسى حجّتى آشكار داديم . نكته ها O خواسته ى يهود از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آن بود كه قرآن هم مانند تورات يكجا نازل شود و اين بهانه اى بيش نبود. خداوند در پاسخ آنان مى فرمايد: حتّى اگر قرآن را يكجا در نامه اى قابل لمس فرود آوريم ، كافران آن را جادو مى پندارند، (ولو نزّلنا عليك كتاباً فى قِرطاس فلمسوه بايديهم لقال الّذين كفروا انْ هذا الاّ سحرٌ مبين )(412) O بهانه هاى كفّار، براى ايمان نياوردن ، شبيه به هم است . مشركان نيز همين تقاضا را از رسول خدا داشتند و مى گفتند: (لن نؤ من لرقيّك حتّى تنزّل علينا كتاباً نقرؤ ه )(413) پيام ها 1- اعمال و افكار و اخلاق ناپسند نياكان ، براى آيندگان ، سوء سابقه مى شود. (فقد ساءلوا...) 2- بنى اسرائيل در پى حقّ نبودند. وگرنه پس از آن همه معجزات ، چرا گوساله پرست شدند؟ (اتخذوا العجل من بعد ما جائتهم البينات ) 3- از ايمان نياوردن كفّار، نگران وناراحت نباشيد، چون در برابر همه انبيا افراد لجوج بوده اند. (ساءلوا موسى اكبر من ذلك ) 4- خداوند با چشم ديده نمى شود و درخواست ديدن او بدين صورت ظلم و ستمگرى است . (ارنا اللّه جهرة فاخذتهم الصاعقة بظلمهم ) 5- انكار حقّ و انحراف فكرى ، قهر خداوند را در همين دنيا به دنبال دارد. (اخذتهم الصاعقة بظلمهم ) 6- رحمت الهى حتّى گناه گوساله پرستى را هم مى بخشايد. (فعفونا) 7- انبيا مورد حمايت پروردگارند. (و آتينا موسى سلطاناً مبيناً) تفسير آيه :(154) وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمْ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً وَ قُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُواْ فِى السَّبْتِ وَاءَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَقاً غَلِيظاً ترجمه : ما كوه طور را به خاطر پيمان گرفتن از آنان (بنى اسرائيل ) بالاى سرشان قرار داديم و به ايشان گفتيم : سجده كنان از آن در وارد شويد و به آنان گفتيم : در روز شنبه (به احكام خدا) تعدّى نكنيد و از آنان پيمانى محكم گرفتيم . نكته ها O مشابه اين آيه ، در سوره ى بقره آيات 63 و93 ونيز اعراف آيه ى 171 آمده است . O منظور از پيمان خدا با بنى اسرائيل ، همان است كه در آيات 40 و 84 سوره ى بقره و 12 مائده آمده است . O مكان هاى مقدّس ، آداب ويژه اى دارد: (ادخلوا الباب سجّدا) نسبت به كوه طور، در قرآن آمده است : (فاخلع نعليك )(414) در مورد خانه هاى پيامبر: (لاتدخلوا بيوت النبى حتّى يؤ ذن لكم )(415) درباره ى مساجد: (خذوا زينتكم عند كل مسجد)(416) درباره ى مسجد الحرام : (فلايقربوا المسجد الحرام )(417) درباره ى كعبه : (طهّرا بيتى )(418) و آداب ديگرى كه نسبت به مساجد در كتب فقهى و منابع حديثى آمده است . پيام ها 1- در تربيت گاهى لازم است از اهرم ترس وارعاب استفاده شود. (و رفعنا فوقهم الطور) 2- اشتغال به كار هنگام تعطيلى وعبادت ، نوعى تعدّى از مرز است . (لاتعدوا فى السّبت ) تفسير آيه :(155) فَبَِما نَقْضِهِمْ مِّيثَقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِايَتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِم الاَْنْبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلا قَلِيلاً ترجمه : و به خاطر پيمان شكنى ، و كفر آنان به آيات خدا و كشتن پيامبران به ناحقّ، و گفتن اين سخن كه بر دلهاى ما پرده افتاده است (آنان را عقوبت كرديم ) بلكه خداوند بر دل هاى آنان به خاطر كفرشان مهر زد و جز اندكى ، ايمان نمى آورند. نكته ها O بنى اسرائيل زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله انبيا را نكشته بودند، ولى پدران و اجداد آنان مرتكب چنين جنايتى شده بودند. امّا بدان جهت كه فرزندان به كار اجداد خود راضى بودند، جنايات به آنان نيز نسبت داده شده است .(419) پيام ها 1- پيمان شكنى ، گناهى در رديف كفر، بلكه زمينه ساز آن است . (نقضهم ميثاقهم و كفرهم ) 2- ناسپاسى نعمت تا جايى است كه آزاد شدگان به دست انبيا، قاتل انبيا مى شوند. (قتلهم الانبياء بغير حقّ) 3- انسان با كفر ولجاجت ، زمينه ى سقوط خود را فراهم مى كند. (طبع ... بكفرهم ) 4- ايمان آوردن افراد اندك در برابر كفر اكثر مردم ، دليل بر آن است كه انسان ، قدرت انتخاب و تصميم دارد. پس دوستان ، محيط و نظام فاسد، نبايد اراده ى انسان را در راه حقّ عوض كنند. (فلا يؤ منون الا قليلا) تفسير آيه :(156) وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَناً عَظِيماً ترجمه : و به خاطر كفرشان وسخنانشان كه تهمت بزرگى به مريم زدند وگناه عظيمى مرتكب شدند، (قهر ما آنان را فراگرفت .) نكته ها O تهمت به حضرت مريم ، در آيه ى 27 سوره ى مريم نيز مطرح شده است . O نسبت زنا به حضرت مريم ، در واقع نسبت زنازادگى به حضرت عيسى و ناشايستگى او براى هدايت و رهبرى هم بود و همين تهمت ، دليل كفرشان به عيسى عليه السّلام بود. O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود: تو مثل عيسى عليه السّلام هستى . گروهى نسبت ناروا به مادر عيسى دادند. گروهى هم او را خدا پنداشتند.(420) O شايد از آن جهت به تهمت ، بهتان گفته مى شود كه افراد پاكدامن ، با شنيدن آن نسبت ها، بهتشان مى زند. O بهتان عظيم ، عذاب عظيم دارد. در سوره ى نور، آيه 23 آمده است : آنان كه به زنان پاكدامن نسبت ناروا مى دهند، عذاب عظيم دارند. پيام ها 1- بهتان ، در رديف كفر قرار دارد. (بكفرهم و قولهم ... بهتانا) 2- در جامعه ى فاسد، گاهى به پاك ترين افراد، زشت ترين نسبت ها را مى دهند. (قولهم على مريم بهتانا) تفسير آيه :(157) وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيْسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِى شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إ لا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُيَقِيناً ترجمه : و (عذاب ولعنت ما آنان را فرا گرفت ، به خاطر) سخنى كه (مغرورانه ) مى گفتند: ((ما عيسى بن مريم ، فرستاده ى خدا را كشتيم )) در حالى كه آنان عيسى را نه كشتند و نه به دار آويختند، بلكه كار بر آنان مشتبه شد (و كسى شبيه به او را كشتند) و كسانى كه درباره ى عيسى اختلاف كردند خود در شك بودند و جز پيروى از گمان ، هيچ يك به گفته ى خود علم نداشتند و به يقين او را نكشته اند. تفسير آيه :(158) بَلْ رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً ترجمه : بلكه خداوند او را به سوى خود بالا برد و خداوند عزيز و حكيم است . نكته ها O امام صادق عليه السّلام در پيرامون جمله ى ((و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبّه )) فرمودند: غيبت حضرت قائم عليه السّلام نيز همين طور است ، همانا امّت آن را به خاطر طولانى شدن انكار مى كنند، برخى مى گويند: قائم متولّد نشده است ، برخى مى گويند: متولّد شده ومرده است ، وبرخى ديگر مى گويند: يازدهمين ما عقيم بوده و...(421) O عوامل و نشانه هاى مشتبه شدن امر و به دار آويختن شخصى ديگر به جاى حضرت عيسى به اين صورت بود: 1- ماءموران دستگير كننده ، رومى وغريب بودند وعيسى عليه السّلام را نمى شناختند.(422) 2- اقدام براى دستگيرى عيسى ، شبانه بود. 3 شخص دستگير شده ، از خداوند شكايت كرد. كه اين شكايت با مقام نبوّت سازگار نيست . 4- همه انجيل هاى مسيحيان كه فدا شدن عيسى وبه دارآويختن او را با آب وتاب نقل كرده اند، سالها پس از عيسى نوشته شده وامكان خطا در آنها بسيار است . 5- گروه هايى از مسيحيان مساءله صليب را قبول ندارند و در اناجيل هم تناقضاتى است كه موضوع را مبهم مى كند. پيام ها 1- گاهى سقوط اخلاقى انسان تا آنجاست كه به پيامبر كشى افتخار مى كند. (انا قتلنا المسيح ) 2- در برابر ادعاهاى باطل ، صراحت لازم است . (و ما قتلوه و ماصلبوه ) 3- حضرت عيسى هم تولّدش ، هم رفتنش از اين جهان بطور غير طبيعى بود. عروج كرد تا ذخيره اى براى آينده باشد. (بل رَفعه اللّه اليه ) 4- معراج ، براى غير از پيامبر اسلام هم بوده است . (بل رَفعه اللّه اليه ) 5- عيسى ، مهمان خداست . (رفعه الله اليه ) 6- در آسمان ها امكان زيستن انسان وجود دارد. (بل رفعه الله ) 7- اراده ى الهى همه ى توطئه ها را خنثى مى كند. (كان الله عزيزا حكيما) تفسير آيه :(159) وَإِنْ مِّنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ إِلا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَمَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ترجمه : و هيچ كس از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او (مسيح ) ايمان مى آورد و او روز قيامت ، بر آنان گواه خواهد بود. نكته ها O شايد معنا اين باشد: قبل از مرگ مسيح عليه السّلام ، تمام اهل كتاب به او ايمان مى آورند. چون طبق روايات شيعه وسنّى ، عيسى عليه السّلام در آخرالزمان از آسمان فرود آمده و پشت سر امام زمان عليه السّلام نماز مى خواند و مدّت ها زيسته ، سپس از دنيا مى رود. آن روز، مسيحيان به او ايمان صحيح مى آورند، نه ايمانى كه او را پسر خدا بدانند.(423) پيام ها 1- همه ى كافران و منحرفان ، در آستانه ى مرگ كه پرده ها كنار مى رود، به هوش مى آيند و ايمان مى آورند، ولى سودى ندارد. (و ان من اهل الكتاب ...) 2- مرگ ، يك سنّت قطعى براى همه است . حتّى براى عيسى كه قرنها در بهترين شرايط مهمان خدا و فرشتگان بوده است .(424) (قبل موته ) 3- انبيا، گواهان و شاهدان بر انسان هايند. (يكون عليهم شهيدا) تفسير آيه :(160) فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَتٍ اءُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً ترجمه : و به خاطر ستمى كه يهوديان روا داشتند و به خاطر آن كه بسيارى از مردم را از راه خدا باز مى داشتند، ما چيزهاى پاك و دلپسندى را كه قبلاً برايشان حلال بود، بر آنان حرام كرديم . نكته ها O شايد مراد از طيباتى كه بر يهود حرام شد، همان باشد كه در آيه ى 146 انعام آمده است (و على الّذين هادوا حَرّمنا كلّ ذى ظُفرٍ و من البقر و الغنم ) اين تحريم در تورات كنونى نيز وجود دارد.(425) O حالات و اعمال فرد و جامعه ، در برخوردارى از نعمت هاى الهى يا زوال آنها نقش اصلى دارد. در سوره ى فجر آيه 17 مى خوانيم كه گاهى دليل محروميّت ، بى توجّهى به يتيمان است . (كلاّ بل لاتكرمون اليتيم ) و در آيه ى 96 سوره اعراف مى خوانيم : اگر اهل قريه ها ايمان و تقوا داشته باشند از بركات آسمان بهره مند مى شوند. (و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء) چنانكه در حديث مى خوانيم : كسانى كه محصولات كشاورزى آنان نامرغوب مى شود، به خاطر ظلمى است كه از آنان سرزده است .(426) پيام ها 1- ظلم ، زمينه ى محروميّت از نعمت هاست . (فبظلمٍ... حرّمنا) 2- گاهى محروميّت هاى اقتصادى و تنگناهاى مادّى نشانه ى قهر وكيفر الهى است . (فبظلمٍ... حرّمنا) 3- حرام ها هميشه به خاطر رعايت مسائل بهداشتى نيست . (فبظلمٍ... حرّمنا) 4- گرچه مجازات اصلى در قيامت است ، ولى كيفرهاى دنيوى حالت هشدار دارد وبراى خلاف كاران ، كيفر وبراى صالحان آزمايش است . (فبظلمٍ... حرّمنا) 5- بستن راه خدا به هر طريق (تحريف ، كتمان ، بدعت ، فساد، انحراف و...) عامل محروميّت از نعمت هاست . (و بصدهم عن سبيل الله ) تفسير آيه :(161) وَاءَخْذِهِمْ الرِّبَواْ وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَاءَكْلِهِمْ اءَمْوَلَ النَّاسِ بِالْبَطِلِ وَ اءَعْتَدْنَا لِلكَفِرِينَ مِنْهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً ترجمه : و به خاطر ربا گرفتن ، كه از آن نهى شده بودند وخوردن مال مردم به ناحقّ (طيّبات را بر آنان حرام كرديم ) و براى كافرانِ از ايشان عذاب دردناكى فراهم ساخته ايم . نكته ها O حكم تحريم ربا در تورات ، سِفر تثنيه ، فصل 23، جملات 19 و20 آمده است .(427) پيام ها 1- رباخوارى گرچه به ظاهر منبع درآمد و عامل كاميابى است ، ولى در واقع زمينه ى محروميّت وعذاب است . (حرّمنا عليهم طيّبات ... اخذهم الربا... عذابا اليما) 2- همه ى اديان آسمانى ، نسبت به روابط مالى انسان ها و چگونگى دخل و خرج ، سخن و حساسيّت دارند. (اخذهم الربا و قد نهوا عنه و اكلهم ... بالباطل ) 3- تا ظلم و ربا و حرام خوارى ، انسان را در مدار كفر قرار نداده ، راه بازگشت آسان است . وگرنه اين گونه گناهان زمينه ى كفر و عذاب است . (اخذهم الربا... اعتدنا للكافرين ) تفسير آيه :(162) لَكِنِ الرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤ مِنُونَ بِمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ اءُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَو ةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَو ةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ اءُوْلََّئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ اءَجْراً عَظِيماً ترجمه : ولى راسخان در علم از يهود و مؤ منان ، به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان دارند. و به ويژه برپا دارندگان نماز، و اداكنندگان زكات ، و ايمان آورندگان به خدا و قيامتند. بزودى آنان را پاداش بزرگى خواهيم داد. نكته ها O از اينكه بارها در قرآن جمله ى (و ما انزل من قبلك ) آمده و يك بار هم عبارت ((من بعدك )) نيامده است ، خاتميّت دين اسلام را مى توان فهميد. O در حديث آمده است : آنكه زكات نمى پردازد، نمازش قبول نيست . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز نمازگزارانى را كه اهل پرداخت زكات نبودند، از مسجد بيرون مى كرد. و به فرموده ى قرآن ، نمازگزار واقعى بخيل نيست . (اذا مسّه الخير منوعا، الاّ المُصلّين )(428) پيام ها 1- در انتقاد بايد انصاف داشت . در اين آيه مؤ منانِ يهود از ظالمان و حرام خواران استثنا شده اند. (لكن الراسخون ... منهم ) 2- دانشى ارزشمند است كه ريشه ورسوخ در جان داشته باشد. (الراسخون فى العلم ) 3- هدف و باورهاى مشترك مهم است ، نه نژاد و قبيله و زبان . (الراسخون فى العلم منهم و المؤ منون ) 4- ايمان به همه ى اصول در همه ى اديان الهى لازم است . (ما انزل اليك و ما انزل من قبلك ) 5- با آنكه نماز و زكات ، در همه ى اديان بوده اند، ولى به خاطر اهمّيت جداگانه ذكر شده اند. (ما انزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلاة و...) 6- نماز از زكات جدا نيست و اهل نماز بايد اهل انفاق هاى مالى هم باشند. (المقيمين الصلوة و المؤ تون الزكوة ) 7- نماز جايگاه مخصوص دارد. (همه ى جملات آيه با واو و نون آمده ((راسخون ، مؤ منون ، مؤ تون ))، ولى درباره نماز به جاى ((مقيمون )) كلمه ى ((مقيمين )) بكار رفته كه در زبان عربى ، نشانه ى برجستگى آن است .) تفسير آيه :(163) إِنَّا اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ كَمَآ اءَوْحَيْنَآ إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اءَوْحَيْنَآ إِلَىَّ إِبْرَاهِيمَ وإِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَْسْبَاطِ وَ عِيسَى وَاءَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَرُونَ وَسُلَيَْمنَ وءَاتَيْنَادَاوُدَ زَبُوراً ترجمه : (اى پيامبر!) ما به تو وحى كرديم ، آن گونه كه به نوح و پيامبران پس از او وحى كرديم . و (همچنين ) به ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب ، اسباط (= فرزندان يعقوب )، عيسى ، ايوب ، يونس ، هارون و سليمان وحى كرديم و به داود، ((زبور)) داديم . نكته ها O در تمام قرآن نام 25 نفر از پيامبران آمده است . نام يازده تن از آنان در اين آيه ذكر شده و نام بقيه آنان عبارت است از: آدم ، ادريس ، هود، صالح ، لوط، يوسف ، شعيب ، ذى الكفل ، موسى ، الياس ، يسع ، زكريا، يحيى و عُزير. O در حديث آمده است : آنچه بر انبياى پيشين وحى شده بود، بر پيامبر اسلام وحى شده است .(429) O ((اَسباط)) جمع ((سِبط)) به معناى نوه ، عنوان فرزندانى از يعقوب است كه به پيامبرى رسيدند. O ((زَبور)) در لغت به معناى كتاب است ، ولى در اصطلاح به كتاب حضرت داود گفته مى شود. ((مزامير داود)) از كتب عهد قديم (تورات ) است و 150 فصل دارد كه هر كدام يك ((مزمور)) است . پيام ها 1- وحى و نبوّت ، يك جريان و سنّت خلل ناپذير در تاريخ انسان است . (اوحينا الى نوح و...) 2- بيان نمونه هاى تاريخى از يك موضوع (مثل وحى بر پيامبران پيشين ،) از شيوه هاى اثبات مدعاست و آگاهى از آنها زمينه ى پذيرش . (اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح ...) 3- هدف ، شيوه و كلّيات محتواى اديان الهى ، يكى است . زيرا سرچشمه ى همه آنها خداوند است . (انا اوحينا...) 4- با آنكه در تاريخ ، بارها وحى الهى نازل شده است ، چرا اهل كتاب ، نبوّت پيامبر را نمى پذيرند و ميان او و ديگر انبيا فرق گذاشته ، توقّعات اضافى دارند؟ (اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح ...) تفسير آيه :(164) وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيماً ترجمه : وبه پيامبرانى كه پيش از اين داستان آنان را برايت باز گفته ايم وپيامبرانى كه ماجراى آنان را براى تو نگفته ايم نيز وحى كرديم و خداوند با موسى سخن گفت ، سخن گفتنى ويژه . نكته ها O در ميان سوره هاى قرآن ، سوره هاى هود و شُعرا، در بيان قصص انبيا، جامعيّت بيشترى دارند. O همه ى پيامبران طرف سخن خدايند، ولى در اين ميان تنها حضرت موسى عليه السّلام ((كليم اللّه )) شده است . شايد براى آنكه حضرت موسى در مبارزه با فرعون و تحمّل لجاجت و سرسختى بنى اسرائيل ، لازم بود بيشتر و پى درپى با خداوند مرتبط باشد و پيام بگيرد، از اين رو كليم اللّه شد. پيام ها 1- آشنايى با تاريخ انبيا، چنان مفيد و درس آموز است كه خداوند هم به آن پرداخته است . (رسلاً قد قصصناهم عليك ) 2- تعداد انبيا بيش از آن است كه در قرآن آمده است . (و رسلاً لم نقصصهم ) 3- نه عمر انسان براى شنيدن همه ى تاريخ كافى است و نه نيازى به شنيدن همه ى تاريخ است . بايد به مقدار عبرت شنيد. (رسلاً لم نقصصهم ) 4- گاهى نقل يك حادثه ، بارها در قرآن تكرار مى شود و از برخى حوادث ، اصلا ذكرى به ميان نمى آيد، اين نشان مى دهد كه قرآن ، كتاب هدايت و تربيت است ، نه داستان سرايى . (لم نقصصهم ) تفسير آيه :(165) رُّسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً ترجمه : پيامبرانى (را فرستاديم ) كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا پس از پيامبران ، براى مردم بر خداوند حجّتى نباشد و خداوند همواره شكست ناپذير و حكيم است . نكته ها O اين آيه ، كلّيات دعوت انبيا و شيوه ى كار و هدف از بعثت آنان را بيان مى كند. O عقل همچون وحى ، حجّت الهى است ، ولى چون مدار ادراكاتش محدود است ، به تنهايى كافى نيست و حجّت تمام نيست . لذا انبيا از دانستنى هاى غيبى و ملكوتى و اخروى كه دست عقل از آن كوتاه است خبر مى دهند. O قرآن در جاى ديگر مى فرمايد: (و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الينا رسولا)(430) اگر ما پيش از فرستادن رسولان ، عذابشان كنيم ، مى گويند: چرا براى ما رسولى بيانگر و هشدار دهنده نفرستادى ؟ پيام ها 1- شيوه تبليغ انبيا بر دو محور بيم و اميد استوار است . (مبشّرين و منذرين ) 2- فلسفه ى بعثت پيامبران ، اتمام حجّت خدا بر مردم است ، تا نگويند: رهبر و راهنما نداشتيم و نمى دانستيم . (لئلا يكون للناس على اللّه حجّة ) 3- انبيا از نظر صفات شخصى و جسمى ، و سوابق زندگى و موقعيّت اجتماعى ، سياسى و خانوادگى ، و نيز از جهت داشتن معجزه ، بيان صريح و برخوردارى از امدادهاى غيبى ، بايد در مرحله اى باشند كه كسى نتواند در هيچ زمينه بهانه اى بر آنان بگيرد. (لئلايكون للناس على اللّه حجّة بعد الرسل ) 4- چون خداوند عزيز وحكيم است ، هيچ كس حجّتى بر او ندارد.(عزيزاحكيما)
|
|
|
|
|
|
|
|